مأنوس شفيق

تاریخ ارسال:ي, 03/28/1396 - 19:47

سؤال: شما فرموده ايد: «ازدواج براى اين است كه انسان زندگى را بهتر و همه جانبه ادامه بدهد»، منظور چيست؟

جواب: زن و شوهر اگر به كمك همديگر بناى ساده زيستى و نظر به زندگى معنوى را داشته باشند، يقيناً بهتر از وقتى كه تنها هستند كارشان جلو مى رود. كلان نگرى مرد از يك طرف، و ظريف نگرى زن از طرف ديگر حركت انسان را كامل مى كند. هركدام در عين سادگى، با صفا و صميميت به همديگر كمك مى كنند. همان طور كه زنان در طرف منفى زندگى، انسان را گرفتار تجمل مى كنند، در طرف مثبت زندگى هم نقش زنان در به وجودآوردن شرايطى كه در عين «سادگى»، همراه با آراستگى و صفا باشد، نقش به سزايى دارند. در حالى كه آقايان در زمان مجردى، سادگى را با بى قيدى در لباس و در ظاهر يكى مى گيرند. به عبارت ديگر بسيار كم اند مردانى كه بتوانند سادگى را با آراستگى همراه كنند.

شما از منظر خودتان به خودتان نگاه مى كنيد، آن منظر براى ارزيابى خودتان منظر كاملى نيست؛ بقيه هم كه نمى توانند آن طور كه همسر آدم با نگاه كاملًا دوستانه، به آدم نگاه مى كند، نگاه كنند. لذا احدى زير اين آسمان به اندازه همسر آدم، حساسيت دوستانه نسبت به آدم ندارد، حتى پدر و مادر؛ چون پدر و مادرتان، خانواده ى شما را به عنوان يك هسته ى مستقل نمى بينند، آن ها فرزندشان را عضو خانواده خودشان مى بينند.

اگر به اين نتيجه برسيم كه تنها كسى كه اگر نگاهش سالم و مشفقانه باشد، مى تواند ما را از همه جوانب درست نگاه كند، همسر آدم است، حال اگر همسر شما شفيقانه توصيه اى به شما كرد، هيچ توصيه اى به اندازه اين توصيه نمى تواند زنده و مفيد باشد. در يك چنين فضايى، اگر شما بخواهيد ساده زندگى كنيد، او هم بخواهد ساده زندگى كند، خيلى خوب مى توانيد كمك كنيد.

منظور از راحت زندگى كردن اين است كه شما از طريق همسرتان مزاحمت هاى قوه وهميه را كه مانع باقى ماندن در عفت جنسى است، مرتفع مى كنيد، اين موضوع زن و مرد ندارد. با ازدواج سالم از يك طرف مزاحمت هاى قوه وهميه مرتفع مى شود، از طرف ديگر تنهايى هاى آزاردهنده هم نخواهيد داشت. انسان ها از چهل سالگى به بعد به شدت نياز دارند كه «مأنوس» داشته باشند و اين نه به صرف ميل شهوانى است، بلكه بيشتر يك نياز روحى در ميان است و در صورتى كه شما از ابتداى زندگى نوع برخوردهاى خود را طورى تنظيم كنيد كه در شرايطِ نياز به مأنوس، روح هايتان همديگر را بشناسند و همديگر را درك كنند نتايج خوبى مى گيريد. حيف كه امروزه اكثر زندگى ها طورى نيست كه همسران بعد از سى، چهل سال، همديگر را به عنوان «شفيق مأنوس» كشف كنند تا بتوانند دلسوز هم باشند. متأسفانه عموماً در سال هاى چهل به بعد زن ها طرف فرزندان مى روند و مردها طرف رفقاى قديم، و عملًا زن و شوهر در آن سن با هم غريبه تر هم مى شوند، در صورتى كه حتى در موقعى كه انسان در زندگى سلوكى مى خواهد تنها باشد و خود باشد و خداى خود، تنها كسى كه مزاحم آن تنهايى نيست همسر انسان است. به نظرم آن كسانى كه چون مى خواسته اند تنها باشند، ازدواج نكرده اند، آن قدرى كه از طريق تنهايى، به زحمت افتاده اند و نتيجه نگرفته اند؛ امكان آن بوده است كه با ازدواج با زحمت هاى كمترى به همين مقامات رسيد. زيرا همسر انسان مزاحم خلوت انسان نيست. تنها كسى كه در سلوك، بودش بودنِ مزاحم نيست، همسر آدم است.

