مقصد چهارم در آداب قلبيه وقت است و در آن دو فصل است
فصل اوّل
بدان كه اهل معرفت و اصحاب مراقبه را به قدر قوت معرفت آنها به مقام مقدّس ربوبيّت و اشتياق آنها به مناجات حضرت بارى عزّ اسمه، از اوقات صلوات، كه ميقات مناجات و ميعاد ملاقات با حق است، مراقبت و مواظبت بوده و هست.
آنان كه مجذوب جمال جميل و عاشق و دلباخته حسن ازلند و از جام محبّت سرمست و از پيمانه الستْ بيخودند، از هر دو جهان رسته و چشم از اقاليم وجود بسته و به عزّ قدس جمال اللَّه پيوستهاند؛ براى آنها دوام حضور است و لحظهاى از ذكر و فكر و مشاهدت و مراقبت مهجور نيستند. و آنان كه اصحاب معارف و ارباب فضائل و فواضلند و شريف النّفس و كريم الطّينةاند، چيزى را به مناجات حق اختيار نكنند و از خلوت و مناجات حقْ خود او را طالبند و عزّ و شرف و فضيلت و معرفت را همه در تذكّر و مناجات با حق دانند. اينان اگر توجّه به عالم كنند و نظر به كونين اندازند، نظر آنها عارفانه باشد، و در عالم حقجو و حق طلبند و تمام موجودات را جلوه حق و جمال جميل دانند- عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست(173). اينان اوقات صلوات را به جان و دل مواظبت كنند و از وقت مناجات با حق انتظار كشند، و خود را براى ميقاتگاه حق حاضر و مهيّا كنند. دل آنها حاضر است و از محضرْ حاضر را طلبند و احترام محضر را براى حاضر كنند، و عبوديّت را مراودت و معاشرت با كامل مطلق دانند و اشتياق آنها براى عبادت از اين باب است.
و آنان كه مؤمن به غيب و عالم آخرت و شيفته كرامات حضرت حق جلّ جلالهاند و نعمتهاى ابدى بهشتى و لذّتها و بهجتهاى دائمى سرمدى را با حظوظ داثره دنياويّه و لذائذ ناقصه موقّته مشوبه مبادله نكنند، نيز در وقت عبادات كه بذر نعم اخرويّه است قلوب خود را حاضر نمايند و از روى دلچسبى و اشتياق قيام به امر كنند، و از اوقات صلوات، كه وقت حصول نتايج و كسب ذخاير است، انتظار كشند، و چيزى را به نعم جاويدان اختيار نكنند. اينان نيز چون قلب آنها از عالم غيب با خبر است و ايمان قلبى به نعم هميشگى و لذّات دائمه عالم آخرت آوردند، اوقات خود را غنيمت شمارند و تضييع اوقات خود نكنند. اولئكَ اصْحابُ الجَنَّةِ و اربابُ النِعْمِةِ هُمْ فيها خالِدُون.
اين طوايف كه ذكر شد، و بعض ديگر كه ذكر نشد، خود عبادات نيز براى آنها لذّاتى است به حسب مراتب آنها و معارف آنان؛ و كلفت تكليف براى آنها به هيچ وجه نيست. ولى ما بيچارههاى گرفتار آمال و امانى و بسته زنجيرهاى هوى و هوس و فرورفتگان در بحر مسجور ظلمانى عالم طبيعت كه نه بويى از محبّت و عشق به شامّه روحمان رسيده و نه لذّتى از عرفان و فضيلت را ذائقه قلبمان چشيده، نه اصحاب عرفان و عيانيم و نه ارباب ايمان و اطمينان. عبادات الهيّه را تكليف و كلفت دانيم و مناجات با قاضى الحاجات را سربار و تكلّف شماريم. جز دنيا، كه معلف حيوانات است، ركون به چيزى نداريم و جز به دار طبيعت، كه معتكف ظالمان است، تعلّقى نداريم. چشم بصيرت قلبمان از جمال جميل كور و ذائقه روح از ذوق عرفان مهجور است.
