سیره اخلاقی و صفات بارز امام کاظم(علیه السلام)
سیره و اخلاق امام موسی كاظم(علیه السلام)
كاظم یعنی چه؟ در فارسی ما می گوییم: كظم غیظ! كظم غضب نمی گوییم. می گوییم: كظم غیظ! هم غضب داریم، هم غیظ داریم. می گویند: فلانی غیظ كرده است، یا فلانی غضب كرده است. غیظ وقتی است كه انسان سر می رود. یعنی بالاترین درجه ی غضب را غیظ می گویند. غضب لازم نیست سر برود. از این كار راضی نیست. ولذا «غَضِبَ اللَّه»[۱] داریم. «غاظ الله» نداریم. خدا از كاری راضی نیست. اما اینطور نیست كه چیزی... چون خدا از این كار راضی نیست. «وَ لا یرْضى لِعِبادِهِ الْكُفْر»[۲] اما مثلاً می گوییم:
خداوند وجودی است كه سر می رود. یعنی محدود است. چیزی بر او غالب می شود. ممكن است غیظ بر ما غالب شود. ولی خدا چیزی بر او غالب نمی شود. امام كاظم را كه می گویند: كاظم، دو تا دلیل داشته است. یكی خون دل می خورد. امام خمینی(ره) و همچنین مقام معظم رهبری و همچنین خیلی از مراجع، مصلحین، مؤمنین، در خانواده ها گاهی آدم یك چیزی می بیند حرص می خورد. این خون دل خوردن و حرف نزدن. خون دل می خورد و حرف نمی زند. ما آدم داریم كه مسلمان است ولی ضرر او از كفار به مسلمان ها بیشتر است. كاری هم نمی شود كرد. مسلمان است.
کظم غیظ امام کاظم(علیه السلام) در برابر نااهلان
ما دوازده امام داریم. تمام این دوازده تا را هم نامشان را پیغمبر فرموده است. یعنی فرموده: بعد از من علی بن ابی طالب، بعد امام حسن، امام حسین، تا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف). ولی یك عده هفت امامی شدند. یعنی امام كاظم را قبول داشتند، امام رضا را قبول نداشتند. حالا چرا قبول نداشتند؟ یك مقداری پول از وجوهات، خمس و زكات پهلوی نماینده ی امام كاظم جمع شد، خوب امام كاظم كه شهید شد، باید پولها را به امام رضا بدهد. گفت: اصلاً دیگر امامی نیست، خلاص! مثل یك كسی كه مرحوم شده باید پول هایش را به پسرش داد. می گویند: اصلاً ایشان پسر ندارد. می گویند: پسر ندارد كه پول ها را بتوانند تصاحب كنند. یك عده هفت امامی شدند، یعنی امام كاظم را قبول داشتند، امام رضا را قبول نداشتند. امام كاظم(علیه السلام) اینها را كه می دید می شناخت. می دید همین امام كاظم را قبول دارد، یعنی خود آقا را قبول دارد، اما امام رضا را قبول ندارد. آنوقت امام به این نگاه می كرد و دائم غصه می خورد.
در روایت داریم اینكه به كاظم، می گویند: كاظم «كظم غیظ» می كند. یعنی می دید افرادی را كه بد عاقبت هستند، و این بد عاقبت ها را هم می شناخت، اما به زبان نمی آورد. این معنای كاظم است. حرف هایم را جمع كنم. پس چرا به امام كاظم، می گویند: كاظم؟ به دو دلیل. یا از دست افرادی غیظ می كرد كه اینها بد عاقبت هستند، ولی نمی خواست بگوید: تو بد عاقبت هستی. می شناخت، انحراف اینها را می دانست ولی به زبان نمی آورد. خون دل می خورد. یا از جنایات حكومت های بنی عباس! خوب این معنای كاظم.
عبادت، سخاوت و کرامت امام کاظم(علیه السلام)
درباره ی امام كاظم(علیه السلام) چند تا تعبیر آمده است. «اَعبَد»، «اَفقَه»، «اسخی»، «اكرم»، «احسن». «اَعبَد» یعنی بیشترین عبادت را داشت. «افقَه» چون خیلی ها عبادت می كنند اما شناخت ندارند. آدم هایی هستند كه مستحبات انجام می دهند، اعمال ام داوود انجام می دهند. نمی دانم روزه های مستحبی، ولی شب كه می شود با یك غیبت همه چیز را آتش می زند. عبادتی ارزش دارد كه اگر هم گریه می كند، «الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا»[۳] اشك بر اساس معرفت «اَفقه».
