علی علیه السلام، باطن قرآن

تاریخ ارسال:ي, 04/18/1396 - 20:04
سیر وسلوک
حجت‌الاسلام والمسلمین جعفر ناصری

بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب علیه السلام
ضمن تبریک و تهنیت به مناسبت ایام فرخنده عید سعید غدیر، نکته ای را درباره نقطه یا نقطه باء و یا نقطه باء بسم الله الرحمن الرحیم، بیان می کنم.
در کتاب بیان الآیات گیلانی حکایت شده امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «سر الکتب المنزله فی القرآن و سر القرآن فی فاتحه الکتاب و سر فاتحه الکتاب فی بسم الله الرحمن الرحیم و جمیع ما فی بسم الله الرحمن الرحیم فی باء بسم الله و جمیع ما فی باء بسم الله فی النقطه التی تحت الباء و انا النقطه تحت الباء» و جناب سید حیدر آملی در «نقد النقود» و حافظ رجب برسی در «مشارق انوارالیقین فی اسرار امیرالمؤمنین» نقل می کنند که حضرت علی علیه السلام فرمود: «انا النقطه التی تحت الباء».
و جناب ملا عبد الصمد همدانی در کتاب بحر المعارف آورده که رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «ظهرت الموجودات عن باء بسم الله الرحمن الرحیم».
با مختصر دقت و تأملی در روایات این باب در می یابیم که نگاه به نقطه متفاوت است. بعضی بالاستقلال نقطه را بررسی کرده اند و او را نماینده اولین نقطه خلقت می دانند و بعضی به اعتبار اینکه نقطه خلاصه بسم الله است و بسم الله خلاصه سوره حمد و سوره حمد خلاصه قرآن و قرآن جامع جمیع کتب آسمانی.
در این باب نکته ای است قابل توجه در علم رسم الخط و بعضی از بزرگان مطلب را از اینجا شروع کرده اند که در علم رسم الخط و کتابت با قرار گرفتن قلم بر صفحه کاغذ، نقطه پدید می آید. با دقت بیشتر درمی یابیم که نوشتن هر حرف، امتداد نقطه است و صورت «الف» عبارت است از چینش نقاط متصل و پیوسته و همچنین «باء» و «جیم» و باقی حروفِ بیست و هشتگانه.
به تعـبـیری دیـگر، نقطـه اصـل در حـروف است، مانند مصدر که در علم صرف، اصل است در ماضی و مضارع و امـر و… و ماده (ض-ر-ب) اصل است در «ضرب، یضرب، اضرب»؛ پس نقطه مانند روح در حروف بیست و هشتگانه جریان دارد و حروف، جسم و کالبد هستند برای نقطه.
به قول فلاسفه نقطه در هیاکل حروف، مانند هیولا است در هیاکل اشیا، و همان گونه که هیولا به صورت های گوناگون در می آید، نقطه هم به صورت حروف مختلف در آمده، گاهی «الف» می شود گاهی «باء» گاهی «جیم» و غیره.
از اینجا اطوار هفتگانه کتاب آسمانی شروع می شود که سیر تفصیلی آن بدین شرح است:
۱. نقطه که روح و طینت و ماده حروف است؛
۲. همچنین حروف، روح و طینت کلمه است؛
۳. کلمه، روح کلام تام است؛
۴. کلام تام، روح وطینت حکایات و آیات قرآنی است؛
۵. و روح و طینت و اصل در سوره ها، آیات و مقالات هستند؛
۶. سوره ها، روح قرآن هستند؛
۷. تمام القرآن.

