کرامتی از معظم له در نوجوانی

تاریخ ارسال:د, 01/06/1397 - 12:14

حقیر در نوجوانی در معیّت معظم له به زیارت حضرت ثامن الحجج علیه السلام مشرف شدم. و هنوز بعد از سالیان درازی که از آن تشرف می گذرد، لذّت آن زیارت در ذائقه حقیر و معظم له باقی است. و امّا در بیان کرامتی که از ایشان مشاهده نمودم باید عرض کنم وسایل نقلیه که در آن زمان مسافرین را از شهری به شهری دیگر منتقل می نمود، ماشین هایی بود که موتور آن داخل اتاق کنار راننده قرار داشت. تابستان گرمی بود، روزهای بلند و شب های کوتاهی داشت. یک ساعت به غروب مانده بود که وسیله نقلیه به طرف مشهد مقدّس حرکت نمود. ساعتی گذشت و خورشید غروب نمود. وقت نماز مغرب رسید و راننده جهت ادای فریضه توقف ننمود. ساعت به نیمه شب که وقت قضا شدن نماز مغرب بود نزدیک می شد. معظم له و حقیر کراراً از راننده تقاضای

توقف جهت ادای نماز را می نمودیم و راننده توجهی به درخواست ما نمی نمود. و در عین حال سایر مسافرین هم با ما به مخالفت برخاستند. درحالی که ناامید از ادای فریضه مغرب و عشا شده بودیم ناگهان صدای غیر متعارفی از درون موتور برخاست و وسیله نقلیه از حرکت باز ایستاد و راننده مشغول تفحص علّت توقف ماشین شد. در این هنگام حقیر به معظم له عرض نمودم که خداوند متعال وسیله نقلیه را متوقف نمود. هرچه سریع تر پیاده شویم و نماز مغرب و عشا را به جا آوریم. حقیر پتویی را که با خود داشتم سریعاً کنار ماشین پهن نمودم و قصد نماز جماعت نمودیم. در آن حال متوجه شدم که وضو ندارم. به ایشان عرض نمودم که بنده وضو ندارم و در این بیابان تاریک، جهت وضو آب از کجا تهیه نمایم؟ در حال اضطراب و ناامیدی بودم که در آن تاریکی مطلق شب در کنارم نهر آبی مشاهده نمودم چون لعل موج زنان در حرکت بود. به سرعت وضو گرفتم و نماز مغرب و عشا را به امامت ایشان، به جماعت خواندیم. آخرین سلام نماز عشا را که قرائت نمودیم در کمال تعجب و ناباوری مشاهده نمودیم که موتور ماشین به صدا درآمد و روشن گردید و آماده حرکت شد. ما هم پس از ادای فریضه بلافاصله داخل ماشین شده و آماده حرکت شدیم. و این توقف جبری وسیله نقلیه و پیدا شدن نهر آب در آن تاریکی شب، محملی برای حقیر جز کرامتی از ناحیه معظم له نداشت که خداوند متعال به ما عنایت فرمود.