جایگاه حیا در تربیت/بخش چهارم/قسمت دوم

تاریخ ارسال:ي, 02/16/1397 - 13:07
جایگاه حیا
یکی از لازمه های«اسلامی شدن جامعه» ،«باحیاء شدن» آن است

هر چه سطح حیاء بالا رود، سطح عمل هم بالا می آید. رابطه بین تقوا و ورع، یک وقت می گویی ورع هم دوش با تقوا است، یکی است، یک وقت می گویی نه دو تا است. تقوا پرهیز از محرمات است، ورع پرهیز از مشتبهات هم هست. هرچه سطح حیاء بالا رفت، مشتبه هم ترک می شود

« حیاء » منشأ ملکات حسنه است
در روایتی است که این را داود بن سرحان نقل می کند از امام صادق(علیه السلام) می گوید: «قال اباعبدالله (علیه السلام): یا دَاوُدُ إِنَّ خِصَالَ الْمَكَارِمِ بَعْضُهَا مُقَیدٌ بِبَعْضٍ » این خصال زیبایی که در انسان پیدا می شود با هم رابطه دارند، حضرت اول رابطه را می فرماید، این را خداوند تقسیم کرده است؛ « یكُونُ فِی الرَّجُلِ وَ لَا یكُونُ فِی ابْنِهِ وَ یكُونُ فِی الْعَبْدِ وَ لَا یكُونُ فِی سَیدِهِ»(8) بله ممکن است یکی داشته باشد و یکی نداشته باشد. داشتن و نداشتنش را خدا تعیین کرده است. خصال یعنی ملکه که حالا من توضیح می دهم. «صِدْقُ الْحَدِیثِ» اوّل، راستگویی، خود راست گویی از حیاء نشأت می گیرد، چون آخر روایت دارد «و رَأْسُهُنَّ الْحَیاء» چون من می خواهم بخوانم تا به آخر برسم.
منشاء «راستی در گفتار» و »راستی در ناامیدی از غیر خدا» حیاء است
عقل عملی می گوید دروغ زشت است، قبیح است حیاء کن. نتیجه اش چه می شود؟ آدم از هر چیزی که بدش می آید به ضدش رو می کند. معمولی اش این است که به ضدش رو می کند. قُبح دروغ من را به راست گویی می کشاند، وقتی درک کردم که دروغ زشت است، حیاء می کنم و دروغ نمی گویم. «صِدقُ الحَدیثَ وَ صِدْقُ الْیَأْسِ»
چون هر کدام از اینها بحث دارد، من مجبورم اشاره ای رد شوم و بروم. یعنی آدم در زندگی اش که مدعی است، متشرع است می گوید: همه امور دست خدا است، مسبب الاسباب او است، از این حرف ها می زند بعد ته دلش را که می بینی پول و ریاست را مسبب الاسباب می داند. تمام امیدش به پول ها و ریاست است، از اینها دل نبریده است. اینها لفظی است. «یأس» یعنی انقطاع الی الله. باید تو تمام امیدت خدا باشد.
در روایت بلافاصله بعد دروغ، یأس را می گوید. صدق حدیث از مکارم اخلاق است، یأس هم از مکارم است یعنی انقطاع الی الله. اول امید به پول و ریاست نبند و بعد مدعی به دیانت شو! کسی که مدعی به دیانت است امید به پول و ریاست نمی بندد.
منشاء «بخشیدن» و «جبران کردن» حیاء است
«وَ إِعْطَاءُ السَّائِلِ»کسی به تو مراجعه کرده است تمکن داری، می توانی کمکش کنی، امّا کمک نکنی و ردش کنی، خود وجدان تو می گوید این عمل تو قبیح است. باز همان حیاء پشتوانه می شود که به او کمک کنی. «وَ الْمُكَافَاه بِالصَّنَائِعِ » که من در بحثم این را مثال زدم. محبت کرده است، جواب محبت محبت است، جواب احسان احسان است.
