جایگاه کتاب های استاد در هندسه ی فکری
بسم الله الرحمن الرحیم
سوال:
باسلام خدمت استاد عزیز وآرزوی سلامتی.
1-میخواستم درباره جایگاه سیر شما و نحوه ی نگاه و رجوع ما توضیح بیشتری بدهید؟
2-میخواستم مخصوصا درباره انسان شناسی هندسه ذهنی تان راترسیم بکنید؟ببخشید اگرسوالات جواب آن خیلی طولانی میشود ولی یه دفعه توی سیرتون وسوسه ای میادکه ایناراه رو اینقدرطولانی باشرح و...که اراده ام کمی سست میشود طولانی بودن راه را میبینم ممنون اگربه دو سوال جواب کامل وتوصیه ای به مطلب اخیر بکنید.
باتشکرفراوان...
پاسخ:
باسمه تعالی
سلام علیکم: بنده جایگاه مباحث خود را در کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان اللّه تعالی علیه» عرض کرده ام که مختصر آن به این شرح است .
اگر کسي رسيد به اين که در مقابل خدا بنده است، افق جان او متوجه حقيقت مي شود. ديگر ميل او در راستاي تحميل ذهنياتش به عالم نيست، بندِ حق است يعني رجوع او به چيزي بالاتر از خودش است، اين ديگر از غرب عبور کرده است. با توجه به اين امر است که تأکيد مي شود بايد «منِ» خود را بنده ديد و بقيه را نيز متوجه اين حقيقت كرد و سير الي الحق جز اين نيست، هرچند اين سير، ساز و کارهاي مفصلي دارد که ما در حدّ توان محدود خود به آن مي پردازيم ولي ارزش کار به باز شدن افقي است که بتوان آن افق را در منظر خود نگه داشت. بنده سعي مي کنم در رابطه با سير الي الله جايگاه مباحث را عرض کنم تا إن شاءالله دوستان متوجه باشند با چه رويکردي بايد مباحث و کتاب ها را دنبال کرد.
اگر معلوم شد مقصد و مقصود ما «سير الي الله» است تا جان ما در معرض پرتو انوار الهي قرار گيرد، جايگاه تمام مباحث در راستاي چنين هدفي مشخص مي شود و اگر غير از اين است، خواننده يا شنونده را گرفتار پوچي کرده ايم زيرا ما از آن گروه هايي نيستيم که بگوئيم هر کتاب به يک بار خواندنش مي ارزد. اين يک حيله ي سوبژکتيويته است تا سرگرداني انسان ها پنهان شود. وقتي راه ما سير الي الله شد برنامه ها و راه کارهايي که متوجه اين سير است نيز مطلوب ما خواهد بود. حتي اگر آن برنامه ها براي به دست آوردن انرژي هسته اي باشد تا استکبار نتواند ما را محتاج خودش بکند و از عزت اسلامي ما بکاهد. به هرحال بايد جاي هر برنامه اي در راستاي مقصد اصلي مشخص باشد. وقتي جاي مباحث مشخص شود هرکس مي تواند نسبت به هدف اصلي جلو برود و مباحث مطرح شده إن شاءالله برکات خود را به همراه مي آورد وگرنه آن مباحث و آن فعاليت ها هر چند با رنگ مذهبي باشد مزاحم حيات ما مي شوند.
در رجوع «الي الله» - در بستر بندگي خداوند-مقصد ما رجوعِ به حق خواهد بود و در راستاي رجوع به حق بايد به اسماء الهي نظر کرد و رجوع به اسماء در ذيل رجوع به حق قرار مي گيرد. از آن طرف مظهر کامل اسماء الهي، اهل البيت«علیهم السلام» اند که به طور مشخص در اين زمان حضرت مهدي«عجل اللّه تعالی فرجه» مي باشند و بايد دائماً وجود و ظهور آن حضرت مدّ نظر باشد. ملاحظه کنيد در اين مکتب هم هدف مشخص است هم راه. هدف رجوع به «وجود» است به عنوان «حق» و راه رجوع به حق است با نظر به اهل البيت«علیهم السلام» که صورت کاربردي رجوع به حق هستند.
