تقويت محبت اهل بيت علیهم السلام/بخش دوم

تاریخ ارسال:ج, 10/03/1395 - 19:36
محبت اهل بیت

نشانه هاى عشق  راستین نسبت  به اهل  بیت، عبارت است از:
1- عمل و تقوا.
در نكته پیشین، به تفصیل در این باره بحث شد.
2- عشق به دوستان اهل بیت علیهم السلام.
اگر شیفته اهل بیتیم، باید دوستان آنان را هم دوست بداریم.محبتهاى طولى و سلسله اى، نشانه محبت به محبوب است. اگر كسى رادوست مى داریم، بطور طبیعى باید از كارها و اشخاصى كه مورد محبت اوست نیز خوشمان آید. مى توان این عشق طولى را چنین ترسیم كرد: محبت به خدا محبت به رسول خدا محبت به اهل بیت محبت به شیعیان اهل بیت.
امام على علیه السلام فرموده است: هركس خدا را دوست بدارد، پیامبر را هم دوست مى دارد. كسى كه دوستدار پیامبر باشد ما (اهل بیت) را هم دوست دارد و هر كه ما رادوست بدارد، پیروان ما را هم دوست خواهد داشت. من احب الله احب النبى، ومن احب النبى احبنا، و من احبنااحب شیعتنا اهل البیت، (فى الكتاب و السنة، ص 421.)
امام على علیه السلام فرمود: هركس خوش دارد كه بداند آیا دوستدار ماست یادشمن ما، قلب و دل خود را بیازماید (و به دل خود رجوع كند) اگر دوست مارا دوست بدارد، پس دشمن ما نیست و اگر دوست ما را دشمن بدارد، پس دوستدار ما نیست.
به فرموده امام صادق علیه السلام: «من تولى محبنا فقد احبنا». هر كه با دوست ما دوستى كند، ما را هم دوست داشته است. (بحارالانوار، ج 100، ص 124 و ج 35، ص 199.)
3-بیزارى از دشمنان اهل بیت(ع)     ‍ ( تبری).
دشمن شناسى امرى لازم بر هر فرد شیعه است، از امام صادق (ع) نقل شده: «هیهات، دروغ مى گوید كسى كه ادعاى محبت ما را بنماید و از دشمنان ما بیزارى نجوید.(بحارالانوار، 1403، ج 27،ص 58.)
به راستى امروز از نگاه امام عصر (عج) چه كسانى دوست و چه كسانى دشمن محسوب مى شوند؟ برخوردارى از این بینش خود نعمتى است. قطعاً امروز همه گروهها و افرادى كه در صددند با شیوه هاى گوناگون روح اسلامى را از جوامع مسلمین زدوده و بینش مادى و گرایش به دنیاى صرف(كه گرایش غالب فرهنگ غرب است) را در بین آنها رواج دهند دشمن مسلمین هستند.
دوستدار اهل بیت، نمى تواند با دشمنان آنان دوستى داشته باشد. دریك دل دو محبت در عرض هم نمى گنجد. با محبت اهل بیت نیز، محبت دشمنانشان سازگار نیست. بحث مهم تولى و تبرى در همین جامطرح مى شود. شیعه و موالى اهل بیت، بى خط و بى موضع نیست و با مخالفان اهل بیت، مودت و طرح دوستى نمى ریزد. كفر به طاغوت نیز در كنار ایمان به خدا بلكه جلوتر از آن مطرح است.
كفر وایمان قرین یكدگرند هر كه را كفر نیست، ایمان نیست
امام باقرعلیه السلام، در ذیل آیه اى كه مى فرماید: خداوند براى هیچ كس دودل در سینه اش قرار نداده است ما جعل الله لرجل من قلبین فى جوفه (احزاب، آیه 4) از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت كرده كه فرمود: محبت ما و محبت دشمنان ما در دل یك انسان جمع نمى شود، چون خداوند براى انسان دو قلب قرار نداده كه با یكى این را دوست بدارد بایكى آن را دشمن بدارد. لایجتمع حبنا و حب عدونا فى جوف انسان اهل البیت فى (الكتاب والسنه، ص 423. .)