منشاء «امانت داری»، «صله رحم» و ... حیاء است
«وَ أَدَاءُ الْأَمَانَه» خیانت در امانت زشت است، قبیح است. باز همین جا است که عقل عملی انسان می گوید قبیح است، حیاء کن. حضرت همین جوری می آید یکی پس از دیگری بیان می کند. «وَ صِلَه الرَّحِمِ» از خویشاوند نبُر. بریدن از خویشاوند زشت است. «وَ التَّوَدُّدُ إِلَى الْجَارِ وَ الصَّاحِبِ» نیکی کردن به همسایه. واقعاً وجدان می گوید اذیت کردن همسایه کار خوبی نیست. «وَ قِرَى الضَّیفِ» وجدان آدم از بی اعتنایی کردن به مهمان و از او پذیرایی نکردن، ناراحت می شود.
«حیاء» سرآمد همه خصال نیک است
حضرت تک تک خصال نیک را بیان می کند چه آنهایی را که جنبه های الزامی دارد و چه آنهایی را که جنبه الزامی ندارد، همه را به داود بن سرحان می فرماید و مثال می زند، بعد می فرماید: «وَ رَأسُهُنَّ الحَیاءُ» سرآمدش حیاء است، چون پشتوانه همه اینها حیاء است.
روایت دیگری از پیغمبر اکرم است که فرمودند: «قال رسول الله(صل الله علیه وآله وسلم): وَ أَمَّا الْحَیاءُ فَیتَشَعَّبُ مِنْهُ اللِّینُ وَ الرَّأْفَه وَ الْمُرَاقَبَه لِلَّهِ فِی السِّرِّ وَ الْعَلَانِیه وَ السَّلَامَه وَ اجْتِنَابُ الشَّرِّ وَ الْبَشَاشَه وَ السَّمَاحَه»(9) یعنی همه خوبی ها از حیاء سرچشمه می گیرد. درست مقابل هم. وقاحت، بی شرمی پشتوانه تمام خلاف کاری ها و معاصی در جامعه است. از آن طرف در باب عمل به احکام شرعیه پشتوانه اش حیاء است.
«باحیاء شدن»جامعه منجر به«اسلامی شدن جامعه» میشود
اگر یک جامعه ای بخواهد اسلامی باشد باید حیاء را تقویت کرد نه بی حیایی را. باید حیاء را تقویت کنی، همه چیز از درون این حیاء در می آید. من این را خواستم بگویم که از بزرگ ترین مشکلات جامعه ما ترویج بی حیایی است.
رابطه «تقوا و ورع» با «حیاء»
رابطه بین حیاء و عقل را گفتم، رابطه بین حیاء و احکام شرعیه را هم گفتم، نگاه کنید کلاسیک جلو می آیم. حالا رابطه بین حیاء و تقوا را می گویم. هر چه سطح حیاء بالا رود، سطح عمل هم بالا می آید. رابطه بین تقوا و ورع، یک وقت می گویی ورع هم دوش با تقوا است، یکی است، یک وقت می گویی نه دو تا است. تقوا پرهیز از محرمات است، ورع پرهیز از مشتبهات هم هست. هرچه سطح حیاء بالا رفت، مشتبه هم ترک می شود. نمی دانم این غذا حرام است یا حلال تا نفهمم حلال است نمی خورم. دست از مشتبه هم می کشم. نمی دانم این حرف حرام است یا حلال است، حرف نمی زنم. رابطه حیاء و تقوا، حیاء و ورع یک رابطه مستقیم است.
در روایتی دارد که علی(علیه ا لسلام) فرمود: « حیاء که کم شد ورع هم کم می شود »(10) ورع جنبه های عملی است. در روایت امام صادق تعبیر خصال بود حالا من این را توضیح بدهم که بحثم را ببندم.