كسی منزل ما آمد، گفت: آقای قرائتی! چه سالی امسال برای ما گذشت؟ به، به به! در عمرم سالی به این خوبی نداشتم. گفتم: چه بوده است؟ گفت: ماه رمضان مكه رفتم. بعد از افطار تا صبح در مسجدالحرام نماز جماعت می خواندیم. پیشنماز چه گریه هایی می كرد و ما مردم چه گریه هایی می كردیم؟ گفتم: نمازهایت باطل است. نماز واجب را ما با سنی ها در مسجدالحرام می خوانیم.
اما نماز مستحبی، نماز تراویح، جماعتش از نظر فقه شیعه حرام است. اهل سنت می خوانند، ولی شیعه حق ندارد بخواند. این شیعه بود از ایران آنجا رفته بود و با آنها نماز تراویح خوانده بود. یعنی كلی نماز خوانده بود. كلی هم گریه كرده بود. كل كارهایش هم باطل بود. مثل كسی كه زحمت می كشد ساختمان می سازد بعد شهرداری می آید می گوید: این نقشه استاندارد نیست. می زند و خراب می كند. گفتم: خوب دیگر چه؟ گفت: اول غروب هم افطار می كردیم. ما مغرب افطار می كنیم، اهل سنت غروب! خوب هركسی روی فقه خودش! گفتم: شما باید یك چند دقیقه بعد از غروب افطار كنی. معلوم می شود سی روزه،هم روزه اش را خورده است. هم... یعنی گاهی وقت ها انسان می بیند آنجا چیزی ندارد.
در مدینه كسی اجازه ندارد دوربین در مسجد ببرد. یك كسی دوربین را یكجایی پنهان كرد، از این دوربین های موبایل، بالاخره فكر كرد كسی نمی بیند. مسجدالحرام قدم به قدمش دوربین مدار بسته است. خلاصه یكجایی دوربین از زیر جوراب پایش درآورد و چنین كرد، تا رفت بگیرد او را گرفتند و دوربینش را گرفتند. دو سه روز الاّف شد. و حال خودش و كاروان را گرفت. خوب می گویند: دوربین نبر، نبر دیگر. قانون آنجا را مراعات كن. بالاخره بعد از اینكه هم خلق خودش تنگ شد و هم كاروان و مدیر كاروان و روحانی كاروان و همه به هم ریخت، گفت: حالا ببینیم چه عكسی گرفتی بعد از این همه... بعد دید كه چنین كرده عكس نوك انگشت خودش را گرفته است. یعنی دوربین را گذاشته بزند، یعنی یك وقت می بینی روز قیامت همینطور می شود.
ما شصت سال، هفتاد سال كار كردیم، می گوییم: حالا اعمال دنیای ما كجاست؟ می گویند: شما عكس خودت را برداشتی. این هم نوك انگشت تو است. یعنی انسان خیلی وقت ها یك زخمتی می كشد ولی چیزی در آن نیست. یك دعا می كنم. خدایا به آبروی امام كاظم(علیه السلام) روز قیامت ما را دست خالی قرار نده. یعنی جان بكنیم.
ولذا در قرآن چند تا «یحْسَبُون» داریم. یكجا می گوید: «یحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یحْسِنُون»[۴] «یحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُون»[۵] آیه ی دیگر «یحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یحْسِنُون» یك آیه ی دیگر «یحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلى شَیء»[۶] سه تا آیه داریم. «یحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُون» یعنی خیال می كند فكرش درست است. كج می فهمد. خیال می كند درست می فهمد. «یحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یحْسِنُون» یعنی كارش غلط است، فكر می كند كارش درست است.
مثل اینهایی كه نذر می كنند جلوی هیئت شتر بكشد. نذر تو غلط است! شما نذر كن كه وسط هیئت، هیئت را به هم بزنی. خیابان را خونی كند. پای مردم خونی شود. خیابان ها خونی شود. كه چه؟ به خصوص اگر بارندگی شود و با این خون ها آدم در حسینیه ها، مسجدها برود. شما غلط است نذر كنی گوسفند جلوی هیئت بكشی. گوسفند كشتن تو خوب است، اما گوسفند جلوی هیئت در خیابان در شرایطی ممكن است حرام باشد. من می خواهم تنبك بزنم. من می خواهم طبل بزنم. چه ساعتی می خواهی طبل بزنی؟ این وقت شب! می خواهم قرآن بخوانم. باسمه تعالی بی خود است. الآن ماه رمضان پیش می آید. شما اجازه دارید قبل از اذان قرآن بخوانید. هیچ كسی به هیچ عنوانی قبل از اذان حق ندارد داد بزند. آقا حالا بلندگو را روشن كن یك ربع قرآن بخواند تا مردم بیدار شوند. آخر به چه دلیل مردم را از خواب بیدار می كنید؟ مناجات است باسمه تعالی غلط است. مناجات یعنی در اتاق برو و دو لیتر گریه كن. چرا مردم را از خواب بیدار می كنی؟ به اسم مناجات نمی شود مردم را بیدار كرد. به اسم سحرخوانی نمی شود مردم را بیدار كرد. به اسم عزاداری، به اسم عروسی، به اسم عزا، به اسم عروسی، به هیچ عنوانی مردم خواب را نباید بیدار كرد. خیلی ها «یحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یحْسِنُون».
