حماسه ی اربعین؛ سنتی در حال شکوفایی
بسم الله الرحمن الرحیم
انسانی بس عظیم و بزرگ که در مقام عصمت و طهارت قرار داشت به نام حضرت حسین بن علی(علیه اسلام) در کربلا حقایقی را در آینه ی تاریخ به نمایش گذارد که بس عظیم بود. حقایقی را که تنها انسان های معصومی مثل امام صادق(علیه اسلام) توانِ دیدن آن را داشتند. ائمه در زیارت نامه هایشان نگاه به حرکت امام حسین(علیه اسلام) را عرضه نمودند و ما در عملِ امام حسین(علیه اسلام) و نگاه امامان به حرکت آن حضرت می توانیم به حقیقت کار حضرت سیدالشهداء(علیه اسلام) نظر نماییم و محتوای زیارت اربعین را تصدیق کنیم و این جاست که باید خدا را شکر کرد.
چه بگویم که چگونه ما در زیارت اربعینِ حضرت سیدالشهداء(علیه اسلام) با سنتی عظیم و فرهنگی خاص روبرو هستیم که درک آن به آسانی میسر نیست.
همه ی آن هایی که دغدغه ی عبور از فرهنگ ظلمانی دوران را دارند و می خواهند با عقلی غیر از عقل غربی با سایر انسان ها مأنوس شوند، باید به فرهنگ اربعین نظر کنند.
اربعین نشان داد که در حكمت حسینى، شكست معنى ندارد و پایدارى و بقاء، عنصر اصلى این حكمت است. حتّى در دربار یزید، آثار زنده ماندن كربلا نمایان شد.[1] حال از آن به بعد در تاریخ، با نمونهاى بسیار متعالى و روشن و پر از رمز و راز؛ یعنى اربعینِ شهداى كربلا روبهرو هستیم.
انسان بهواقع از حیرت نزدیك است قالب تهى كند كه چگونه هنوز چهلروز از آن قلع و قمعها نگذشته بود و هنوز صداى شادى پیروزى بر حسین(علیه اسلام) از در و دیوار كوفه و شام به گوش مىرسیدكه اربعینِ شهداى كربلا بهپا مىگردد و پس از چهلروز بانگ بلند حسین(علیه اسلام) در روز عاشورا در تمام شهرهاى اسلامى، انسان ها را تحت تأثیر خود قرار می دهد.
داستان آمدن «جابربن عبدالله انصارى» و «عطیه» به كربلا یك حادثه نیست، یك فرهنگ است كه تاریخ، قصّه این دو بزرگوار را بهعنوان نمونه ذكر كرده است.
اربعین؛ سنّت شیعیان بیداردلى است كه گذشت زمان، وفادارى آنها را نسبت به امام حسین(علیه اسلام) از بین نمىبرد. لذا كسى كه به حق، مؤمن است، نمىتواند به حقیقتِ مجسّم، یعنى اباعبدالله(علیه اسلام) مؤمن نباشد و كسى كه همواره به یاد حق است، همواره به یاد حقیقتِ مجسّم است، هرچند غوغاى زمانه چیزى غیر از حق را بخواهد. غوغاى زمانه و تبلیغات یزیدى تلاش كرد كه اباعبدالله(علیه اسلام) را از صحنه ی ذهنها و خاطرهها پاك كند و آن همه تهمت و تلاش براى این بود كه ذهنها از یاد اباعبدالله(علیه اسلام) پاك شود. ولى اربعین كه از نشانههاى مؤمن شمرده مىشود،[2] نشان داد كه در زیر این آسمان كسانى هستند كه غوغاى زمانه نمىتواند آنها را از وفادارى به حقیقتِ مجسم یعنى امام معصوم، غافل كند و سنّت اربعین سنّت انسانهایى است كه اسیر حكومت یزیدى نشدند و تحتتأثیر تبلیغات نظام كفر، از تعهّدى كه با حق داشتند دست نكشیدند.
