اندرزی سودبخش

تاریخ ارسال:س, 10/04/1397 - 22:37
اندرزی سود بخش

«جان یالمر» ساکن نیوجرسی می گوید: پس از مراجعت از خدمت نظام، شغل آزادی در پیش گرفتم و با جدیت مشغول کار شدم. ابتدا جریان امر بر وفق مراد بود، ولی پس از مدتی مشکلات آغاز گردید. بر اثر ناراحتی و نگرانی، رفته رفته تندخو و عصبی شدم و در برخورد با مردم رعایت ادب را نمی نمودم و پیوسته از وضع خود گله می کردم. یک روز جوانی که ایام سربازیش را در جبهه جنگ گذرانده و آسیب دیده بود، به من چنین گفت:

تصور می کنی تو یگانه کسی هستی که در این دنیا گرفتار مشکلات شده ای، به فرض این که چند صباحی مغازه ات تعطیل باشد، مگر چه می شود؟ تو دارای نعمت های زیادی هستی که باید شکرگزار آنها باشی، ولی در عوض، همیشه گله و شکایت داری. نمی دانی چقدر دلم می خواست به جای تو بودم. به من نگاه کن، فقط یک دست دارم و نصف صورتم را گلوله برده است، با وجود این، شکایتی ندارم. اگر روش خود را تغییر ندهی، نه تنها کسب از کف می رود، بلکه سلامتی و حتی خانواده و دوستانت را نیز از دست می دهی.

این تذکرات مرا در راهی که پیش گرفته بودم، متوقف ساخت و به من فهماند که دارای چه مزایایی هستم که قبلاً از آنها بی خبر بودم. از همان وقت تصمیم گرفتم خود را عوض کنم و همین طور هم شد.[آیین زندگی، ص 120.]

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • نشانی صفحه‌ها وب و پست الکترونیک بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
لطفا پاسخ سوال را بنویسید.

مطالب مرتبط