دوستدار ما باید محبت خود را براى ما خالص سازد، همچنان كه طلا دردل آتش خالص وبى آلایش مى شود. پس هركه مى خواهد محبت ما را بشناسد دل خود را امتحان كند، اگر در دل او دركنار محبت ما محبت دشمن ما هم باشد، از ما نیست، ما هم ازاونیستیم.
در حدیث دیگر، امام صادق علیه السلام در پاسخ كسى كه گفت: فلانى ولایت شما را دارد ولى نسبت به برائت از دشمنانتان سست است، فرمود: آنكه مدعى ولایت و محبت ماست، ولى از دشمن ما بیزارى نمى جوید،دروغ مى گوید.هیهات! كذب من ادعى محبتنا ولم یتبرء من عدونا». (همان، ص423)
4- آمادگى براى بلا و رنج.
اینكه دوستداران اهل بیت علیهم السلام باید آماده رنجها و سختیها باشند،نشان دیگرى از این است كه محبت و ولایت، بدون آمادگى براى تحمل سختى لوازم آن، پذیرفته نیست. به فرموده امام على علیه السلام: هر كس ما اهل بیت را دوست مى دارد، پس وسایل و مقدمات تحمل بلاو سختى را آماده سازد. من احبنا اهل البیت فلیستعد عدة للبلاء (همان، ص 425.)

راه عشق و محبت، راه دشوار و پرخطر و بلاخیز است و عاشق صادق هرگز از این رنجها نمى گریزد، بلكه به استقبال آن مى شتابد و رنج در راه معشوق برایش لذت بخش است. به گفته حافظ:
نازپرود تنعم نبرد راه به دوست عاشقى شیوه رندان بلاكش باشد
بحرى است بحر عشق كه هیچش كناره نیست آنجا جز آنكه جان بسپارند، چاره نیست
نیز، خون دل خوردن و تحمل كردن، نشان دیگرى از عشق است.
جام مى و خون دل هر یك به كسى دادند در دایره قسمت، اوضاع چنین باشد
همواره «ولا» با «بلا» و عشق با سختى همراه بوده است: «البلاءللولاء».
هر كه در این بزم مقرب تر است / جام بلا بیشترش مى دهند
معرفت، محبت، اطاعت
هر چه محبت و دلباختگى و ارتباط قلبى بیشتر باشد، تبعیت وهمرنگى و همراهى و همدلى هم بیشتر خواهد شد. نقش عشق و محبت در ایجاد همسانى و همفكرى و همراهى و هم سویى بسیار عظیم است ومردم پیوسته از چهره هاى محبوبشان الگو و سرمشق مى گیرند. ایمان عاطفى به رهبرى حتى در اطاعت سیاسى و اجتماعى هم تاثیر مى گذارد وزمینه ساز تبعیتى عاشقانه مى شود، نه صرفا تشكیلاتى و رسمى.
از این رو، ارتباط شیعه با اهل بیت را علاوه بر جنبه هاى اعتقادى برمبناى علمى و احادیث و منابع دینى، باید عاطفى و روحى و احساسى قرارداد و «آگاهى عقلى » را با «عاطفه قلبى » در هم آمیخت و عقل و عشق رابا هم پیوند زد. همچنانكه در آموزش هم، اگر معلم، بیش از رابطه علمى،رابطه قلبى و زمزمه محبت و مودت باشد «جمعه به مكتب آورد طفل  گریزپاى را»، در ارتباطهاى ولایى با ائمه نیز دل، قلمرو فرمانروایى آنان مى گردد.
در این صورت، میان «شناخت »، «عشق » و «پیروى »، رابطه اى مستحكم پدید مى آید و «معرفت »، محبت مى آورد و محبت، «ولایت وتبعیت ».