پشتوانه جمیع ملکات انسانی کارایی حیاء است
پشتوانه جمیع ملکات و فضایل انسانی است، ملکات حسنه است. ملکات بر اثر کثرت عمل به افعال حاصل می شود. من قبلاً دربحث هایم گفتم، کاری را مکرر انجام دادی ملکه می شود. ملکه که شد دیگر به آسانی انجام می دهی، آن چیزی که ملکه نشده است، انجامش سخت است. نماز خواندن ملکه شده هیچ سختی برایت ندارد. ملکات بر اثر تکرّر هستند. گفتیم ایمان مستمر، عمل مکرّر تقوا ساز است. امام تعبیر به خصال می فرمایند. همین حیاء است که موجب می شود تو عمل خوب کنی. همین حیاء است که موجب می شود دست از عمل زشت برداری و این ملکه ات می شود. زیربنای ملکات حسنه حیاء است و که زیر بنای ملکات سیئه است بی حیایی است.
« حیاء که کم شد ورع هم کم می شود » ورع از ملکات حسنه معنویه است.(11) ما به این نتیجه می رسیم این که اسلام آمده حیاء را مطرح کرده است، به این دلیل است که یک نقش زیر بنایی برای انسان سازی دارد. فرق تو باحیوان در حیای تو است.
ذکر مصیبت حضرت زهراء(سلام الله علیها)
التماس دعا. می خواهم سراغ توسلم بروم. ما در روایات داریم که زهرا(سلام الله علیها)، به علی(علیه السلام) وصیت کرد: «غسلنی باللیل و کفننی باللیل» من را شب تجهیز کن و کسی را هم خبر نکن. من در روایت دیدم به اسماء هم سپرد و وصیت کرد که تو بیا علی را کمک کن. علی(علیه السلام) می گوید خودم شخصاً آمدم متکفل شدم که زهرا را تجهیز کنم. خود این کار، خیلی کار مشکلی است؛ کسی بخواهد همسر جوانش را با آن وضع غسل بدهد، کفن کند، دفن کند.
در روایت دارد حضرت فرمود به این که من زهرا(سلام الله علیها) را از زیر پیراهن غسل می دادم. اسماء آب می ریخت من هم غسل می دادم، حالا از خصوصیات می گذرم. چند جمله بیشتر نمی گویم. بعد می گوید: «فلما حممت عن اعقد الردا» وقتی کارم تمام شد خواستم بند کفن زهرا را ببندم «نادیت یا ام کلثوم یا زینب یا فضه یا حسن یا حسین حلموا تزودوا من امکم» بچه های زهرا را صدا زدم که بیایید از مادر توشه برگیرید «و هذا الفراق و اللقا فی الجنه» شما دیگر مادر را نمی بینید مگر در بهشت.
می گوید این بچه ها آمدند، حسن و حسین می آمدند «واحسرتا» می گفتند. جملاتی می گویند این دو تا بچه و همین جوری می دوند. آمدند خودشان را روی بدن این مادر انداختند. متن روایت این است «أنی اشهد الله» علی(علیه السلام) می گوید من خدا را گواه می گیرم. «انها قد أنّت و مدت یدیها» خدا را گواه می گیرم زهرا چنان ناله ای زد، دست را از کفن بیرون آورد «فذمتهما الی صدرها ملیا» یعنی این دو تا پسر را بغل کرد به سینه اش چسباند امّا خیلی آرام. می گوید اینجا بود که منادی ندا داد یا علی اینها را بردار، ملائکه  آسمان ها به گریه افتادند.

مطالب تکمیلی:
--------------------
پی نوشت ها:
(8) بحارالأنوار، جلد شصت و شش، صفحه سیصد و هفتاد و پنج
(9) بحارالأنوار، جلد یک، صفحه صد و هیفده
(10) نهج‏البلاغه، صفحه پانصد و سی و شش
(11) بحثم ادامه دارد من دیگر به این بحث کشیده شدم، ساده تمام نمی شود، تازه اوایل بحث حیاء هستم.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • نشانی صفحه‌ها وب و پست الکترونیک بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
لطفا پاسخ سوال را بنویسید.