باب پنجاه و هفتم در کسی که مؤمنی را بترساند یا بزند یا آزار کند یا سیلی بزند یا بر علیه او کمک کند یا باو دشنام دهد و نکوهش روایت کردن بضرر مؤمن‌

تاریخ ارسال:س, 09/28/1396 - 10:33

اخبار باب‌

(1) 1- عیون: بسندش تا امیر مؤمنان (ع) که روا نیست مسلمانی مسلمانی را بهراس اندازد.
(2) 2- امالی صدوق: از امام صادق (ع) که فرمود: سرکش‌ترین مردم آنکه بکشد کسی که او را نکشته یا بزند کسی را که او را نزده (3) گویم: گذشت مانندش بچند سند در باب کسی که پدیده‌ای پدید کند و بیاید در باب مواعظ پیغمبر (ص).
(4) 3- امالی طوسی: بسندش تا امام ششم (ع) که می‌فرمود: هر کس بزیان مؤمنی با نصف کلمه کمک کند خدا عز و جل را ملاقات کند و بر پیشانی او نوشته است که نومید است از رحمت خدا.
(5) 4- علل: بسندش تا رسول خدا (ص) که هر که گرامی دارد برادر مؤمن خود را با سخن مهر آمیز، یا بر آورد از او حاجتی یا آنکه بگشاید از یک گرفتاری، پیوسته رحمت بر سر او سایه گسترده‌ای دارد تا در کار انجام حاجت او است سپس فرمود: بشما خبر ندهم چرا نام مؤمن بر او نهاده؟ برای آنکه مردم در جان و مال خود از او در امانند، بشما خبر ندهم از مسلمان آنست که مردم از دست و زبانش سالم مانند، بشما نگویم از مهاجر؟ کسی است که از گناهان و آنچه خدا حرام کرده است روزه شده، و هر که مؤمنی را هل دهد تا او را خوار کند یا یک سیلی باو بزند، یا یک بدی باو رساند فرشته‌ها او را لعنت کنند تا رضایت از او خواهد و توبه و استغفار کند، مبادا بکسی شتابان شوید شاید مؤمن است و شما ندانید بر شما باد بآرامش و نرمش، شتاب سلاح شیطانها است، چیزی نزد خدا از آرامی و نرمش محبوبتر نیست.
(6) 5- امالی صدوق: بسندش در مناهی پیغمبر (ص) که آگاه هر که بگونه مؤمن یا روی او سیلی زند خدا روز قیامت استخوانهایش از هم بگسلد و دست بسته محشور شود تا به دوزخ درآید جز آنکه توبه کند.
(7) 6- ثواب الاعمال: بسندش تا رسول خدا (ص) که دشنام بر مؤمن نابکاریست، و نبرد با او کفر است، و خوردن گوشت او (غیبت او) با قربانی خداست.
(8) 7- همان: بسندش تا امام ششم (ع) که فرمود: هر که مؤمنی با تسلط خود بهراس افکند تا باو آسیبی رساند و نرساند در دوزخ است و اگر بهراسش افکند و آسیبی باو رساند بهمراه فرعون و فرعونیان در دوزخ است.
(9) 8- همان: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: چون روز قیامت شود یک جارچی فریاد
کشد کجائید کوبنده‌های دوستان من؟ (1) فرمود: جمعی بپا خیزند که بر چهره‌شان گوشتی نباشد، و گویند اینهایند کسانی که مؤمنان را آزردند، و برابرشان، ایستادند و با آنها عناد کردند و بر آنها در دینشان فشار آوردند فرمود: سپس فرمانشان دهند بسوی دوزخ آن حضرت فرمود: آنان هم عقیده مؤمنانند ولی حق آنها را ادا نکردند، و راز آنها را فاش کردند.
(2) گویم برخی اخبار در باب کمک بر قتل در کتاب قصاص بیاید.
(3) 9- همان: بسندش تا رسول خدا (ص) که سرکشتر مردم بر خدا عز و جل آنکه جز قاتلش را بکشد و جز زننده‌اش را بزند (یعنی جز کسی که برای کشتن باو حمله کرده بکشد مترجم).
(4) 10- محاسن: بسندش از امام پنجم (ع) (مضمون شماره 3 را آورده).
