باب هفتاد و چهارم در باره سفیه و پست‌منشان‌

تاریخ ارسال:پ, 10/07/1396 - 10:30

قرآن مجید

(7) البقره (آیه 130) و کیست که از کیش ابراهیم رو برگرداند جز آنکه خودش را نابخرد شمارد.

اخبا ر باب‌

(8) 1- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) که سفاهت پست است سرافرازی کند بر زیر دست خود و فروتن باشد برای بالا دستش.
(9) بیان: سفاهت کم خردی و شتاب کردن بگفتار بد و کردار بد است بی‌اندیشه و سنجش
آن (1) و بقول نهایه پریشاندلی و نادانی است (و بعد از اعراب و احتمالات لفظ خلق لئیم گوید) بقولی سفاهت گاهی برابر حکمت آید که اعتدال قوه عقل است و نفس آدمی را به مسخره کردن و سبکسری و بیتابی و چاپلوسی و شادی بر دردمندی دیگران کشاند و بحرکاتی پریشانی و گفتار و کرداری بر خلاف خردمندان که از نادانی است و گاهی در برابر بردباری آید که اعتدال قوه غضبیه است و اثر آن کوبیدن و زدن و دشنامگوئی و تندی و سلطه‌جوئی و چیرگی و بزرگی خواهی است که افراط در آن قوه باشد و دور نیست که از فساد در قوه شهویه بتراود. من گویم: ظاهرا در اینجا مقصود همان برابر بردبار است چنانچه در حدیث جنود عقل و جهل گذشت.
(2) 2- کافی: بسندش تا امام کاظم (ع) در باره دو کسی که بهم دشنام دهند فرمود: آنکه شروع کرده ستمکارتر است و گناه طرفش را با گناه خود بگردن دارد تا طرفش باو تعدی نکند.
(3) بیان: آغازکننده ستمکارتر است و گرچه دیگری هم ستم کرده ولی ستمش سخت‌تر است که آغاز کرده یا اینکه جواب طرف بطور مجاز ستم گفته شده تا مظلوم تعدی نکند:
این خبر در باب سباب آید با اختلافی در آغاز سند و در آنست که تا از مظلوم عذر نخواهد و گناه مظلوم بی‌تعدی تقدیریست نه واقعی و مؤید این حدیث است روایت مسلم در صحیح خود از پیغمبر (ص) دو دشنام ده بهم هر چه گویند بگردن آنست که آغاز کرده هر گاه مظلوم تجاوز نکند باو (و بعد از نقل توضیحی از طیبی گوید) راوندی در ضوء الشهاب خود در شرح این خبر گفته: سب دشنام زشت است و انگشت پهلوی ابهام را سبابه گفتند چون بدان بدشنام اشاره شود چنانچه آن را مسبحه گویند که با آن تسبیح گردانی شود، میفرماید هر چه دو دشنام گو بهم گویند کفرش برگردد بآن که شروع کرده چون سببش بوده و گر نه نکرده و بد نبود و آنکه جوابگوست سرزنشی ندارد چنانچه خدای تعالی فرمود (41- الشوری) و کسی که کین کشد پس از ستمدیدن بر آنان گناهی نباشد" با اینکه بر دشنامخورده لازم است تحمل و بردباری کند و آتش را با آتش خاموش نکند که دو آتش سوزنده‌ترند و بر دشنامگو سخت گرفته و همه گناه را بر او بار کرده که سببش بوده و اگر دشنامخور از اندازه تجاوز کند گناه بر هر دو است. (تا پس از توضیح گوید) تجاوز در جواب گاهی با تکرار است چنانچه آغاز کن گوید: ای سگ و او دوباره باو گوید و گاهی بدشنام بالاتریست چنانچه باو گوید ای گربه و او جواب
دهد ای سگ (1) چون رد بجای قصاص است و باید بمانند آن باشد و بسا که جواب گو حق خود را از طرف ساقط کند و حق خدا بر او بماند چون اقدام بدان کرده و دور نیست که تحمل آغازکننده مخصوص باین باشد که جواب بدروغ نباشد و یا اینکه دشنام بقذف و نسبت به زنا نباشد و اگر با دروغ جواب دهد چنانچه باو گوید ای دزد و راست گوید و جواب دهد ای دزد بدروغ یا اینکه باو گوید: ای زانی و در جواب گوید: توئی زانی ظاهر اینست که گناه جواب‌گو بر خود او است و خلاصه انتقام جائز در صورتیست که دشنام متعارفی باشد که برای تادیب گویند چون احمق و جاهل، ظالم و مانند اینها که جواب آن گناهی ندارد و گناهش بر آغازکننده است.