بلى، سرحلقه اهل معرفت و خلاصه اصحاب محبّت و حقيقت ابيتُ عِنْدَ رَبّى يُطْعِمُنى وَ يَسْقينى(174) فرمايد. خدايا، اين چه بيتوته است كه در دار الخلوتِ انسْ محمّد (ص) را با تو بوده. و اين چه طعام و شراب است كه با دست خود اين موجود شريف را چشاندى و از همه عوالم وارهاندى. آن سرور را رسد كه فرمايد: لى مَعَ اللَّه وَقْتٌ لا يَسَعُهُ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لا نَبىٌّ مُرْسَل(175). آيا اين وقت از اوقات عالم دنيا و آخرت است؟ يا وقت خلوتگاه قاب قوسين و طرح الكونين است؟ چهل روز موسى كليم صوم موسوى گرفت و به ميقات حق نايل شد و خدا فرمود: تَمَّ ميقاتُ رَبِّهِ اربَعينَ لَيْلَةً(176). با اين وصف به ميقات محمّدى نرسد و با وقت احمدى تناسب پيدا نكند. به موسى عليه السلام در ميعادگاه فَاخْلَعْ نَعْلَيْك(177) خطاب رسيد، و آن را به محبت اهل تفسير كردند، و به رسول ختمى امر به حبّ على شد. در قلب از اين سرّ جذوهاى است كه دم از او نزنم؛ تو خود حديث مفصّل بخوان از اين مجمل.
فصل دوم در مواظبت از وقت
اى عزيز، تو نيز به قدر ميسور و مقدار مقدورْ اين وقت مناجات را غنيمت شمار و به آداب قلبيّه آن قيام كن؛ و به قلب خود بفهمان كه مايه حيات ابدى اخروى و سرچشمه فضائل نفسانيّه و رأس المال كرامات غير متناهيه به مراودت و مؤانست با حق است و مناجات با او؛ خصوصاً نماز كه معجون روحانى ساختهشده با دست جمال و جلال حق است و از جميع عبادات جامعتر و كاملتر است. پس، از اوقات آن حتّى الامكان محافظت كن. و اوقات فضيلت آن را انتخاب كن كه در آن نورانيّتى است كه در ديگر اوقات نيست. و اشتغالات قلبيّه خود را در آن اوقات كم كن بله قطع كن. و اين حاصل شود به اينكه اوقات خود را موظّف و معيّن كنى و براى نماز، كه متكفّل حيات ابدى تو است، وقتى خاصّ تعيين كنى كه در آن وقت كارهاى ديگرى نداشته باشى و قلب را تعلّقاتى نباشد؛ و نماز را با امور ديگر مزاحم قرار مده تا بتوانى قلب را راحت و حاضر كنى.
اكنون احاديث وارده در احوال معصومين عليهم السلام را به قدر اقتضا ذكر مىكنم تا آن كه به تدبّر در حالات آن بزرگواران بلكه تنبّهى حاصل آيد؛ و شايد عظمت موقف و اهمّيّت و خطر مقام را قلب ادراك كند و از خواب غفلت برخيزد.
از بعضى از زنهاى رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله نقل شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله با ما صحبت مىكرد و ما با او صحبت مىكرديم؛ چون وقت نماز حاضر مىشد، گويى او ما را نمىشناخت و ما او را نمىشناختيم، براى اشتغالى كه به خدا پيدا مىكرد از هر چيز(178). و از حضرت امير صلوات اللَّه عليه روايت شده كه چون وقت نماز مىشد، به خود مىپيچيد و متزلزل مىشد. عرض كردند به آن حضرت اين چه حالى است تو را يا امير المؤمنين. مىفرمود: آمد وقت امانتى كه خداى تعالى عرضه داشت آن را بر آسمانها و زمينها و ابا كردند از حمل آن و ترسيدند از آن(179). و سيّد بن طاوس [قدّس سرّه ]در فلاح السّائل نقل فرموده كه حضرت امام حسين عليه السلام وقتى وضو مىگرفت رنگش تغيير مىكرد و مفاصلش مىلرزيد. سبب از آن حضرت پرسيدند، فرمود: سزاوار است براى كسى كه وقوف كرد بين دو دست صاحب عرش اين كه رنگش زرد شود و مفاصلش بلرزد(180). و از حضرت امام حسن عليه السلام همين طور منقول است(181). و از حضرت امام سجاد عليه السلام روايت شده كه وقتى وقت وضو مىشد، رنگش زرد مىشد. گفته شد اين چه حال است كه عارض شما مىشود وقت وضو مىفرمود: نمىدانيد بين دو دست كى ايستادهام(182)؟
ما نيز اگر قدرى تفكّر كنيم، و به قلب محجوب مهجور خود بفهمانيم كه اوقات صلوات اوقات حضور در بارگاه قدس حضرت ذى الجلال است، اوقاتى است كه حق تعالى كه مالك الملوك و عظيم مطلق است بنده ضعيف ناچيز را به مناجات خود دعوت فرموده و به دار الكرامه خود اذن دخول داده تا فوز به سعادتهاى ابدى و سرور و بهجتهاى دائمى پيدا كند، از دخول وقت صلاة به مقدار معرفت خود بهجت و سرور داشتيم. و اگر قلب استشعار عظمت و خطر مقام كند به مقدار فهم عظمت، خوف و خشيت حاصل مىشود. و چون قلوب اولياءْ مختلف و حالات آنها متفاوت است به حسب تجلّيات لطفيّه و قهريّه و استشعار عظمت و رحمت، گاهى اشتياق ملاقات و استشعار رحمت و جمال آنها را به سرور بهجت وادار كند و ارِحْنا يا بِلال(183) گويند. و گاهى تجلّيات به عظمت و قهر و سلطنت آنها را از خود بيخود كند و رعشه و رعده براى آنها دست دهد.