[1] - وقتی سر مبارک حضرت سيدالشهدا(علیه السلام) را به دارالحکومه کوفه آوردند عثمان برادر عبيدالله بن زياد گفت: دوست داشتم همه فرزندان زياد تا قيامت ذليل باشند و حسينبنعلى كشته نشود. (طبرى، ج 4، ص 375 و حماسه حسينى، ج 3، ص 216) مرجانه، مادر ابنزياد به پسرش گفت: «يا خَبيث! قَتَلْتَ ابْنَرَسُولِالله، وَالله لا تَرَى الْجَنَةَ ابَداً» (تذكرة سبط، ص 259) اى خبيث؛ فرزند رسول خدا را كشتى؟ به خدا سوگند هرگز بهشت را نخواهى ديد. پس از شهادت حسين(علیه السلام) ابنزياد در مسجد كوفه منبر رفت و گفت: «الْحَمْدُلله اظْهَرَ الْحَقَّ وَ اهْلَهُ وَ نَصَرَ امِيرَالْمُؤْمِنين يزِيدَ وَ حِزْبَهُ، وَ قَتَلَ الْكَذّابَإبْنَ الْكذّاب الحُسَينَ وَ شِيعَتَهُ» حمد خدا را كه حق را و اهل حق را پشتيبانى كرد و اميرالمؤمنين يزيد و گروه او را يارى رساند، و دروغگوى، پسر دروغگو يعنى حسين و يارانش را به قتل رساند. كه در اينجا «عبدالله بن عفيف ازدى غامدى» با چشمهاى نابينا، به پا مىخيزد و مىگويد: «پسر مرجانه! دروغگوى پسر دروغگو، تويى و پدرت و كسى كه تو را به حكومت عراق فرستاده است.»، عاقبت هم به دستور عبيدالله كشته مىشود ولى اجازه نداد عبيدالله جوّ جامعه را به نفع امويان تغيير دهد. (الإرشاد فى معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 117). و در شام يحيىبنالحكم، برادر مروان، در دربار يزيد گفت: بين شما و پيامبر خدا در روز قيامت جدايى افتاد، من ديگر در هيچ كارى با شما شركت نمىكنم. (طبرى، ج 5، ص 359 و حماسه حسينى، ج 3، ص 352). هند زن يزيد وقتى خبر شهادت امام حسين(علیه السلام) را شنيد، خود را در لباس مخصوص مستور كرد و از اندورن به مجلس مردان آمد و گفت: آيا اين سر حسين فرزند فاطمه است؟! يزيد به او گفت: تو براى او گريه و عزادارى كن، خدا بكشد ابنزياد را كه در كشتن او تعجيل كرد. (طبرى، ج 3، ص 354). پسر يزيد خود را از خلافت خلع كرد و بر يزيد و معاويه لعنت فرستاد و حق را به جانب حسين و على«عليهماالسلام» داد و از همه مهمتر؛ نتيجه ي كربلا اين بود كه پردهى نفاق حاكمان دريده شد و حساب سلطنت از دين جدا گشت. امام(علیه السلام) در روز عاشورا فرمود: «ايمُ اللَّهِ إِنِّى لَأَرْجُو أَنْ يكْرِمَنِى رَبِّى بِالشَّهَادَةِ بِهَوَانِكُمْ ثُمَّ ينْتَقِمُ لِى مِنْكُمْ مِنْ حَيثُ لَا تَشْعُرُونَ.»(مقتل خوارزمى، ج 2، ص 32. بحار الأنوار، ج 45، ص 52) به خدا قسم من اميدوارم كه پروردگارم مرا به وسيلهى شهادت گرامى بدارد و انتقام مرا از شما از طريقى كه ندانيد بگيرد. پس از شهادت امام حسين(علیه السلام)، بنىاميه به جاى حمله در حالت دفاع قرار گرفتند، و اين اوّلِ سقوط يك حكومت است. نهضتها و خونريزىها ادامه يافت و پس از آن همان خانهاى كه در زمان حسين(علیه السلام) كسى درِ آن را نمىزد، با مختصر آرامشى كه در زمان امام پنجم(علیه السلام) بهوجود آمد، مسلمانان از اطراف و اكناف مانند سيل به همان خانه رجوع كردند و پس از آن؛ روز به روز به آمار شيعيان اهلالبيت افزوده و حقّانيت و نورانيتشان در هر گوشه از جهان اسلام نمايان شد، حقّانيتى توأم با مظلوميت، و اين زنده ماندن آثار کربلا را روشن مىكند.
[2] - به صفحه 13 رجوع شود.