(5) 11- صحیفه الرضا: بسندی تا علی (ع) که فرمود: دو کتاب از رسول خدا (ص) به ارث بردم یکی قرآن و دیگری آنچه بر دسته شمشیر من است، گفته شد یا امیر المؤمنین آنچه بر دسته شمشیر تو است چیست؟ فرمود: هر که جز قاتل خود را بکشد یا جز زننده خود را بزند لعنت خدا بر او است.
(6) 12- مجالس مفید: بسندش تا ابی سعید خدری که در زمان رسول خدا (ص) کشته‌ای یافته شد و آن حضرت خشمگین بدر آمد تا بالای منبر شد و خدا را ستود و سپاس گفت وانگه فرمود: یک مسلمانی کشته شده و کشنده دانسته نشده بدان که جانم بدست او است اگر همه اهل آسمانها و زمین بر کشتن مؤمنی شریک شوند و یا بدان رضا دهند خدا همه را به دوزخ برد، بدان که جانم بدست او است، کسی از ستم بکسی تازیانه نزند که فردا در دوزخ بمانند آن تازیانه خورد، بدان که جانم بدست او است کسی با ما خاندان دشمنی بدل نگیرد جز که خدایش از چهره او را بدوزخ سرازیر کند.
(7) 13- جامع الاخبار: رسول خدا (ص) فرمود: هر که مؤمنی را آزارد مرا آزرده، و هر که مرا آزارد خدا را آزرده، و هر که خدا را آزارد ملعونست در تورات و انجیل و زبور و فرقان، و در خبر دیگر است که بر او است لعنت خدا و فرشته‌ها و مردم همه.
(8) و فرمود (ص): هر که نگاه کند بمؤمنی که او را بدان بترساند خدایش بترساند و روزی که جز سایه او سایه نباشد باو محشور کند بصورت مورچه با گوشت و تن و همه بدن و روح او تا او را بجائی که بایدش برساند، (9) و فرمود (ص) هر که اندوهناک کند مؤمنی را سپس همه دنیا را باو بدهد جبرانش نباشد و ثوابی بدان ندارد.
(1) 14- اختصاص: امیر مؤمنان (ع) فرمود: هر که پر خصومت را دنبال کند ستم کرده و هر که از آن کوتاه آید (و حق خود را مطالبه نکند ستم کرده و هر که خصومت بر پا نکند نتواند خدا ترس باشد.
(2) 15- حسین بن سعید: بسندش تا امام باقر (ع) که فرمود: برای هر کس همین عیب بس که در مردم عیب را بیند و در خود نبیند یا نکوهش کند مردم را به عیبی که خود دارد و ترکش نتواند، و آزار دهد همنشین خود را بدان چه سودش ندارد.
(3) 16- کتاب قضاء الحقوق: رسول خدا (ص) فرمود: دشنام بمؤمن فسق است و نبرد با او کفر است، و خوردن گوشت او (بغیبت او) نافرمانی خداست، و احترام مالش چون احترام خداست، وعده مؤمن چون بدست دادن آن موعود است، (4) تشویق فرموده (ص) به وفاء کردن بوعده و انجام آن و مقصود اینست که وعده مؤمن چون عطای نقد است و گویا موعود در دست است.
(5) و فرمود (ص): هر که میان گفتگوی برادر مؤمنش افتد گویا رویش را خراشیده، (6) و فرمود (ص): برادران ناتوان خود را حقیر مشمارید که هر که مؤمنی را حقیر شمارد خدا در بهشت آنها را همراه نکند مگر که توبه کند.
(7) 17- نهج البلاغه: فرمود (ع): هر که زود بمردم بدی رساند در باره او گویند آنچه را ندانند (باو تهمت زنند که نخواهد).
(8) 18- کتاب الامامه و التبصره: بسندش تا رسول خدا (ص) که فرمود: پشت مؤمن غرق است مگر برای حد زدن (یعنی جائز نیست که او را بزنند مگر برای اقامه حد شرعی و حکم شامل همه تن مؤمن می‌شود مترجم).
(9) 19- کافی: بسندش تا رسول خدا (ص) که هر که خیره شود بر مؤمن تا او را بترساند. خدا عز و جل او را بترساند در روزی که جز پناه او پناهی نباشد.
(10) بیان: (بعد از تفسیر لفظ بنقل از راغب گوید) (آیه 57 سوره النساء) در آوریمشان در ظل ظلیل: یعنی زندگی خوش و بسیار خوب.
(11) 20- کافی: بسندش (مضمون شماره 7 را آورده).