من گویم: آیات و اخبار دلالت‌کننده بر جواز معارضه بمثل بسیارند چون آیه (194 سوره البقره) هر که بشما تجاوز کرد طبرسی گفته: یعنی ستم کرد، تجاوز کنید باو باندازه تجاوزش بر شما و مقابله بمثل کنید و عوض تجاوز حقیقی نیست و چون عوض آنست آن را تجاوز نامیده و اگر چه آن جور است و این عدل چون از جنس آنست و باندازه آن و بمانند آن ضرر است پس عوض مانند آنست در جنس و اندازه و وصف، گفته: و آیه دلالت دارد بر اینکه، هر که چیزی غصب کند و نابود کند بر او لازم شود مانندش را بدهد بهمان صورت اگر مثلی باشد و بحسب معنی اگر قیمتی است نه مثلی.
محقق اردبیلی ره گفته: از خدا بترسید بکناره‌گیری از گناهان و ستم نکنید و جلو مجازات را نگیرید و در مجازات از مثل و اندازه حق خود فراتر نروید و دلالت دارد که باید برای مجازات و قصاص تسلیم بود و بر اینکه بر غاصب واجب است رد مثل یا قیمت، و حرام است امتناع از آن و جائز است گرفتن آن بلکه واجب است اگر ترکش اسراف باشد و خوب نباشد و حرام است فراتر از اندازه در عین و یا وصف بلکه تجاوز در نحوه اخذ و دور نیست جواز اخذ عوض پنهانی یا علنی بی‌رضای بدهکار اگر خودش ندهد چنانچه فقهاء در باب تقاص گفتند، و دور نیست که تعذر اثبات حق نزد حاکم شرط نباشد و اذن حاکم هم شرط نباشد بلکه خودش اختیار دارد و همچنین است غیر مال و رواست عوض هر آزاری بی‌اذن حاکم و اثبات نزد او چنین است قصاص مگر در جنایت و ضربی که اندازه‌اش محفوظ نباشد یا دشنامی که گفتن آن جائز نیست چون نسبت زنا و نیز دلالت دارد بر آن قول خدا (آیه 126 سوره النحل) و اگر کیفر خواهید بمانند همان باشد که کیفر دیدید" در مجمع البیان گفته: بقولی نازل است در باره بریدن مشرکان اندام شهیدان احد و حمزه (رضی) که مسلمانان گفتند اگر خدا ما را بر آنها مسلط کرد اندام زنده‌هاشان هم ببریم بعلاوه
از مرده‌ها (1) و بقولی آیه فرا گیرد هر ستمی را چون غصب و مانندش که بمثل آن مجازات شود" و اگر شکیبا شوید بهتر است برای صابران" یعنی ترک مکافات و قصاص کنید و تلخی آن را بچشید برای صابران بهتر است.
و باز دلیل آنست قول خدا سبحانه (39- الشوری) و آنان که چون ستمی بآنها رسد کین کشند" در مجمع است که یعنی از آنان که بر آنها ستم کردند بی‌تجاوز و بقولی خدا مؤمنان را دو دسته کرده صنفی که بخشند و فرموده و چون بخشم آورندشان درگذرند، و دسته‌ای که کین کشند، سپس خدا اندازه کین را یاد کرده و فرموده سزای بدی بمانند آن بدیست" و بقولی مقصود جواب بدیست چون گفت: خدا رسوات کند بگو خدا تو را رسوا کند بی‌تجاوز و بقولی مقصود قصاص است در زخم زدن و خونریزی و دومی را بمناسبت بدی نامیده" و هر که بگذرد و سازش کند اجرش بر خداست" یعنی مؤاخذه نکند و کار را به پروردگارش گزارد ثوابش بر خداست" و دوست ندارد ستمکاران را" و هر که کین کشد پس از ستمدیدنش گناه و کیفری ندارد و همانا گناه و کیفر بر آنهاست که آغاز ستم کنند بر مردم و تجاوز کنند در زمین بناحق آنانند که عذاب دردناک دارند و کسی که صبر کند و برای خدا سختی کشد و درگذرد و کین نکشد براستی که آن صبر و گذشت در کارهای پا بر جا است که خدا فرموده و نسخ نشده و بقولی عزم امور آنچه بالاترین ثواب دارد.
محقق اردبیلی قده پس از ذکر برخی آیات گفته: دلالت دارند بر جواز قصاص در جان و اعضاء و زخم زدن بلکه جواز عوض دادن تا برسد بزدن کتک‌خورده و دشنام گفتن دشنام شنیده بمانند آنچه شده، و بیرونست آنچه عوض و قصاص در آن روا نیست، چون شکستن استخوان و زخم زدن و کتک در جایی که خوف تجاوز دارد و در قذف و موارد دیگر بجا ماند، و باز هم دلالت دارد بر جواز بی‌اذن حاکم و اثبات نزد او بی‌نیاز بگواه و جز آن و دلالت دارند بر عدم جواز تجاوز از اندازه آنچه شده و بر حرمت ستم و تعدی، و بر حسن گذشت و بی‌انتقامی و اینکه آن را ثواب عظیم است پایان.