در حدیثى رسول اكرم صلى الله علیه وآله به این سه عنصر و نقش آن در سعادت انسان اشاره فرموده است: معرفت و شناخت آل محمد، برائت و نجات از دوزخ است و «محبت » آل محمد، جواز عبور از صراط است و «ولایت » نسبت به آل محمد، امان ازعذاب است. آل محمد برائة من النار و حب آل محمد جواز على الصراط والولایة لآل محمد امان من العذاب(ینابیع المودة، ج 1، ص 78.)
در حدیث امام صادق علیه السلام نیز آمده است: الحب فرع المعرفة  محبت، فرع و شاخه شناخت است.
در سیره پیامبر اكرم نیز آمده است كه هر كس با او از روى معرفت وشناخت، رفاقت و نشست و برخاست مى كرد، محبت او در دلش مى افتاد.(بحارالانوار، ج 67، ص 190 .)
این نشان دهنده تاثیر معرفت در پیدایش محبت است.
ایجاد محبت و عشق را باید از مراحل ساده و بسیط و عاطفى شروع كرد و در مراحل بعدى با بصیرت و شناخت  بیشتر، آن را تعمیق داد، تا آنجاكه «حب »، جزء سرشت انسان گردد و «محبت اهل بیت »، جزء دین یك  مسلمان و شیعه درآید، امام صادق علیه السلام فرمود: آیا دین جز محبت است؟ هل الدین الاالحب؟ (میزان الحكمة، ج 2، ص 215.)
و امام باقرعلیه السلام فرمود: « دین همان محبت است و محبت همان دین است.الدین هوالحب والحب هوالدین ».(بحار الانوار، ج 66، ص 238.)
روشن است كه محبت راستین به عمل و تبعیت هم مى انجامد و ازعصیان و تخلف دور مى سازد. براى این كار، باید زمینه هاى روحى و آمادگى هاى قبلى افراد را در نظرگرفت، وگرنه محبت اهل بیت  به دلهاى غیر مستعد و غیر آماده  نمى چسبد، آنچنان كه كاشى به دیوار كاهگلى نمى چسبد. گاهى هم بایدموانع را زدود، همچنانكه در لحیم كارى، ابتدا با سنباده و مواد دیگر،چربیها، آلودگیها و جرمها را از محل مى زدایند، تا لحیم، بچسبد و جوش بخورد.
دوست داشتن و شیعه بودن
شیعیان واقعى داراى ویژگى هاى خاصى هستند و به وسیله همان صفات و نشانه ها نیز شناخته مى شوند.صرف داشتن محبت اهل  بیت  علیهم السلام براى  شیعه بودن كافى  نیست; زیرا بسیارند كسانى كه ادعاى محبت اهل بیت علیهم السلام دارند، اما شیعه واقعى نیستند. براى شیعه  واقعى بودن باید دقیقا با پیروى از ائمه اطهارعلیهم السلام، آنان را در گفتار، رفتار، عبادت و... الگو و سرمشق خود قراردهیم و متمسك به سیره عملى آنان باشیم. كلمه «شیعه » در قرآن هم آمده است. قرآن كریم پس از بیان داستان حضرت نوح علیه السلام مى فرماید:«و ان من شیعته لابراهیم »(صافات:۸۳). حضرت ابراهیم علیه السلام،یكى از شیعیان حضرت نوح علیه السلام بود; یعنى درست همان راهى رامى پیمود كه حضرت نوح علیه السلام پیموده بود.
