امام جواد علیه السلام /بخش دوم

تاریخ ارسال:ج, 08/12/1396 - 20:15
امام جواد علیه السلام
اسلام پور کریمی عسگری

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین...
اللهم کن لولیک الحجةابن الحسن...

مکتب علمی امام جواد علیه السلام
شناسایی و جذب افراد مستعد و آماده و تربیت آنان بر اساس تربیت های اسلامی و مجهّز ساختن آنان به انواع علوم مورد نیاز جامعه، از رسالتهای مهم ائمه اطهار(علیهم السلام) بود و محدودیت های اعمال شده از سوی حکومت های مستبد و ظالم وقت، هر چند انجام این رسالت را در حدّ مطلوب با مشکلاتی مواجه می ساخت و بسیاری از افراد را از دستیابی به این سر چشمه  های زلال دانش و معرفت و بهره  گیری از آن محروم می کرد، ولی موجب تعطیل شدن آن نگشت. تشنگان حقیقت و شیفتگان امامت تحت پوششهای مختلف ،به محضر امامان(علیهم السلام) می رسیدند و در حدّ ظرفیّت و میزان معرفت خود از اقیانوس بیکران دانش الهی آن بزرگواران جرعه  ای می  نوشیدند.
اصحاب و یاران امام جواد(علیه السلام) بیش از تعدادی است که در این جلسه به آن اشاره می شود. در برخی منابع اسلامی نام بیش از 270 نفر به عنوان اصحاب آن حضرت آورده شده است. در این بیان  مختصر از بعضی شاگردان آن حضرت، هر چند به طور اختصار یاد می شود تا ضمن تجلیل از این سنگربانان علم و فرهنگ، بعد علمی و تلاش فرهنگی پیشوای نهم شناخته  تر گردد.
1- ابن سکّیت یعقوب بن اسحاق اهوازی شیعی
ابن سکیت، نزد امام جواد و امام هادی(علیه السلام) از احترام زیادی برخوردار بود و از خصّیصین ایشان به شمار می رفت. همچنین او از امام جواد (علیه السلام) روایات و مسائلی نقل کرده است.(1)
محل ولادت او «دورق اهواز» بود، دورق یکی از مراکز علمی و فرهنگی کهن ایران اسلامی است و علما، خطبا و شعرای شهیری از این منطقه قد برافراشتند؛ چنان که امروزه کلمه «دورقی» را در پی نام بسیاری از علمای بزرگ می بینیم.
البته برخی بغداد را محل ولادت این شخصیت بزرگ شیعی می دانند.
نام او را «یعقوب» و کنیه  اش را «ابویوسف» نهادند.
پدرش «اسحاق» نام داشت. این مرد صالح و درستکار در فنون ادبیات عرب، به ویژه لغت و شعر، استاد شمرده می شد، دوستدار دانشمندان بود، و از اصحاب کسائی، یکی از قراء سبعه، به شمار می  آمد.
اسحاق ادیبی فرزانه و شاعری زبردست بود؛ ولی براساس آموزه  های اسلامی سکوت را بر سخن ترجیح می داد. به تدریج در سایه افراط درسکوت، به «سکیت» (بسیار سکوت کننده) شهرت یافت. بدین سبب، فرزندش را «ابن سکیت» خوانده  اند.
ابن سکّیت بر اثر دعای پدر و تلاشهای مستمرش در علوم مختلف اسلامی صاحب نظر گردید. به طوری که وی از علمای برجسته ادبیات عرب بوده، که در علم فصاحت و بلاغت و اشعار عرب ید طولائی داشته است، و کتاب مشهور «تهذیب الالفاظ اصلاح منطق»، در ادبیات، اثر اوست.
ابن خلکان از یکی از علما چنین نقل می کند: کتابی در لغت بهتر از «اصلاح المنطق» از جسر (پل) بغداد نگذشته است. بدون تردید این کتاب سودمند و جامع بوده و بسیاری از لغات را گردآورده است و در نوع خود با این حجم بی  نظیر است. گروهی به این کتاب پرداخته  اند. «وزیر مغربی» آن را مختصر نموده و «خطیب تبریزی» به تنقیح و تهذیب این کتاب دست بازیده است.
ابن خلکان به نقل از ابوالعباس المبرّد می گوید: «کتابی بهتر از «اصلاح المنطق» ابن سکیت در میان مؤلفین بغداد ندیدم.»
و ثعلب می گوید: اصحاب ما اتفاق نظر دارند که پس از ابن اعرابی، کسی آگاهتر از ابن سکیت در علم لغت یافت نشده است.(2)
سرانجام این یار وفادار و عالم بزرگ شیعی به دست متوکل ملعون به شهادت رسید و در این هیچ اختلافی وجود ندارد؛ اما در چگونگی شهادتش اختلاف است.
عبدالرحمان بن محمدبن انباری در کتاب «نزهةالالباء» و محمد بن احمد ازهری در کتاب «تهذیب اللغه» چنین آورده  اند:
علت خشم متوکل که باعث قتل ابن سکیت شد، این بود که روزی مردی قرشی و ابن سکیت و متوکل مشغول سخن گفتن بودند، خلیفه که درپی آزار مرد قرشی بود. ابن سکیت را فرمان داد تا وی را دشنام دهد.
ابن سکیت که این را خلاف اخلاق می دانست، به امر خلیفه توجه نکرد و ناسزا نگفت؛ خلیفه این عمل ابن سکیت را ناپسند شمرده، به مرد قرشی گفت: همان کاری که ابن سکیت در باره تو انجام نداد، انجام ده.
