خداباوری

تاریخ ارسال:چ, 04/27/1397 - 00:10
دعا
استاد محمد شجاعی

باورِ انسان با دعا در پیشگاه خداوند تبارک و تعالی بیشتر می شود و نتیجه ی آن، معرفت به پروردگار عالم است.
در خدا باوری کرامت های بسیاری نهفته است.  تمام کرامت ها، در رابطه ی بین خالق و خلق نهفته است. یکی از علل اصلی تاسیس مکتب دعا که خود از سنن بزرگ الهی است، همین است که بارِ عام داده می شود و همه دعوت می شوند و جملگی را خلعت معرفت می بخشند.
برای درک این مطلب، باید توجه داشته باشیم که چرا خدا هدیه ی دعا و خداباوری را به ما داده است؟ علتش این است که انسان حامل نفخه‌ی خداوند تبارک و تعالی است که به روی زمین آمده: « وَلَكُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِینٍ؛ و برای شما تا مدت معینی در زمین قرارگاه و وسیله بهره برداری است» (1).
کلمه «شما» که خطاب به ماست، قطعاً خطاب به جنبه طبیعی ما نیست. چون استقرار و بهره مندی جنبه طبیعی ما روی زمین موقت نبوده و همیشگی است. ما یعنی «انسان» حامل نفخه ی خدا هستیم و با نور خدا بر روی زمین آمده‌ایم و سپس به سوی او باز می گردیم. این همان «انّا لله و انا الیه راجعون» است. تمام داستان خلقت این است که آدمی قبلا پیش معشوقش بوده و با او خوش و خرم و در اوج بهجت و سرور زندگی می کرده و حالا روی زمین و به ظلمت کده ای آمده که آمیخته به انواع محدودیت ها و تاریکی ها و ظلمت هاست. اما هنوز فرهنگ و حال و هوای وطن و خانه اصلی خودش را فراموش نکرده است.

انسان به وسیله مکتب دعا دائما می‌ تواند معشوقش را ردیابی کند و به وسیله ی دعا اضطراب ها، تنهایی ها و غصه های خود را برطرف کند تا کم کم موعد وصال برسد.

امام (رحمه الله علیه) می فرمود رئیس جمهور آمریکا هم عاشق خداست. یعنی او نمی تواند فرهنگ قبل از طبیعتش و بی‌ نهایت طلبی اش را فراموش کند. چون زمانی که پیش خدا بود، کمال بی نهایت را در پیش خودش داشت و حالا که روی زمین است، به یاد وطن اصلی خود همان رفتار بی‌ نهایت طلبی را دارد. هم موحدین و هم غیر موحدین، می گویند اله ما خداست. همه عاشق یک نفر و عاشق یک بی نهایت هستند. همه ی خلقت و تمام ماجراهایی که می بینید و می شنوید و در قرآن نیز از این ماجرا ها زیاد گفته شده، همه راجع به کسی است که آمده اینجا و از وطنش دور افتاده به درد سر افتاده و گرفتاری های زیادی پیدا کرده، اما باید خودش را از این گرفتاری ها و درد سر ها نجات دهد و به وطن خود و پیش معشوق خودش برگردد.
برای همین بزرگترین چیزی که خدا به انسان داده، یاد خودش و دعاست. انسان به وسیله مکتب دعا دائما می‌تواند معشوقش را ردیابی کند و به وسیله ی دعا اضطراب ها، تنهایی ها و غصه های خود را برطرف کند تا کم کم موعد وصال برسد. اگر دعا و اسم و نشانه ها و آدرس معشوق، از انسان گرفته شود، چه چیزی برای او باقی می ماند؟
دعا این هست که خداوند تو را روی زمین فرستاده و با مکتب دعا دائما یک ریسمانی بین خودش و تو قرار داده است. می‌ گوید، این را بگیرید و بالا بیایید تا به مقصد برسید. وقتی این ریسمان در دستت هست، اضطراب ها از بین می‌ رود و آرامش داری که بالاخره من از اینجا بیرون می آیم. چون یک طرف ریسمان در دست اوست.
زیارت جامعه کبیره پر است از نشانه ها و پرچم های هدایت و علامت که ما را به این ریسمانِ محکم وصل می کند. در غرب، مردم اعم از فیلسوف و دانشمند گرفته تا مردم عادی که خبری از خدا و معصومین ندارند، دل هایشان پر از آشوب است. خدا برای ما علامت های زیادی در زمین گذاشته، مثل حرم های معصومین و امامزادگان، ما حقیقت این حرمها را نمی‌فهمیم یعنی چه؟ ما چه می‌فهمیم که حضرت موسی‌ بن‌ جعفر (علیه‌ السلام) باید ازدواج کند و مثلا  17 تا پسر و 18 تا دختر داشته باشد و بعد به عنوان علامت ها هر کدام را در کشور های مختلف مثل مصر، عراق، ایران، و ... بفرستد و در شهرهای مختلف پخش شوند تا مردم راه را گم نکنند، ما چه می‌فهمیم، این یعنی چه؟