بنابراین، محبت اهل بیت علیهم السلام غیر از شیعه واقعى بودن است و باید این دو مقوله را از یكدیگر تفكیك كرد. براى روشن تر شدن موضوع، روایتى را در این زمینه نقل مى كنیم. پس از این كه مساله ولایتعهدى امام رضاعلیه السلام مطرح گردید و آن حضرت به مروتشریف فرما شدند، مردم دسته دسته براى عرض تبریك خدمت ایشان شرفیاب مى شدند; زیرا در نظر مردم این پیش آمد پیروزى بزرگى براى اهل بیت علیهم السلام به حساب مى آمد. مدتى پس از استقرارامام علیه السلام در مرو، دسته اى از شیعیان براى زیارت آن حضرت به محضر ایشان شرفیاب شدند. دربان منزل از آنان سؤال كرد: شماكیستید و چه مى خواهید؟ گفتند: ما جمعى از شیعیان امام هستیم و تقاضاى شرفیابى حضور امام را داریم. دربان گفت: منتظر باشیدتا من اجازه بگیرم. دربان خدمت حضرت آمد و عرض كرد:جمعى آمده اند و مى گویند ما از شیعیان شما هستیم و مى خواهیم شما را زیارت كنیم. حضرت اجازه نفرمودند. دربان، پاسخ حضرت را به آنان گفت. آنان رفتند و روز دوم آمدند و همان درخواست را مطرح كردند. باز هم حضرت اجازه ملاقات به آنان ندادند. براى روز سوم آمدند و مجددا همان تقاضا را تكرار كردند.این بار نیز حضرت اجازه نفرمودند. آنان بسیار متاثر شدند،فهمیدند تعمدى در كار است كه حضرت اجازه نمى فرمایند.بعضى از آنان با گریه و زارى از دربان خواستند تا از حضرت سؤال كند گناهشان چیست كه اجازه ملاقات نمى دهند. دربان، مطلب راخدمت امام عرض كرد. حضرت فرمودند: چه گناهى بالاتر ازاین كه آنان دروغ مى گویند، آنان مى گویند ما شیعه هستیم در حالى كه صفات شیعه در آنان نیست; شیعیان واقعى امثال سلمان وابوذر هستند. دربان برگشت و فرمایش حضرت را به آنان گفت.آنان گفتند: ما واقعا شیعه هستیم و امام را دوست داریم، ما دروغ نمى گوییم. حضرت به دربان فرمودند: به آنان بگویید شما ازدوستان ما هستید، اما از شیعیان ما نیستید. آنان گفتند: آرى، مااهل بیت علیهم السلام را دوست داریم و از دوستان امام علیه السلام هستیم.
حضرت فرمودند: حالا راست گفتند،مى توانند وارد شوند.
شاید اگر ما جاى آنان بودیم و سه مرتبه در خانه امام مى رفتیم و اجازه حضور نمى یافتیم، خسته مى شدیم وبرمى گشتیم، ولى آنان چون عاشق بودند،ایستادند و استقامت كردند تا سر مطلب رادریابند. حضرت به این وسیله آنان راتربیت كردند و به آنان فهماندند كه صرف داشتن محبت اهل بیت علیهم السلام كافى نیست،بلكه محبت اهل بیت علیهم السلام قدم اولى است كه نباید به آن اكتفا كرد; مراتبى كه شیعیان در سایه انتساب به اهل بیت علیهم السلام بایدكسب كنند، بسیار بیش از این هاست. اگرخداى متعال لطف كرده و محبت اهل بیت علیهم السلام را در دل ما قرار داده است، بایدبه خوبى از آن استفاده كنیم و در همان پله اول توقف نكنیم.
آثار محبت حقیقی
استاد شهید مطهرى، براى عشق به طور كلى، آثارى ذكر نموده كه از جمله این آثار مى توان به نكات ذیل اشاره كرد:
«عشق خلق و خوى انسان را متحول مى كند، عشق از جبان انسانى شجاع، از بخیل بخشنده و از كم طاقت انسانى شكیبا مى سازد، روحى كه از غلظت برخوردار بود، با عشق لطیف و رقیق مى شود، عشق استعدادهاى نهفته انسان را بر ملا ساخته، قواى خفته را بیدار مى كند، انسان عاشق موفق به انجام امورى مى شود كه پیش از پانهادن در ورطه دلباختگى تصور آن را هم نمى نمود. قدرت عشق آنچنان است كه قهرمان سازى مى كند، بسیارى از شاعران، فیلسوفان و هنرمندان حیات هنرى و علمى خود را مدیون یك محبت نیرومند مى دانند. عشق نفس را تكمیل و استعدادهاى حیرت انگیز باطنى را ظاهر مى سازد. از نظر قواى ادراكى، الهام بخش است و از نظر قواى احساسى، اراده و همت را تقویت مى كند و آنگاه كه در جهت علوى متصاعد شود، كرامت و خرق عادت بوجود مى آورد. عشق تصفیه گراست و روح را از مزیجها و خلطها پاك مى كند و صفات رزیله ناشى از خود خواهى را از بین مى برد. عشق و محبت قطع نظر از اینكه از چه نوع باشد، انسان را از خودپرستى بیرون مى آورد. خودپرستى محدودیت و حصار است. عشق به غیر مطلقاً این حصار را مى شكند.(جاذبه و دافعه على (ع) ، ص 26 تا 62.)