(12) در بیان آن پس از شرح الفاظ گفته: بقولی مقصود آتش در برزخ است که فرمود: (در آیه 46 سوره المؤمن) آتشی که بدانها عرضه شوند در چاشت و شام و روز بر پا شدن قیامت است که در آورید فرعونیان را بسخت‌ترین عذاب.
(13) 21- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) که هر که کمک کند بر زیان مؤمن بپاره‌ای از یک کلمه روز قیامت ملاقات کند خدا را عز و جل میان دو چشمش نوشته شده نومید است از رحمت من.
(1) بیان: در نهایه گفته: شطر کلمه نیم از آنست و از این معنی است حدیث هر که کمک کند بر کشتن مؤمن به شطر کلمه بقولی یعنی مثلا بگوید: اق بجای قتل بمعنی بکش چنانچه پیغمبر (ص) فرموده: کفی بالسیف شا
" که شا را بجای شاهد آورده- تا گوید: بسا اشاره به سخن کوتاه باشد یا مثل اینکه بگوید: آری در جواب کسی که از او پرسیده او را بکشم و میان دو چشم اشاره به پیشانیست.
(2) 22- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) که میفرمود: خدا عز و جل فرمود: البته از من اعلام جنگ دارد کسی که بنده مؤمنم را آزارد، و از خشمم آسوده است کسی که گرامی دارد بنده مؤمنم را، و از خلقم در روی زمین از مشرق تا مغرب کسی نباشد جز یک مؤمن بهمراه امامی عادل بعبادت آنها بی‌نیازم از همه کسانی که در روی زمین آفریدم، و آسمانها و زمینهایم بدانها برپایند و ایمان آن دو را همدمشان کنم که نیاز بهمدم دیگر نداشته باشند.
(3) بیان (بعد از اشاره بآیه 279 سوره البقره در باره ترک ربا که: اگر نکنید (ترک ربا را) اعلام شوید بجنگ از طرف خدا و رسولش" و تفسیرش از قول بیضاوی و مجمع البیان گوید):
بدان که در این عبارت مشابه آن از خبر میتواند کنایه از سختی خشم باشد و می‌تواند مقصود از جنگ خدا انتقام او باشد در دنیا و آخرت، یا مقصود اینست که هر که چنین کند بجنگ من برخاسته، و بقولی اینکه فرموده باید بداند بمعنی آگهی بانجام است چنانچه بداند در امانت آگهی به آسودگی است با تاکید بر آن. و مقصود از مؤمن هر شیعه است یا شیعه کامل چنانچه لفظ عبدی بدان اشاره دارد، و اگر مقصود همه باشد شامل آزار کردن با امر بمعروف و نهی از منکر نگردد، و مقصود از اکرام رعایت و احترام در خوی و در گفتار که شامل سود رساندن و جلوگیری از ضرر هم هست. و مقصود از خلق جز فرشته و پری است و دلالت بر اینکه وجود امام لازمست، و مقصود از بی‌نیازی خدا که بی‌نیاز مطلق است پذیرش عبادت آن دو است، و بسا که مقصود قرب وجود امام هم باشد چنانچه در باب کم بودن مؤمنان گذشت که ابراهیم تنها خدا پرست بود و دیگری با او نبود تا خدایش باسماعیل و اسحق همدم کرد تا گوید مقصود از ارضین هقت زمین است.
(1) 23- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) که (متن حدیث شماره 8 تا آنجا که فرمانشان دهند بدوزخ).
(2) بیان (بعد از ذکر چند معنی برای لفظ صدود گوید:) بیشتر معانی با داشتن معنی اعراض مناسب مقامند- تا گوید- عنف بمعنی سرزنش و ملامت است، و بقولی تهی بودن رویشان از گوشت شاید از غم و ترس کیفر است یا اینکه از افسوس چنگ زدند بروی خود، و مؤید آنست روایت عامه از پیغمبر (ص) که شب معراج بمردمی گذر کردم که ناخنهای آهنی داشتند و روی و سینه خود را بدان می‌خراشیدند گفتم: جبرئیل اینان کیانند؟ گفت:
کسانی که گوشت مردم را میخورند و آبروشان را میبرند، و بقولی است که چون با مؤمنین با بیشرمی رو در رو شدند گوشت چهره‌شان ریخته زیرا نه شرم از خدا کردند و نه از آنها. و من گویم چون آنها مؤمنان را نزد مردم زشت نمودند در دنیا خدا آنها را در آخرت زشت چهره ساخته.
