رؤیایی از مرحوم حاج هادی مقدّس پس از فوت ایشان

تاریخ ارسال:ش, 01/04/1397 - 11:25

حقیر در سن نوجوانی خدمت مرحوم آیت اللَّه حاج شیخ احمد مجتهدی بودم و از تدریس جامع المقدمات و تفسیر قرآن ایشان استفاده می نمودم. معظم له شب ها در مسجد امین الدوله و روزها در مسجد آقا سیّد عزیز اللَّه در حجره ای که به موازات دالان خروجی مسجد بود تدریس می فرمودند و روزهای دوشنبه در جمع شاگردان، تفسیر سوره مبارکه یاسین می نمودند. در جمع تلامذه ایشان برادر عزیز جناب آیت اللَّه حاج سیّد محسن آقای خرازی (زید توفیقه) مرحوم حاج شیخ حسین کبیر و دیگر دوستان مشغول استفاده از تدریس حضرت استاد بودیم. شبی در عالم رؤیا مشاهده نمودم در ایوانی که متصل به حجره تدریس می باشد و مشرف به صحن مسجد است ایستاده ام. در این هنگام متوجه شدم که مرحوم حاج مقدّس روی منبر پشت به حوض مسجد و رو به ایوانی که حقیر ایستاده ام مشغول به موعظه می باشند و بیش از دو نفر پای منبر ایشان نیستند. هنگامی که منبر ایشان تمام شد، برخاستند و قصد خروج از مسجد نمودند. در این هنگام مشاهده نمودم عمامه سیاهی بر سر دارند که علامت سیادت می باشد.

نزدیک به حقیر رسیدند ناگهان سر خویش را به طرف بنده بلند و با دست به سوی حقیر اشاره نمودند و با صدای بلند فرمودند: «آهای...» تعبیری درباره حقیر نمودند که از ذکر آن خودداری می نمایم. امّا تعبیر آنکه در خواب، عمامه سیاه بر سر داشتند با این حدیث شریف مولا امام صادق علیه السلام روشن می شود. آن بزرگوار به یکی از اصحاب خود فرمودند: «من اتّقی و اصلح فهو منّا اهل البیت. قیل یابن رسول اللَّه منکم اهل البیت؟ قال علیه السلام: منّا اهل البیت».(37) آری مرحوم مقدّس در تمام طول عمر با برکتش جز طریق تقوا و صلاح راه دیگری نپیمود و آن عمامه سیاه که در عالم برزخ بر سر او نهادند، تاج افتخاری است که نشانگر منّا اهل البیت شدن او می باشد.

یکی دیگر از شاگردان مرحوم آقا شیخ مرتضی زاهد به نام مرحوم حاج سیّد ذبیح اللَّه معروف به آقا فخر تهرانی (طاب ثراه) است ایشان در مکتب مرحوم شیخ زاهد به مدارج عالیه تقوا رسیده و از راه رعایت زهد و تقوا به معارف اسلام ناب محمدی که طریق اهل البیت علیهم السلام می باشد دست یافته بود. خلوص او در رفتار و گفتار و پاکی نیّتش گروهی از فُضلا حوزه قم را جذب نموده بود. او در جوانی از شیک پوش ترین جوانان زمان خود بود. که با یک برخورد با مرحوم شیخ زاهد گذشته ها را به پشت سر انداخت و به فراموشی سپرد و با یک تصمیم جدی و یک مجاهده بی نظیر در عنفوان جوانی قدم در راه جناب شیخ نهاد و طوق ارادت و اطاعت و محبّت شیخ را به گردن نهاد.

و در حالی که از دنیا و ذخارفش، اعراض و از لذائذ دنیوی چشم پوشی نموده بود و از باب «وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجاً وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ...»(38) تقوا و توکّل را شعار خویش قرار داده و در زمره صالحین و از اولیای خداوند متعال گردیده بود. و جهت امرار معاشش از راه عبا دوزی به زندگی زاهدانه همچون استادش رو آورد. او در برخوردش با خلق خدا خصوصاً فقرا و نیازمندان آن چنان بود که همه را مجذوب خُلق و خوی خویش نموده و گروهی از فقرا در زیر پوشش خدمات معظّم له همچون اجداد طاهرینش بودند. او در راه و مقصد امام راحل رحمه الله که مبارزه علیه دستگاه فاسد حکومت بود گام نهاده و با افرادی؛ چون زنده یاد مرحوم حجت الاسلام حاج سیّد علی اکبر ابوترابی اسوه مقاومت و پایداری که الگویی جهت استقامت اسرای ایرانی در زندان های بعث عراق بود و همچنین زنده یاد مرحوم حجت الاسلام شهید سیّد علی اندرزگو اسوه شهادت و شهامت که علیه دستگاه ستم شاهی مبارزه می نمود دوستی و رابطه تنگاتنگ داشت.

تو مو می بینی و من پیچش مو
تو ابرو بینی و من تاب ابرو

او از مصادیق «المؤمن کیس»(39) و «المؤمن ینظر بنور اللَّه»(40) بود که با زیرکی زندگانی سعادت مندانه ای را شروع نمود و با مرگی «ختامه مسک» به دیدار محبوب شتافت. «جعلنا اللَّه معه فی الجنّه».

آمین رب العالمین