عنایت پروردگار

تاریخ ارسال:چ, 11/25/1396 - 14:57

شب به نیمه نزدیک می شد. تهران در تاریکی مطلق فرو رفته بود. گهگاهی چراغ های بادی و پیه سوز در سر چهارراه ها و کوچه ها سوسو می زد و گاهی در کنار چراغ ها، اوباش و قدّاره بندها به انتظار نشسته تا بیچاره بخت برگشته ای را در تاریکی شب، لخت و هستی او را به غارت ببرند. در این تاریکی شب، جوان نورسی با طمأنینه خاطر در حالی که در عالم معنویت فرو رفته بود، نه به تاریکی شب توجّه و نه ترسی از آن داشت، عبور می کرد. آن شب مجلس درس و موعظه شیخ به طول انجامیده بود. آن جوان مرحوم حاج سیّد مهدی خرازی بود. ایشان نقل نمودند: آن شب که به درب منزل رسیدم، تازه به خود آمدم که شب به نیمه رسیده. درب را بسته دیدم. خواستم کوبه درب را به صدا درآورم، یادم آمد که در این وقت شب، مادرم به خواب

رفته و با درب زدن، ایشان از خواب بیدار می شوند و این خلاف تعلیماتی است که از مجلس درس جناب شیخ گرفته ام و از طرفی با خود فکر نمودم که به منزل یکی از بستگان بروم، امّا ناامنی شب و تاریکی آن، و جوان بودنم مانع از تصمیم من شد. در حال تحیّر بودم که ناخودآگاه دستم به طرف درب خانه رفت. هنگامی که دستم به درب خانه رسید، درب بدون فشار باز شد. با خوشحالی وارد منزل شدم. دیدم مرحومه والده ام در خواب است. توضیحاً عرض کنم، در زمان سابق چراغ های نفت سوزی بود، به نام (لامپا) که پایه بلندی داشت و سه پایه هایی هم به بلندی چراغ بود که اگر چیزی را می خواستند گرم نگه دارند، چراغ را زیر آن سه پایه قرار می دادند. توجّه نمودم که مرحومه والده غذای مرا روی سه پایه قرار داده و در اثر دیر آمدن من، محتویات غذا به حالت خشکی درآمده. در هر صورت آنچه از غذا در ظرف مانده بود را آهسته تناول نمودم و به بستر خواب رفتم. اذان صبح که به جهت نماز بیدار شدیم، مادرم با کمال تعجب به من نگاه کرد. همه این مطالب مقدمه این جمله بود: فرمود: «سیّد مهدی تو چگونه داخل منزل شدی من که کلون درب خانه را انداخته بودم». تازه به خود آمدم، اینکه درب بسته در نیمه شب به رویم باز شد که این عنایتی از جانب پروردگار و کرامتی از کرامت های مرحوم جناب شیخ می باشد.

اگر تو گویی: آیا می شود مسیر شیخ را طی نمود؟ می گویم: آری. ابواب رحمت الهی به سوی همه بندگانش باز است؛

زیرا از طریق تقوای الهی که اتیان به واجبات و ترک محرمات است، می توان به این مقام والا رسید. همچنان که جناب شیخ رسیده بود.