امیدی بزرگ
سؤال: در جایی فرموده بودید این پیادهروی اربعین که در این سالها شروع شده، از این جهت تمدنساز است و یک تاریخ به حساب میآید که ملاحظه میشود، چگونه دستها و دلها به سوی هدفی مشخص اشاره دارند و یا در جایی دیگر فرمودهاید غرب هم از یک جهت یک تمدن است با عقل خاصی که دارد که در زمان خود دستها و دلهای مردمِ آن سرزمین برای تحقق اهدافی مشخص در کنار هم قرار گرفت. با توجه به این امر آیا میتوان گفت عملاً تقابل تمدن اسلامی با تمدن غربی به صورت بالفعل وارد مرحلهی عملیاتی خود شده و از مرحلهی تئوریکِ خود گذشته است؟
جواب: همیشه هر وقت تمدنی به صحنه تاریخ آمده همینطور بوده که دستها و دلهای آن ملت در کنار هم قرار میگرفته و همه به هدفی واحد اشاره میکردند و به سوی آن هدف جلو میرفتند. غرب با این تصور تمدن خود را شروع کرد که آیندهی تاریخ را بسازد و اندیشمندان آن دوران بهخصوص فیلسوفان، آدمهای جدّی و مصممی بودند برای یک کار بزرگ، و با تمام وجود به صحنه آمدند تا به گمان خود آیندهی بشر را بسازند،[1] بعد که به نفس امّاره گرفتار شدند -که داستانش مفصل است- همهچیز برعکس شد و روحیهی استعمارگری، همهی آن انگیزهها را در حجاب برد. مسلّم همهی تمدنها وقتی ظهور میکنند که دلها و دستها همه یکی میشود، آن هم به سوی یک هدف متعالی وگرنه آن چنان پیوندی که منجر به یک تمدن شود به میان نمیآید، حال اگر صاحبان آن تمدن بعدها نتوانند نفس امّاره را کنترل کنند منجر به انحطاط آن تمدن میشود و در نهایت به سقوط آن میانجامد. در غرب هدفِ بهرهبرداری از طبیعت برای زندگی بهتر منجر به استعمار شد زیرا در متن آن حرکت نحوهای از سکولاریته نهفته بود. تفاوت ما با غرب در این است که زیرساختهای انقلاب اسلامی و تمدن اسلامی را انگیزههای سکولار تعیین نکرده است بلکه رجوع به عالم قدس و معنویت و کیفیتهای عالمِ وجود تعیین نموده و این امید بزرگی را به میان آورده، امیدی که اگر از انگیزههای قدسی و الهی عدول نشود، واقعا به نتیجه میرسد زیرا انگیزهی اصلی این حرکت، ایجاد عالَمی است که خدا در مناسبات بشری حرف اول و آخر را بزند.
اگر از این زوّار که سیلآسا در حال حرکتاند بپرسید با چه انگیزهای این حرکت را شروع کردید ممکن است از واژههای مشهور استفاده کنند که مثلاً میخواهیم به زیارت برویم، درست هم میگویند ولی در باطن این سخنها و در باطن این زیارت، نظر به نوعی از زندگی معنوی دارند که میخواهند آن نوع زندگی را به تاریخ خود برگردانند. در انقلاب اسلامی هم این موضوع مشهود بود که مثلاً مادربزرگ بنده با نیت آن که حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» به عنوان یک مجتهد فرمودهاند در تظاهرات شرکت کنند، میآمدند ولی در باطن این سخن نظر به نوعی از جامعه داشتند که در آن جامعه، اسلام باید همهی مناسبات را تعیین کند، به همان معنای تحقق تمدن اسلامی. مادر بزرگ بنده حتی نمیگفت شاه نمیخواهیم، اما طوری ما را تشویق میکرد که در عمل همان میشد که شاه باید برود. این یک بحث اساسی است که متوجه باشیم گاهی بار تاریخی واژهها بیشتر از معنایی است که ظاهر آن واژهها نشان میدهند، مثل همین حرکت تاریخی مردمی که در حال پیادهروی به سوی کربلا هستند. بار تاریخی این کار، احساسی است که میرود تا سرنوشت این ملت را شکل دهد و در اثر آن کار، تمدنی مناسب این روح و روحیه ظهور کند. باز تکرار می کنم، همیشه تمدنها به همین شکل ظهور میکردهاند که روحی ماورای تصمیمات جزئی، مردم را حرکت داده است و به یک معنا خدا همیشه به همین شکل اراده خود را در تاریخ به صحنه آورده است، هر چند ما هنوز واژههای مناسب این حرکت را در زبان خود خلق نکردهایم و از طرفی واژههای تاریخ گذشته، ظرفیت نمایاندن روح این حرکت را ندارند.