دعا مکتبی است که در آن سر طناب دائما در دست شماست. هیچ وقت اضطراب ندارید. دعا یعنی تو بی‌ نهایت را همیشه در کنار خودت می‌ بینی و راه داری که به او برسی و باید در این دنیا یک مدتی فشارها، گرفتاری‌ ها، بلاها و آفت‌ها و خطرهای زیادی را تحمل کنی. اما او کنارت هست.

ما چه می‌ فهمیم حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) کیست؟ و چرا این گونه طراحی شده که در شهر ری بیاید و همین جا بمیرد و همین جا دفن شود؟ ما نمی‌ فهمیم که چرا حضرت ابالفضل (علیه السلام) باید یک کمی دورتر کشته شود و قبرش آنجا باشد و پیش سیدالشهدا دفن نشود؟ چرا باید فامیل های حر، جنازه ی او را کیلومتر ها دورتر از کربلا ببرند و دفن کنند؟ چرا کشتی نوح باید بماند و یک جایی پیدا شود که برای بعضی ها نشانه باشد؟ و خیلی چیز های دیگر. حال این ها را از ما بگیرند، امامزاده ها و حرم و امام رضا را بگیرند. مسجد را بردارند. امام جماعت ها را بردارند. دعا ها را بردارند و هر جایی را که افراد می‌ روند و خود را با یاد معشوق آرام می‌ کنند، بردارند. برای انسان چی باقی می‌ ماند؟
 یک دانشجوی سنی می‌ گفت، شما شیعه‌ ها چیزهایی دارید که ما سنی‌ ها به آنها حسرت می‌ خوریم. جالب است با این که آنها به قول خودشان خدا و قرآن و پیامبر را دارند. او می‌ گفت شما با توسل خیلی سر پا هستید. با امام هایتان خیلی سر پا هستید. ولی ما چنین چیزی نداریم.  باید بدانیم که انسان احتیاج به پناهگاه دارد. احتیاج به اسم و آدرس و نشانه و ارتباط دارد. اگر نباشد قلبش می میرد.
دعا مکتبی است که در آن سر طناب دائما در دست شماست. هیچ وقت اضطراب ندارید. دعا یعنی تو بی‌ نهایت را همیشه در کنار خودت می‌ بینی و راه داری که به او برسی و باید در این دنیا یک مدتی فشارها، گرفتاری‌ ها، بلاها و آفت‌ها و خطرهای زیادی را تحمل کنی. اما او کنارت هست. حال، شما این را با اجابت شدن یا اجابت نشدن دعا مقایسه کنید. آیا اجابت شدن یا اجابت نشدن دعا تفاوتی دارد؟ و آیا اصلا حتی اگر خواسته ی تو اجابت هم بشود، با این که تو در کنار خدا هستی، قابل مقایسه است؟ و آیا ما از دعا کردن، فقط اجابت را می‌ خواهیم؟
باید دقت کرد که خداوند در مورد نیاز فطری ما هیچ وقت «نه» نگفته است و این مسئله مثل آب و هوا می ماند که خداوند در روی کره زمین قرار داده و هیچ وقت در جایی کسی را از آب و هوا محروم نمی کند که او خفه شود. همه جا برای شما آب و هوا و غذا قرار داده است تا نیاز انسان با آن مرتفع گردد. نبودن خدا هم در کنار انسان شوخی بردار نیست که بود و نبودش فرقی نداشته باشد.
خدا برای موجودی که از پیش خودش آمده، روی زمین کم نگذاشته است. یعنی همه ی دعاهایش را از نظر فطری اجابت کرده است. همین که همه نیازهایش را پاسخ داده و راحت می‌تواند راه را پیدا کند، اجابت است. گاهی انسان گرفتاری های طبیعی پیدا می کند. یک محبوب و معشوق جمادی یا گیاهی یا حیوانی از او فوت می‌شود و به او نمی‌رسد. این بحث دیگریست و خیلی اهمیت ندارد. مهم این است که تو به عنوان این که نفخه‌ ی الهی هستی و بعدا به خدا بر می‌ گردی و در این بازگشت تنهای تنها خواهی بود، از او جدا نشوی. این مهم است و این مهم را خداوند تدارک دیده و این ثروت عظیم را برای تو گذاشته است. پس هدف از دعا فقط اجابت نیست.
شأن انسانی ما همانند شئون طبیعی، نیاز به تغذیه دارد. خوراک این بخش از وجود ما دعاست. وقتی انسان به این حقیقت پی برد که نفخه ی الهیست و مدتی را باید در این دنیا سپری کند، برای جبران این هجران نیاز به دعا و گفتگو با معشوق دارد.