همه نكاتى را كه استاد به عنوان آثار محبت ذكر نموده در عشق به اهل بیت مى توان یافت. رمز آنكه قرآن، پاداش سالهاى درد و رنج تبلیغ پیامبر را عشق به خاندان او معرفى مى كند همین است: «قل لا اسئلكم علیه اجراً الاالمودّة فى القربى؛ بگو از شما مزدى نمى خواهم مگر دوستى خویشاوندانم».(سوره شورى، آیه 23.)
و در جاى دیگر مى فرماید:«قل ماسئلتكم من اجر فهو لكم ان اجرى الاّ على اللّه؛ بگو آنچه كه به عنوان پاداش از شما خواستم عاید خود شما مى شود و اجر من تنها بر عهده خداست».(سوره سبا، آیه 47.)
هنگامى كه از پیامبر اكرم پرسیدند مراد از اهل بیت در آیه مورد نظر چه كسانى هستند فرمود: على ، فاطمه و پسران آنان. و حقیقتاً اگر علاقه به اهل بیت به حد عشق برسد - و محبت هنگامى عشق نام مى گیرد كه همه وجود انسان را تسخیر كرده حاكم مطلق بر وجود شود - متحول كننده و نیرو آفرین است و درون انسان را از هر بدى تصفیه مى كند. مفهوم روایت: «حُبُّ على بن ابیطالب حسنة لا تضرّ معها سیئة، نیز بیان جنبه تصفیه گرى حبّ اهل بیت است.(بحارالانوار، ج 39، ص 256.)
بعضى به اشتباه از این روایت چنین برداشت كرده اند كه با محبت على (ع) مى توان گناه كرد ولى گناه زیان آور نیست. در حالیكه مفهوم روایت این است كه به طور خودبخود، محبت على (ع) مانع ارتكاب گناه مى شود، محبت به على (ع) اگر به مرز شیفتگى رسیده باشد الهام بخش تقوى است. مگر عاشق على (ع) مى تواند مرتكب معصیت شود و از ویژگیهاى اخلاقى آن حضرت بهره مند نباشد؟ در زیارت جامعه كبیره مى خوانیم: «و ما خصنا به من ولایتكم طیبا لخلقنا و طهارة لانفسنا و تزكیة لنا و كفارة لذنوبنا».(زیارت جامعه كبیره.)
محبت و قرب
بزرگترین اثر عشق به اهل بیت، یافتن طریق قرب الهى است. قرب و وصل الهى كه غایت حركت یك انسان عارف است، آسان به دست نمى آید و ورود در این مسیر نیازمند مشعل دارى است به نام امام معصوم كه خود از ولایت تكوینى برخوردار است و مأموم مى تواند با هدایت وى درجاتى از این نوع ولایت را كسب كند. استاد فرزانه شهید مرتضى مطهرى درباره ولایت تكوینى معتقد است: «نظریه ولایت تكوینى از یك طرف مربوط است به استعدادهاى نهفته در این موجودى كه به نام انسان در روى زمین پدید آمده است و كمالاتى كه این موجود شگفت بالقوه دارد و قابل به فعلیت رسیدن است و از طرف دیگر، مربوط است به رابطه این موجود با خدا. مقصود از ولایت تكوینى این است كه: انسان در اثر پیمودن صراط عبودیت، به مقام قرب الهى نائل مى گردد و اثر وصول به مقام قرب - البته در مراحل عالى آن - این است كه: معنویت انسانى كه خود حقیقت و واقعیتى است در وى متمركز مى شود و با داشتن آن معنویت، قافله سالار معنویات، مسلط بر ضمائر و شاهد بر اعمال و حجت زمان مى شود زمین هیچگاه از ولیى كه حامل چنین معنویتى باشد و به عبارت دیگر «انسان كامل» خالى نیست.(ولاءها و ولایتها ، 1377، ص 57.)