(3) 24- کافی: بسندش تا رسول خدا (ص) که خدا تبارک و تعالی فرموده: هر که ولی مرا اهانت کند به کمین جنگ من است.
(4) بیان: مقصود از ولی دوست کوشا در عبادت مولا است که از جز حضرت او رو گردان است (پس از شرح لفظ و اعراب گوید:) یک فائده این خبر حذر دادن کامل است از هر مؤمن باحتمال اینکه مبادا از اولیاء خدا باشد چنانچه صدوق بسندش از امیر مؤمنان (ع) باز گفته که خدا دوستش را میان همه بنده‌هاش نهان کرده هیچ بنده از او را کوچک مشمارید بسا که هم او ولی خدا باشد و تو ندانی.
(5) 25- کافی: بسندش تا رسول خدا (ص) که خدا عز و جل فرموده: هر که ولی مرا اهانت کند در کمین جنگ با من است و کسی بمن تقرب نجوید بچیزی دوست‌تر نزد من از انجام آنچه باو واجب کردم، و راستش که با انجام نافله بمن تقرب جوید تا دوستش دارم و چون دوستش داشتم گوش او باشم که با آن شنود، و چشمش که با آن بیند، و زبانش که با آن گوید، و دستش که با آن کوبد اگر دعایم کند اجابت کنم، و اگرم خواهش کند باو بدهم، و در هر کارم تردیدی ندارم چون تردید در مرگ بنده مؤمنم که بدخواه مرگ است و من بدخواه بدی اویم.
(6) بیان: چون خدا مقام دوست خود را بیان کرد، اشاره کرد براه رسیدن بدرجه ولایت از آغاز سلوک تا نهایت و فرمود: تقرب بمن راهی بهتر از انجام امور واجبه ندارد از اصل واجب باشد، یا نذر و عهد و مانند آنها، و دلیل است بر اینکه واجبات همه افضلند از
مستحبات، (1) و سنجش هم گواه آنست، چون خدا داناتر است بدان چه تقرب و محبت حضرت او را بایست شود و چون بواجب تاکید دارد و بترکش تهدید کرده بدانیم که آن افضل است از آنچه ترکش رخصت داده و بانجامش وعده ثواب داده و بر ترکش تهدید نکرده (در اینجا بحث مفصلی دارد که ترجمه آن سود عمومی ندارد).
(2) 26- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: هر که حقیر شمارد مؤمن مستمندی را پیوسته خدا عز و جل خوار کن و دشمن او است تا باز گردد از حقیر شمردن او.
(3) بیان: (پس از شرح لفظ گوید:) حقیر شمردن بسا که تنها در دل باشد و اظهارش سخت‌تر است و آن یا بگفته ایست که او را بد آید یا بمسخره کردن و یا بدشنام دادن و یا بزدن او است یا بهر کاری که اهانت بار است، یا بترک گفتار و یا کرداری که اهانت بار است.
(4) 27- کافی: بسندش تا امام ششم که میفرمود: راستی که خدای تعالی فرماید: هر که اهانت کند بدوستی از من در کمین جنگ با من باشد و من زودتر دوستانم را از هر چیز دیگر یاری کنم.
(5) بیان: دلالت دارد که کیفر خوار کردن مؤمن در دنیا هم بخوار کن میرسد بلکه هر چه زودتر گرچه بمنع لطف و خذلان باشد.
(6) 28- کافی: بسندش تا رسول خدا (ص) که خدا عز و جل فرموده: البته که مرا کنار گذاشته هر که خوار کند بنده مؤمن مرا.
(7) 29- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: هر که خوار کند مؤمنی را یا حقیرش شمارد برای اینکه کم دارد و مستمند است خدا در روز قیامت او را انگشت نمای مخلوقات سازد.
(8) بیان: او را انگشت نما کند" یعنی نشان بدی باو زند که همه خلق بفهمند که سزاوار کیفر است و بدان در محشر رسوا شود و خوار گردد چنانچه مؤمن را در دنیا خوار کرده.
(9) 30- کافی: بسندش تا رسول خدا (ص) که چون مرا بمعراج بردند، بمن آنچه باید از پس پرده وحی شد، و با من رو در رو سخن گفت تا اینکه بمن گفت: ای محمد هر که خوار کند دوست مرا در کمین جنگیدن با من است، و هر کس با من بجنگد با او بجنگم، گفتم:
پروردگارا این دوست کیست و دانستم که هر که با تو بجنگد با او بجنگی، فرمود: آن دوستم کسی است که پیمان از او گرفتم برای تو و برای وصیت و ذریه شما بولایت.
