جايگاه معرفت نفس در ارتباط با واقعيت
اجازه بدهيد راجع به وسعت موضوعِ «نفس شناسي» - با اين كه در مقدمه نكاتي عرض شد- کمي بيشتر بحث كنيم تا مشخص شود جايگاه اين بحث كجاست، زيرا در صورتي با پديده ها درست برخورد مي شود که جايگاه آن ها درست روشن شود.
مثل همه ي معارف كه يك بُعد عدمي دارد، موضوع معرفت نفس هم يك بُعد عدمي دارد که حقيقتاً به طور مستقيم با موضوع ارتباط ندارد. ملاحظه کرده ايد که تحت عنوان «خداشناسي» دلايل اثبات خدا را مطرح مي کنند در حالي كه دلايلِ اثبات وجود خدا چيزي غير از آن خداشناسي است که به کمک آن به اسماء و صفات خداوند معرفت پيدا مي کنيم. در معرفت نفس هم بايد مشخص شود نفس انسان را از چه جهت مورد توجه قرار دهيم که از اصل موضوع غافل نشويم. مثلاً هيچ وقت نبايد روان شناسي را معرفت نفس تلقي کنيم چون معرفت نفس هيچ ربطي به روان شناسي ندارد.[1] همين طور وقتي انسان از منظر فلسفي مورد مطالعه قرار مي گيرد غير از موقعي است که انسان از منظري حضوري و شهودي مورد توجه است. در معرف نفس آن طور که در فلسفه بر وجود نفس استدلال مي کنيم، استدلالي در ميان نيست بلکه سعي مي شود انسان خودش، خودش را احساس کند و به جنبه ي وجودي نفس نظر مي شود و نه به جنبه ي مفهومي و انتزاعي آن، که نظر به ماهيت و جنبه ي عدمي نفس دارد. معرفت نفس معرفتي است که در آن وجودِ معلومِ نزد ما است و با جان مان گره خورده است و به اصطلاح با علم حضوري، نظر به موضوع داريم.[2]
«معرفت» در بحث معرفت نفس به معناي «اطلاع يابي» نيست، بلکه به معناي ارتباط جان انسان است با «وجودِ» خودش. خداوند إن شاءالله به ما توفيق دهد آن «معرفت نفس»ي كه مقدمه ي بسياري از معارف الهي است برايمان پيش بيايد، در آن صورت راه ارتباط با وجود حقايقِ عالم بر جانمان گشوده مي شود.
وقتي روشن شد در مباحث معرفت نفس به دنبال چه هستيم، حساسيت لازم را در خود ايجاد مي کنيم تا اصل موضوع را ناديده رها نکنيم. گفت:
طالب هر چيز اي يار رشيد
جز همان چيزي كه مي جويد، نديد
اگر ندانيم در معرفت نفس به دنبال چه موضوعي هستيم، هر چيزي را كه در مسير معرفتي خود يافتيم گمان مي کنيم اين همان چيزي است که مي خواستيم و حساسيت ما به موضوعات فرعي زياد مي شود. مولوي مي گويد:
گاو را آري به بغداد ناگهان
بگذرد از اين كران تا آن كران
از همه خوب و خوشي ها و مزه
او نبيند غير قشر خربزه
هر چند در دنيا چيزهاي ديگري باشد، گاو غير پوست خربزه چيزي نمي بيند. ما نيز بايد از خود بپرسيم نفسْ چيست كه ما بايد پيدايش كنيم و بشناسيمش و به دنبال چيزهاي ديگر نگرديم و از شناخت خود غافل شويم؟
در مباحث آينده سعي داريم بابي را باز شود تا عزيزان مطالعه ي خود را درست شروع كنند. اما قبل از آن كه اصل بحث در اين جلسه شروع شود، ابتدا مقدماتي را در 9 نکته درباره ي اصل معرفت نفس عرض مي کنم تا إن شاءالله روشن بشود اولاً: «اهميت اين مباحث چقدر است؟» و ثانياً: «معرفت نفس چه چيزي هست و چه چيزهايي نيست؟».
-----------------------------------------------
[1] - روان شناسي يک علم تجربي است که با بررسي عکس العمل هاي جسم رابطه ي بين جسم و روح را در موضوعي خاص دنبال مي کند.
[2] - در علم حضوري بحث در اين است که «وجودِ معلوم نزد عالم است» در حالي که در علم حصولي بحث در اين است که «مفهوم يا صورت معلوم نزد عالم است» در نتيجه در علم حضوري جان انسان با اتحادي که با وجودِ خودِ معلوم پيدا مي کند از مرتبه ي وجودي آن بهره مند و متأثر مي شود ولي انسان در علم حصولي به مفهوم معلوم عالِم مي شود، چون وجودِ معلوم نزد عالِم نيست بلکه صورت علمي معلوم نزد عالم است.