بر اثر عبودیت و اخلاص كه در نتیجه تبعیت از امام معصوم حاصل مى شود، انسان عادى مى تواند درجاتى از ولایتى را كه استاد در آخرین فصل از كتاب ولاها و ولایتها به آن اشاره دارد كسب كند. این درجات به ترتیب عبارتند از:
1- تسلط بر خواهشهاى نفس.
2- تسلط بر اندیشه هاى پراكنده و غلبه بر نیروى مخیله.
3- بى نیازى به بدن (خلع بدن) در بسیارى موارد.
4- تحت فرمان در آوردن كامل بدن، به طوریكه در حوزه بدن از خود شخص اعمال خارق العاده سر مى زند.
5 - تحت نفوذ در آوردن طبیعت خارجى و انجام كرامات.(ولاءها و ولایتها ، ص 74 تا 82.)
در همین زمان، بوده اند كسانى كه به واسطه اخلاص و ارادت نسبت به معصومین و برخوردارى از تقوا، مراتب بالاى قرب الهى را تجربه كرده از برخى توانمندیهاى ذكر شده برخوردار شده اند.
محبت دو سویه
روابط انسان ها انواع مختلف دارد. برخى از رابطه ها مسؤول اعتبارى و قراردادى است و تنها براى حل مشكلات و سهولت در امور زندگى ایجاد گردیده است. رابطه یك مسؤول و افراد زیر دستش این گونه است؛ یعنى امرى قراردادى است و از نظر وجودى در ذات طرفین تأثیرى ندارد؛ به عبارت دیگر، فردى كه رئیس یك اداره یا مؤسسه مى شود، این عنوان بر واقعیت وجودى و مایه هاى درونى اش چیزى نمى افزاید و حتى گاه جاى طرفین در این رابطه عوض مى شود و رئیس زیردست و زیردست رئیس مى گردد. گاه رابطه واقعى و تكوینى است و قرارداد دو طرف هیچ تأثیرى در آن ندارد. این نوع رابطه تحت اختیار و انتخاب دو طرف نیست؛ رابطه اى وجودى است كه سهم وافرى از حقیقت و واقعیت دارد. رابطه بین پدر و مادر و فرزندان از این قبیل است؛ یعنى در تكوین ریشه دارد و منشأ آثار بسیارى مانند محبت و علاقه و ظهور عواطف و احساسات است. این گونه رابطه هاى حقیقى، سرچشمه بسیارى از زیبایى ها و خلاقیت ها و صفات عالى انسانى و خدایى است. دخترى كه شاید در منزل پدر چندان احساس مسؤولیتى نداشته باشد؛ بسیارى اوقات بر طبل تنبلى و بى عارى مى كوبد و خود را مهمان دائمى خانواده تصور مى كند، پس از ازدواج هنگامى كه در نیمه شب صداى گریه نوزاد دلبندش را مى شنود، سراسیمه از خواب مى پرد و سختى بى خوابى را از یاد برد.
رابطه بین انسان و خالق هستى از نوع رابطه هاى اصیل و استوار است، در اعماق جان و فطرت دارد و بر قلب و روح انسان خیمه زده است؛ رابطه اى بر اساس شوق خالق متعال به مخلوقش و احتیاج بنده ضعیف به خداى غنىّ و عزیز مى باشد:
آیه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد؟
ما به او محتاج بودین او با ما مشتاق بود
در حدیث قدسى آمده: «لو علم المدبرون كیف اشتیاقى بهم لماتوا شوقاً؛ اگر بندگانى كه به من پشت كرده و از من روى برگردانیده اند، مى دانستند چقدر مشتاق آن هایم، از شدت شور و شوق جان مى سپردند».