(10) بیان: از پس پرده" گویا مقصود پرده معنویست و آن فاصله میان بنده و خداست یا مقصود اینست که صوت از پس پرده بوجود آمده و از جانب آن حضرت پدید شده و همین
است معنی گفتگوی رو در رو- تا گوید مقصود اینست که فرشته در میان نبوده، و بقولی مراد از حجاب فرشته است و رو در رو آنچه بی‌فاصله او است ...
(1) 31- کافی: بسندش تا رسول خدا (ص) که خدا عز و جل فرموده: هر که خوار کند بنده‌ام را بجنگم برخاسته و من در هیچ کارم تردید ندارم چون تردید در باره بنده مؤمنم که ملاقات او را خواهم و او از مرگ بدش آید و آن را از او بگردانم، و اینکه او برای امری دعاء کند بدرگاهم و او را اجابت کنم بامر دیگری که بهتر است برایش.
(2) بیان: و آن را از او بگردانم" یعنی مرگش را پس اندازم و بقولی یعنی بد داشتن مرگ را از او دور کنم باظهار کرامت و لطف و مژده بهشت، بامر بهتری برایش اجابت کنم" آن را اجابت نام کرده برای اینکه خیر خود را خواسته و ندانسته و در تشخیص آن خطا کرده و در آخرت بداند که آنچه باو داده بهتر است از آنچه خواسته چنان که کودک بیمار آنچه مایه هلاک او است بخواهد و پدرش باو ندهد و پولی باو بدهد و چون بزرگ و خردمند شود آنچه باو داده به است از آنچه نداده و آن اجابت بهتریست و بسا مقصود اینست که بهر چه بدانم بهتر است برای او اجابتش کنم یا خود خواسته او و یا عوضش در دنیا یا آخرت یا در هر دو.
(3) 32- کافی: بسندش تا رسول خدا (ص) که دشنام بمؤمن چون پرتگاه هلاکت است.
(4) بیان: ... دشنام در لغت شامل نسبت بزنا هم هست و بعید نیست که بیشتر اخبار این باب بر آن صدق کند، ولی در زبان فقهاء دشنام شامل قذف بزنا و مانند آن نمیشود مانند گفته تو: ای میخوار یا ای رباخوار، یا ای ملعون، یا خائن، یا الاغ، ای سگ، ای خوک، ای فاسق ای فاجر، و مانند این الفاظ که مایه خوار شمردن و اهانت است (و بعد از شرح الفاظ گوید:) بسا که مقصود از هلاکت در اینجا کفر باشد و خروج از دین و پرتگاه آن گناهان کبیره است.
(5) 33- کافی: بسندش تا رسول خدا (ص) که دشنام بمؤمن فسق است و قتال او کفر و خوردن گوشتش گناه و حرمت مالش چون حرمت خونش.
(6) بیان (بعد از شرح لفظ و اعراب گوید): دلالت دارد بر اینکه دشنام بغیر مؤمن حرام نیست اگر قذف نباشد، بلکه می‌شود گفت: مقصود از مؤمن ظاهر الصلاح است که تظاهر بگناهان کبیره ندارد و بدعت‌گزار و سزاوار خوار شمردن نیست. محقق در شرایع گفته: هر آن تعبیری که طرف خطاب را بد آید و در عرف و لغت قذف نباشد (نسبت بزنا) تعزیر دارد تا گوید: و اگر آن طرف سزاوار خوار شمردن باشد نه حد دارد و نه تعزیر، و چنین است هر سخنی که آزارکننده باشد چون ای خوره‌دار یا ای پیس.
(1) و شهید ثانی: در شرحش گفته: چون آزار مسلمان بی‌استحقاق آن حرام است هر سخن آزاربخشی که نسبت زنا و مانند آن نیست در عرف و لغت حرام است و موجب تعزیر چون هر حرامی دیگر و سرزنش به امراض هم بحساب آنها است و در حدیث صحیح عبد الرحمن بن ابی عبد الله است که پرسیدم امام ششم (ع) را از مردیکه دشنامی جز قذف بمردی داده آیا تازیانه حد باو زنند؟ فرمود: تعزیرش باید، و مقصود از سزاواری استحقاق اینست که متظاهر به فسق باشد که احترام و غیبت ندارد، و در خبریست که از کمال عبادتست آبروریزی شک دارد در دین، و در حدیث صحیح است تا رسول خدا (ص) که فرمود: چون اهل شک و بدعت را پس از من دیدید از آنها بیزاری جوئید و پر دشنام به آنها بدهید و آبروشان را بریزید، و تو دهنشان بزنید تا در اسلام تباهی نکنند، و مردم از آنها در حذر باشند، و از بدعتشان نیاموزند تا خدا برای شما حسنه‌ها نویسد و درجه‌ها در آخرت بالا برد.