ما اگر بفهمیم خدا کیست و ما کی هستیم، آن وقت تصور این که مکتب دعا نباشد، غیر ممکن به نظر می‌رسد. نبودن مکتب دعا مثل این است که روی زمین هوا وجود نداشته باشد، یا چند روز غذا نباشد. غیر طبیعی‌ ترین و وحشتناک‌ ترین فرضیه همین فرضیه است که چیزی به اسم دعا و انبیا و ائمه و اولیای الهی وجود نداشته باشند. بعضی ها از وجود اینها تعجب می کنند، در حالی که نبودن اینها تعجب آور است. چون خداوند تمام خلقت را بر اساس «منِ» انسانی قرار داده است. اصالت با «منِ» طبیعی ما نیست. وقتی که مسئله طبیعت پیش می آید، خداوند طبیعت را مذمت می کند، برای این که تو بفهمی «طبیعت» نیستی.

مکتب اسلام ناب، خالی از دعا نیست و ذره ای ما را معطل نگذاشته است. مفاتیح را که باز می کنید، برای تمامی ساعات روز دعا دارد. دعای ساعت اول، ساعت دوم، ... ساعت بیست و سوم و ساعت بیست و چهارم و دعای روزهای هفته. اعمال شب و روز جمعه، وقتی  بعد از مغرب که شروع می کنید تا سحر جمعه و صبح تا ظهر و غروب جمعه، به قدری اعمال دارد که نمی توانید همه اعمال را انجام دهید. خوراک هایی با کیفیت ها و شکل های مختلف برای ما تدارک دیده اند. قرائت سوره هایی از قرآن که در شب جمعه وارد شده است. در این مرحله با ما خیلی اشرافی برخورد کرده اند.
ولی وقتی یک انسان با شأن حیوانی وارد حرم می شود و مفاتیح را باز می کند و به این اعمال نگاه می کند، می گوید، اینها چیست؟ این دعاها برای کیست؟ اعمال شب جمعه یک مشت بیکار می خواهد؟ خواندن مفاتیح، صحیفه، جامعه، صحیفه علویه و صحیفه مهدویه، صحیفه صادقیه، صحیفه کاظمیه، صحیفه محمدیه (صلی الله علیه و آله و سلم) آدم های بیکار می‌خواهد. چرا این را می گوید؟ برای این که او به خودش و کتاب دعا از منظر حیوانیت نگاه می کند. ما مسلمان هایی هستیم که تسلیم شده ایم تا ایمان بیاوریم؛ ولی تا این مسئله را باور کنیم، خیلی طول می کشد. یعنی از مسلمانی وارد ایمان شدن تلاش می خواهد. برای همین اصلا ما چیزی به نام دعا، مناجات، نماز شب، سحر و ... را درک نمی کنیم. اصلا زبان فطرت را متوجه نمی شویم. اگر به ما اعلام کنند که قرار است از یکی از کمالات حیوانی، جمادی یا گیاهی جدا شویم، حال بدی به ما دست می دهد.
ما اگر بفهمیم خدا کیست و ما کی هستیم، آن وقت تصور این که مکتب دعا نباشد، غیر ممکن به نظر می‌رسد. نبودن مکتب دعا مثل این است که روی زمین هوا وجود نداشته باشد، یا چند روز غذا نباشد. غیر طبیعی‌ ترین و وحشتناک‌ ترین فرضیه همین فرضیه است که چیزی به اسم دعا و انبیا و ائمه و اولیای الهی وجود نداشته باشند. بعضی ها از وجود اینها تعجب می کنند، در حالی که نبودن اینها تعجب آور است. چون خداوند تمام خلقت را بر اساس «منِ» انسانی قرار داده است. اصالت با «منِ» طبیعی ما نیست. وقتی که مسئله طبیعت پیش می آید، خداوند طبیعت را مذمت می کند، برای این که تو بفهمی «طبیعت» نیستی.