در مجموع می توان این سیر را چنین نشان داد:
نقطه ß حروف ß کلمهß کلامß آیات و مقالات و حکایاتßسوره ها ß تمام القرآن
در سیر نزولی نیز پایان سیر تفصیلی از تـمــام القرآن به نقطه است.
و اگر حضرت سرالله امیرالمومنین علیه السلام خود را نقطه معرفی می کنند، در اینجا نقطه یعنی خلاصه القرآن یا نقطه به مـعـنـای روح ساری و جاری در تمام القرآن است.
به تعبیر بعضی روایات که تمام علوم و معارف در کتب آسمانی است و معارف تمام کتب آسمانی در قرآن کریم است و معارف و علوم قرآن کریم در سوره حمد است و معارف سوره حمد در بسم الله الرحمن الرحیم است و معارف بسم الله الرحمن الرحیم در باء بسم الله و بعد از آن حضرت امیر علیه السلام فرمودند و انا النقطه التی تحت الباء
کتاب دیگری نیز در تکوین هست که این کتاب هم کتاب عظیم یا کتاب اعظم الهی است که از نقطه شروع تا پایان این اطوار سبعه را دارا است. این کتاب اعظم الهی، «انسان» است که نقطه شروعش از نطفه و پایانش انسان تمام الخلقه است، بدین صورت:
۱. نطفه؛
۲. علقه؛
۳. مضغه؛
۴. جنین؛
۵. انسان در دنیا؛
۶. وجود برزخی ما بین القبر و القیامه؛
۷. وجود انسان در قیامت و معاد.

و قرآن کریم نیز به این اطوار اشاره دارد:
ولقد خلقنا الانسان من سلاله من طین /  ثم جعلناه النطفه فی قرار مکین / ثم خلقنا النطفه علقه / فخلقنا العلقه مضغه / فخلقنا المضغه عظاما / فکسونا العظام لحما ثم انشاناه خلقا آخر فتبارک الله احسن الخالقین۲ 
درباره خلقت نخستین، روایاتی با مضامین و عبارات گوناگون نقل شده است. در بحارالانوار آمده است: «اول ماخلق الله القلم؛ نخستین چیزی که خداوند آفرید، قلم است».۳ و در حدیث نبوی شریف فرموده است: «اول ما خلق الله نوری؛ نخستین چیزی که خدا آفرید، نور من است» یا روایتی دیگر که فرمود: «اول ما خلق الله روحی» که حکایت از آن دارد که مخلوق اول، روح نبوت تامه و کامله حضرت محمد بن عبداللهصلی الله علیه و آله و سلم است. اگر در حدیث نبوی است که: «کنت نبیا و آدم بین الماء و الطین؛ پیامبر بودم؛ در حالی که آدم بین آب و گل بود [=خلقت آدم کامل نشده بود] همچنین در حدیث ولایت مآب علوی علیه السلام است که: «کنت ولیا و آدم بین الماء و الطین» یک حقیقت را بیان می کند؛ اگر در مخلوق اول کتاب آسمانی قرآن، بعضی روایات «باء» بسم الله را مخلوق اول می داند و بعضی «الف» را و هرکدام در باب حروف، اول باشد -چه باء و چه الف- فرقی نمی کند؛ چون نتیجه و بازگشت هر دو به نقطه است.
پس نقطه مبدأ و معاد حروف است؛ یعنی نقطه مرتبه اول اجمال کتاب آسمانی است و تمام القرآن آخرین مرتبه تفصیل قرآن حمید است.
اگر نقطه را محدود به نقطه مکتوب و در حیطه کتابت، تصور نکنیم و کمی گسترده تر به آن بنگریم، در هندسه عالم وجود نیز نقطه، مبدأ و آغاز خلقت است همان گونه که حکما گفته اند: «الواحد لایصدر عنه الا الواحد» این جا است که معنای این فرمایش امیر المؤمنین علیه السلام که: «أنا النقطه و الخط؛۴ من، نقطه و خط هستم» کمی آشکارتر می شود؛ چرا که خط، امتداد نقطه است و اینجا، منظور سریان وجود اولی در کل خلقت است. این است که رسول مکرم صلی الله علیه و آله و سلم به امیر المؤمنین علیه السلام فرمودند: «یا علی! کنت مع الانبیاء سراً و معی جهراً؛ ای علی! تو مخفیانه با همه پیامبران بوده ای و آشکارا با من بوده ای».
از دیدگاهی دیگر، عالم، عالم اسماء الهی است و معرفت خداوند متعال و ارتباط با ساحت قدسی او، جز به واسطه اسماء حُسنایش ممکن نیست؛ لذا عالم، عالم اسم خدا است و تجّلی اسماء حق تعالی است و آغاز عالم هم باید به اسم خدا باشد و وجود مقدس امیر المؤمنین علیه السلام است که اسم الله اکبر و اعظم اسمای الهی است و مقدم بر سایر اسماء است. البته این مقال را سخن بسیار است که مجالی دیگر می طلبد.
یادآوری:
مخفی نماند که این بیشتر برای تشبیه و تنظیر است و گرنه اصل نقطه خودش دارای صورتی مستقل است؛ مانند مصدر در علم صرف که میان صیغه های صرفی خود، صیغه مستقل دارد. در علم صرف بیان می شود که مصدر با حفظ شؤونات مصدری، نمی تـواند صورت دیگری را قبول کند؛ یعنی «الضرب» با شکل مصدری خود نمی تواند ماضی و مضارع هم باشد، مگر اینکه از صورت اصلی خود خارج شود، تا بتواند به صورت فعل در آید، همچنین است جریان نقطه.
در پایان سروده ای در این باره با عنوان نقطه باء۵ به خوانندگان محترم تقدیم می گردد.