بصیرت و شناخت درست دین
«یحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلى شَیء» خیال می كند كسی است. روی حساب اینكه خیال می كند كسی است، علی ای حال. ولذا می گویند: «اَفقَه» یعنی آدم باید بفهمد. داریم كنار آدم عالم روی خاك بنشینی ارزش دارد. كنار آدم جاهل روی قالی بنشینی ارزش ندارد. در ازدواج اگر یك همسری پیدا شد، كه این پسر، پسر فهمیده ای باشد. با یك سكه زن او شویم، ارزش دارد. اما پسری است مخ او مشكل دارد. نمی فهمد. تحصیلاتش هم ممكن است عالی باشد. یعنی آدم تحصیل كرده ای است، اما درك درست ندارد. فقیه یعنی درك درست داشته باشد. یعنی بصیرت داشته باشد. ما فكر می كنیم هركس الله اكبر گفت ثواب دارد. نخیر! الله اكبر! عبادت نیست. كجا الله اكبر را گفتی؟ گفتن بعضی الله اكبرها حرام است. می دانید چرا؟ یك قصه بگویم.
دو نفر نزد امام رضا(علیه السلام) آمدند گفتند: مسافر هستیم. فرمود: تو نمازت را درست بخوان. تو شكسته! گفت: آقا هردو برادر هستیم. از یكجا آمدیم. اگر شكسته، هردو شكسته. اگر چهار ركعتی، هردو چهار ركعتی! فرمود: نه نیت تو این است. تو برای زیارت امام رضا آمدی، سفرت حلال است. سفر حلال نماز چهار ركعتی دو ركعت می شود. تو به قصد زیارت مأمون الرشید آمدی! آمد ی خلیفه ی طاغوت را ببینی. بنابراین با اینكه نماز می خوانی، مسلمان هستی، سفر تو سفر حرام است. نماز تو دو ركعتی نیست. چهار ركعتی است. دو برادر از یك خانه می آیند. یك چهار ركعتی، یكی دو ركعتی! مگر می شود گفت: آقا ذكر خدا می گوید. الله اكبر! بله الله اكبر بگو. الآن اگر شما وسط سخنرانی بگویی: الله اكبر! الله اكبر! می گویم:تو با یك الله اكبر منبر مرا خراب می كنی.
یادم نمی رود كه سال ۴۲ انقلاب هم از اینجا شروع شد. من در فیضیه بودم. یك چند صد نفر از این ساواكی های شاه پای منبر حاج انصاری قمی آمدند. منبر بود. روز شهادت امام صادق هم بود. اینها دائم وسط منبر «اللهم صل علی محمد و آل محمد»! ما می گفتیم: چرا اینها صلوات می فرستند؟ اصلاً صلوات ربطی ندارد. بعد معلوم شد اینها صلوات نیست. می خواهند منبر آقا را خراب كنند. بنابراین اینطور نیست كه هركس الله اكبر گفت، ثواب دارد. مثلاً سبحان الله ممكن است ثواب غیبت داشته باشد. مثلاً من غیبت كسی را می كنم، عجب! ایشان... سبحان الله! این سبحان الله یعنی چه؟ یعنی باقی اش را هم بگو بیاید. بعد می گویی: این كه چیزی نیست. این غلط هم كرد. تو راست می گویی! این غلط را هم كرد؟ الله اكبر! یعنی باقی اش را هم بده بیاید. آدم ظاهرش این است كه سبحان الله می گوید. ولی طرف را تشویق می كند كه عیب های طرف را دائم یكی یكی رو كند. هر سبحان اللهی ارزش ندارد.