بالجمله، اى ضعيف، آداب قلبيّه اوقات آن است كه خود را مهيّا كنى براى ورود به حضور مالك دنيا و آخرت و مخاطبه و مكالمه با حضرت حق جلّ و علا؛ پس، با نظرى توجّه به ضعف و بيچارگى و ذلّت و بىنوائى خود كن و عظمت و بزرگى و جلال و كبرياى ذات مقدّس جلّت عظمته كه انبياء مرسلين و ملائكه مقرّبين در بارگاه عظمتش از خود بيخود شوند و اعتراف به عجز و مسكنت و ذلّت كنند؛ و چون اين نظر را كردى و به دل فهماندى، دل استشعار خوف كند و خود و عبادات خود را ناچيز شمارد. و با نظرى توجّه به سعه رحمت و كمال عطوفت و احاطه رحمانيت آن ذات مقدّس كن كه بنده ضعيفى را به بارگاه قدس خود با همه آلودگى و بيچارگى كه دارد بار داده، و او را با همه تشريفاتِ فرو فرستادن فرشتگان و نازل نمودن كتابهاى آسمانى و فرستادن انبياء مرسلين عليهم السلام دعوت به مجلس انس خود فرموده بدون آن كه سابقه استعدادى از براى ممكن بيچاره باشد، يا در اين دعوت و حضور براى حضرتش- نَعوذُ باللَّه- يا ملائكة اللَّه و انبياء عليهم السلام سودى تصوّر بشود. البته قلب را با اين توجّه انسى حاصل شود و استشعار رجاء و اميدوارى مىكند. پس، با قدم خوف و رجاء و رغبت و رهبت خود را مهيّاى حضور كن؛ و عِدّه و عُدّه حضور را مهيّا كن؛ كه عمده آن آنست كه با قلب خجل و دل وجِل و استشعار انكسار و ذلّت و ضعف و بيچارگى وارد محضر شوى، و خود را به هيچ وجه لايق محضر ندانى و لايق عبادت و عبوديّت نشمارى، و اذن دخول در عبادت و عبوديّت را فقط از شمول رحمت و عميم لطف حضرت احديّت جلّت قدرته بدانى؛ كه اگر ذلّت خود را نصب عين خود كردى و به جان و دل تواضع براى ذات مقدّس حقى نمودى و خود و عبوديّت خود را ناچيز و بىارزش دانستى، حق تعالى با تو تلطّف فرمايد و تو را مرتفع كند و به كرامات خود مخلّع فرمايد.
-------------------------------------------------------
173 -
به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست
- سعدى
174 - نزد پروردگارم شب را به صبح مىرسانم، او غذايم مىدهد و سيرابم مىكند. وسائل الشيعه، ج 7، ص 388، با اندكى اختلاف. و صحيح بخارى، ج 4، كتاب التمنى، ص 251. مولوى در منثوى گويد:
چون ابيت عند ربى فاش شد يعطم و يسقى پى اين آش شد
175 - مرا با خدا وقتى است كه هيچ ملك مقرب و هيچ پيامبر مرسلى را در آن راه نيست. عوالى الئالى، ج 4، ص 7، حديث 7. بحارالانوار، ج 18، ص 360. كتاب تاريخ النبى، باب اثبات المعراج.
176 - پس زمان وعده پروردگار او (موسى) چهل شب تمام گشت. (اعراف / 142).
177 - انى انا ربك فاخلع نعليك... (طه / 12).
178 - مستدرك الواسائل، كتاب الصلوه، ابواب افعال الصلوه، باب 2، حديث 17.
179 - منبع پيشين، حديث 5 و 14.
180 - سيد بن طاووس (ره) در فلاح السائل به نقل از كتاب اللولويات در احوالات امام حسن بن على، عليهاالسلام، آورده است.
181 - بحارالانوار، ج 77، ص 346، كتاب الطهاره، ابواب الوضوء، باب 34. از فلاح السائل.
182 - مستدرك الوسائل، كتاب الصلوه، ابواب افعال الصلوه، باب 2، حديث 35.
183 - المحجه البيضاء فى التهذيب الاحياء، ج 1، ص 377. و مولوى در مثنوى گويد:
جان كمال است و نداى او كمال مصطفى گويان ارحنا يا بلال