حضور حضرت ولی عصر (عجل اللَّه تعالی فرجه الشریف)در مجلس دعای ندبه مرحوم شیخ

تاریخ ارسال:ي, 11/29/1396 - 20:10

مرحوم جناب شیخ مرتضی قریب سی سال در آن منزلی که معروف به خانه سیّدها می باشد. پس از بیان احادیث و موعظه مشغول خواندن دعای ندبه می شدند و شاگردانی از محضر ایشان استفاده می نمودند. این منزل متعلق به مرحوم حاج سیّد محمّد کسایی است. مشارالیه در طول عمر پربرکت خویش بزرگانی از اولیاء و کمّلین را دیده و با ایشان معاشرت نموده بودند و خاطرات بسیاری از آنها داشتند. در واقع او تاریخ زنده ای بود که هر که با او معاشر بود از مصاحبت با وی و خاطرات ایشان بهره مند می شد؛ از جمله خاطره ای که برای حقیر نقل نمودند بدین مضمون است:

روز جمعه ای بود، مانند همه جمعه ها مجلس را آماده تشریف فرمایی جناب شیخ نموده تا از مواعظ و خواندن دعای ندبه ایشان استفاده نماییم. از حسن اتفاق مرحوم آقا سیّد کریم محمودی معروف به کفاش در مجلس شرکت کرده بودند. مرحوم آقا سیّد کریم از نظر تقوا و پرهیزکاری

و اخلاص و محبّت به اهل بیت علیهم السلام موقعیتی پیدا کرده بودند که گاهی به محضر حضرت بقیه اللَّه (عجل اللَّه تعالی فرجه الشریف) شرفیاب می شدند. آن روز مجلس دعای ندبه حال و هوای دیگری داشت. آن چنان فضای معنوی و ملکوتی در آن مجلس حاکم بود که گویی نسیمی از روضه رضوان الهی در آن فضا می وزد. مرحوم شیخ غافل از وجود محبوبی که سالیان دراز در انتظارش ندبه می خواند و ندبه می کند بود.

یار نزدیک تر از من به من است وین عجب تر که من از وی دورم دعای ندبه رو به اتمام رفت و آن فضای نورانی هم کم کم از آن مجلس معنوی رخت بر می بست.

مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر

ما همچنان در اوّل وصف تو مانده ایم در این هنگام پس از آنکه مجلس خالی از اغیار گشت، مرحوم آقا سیّد کریم، سر در گوش شیخ نهاد و فرمود: آقا، هنگامی که مشغول دعای ندبه بودی، مولا و سرور ما در مجلس دعا حضور به هم رسانیده بودند. با شنیدن این مطلب مرحوم جناب شیخ آن چنان اظهار تأسف و تأثر نمودند که گویی مصیبتی عظمی همه وجودش را فرا گرفت که چرا توفیق زیارت و دیدار حضرتش را نتوانستند پیدا نمایند؟

مرحوم آقا سیّد کریم، مکان جلوس حضرت را نشان دادند.

صد رنج که اندر طلب دوست کشیدیم از در چو درآید همه بیرون رود از دل گر قصه عشق من و یارم بنگارند

صد لیلی و مجنون همه بیرون رود از دل در قتل من ای مه بکش آهسته کمان را

حیف است که پیکان تو بیرون رود از دل