در رابطه با بعضی از واژههایی که روحِ تاریخ زمانه را مینمایانند این خاطره را خدمتتان عرض کنم که در اواخر عمر رژیم شاهنشاهی یکی از روزهایی که از اصفهان برای درسخواندن به قم میرفتم خدمت رفقایی که در ایوان مدرسهی حجت نشسته بودند رسیدم. پرسیدند شعار جدید را شنیدهای؟ گفتم نه، گفتند شعارِ جدید عبارت است از: «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» باور کنید احساس کردم تمام معنای مبارزه چندین ساله در این سه کلمه ظهور کرده است. اینقدر این شعار در آن زمان حرف داشت که غیرممکن است آن احساس را شمایی که در آن تاریخ نبودهاید، در این زمان در خود بیابید. این شعار، زبان سالها مبارزه بود و سالها طول کشیده بود تا این شعار ظهور کند، چندین سال همه میخواستند همین را بگویند ولی زبانِ اظهار آن تولّد نیافته بود. هرکس آن شعار را میشنید حس میکرد فتحی صورت گرفته است. شما ممکن است در این زمان این شعار را یک جملهی عادی بهحساب آورید ولی در آن زمان این یک جمله نبود، احساس چندین ساله یک ملت بود که در این جمله به ظهور آمده بود. در همین رابطه عرض کردم واژههای مناسب حرکتی که در این تاریخ شکل گرفته، هنوز متولّد نشده و با واژههای تاریخ گذشته نمیتوان آنچه را که در حالِ وقوع است گزارش داد.
مردمی که در راهپیمایی اربعین در این تاریخ شرکت میکنند هنوز زبانی برای توصیف احساس خود ندارند و ممکن است وقتی از انگیزهی کارشان سؤال کنید با زبان مشهورات جواب دهند در حالیکه احساس تاریخی آنها چیز دیگری است و خداوند اراده کرده است از طریق حرکت این مردم چیزی را ماورای آنچه تا حال در جریان بوده است به ظهور آورد، چه ما از چنین ارادهای خودآگاهی داشته باشیم و چه نداشته باشیم. ولی اگر آن ارادهی الهی نبود چنین حماسهای از طریق این مردم ظهور نمیکرد. این ارادهی خداوند است که آرامآرام از طریق همین مردم در حال به ظهورآمدن است و مثل فرش پیچیدهای که باز میشود و نقشهایش در ایستگاههای مختلف آشکار میگردد، ارادهی الهی در این حرکت در هر سال از اجمال به تفصیل میآید تا به حقیقت خود برسد، بدون آنکه گمان کنیم این راه، راهی بدون درد و مشقت است، به همان معنایی که مولوی گفت: «نِی حدیث راه پر خون میکند».
در رابطه با اینکه هنوز واژههای مناسب این حرکت متولد نشده است، باید متوجه باشیم واژههایی که بهکار میبریم متناسب این حرکت نیست زیرا سخن زمانه و روح تاریخ در هر دورهای، بیشتر احساسکردنی است تا گفتنی، بیشتر با زبان کشف و شهود قابل توصیف است و نه با زبان عقل استدلالی. در این حرکت، واژههای گذشته معنای سابق خود را از دست میدهد مگر آنکه آن سخنان صورت عرشی به خود بگیرند و انسانهایی را مخاطب قرار دهد که بر عهد خود با حقیقت باقی باشند.
ما در تاریخی که حرکت اربعینی مردم به صحنه آورده هستیم. حالا اگر جایگاه تاریخی این حرکت را بشناسیم این تاریخ، از آنِ ما میشود مثل سنتهای جاری در هستی که در آن هستیم و تنها با آگاهی نسبت به این سنتهاست که این سنتها از آن ما میشود و امکانات آن سنتها برای ما معلوم میگردد.
[1] - دکتر رضا داوری اردکانی معتقد است: بنیانگذاران تجدد، تجدد را جهانی میدیدهاند اما تجدد، منطقهای شدهاست. به کتاب «مسائل تاریخی و قدرت سیاست» ص 11 رجوع شود. ایشان در این جمله متذکر میشود که چگونه فرهنگ مدرنیته با غفلت از نگاه جهانیاش گرفتار استعمار سایر ملل شد و با انحطاطی که از این جهت پیدا کرد زمینه سقوط خود را فراهم نمود.