زنان شكست خورده
وقتى زن نتوانست به اصالتش برگردد، بخواهد و نخواهد، انسانى شكست خورده است و مرد نيز اين چنين است، به عنوان مثال مرد وقتى شكست خورده است كه با عشق به خانواده به سر كار نرود. اما وقتى مرد احساس كرد تلاش هاى روزانه ى او در خانه به ثمر مى نشيند و زن خانه نه تنها مانع و رقيب مسئوليت او در خانه نيست بلكه يار و همراه اوست، با تمام اميد كار مى كند تا اين خانه سر پا بماند. ولى اگر چنين برداشتى نداشت، احساس مى كند مثل حمال ها دارد بيگارى مى كشد و خود را مجبور به اين بيگارى مى بيند، اين حالتِ يك مرد شكست خورده است. شما زنان اگر مى خواهيد مرد را از نشاط و اميد محروم كنيد به او بگوئيد ما نياز به پول شما نداريم، بزرگ ترين محروميت مرد اين است كه احساس كند در خدمت خانواده اى نيست.
زن شكست خورده زنى نيست كه از زن بودن خود ناراحت است بلكه از من بودنش شكست خورده است. در اين حال است كه خود را چنين تحليل مى كند كه برده اى هستم در چنگال مرد و بايد با كار خود زندگى او را بسازم كه مرد از زندگيش تمتع گيرد. اگر تحليل زن در زندگى چنين شد، خود را آن مَن مى داند كه در من شدن شكست خورده و لذا خود را كلفتِ همسر و فرزندانش حس مى كند. در حالى كه زن وقتى در وجود اصيل خود قرار داشته باشد، به چيزى ماوراء قدرت نظر مى كند، جاروب كردن و تيماركردن كودكان را عين زندگى مى بيند. برعكسِ زن شكست خورده كه چه در درون خانه كار كند، چه بيرون خانه، خود را كلفتى مى داند كه محكوم به بيگارى است. با اين مَن شدن هر چه مى كند از احساس شكست خارج نمى شود، چون در حقيقت منِ خود را در مقابل منِ مرد قرار داده است، اگر بر منِ مرد غالب و حاكم شد كه از خود شكست خورده است، چون اصالتش تقاضاپذيرى بود نه حاكم شدن، و اگر مغلوب شود خود را كلفت احساس مى كند، چون منِ خود را به صحنه آورده ولى آن من از منِ مرد شكست خورده است و در هر صورت خود را بى حقيقت مى داند. در اين حال نه مرد خادم خانه است و در موقعيت مسئوليت، و نه زن خادم خانه و در موقعيت تبعيت. هر دو خادم منِ خود هستند. وقتى در يك كلاس درس معلم، عرق مى ريزد و درس مى گويد و دانش آموزان هم با تمام ولع مطالب را مى گيرند اين كلاس به خوبى جلو مى رود. اما اگر دانش آموزان نسبت به خدمت معلم بى تفاوت بودند، ديگر نه معلم مى تواند معلمى خود را ادامه دهد و نه دانش آموزان از آن كلاس بهره مى گيرند و نه كلاس به نحو مطلوب ادامه مى يابد.
جنبش فمينيسم با روح سكولارى كه بر آن حاكم است دشمن واقعى روحيه مادرى و ايثار زنان شد، به اسم استيفاى حقوق از دست رفته زنان، با فربه كردن مَنِ زنان، بزرگ ترين ظلم را به زنان كردند. با تحقير كار در خانه، علاوه بر آن كه آنان را گرفتار استثمار كارخانه ها و شركت هاى بى رحم نمودند، محل امن خانه را از آن ها گرفتند و سبب فروپاشى خانواده شدند.
با فربه نمودن منيت زنان، اول زنان را از هويت حقيقى خود محروم كردند و سپس خانواده از داشتن محيطى گرم كه فقط با ايثارگرى زنان بدان دست مى يافت، محروم شد. در اين حال نه ديگر مردْ خادم خانه است، در لباسِ مسئول، و نه زن خادم خانه است در لباسِ تبعيت. هر دو خادم من خود شدند و فعّال براى غلبه بر ديگرى، و تلاش براى غلبه بر همديگر را زندگى پنداشتند و از زندگى باز ماندند. زندگى آن است كه در كنار هم روحانيت يك ديگر را رشد دهيم و تحقق چنين زندگى با پذيرش ارزش تقوا ممكن است و نه با پذيرش ارزش پول و پُز.