مرد قرشی که از متوکل می ترسید. به فرمانش عمل کرده و لب به یاوه گویی گشاد. ابن سکیت با مشاهده این بی  احترامی از کرده خود پشیمان شد و گفت: ای خلیفه! اینک به فرمانت عمل می کنم و اورا ناسزا می گویم.
متوکل گفت: آنچه اکنون می گویی، انتقام است نه اطاعت امر من.
سپس به نوکران ترکش فرمان داد ابن سکیت را بزنند. آنها چنان لگد بر شکمش کوفتند که بیهوش گردید. سپس او را بر دوش گذاشته، به خانه  اش بردند. استاد دو روز بعد، به سبب صدمات و جراحات عمیق به شهادت رسید.
در باره شهادت این بزرگ مرد روایت مشهور دیگری نیز وجود دارد که اکثر منابع نیز آن را تأیید می کنند. روزی متوکل وارد کلاس فرزندانش شده، با ایشان گفتگو کرد و به ابن سکیت گفت: از تو می خواهم آنچه در دلت پنهان کرده  ای آشکار کنی. بگو بدانم آیا فرزندان مرا بیشتر دوست داری یا فرزندان علی بن ابی طالب حسن و حسین را؟
ابن سکیت از این سخن گستاخانه سخت عصبانی شده، گفت: به خدای علی اعلی سوگند، رتبه و مقام کمترین غلامان آن حضرت که قنبرحبشی است. از تو و فرزندانت بسی بالاتر و عظیم تر است. این عقیده با وجودم آمیخته و از من جدا نمی شود. متوکل که انتظار چنین صراحتی را نداشت. خشمگین شد و به غلامانش دستور داد زبان استاد را از پشت سرش بیرون آورند.
گروهی براین عقیده  اند که گردآوری اشعار «کمیت اسدی»، بزرگ شاعر شهید شیعه، توسط «ابن سکیت» سبب شهادت او شد؛ این کار مذهب واقعی  اش را نمایان ساخت. متوکّل در پی بهانه  ای بود تا ابن سکیت را به اظهار عقیده ناگزیر سازد. بنابراین، به کلاس درس فرزندانش رفت و آن پرسش را مطرح کرد. افزون براین، گروهی سودجو و شیعه ستیز که چه بسا به مذهب واقعی ابن سکیت پی برده بودند. در پی تحریک متوکل علیه او بودند.
«ازهری» در «تهذیب اللغه» می گوید: پس از شهادت استاد بی درنگ ده هزار درهم دیه او را به خانواده  اش پرداخت کردند. این کردار نشان می دهد که نقشه قتل ابن سکیت از پیش طراحی شده بود.
شهادت آن بزرگوار در دوشنبه پنجم رجب سال 243 - 244 یا 246 هجری تحقق یافت.
2- علی بن مهزیار اهوازی
کنیه وی «ابوالحسن»، اهل دورق اهواز بود.(3)برخی معتقدند که وی اهل «هندیجان فارس» است.(4) او در اهواز نشو و نما کرد و به مرتبه «فقاهت» رسید. علی از بزرگان پرهیزگار و پاکدامن بود و راویان درباره او گفته  اند: «هنگام طلوع خورشید برای خدا به سجده می افتاد و سرش را بلند نمی کرد تا این که هزار نفر از برادران دینی  اش را دعا می کرد. ازاین رو، پیشانی وی در اثر سجده  های زیاد و طولانی، همانند زانوی شتر، پینه زده بود و این نبود مگر بخاطر عبادت بسیار و سجده در پیشگاه حق.»(5)
علی از یاران نزدیک امام رضا(علیه السلام) و همچنین امام جواد و امام هادی علیهما السلام به شمار می رفت و آن بزرگواران وی را به عنوان وکیل خویش منصوب کرده بودند، و توقیع (امضاء) آنها هنوز موجود است.
وی از مفسّران قرن سوم هجری است و بیش از 30 کتاب و رساله در زمینه  های مختلف معارف اسلامی دارد. او تفسیری دارد، و نیز کتابی به نام «حروف القرآن» در زمینه قرآن دارد.(6)
او آثاری در زندگینامه پیامبران، فقه و مقالاتی در اشربه، بازرگانی و پیشه  وری نگاشته است.(7)
برخی از کتب علی بن مهزیار از این قرار است: کتاب الوضوء، کتاب الصلاة، کتاب الزکاة، کتاب الصوم، کتاب الحج، کتاب الطلاق، کتاب الحدود، کتاب الدیات، کتاب التفسیر، کتاب الفضائل، کتاب العتق و التدبیر، کتاب التجارات و الاجارات، کتاب المکاسب، کتاب المثالب، کتاب الدعاء، کتاب التجمّل و المروة و کتاب المزار...(8)
علی بن مهزیار در اسناد حدود 437 روایت واقع شده است و از امام رضا، امام جواد و امام هادی علیهم السلام و دیگران حدیث نقل کرده است.(9)
امام جواد (علیه السلام)، علی بن مهزیار را با پیامها و نامه  های عطرآگینی ستود، از جمله حضرت در نامه ذیل او را چنین تحسین می کند: «ای علی! در پیروی کردن، انجام دستورات، خیرخواهی و پندگویی تو را آزمودم (و تو سرافراز از بوته آزمایش بیرون آمدی)، پس اگر بگویم کسی را مانند تو ندیده  ام، چه بسا راست گفته باشم، خداوند به تو بهشت برین و آن مقامات والایی که نمی دانی پاداش دهد، من مقام تو و خدمات شبانه روزی تو را در سرما و گرما از نظر دور نداشته  ام از خداوند می خواهم در روز قیامت که همه را گرد می آورد، آنچنان مخلوقات خود را شیفته و دوستدار تو کند که مایه رشک باشد، به درستی که خداوند شونده دعاهاست ...»(10)
این نامه تجلیل، تقدیر و بزرگداشت امام را نسبت به علی به خوبی نشان می دهد و می بینیم که حضرت می فرماید در میان اصحاب خود کسی را مانند ابن مهزیار در دانش، پرهیزگاری و ورع ندیده است.
