«انسانیت»؛ واقعیتى غیر محسوس
«انسانیت»؛ واقعیتى غیر محسوس
حال طبق همین قاعده، آیا انسانیت انسانها مثل حسن و حسین و بتول ... یك واقعیت هست یا خیر؟ مشكل اینجاست. دقّت بفرمایید آیا انسانیت هم یك حقیقت است یا خیر؟! یعنى؛ یك مفهوم ساخته ذهن است یا واقعاً یك حقیقت است، منتها حقیقتى فوق مادّى؟! شما مىفرمایید: حسن انسانیت دارد. معنى این حرف آیا این است كه فقط جسم دارد؟! در اینصورت كه فرقى با سایر اجسام نمىكند. یا مىگویید: این حسن، نموّ و تحرّك دارد، گیاه و حیوان هم این خصوصیات را دارند. چه چیزى باعث امتیاز و افتراق حسن از سایر موجودات مىشود؟ حسن چه چیزى دارد كه شخصیت انسانى به آن اطلاق مىشود؟ در حالىكه «نموّ» و «حركت» و «حس» عامل انسانیت نیست، از طرفى نمىتوانیم بگوییم «انسانیت» چون محسوس نیست، پس وجود ندارد، چراكه وجودات غیبى از آنجهت كه وسیعتر از مادّه هستند، محسوس نیستند؛ نهاینكه چون محسوس نیستند، موجود نباشند.
یكى از موضوعات در تفكر توحیدى این است كه باید در ماوراى پدیدههاى كثیرِ محسوس، حقیقتِ واحدِ غیرمحسوس را بیابیم و اصل
مبانى معرفتى مهدویت، ص: 54
اساسى بینش دینى، توحید و توجّه به حضور حقیقت واحدى است كه در ماوراء كثرات، موجود است. حال مگر بدون بینش توحیدى، مىتوان مقام امام را در هستى فهمید؟! كسى كه قدمش در وادى توحید سست است، در وادى فهم مقام امامت در هستى، حتماً سستتر است. مگر در مباحث توحید نخواندهاید كه در عالَم، وجوداتى غیبى هستند كه از بس وجودشان شدید است، ملموس و محسوس نیستند؟ مانند وجود ملائكه. و از طرفى خواندهایم كه ملائكه اشاره به ذات احدى خداونددارند. اوّلین شرط دریافت هدایت از قرآن این است كه شما غیب را باور كرده باشید، لذا در اوّل سوره بقره مىفرماید: «ذلِكَ الْكِتابُ لارَیبَ فیهِ هُدی لِلْمُتَّقینالَّذینَ یؤْمِنُونَ بِالْغَیبِ ...»؛ یعنى كسى كه نظام فكریش اینقدر نازل است كه بالاتر از افق مادّه هیچ دریافت برترى ندارد، این شخص هیچ ارتباطى با قرآن نخواهد داشت و از قرآن نمىتواند هدایت بگیرد و به عرصه دین پا بگذارد. یعنى بر آستانه بارگاه دین نوشتهشده، هر كس معرفتش تا غیب صعود نكرده است، وارد نشود.
پس یك وقت شما در مبانى- كه مهمترین آن توحید است- به باور نرسیدهاید، معلوم است كه در امامت هم به باور نخواهید رسید. ولى زمانى مدّعى هستید كه مبانى منطقى دارید، آن وقت است كه از این مبانى مىتوانید نتیجه بگیرید. آیا وقتى چیزى ملموس و محسوس نیست، یعنى نیست؟ یا اگر دلیل عقلى بر وجود آن دارید، پس آن چیز هست، ولى وجودش بهطور معقول و غیبى هست. خداوند چون ملموس و محسوس نیست، آیا نیست؟! یا چون دلیل عقلى بر وجودش داریم، پس هست، حتّى
مبانى معرفتى مهدویت، ص: 55
اگر مثل پدیدههاى مادّى، ملموس نباشد، دلیلى بر عدم وجودش نیست. «منِ» انسان مثل پدیدههاى مادّى ملموس نیست، امّا دریافتش براى هر كس ساده و آسان است. و هركس قبول دارد كه علاوه بر «تن»، یك «من» هم دارد.
حال برگردیم به اصل بحث كه بالأخره آیا «انسانیت» یك واقعیت است یا واقعیت نیست؟