هدف را بايد در ابتدا به عنوان يک حقيقت واقعي - و نه ذهني-شناخت و در راستاي رجوعِ الي الله بايد نظر به حقيقتِ «وجود» داشت تا گرفتار خداي انتزاعي و مفهومي و ذهني و اعتباري نگرديم.
وقتي متوجه شديم نظر به «وجود» يک کار اساسي است تا از يک طرف «سير الي الله» براي ما درست انجام گيرد و از طرف ديگر از روح سوبژکتيويته آزاد شويم، عرض مي کنم مباحث معرفت نفس با توجه به اين که نظر به جنبه ي «وجودي» نفس ناطقه دارد، اين کار را ممکن مي کند.
برکات رجوع به حضرت مهدي«عجل اللّه تعالی فرجه»
در راستاي رجوع به حضرت مهدي«عجل اللّه تعالی فرجه»، موضوعِ ضرورت شناخت انقلاب اسلامي از يک طرف و نفي غرب از طرف ديگر به ميان مي آيد. در ابتداي کتابِ «آشتي با خدا از طريق آشتي با خودِ راستين» بحث «پوچي چرا؟» مطرح مي شود و با توجه به آن مباحث موضوع معرفت نفس دنبال مي گردد.
در راستاي رجوع به حضرت مهدي«عجل اللّه تعالی فرجه»، موضوع اثبات انقلاب اسلامي و نفي غرب در ميان مي آيد، چون غرب حجاب رجوع به حضرت مهدي«عجل اللّه تعالی فرجه» است، زيرا سوبژکتيويته به هيچ حقيقتي رجوع ندارد تا بتواند به «السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَيْنَ الْأَرْضِ وَ السَّمَاءِ»نظر کند و مباحث نقد غرب با اين رويکرد مطرح شده تا حجاب نور مهدي«عجل اللّه تعالی فرجه» شناخته شود وگرنه نقد غرب به خودي خود هيچ دردي را دوا نمي کند و صرفاً يک ژست پُست مدرن است. ما نقد غربي که در ذيل شخصيت حضرت امام، موجب رجوع به مکتب اشراقي حضرت امام مي شود و نهايتاً ما را به حضرت مهدي«عجل اللّه تعالی فرجه» رهنمون مي کند، مي پذيريم، ما غربي را نفي مي کنيم که حجاب رجوع به حضرت مهدي«عجل اللّه تعالی فرجه» است و انسان ها را گرفتار سوبژکتيويته کرده است.
عرض شد مباحث مربوط به انقلاب اسلامي چشم ما را متوجه عالَمي مي کند که در آن امکان عبور از غرب براي جامعه مان فراهم گردد و از آن طرف مقدمه ي ظهور حضرت مهدي«عجل اللّه تعالی فرجه» شود، مباحث مربوط به انقلاب اسلامي و امام خميني«رضوان الله تعالی عليه»را با توجه به اين امر دنبال مي کنيم و شما نيز مواظب باشيد مباحث را بيرون از اين جايگاه مطالعه نفرمائيد.
مباحثي مثل «برهان صديقين» و «حرکت جوهري» و «آن گاه که فعاليت هاي فرهنگي پوچ مي شود» و «اسماء حسنا؛ دريچه ها ي نظر به حق» کمک مي کنند تا تصور صحيحي از حضور حضرت حق در هستي داشته باشيم، چيزي که حضرت امام بر آن تأکيد فراواني داشتند که بايد حجاب هايي که تصور ما را از رجوع به حضرت حق مختل مي کند بشناسيم و از آن نجات يابيم.
همان طور که مي دانيد: «وجود»، حقيقتي است که در هر صحنه اي يک وجهش نمايان مي شود. وقتي بنا است در رابطه با غرب صحبت شود از آن زاويه اي به غرب نظر مي شود که حجاب غرب کنار رود و «وجود» رخ بنماياند و ظلماني بودن غرب نسبت به درخشش نور «وجود» معلوم شود. نور جمال وجود در مظاهر مختلف، متفاوت است و در هر موطني جمالي از آن ظاهر مي شود به جهت تشکيکي بودن، از وجهي رخ مي نماياند و از وجهي در حجاب مي رود و باز دوباره به صورتي ديگر رخ مي نماياند. اين است که ما بايد همواره بتوانيم در ابتداي هر موضوعي نظر به «وجود» داشته باشيم و با توجه به آن چهره و آن جلوه اي که در آن موضوع دارد، موضوع را بررسي نمائيم.