با اندکی تأمل در این توقیعات امام جواد(علیه السلام) درباره علی بن مهزیار، می توان از جایگاه رفیع و ارزشمند او نزد اهل بیت(علیهم السلام) آگاه شد؛ زیرا آن بزرگوران هیچ گاه اهل مبالغه و زیاده  روی نبوده  اند، ضمن این که همیشه پیرامون ائمه (علیهم السلام) چنین شیعیان و اصحاب مخصوصی اگر چه به صورت معدود، حضور داشته  اند که توانسته  اند با توجه به ظرفیت بالای معرفت لیاقت خود و البته در پرتو عنایت خاص اهل بیت (علیهم السلام) به چنین عنایات و مراتبی دست پیدا کنند.
دیگر از خدمات این صحابی وفادار ائمه(علیه السلام) عبارتند از:
شناساندن امام هادی (علیه السلام) به مردم بعد از شهادت پدر بزرگوارش. تبیین مسائل فقهی و پاسخگویی به سؤالات فقهی مردم. رساندن نظرات فقهی امام به مردم. ترویج ولایت امام جواد (علیه السلام) در ایران زمین به ویژه اهواز. بر عهده گرفتن وکالت امام جواد و امام هادی (علیه السلام). برقراری ارتباط مردم با امام، با وجود خفقان عباسی. منشأ آرامش و خیر بودن در اهواز.(11)
در پایان باید گفت که علی بن مهزیار نه تنها خودش جزء اصحاب ویژه و مورد اطمینان اهل بیت (علیه السلام) به شمار آمده، بلکه خانواده  اش نیز از این الطاف و عنایات بی  بهره نبوده  اند، به عنوان مثال برادر او یعنی ابراهیم نیز از شیعیان برجسته و با اخلاص بوده، و روایت شده که یکی از سفرای امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) بوده و توانسته خدمت آن حضرت مشرّف شود و داستان این زیارت معنوی، مشهور است و در کتاب شریف «کمال الدین» ذکر شده است. همچنین محمد، پسر علی بن مهزیار نیز از اصحاب و راویان ثقه حضرت هادی(علیه السلام) به شمار رفته است.
سال رحلت او مشخص نیست. به یقین او تا تاریخ 229 ق. زنده بوده است؛ زیرا به قول نجاشی در آن تاریخ از محمد بن علی بن یحیی انصاری، معروف به «ابن اخی» زاده از او روایت کرده است.
شایان توجّه این که: علی بن مهزیار که به خدمت حضرت ولی عصر علیه السلام تشرّف حاصل کرده است، علی بن ابراهیم مهزیار، برادر زاده علی بن مهزیار است.(12)
مزار شریف علی بن مهزیار در شهر اهواز واقع شده است، و هم اکنون دارای بارگاه با شکوهی است و مورد توجّه مخصوص شیعیان و ارادتمندان به آستان اهل بیت (علیهم السلام) قرار دارد.
3- ابراهیم بن مهزیار
شیخ طوسی(ره) او را از اصحاب امام جواد و امام هادی(علیه السلام) برمی شمارد(13) و نجاشی می گوید: کتاب «البشارات» از اوست.(14) و کشّی به سند خود از محمّد بن ابراهیم بن مهزیار نقل می کند که گفت: «پدرم هنگام مرگ، اموالی به من سپرد و علامت و نشانه  ای که جز خداوند آن را نمی دانست به من داد و گفت: هر کس این نشانه را گفت اموال را به او واگذار کن، محمّد می گوید: من نیز به بغداد رفتم و در کاروانسرایی منزل گرفتم، روز دوم پیرمردی آمده در را کوفت به غلامم گفتم: ببین چه کسی بر در است. او بیرون رفت و برگشت و گفت: پیرمردی بر در است، من هم به او اجازه دادم داخل شود و او داخل شد و گفت: من «عمری» هستم، اموالی را که نزد خودت داری به من بده و سپس مقدار اموال و نشانه را گفت من نیز اموال را به او پرداختم.»(15)این روایت دلیل آن است که ابراهیم بن مهزیار وکیل امام در گرفتن حقوق شرعیه بوده است و طبیعتاً کسی را امام وکیل قرار می دهد که ثقه و امین و عادل باشد.
4- خیران خادم قراطیسی
وی، خادم امام رضا (علیه السلام) و از شیعیان مخلص و مؤمنان به ولایت اهل بیت (علیهم السلام) بوده و در کتب رجال، او را جزء اصحاب مخصوص و صاحب سرّ سه امام بزرگوار: امام رضا، امام جواد و امام هادی علیهما السلام برشمرده  اند.
از بعضی روایات برمی آید که او وکیل حضرت جواد(علیه السلام) نیز بوده است. مانند روایتی که حضرت در پایان آن به او فرموده  اند:
«اعمل فی ذلک برأیک، فإنّ رأیک رأیی و من أطاعک اطاعنی»(16)(17)
در آن مسئله مطابق نظر خودت عمل کن، پس همانا که رأی تو رأی و نظر من است، و کسی که از تو پیروی کند از من پیروی نموده است.