خیلی ها حمام می روند غسل جمعه می كنند. بنده خدا غسل واجب دارد. مرتب می گوید: آقا آفتاب زد، می خواهم نماز بخوانم. یا الله! این دارد غسل جمعه می كند. این غسل جمعه ای كه غسل واجب او را به هم می زند، این غسل جمعه ارزش ندارد. می گوید: شنیدم سدر مستحب است. بله خوب سدر مستحب است. ولی سدر زیر پای یك نفر را لیز کرد. می آید نماز جمعه فرشش را تكان می دهد. تمام خاك ها در حلق اینهایی كه كنارش هستند، می رود. باید مواظب بود. می گویند: اگر می خواهی نماز جمعه بروی، از شب جمعه سیر نخور. ممكن است بوی سیر تا فردا ظهر در دهانت باشد، و آن كسی كه كنار تو دارد نماز می خواند اذیت شود. باید مراعات كرد.
ما خیلی آدم ها را داریم، مسلمان هایی كه مسلمان هستند ولی كارهایشان منطقی و معقول نیست. قرآن یك آیه دارد. می گوید: «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا» ای كسانی كه ایمان آورده اید. اینگونه باشید. اینگونه باشید. آخرش می گوید: «إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ»[۷] به چه كسی می گوید: «إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ»؟ به «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا». یعنی ایمان داری ولی كار تو درست نیست. مؤمنی ولی كار تو درست نیست.
یك كسی غیبت می كند. شما می گویی كه: آقا غیبت نكن. خوب حالا شما نمی توانستی یواش به او بگویی. بنویسی بگویی: خواهرم این كلامی كه می گویی: غیبت است. بحث را عوض كن.
سخاوت، یکی از ویژگی های اهل ایمان
بعضی ها عبادت می كنند، بصیرت هم دارند ولی مشت آنها بسته است. سخت هستند. پول به كسی نمی دهند. یك بنده خدایی بود هروقت می خواست پول به كسی بدهد، می گفت: بیاید من او را امتحان كنم. گزینش كنم. خوب مثلاً می گفت: شغل تو چیست؟ می گفت: شغل من این است. آنوقت راجع به شغلش چند سؤال می كرد. اگر جواب داد آنوقت یك صدقه به او می داد. یك مرده شویی، مدتی بود كسی نمرده بود. بی پول شده بود. آمد خدمت آقا گفت: آقا ما مدتی است الحمدلله كسی نمرده است، ما مشتری نداریم. گفت: بنشین اول تو را گزینش كنم. مرده را چطور می شویی؟ چند تا غسل دارد؟ چه و چه و چه... اینقدر سؤال كرد، گفت: خوب وقتی خاكش می كنی تلقین چه می گویی؟ گفت: هیچی! تكانش می دهیم می گوییم: «اسمَع اِفهَم...» ای فلانی نكیر و منكر می آیند سؤال می كنند. نترس! جوابشان را چنین بگو. چنان بگو. گفت: دیگر چه می گویی؟ این مرده شو دید این آقا می خواهد یك قران به این بدهد، دارد نیم ساعت این را سین جیم می كند. گفت: آقا یك چیز دیگر هم در گوش این مرده می گوییم. گفت: به او چه می گویی؟ گفت می گوییم: ای مرده! خوشا به حالت كه قیامت رفتی. نیازت به این آقا نیفتاد، كه برای دادن یك قران تو را سین جیم كند. گفت: این را هم تنگ گوش مرده می گوییم. خوشا به حالت كه مردی گرفتار یك چنین آدمی نشدی!
افرادی هستند عبادتشان خوب است. بصیرت ندارند. فقه شان خوب است. سخاوت ندارند. بعد امام «أَحْسَنَهُمْ صَوْتاً بِالْقُرْآن»[۸] قرآن كه می خواند، حدیث داریم امام كاظم(علیه السلام) وقتی قرآن می خواند انگار با كسی حرف می زند. ما رسم داریم كه روضه بخوانند گریه كنند. ولی روایت داریم كه باید «سُجَّداً وَ بُكِیا»[۹] قرآن كه می خوانید آیات بهشت را كه می خوانید شاد شوید. آیات دوزخ را بخوانید محزون شوید. امام كاظم بسیاری از وقت ها این دعا را زیاد می كرد. «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ الرَّاحَةَ عِنْدَ الْمَوْتِ وَ الْعَفْوَ عِنْدَ الْحِسَاب»[۱۰] در سجده ها هم این را می خوانند. در سجده ی آخر، «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ الرَّاحَةَ عِنْدَ الْمَوْتِ» خدایا وقت مرگ من راحت جان بدهم. داریم مؤمن وقتی می خواهد بمیرد، انگار گل بو می كند. راحت است. خدایا من می خواهم راحت بمیرم. «وَ الْعَفْوَ عِنْدَ الْحِسَاب» روز قیامت هم كه می خواهی از من حساب بكشی، من را عفو كن. شتر دیدی... من را ببخش!
