اثر ذکر خدا در رفع همّ و غمّ
در این که اکثر بی حالی های افراد مخصوصاً افراد امروزی از همّ و غم تولید می شود – که به آن اعصاب می گویند – تردیدی نیست. یکی از موضوعات مهم در حکمت علمی و عملی، کیفیت تولید فَرَح (شادی) و همچنین کیفیت تولید همّ و غمّ و آشنایی با راه های پیشگیری آن است. نباید برای رفع همّ و غمّ فقط از دارو استمداد جست. واقعاً برای این بخش در طب قدیم، مطالب بسیاری وجود دارد. حکما دو تعریف جداگانه برای همّ و غمّ دارند. «همّ» نگرانی بر امری است که هنوز برای انسان اتفاق نیفتاده است، اما ترس از اتفاق آن دارد؛ ولی «غمّ» نگرانی بر امری است که اتفاق افتاده است، ولی مورد قبول انسان نبوده است.[۱]
کارآیی وهم در این باب، قویّ است. البته وهم یک نوع کارایی دارد و خیال، نوعی دیگر که در حکمت تبیین می شود.
ارتباط وهم یا خیال با همّ و غمّ چگونه است؟ اگر بخواهیم مطلب را با مثال توضیح دهیم، باید بگوییم وقتی شما درِ یک ساعت را باز کنید، نظمِ چرخ دنده ها نشان گر بُرد زمان است. در نفوس انسان هم همین طور است. چرخ دنده های اعضای اصلی و فرعی در حال چرخیدن هستند تا یک زندگی سالم را به انسان تحویل دهند؛ ولی گاهی اوقات بعضی از آن ها دچار مشکل می شوند یا این که آهسته کار می کنند؛ در این وقت است که همّ و غمّ تولید می شود و بعد از مدتی که قوه خیال و واهمه، اشتغال به همّ یا غمّ داشت، اضطراب تولید می شود. این اضطراب به تدریج در انسان وارد می شود و بعد از گذشت زمان، شاکله انسان، شاکله ای اضطرابی می شود که به سرعت نمی تواند آن اضطراب را از خودش دور کند.
خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید:
أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُ الْقُلُوب؛[۲]
آگاه باشید که با یاد خدا دل ها آرامش مى یابد.
«اطمینان قلب»، «ذکرالله» و «توجه به حق تعالی» مخصوصا برای شخصی که مبتلا به همّ و غمّ شده، بسیار مفید است؛ زیرا اشتغال قلب به «ذکر الله» به جای اشتغال قوه واهمه و خیال به امور متشتت، قرار می گیرد.
بیماری کسی که شاکله ای مضطرب دارد این است که قوه واهمه و متخیله او به امور متشتت بیرونی اشتغال دارد. وقتی این شخص، مشغول به ذکرالله شد، طبیعتاً ذکرالله جلوی آن امور مشتت را می گیرد و بعد سرایت می کند. یکی از آثار سرایتش این است که اشتغال قوه واهمه و متخیله به امور متشتت غیر از این که خودش تشتت می آورد، اضطراب، اشتغال و درگیری نیز می آورد و عوارض بسیار بدی بر انسان می گذارد. اما اشتغال به ذکرالله هیچ یک از این عوارض را ندارد؛ بلکه آرامش زاست. زیرا زمانی که آن شخص، گرفتار قوه خیال و وهم بود، به کانال های متعدّدی متصل بود ـ مثلا ذهنش به شرق و غرب می رفت، با فلان شخص دعوا می کرد، از فلان جریان می ترسید و هزاران افکار دیگر ـ اما زمانی که به ذکرالله مشغول است، فقط یک کانال وجود دارد؛ آن هم کانالی که روح و آرامش دارد.
اما از این جهت که عالم، عالم اسباب است باید سالک حقیقی، برای کانال توجهاتش محدوده معلوم کند. این که بگوییم: فقط نام خدا، کافی است؟ نه کافی نیست؛ چرا که خداوند در قرآن کریم فرموده است:
وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها؛[۳]
و براى خدا نام هاى نیکى است خدا را با آن بخوانید.
اگر بنا باشد انسان عملاً وارد «ذکرالله» شود، می بیند که اسماء، زیاد هستند. هر اسمی نور و خاصیتی دارد. ما نعمت های فراوانی در این زمینه داریم؛ در حالی که زمان انبیاء علیهم السلام حتی خدا را به خدای بی نام و نشان می شناختند. بعد از هزاران سال در قرآن به تدریج اسم «الله» و «رحمن» و «رحیم» آمد و در سوره حشر، بعضی از اسماء الهی ذکر شد.[۴] اما سابق حتی در بین موحّدین، افراد خاصی بودند که کمی از اسماء حق تعالی را می دانستند. «بسم الله الرحمن الرحیم» زمان حضرت سلیمان علیه السلام یک بار آمد و رفت[۵] و برای رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم دوباره آمد.
خداوند در آیه ای دیگر این چنین می فرماید:
قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَیًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى؛[۶]
بگو: خواه خدا را به اسم «اللَّه» یا به اسم «رحمان» بخوانید؛ به هر اسمى بخوانید اسماء نیکو همه مخصوص اوست.
امثال این آیات، مردم را با اسامی حق تعالی آشنا کرد.
