نخستین جرعه ها
اشاره: رشد، کمال، خداجویی، پیوند با عالم غیب، طلب معارف، علاقه به شهود حقایق، حس و حالی است که همه انسان ها دارند؛ به ویژه مسلمانان که دینشان، دین تکامل و کمال است و کتابشان، کتاب معنویت و تقوا و ارتقا و به خصوص شیعه که این سیر را در طول تاریخ، عاشقانه دنبال می کرده است. چرا نکنند که اسباب را جمع داشته اند؟ با یک دست، تمسّک به کتاب کمال، یعنی قرآن آسمانی و با یک دست، تمسّک به عروه الوثقای الهی، یعنی اهل بیت رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلم داشته اند که نقطه شروع عالم و خَلق آن ها هستند و نقطه پایان معارف و علوم و کمالات نیز و بازگشت خلق به سوی آن ها است. شیعه، با حرکت به سوی کمال، قصد می کند تقرّب به امامان خویش؛ به ویژه امام هادی مهدی علیه و علیهم السّلام را.
این طریق کمال که جذابیت و حلاوت و لطافت بسیار داشته و طالب فراوان، باعث شده است مدعیان فراوان نیز داشته باشد.
علاقه افراط گونه مردم از یک سو و فراوانی مدعیان از سوی دیگر، باعث شده است مسایل اخلاقی و معنوی در طول تاریخ، دچار نشیب و فرازها، چالش ها و احیاناً انحراف هایی بشود. دنبال کردن سیر اخلاق و معنویت در صدها سال گذشته و تأثیر حکومت ها و ادیان و گروه های بدعت گرا بر اخلاق و معنویت را به زمانی دیگر وا می گذاریم.
سوء استفاده هایی که از این رشته معارف شده است، بحثی جدا و توفیقی سوا می طلبد. فعلاً باید مطلب را از نیاز امروز جامعه مان آغاز کنیم.
موقعیت خطیر فعلی حکومت اسلامی در کشور عزیزمان ایران و باز بودن دست روحانیت و حوزه ها برای تبلیغ از یک سو و مردمی که در پیروی از دین خدا، حجت را بر ما تمام کرده اند از سوی دیگر، ما را موظف می کند به نیاز های درونی و خداجویی و خلأ روحی و تشنگی معنوی آنان، بیشتر اهمیت بدهیم و بعد از رفع مشکلات درونی خویش، به مشکلات اخلاقی و تهذیبی و معنوی آنان بپردازیم.
در کشور و جامعه امروز ما، کم نیستند کودکانی که حافظ قرآن و نهج البلاغه باشند. به برکت انقلاب، در دهه های گذشته هم چنین کودکانی داشته ایم که هم اکنون جوانان و مردانی برومند هستند و حوزه های علمیه باید برای اینان حرفی گفتنی داشته باشد. معنویت گرایی، جزء خمیره مردم ایران است و زبان حال این مردم خداجوی است که:«از معنی اگرحرفی داری بیار»
قلب سلیم
قرآن، از زبان سلطان الموحدین حضرت ابراهیم علیه السلام قیامت را این گونه توصیف می کند که: « یوم لا ینفع مال ولابنون إلا من أتی الله بقلب سلیم». سود قیامت، از آنِ کسانی است که قلب سلیم داشته باشند و قلب سلیم، قلبی است که از عیوب و ملکات زشت و غیر خدایی سالم باشد و خلاصه به جز خدا نبیند.
قلب سلیم، همان شاکله سالم است. وقتی قرآن می فرماید: «کل یعمل علی شاکلته» یعنی صدور عمل چه کمّاً و چه کیفاً مربوط است به شاکله انسانی و شاکله، سیطره ای پنهان بر اعمال دارد. البته مسأله توفیقات الهی جدا است که گاهی نصیب و همراه می شود و توانایی انسان را در ارایه عمل صالح بالا می برد. علی أیّ حالٍ امکان صدور عمل صالح، از شاکله ای صالح و سالم هست. من اگر شاکله ای سالم و راقی نداشته باشم، اگر قلبی سلیم نداشته باشم، در ارایه عمل صالح دچار مشکل خواهم شد. البته این نکته قابل توجه است که عمل صالح، مرا در ساختاری بهتر و شاکله ای سالم تر یاری می کند و شاکله سالم، در ارایه اعمال بهتر مرا کمک می کند و خلاصه، دور لازم نمی آید.