فسق در اصل لغت هر گونه خروج از طاعت است ولی در قرآن و سنت بیشتر در کفر و انجام گناه کبیره بکار رفته تا گوید: بقول راغب فسق بدر شدن از حکم شرع است و به کفر هم گفته شود، و آن بگناه کم یا بیش صدق کند ولی معروف شده در گناه بسیار، و بیشتر فاسق گویند به کسی که شرع را پذیرفته و بدان اعتراف دارد، و بهمه احکامی یا پاره‌ای از آنها اخلال کند خدا عز و جل فرموده (آیه 50 سوره الکهف) فاسق شد (شیطان) از فرمان پروردگارش، (16 سوره اسری) (و فسق کردند در آن و ثابت شد بر آنها سزا) و فرمود بیشترشان فاسقند (آیه 18 سوره السجده) (آیا کسی که مؤمن است چون کسی است که فاسق است) در اینجا آن را برابر ایمان آورده است و فرموده: و کسی که کافر شود پس از آن آنانند همان فاسقان (آیه 20 سوره السجده) و اما آنانی که فاسق شدند جایشان دوزخ است (49 سوره یونس) و چنین بایست شد سخن پروردگارت بر آنها که فاسق شدند باینکه ایمان نیاوردند پایان گفته راغب.
فسق در این حدیث نزدیک بکفر است زیرا درجه بالایش کفر است، و از این بر آید که دشنام بزرگتر است از غیبت با اینکه آزارش هم سخت‌تر است مگر اینکه غیبت هم بدشنام باشد که در آن در آید.
و جنگ با او کفر است" یعنی کفری که بر مرتکب گناه کبیره صدق میکند، یا با قصد
اینکه حلال است یا برای ایمانش باشد (1) و بقولی چون جنگیدن سبب کفر شود آن را کفر نامیده یا مقصود کفران نعمت الفت است که خدا بمؤمنان داده یا بمعنی انکار حق برادریست که شرطش نجنگیدنست.
مقصود از خوردن گوشت غیبت است چنانچه خدا عز و جل فرموده (12 سوره الحجرات)" و غیبت هم نکنید آیا کسی از شما دوست دارد گوشت مردار برادرش را بخورد" تشبیه به مردار برای نفرت بارتر کردنست و زجر بیشتر و بقولی مقصود از معصیت در حدیث معصیت کبیره است.
حرمت مالش چون حرمت خونش است" مال را با خون در احترام همراه کرده، و شکی ندارد که خونش ریختن گناه کبیره هلاکت بار است و چنین است خوردن مالش، و مانند این حدیث در کتب عامه هم آمده است ...
(2) 34- کافی: بسندش تا امام باقر (ع) که مردی از بنی تمیم نزد پیغمبر (ص) آمد و گفت بمن سفارشی کن، در ضمن آن باو فرمود: بمردم دشنام ندهید تا میان خود دشمنی به بار آورید.
(3) بیان: بار آوردن دشمنی که روشن است، و این یک مفسده دنیوی آنست.
(4) 35- کافی: بسندش تا امام کاظم (ع) در باره دو کس که بهم دشنام دهند، فرمود آنکه آغاز کرده ظالم‌تر است و گناهش با گناه دیگری بر اوست تا معذرت نخواسته از طرفش.
(5) بیان: در حدیث دیگر است که تا مظلوم از اندازه او نگذشته، و این حدیث دلالت بر اینکه اگر از طرفش معذرت خواست از او درگذشت در درجه اول گناهش بریزد و بر اثر آن تعزیر یا حد از او ساقط شود و حاکم حق اعتراض ندارد زیرا آن حق آدمی است که انجامش منوط بدرخواست است و بگذشت ساقط شود.
(6) 36- کافی: بسندش تا امام باقر (ع) که هرگز کسی بکفر دیگری گواهی نداده جز که گردنگیر یکی از آن دو شده چه اگر بکافری گواهی داده راست گفته و اگر بمؤمنی باشد کفر بخودش برگردد، مبادا بمؤمنان طعنه بزنید.