بحث هايي مثل «برهان صديقين» در جهت اثبات وجود و بحث هايي مثل «آنگاه که فعاليت هاي فرهنگي پوچ مي شود» در جهت نفي مفهومِ «وجود» و رجوع به اسماء الهي با جنبه ي قلبي تدوين شده است. با نظر به «وجود» ساحتي از استعدادِ ما به صحنه مي آيد که مي توانيم «وجود» را در مظاهر اسماء الهي بنگريم و يا اسماء الهي را از جنبه ي وجودي به تماشا بنشينيم. چون حقيقتاً وقتي ما بخواهيم در عالم با «وجود» روبه رو شويم با ظرف ظهور اسماء الهي که انوار کمالي وجود مطلق هستند روبه رو مي شويم که اعيان مخلوقات اند و از آن جايي که عالي ترين اعيان که مظهر کامل اسماء الهي هستند، اهل البيت«علیهم السلام»اند، ما در رجوع به وجود مطلق با اهل البيت«علیهم السلام» روبه رو مي شويم. ولي ابتدا جهت چنين رجوعي بايد درکي از وجود داشته باشيم که از طريق معرفت حضوري به نفس، چنين درکي حاصل مي شود و از اين جا آغاز مي کنيم، سپس با نظر به «وجود»، نظر بر اسماء الهي را که معناي کمالي وجود مطلق اند در خود احساس مي کنيم، مثل آن که علم و حيات را به علم حضوري در خود احساس مي کنيم، پس با نظر به جنبه ي کمالي وجود، به اسماء الهي مثل علم و حيات نظر مي کنيم.
مباحث سلوکي و اخلاقي در اين مرحله کمک مي کنند تا ما در رجوعِ به حق - به اعتبار اسماء حسنايش- محجوب به حجاب منيت و انانيت نباشيم، يعني ما با نظر به اين که مي خواهيم در محضر حق قرار بگيريم از رذائل فاصله مي گيريم و به فضائل اخلاقي متخلق مي شويم. اخلاق در حکمت متعاليه صفتي نيست که عارض بر نفس ما بشود، بلکه با فاصله گرفتن از پرخوري و پرحرفي و آرزوهاي بلند دنيايي، نفس خود را به وحدت الهي نزديک مي کنيد و موجب شديت آن مي شويد تا در مرتبه ي بالاتري از وجود قرار گيرد. به تعبير ملاصدرا، نفس با اُنس با معارف حقّه و اخلاق فاضله شديد مي شود، مثل سنگي که طلا مي گردد نه مثل سنگي که طلا بگيرند. زيرا تا انسان معرفتي صحيح و سجايايي شايسته پيدا نکند رجوعي به حضرت حق نخواهد داشت. همچنان که در مورد رجوع به اهل البيت«علیهم السلام» عموماً و حضرت مهدي«عجل اللّه تعالی فرجه» خصوصاً بايد شايستگي عقيدتي و اخلاقي لازم براي انسان حاصل شود.
شايستگي لازم در امر عقيده و اخلاق، موجب مي شود تا جهت روح از کثرت و ماهيت و اعتباريات به سوي وحدت سير کند و انسان با رويکرد به وجود، به جنبه ي کمالي آن که همان اسماء الهي است نظر کند و اسماء را در آينه ي اعيان بنگرد، و به هر چه مي نگرد نور حق را در آينه ي اعيان ببيند، مباحث حب اهل البيت«علیهم السلام» بر اين موضوع تأکيد دارد و مباحث حقيقت نوري اهل البيت«علیهم السلام» تکميل همين موضوع است. جمع بين حب اهل البيت«علیهم السلام» و حقيقت نوري را بايد بتوانيم با مباحث مهدويت در حضرت مهدي«علیه السلام» بنگريم، مباحث «مباني معرفتي مهدويت» و «جايگاه واسطه ي فيض در هستي» و «بصيرت و انتظار فرج» و «عوامل ورود به عالم بقيت اللهي» و «آخرالزمان، شرايط ظهور باطني ترين بُعد هستي» در راستاي نظر به مظاهر اسماء الهي در عالي ترين اعيان طرح شده است.