نکته قابل توجه این است که شاکله، یک حیث تأثیر پذیری دارد؛ مثبت یا منفی و یک حیث تأثیر و اثرگذاری جمله «کل یعمل علی شاکلته» تأثیر شاکله در عمل را گوشزد می کند؛ امّا حیث تأثیر پذیری شاکله زیاد است. حتی از بطن مادر که طفل در معرض تأثیرات خارجی است؛ لذا دستور مراعات از جانب شارع مقدس برای مادر در ایّام حمل و رضاع، به دلیل ترسیم شاکله ای صحیح است. اعمال سوء و حتی افکار زشت و بد مادر، ناخودآگاه روی جنین اثر منفی می گذارد و شاکله و ساختار جنین فعلی و فرزند و شهروند آینده را منفی می کند. مواظبت ها و دستور های اسلام برای مادر در ایّام رضاع و شیر دهی هم به این دلیل است. مادر، اگر غذای حرام مصرف کرد و به فرزند خردسال خود شیر داد، برای طفل و ساختار روحی طفل، ضرر فراوان دارد. از مسایل مؤثر در ساختار روحی انسان، محیط خانواده است؛ نماز خواندن یا نخواندن والدین، امانت داری یا خیانت اطرافیان، راستی و درستی یا دروغ گویی مربوطین، بالأخره در این کودک یا نوجوان اثر خواهد کرد و کم کم به صورت شخصیت یا شاکله ای شکل گرفته در خواهد آمد و او، با آنچه در این خانه می بیند، می شنود و یاد می گیرد، شاکله ای برای خود درست خواهد کرد و بالاخره از خانه و دبستان گرفته، تا دانشگاه و اجتماع، محیط هایی هستند که در ساختار روحی فرد دخالت دارند.
ای طالب معنویت! مهم نیست چند سال داری، چقدر درس خوانده ای، شغل داری یا نداری یا چه شغلی داری ؛ فعلاً در این مقطع، مهم آن است که سال ها بر تو گذشته است و خواسته یا نا خواسته، خوب یا بد، صاحب شخصیتی خاص و شاکله ای مخصوص شده ای و دوست داری بهتر شوی، کامل شوی. از مجموع صفات و خلق و شخصیت و شاکله خویش راضی نیستی و دوست داری شخصیتی آرام به ذکر خدا، بدون اضطراب، با دلی آگاه، متوجه و متذکّر به حق تعالی داشته باشی. می خواهی خداشناس و خداترس باشی و بالاخره می خواهی حرکت کنی؛ ولی نقطه شروع را نمی دانی شرایط را نمی دانی.
منزل اول
قدم اول سلوک را علمای علم اخلاق، مختلف فرموده اند. شاید هم الفاظ متفاوت باشد؛ ولی معنا واحد. بعضی از بزرگان، توبه را منزل اول می دانند، بعضی عزم را و بعضی دیگر یقظه وتنبه و بیداری را. در چند شعر از «سفرنامه» چنین گفته ام :
بـایـد اول به جـهــاد اکبـر
نفـس امـاره کـه از او فـریاد
گرجهادت همه «فینا»[1] گـردد
نفس می میرد و تو زنده شـوی
سفری با دل و جان خواهی کرد
شب چو بنشینی و قرآن خوانی
روح تو میـل پلیـدی نکنـد
خاطـرات و خطـرات موهوم
سفری سوی سمـاوات کنـی
عالم قدس به کشف و به یقین نگری
نفس خود را شکنی پا و کمر
می دهد خرمن طاعات بباد
چشم تو شاهد و بینا گردد
تا ابد زنده و پاینده شوی
سیر با روح و روان خواهی کرد
رمز غیبوبت خود می دانی
میل هرچیز که دیدی نکند
می شود از دل و جانت معدوم
زنده دل کوچ ز اموات کنی
علم همیـن اسـت همیـن
شاید بتوان گفت منزل اول، رجوع است به نفس؛ یعنی بازگشتی دقیق به گذشته و عملکرد؛ یعنی توجهی به خطاها، افراط و تفریط ها. این نوع نگرش، تنبّه و بیداری می آورد. معنای «فَرجَعُوا إِلی أَنْفُسِهِم»[2] است؛ همین حالی که برای قوم ابراهیمعلیه السلام ایجاد شد. آنان، با یک رجوع به خود، متوجّه شناعت و قبح امری شدند که قبلاً انجام می دادند؛ ولی آن را بد نمی دانستند، بلکه خوب هم می دانستند.