البته رابطه خداوند و همه بندگان یكسان نیست و در برخى موارد قوى تر و محكم تر است؛ یعنى خداوند به بندگانى كه بیش از دیگران آداب بندگى و رسم تقوا و عبودیت را مراعات مى كنند، لطف و عنایت ویژه دارد با آن كه لطف او گسترده و فراگیر است و همه مخلوقات زیر چتر لطف و رحمت او قرار دارند. رابطه اولیاى خداوند متعال و پیروان و شیعیان آن ها نیز سایه اى از همان رابطه عمیق بندگان و خداوند است. این رابطه معنوى و استوار براى كسانى كه از چارچوب این رابطه بیرونند به خوبى قابل درك نیست.
در فرهنگ شیعه، رابطه امام معصوم و شیعیان ازلى است و عمقى به ژرفاى دریا و لطافتى به نرمى نسیم بهارى و ثمرى به شیرینى بهشت دارد. در حدیثى از حضرت صادق(ع) مى خوانیم: «رحم الله شیعتنا! خلقوا من فاضل طینتنا و عجنوا بماء ولایتنا، یحزنون لحزننا و یفرحون لفرحنا؛ خداوند شیعیان ما را مورد لطف خاص خویش قرار دهد. آن ها از زیادى سرشت ما خلق شده اند و وجودشان را با آب ولایت ما سرشته اند و [به همین دلیل ] در شادى ما شادان و در غم و غصه ما غمناكند» (شجره طوبى، ج 2، ص 6.)
این رابطه رابطه اى بس عمیق و دقیق است كه روح ائمه(ع) را به روح شیعیانشان پیوند زده، به گونه اى كه غم و شادى هر كدام در دیگرى اثر مى گذارد؛ هر كدام به عالم روح دیگرى نفوذ مى كند و از آن اثر مى پذیرد. یكى از شیعیان حضرت على(ع) به نام «رمیله» چنین مى گوید: من دچار تبى شدید شدم. هنگامى كه از شدت آن كاسته شد، غسل كردم و براى رسیدن به ثواب نماز جمعه و درك فضیلت نماز با مولایم على(ع)، به مسجد آمدم. زمانى كه حضرت(ع) به منبر شتافت و مشغول سخنرانى شد، دوباره تبم شدت یافت. بعد از نماز به دیدار على(ع) رفتم. حضرت علت بیمارى و ناراحتى ام را پرسید و من توضیح دادم. حضرت فرمود: اى رمیله، هر مؤمنى كه بیمار مى شود، ما نیز بیمار مى شویم و حزن و اندوه او ما را محزون و غمناك مى سازد و هر دعایى كه مى كند ما به دنبالش «آمین» مى گوییم و اگر دعا نكند ما برایش دعا مى كنیم.(منتهى الامال، ج 2، ص 869.)
این ارتباط مقدس و عمیق، ارواح اولیاى الاهى و شیعیانشان را به منزله روح واحد قرار داده و چنان آن ها را به هم پیوسته كه ابوبصیر، از یاران حضرت صادق(ع)، مى گوید: در مجلسى از حضرت(ع) پرسیدم: گاهى بدون علت خاص دچار غم و غصه یا سرور و خوشحالى مى گردم، علت چیست؟ حضرت(ع) در پاسخ فرمود: «انّ ذلك لحزن و فرح یصل الیكم منّا اذا دخل علینا حزن او سرور كان ذلك داخلاً علیكم لانّا و انتم من نور الله عزّوجلّ؛ این حزن و شادى كه گاه سراغ شما مى آید اثر آن غم و سرورى است كه در ما ایجاد مى گردد؛ و چون ما و شما هر دو از نور خداوند متعال خلق شده ایم، این حالات ما در شما نیز اثر مى گذارد»(میزان الحكمة، ج 2، ص 400.)