حالا جامعیت اسلام را نگاه كنیم. ببینید خداوند كل هستی را برای بشر خلق كرده است. برای انسان خلق كرده است. انسان را برای عبادت خلق كرده است. در عبادت ها مهم ترین عبادت نماز است. در نماز مهم ترین جای نماز، سجده است. آنوقت در سجده می گوید كه بگو: خدایا «وارزق لی و لعیالی» یعنی خدایا خرجی خانمم را به من بده. گرفتید چه شد؟ یعنی اسلام یك چنین دینی است. كه در حساس ترین جا می گوید: خرجی خانم یادت نرود. یعنی فكر زن و بچه باش. از آنطرف هم می گوید: «إِنِّی أَسْأَلُكَ الرَّاحَةَ عِنْدَ الْمَوْتِ» آینده هم یادت نرود. «الرَّاحَةَ عِنْدَ الْمَوْتِ» این زیبایی و جامعیت اسلام است كه هم در سجده می گوید: توجه به مسائل خانواده داشته باش. خانمت گرسنه نباشد. خیلی ها هستند از زن و بچه شان كم می گذارند، یك كارهای دیگر می كنند. هم خرجی زن و بچه و هم «الرَّاحَةَ عِنْدَ الْمَوْتِ».
عرض كنم كه در زندگی امام سجاد(علیه السلام) داریم كه پیاده مكه می رفت. با اینكه اسب و اینها هم داشت، می گفت: من می خواهم بندگی خدا را انجام دهم.
برخورد زیبای امام کاظم با دشمن امام علی(علیهما السلام)
یكی از بستگان خلیفه ی دوم با امام كاظم(علیه السلام) بد بود. و به علی بن ابی طالب هم ناسزا می گفت. شیعه ها گفتند: او را بكشیم. فرمود: نه او را نكشید. یك روز امام كاظم بلند شد و به مزرعه ی او رفت. گفت: نیا! امام كاظم اعتنا نكرد و رفت. گفت: چقدر خرج مزرعه كردی؟ گفت: مثلاً صد درهم. گفت: امید داری چقدر میوه بگیری؟ گفت: دویست درهم! گفت: این سیصد درهم را بگیر، برای خودت! این طرف جا خورد و از ناسزاها كه گفته بود و از این حرف های زشتی كه زده بود. یعنی كینه... یعنی این رقمی، اگر یك کی به شما بد می كند، شما به او خوب انجام بده. «ادْفَعْ بِالَّتی هِی أَحْسَن»[۱۱] قرآن می گوید: تو نگو مرا فحش داد. خودتی، ننه ات است. جد و آبادت است. پدرت است. مادرت است. «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً»[۱۲] قرآن می گوید: با آدم نااهل كه رفتی، سلام كن. «وَ إِذَا مَرُّواْ بِاللَّغْوِ مَرُّواْ كِرَامًا»[۱۳] امام كاظم یك كسی كه داشت به امیرالمؤمنین ناسزا می گفت، با محبت او را متحول كرد. متأسفانه متأسفانه در جامعه ما افرادی هستند تخصص دارند كه اگر كسی هم ناراحت است، ناراحتی اش را بیشتر كنند. نه اینكه ناراحتی اش را برطرف كنند. بیشتر كنند.
طلبه ای را سراغ دارم. فاضل هم بود. می گفت: رفتم در یك روستایی تبلیغ كنم. مردم روستا گفتند: آقا ما آخوند نمی خواهیم. گفتم: من كاری به شما ندارم. نه از شما پول می خواهم. نه از شما مسكن می خواهم. من كنار مسجد هستم. گاهی افرادی را می شود پاتك زد. من یك قصه است به نظرم در تلویزیون گفتم. منتها حالا چون سی سال است، شاید ده بیست سال پیش یادم نیست چه وقت گفتم. ولی این را گفتم. ولی به مناسبت كظم غیظ برای شما بگویم.
