آثار غضب

تاریخ ارسال:د, 12/14/1396 - 22:39
غضب
حاج شیخ جعفر ناصری

خداوند در قرآن کریم می فرماید:
وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنادى‏ فِی الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمین؛‏[۱]
و ذوالنون را یاد کن آن دم که خشمناک برفت و گمان کرد بر او سخت نمى‏ گیریم، پس در ظلمات ندا داد که: پروردگارا! خدایى جز تو نیست، تسبیح تو گویم که من از ستمگران بودم.
در جای دیگر، خداوند خطاب به پیغمبرش صلی الله علیه وآله وسلم می فرماید:
وَلَا تَکُن کَصَاحِبِ الْحُوتِ؛[۲]
مانند صاحب حوت نباش.
«النُّونِ» همان «الْحُوتِ» است، منتها انتخاب این کلمه، حساب شده است و قرآن، اسامی را طبق قواعدی جدا می کند.
«وَذَا النُّونِ إِذ ذَهَبَ مُغَاضِبًا»: حس و حال غضب، کار دست بشر می دهد. این حس و حال در همه نیست. یک زاویه  خیلی حساسی است که نیمی از سالکین را می گیرد، مغاضب می شوند و عجیب شیطان از این کانال بر بنی آدم وارد می شود. شبهه ها از همین کانال می آید؛ وقتی مغاضب می شود، دیگر حساب کار از دست او بیرون می آید، با افراد، برخورد می کند، با این مغاضب بودن شبهه می کند، البته این بستگی به افراد نیز دارد.
خیلی هم عجیب است که وقتی انسان مغاضب شد، ناراحت می شود که پیوند خود را با خدا ضعیف ببیند؛ لذا آن  پیوند را محکم سر جای خود نگه می دارد، خود را با مردم، حق به جانب می گیرد و با مردم، مشکل پیدا می کند، و از این جهت مغاضب می شود؛ ولی «فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَیْهِ»؛ یعنی ظن قوی داشت که جایگاه ارتباط او با حق تعالی سر جای خود هست و مورد نوازش حق تعالی است.
به جای این که اول از این بترسد که خداوند بر او تنگ بگیرد، ارتباطش با خدا را محکم می داند. این حالات در سالکین زیاد پیدا می شود، به جای این که اول از مکر الهی، عقوبت و از فاصله بترسد، این حالت در او شکل می گیرد که خیلی راحت جایگاه خود را محکم می داند. این است که مشکل دارد.
اما رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم این گونه بودند که در همان ابتدا دل شکسته می شدند، اول می ترسیدند [و جایگاه محکمی برای خود تصور نمی کردند]. در مواردِ خیلی رقیق تر از جریان یونس نبی، خداوند جلوی پیغمبر اکرم را می گرفت:
وَلَا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذَلِکَ غَدًا إِلَّا أَن یَشَاء اللَّهُ؛[۳]
و هرگز مگو: من این کار را فردا انجام خواهم داد مگر این که بگویى: اگر خدا بخواهد.
 به دلیل یک امر جزیی، چهل روز وحی را قطع می کردند، حتی جزئی به حسب خود همان مراتب و مسائل.
خدا آیت الله کشمیری قدس سره را رحمت کند، همیشه این روایت را می خواندند که پیغمبر فرمودند:
لَا تُفَضِّلُونِی‏ عَلَى‏ یُونُسَ‏ بْنِ مَتَّى[۴]‏ أی بسبب أن معراجی کان إلى السماء و کان معراجه فی البحر؛[۵]
مرا بر یونس بن متی فضیلت ندهید؛ به سبب این که معراج من به آسمان بود و معراج او در آب. 

شباهت زندگی انسان‎ها به الگوهای قرآنی
این سیر برای او پیش آمد و ما هم نباید به گونه ای صحبت کنیم که ملاحظه جایگاه ایشان را نکنیم. جایگاه انبیاء محفوظ است، آن ها معصومند؛ منتها از باب تشابهی که بین سلوک ها هست و مخصوصاً در بین انبیا، مردم ما وقتی حرکت می کنند مشکلات آن ها به گونه ای از این باب، مشابه جریان حضرت یونس علیه السلام است. اگر کسی جایگاه خود را در بطن قرآن بیابد، می بیند که به نوعی گاهی سلوک انسان، زندگی انسان، جایگاه انسان، شبیه به یکی از الگوهای قرآنی است. اگر کسی این تشابه و درصد آن را بداند، درمان آن را خوب می فهمد که چه کار کند؟
قرآن بلافاصله بعد از نقل داستان حضرت یونس علیه السلام می فرماید:
فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِ‏ وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنین؛‏[۶]
پس اجابتش کردیم و از تنگنا نجاتش دادیم و مؤمنان را نیز چنین نجات مى‏ دهیم.
ولی این حس ممکن است در طول زندگی برای انسان حاصل شود. باید به خدا پناه برد.
این نوع مشکل برای کسی است که سیطره  سلوکی اش را نگه داشته است، و فقط یک مشکلی برای او پیدا شده البته در تعبیراتمان باید مواظب باشیم که به نبی مرسل الهی جسارتی نشود. به یک عبارت، چنین مشکلی برای اهل سلوک است نه برای عموم. مشکل امثال ما یک مقدار قبل از این مرحله است:
أَ رَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ‏ أَ فَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکیلا؛[۷]
آیا کسى را که هوس خویش را خداى خویش گرفته ندیدى؟ مگر تو کارگزار او هستى؟
یکی از مشکلات مهم ما سکون به دنیا و در نتیجه دچار شد ن به عوارضی است که بیرون آمدن از آن مشکل است. ما باید شناختی درست و کامل از مشکلاتی که گرفتارش هستیم و گاهی متعدد است پیدا کنیم و یک جا ترمزِ این رویه را محکم بکشیم. انسان باید راه خدا را یک بار محکم انتخاب کند و بعد هم سرش را پایین بیندازد و بدون توجه به یمین و شمال، راه خودش را در پیش بگیرد؛ مثل بچه ای نباشد که در بازار همراه مادرش دارد می رود و آن قدر حرف می زند و چیز می خواهد که مادرش را ناراحت می کند.
-----------
پی نوشتها:
[۱]. سوره انبیاء، آیه ۸۷.
[۲]. سوره قلم، آیه ۴۸.
[۳]. سوره کهف، آیه ۲۳ و ۲۴.
[۴]. بحارالانوار، ج ۳۰، ص ۵۰۵.
[۵]. روضه المتقین، ج‏۶، ص ۲۱۶.
[۶]. سوره انبیاء، آیه ۸۸.
[۷]. سوره فرقان، آیه ۴۳.
--------------
منبع: بنیاد هاد

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • نشانی صفحه‌ها وب و پست الکترونیک بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
لطفا پاسخ سوال را بنویسید.

مطالب مرتبط