و گویم: سخن بعضی اصحاب اشاره دارد که عوض دادن روا نیست و عوض دهنده هم باید تعزیر شود چنانچه از راوندی گذشت و شهید ثانی ره در شرح قول محقق، بقولی کافر در برابر بدزبانی بلقب پرانی و سرزنش به بیماریها تعزیر ندارد مگر ترس پدید شدن فتنه باشد که امام بهر راهی داند آن را بر اندازد گفته: قول به تعزیر نداشتن کافر بر آن امور با اینکه مسلمان باید تعزیر شود بدان مشهور است میان اصحاب بلکه بسیاری در آن نقل خلاف نکردند و گویا وجهش اینست که دشنام و هجو از طرفین عوض هم شوند چنانچه از
دو مسلمانی که همدگر را قذف کنند ساقط شود (1) و برای اینکه حد بکافر نزنند و احکام را بر آنها جاری نکنند و این مورد اولی است و بدیگران حکم را نسبت داده برای اعلام باینکه خود قبول ندارد برای اینکه کار حرامی است و فاعلش مستحق تعزیر است و اصل اینست که با عوض دادن طرف بمانندش ساقط نشود بلکه هر کدام باید سزای خود را بینند و سقوطش دلیل میخواهد چنانچه سقوط از دو کسی همدگر را قذف کردند نص خاص دارد پایان کلام شهید ره و سستی آن پس از گفته ما نهان نیست، و اما روایت ابی مخلط سراج از امام صادق (ع) که قضاوت کرد امیر مؤمنان در باره کسی که دیگری را زاده دیوانه خواند و او هم گفتش توئی زاده دیوانه باینکه بدشنام خورده اولی فرمود: بطرفش بیست تازیانه بزند و گفتش که تو هم مانند آن را بدنبال انجام خواهی داد و چون او تازیانه را زد آن را بتازیانه خورده داد و او هم بیست تازیانه بطرف خود زد تا هر دو کیفر شده باشند و می‌شود که این تعزیر برای نام بردن پدر و دشنام او باشد نه آنکه روبرو بوده، بیندیش.
(2) 3- کافی: بسندش تا امام صادق (ع) فرمود: سفیه نباشید زیرا امامان شما سفاهت نکنند و هم آن حضرت فرمود: هر که سفیه را به سفاهت عوض دهد بخود پسندیده که با او برابر باشد.
(3) بیان (پس از شرح لفظ گوید) اینکه فرمود زیرا امامان شما سفیه نیستند برای تشوبه پیرویست و اشاره باینکه اگر سفاهت کنید آن را بامامتان بندند چنانچه کار شاگرد را به ادب آموز و هم آن حضرت فرمود بسا که دنباله خبر باشد و بسا خبر دیگر بی‌سند ....
(4) 4- معانی الاخبار: بسندش تا حارث اعور که علی (ع) در جواب سؤال پسرش حسن (ع) که از او پرسیده که سفه چیست فرمود: پیروی از دونان و مصاحبت با گمراهان.
(5) 5- خصال: بسندی تا امام ششم که پرسیده شد از سفله و فرمود: کسی که می‌نوشد و طنبور زند.
(6) 6- همان: بسندش تا رسول خدا (ص) که فرمود: سه تا باشند که اگر ظلم به آنها نکنی بتو ظلم کنند، پست فطرتان، و زنت و خدمتکارت (مانند غلام و کنیز مترجم).
(7) 7- همان بسندش تا امام صادق (ع) فرمود: پنج کس چنانند که میگویم: بخیل راحت ندارد، حسود کامیاب نیست، و خسته وفاء ندارد، دروغگو مردانگی ندارد، و سفیه آقا نشود.
(8) 8- امالی طوسی: بسندش تا فضیل بن عیاض که پرسیدند از ابن مبارک، مردم که باشند؟ گفت: دانشمندان، پادشاهان که باشند؟ گفت: زاهدان، دونان کیانند؟ گفت:
آنان که با دین خود میخورند.
(1) 9- معانی الاخبار: از امام صادق (ع) که هر که باک ندارد چه گوید و چه در باره او گویند شریک شیطانست.
(2) 10- خصال: در اربعمائه، امیر مؤمنان (ع) فرمود: از دونان حذر کنید که از خدا عز و جل نترسند کشندگان پیغمبران و دشمنان ما در میان آنها باشند.
(3) 11- از امام هادی در تحف العقول که هر که خود را خوار دارد از شرش آسوده مباش.
(4) 12- سرائر: از علی (ع) که مردی نزد عمر آمد و گفت: زنش با او ستیزید و باو گفت: ای پست و جوابش داد که اگر پست باشد او طالق است عمر گفت: اگر دنبال داستان‌گوها رود و ولگردی کند و بدر خانه شاهان آید زنش مطلقه شده امیر مؤمنان فرمود: چنان نیست که عمر گفته و عمر باو گفت: برو نزد علی (ع) و هر چه بتو فتوی داد بشنو و عمل کن و نزد آن حضرت آمد و فرمودش اگر کسی باشی که باک ندارد چه گوید و چه در باره او گویند پستی و گر نه بر تو چیزی نباشد.
(5) 13- سرائر: پرسیده شد ابو الحسن (ع) از سفله فرمود: آن کسی که در بازار میخورد.