یك سفری پیش آمد یك روحانی، سفر دریایی در كشتی بود. می گفت: كنار دستم دیدم یك آدم سوپردولوكسی نشسته است. گفتم: حال شما خوب است؟ دیدم جواب نمی دهد. هرچه خواستم با او حرف بزنم، یك چند دقیقه ای صبر كردیم گفتیم: شما ساكن كجا هستی؟ دیدیم جواب نمی دهد. بعد دیدیم لال نیست. آخرش گفت: آقا من راستش را بخواهی، با نژاد آخوند بد هستم. از مخ تا كف پای من ضد آخوند است. خواهش می كنم با من حرف نزنید. اصلاً من از عمامه ی تو بدم می آید. می گفت: تا گفت: از عمامه ی تو بدم می آید، من هم عمامه ام را برداشتم در دریا انداختم. این دید اِ... گفت: نه من نخواستم شما عمامه تان را در دریا بیاندازید. گفت: این عمامه نیم كیلو پنبه است. تو یك انسان هستی. می خواهیم سه روز در دریا با هم گپ بزنیم. بگوییم، بخندیم. حالا تو از عمامه ی من بدت می آید. عمامه را كنار می گذارم. می گفت: عمامه را در دریا انداخت. وقتی عمامه را در دریا انداختیم، این بنده خدا دیگر فكری بود چه كند. هیچی قفل او باز شد! شروع به صحبت كردن كردیم. بعد هم كه صحبت كرد دید، ما خیلی از او باسوادتر هستیم. این حالا یك فوق لیسانس گرفته بود، باد او را گرفته بود. دید نه من خیلی اطلاعاتم از او بیشتر است. یك ذره یك ذره همینطور گفت: آقا ببخشید ما شما را نمی شناختیم. ما استفاده كردیم. می گفت: راه علاقه باز شد. این دو سه روزه خیلی به ما خوش گذشت. گپ زدیم. می گفت: وقتی وارد شدیم، آمد گفت: نمی گذارم هتل بروی. باید خانه ی ما بیایی. خودش هم راننده شد و مترجم شد و خانه اش هم برای ما هتل شد و یك سفر خیلی خوش. روز آخر هم بدرقه ی ما آمد. ضمناً یك بسته هم داد و گفت: این هدیه شما است. هدیه را گرفتیم. در كشتی باز كردیم ببینیم چیست؟ دیدیم یك توپ عمامه ای است. (خنده حضار) می گفت: یك عمامه در دریا انداختیم، هم راننده گیر ما آمد، هم هتل گیر ما آمد، هم مترجم گیر ما آمد، هم همزبان گیر ما آمد با هم گپ بزنیم. هم ما یك عمامه انداختیم و چند تا عمامه برداشتیم. چون یك توپ را چند تا عمامه می شود كرد.
این كارها كارهای امام كاظم است. صد درهم برای یك مزرعه خرج كردم. امید دارم چقدر بگیرم؟ دویست درهم، گفت: خوب این سیصد درهم. حالا ما چه می كنیم؟ ما گاهی وقت ها جگر طرف را می سوزانیم.
یك خانم از تاكسی پیدا شد، راننده گفت: چقدر؟ مثلاً گفت: ده تومان. گفت: ده تومان! هشت تومان، بگیر! می گفت: هشت تومان را داد و تاكسی هم رفت دید پنج تومان است. ببین اول می گوید: ده تومان. بعد می گوید: چرا ده تومان؟ هشت تومان. بعد وقتی می دهد پنج تومان می دهد. یعنی ما فكر می كنیم كه گاهی وقت ها... قرآن می گوید: امام كاظم این رقمی بود. قرآن می گوید: اینطور باشید. «ادْفَعْ بِالَّتی هِی أَحْسَن».
فروتنی امام کاظم(علیه السلام) در برابر فرودستان
یكبار امام كاظم(علیه السلام) می رفت دید، یك كسی هم زشت است. هم فقیر است. هم سیاه است. در كوچه نشسته است. امام كاظم این قیافه را دید، پیاده شد و كنار او نشست. حالت چطور است؟ كاری داری بگو من در خدمت شما هستم. اصحاب گفتند: آقا این یك آدمی است كه فقیر داغون داغون است. خیلی آدم بدبختی است. چنان پیاده شدی و كاری داری ما در خدمت تو هستیم...! آخر این در شأن شما نبود. فرمود: شما چه می گویید؟ فرمود: «عَبْدٍ مِنْ عِبَادِ اللَّه» بنده ی خدا كه بود. من هم بنده ی خدا هستم. او هم بنده ی خداست. ۲- «أَخٌ فِی كِتَابِ اللَّه» مسلمان بود من هم مسلمان بودم. «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ»[۱۴] برادر دینی هستیم. «جَارٌ فِی بِلَادِ اللَّه» بالاخره در منطقه ی ما كه می نشیند. همسایه ی ما هم هست. «عَبْدٍ مِنْ عِبَادِ اللَّه»، «أَخٌ فِی كِتَابِ اللَّه»، «جَارٌ فِی بِلَادِ اللَّه»، «یجْمَعُنَا وَ إِیاهُ خَیرُ الْآبَاءِ آدَمُ ع وَ أَفْضَلُ الْأَدْیان»[۱۵] پدر هردوی ما حضرت آدم است. مكتب هردوی ما دین اسلام است. بعد هم فردا ممكن است من به احتیاج درآمدم و این محتاج وضعش خوب شد. گاهی وقت ها بالای بالاها پایین می آیند. پایین ها بالا می روند. ما چه می دانیم چه می شود؟ مسخره نكنید. یك ژیانی داشت می رفت. پشت ژیان نوشته بود كه: میازار موری كه دانه كش است! یعنی اگه حالا ماشینت سوپردولوكس است، خیلی بوق نزن. یكوقت ممكن است من با همین ماشین قراضه به مقصد رسیدم، تو با ماشین سوپردولوكست به مقصد نرسیدی.