جايگاه شناخت غرب
در راستاي نظر به ظهور مهدي«عجل اللّه تعالی فرجه» و عبور از ظلمات غرب، شناخت غرب موضوع بسيار حساسي است زيرا شناخت ذات غرب در حالي که ما فعلاً در عالم غربي قرار داريم، مثل احساس هوا است که نه به راحتي احساس مي شود و نه مي توان منکر آن بود، چون تمام اطراف ما را فرا گرفته، با توجه به اين امر اولاً: سعي شده از طريق کتاب هايي مثل «فرهنگ مدرنيته و توهم» و «گزينش تکنولوژي از دريچه ي بينش توحيدي» و «علل تزلزل تمدن غرب»، فرهنگ غربي فهميده شود -که البته بنده انتظار ندارم به زودي اين مباحث تأييد و تصديق گردد-ثانياً: با تبيين روح غربي و جهت گيري آن معلوم شود غرب چه چيزي را از ما گرفته و چه چيزي به ما داده است. اين موضوعي نيست که به راحتي بتوان تبيين کرد. به خصوص اگر سيره و سخنان امام«رضوان الله عليه»را در منظر خود نداشته باشيم فکر نمي کنم بتوانيم بفهميم غرب چه چيزي را از ما گرفته است. بسيجيانِ شهيد خوب فهميدند حضرت امام چه اهداف و افقي را بناست به تاريخ ما برگردانند که حاضر شدند خود را فداي آن اهداف بکنند، چون با تمام جانِ خود احساس کردند عالَم غير غربي، در ذيل اسلام، چه عالَمي است. اگر مردم بفهمند غرب چه چيزي را از ما گرفته است مطمئن باشيد به راحتي متوجه عظمت عالَم اسلامي مي شوند و براي تحقق آن حاضرند همه ي زندگي خود را فدا کنند. کتاب هايي مثل «تمدن زايي شيعه» و «کربلا؛ مبارزه با پوچي ها» و «زن؛ آن گونه که بايد باشد» و «عالَم انسان ديني» متکفل تذکر به عالَمي هستند که اسلام در صدد تحقق آن است. ممکن است دوستان در ابتداي امر گمان کنند کتاب «زن؛ آن گونه که بايد باشد» کتابي است اخلاقي و توصيه هايي است براي زنان و مرداني که بنا است يک زندگي ديني داشته باشند، درست است که کتاب جواب گوي اين نياز هم هست، ولي هدف اصلي کتاب آن است که معلوم کند خانواده ي ما در فضاي اسلامي، چه عالَمي دارد و به کدام بُعد از ابعاد انساني در عالَم هستي نظر مي کند. تماماً تلاش ما در اين کتاب آن بوده که بتوانيم روشن کنيم خانواده يک عالَمي است که اين عالَم گم شده است و با نشان دادن جايگاه زن در فضاي ديني، به آن گمشده اشاره مي کنيم. برگشت به آن عالَم مقدمات خود را مي خواهد و چيزي نيست که سريعاً محقق شود. ما در کتاب «عالَم انسان ديني» سعي کرديم از نظر تئوري عرض کنيم مباني فلسفي و عرفاني عالَم ديني چيست ولي در کتاب «زن؛ آن گونه که بايد باشد» و کتاب «کربلا مبارزه با پوچي ها» سعي بر اين بوده که به طور عملي نشان داده شود چگونه بايد از نيهيليسم عبور کرد و با حقيقتي که ماوراء گذشته و آينده است، مأنوس شد.
در مباحث مربوط به انقلاب اسلامي، نه تنها متوجه حيات فعّالي خواهيم شد که انقلاب اسلامي بستر آن را فراهم کرده است، بلکه مي توانيم جايگاه تاريخي خود را نسبت به پشت کردن به غرب احساس کنيم و بدانيم اگر ما خود را از انقلاب اسلامي بيرون بکشيم گرفتار پوچ ترين نحوه ي حيات خواهيم شد. انقلاب اسلامي يک تحفه ي فوق العاده ارزشمندي است که زندگي ما با قرارگرفتن در سايه ي آن به بهترين نحو هدف دار مي شود.