از خیران روایات و مسائل فراوانی در موضوعات مختلف برجای مانده، که آنها را از حضرت جواد و هادی(علیهما السلام) روایت نموده است. یکی از آن روایات نص بر امامت حضرت هادی(علیه السلام) می باشد و هنگامی بیان شده که خیران در خدمت و ملازم ان حضرت بوده، و امام جواد(علیه السلام) در بستر بیماری قرار داشتند و اندکی بیشتر از عمر شریفشان باقی نبود.
در آن هنگام، شخصی از جانب امام نزد خیران می آید و به او می گوید: مولایت به تو سلام می رساند و می فرماید: همانا که من درمی گذرم و امر امامت به فرزندم علی واگذار می  شود. امامت او بر شما واجب است بعد از من همان گونه که امامت من بر شما واجب بود بعد از پدرم تا برسد به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم).
آری، همان گونه که بیان شد، خیران از اصحاب نزدیک امام جواد و هادی(علیهما السلام) بوده و ارادت و اخلاصش نسبت به این خاندان قابل توصیف نمی  باشد.
نقل شده: زمانی خیران در راه سفر حج به مدینه رسید و در آن شهر توانست خدمت امام جواد (علیه السلام) مشرف شود. در آن هنگام حضرت (علیه السلام) بالای ایوان و دکّه  ای نشسته بودند و خیران با دیدن هیبت و جلال ایشان، چنان دهشت و دلهره  ای در وجودش احساس کرد که متوجّه پلّه  های ایوان نشد تا این که حضرت(علیه السلام) اشاره نمود و او را متوجّه ساخت. بعد از آن که از پلّه  ها بالا رفت و سلام نمود دستان مبارک امام جواد(علیه السلام) را گرفت و پس از بوسیدن بر دیدگانش قرار داد و نشست و تا مدّتی بی  اختیار دستان حضرت را به جهت هیبت و دهشتی که از ایشان در دل احساس کرده بود، نگاه داشت تا این که دلش آرام گرفت و دست امام(علیه السلام) را رها نمود.(18)
5 - احمدبن اسحاق اشعری قمی
محدّثی عظیم الشّأن، عالمی بزرگوار و یکی از اصحاب ثقه و کاملاً مورد اطمینان اهل بیت (علیهم السلام) بوده و مانند بسیاری از اصحاب خاص ائمه (علیهم السلام) از شهر مقدس قم به خدمت آن بزرگواران شتافته است.
احمد بن اسحاق طی عمر شریفش توانست خدمت امام جواد و هادی (علیهما السلام) برسد و جزء اصحاب مخصوص امام عسکری (علیه السلام) قرار گیرد و پس از ان بزرگواران به شرف زیارت حضرت صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) نائل گردد. یکی دیگر از افتخارات احمد بن اسحاق این است که توانسته جزء سفرای سفارش شده حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه الشریف) قرار گیرد؛ زیرا حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در توقیع شریفی ایشان را مورد تأیید و عنایت قرار داده  اند. به همین سبب در کتاب «ربیع الشیعه»،احمد بن اسحاق از وکلاء و سفراء و ابواب معروف حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) معرفی شده است.
چنان که بعضی از دانشمندان علم رجال، از او به عنوان رابط بین قمی ها و امام و از جمله اصحاب خاص آن حضرت یاد کرده  اند.(19)اما دانشمندان دیگر، او را وکیل و نماینده امام دانسته  اند.(20)از روایتی در «بحارالانوار» استفاده می شود که او نماینده امام در موقوفات قم بوده است.(21)
محمد بن جریر طبری می نویسد: احمد بن اسحاق قمی اشعری، استاد شیخ صدوق، نماینده امام عسکری (علیه السلام) بود. بعد از شهادت آن حضرت، وکالت حضرت صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را به عهده گرفت. از طرف حضرت نامه  هایی خطاب به او صادر می شد، و او وجوه و حقوق مالی قم و اطراف آن را گردآوری نموده و به امام می رساند.(22) احمد بن اسحاق صد و شصت کیسه طلا و نقره را که از شیعیان قم گرفته بود، به امام تسلیم کرد(23)و این، حجم چشمگیر وجوه جمع  آوری شده را نشان می دهد.
سعد بن عبدالله در روایتی می گوید: زمانی همراه احمد بن اسحاق، در سرّ من رأی خدمت امام عسکری (علیه السلام) مشرف شدیم. هنگام خداحافظی احمد از امام حسن (علیه السلام) پارچه  ای درخواست نمود تا برای کفنش از آن استفاده نماید. پس از آن، حضرت سیزده درهم به او داد و فرمود: این پول را خرج مکن، مگر برای مخارج شخصی خودت و هر چه که بخواهی به تو خواهد رسید.
سعد بن عبدالله می گوید: پس از آن که از نزد امام حسن (علیه السلام) مراجعت کردیم و به سه فرسخی حلوان (که اکنون به پل ذهاب معروف است) رسیدیم، ناگهان حال احمد بن اسحاق دگرگون شد و به شدت تب نمود، به گونه  ای که ما از سلامتی و زنده ماندن او قطع امید کردیم.
هنگامی که به حلوان رسیدیم و در کاروانسرای آن مستقر شدیم، احمد گفت: امشب مرا تنها بگذارید و به اطاق های خود بروید. و طبق خواسته احمد بن اسحاق، همه ما او را تنها گذاشتیم. هنگامی که صبح فراسید، به یاد احمد افتادم و سراسیمه از جای خود بلند شدم، ناگهان کافور، خادم مخصوص امام حسن عسکری (علیه السلام)، را دیدم که می گفت: احسن اللّه بالخیر عزاکم و جبر بالمحبوب رزیتکم. پس از آن نیز گفت: غسل و کفن یار و همراه شما احمد را انجام دادیم، پس بلند شوید و به دفن او مشغول شوید. همانا که او عزیزترین شماست به جهت قرب به خداوند نزد آقای شما. پس از آن سخنان ،ناگهان از چشم ما غایب شد. معلوم شد که او به امر و طی الارض امام حسن عسکری (علیه السلام) به آنجا آمده بود تا آن شخص بزرگوار را با احترام و عزّت غسل و کفن نماید.
