حضرت (علیه اسلام) بدن خود را ایجاد مىكنند
حضرت (علیه اسلام) بدن خود را ایجاد مىكنند
پس ملاحظه كردید كه اراده حضرت كافى است تا بدنشان را ایجاد كنند، نه اینكه فكر كنیم مثل بنّا كه اجزاى ساختمان را كنار هم مىآورد، حضرت (علیه اسلام) هم اینطورى بدنشان را جمع مىكنند. چراكه روشن شد مقام حضرت، مقام «امْر» است. بنابراین حضرت مىتوانند همزمان در چند جا بدنشان را ایجاد كنند و هرجا اراده كنند جسماً و روحاً حاضر باشند و در هر جایى هم با تمام وجود حاضر باشند.[1] به طورىكه اگر الآن اینجا
______________________________
(1)- در مورد اینكه انسانِ كامل قدرت ایجاد دارد- اعم از ایجاد بدن خود یا ایجاد هرچیز دیگرى را كه اراده كند- محىالدینبنعربى در فص اسحاقى مىفرماید:
«و بالوهم یخلق كلّ انسانٍ فی قوة خیالیه ما لا وجود له الّا فیها، و هذا هوالامرالعام، والعارف یخْلُق بِالْهِمّة ما یكون له وجود من خارجِ محل الهمة»
. یعنى هر انسانى به كمك وَهم در قوه خیال خود چیزهایى را كه بخواهد خلق مىكند، كه این نوع خلقكردن در محدوده خیال واقع مىشود و تحقق خارجى ندارد، ولى عارف (كاملِ متصرِف و نه عارف به حقایق) بر اساس همّت و اراده خود، در خارج از خیال خلق مىكند، چیزى را كه بخواهد و هرجا كه بخواهد. (چنانچه در بُدَلا مشهور است به اینكه در یك زمان در مكانهاى مختلف حاضر مىشوند و حوائج مردم را برآورده مىكنند).
محىالدین در ادامه مىفرماید:
«ولكن لا تزالالهمة تحفظه، و لا یؤُدُها حفظه، ای حفظ ما خَلَقته، فَمتی طَرَأت عَلىالعارف غَفْلَةٌ عَنْ حفظ ما خَلَقَ عُدِمَ ذلِكَ المَخْلوق، الّا انْ یكون العارف قد ضبط جمیع الحضرات و هو لا یغفل مطلقاً».
یعنى: ولكن زایل نمىشود همت عارف از محافظت آن مخلوق، و براى همت او سخت و سنگین نمىآید حفظ آن مخلوق و پیوسته همت او آن را حفظ مىكند، مادامى كه متعلق به همت اوست. پس هرگاه كه عارف از حفظ مخلوقش غافل شود، آن مخلوق معدوم مىگردد بهجهت انعدام معلول به انعدام علتش. مگر آنكه آن عارف جمیع حضرات را در خود جمع كرده باشد (یعنى حضرات خمسه كلیه، كه عالم معانى و اعیان ثابته و عالم ارواح و عالم مثال و عالم شهادت باشد كه این مقام انسان كامل است) كه او را مطلقاً هیچ غفلتى نباشد.
مبانى معرفتى مهدویت، ص: 74
باشند و نظر به این جا داشته باشند حواسشان به شما و اطراف شما، از خود شما بیشتر و جمعتر است. و در عین حال همهجا هم هستند و در همه آنجاهایى هم كه هستند از همه افراد حاضر در آنجا حاضرتراند. چون از همه مخلوقات درجه تجردشان بیشتر است، پس حضورشان در هر جا از همه بیشتر است.[2] در واقع همزبان با مولوى باید گفت:
اى غایب از این محضر، از مات سلامالله
اى ازهمه حاضرتر، از مات سلامالله
چون ماه تمام آیى، آنگاه به بام آیى
اى ماه، تو را چاكر، از مات سلامالله
هم جان جهانى تو، هم گنج نهانى تو
هم امن و امانى تو، از مات سلامالله
[1] ( 1)- در مورد اینكه انسانِ كامل قدرت ایجاد دارد- اعم از ایجاد بدن خود یا ایجاد هرچیز دیگرى را كه اراده كند- محىالدینبنعربى در فص اسحاقى مىفرماید:
\iُ« و بالوهم یخلق كلّ انسانٍ فی قوة خیالیه ما لا وجود له الّا فیها، و هذا هوالامرالعام، والعارف یخْلُق بِالْهِمّة ما یكون له وجود من خارجِ محل الهمة»\E
. یعنى هر انسانى به كمك وَهم در قوه خیال خود چیزهایى را كه بخواهد خلق مىكند، كه این نوع خلقكردن در محدوده خیال واقع مىشود و تحقق خارجى ندارد، ولى عارف( كاملِ متصرِف و نه عارف به حقایق) بر اساس همّت و اراده خود، در خارج از خیال خلق مىكند، چیزى را كه بخواهد و هرجا كه بخواهد.( چنانچه در بُدَلا مشهور است به اینكه در یك زمان در مكانهاى مختلف حاضر مىشوند و حوائج مردم را برآورده مىكنند).
محىالدین در ادامه مىفرماید:
\iُ« ولكن لا تزالالهمة تحفظه، و لا یؤُدُها حفظه، ای حفظ ما خَلَقته، فَمتی طَرَأت عَلىالعارف غَفْلَةٌ عَنْ حفظ ما خَلَقَ عُدِمَ ذلِكَ المَخْلوق، الّا انْ یكون العارف قد ضبط جمیع الحضرات و هو لا یغفل مطلقاً».\E
یعنى: ولكن زایل نمىشود همت عارف از محافظت آن مخلوق، و براى همت او سخت و سنگین نمىآید حفظ آن مخلوق و پیوسته همت او آن را حفظ مىكند، مادامى كه متعلق به همت اوست. پس هرگاه كه عارف از حفظ مخلوقش غافل شود، آن مخلوق معدوم مىگردد بهجهت انعدام معلول به انعدام علتش. مگر آنكه آن عارف جمیع حضرات را در خود جمع كرده باشد( یعنى حضرات خمسه كلیه، كه عالم معانى و اعیان ثابته و عالم ارواح و عالم مثال و عالم شهادت باشد كه این مقام انسان كامل است) كه او را مطلقاً هیچ غفلتى نباشد.
[2] ( 1)- این قاعده كه« هركه مجردتر است، حاضرتر است» را مىتوانید از نكته 7 در كتابِ« ده نكته در معرفتنفس» استفاده فرمایید.