فصل دوم (در زهد)
قال للّه تعالى: وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقى [1].
زهد عدم [2] رغبت است، و زاهد كسى باشد كه او را بدانچه تعلق به دنيا دارد مانند مآكل و مشارب و ملابس و مساكن و مشتهيات و مستلذات [3] ديگر[4]، و مال و جاه و ذكر خير و قربت ملوك و نفاذ امر و حصول هر مطلب كه به مرگ از او جدا تواند بود رغبت نبود، نه از سر عجز يا از راه جهل به آن، و نه از جهت غرضى يا عوضى كه به او راجع باشد، و هر كس كه موصوف به اين صفت باشد زاهد باشد بر وجه مذكور[5].
امّا زاهد حقيقى كسى باشد كه به زهد مذكور، طمع نجات از عقوبت دوزخ و ثواب بهشت هم ندارد، بلكه صرف نفس از آن جمله كه بر شمرديم بعد از آنكه فوائد و تبعات هر يك دانسته باشد، او را ملكه باشد و مشوب نباشد با طمعى يا اميدى يا غرضى از اغراض نه در دنيا و نه در آخرت، و ملكه گردانيدن اين صفت نفس را، به زجر باشد از طلب مشتهيات او و رياضت دادن او به امور شاقّه تا ترك غرض در وى راسخ شود.
در حكايات زهّاد آمده است كه شخصى سى سال سر گوسفند پخته و پالوده فروخت و از هيچ كدام چاشنى [6] نگرفت، از او سبب اين رياضت پرسيدند، گفت: وقتى نفس من آرزوى اين دو طعام كرد او را به مباشرت اتخاذ[7] اين دو طعام با عدم وصول به آن آرزو مالش دادم تا ديگر ميل به هيچ مشتهى نكند.
و مثل كسى كه در دنيا زهد اختيار كند جهت طمع نجاتى يا ثوابى در آخرت، مثل كسى باشد كه از دنائت طبع و پستى به همّت [8] روزها تناول طعام نكند با وفور احتياج، تا در ضيافتى متوقع، طعام بسيار تواند خورد، يا كسى كه در تجارت متاعى بدهد و بستاند[9] كه بدان سود كند.
و در سلوك راه حقيقت منفعت زهد رفع شواغل باشد تا سالك به چيزى مشغول نگردد و از وصول به مقصد باز نماند.
--------------------------------------------------------------
[1] طه- 131.
[2] خ ل: نقيض. ن: ضد.
[3] ن: ملذات.
[4] ن: مسكن.
[5] ن: مشهور.
[6] ن: به هيچ وقت.
[7] ن و گ: اتحاد.
[8] ن: از دنائت همت.
[9] ن و گ: و متاعى بستاند.