علامت ایمان كامل را هم برای شما بگویم. الآن ایمان شما ناقص است یا كامل؟ حدیث داریم علامت ایمان كامل این است كه انسان اعتمادش به آنچه در دست خداست، بیش از آن باشد كه اطمینانش به دست خودش است. اگر گفت: من حتماً برنده می شوم. چون كامپیوتر دیدم. مطالعه كردم. استاد سر خانه آوردم. كلاس دیدم. پدر و مادرم به من كمك كردند. نمی دانم آموزش های كذایی دارم. اگر تكیه به آموزش ها باشی، یكوقت می بینی دم بزنگاه همه چیزها یادت می رود. تكیه نكنید به چیزهایی كه دارید. تكیه كنید «وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیتَوَكَّلِ»[۱۶] «وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْحَی الَّذی لا یمُوت»[۱۷] ارث پدر كه دارم. مهریه ام هم كه سنگین است. نیاز ندارم. اصلاً مرا طلاق بده. این خانم حالا یك ارثی به او رسیده است، یك مهریه هم دارد. می گوید: مهریه ام را اجرا می گذارم. جدا می شوم. یك زندگی جدید تشكیل می دهم. یعنی گول مهریه اش را و ارث پدرش را می خورد. زندگی اش را متلاشی می كند به خاطر اینكه به ارث پدرش تكیه می كند. اگر به علمت، به ارثت، به حافظه ات، به قدرتت تكیه كنی، كه همه چیزها رو به راه است... امیرالمؤمنین می فرماید: یكی از راه های خداشناسی این است كه آدم خوب برنامه ریزی می كند چیز دیگر از آب درمی آید. یعنی همه ی محاسبات را می كند. بعد می بینیم آنچه حساب كرده بود چیز دیگری از آب درآمد. ما آدم هایی داشتیم كه طبق محاسباتشان حتماً می بایست چنین شده باشند و چنین نشدند. علامت ایمان كامل این است كه اعتماد انسان به مقدرات الهی باشد نه به تحصیلات خودش. نه اینكه چیزی تحصیل نكنیم. ما باید نهایت فكر و تدبیر و مشورت و ما باید همه ی كارهایمان را بكنیم. اما فكر نكنیم حالا كه چنین شد، پس ما...
امام كاظم سحرها در خانه ی فقرا بر دوش خودش مثل امیرالمؤمنین غذا می برد. همین كه میوه ها می رسید، می گفت: میوه ها را ببرید بازار بفروشید، شب به شب بخرید. احتكار نمی كرد. می گفت: میوه كه رسید به بازار ببرید. ما هم مثل مردم یك كیلو یك كیلو مثلاً می خریم. گاهی در مزرعه با برده ها مشورت می كرد و گاهی طبق نظر برده ها عمل می كرد. از اول محرم برای محرم احترام قائل بود. دیگر نمی خندید.