6- حضرت عبدالعظیم حسنی(علیه السلام)
حضرت عبدالعظیم حسنی معروف به «سیدالکریم» فرزند عبداللّه، فرزند علی بن حسن، فرزند حسن بن زید، فرزند زید بن حسن (علیه السلام)، فرزند علی ابن ابی طالب می باشد که با چهار واسطه به امام حسن مجتبی (علیه السلام) و با پنج واسطه به حضرت علی (علیه السلام) می رسد.
پدر بزرگوارش عبدالله و مادرش گرامی اش فاطمه دختر «عقبة بن قیس» است. ولادت با سعادت حضرت عبدالعظیم(علیه السلام) در سال 173 هجری قمری در شهر مقدّس مدینه واقع شده است و مدّت 79 سال عمر با برکت او با دوران امامت چهار امام معصوم، یعنی امام موسی کاظم (علیه السلام)، امام رضا (علیه السلام)، امام محمّد تقی (علیه السلام) و امام علی النّقی (علیه السلام) مقارن بوده است؛ آن حضرت محضر مبارک امام رضا (علیه السلام)، امام محمّد تقی (علیه السلام) و امام هادی (علیه السلام) را درک کرده و احادیث فراوانی از آنان روایت کرده است.
زمینه  های مهاجرت حضرت عبدالعظیم(علیه السلام) از مدینه به ری و سکونت در غربت را باید در اوضاع سیاسی و اجتماعی آن عصر جستجو کرد؛ خلفای عبّاسی نسبت به خاندان پیامبر اکرم  (صلی الله علیه و آله و سلم) و شیعیان ائمه(علیهم السلام) بسیار سختگیری می کردند، یکی از بدرفتارترین این خلفاء متوکّل بود که خصومت شدیدی با اهل بیت علیهم السّلام داشت، و تنها در دوران او چندین بار مرقد مطهر حضرت امام حسین (علیه السلام) را در کربلا تخریب و با خاک یکسان ساختند و از زیارت آن بزرگوار جلوگیری به عمل آوردند.
سادات و علویّون در زمان او در بدترین وضع به سر می بردند. حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) نیز از کینه و دشمنی خلفا در امان نبود و بارها تصمیم به قتل آن حضرت گرفتند و گزارشهای دروغ سخن  چینان را بهانه این سختگیری ها قرار می دادند، در چینن دوران دشوار و سختی بود که حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) به خدمت حضرت امام هادی(علیه السلام) رسید و عقاید دینی خود را بر آن حضرت عرضه کرد که این داستان معروف، خود به تنهایی بیانگر ایمان و تدّین والای اوست.
عبدالعظیم حسنی در این  باره می فرماید: زمانی خدمت سرورم، حضرت امام علی النقی (علیه السلام) شرفیاب شدم، ایشان با دیدن من فرمودند: مرحبا به تو ای اباالقاسم! همانا که تو حقیقتاً پیرو و مطیع ما هستی.
خدمت آن جناب عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! می خواهم دین خود را به شما عرضه کنم، تا اگر پسندیده و رضایت بخش است، بر آن ثابت قدم بمانم تا زمانی که خداوند عزّ و جلّ را ملاقات کنم.
حضرت فرمود: جناب ابوالقاسم! بفرما.
عرض کردم: من معتقدم که: خداوند تبارک و تعالی یگانه ای است که هیچ چیز همانندش نیست. و از حدّ ابطال و تشبیه بیرون است(یعنی معدوم نیست و شبیه به مخلوقات هم نیست)، او جسم و صورت و عرض و جوهر نیست، بلکه پدید آوردنده اجسام و صورت ها و خلق کننده عرض ها و جوهرها است. او پروردگار و مالک هر چیزی است و همه چیز را جعل و احداث کرده است.
و معتقدم که: محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بنده و فرستاده او خاتم پیامبران است که پس از او تا روز قیام قیامت هیچ پیامبری نخواهد آمد.
و معتقدم که: امام، جانشین و ولی امر پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، امیرمؤمنان، علی بن ابی طالب (علیه السلام)، سپس حضرت امام حسن، سپس حضرت امام حسین، سپس حضرت علی بن الحسین، سپس حضرت محمد بن علی، سپس جعفر بن محمد، سپس موسی بن جعفر، سپس علی بن موسی، سپس محمد بن علی علیهما السلام سپس، (امام) تویی ای مولای من!
حضرت فرمود: پس از من، فرزندم حسن (امام) است، و مردم در زمان بعد از او (امام حسن عسکری) چگونه خواهند بود؟!
عرض کردم: ای مولای من چگونه خواهند بود؟
فرمود: برای این که او دیده نمی شود و روا نیست نامش برده شود تا ظهور کند و زمین را پر از عدل و داد نماید، همان گونه که از ظلم و جور مملو شده باشد.
عرض کردم: قبول کردم.
و نیز معتقدم که: دوستدار آنان دوست خداست و دشمن ایشان دشمن خداست، و اطاعت ایشان اطاعت خداست، و معصیت ایشان معصیت خداست.
و معتقدم که: معراج حق است، سؤال در قبر حق است و بهشت و جهنم حق است و صراط و میزان حق است، و بی تردید قیامت بپا می شود و خدا همه را از قبرها برمی  انگیزد.