مصائبی را که حضرت زینب (سلام الله علیها) از زمانی که دختر چهار ساله بوده تا زمانی که بزرگ شده و به رحمت خدا رفته، تصور کنید. این مصائب بیش از مصائب خود سیدالشهدا (علیه السلام) است. بعد از سیدالشهدا، حضرت زینب (سلام الله علیها) مصائب دیگری را هم تحمل کردند، مثل مصیبت از دست دادن سیدالشهدا و مصائب بعد از آن. وقتی از نظام طبیعت نگاه کنیم، این مصائب خیلی خشن به نظر می رسد. اما وقتی که از چشم یک مسافری که از بالاو عالم نور به طبیعت آمده و می‌خواهد به همان جا برگردد نگاه کنیم، همه اش زیبا می‌شود. برای همین بود که حضرت زینب فرمود: ما رایت الا جمیلا= چیزی جز زیبایی ندیدم.
گاهی اوقات در حرکت به سمت خداوند تبارک و تعالی خیلی از بهره مندی ها آفت می شوند. یعنی اگر انسان به مادیاتی برسد و در آن ذوب شود و خدا را فراموش کند، آن مادیات حجاب و آفت است. این طبیعی است که انسان با رسیدن به یک موقعیت جدید، نوع مشغله ها و کارهایش تغییر می‌کند، ولی حس چه؟ این که آیا تو با همان شور و حرارت قبلی به ارتباط با خدا می پردازی قابل تامل است.  خدا اگر ببیند، همسر و فرزند و موقعیت جدید برای تو حجاب می شود، اراده کرده و آنها را از تو می گیرد تا تو آزاد شوی. (خلق را با تو بد و بدخو کند****** تا تو را یکباره دل آن سو کند). برای فطرتی که به اینجا آمده و غایتش بازگشتن پیش خداست، چه چیزی از این بهتر؟
 به این کودک عزیز روان فکر کنید که در بینِ هزاران گرگ و اژدها و مار جمادی و نباتی و حیوانی که محاصره اش کرده اند، معصوم و مظلوم و ضعیف افتاده است و هر کدام از او سهم می خواهند.
تمام کمال این است که این کودک عزیز روان از میان این همه طبیعیات برگردد و پیش خدا برود و گرنه سقط می شود. مثل بچه ی سقط شده.
اگر این قضیه برای ما حل نشده باشد، از صحیفه و دعا هم هیچ چیز نمی فهمیم و نمی فهمیم که در این عالم، خدا بزرگتر از نماز و دعا چیزی قرار نداده است و خلقت بدون نماز و دعا بی معناست. برای همین بود که آیت الله قاضی بزرگ با غصه می فرمود: اگر در بهشت نگذارند نماز بخوانیم چه کنیم؟
 کسی که به سمت دعا نمی‌رود جهنمی است. «وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ؛ و پروردگارتان فرمود مرا بخوانید تا شما را اجابت كنم در حقیقت كسانى كه از پرستش من كبر مى ‏ورزند به زودى خوار در دوزخ درمى ‏آیند» (2).
اصلی ترین کار خداوند تبارک و تعالی برای ما، گذاشتنِ مکتب دعا و نماز است. بدبختی ما این است که فکر می کنیم، دعا و نماز، یعنی این که هروقت در کمالات جمادی و گیاهی و حیوانی کم آوردیم، باید دعا کنیم و راز و نیاز و نذر کنیم و سفره بیندازیم تا باز هم حیوان بمانیم. ما بیشتر اوقات از خدا می خواهیم که خدایا حیوانیتم را نگه دار. خدایا این حیوانیت را از ما نگیر. خدایا این حیوانیت را به ما بده. خدایا روز به روز به حیوانیت ما برکت بده. ولی آیا تا حالا شده یکبار از خدا تشکر کنیم و بگوییم، خدایا ممنونیم که به ما دعا ونماز دادی؟
--------------
پی نوشت ها:
(1).سوره بقره/ آیه 36

(2).سوره غافر/ 60
------------------------------------------------------------
منبع: سایت منتظران منجی , استاد محمد شجاعی

 

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • نشانی صفحه‌ها وب و پست الکترونیک بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
لطفا پاسخ سوال را بنویسید.

مطالب مرتبط