از طريق نظر به انقلاب اسلامي از يک طرف به تاريخ انبياي گذشته متصل مي شويم و از طرف ديگر انقلاب حضرت مهدي«عجل اللّه تعالی فرجه» را در منظر خود قرار مي دهيم. گذشته از اين که جايگاه تاريخي خود را به عنوان جايگاه عبور از غرب نيز در خود احساس مي نمائيم.
سعي بنده در کتاب هاي مربوط به انقلاب اسلامي و حضرت امام خميني«رضوان الله عليه»آن بوده که جدا از مباحث فلسفي در نقد غرب، بتوانم از طريق اين کتاب ها احساس متعالي عبور از غرب را به مخاطب متذکر شوم تا متوجه شود در مسير انقلاب اسلامي از يک طرف از غرب عبور مي کند و از طرف ديگر به مهدي«عجل اللّه تعالی فرجه» وصل مي شود. به همين جهت بنده عقيده ام اين است که عزيزان مي توانند از طريق کتاب هاي انقلاب اسلامي، يک بحث غرب شناسي لطيفي را به مخاطب متذکر شوند به طوري که مخاطب به خوبي احساس کند غرب؛ ظلماتِ زندگي تعالي بخش است.
از آن جايي که تمام تلاش ما آن است که عالَم مخاطبان به سوي حق تغيير کند و معارف ديني در فضاي ابژکتيويته ي حاکم بر انديشه ها طرح نشود، مجبور شده ايم در کتاب هاي متعدد و مثال هاي فراوان، عالَمِ مدّ نظر خود را در افق زندگي مخاطبان قرار دهيم و مخاطبان نيز بايد با چنين رويکردي مطالب را دنبال نمايند تا إن شاءالله حقيقت رخ بنماياند.
ما چاره اي نداريم که مثال هاي فراواني را در کتاب ها مدّ نظرِ مخاطَب خود قرار دهيم تا خواننده ي کتاب ها، خود را در عالَمِ مدّ نظرِ کتاب احساس کند و إن شاءالله موضوع مورد نظر به عنوان جلوه اي از حقيقت رخ بنماياند.
مي توان کل مباحثي که در راستاي سلوک ذيل شخصيت امام«رضوان الله عليه»عنوان شده و کمک مي کند تا شروعي باشد تا هرچه بيشتر انديشه ي حضرت امام بروز کند را در پنج عنوان طرح کرد، که البته اين ترتيب، ترتيب خواندن کتاب ها نيست بلکه نظر به اولويت مقاصدي است که ما بايد دنبال کنيم. پنج عنوانِ مورد نظر عبارتند از:
1- رجوع به حضرت «الله» به عنوان حقيقتي که هم مبدأ همه ي عالم است و هم مقصد همه، به همان معنايي که شما در آيه ي «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ»متذکر آن هستيد، اين مقصد را بايد بتوانيم به صورت کاربردي در زندگي خود پياده کنيم و حضرت امام«رضوان الله عليه»مسير کاربردي رجوع به حضرت «الله» را در مقابل ملت ما قرار دادند، ما قبل از انقلاب که بي امام بوديم، نمي دانستيم راه کارِ رجوع به حضرت الله چگونه است. عملاً حضرت امام شيخ و راهنماي آگاه به مسير سعادت ملت ما شدند به طوري که حق و حقيقت را از عالم غيب گرفتند و به صورت کاربردي به اين ملت دادند و تأکيد ايشان بر روي اصالت وجود و حکمت متعاليه و عرفان محي الدين در همين راستا است.