و معتقدم که: تکالیف الهی پس از ولایت اهل بیت(علیهم السلام)، نماز و زکات و روزه و حج و جهاد و امر به معروف و نهی از منکر است.
پس از آن، حضرت امام علی النقی (علیه السلام) فرمود: ای ابوالقاسم! سوگند به خدا! این همان دینی است که نزد خدا برای بندگانش پسندیده است. بر آن پایدار باش! خداوند تو را در زندگی دنیا و آخرت، با سخن استوار، ثابت بدارد.(24)
دیدار حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) در سامرا با حضرت امام هادی (علیه السلام)، به خلیفه گزارش داده شد و دستور تعقیب و دستگیری وی صادر گشت، او نیز برای مصون ماندن از خطر، خود را از چشم مأموران پنهان می کرد و در شهرهای مختلف به صورت ناشناس رفت و آمد می کرد و شهر به شهر می گشت تا به شهرستان «ری» رسید و آنجا را برای سکونت انتخاب کرد. علّت این انتخاب به شرایط دینی و اجتماعی ری در آن دوره بر می گردد که وقتی اسلام به شهرهای مختلف کشور ما (ایران) وارد گشت و مسلمانان در شهرهای مختلف ایران به اسلام گرویدند، از همان سالها ری یکی از مراکز مهمّ سکونت مسلمانان شد و اعتبار و موقعیّت خاصّی پیدا کرد؛ زیرا سرزمینی حاصلخیز و پر نعمت بود، عمرسعد نیز به طمع ریاست یافتن بر ری در حادثه جانسوز کربلا، حضرت امام حسین(علیه السلام) را به شهادت رساند. در ری هم اهل  سنّت و هم از پیروان اهل بیت (علیهم السلام) زندگی می کردند و قسمت جنوبی و جنوب غربی شهر ری بیشتر محلّ سکونت شیعیان بود.
حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) به صورت یک مسافر ناشناس، وارد ری شد و در محلّه ساربانان در کوی «سکّة الموالی» به منزل یکی از شیعیان رفت، مدّتی به همین صورت گذشت. او در زیرزمین آن خانه به سرمی برد و کمتر خارج می شد، روزها روزه می گرفت و شب ها نیز به عبادت و راز و نیاز با پروردگار مشغول می شد.
در شهرستان ری تعداد کمی از شیعیان آن حضرت را می شناختند و از حضورش در ری خبر داشتند و مخفیانه به زیارتش می شتافتند(25) امّا می کوشیدند که این خبر فاش نشود و خطری جانِ حضرت را تهدید نکند.
حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) میان شیعیان شهرری بسیار ارجمند بود و پاسخگویی به مسایل شرعی و حلّ مشکلات مذهبی آنان را برعهده داشت؛ این تأکید، هم بیانگر مقام برجسته حضرت عبدالعظیم است و هم گویای این است که وی از طرف حضرت امام هادی(علیه السلام) در آن منطقه، وکالت و نمایندگی داشته است؛ مردم سخن او را سخن امام می دانستند و در مسایل دینی و دنیوی، وجود او محور تجمّع شیعیان و تمرکز هواداران اهل بیت (علیه السلام) بود.
از تألیفات حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) کتاب های «خطب امیرالمؤمنین» و «روز و شب» را می توان نام برد. آن حضرت، آگاه و آشنا به معارف دین و احکام قرآن و اسلام بود.
ستایش هایی که امامان معصوم(علیهم السلام) از وی به عمل آورده  اند، نشان دهنده شخصیّت علمی و مورد اعتماد اوست؛ حضرت امام هادی(علیه السلام) گاهی اشخاصی را که سؤال و مشکلی داشتند، راهنمایی می فرمودند که از حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) بپرسند و او را از دوستان حقیقی خویش می شمردند و معرّفی می فرمودند.
ابوحماد رازی می گوید: در سامرا بر امام هادی (علیه السلام) وارد شدم و درباره مسائلی از حلال و حرام از آن حضرت پرسیدم و حضرت پاسخ فرمود. زمانی که خواستم خداحافظی کنم، فرمود: «ای حماد! هرگاه در ناحیه  ای که زندگی می کنی مشکلی در امر دینت برایت پیش آمد از عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) بپرس و سلام مرا به او برسان.»(26)
در آثار علمای شیعه نیز، تعریف ها و ستایش های عظیمی درباره او به چشم می خورد، آنان از او به عنوان عابد، زاهد، پرهیزکار، ثقه، دارای اعتقاد نیک و صفای باطن و به عنوان محدّثی عالی مقام و بزرگ یاد کرده  اند.
روزهای پایانی عمر پربرکت حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) با بیماری او همراه بود، آن قامت بلند ایمان و تلاش، به بستر افتاده بود و پیروان اهل بیت در آستانه محرومیّت از وجود پربرکت این سیّد کریم قرارگرفته بودند، اندوه مصیبت های پیاپی مردم و روزگار تلخ شیعیان در عصر حاکمیت عبّاسیان برایش دردی جانکاه و مضاعف بود؛ در همان روزها یک رؤیای صادقانه حوادث آینده را ترسیم کرد: یکی از شیعیان پاکدل ری، شبی در در عالم رؤیا، حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) را در خواب دید. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمود: فردا یکی از فرزندانم در محلّه «سکّة الموالی» چشم از جهان فرو می بندد، شیعیان او را بر دوش گرفته به باغ عبدالجبّار می برند و نزدیک درخت سیب به خاک می سپارند.