انصراف از اعمال ناپسند و دوری از افراط و تفریط ها و حتی افکار بد، نتیجه یک رجوع است به خویشتن خویش. آدمی همراه این سیل عظیم اشتغالات نفسانی، با غفلت از حق تعالی پیش می رود. گمان می کند خوب است به فرمایش بعضی از اساتید اخلاق و معرفت که می فرمود : این آیه شریفه «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِاْلأَخْسَرینَ أَعْمالاً * الَّذینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا»[3] کمر انسان را می شکند. آدمی، بیچاره قوّه خیال است و در خیالات خود، غوطه ور است؛ نه تنها همه کارهای خود را خوب می پندارد، بلکه گاهی به اطرافیان و دوستان و خانواده خویش -مستقیم یا غیر مستقیم- إلقا می کند که او را تأیید کنند، مدح کنند، به به و چه چه کنند؛ اما این که واقعاً آنچه انجام داده است، تعریف دارد یا تقبیح، باید با میزانی حقیقی سنجیده شود. انسانی که خیلی اسیر خیالات نباشد، انسانی که منصف باشد، دوست دارد جایگاه خویش را بداند، حدّ و حدود کمال و نقص خود را بشناسد، صفات انسانی که در جان و نفس او راسخ شده و صفات بهیمی که در دل او جای گرفته است را بشناسد.
خلاصه، آدمی می خواهد بداند شاکله ساخته شده و شخصیت به فعلیت رسیده او در چه حدودی است و معدل او از مجموع اعمال، افکار، آرا و نظرات، بر چه پایه و مرتبه ای استوار است؟ از این جا به بعد، میزانی لازم است که انسان، داشته های خود از خوب و بد را به آن ارایه کند و جواب بگیرد. امیرالمومنین علیه السلام فرمود: «عبادالله! زنوا انفسکم قبل ان توزنوا». کتاب گران سنگ جامع السعادات تألیف عالم متتبع، ملّا مهدی نراقی و کتاب ارزشمند معراج السعاده تألیف فاضل محقّق، ملّا احمد نراقی که بین علمای اخلاق، مشهور به کارخانه آدم سازی بوده، بررسی نسبتاً وسیعی درباره صفات و ملکات دارد. مؤلف، رذایل و فضایل اخلاقی را بررسی کرده و ثابت کرده است هر صفت و خلق و خوی در آدمی، افراطی دارد و تفریطی و اعتدالی؛ مثلاً اگر صفتی بر پایه اعتدال قرار گیرد، می شود شجاعت؛ اگر افراط گونه با این صفت برخورد شود و إعمال گردد نامش تهوّر است و اگر در آن، تفریط شود، جُبن و ترس تولید می کند. همین طور، باقی صفات هر کدام سه مرتبه اعتدال، افراط و تفریط را دارا می باشد. طبیعتاً اگر کسی همه را بداند و درصدد اصلاح و اعتدال برآید، موفق خواهد شد. مهم این است که میزانی بدست می دهد؛ امّا این که آیا این روش به اصطلاح «معراج السّعاده» ای، برای بیرون آمدن از رذایل اخلاقی راهی نزدیک است یا عمر نوح علیه السّلام می خواهد، مسأله دیگری است. به نظر می رسد از زمان مرحومین نراقیین تا امروزه که سال ۱۳۸۷ هجری شمسی است، تحولات عظیمی در بخش اخلاق – بلکه در بیشتر علوم- و معنویت رخ داده است. امروزه مردم – چه در حوزه و چه در غیر حوزه – دنبال کوتاه ترین راه هستند که بیشترین بازدهی را داشته باشد. در زمان مرحوم نراقی، وقتی سخن از «علم اخلاق» به میان می