برای بت پرستان این مسأله مطرح بود که چگونه به خدایی که دیده نمی شود، می توان ایمان آورد؟ البته خود بت پرست ها برای کارهای خود قواعد علمی داشتند. آن ها قائل به فاعلیّت کواکب بودند؛ یعنی آن ها را واسطه می دانستند؛ بعضی خورشیدپرست و بعضی ماه پرست بودند و بعضی دیگر کواکب را می پرستیدند. آن ها درباره بت ها می گفتند:
ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى؛[۷]
ما آن بتان را نمى پرستیم، مگر براى این که ما را به درگاه خدا نیک مقرب گردانند.
آن ها می گفتند روح حاکم بر فلان کوکب، قدرت خالقیت دارد یا قدرت خیر یا دفع شرّ در دست اوست. به حسب نیاز، خدای نور را جدا و خدای ظلمت را جدا کرده بودند. آن ها بت های متعدّدی را به صورت کواکب درست می کردند و می گفتند ما را به خدا نزدیک می کنند. وقتی انبیاء علیهم السلام می گفتند: فقط خداوند یکتا را بپرستید، برای بت پرستان خیلی سخت بود و می گفتند: ما کارهای زیادی داریم و یک خدا برای ما کافی نیست.
ذهن آن ها جلوات الهی را درک نمی کرد. قرآن نازل شد و خداوند متعال را دارای شؤون مختلف دانست:
کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فی شَأْن؛[۸]
او هر روز در شأن و کارى است.
تجلیّات اسماء، معارفی بود که قرآن القا کرد. بت پرستان به حسب نیازهای خود، شأن و شؤون فاعلیّت را بین بت ها تقسیم کرده بودند و هر بتی را برای کاری قرار می دادند و می گفتند: مگر می شود یک خدا داشت؟ اصلاً امکان پذیر نیست. پس آن ها یکی از چیزهایی که خیلی استبعاد می کردند، وحدانیّت حق تعالی بود.
مشکل دیگری هم که انبیا با بت پرستان داشتند این بود که خدای آن ها جلوی چشمشان بود و آن را می دیدند و در مقابل او کُرنش می کردند؛ به همین دلیل می گفتند: خدایی را که دیده نمی شود، چطور می توان پرستید؟
جریان حس گرایی آن قدر طولانی شد که حتی بعضی از فرق اسلامی قائل به تجسّم خداوند هستند.[۹]
اما زمانی که سیر انبیا علیهم السلام را نگاه می کنیم، می بینیم یک نبیّ مثل حضرت موسی علیه السلام که صاحب شریعت است به خداوند عرضه می دارد:
رَبِ أَرِنی أَنْظُرْ إِلَیْک؛[۱۰]
پروردگارا خودت را به من نشان ده.
از طرف حق تعالی جواب آمد:
لَنْ تَرانی؛[۱۱]
هرگز مرا نخواهى دید.
ما در مسائل ابتدایی مراقبه ای و سلوکی خیلی مشکل داریم و دائم باید مواظب باشیم. شما یک دریاچه را فرض کنید که چند هزار لیتر آب زلال و خوب دارد. اگر یک نفر ده لیتر آب کدر هم در آن بریزد، به آن آب زلال، ضرر نمی زند؛ بلکه مقدار آب زلال را بیشتر می کند.
وقتی انسان، صاحب قلبی آرام شد و فضای دلش بزرگ شد، همه چیز، کمک کار او می شود؛ حتی چیزهایی که قبلا برای مراقبه او ضرر داشت، به تدریج مُمدّ و مُعدّ می شود و او راه خودش را همچنان می رود. جذبه، فقط عدم اشتغال نیست. الآن تمام سعی ما در اشتغال حواس خمسه است. اگر کسی از انحصار حواس خمسه درآمد و سر و کارش به حواس باطنی افتاد، آن وقت می فهمد که باطن هم ذکر دارد و آن ذکر، انسان را به سمت جذبه می برد.
گرفتاری ما در این است که حواس خمسه ما به افکاری نامناسب مثل معاصی مشغول است و این حجاب ظلمانی است.
————————————————————————————————
پی نوشت:
[۱]. مجمع البحرین، ج۶، ص۱۸۸؛ تفسیر الراغب الاصفهانى، ج۱، ص۸۲۷؛ بحار الأنوار، ج۸۳، ص۹۲؛ روح المعانی، ج۸، ص ۵۰۵.
[۲]. سوره رعد، آیه ۲۸.
[۳]. سوره اعراف، آیه ۱۸۰.
[۴]. سوره حشر، آیه ۲۲ تا ۲۴.
[۵]. تفسیر منسوب به امام حسن عسکری علیه السلام ص ۵۹۱ و ۵۹۲.
[۶]. سوره اسراء، آیه ۱۱۰.
[۷]. سوره زمر، آیه ۳.
[۸]. سوره الرحمن، آیه ۲۹.
[۹]. مانند مذهب وهابیه. (امام شناسی علامه طهرانی، ج ۵، ص ۱۵۴)
[۱۰]. سوره اعراف، آیه ۱۴۳.
[۱۱]. سوره اعراف، آیه ۱۴۳.
منبع : بنیاد هاد
- وبلاگ جاهدکاظمی
- بازدید: 676
- 2