آن شخص، سحرگاه به باغ رفت تا آن باغ را از صاحبش بخرد و افتخار دفن شدن یکی از فرزندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را نصیب خویش سازد، عبدالجبّار که خود نیز خوابی همانند خوابِ او را دیده بود، به رمز و راز غیبی این دو خواب پی برد و برای این که در این افتخار، بهره  ای داشته باشد، محلّ آن درخت سیب و مجموعه باغ را وقف کرد تا بزرگان و شیعیان در آنجا دفن شوند. همان روز حضرت چشم از جهان فرو بست.(27) خبر درگذشت این نواده رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دهان به دهان گشت و مردم با خبر شدند و جامه  های سیاه پوشیدند و بر در خانه حضرت عبدالعظیم حسنی(علیه السلام) گریان و مویه  کنان گرد آمدند؛ پیکر مطهّر او را غسل دادند، به نقل برخی مورّخان در هنگام غسل، در جیب پیراهن او کاغذی یافتند که نام و نسب خود را در آن نوشته بود؛ بر پیکر او نماز خواندند، تابوت او را بردوش گرفتند و با جمعیّت انبوه عزادار به سوی باغ عبدالجبّار تشییع کردند و پیکر مطهّرش را در کنار همان درخت سیب که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به آن شخص اشاره کرده بود، دفن کردند. قبر شریف آن حضرت در شهر «ری»، معروف و مشهور است و هم اکنون بارگاه نورانی آن سلاله سادات و محدّث بزرگوار مورد توجّه و رفت و آمد خیل عظیم عاشقان مکتب اهل بیت (علیهم السلام) قرار دارد.
در منابع روایی روایات متعدّدی برای زیارت حضرت عبدالعظیم (علیه السلام)، ثوابی همچون ثواب زیارت حضرت سیّدالشهدا، امام حسین (علیه السلام)، بیان شده است.
در حدیثی آمده که مردی از اهل ری خدمت امام هادی (علیه السلام) مشرف شد و حضرت از او پرسید کجا بودی؟ گفت: به زیارت امام حسین(علیه السلام) رفته بودم.
آن حضرت فرمود: آگاه باش! اگر قبر عبدالعظیم را که نزد شماست زیارت می نمودی، هر آینه مثل کسی بودی که امام حسین (علیه السلام) را زیارت کرده باشد.(28)
7- ابوعلی حسن بن راشد
وی از اصحاب امام جواد و امام هادی(علیهما السلام) شمرده شده و نزد آن دو بزرگوار از منزلت و مقام والایی برخوردار بوده است. شیخ مفید او را از زمره فقیهان برجسته و شخصیتهای طراز اول دانسته که عالم به حلال و حرام الهی بوده، و راهی برای مذمت و طعن بر آنان وجود نداشت.(29)
شیخ طوسی نیز به هنگام بحث از سفرا و وکلای ممدوح امامان (علیهم السلام) از حسن بن راشد، به عنوان وکیل امام هادی(علیه السلام) نام برده و نامه  های آن حضرت را به او یاد آور شده است.(30)
شیخ طوسی(ره) با مدارک نقل می کند که: امام هادی (علیه السلام) در سال 232 به علی بن بلال نوشت:
به نام خداوند بخشنده مهربان
«در نزد شما خدا را ستایش می کنم و او را بر بخشندگی و منّت دیرینش سپاس می گویم و بر پیامبرش محمّد و آل او که صلوات و رحمت خدا بر ایشان باد درود می فرستم. من، ابوعلی (راشد) را به جای حسین عبدربّه نصب کردم و او را که فضل و ایمان بی  نظیرش را می شناسم امین خود قرار دادم و می دانم که تو بزرگ دیار خود هستی. دوست داشتم به تو احترام گذارم و در این  باره به تو نامه بنویسم. پس از او پیروی کن و همه حقوق پیش خود را به او بسپار و اصحاب مرا نیز بر آن ترغیب کن و ایشان را دراین  باره چنان آگاه کن که به یاری و کمکش برخیزند که این رعایت احترام کامل ما و محبوب پیش ما خواهد بود و در برابر آن، از جانب خدا اجر و پاداش خواهی داشت که خدا به رحمت خود، بهترین بخشش و پاداش خود را به هرکه خواهد می دهد. در پناه خدا باشی! این نامه را با خط خود نوشتم و بسیار خدا را سپاسگزارم.»(31)
محمد بن فرج، می گوید: «در نامه ای به امام هادی (علیه السلام) از ابوعلی و ... پرسیدم؟ امام (علیه السلام) در پاسخم نوشت: از ابن راشد که رحمت خدا بر او باد یاد کردی، او سعادتمندانه زندگی کرد و شهید از دنیا رفت...»(32)
8 - حسین  بن سعید بن  حمّاد اهوازی
از اصحاب ممتاز و یاران مخصوص اهل بیت (علیهم السلام) و از راویان ثقه و مورد اطمینان، نزد محدّثین و علما می باشد. اصالت او به کوفه باز می گردد، ولی همراه برادرش حسن به اهواز نقل مکان نمود و پس از مدتی از آنجا به قم، شهر فقه و فقاهت هجرت نمود و به خدمت حسن بن ابان رسید و در همانجا بود تا این که بدرود حیات گفت.
حسین بن سعید، این شیعه راستین در طول عمر شریفش پیوسته محبّ و خدمتگذار آستان ولایت و امامت بود و توانست نزد سه امام بزرگوار رسیده و به کسب فیض بپردازد. امام رضا و حضرت جواد و حضرت هادی (علیهما السلام) امامانی بودند که حسین بن سعید آنان را درک کرد و به روایت حدیث از آنان پرداخت.