2- دومين نکته اي که بايد در راستاي مقصد مورد نظر به آن توجه کنيم نظر به ائمه ي معصومين«علیهم السلام» است به طور خاص و نظر به حضرت مهدي«عجل اللّه تعالی فرجه» است به طور اَخص، زيرا که آن ذوات مقدسه وسيله ي رجوع به حق اند از طريق اسماء الهي و اسماء الهي در آن ها متعين است و بر اين مبنا به حضرت مهدي«عجل اللّه تعالی فرجه» به عنوان واسطه ي فيض الهي و حقيقي ترين واقعيات در عالم امکان نظر مي شود و همان طور که عرض شد در همين رابطه حضرت باقر«علیه السلام» مي فرمايند: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ لَا يَكُونَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ حِجَابٌ حَتَّى يَنْظُرَ إِلَى اللَّهِ وَ يَنْظُرَ اللَّهُ إِلَيْهِ فَلْيَتَوَالَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ يَتَبَرَّأْ مِنْ عَدُوِّهِمْ وَ يَأْتَمَّ بِالْإِمَامِ مِنْهُمْ فَإِنَّهُ إِذَا كَانَ كَذَلِكَ نَظَرَ اللَّهُ إِلَيْهِ وَ نَظَرَ إِلَى اللَّه»[1] هركس مايل است بين او و خدا حجابى نباشد تا خدا را ببيند و خداوند نيز او را مشاهده كند بايد آل محمّد را دوست بدارد و از دشمنانشان بيزار باشد و پيرو امامي از اين خانواده گردد. اگر چنين بود خدا را مىبيند و خدا نيز او را مىبيند.
براي هرچه بيشتر کاربردي شدنِ رجوع به حق بايد پس از نظر به وجود، به مظهر کمالي وجود يعني اسماء الهي نظر کرد و اسماء الهي را در مظاهر کاملي که همان سيره ي اهل البيت«علیهم السلام» باشد به تماشا نشست، و در همين رابطه از معرفت نفس شروع مي کنيم.
3- با نظر به معرفت نفس، راه شناخت و ادراکِ «وجود» گشايش مي يابد تا راهِ رجوع به حضرت حق معلوم شود و همان طور که عرض شد در راستاي رجوع به حضرت حق است که با مقام حضرت مهدي«عجل اللّه تعالی فرجه» به عنوان واسطه ي فيض الهي، روبه رو مي شويم.
در يک دستگاه مطمئن مي توان با معرفت نفس و ادراکِ «وجود» شروع کرد تا امکان ادراک مقام واسطه هاي فيض که مظهر اسماء الهي است فراهم شود و با نظر به آينه ي وجودِ مظاهر الهي، به حضرت حق نظر شود.
براي رجوع به حضرت مهدي«عجل اللّه تعالی فرجه» دو نکته بايد مدّ نظر باشد؛ يکي نظر به انقلاب اسلامي به عنوان واسطه اي که ما را به شرايط ظهور حضرت مهدي«عجل اللّه تعالی فرجه» مي رساند و ديگر عزم عبور از غرب که حجاب رجوع به مهدي«عجل اللّه تعالی فرجه» است، زيرا در راستاي رجوع به حق بايد از جايگاه انقلاب اسلامي با رويکردِ رجوع به حضرت مهدي«عجل اللّه تعالی فرجه» غافل نبود و از جايگاه فرهنگ مدرنيته به عنوان حجابِ رجوع به حق آگاهي کامل داشت.
زندگي در فرهنگ انتظار
4- نظر به انقلاب اسلامي و ولايت فقيه و انديشه ي امام خميني«رضوان الله عليه»، نظر به مرحله ي گذار است تا در زمان غيبت، رجوع ما به حاکميت امام معصوم مورد غفلت قرار نگيرد و در اين راستا به جامعه اي نظر داريم که جامعه ي منتظِر است و آن را يک زندگي مي دانيم که بايد در فرهنگ انتظار به آن بپردازيم.