به هر حال احساس نياز به مأنوس چيزى است كه با همسر شما حل مى شود، از طرف ديگر وجود همسر مزاحم نياز به تنهايى شما نخواهد بود.

سؤال: آيا نياز هست كه يك عارف، در كنار انس با خدا، انس با يك مخلوق مثل همسرهم داشته باشد؟

جواب: قوه خيال در دنيا آنقدر مجرد نمى شود كه به كلى از توجه به صورت آزاد شود. قوه ى خيال را بايد با مأنوسِ مناسب تغذيه كرد. در تئورى و به صورت انتزاعى ممكن است فكر كنيم قلب وقتى با خدا مأنوس شد ديگر نياز به مؤانسِ ديگر ندارد، ولى در عمل چنين نيست. چون قلب يك وجهى دارد كه طالب مأنوس مناسب است، حال تا حدّى رفقاى اهل سلوك اين نياز را جبران مى كنند ولى همسرِ مناسب جاى خود را دارد. مولوى در همين رابطه مى گويد:
مصطفى آمد كه سازد هم دمى                       كَلِّمِينى يا حميراء كَلِّمِى

يعنى رسول خدا(صلى اللّه عليه وآله) به همسرشان مى فرمودند كمى براى من صحبت كن. چون روحْ در جنبه ى خيال خود نياز به يك مأنوس مجسَّم دارد. شما زن و شوهرهاى جوان، فعلًا راه هاى نرفته ى زيادى در پيش داريد ولى حدود چهل سالگى كه قدرت «جمع» پيدا مى كنيد مى توانيد در عين توجه به جنبه هاى معقول عالم، با مرتبه ى خيالِ آن معقولات هم زندگى كنيد. اين كه مى بينيد پيرمردها و پيرزن ها بيشتر حوصله شان سر مى رود، چون جنبه ى انس خيالى در آن ها بيشتر از قبل به ميدان آمده منتها اگر خود را درست تربيت كرده بودند جنبه ى ارتباط با مأنوساتِ غيبى در آن ها غلبه مى كرد و اين همه از تنهايى خود گله مند نبودند.

سؤال: پيامبر(صلى اللّه عليه وآله) مى فرمايند:
«خِيارِ امَّتِي الْمُتَأهِّلُون وَ شِرارُ أمَّتِي الْعُزّاب»[1]
بهترين افراد امت من متأهلان اند و بدترين امت من عَزَب ها هستند. منظور حضرت از اين حديث چيست؟

جواب: عزب ها يعنى كسانى كه از زير بار مسئوليت خانواده بدون دليل شانه خالى مى كنند و آماده ى فداكارى نيستند. علامه طباطبائى  «رحمةاللّه عليه» مى گويند؛ بسيارى از كسانى كه جرئت ازدواج ندارند، به اين دليل است كه حاضر نيستند خود را براى يك زندگى همراه با همسر و فرزند فدا كنند و محدوديت هاى يك زندگى و تربيت فرزندان را به عهده بگيرند. پس منظور از عَزب آن هايى نيستند كه مى خواهند ازدواج كنند اما شرايط ازدواجشان فراهم نيست، اين ها را كه نمى شود گفت بدترين افراد امت پيامبراند. قرآن مى فرمايد: اگر كسى به خاطر فراهم نبودن شرايط، ازدواج نكند با خويشتن دارى عفت خود را حفظ كند تا خداوند امكانات آن را به فضل خود به او برساند.[2] اين نوع عزب بودن غير از آن است كه انسان به جهت زير بارنرفتن مسئوليت خانواده ازدواج نمى كند. ولى به هر حال ازدواج يك امر مستحب است، لذا حتى ممكن است افرادى باشند كه به دلايل ديگر ازدواج نكنند، پس اطلاق بدترين افراد امت به افراد عزب، مربوط به افراد خاص و در شرايط خاص است.

شخصى از حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) در رابطه با ازدواج سؤال كرد؛ حضرت فرمودند: مى توانى به شيوه برادرم عيسى(عليه السلام) عمل كنى- و ازدواج نكنى- و مى توانى به سنت حبيبم محمد(صلى اللّه عليه وآله) عمل كنى- و ازدواج نمايى- آن رواياتى كه نشان مى دهد رسول خدا(صلى اللّه عليه وآله) اصرار بر ازدواج دارند و حتى مى فرمايند: از من نيست كسى كه از سنت من- كه ازدواج كردن است- فاصله بگيرد، مى خواهند بگويند؛ مسلمان حق ندارد در بستر طبيعى زندگى، از ازدواج فراركند. اما اگر شخص خاصى در موقعيت خاص اجتماعى يا روحى، يا جسمى قرار دارد وظيفه اش چيز ديگرى است.

