باب شصت و یکم در باره کسی که در بندد بر مؤمن‌

تاریخ ارسال:س, 09/28/1396 - 10:42

اخبار باب‌

: (11) 1- ثواب الاعمال: بسندش تا امام ششم (ع) که هر مؤمنی میان او و مؤمن دیگر در
بند آن باشد خدا میان او و بهشت هفتاد بار وزند که هر دو بار و هزار سال فاصله باشد. محاسن: مانندش را آورده.
(1) 2- اختصاص: امام صادق (ع) فرمود: هر که نزد برادر مؤمنش یا مسلمانی برای نیازی برود و او در بر او بندد پیوسته در بند در لعنت خداست تا مرگش رسد.
(2) گویم: در این معنا اخباری در باب ایمان و کفر گذشته.
(3) کافی: بسندش (مضمون حدیث شماره یکم را آورده و بسند دیگر با اندک تغییری مانندش را آورده).
(4) بیان: میان او و مؤمن حجاب باشد، یعنی مانعی از دیدار او یا با بستن در یا دربانی که جلو او را بگیرد (و بعد از نقل مورد کار بردن لفظ ضرب از راغب گوید:) هزار سال یعنی سال دنیا و بسا سال آخرت باشد و ظاهر قصد این شماره است بطور حقیقت، و بسا که مجاز و مبالغه در دوری از رحمت و بهشت باشد و بهر تقدیر بسا در صورتی باشد که هر کسی را ساعاتیست در شبانه روز که باید باصلاح کارهای خود پردازد از معاش و معاد خصوص علماء که ناچارند از مطالعه و فکر در مسائل دین و جمع و تالیف و تنقیح آنها و جمع اخبار و شرح و تصحیح آنها و امور دیگری که باید بدان تدبر کنند و از مردم کناره گیرند و در جایی تنها باشند و کسی با آنها نباشد و دلیل در مدح گوشه‌گیری و معاشرت هر دو آمده و با هم معارضند، و بسا گفته شد مقصود بهشت خاصی است که کسی که بر مؤمن در نبندد در آن در آید.
(5) 4- کافی: بسندش از محمد بن سنان که نزد امام رضا (ع) بودم و بمن فرمود: ای محمد راستی در زمان بنی اسرائیل چهار مؤمن بودند و سه آنها بخانه یکیشان رفتند و برای مناظره‌ای، و در را زدند و غلام رفت و گفتش که آقایت کجاست و جوابش داد که در خانه نیست و آن مرد برگشت و غلام نزد آقا آمد و او از وی پرسید چه کسی در زد؟ گفت فلانی بود و گفتم در خانه نیستی و دم بست و اعتناء نکرد او را سرزنش نکرد و هیچ یک از برگشت او غمناک نشدند و بگفتگوی خود پرداختند.
و فردا صبح آن مرد آنها را یافت که بیرون آمده و قصد مزرعه یکی از خود را داشتند بر آنها سلام کرد و گفت بهمراه شما باشم؟ گفتند آری و از او پوزش نخواستند، آن مرد نیازمند و ضعیف الحال بود، در میان راه بناگاه یک ابری بر آنها سایه انداخت و گمان کردند باران دارد و شتاب کردند و چون ابر بالای سرشان رسید از درونش جاری شنیده شد که ای آتش آنها را بگیر من جبرئیل فرستاده خدایم و بناگاه آن آتش سه نفر آنها را ربود و
آن مرد بهراس افتاد و در شگفت از آنچه بآن مردم رسید (1) و سببش را ندانست و بشهر برگشت و بیوشع بن نون برخورد باو گزارش آنچه دیده و شنیده بود داد، و آن حضرت فرمودند اینکه بآنها خشم کرد پس از آنکه ازشان راضی بود برای آنچه کردند گفت: با من چه کردند؟ و یوشع با او گفت آن مرد گفت: من آنها را حلال کردم و از آنها گذشتم و آن حضرت فرمود: کاش پیش از این حادثه بود که سودی براشان داشت ولی اکنون ندارد و بسا که بعد از این سودیشان رساند.
(2) بیان: (پس از شرح الفاظ گوید:) از او پوزش نخواستند اشعار دارد که آن مرد دانسته که در خانه بودند و باو اذن ورود ندادند ولی آخر خبر خلاف آن را میرساند و دلالت دارد که اگر برای کسی چنین پیشامدی شد باید زود عذرخواهی کند و بار رضایت طرف گناه ساقط شود. اما اکنون سودی ندارد" که بدنیا برگردند و بسا که سودی بآنها دهد یعنی در برزخ یا قیامت.
(3) 5- کافی: بسندش تا ابی حمزه که به امام باقر (ع) گفتم: قربانت چه گوئی در باره مسلمانی که به دیدن مسلمانی رود و او در خانه باشد و اجازه ورود به وی ندهد و بسوی او بیرون نشود؟ فرمود: ای ابو حمزه اگر برای دیدن باشد و یا برای حاجت و صاحب خانه چنین رفتاری کند پیوسته در لعنت خدا باشد تا بهم بر خورند، گفتم: قربانت در لعن خدا تا بهم برخورند؟ فرمود: آری ای ابی حمزه.
(4) بیان: (پس از اعراب جمله‌ها گوید:) بسا که مقصود از برخورد عذرخواهی باشد یا دیدار و عذرخواهی هر دو و شاید مقصود در صورت قصد خوار کردن زائر باشد.