(7) بیان: گواهی نزد قاضی باشد یا گزارش باشد که گوید: تو کافری یا باو خطاب کند ای کافر و اینکه فرمود مبادا اشاره دارد که مطلق طعنه هم حکم کفر را دارد در رجوع به یکی از آن دو و کفر دشنام گو بتنهائی و اگر چه کبیره است موجب کفر نیست و چند توجیه دارد که ببرخی اشاره کردیم چند بار.
یکم: مقصود کفری باشد که بر گناه کبیره هم گفته شود چنانچه در زبان آیات و اخبار آمده.
(1) 2- اینکه مقصود این باشد که گناهی بگردن یکی از آنها افتد نه کفری.
3- اینکه نسبت بکفر بر هر یکی از آن دو تحقق پذیرد (و پس از بحثی در این باره گوید) جزری در نهایه همین حدیث را آورده و گفته: کفر دو جور است یکی کفر ضد ایمان و دیگری انکار یک حکم فرعی که از اصل ایمان برون نرود، و بقولی کفر چهار جور است: 1- اینکه خدا را بکلی نشناسد و بدو معترف نباشد. 2- کفر جحود چون کفر ابلیس که حدا را از دل شناسد و بزبان نگوید. 3- کفر عناد که بدل شناسد و بزبان هم گوید ولی از روی حسد و تجاوز بدان دیندار نشود چون کفر ابی جهل. 4- کفر نفاق که بزبان اقرار کند و بدل معتقد نیست (در توجیه کفر شواهدی از قول هروی آورده).
(2) 37- کافی: بسندش تا امام باقر یا صادق (ع) که می‌فرمود: لعنت چون از زبان گوینده‌اش بدر آید در تردید باشد اگر جای سزاواری یافت که خوب و گر نه بگوینده‌اش برگردد.
(3) کافی: بسند دیگر مانندش از امام باقر (ع) آورده.
(4) بیان (از نهایه حدیثی در شرح لفظ مساغ و تائید مضمون حدیثی آورده و گوید:) نهایه گفته: لعن راندن و دور کردنست از جانب خدا و دشنام و نفرین است از حدیث مردم، و من گویم: بیشتر چنین است ولی بسا که لعن کن و لعن شو هر دو اهل بهشت باشند چنانچه لعن بخطاء کسی را مستحق لعن داند و کافر شمارد و او مؤمن پاکی باشد که بسا بلعن‌شونده بگواه دروغین حد و کشت هم برسد، و می‌شود که مقصود از جای سزاوار کنایه از معذور بودن لعن کن باشد که ثواب میبرد و لعنتش هم بآسمان بالا میرود و ثواب دارد.
(5) 38- کافی: بسندش از امام ششم (ع) که چون کسی به را در مؤمنش گوید: اف بر تو از ولایتش بدر شود، و چون گوید تو دشمن منی یکی از آن دو کافر شود، و خدا از مؤمنی که قصد بد دارد در دلش برای برادر مؤمنش عملی را نپذیرد.
(6) بیان: (پس از تصحیحی در سند گوید) از ولایتش بدر شود" یعنی از دوستی و یاری واجب بر او، و شاید اشاره باشد بخروج از ایمان برای قول خدای تعالی (72- سوره الانفال راستی کسانی که ایمان آوردند و هجرت کردند و جهاد کردند با مال و جانشان در راه خدا و کسانی که جا دادند و یاری کردند دوستان یک دیگرند 73 و آنان که کافرند دوستان همند. و باز فرموده است (71 سوره برائت) مردهای مؤمن و زنان با ایمان اولیاء همند" و چون گفت: تو دشمن منی یکیشان کافر است" برای گفته پیش که اگر راست گوید مخاطب کافر است و اگر دروغ خودش و معنی کفر گذشت.
(1) اگر در دل بد دارد برای برادرش" که باو بدی رساند یا بدگمانی کند و او از آن بری باشد و بر او ثابت نشده باشد، و مقصود این نیست بدل او گذرد زیرا جلوگیری از آن در توان نیست بلکه مقصود حکم بدانست و گرچه بزبان نیاورد، و اما تکلیف باینکه نباید گمان بد برد دشوار است با وجود برانگیزنده آن، و اما گمانی که شرعا معتبر است ظاهرا خارج از مورد حدیث است زیرا بسیاری از احکام شرعی بر آن بار می‌شود چنانچه گذشت، و حدیث منافات ندارد با آنچه وارد است که: بدگمانی دوراندیشی است زیرا مقصود احتیاط و بررسی در معامله است نه بدگمانی.