بنابراین، مى توان گفت هنگامى كه ما به یاد اولیاى الاهى و عظمت و بزرگوارى آنان مى افتیم یا مصیبت ها و غم هاى آن ها را به یاد مى آوریم و قلبمان متوجه آنان مى گردد و دریاى دلمان به موج مى افتد و آسمان قلبمان ابرى و جویبار چشممان پر از گوهرهاى پربهاى اشك مى گردد، در اثر همان پیوند شدید روحى بین ما و آن ها است و در واقع عنایت و مهر آن ها به ما رانشان مى دهد؛ یعنى با لطف و توجه آن ها آن رابطه عمیق كه شاید مورد غفلت ما قرار گرفته و قدرى مخفى شده دوباره خود را آشكار مى سازد و حالات ما واكنشى در برابر لطف و عنایت و فقیرنوازى آن ها است.
البته باید زمینه این لطف و عنایت را خود فراهم سازیم و با شخم زدن زمین سخت دل، موقعیتى مناسب براى رشد بذر محبت آن ها پدید آوریم تا این بذر به درختى تناور تبدیل گردد؛ به بار نشیند و میوه هاى شیرین محبت و ولا و اطاعت به ما ارزانى دارد.
ما باید با كم رنگ كردن حجاب ها و غفلت ها و آماده ساختن خانه دل براى پذیرایى از محبت و عنایت آن ها به استقبال لطف و توجه آن ها رویم و خود را در برابر وزش نسیم هاى رحمت وجود آن ها كه پرتوى از رحمت و كرم الاهى است، قرار دهیم و مشام جان را از شمیم محبت و ولاى آن ها عطرآگین سازیم.
به طوركلی محبت یك علاقه دو طرفه است ، تا كه از جانب دلدار نباشد كششی- كوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد. رابطه محبت آمیز میان شیعیان و اهل بیت (ع) هم یك رابطه طرفینی است و به همین دلیل هم بسیار موثر ، سازنده و كارگشا می باشد.
این رابطه باعث آن شده است كه اهل ولایت و محبت، در تمام زندگی و چالش های فرا روی خود، دست توسل به دامن رهبران معصوم و صاحبان ولایت و محبت بزنند، چشم به شفاعت آن پاكان بدوزند و همواره از فیض وجود و عنایت ایشان برخوردار باشند.
ولاء محبت در عصر غیبت
زمین هیچگاه از حجت حق كه همان انسان كامل است خالى نمى ماند. چه بشارتى بزرگتر از حضور حجت حق در زمین، مادام كه حیات در این كره ادامه دارد و آیا اسفبار نیست كه حجت خدا، یعنى رشته اتصال بین زمین و آسمان نزد ما باشد و ما از فیض ارتباط با او محروم باشیم؟
«من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة الجاهلیة فرا رسیدن مرگ انسان در حالت بیگانگى نسبت به امام عصر همانند مرگ در عصر جاهلیت (به حالت شرك) است.(اصول كافى، جلد 1،ص 1377.)
براى آنكه چون مشركان عصر جاهلیت از دنیا نرویم تنها مسلمانى و تشیع جوابگو نیست. باید امام زمان خویش را بشناسیم و مایه خرسندیش را فراهم كنیم. این سخن امام صادق (ع) است: «ما را دولتى است كه هرگاه خداوند بخواهد آن را مى آورد. هركس مشتاق است كه از یاران قائم ما باشد باید منتظر ظهور او باشد و پرهیزكارى پیشه كند و داراى اخلاق نیكو باشد و بدینگونه انتظار او كشد. اگر در این حالت بمیرد و بعد از مرگ او قائم قیام نماید، ثواب كسى دارد كه آن حضرت را درك كرده است. (بحارالانوار، ج 52، ص 140.)
سعدى، اگر عاشقى كنى و جوانى / عشق محمد بس است و آل محمد

 

***********************************

منبع: پرسمان اخلاق

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • نشانی صفحه‌ها وب و پست الکترونیک بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
لطفا پاسخ سوال را بنویسید.