در زمینه علمی نیز حسین بن سعید را باید از چهره  های ممتاز و شاخص به حساب آورد؛ زیرا او توانست در ابواب مختلف فقه سی جلد کتاب ارزشمند تألیف نماید. کتابهایی که در میان همه اصحاب و علما معروف و مشهور است، تا آنجا که سایرین را با ا و مثال می زنند و می گویند که فلانی کتبش مانند حسین بن سعید، سی مجلّد است. یکی دیگر از خدمات ارزشمند حسین بن سعید، هدایت برخی مسلمانان متعهّد و با استعداد به حریم و آستان اهل بیت (علیهم السلام) می باشد. آری! حسین بن سعید، شخصیت های برجسته  ای مانند علی بن مهزیار و اسحاق بن ابراهیم را شناسایی نمود و به خدمت امام رضا (علیه السلام) معرفی کرد و پس از آن علی بن ریّان را نزد آن حضرت برد و با این عمل سبب هدایت آنان به مسیر حق و عدالت شد. همچنین روایات کتبش را برای آنان بیان، و آنان را با معارف و حقایق ناب اسلام آشنا نمود، و به همین سبب است که آن سه نفر به روایت حدیث از او مشهور شده  اند.
9- اسحاق  بن اسماعیل نیشابوری
اسحاق بن اسماعیل نیشابوری، از اصحاب امام جواد و امام هادی و امام حسن عسکری (علیه السلام) و از ثقات روات شیعه می باشد.
شیخ طوسی(ره) در کتاب خود اسحاق را از اصحاب امام حسن عسکری(علیه السلام) شمرده و می گوید: «وی، ثقه است.»(33) او پس از شهادت امام حسن عسکری (علیه السلام) با سفراء امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) (نوّاب اربعه) مکاتبت داشته است. نامه  ای از امام حسن عسکری (علیه السلام) خطاب به وی در کتب رجال ثبت است که حضرت در آن نامه، وی را با ابراهیم بن عبده نیشابوری وکیل خود تعیین کرده و به اهل نیشابور سلام رسانیده است. این نامه در کتب روایی از جمله «تنقیح المقال»(34) آمده است.»(35)
ابواسحاق ابراهیم و محمد بن عبداللّه بن واسع، از وی روایت کرده اند.(36)
10- حسین بن عبداللّه نیشابوری
حسین بن عبداللّه نیشابوری، حاکم بُست و سیستان و از شیعیان و ارادتمندان امام جواد (علیه السلام) بود. او پنهانی به امام خمس می داد و از شیعیان در منطقه حمایت می کرد و به امور مالی و اقتصادی آنها رسیدگی می نمود.(37)
عملکرد او در زمینه سیاسی، شبیه به عملکرد علی بن یقطین در زمان امام موسی بن جعفر (علیهما السلام) است. امام جواد (علیه السلام) به او اجازه داده بود که بر منصب سیاسی باقی بماند و به امور شیعیان رسیدگی و مشکلات مسلمانان را حل نماید.(38)


منبع: masjed.ir
----------------------------
پی  نوشت ها:
1. تنقیح المقال، ج 3، ص 329.
2. الکنی و الالقاب، ج 1، ص 314.
3. رجال ابن داود، ص 142.
4. رجال نجاشی، ص 177 اختیار معرفةالرجال (فهرست طوسی)، ج 2، ص 825. در دوره  های گذشته «هندیجان» از شهرهای دورق قدیم - جزء فارس - محسوب می شد.
5. الکنی و الالقاب، ج 1، ص 432.
6. اعیان الشیعه، ص 226.
7. مجالس المؤمنین، ص 181.
8. رجال نجاشی.
9. معجم رجال الحدیث، ج 12،ص 194.
10. رجال نجاشی، ص 253.
11. التهذیب، ج 3،ص 294.
12. مفسران شیعی، شفیعی، ص 72.
13. رجال کشی.
14. رجال نجاشی.
15. رجال کشی. الارشاد، ص 351، اعلام الوری، ص 445.
16. رجال کشی 508.
17. اصول کافی، ج 1،ص 324.
18. منتهی المقال، ص 128؛ تنقیح المقال، ج 1،ص 405.
19. اختیار معرفةالرجال، ص 23.
20. محمد جواد طبسی، حیاة الامام العسکری، ص 333.
21. بحارالانوار، ج 50،ص 323.
22. دلائل الامامة، ص 272.
23. احتجاج طبرسی، ص 257.
24. شیخ صدوق، التوحید، ص 81،ح 37 ر.ک: وسائل الشیعة، ج 1، ص 13 - 12امالی صدوق، ص 278،ح 24.
25. ر. ک: رجال نجاشی، ص 248 - 247؛ تنقیح المقال، ج 2، ص 157.
26. معجم رجال الحدیث، ج 10،ص 49 - 48.
27. در سال 252 قمری در سن 79.
28. کامل الزیارات، ص 537،ح 1.
29. معجم رجال الحدیث، ج 4، ص 324.
30. الغیبه، ص 213 - 212.
31. اختیارالمعرفة الرجال، ج 2 ،ص 799،ح 199.
32. رجال کشی، ج 6،ص 603، ردیف 1122.
33. فهرست، شیخ طوسی، ص 428.
34. تنقیح المقال، ج 1،ص 24،25 و 111.
35. لغتنامه دهخدا.
36. رجال طوسی، ص 428؛ رجال برقی، ص 61.
37. فروع کافی، ج 5،ص 111 و 112.
38. ر.ک: همان؛ تهذیب، ج 6، ص 336.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • نشانی صفحه‌ها وب و پست الکترونیک بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
لطفا پاسخ سوال را بنویسید.