(2) 39- کافی: بسندش تا امام باقر (ع) که آدمی نباشد تو چشم مؤمنی بر او طعنه زند جز که بد مردنی دارد و سزاوار است که خیر نبیند.
(3) بیان: تو چشم مؤمن" یعنی رو در رو باو سرکوفت زند و او را نکوهش کند در پیش او (و پس از شرح لفظ گوید:) ظاهر اینست که شامل شود عیبی را که دارد یا ندارد، و مردن بد، یا در دنیا است چون غرق شدن، سوختن یا زیر آوار رفتن، دچار درنده شدن و مردنهای بد دیگر، یا از نظر آخرت چون کافر مردن یا با گناه کبیره بی‌توبه مردن تا گوید: خیر نبیند" یعنی از توبه و عمل صالح و ایمان بی‌بهره ماند.
(4) 40- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) که هر که روایتی بر ضرر مؤمنی آورد تا او را زشت کند و بی‌آبرو کند و از چشم مردم بیندازد خدایش از ولایت او بدر کند تا بولایت شیطان رود و شیطان هم او را نپذیرد.
(5) بیان: روایت بر مؤمن" بنقل سخن نابخردانه او است که بیشتر گفته‌اند و بسا نقل کار سفیهانه را فرا گیرد که مقصد و عیبجوئی از او است و بقول جوهری مروت انسانیت است و بقولی آداب نفسانیست که آدمی را برفتار و عادت خوب وادارد و بدوری از کارهای پست بکشاند و گرچه مباح باشند چون خوردن در میان بازار که مایه سبکسریست و شهید ره گفته: مروت پاک کردن خویش است در پستی که همانند او را نشاید چون مسخرگی و کشف عورت تا آنجا که پوشاندنش در نماز مورد تاکید است، و پر خوردن در میان بازار، و و پوشیدن جامه لشکریان برای فقیه که بمسخره گیرند.خدایش از ولایت او بدر کند" یعنی از دوستی و یاری کردن باو بدر کند و اینکه شیطان او را نپذیرد برای بی‌اعتباری او است همانا شیطان کسی را خواهانست که در عبادت ترک طاعت کند تا او را وسیله گمراه کردن مردم سازد و بقولی سر اینکه شیطانش نپذیرد
آنست که کارش زشت‌تر از کار شیطانست، (1) زیرا سبب بیرون شدن شیطان از ولایت خدا مخالفت او با فرمان خدا باستناد اینکه بنیادش اشرف از بنیاد آدم است و آدم را به بدی یاد نکرد تا او را نزد فرشته‌ها بی‌آبرو کند و سبب خروج این چنین آدمی از ولایت خدا مخالفت امر او است بی‌استناد و بهانه و یاد کردن کار مؤمن که او را آزار دهد و حقیر سازد و در ضمن ادعاء کمال برای خود کند و این خود ناز کردن و فخر و تکبر است از این رو شیطان او را نپذیرد چون شیطان او را نپذیرد چون کارش از او زشت‌تر است- تا گوید:
بسا که مقصود بدر کردن او است از سرپرستی خدا و از جمع دوستانش و شمار او در احزاب شیطان و او هم قبولش نکند بلکه از او بیزار باشد چنانچه در قرآن مجید (آیه 16 سوره الحشر) فرموده: نمونه او نمونه شیطانست که بآدمی گوید کافر شود چون کافر شود گوید:
من از تو بیزارم، و بسا که نپذیرفتن شیطان کنایه است از راضی نبودن او بکار خلافش بلکه او میخواهد کافرش کند و او را مستحق خلود در دوزخ سازد.
(2) 41- کافی: بسندش تا عبد الله بن سنان که باو گفتم: عورت مؤمن بر مؤمن حرام است؟ فرمود: آری، گفتم: یعنی دو عضو پائین تنه او، فرمود: نه آنچه تو دریافتی همانا مقصود فاش کردن راز او است.
(3) بیان: پرسش از امام صادق (ع) است و مقصودش اینست که مرادش در این خبر کشف سر است نه اینکه نظر بعورتش حرام نیست.
(4) 42- کافی: بسندش از امام ششم (ع) (نزدیک بمضمون روایت شماره 41 را آورده و فرموده) حرمت عورت اینست که بر زیان او سخنی آوری یا او را نکوهش کنی.