فراست مرحوم حاج مقدس
برادر عزیز و محترم جناب آقای امیرحسین تهرانی نجل صالح حجت الاسلام و المسلمین واعظ با تقوا مرحوم حاج قاسم آقا تهرانی، که داستانی در گذشته این کتاب درباره حاج مقدّس از ایشان نقل شد، برای حقیر از قول مرحوم والد محترم
نقل نمودند، روزی در اوایل جوانی و طلبگی خویش در یکی از مساجدی که مرحوم حاج مقدّس منبر می رفت جهت استفاده از مواعظ معظم له شرکت نموده بودم. ایشان در حین سخنرانی و موعظه ضمن بحثی که به آن مشغول بود کلام خود را قطع نموده در یک جمله معترضه که مناسبتی با بحث قبلی نداشت فرمودند: «نکند یکی از اولیای خدا وارد مسجد شود و چهره من مقدّس را با چهره باطنی من ببیند». سپس دنباله مطالب گذشته را پی گرفت. و من در آن هنگام پشت به ستون مسجد مقابل ایشان نشسته بودم. با خود فکر کردم شاید مقدّس هم باطن مرا می بیند. ناگهان مرحوم مقدّس گفتار خود را قطع نمود و فرمود: «گمان نکنید که مقدّس هم می بیند». من به خود آمدم که چطور مرحوم مقدّس به افکاری که در ذهن من گذشت پی برد و آن جمله را بیان نمود. آری، «اتّقوا من فراسه المؤمن فإنّه ینظر بنور اللَّه».(28)
ذرّه بینانند در عالم بسی آگهند از حال و احوال کسی