آقايى مى گفت پدر و مادرم اصرار دارند كه ازدواج كنم در حالى كه در خودم چنين نيازى را احساس نمى كنم، مى ترسم با ازدواج نه تنها براى خودم دردسر درست كنم، بلكه براى آن دخترى كه با او ازدواج مى كنم دردسر باشم. اين از همان هايى است كه مى تواند به سيره ى حضرت عيسى(عليه السلام) عمل كند.

سؤال: چرا اگر انسان در رابطه با ازدواج شكست بخورد، گويا در همه ى زندگى شكست خورده ولى شكست در ساير امور زندگى اين چنين جانكاه نيست؟

جواب: اگر انسان زندگى را درست شناخت و متوجه شد اهدافى در زندگى هست كه بايد براى رسيدن به آن اهداف خانواده تشكيل دهد، آن هم خانواده اى با فضا و فرهنگ دينى. حال اگر با انجام ازدواج متوجه شد همسر او متوجه چنين حساسيتى نسبت به كانون خانواده نيست، اين جاست كه احساس مى كند در كلّ زندگى شكست خورده است، وگرنه افرادى كه با تشكيل خانواده هدف بزرگى را دنبال نمى كنند، اينان نه شكستشان در زندگى يك شكست جانكاه است و نه پيروزى آن ها يك پيروزى بزرگ است. ازدواجى كه بناى زن و مرد عبارت باشد از ترك خود و جاى دادن حكم خدا در زندگى، شكستش شكست بزرگ، و پيروزيش پيروزى بزرگ است و براى اين دو نفر ازدواج عبارت است از ورود در جاده اى كه آرام آرام به نتيجه ى بزرگى منتهى مى شود، و حال اگر در ازدواج شكست بخورند از آن نتيجه ى بزرگ محروم شده اند.

سؤال: آيا اين همه ى فوايدى كه براى ازدواج شمرديد، ريشه در تجربه ى جنابعالى دارد يا اشارات دينى نيز در اين رابطه مدّ نظر مى باشد؟

جواب: فكر مى كنم هر دو. قرآن مى فرمايد؛ «وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ»[3] از آيات الهى آن است كه براى شما همسرانى قرار داد تا در كنار همديگر به آرامش و سكينه برسيد. اگر در قرآن عنايت بفرماييد واژه ى «سكينه» يك حالت روحانى و الهى است و نه يك موضوع روانى، و لذا خداوند هدف ازدواج را «سكينه» قرار داده است تا انسان ها در يك حالت بقاء و ارتباط با باقى مطلق قرار گيرند و در راستاى بستر كمال بودن خانواده اميرالمؤمنين(عليه السلام) در وصف فاطمه زهرا(سلام الله علیها) مى فرمايد: «نِعْمَ الْعَوْنُ عَلَى طاعَه اللّه»[4] چه يار خوبى است همسرى كه انسان را در سير طاعت الهى يارى رساند. پس موضوع فوايد ازدواج موضوعى است كه در عمق آيات و روايات ما مطرح است، چون در يك خانواده ى توحيدى، زن و مرد احساس مسئوليت مى كنند تا بستر خانواده را جهت تعالى توحيدى همديگر فراهم نمايند و در چنين بسترى نتايجى گرفته مى شود كه در شرايط مجردبودن گرفته نمى شود. به همان دليل كه بستر ايثارى كه در خانواده فراهم مى شود شرط بعضى از كمالات است و در چنين بسترى است كه آن محبت اوليه مى ماند و پخته مى شود وگرنه اگر زن و شوهرى نتوانند در كنار هم به كمالات معنوى دست يابند، روحيه ى نارضايتى از همديگر در آن ها رشد مى كند و از نتايجى كه مى توانستند با ازدواج به دست آورند محروم مى شوند.

 

--------------------------------------
[1] - جامع الاخبار، تاج الدين شعيرى، ص 102 ..
[2] « وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّى يُغْنِيَهُمْ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ ...»(سوره نور، آيه 33) ..
[3] - سوره روم، آيه 21.
[4] - بحارالأنوار، ج 43، ص 117 ..