مبارزه امام کاظم(علیه السلام) با شهرت طلبی
از لباس شهرت بدش می آمد. همان كه دخترها و پسرهای ما الآن مبتلا هستند. مثلاً می خواهد در عروسی یك لباسی بپوشد كه همه بهت زده شوند. لباس شهرت حرام است. نه لباس شهرت حرام است. ریش و سبیل شهرت هم حرام است. كسی یك ریشی می گذارد، همه می گویند: این كیه؟ این چه كسی است؟ این همه ریش می خواهی چه كنی؟ یك كفشی می پوشد... موبایل تلفنش صدای گاو می دهد. خوب این همه زنگ است. می خواهد بگوید: مثلاً صدای موبایل من با همه فرق می كند. عطسه اش با همه فرق می كند. تا همه چای می خورند، می گوید: برای من آبجوش بیاورید. تا آبجوش می آورد، می گوید: برای من چای بیاورید. همه دستشان را در مسجد چنین می كنند. یك نفر دستش را چنین می كند. یعنی خیلی می خواهی از خدا بگیری؟ در دعا گفتند: دستت را مقابل صورتت بگیر. به طور طبیعی می گویند: الهی آمین! یكی می گوید: الهی آمین... همه نگاه می كنند ببینند چه كسی بود؟ اصلاً آمینی كه همه تو را نگاه كنند، دستی كه همه...، زلف، فُكُل، هر كاری كه حواس مردم را به خودت متوجه كنی حرام است. باید عادی باشد. دنیا هم همینطور است. بنده اگر مثلاً قیافه ام را یك طور دیگر قرار بدهم. طبیعی باشیم. امام كاظم لباس نو هم كه می خرید می گفت: بگذارید در آب خیس بخورد. یك آب بخورد كه این آهارش برود.
یكبار امام سجاد یك لباس شیكی پوشید، داشت مسجد می رفت. یك خرده كه رفت برگشت. به خانمش گفت: آن لباس دیروزی را بده. گفت: چرا؟ گفت: این لباس را پوشیدم «كانی لست بعلی بن الحسین» انگار من دیگر امام سجاد دیروز نیستم. یك ماشین نو سوار می شویم برای پسرعمه، پسر عمو، برای خودمان، همینطور نگاه می كنیم اِ... نگاه كنید من در این ماشین نشستم! یعنی دائم دلمان لك می زند. اگر هم سر این كوچه می خواهیم بایستیم، می گوییم: نه جلوتر برو. چون این كوچه دو نفر است. در آن كوچه سی نفر ایستادند. یكجایی بایست كه مردم ببینند. ادا درمی آوریم. در امضاهایمان ادا درمی آوریم. یكطور امضا می كنیم كه انگار دو تا كشتی به هم خورده است. هیچ جنی نمی تواند این امضا را بخواند. كارها طبیعی نیست. از عطسه و سرفه و امضا و شام و غذا و مهمانسرا و ساختمان و... خیلی امام كاظم از كارهای مشهور بدش می آمد. امام كاظم فرمود: كسانی كه دست به این كارها می زنند، دخترهایی كه مثلاً پیداست یكطوری لباس پوشیده كه او را نگاه كنند.
امام كاظم(علیه السلام) فرمود: هر دختر و پسر و هر انسانی كه دست به كاری بزند، كه مردم او را نگاه كنند، این پیداست كمبود دارد. عقده ای است. چون پروفسور نیست كه مردم به خاطر علمش نگاهش كنند. كمالی ندارد كه به خاطر كمال این را نگاه كنند. این موهایش را فر داده است، مثلاً سبیلش را چنین كرده است. روزی دو ساعت و نیم به سبیلش ورمی رود كه این سبیل سه تا پیچ بخورد. امام كاظم(علیه السلام) فرمود: كسانی كه قیافه شان را طوری قرار می دهند كه با باقی افراد فرق داشته باشد، اینها پیداست یك كمبود روحی دارند. می خواهند مردم نگاهش كنند. كمالی هم ندارد. وگرنه آدم آرام، آرام است. این مشكی كه كم در آن است لُق لُق می كند. قولوپ... قولوپ... پیداست آب كم در آن است. پر كه شد آرام است. پول خرد است كه جِرق جِرق می كند. اسكناس هزاری شد هیچی نمی گوید. جِرِق و جِرِق های اجتماعی برای آدم های عقده ای است.
منبع: درسهایی از قرآن
-----------------------------
پی نوشتها:
[1] نسا/۹۳.
[۲] زمر/۷.
[۳] مائده/۸۳.
[۴] كهف/۱۰۴.
[۵] اعراف/۳۰.
[۶] مجادله/۱۸.
[۷] آل عمران/۱۱۸.
[۸] بحارالانوار/ج۴۸/ص۱۰۲.
[۹] مریم/۵۸.
[۱۰] بحارالانوار/ج۴۸/ص۱۰۱.
[۱۱] مؤمنون/۹۶.
[۱۲] فرقان/۶۳.
[۱۳] فرقان/۷۲.
[۱۴] حجرات/۱۰.
[۱۵] بحارالانوار/ج۷۵/ص.۳۲۴
[۱۶] آل عمران/۱۲۲.
[۱۷] فرقان/۵۸.
- وبلاگ سردبیر ضیاءالصالحین
- بازدید: 1396
- 3