آن هايي که مي گويند منتظر بمانيم تا امام زمان«عجل اللّه تعالی فرجه» تشريف بياورند و بعد ببينيم چه بايد کرد، ابداً امام زمان را نمي شناسند. زيرا امام زمانِ غايب يعني امامي که در عين غيبت، راه کاري براي ادامه ي دينداري براي ما گذاشته اند تا در زمان غيبت چون منتظران زندگي کنيم، نه همچون نشستگان. سبک و سلوک حضرت امام خميني«رضوان الله عليه»يعني حيات ديني، با رويکرد انسان منتظِر. کسي که مي خواهد بنشيند تا بعداً امام زمان بيايند و کاري بکنند دروغ مي گويد که منتظر است چون به فکر ساختار جامعه ي منتظِر نبوده است. شيعه در راستاي انتظارِ امام زمان به جامعه اي نظر دارد که جامعه ي منتظِر است با هويت خاصي که جامعه ي منتظِر دارد. جامعه ي منتظر براي خود شخصيت خاصي دارد که بايد به آن بپردازيم و اين تهمت است به شيعه اگر بگويند منتظر امام زمان«عجل اللّه تعالی فرجه» معطل و بيکار است، جامعه ي منتظر داراي مکتب خاصي است که به ولايت فقيه نظر دارد. تفاوت اين جامعه با جامعه ي آرماني شيعه آن است که در جامعه ي آرماني، امام معصوم حاکم است و ساختار خاص خود را دارد ولي در جامعه ي منتظِر، حاکميت با ولي فقيه است که سعي دارد حکم خدا و رسول و امام«علیهم السلام» را حاکم کند و اين بهترين شرايط براي زندگي در زمان غيبت است. يکي از اشتباهات بزرگي که ما داريم اين است که فکر مي کنيم در جامعه ي منتظر امکان حيات متعالي نيست و بايد دست روي دست بگذاريم تا اماممان بيايند، در صورتي که حضرت صادق«علیه السلام» مي فرمايند: «مَنْ مَاتَ مُنْتَظِراً لِهَذَا الْأَمْرِ كَانَ كَمَنْ كَانَ مَعَ الْقَائِمِ فِي فُسْطَاطِهِ لَا بَلْ كَانَ كَالضَّارِبِ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ«صلوات اللّه علیه وآله»بِالسَّيْف»؛[2]هركس با انتظار ظهور امام زمان«عجل اللّه تعالی فرجه» بميرد مانند کسي خواهد بود که در خيمه ي قائم با او باشد، نه، بلكه مثل كسى است كه در خدمت رسول خدا«صلوات اللّه علیه وآله» شمشير زده باشد. اين ها همه نشان مي دهد همان طور که ظهور امام زمان «عجل اللّه تعالی فرجه» ظهور انقلابي بزرگ است، فرهنگ انتظار هم نمي تواند از آن حالتِ حماسي جدا باشد. به همين جهت رسول خدا«صلوات اللّه علیه وآله» فرمودند: «اَفْضَلُ الْعِبادَةِ، اِنتظارُ الْفَرَجِ»[3] برترين عبادت، انتظار فرج است. و بدانيم انتظار فرج در حال حاضر به همان معناست که امام خميني«رضوان الله عليه»در تبيين آن فرمودند: «شكستن فرهنگ شرق و غرب، بي شهادت ميسر نيست».[4] پس مي توان همين حالا در يک حيات متعالي به سر برد.
5- در راستاي نظر به حق در مسير نظر به مهدي«عجل اللّه تعالی فرجه»، بايد متوجه ي غرب بود و نقد مدرنيته به عنوان نقد حجاب ظهور حقيقت، چيزي نيست که بشود از آن غافل شد و از عاملي که به واقع مانع تجلي ظهور حقيقتِ انقلاب اسلامي مي شود به راحتي گذشت.
اين بود آن چه ما به عنوان راه کار زندگي ذيل شخصيت حضرت امام خميني«رضوان الله عليه»بدان اعتقاد داريم و اميد داريم اگر عزيزان نکات پنجگانه ي فوق را رعايت کنند به لطف الهي شخصيت خود را در معرض پرتو شخصيت اشراقي حضرت روح الله«رضوان الله عليه»قرار مي دهند و کار را شروع کرده اند.
خداوند به حقيقت اولياء و انبيائش افتخار پيروي از حضرت امام خميني«رضوان الله عليه»را جهت بهترين رجوع به حضرت حق، به ما عنايت بفرمايد.
موفق باشید.
منبع: لب المیزان
........................................................................
پی نوشت ها:
[1] - بحارالأنوار، ج23، ص 81 .
[2] - كمال الدين و تمام النعمة، شيخ صدوق، ج2، ص 338.
[3] - همان، ج 1، ص 287.
[4] - صحيفه ي امام، ج21، ص 327.
- وبلاگ حبیب پورفرض اله
- بازدید: 803
- 4