                                       نقطه باء

   آنکه فرمود منم نقطه باء               رازی از غیب تو را کرد إنباء            

                           ***********************

   نقطه را کس نشناسد چو علی          نقطه سری است بعلم ازلی

                           ***********************

    سخنش فهم کنی ار مرد رهی          تا از اوهام و جهالت برهی

                           ***********************

   عالم نقطه ندارد پایان                   پی نبردند مگر دانایان

                           ***********************

    نقطه یعنی سبب کون و مکان         نقطه یعنی ز خفا سوی عیان

                           ***********************

    نقطه سری است خدا را ز ازل          که گرفته به کف خویش علل

                           ***********************

    نقطه آزاد ز ما و ز من است            حرف بسیار و بدون سخن است

                           ***********************

    نقطه را علم کتابی نبود                   سر غیبی است سرابی نبود

                           ***********************

    نقطه سر فصل فصول تفصیل             نقطه پایان کثیر است و قلیل

                           ***********************

    نقطه از وحدت صرف آمد و باز          باز گردد همه این راه دراز

                           ***********************

    هیچکس نقطه ندانست کجاست           به زمین است و سما یا همه جاست

                           ***********************

    غرقه در آب بدی کشتی نوح              اگرش نقطه نمی داد فتوح

                           ***********************

    عقل فعال همین نقطه بود                  دوست را خال همین نقطه بود

                          ***********************

    نقطه سیر نفس رحمانی است             امتداد الفی را بانی است

                          ***********************

    نقطه سری زهویت دارد                    خط آزادی نیت دارد

                          ***********************

   نقطه گم گشت به حرف و به حروف      نکته ها هست در این باب الوف

                         ***********************

   صه حرف اگر می خواهی                   ز خدا کن طلب آگاهی

                         ***********************

  آنچه از حرف ببینی به جهان                 همه را نقطه نمودست عیان

                         ***********************

   گر کنی سوی سماوات سفر                  بینی از حرف چه بسیار خبر

                         ***********************

   قرآن همه دارد بر دوش                       چشم باید همه ات باشد و گوش

                        ***********************

   تا بدانی که حروف عربی                       هست شان جسمی و روحی و ربی

                        ***********************

   چون به ترکیب رسد حرف و حروف           بحر معنی به صف آیند و صفوف

---------------
پی نوشت:
۱. مستدرک سفینه البحار،  ج۱، ص ۲۶۹.
۲. سوره مؤمنون: ۱۴.
۳. بحارالانوار، ج ۵۴، ص ۳۰۹.
۴. همان، ج ۴۰، ص ۱۶۵؛ مناقب، ج۲، ص ۴۹. و در تحلیلی دیگر معنای خط همان صراط مستقیم است که در سوره حمد آمده، و صراط مستقیم همان ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام و یازده فرزند گرامی آن حضرت است.
۵. شعر از نگارنده.
---------------
منبع : چشمه زلال

 

 

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • نشانی صفحه‌ها وب و پست الکترونیک بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
لطفا پاسخ سوال را بنویسید.

مطالب مرتبط