آمد، منظور، رساندن صفات به حد اعتدال و بیرون آمدن از افراط و تفریط و اتصاف به خلق و خوی آدمیت بود و بیرون آمدن از خوی حیوانی؛ اما امروزه، مراد از اخلاق و معنویت، طی طریق و مسیر کمال است؛ به گونه ای که هم بیرون آمدن از افراط و تفریطِ صفات را داشته باشد و هم سیر روحانی؛ رسیدن به توجّهات باطنیه؛ از بین بردن ریشه جهل و نادانی؛ کنترل قوای بهیمی و بدست آوردن آرامش درون با ذکر الهی؛ امروزه یک طلبه جوان، در جست وجوی حقیقت تجرّد نفس است و کوتاه ترین راه رسیدن به تجرّد را طالب است که در گذشته، طالبان علوم عقلی این مبحث را دنبال می کرده اند. باید دانست همه دنیا، همه ادیان، بسیج شده اند تا راهکارهایی ارایه کنند که اولاً مردم خویش را از حیث معنویت خواهی تأمین کنند و در مرتبه بعد، به صدور افکار و آرا و اعتقادات خود بپردازند و جوانان پاک و حقیقت جوی ما را بربایند. بودایی ها، مسیحیت و حتی یهودِ اروپا و آمریکا، مهملات و لاطایلاتی را تحت عنوان معنویت و علم روح ارایه کرده اند و حتی برای جوانان جویای معنویت ما هم نقشه ها کشیده اند.
حوزه های علمیه شیعه را پشتوانه ای عظیم و گوهر های ارزشمندی است؛ عالمانی که پشتوانه اخلاق و معنویت شیعه بوده اند.
یک نمونه
در سال ۸۰-۱۳۷۹ که به ارض اقدس مشهد مقدس مشرف شده بودیم، با جناب آیت الله حاج سید اسماعیل هاشمی قدس سره در یک ساختمان بودیم. روزی همراه حضرت حجت الاسلام سید عبد الله فاطمی نیا برای عیادت، خدمت آیت الله سید اسماعیل هاشمی رسیدیم. (در این سفر، آیت الله هاشمی در همان مشهد مقدس جان به جان آفرین تسلیم کردند و ملاقات ما، دو روز قبل از فوت ایشان بود) ایشان کرامتی را از جناب سید شفتی نقل فرمودند و فرمودند: این کرامت را سینه به سینه از اساتیدمان نقل می کنم:
رییس مطرب های آن زمان که فرد شرور و بی باکی بود، در ملأ عام، می گساری کرده بود. جناب آیت الله حاجی کلباسی، در پی او فرستادند. او را آوردند و مقابل مردم، حد الهی بر او جاری کردند. این عمل حاجی کلباسی، بر آن فرد شرور و افرادش بسیار گران آمد و بسیار شکسته شدند.
آنان، به سبب شلاق خوردن رئیسشان، در صدد انتقام برآمدند؛ ولی رئیس گفت: «این انتقام، کاری سنگین است و از شما بر نمی آید. من، شخصاً این کار را خواهم کرد». بعد از این، دیگر عابد و زاهد شد و یک سال، نماز جماعت حاجی کلباسی – آن هم صف اول- را ترک نکرد. بعد از یک سال که قضیه فراموش شد، یک روز برای ناهار از حاجی کلباسی دعوت کرد. حاجی هم برای ظهر روز جمعه موافقت کردند. روز موعود فرا رسید. بعد از نماز عصر، فرد مزبور، درشکه آورده بود که حاجی را به منزل ببرد، خادم حاجی عرض کرد: «آقا من هم بیایم؟» حاجی گفتند: «شما را دعوت نکرده و این، خلاف اخلاق است». حاجی را سوار درشکه کرده و رفتند. وقتی وارد منزل شدند، حاجی کلباسی دید اوضاع، اوضاع دیگری است. تعداد زیادی از الواط جمع شده و هر کدام، یک قمه به دست و همه مست و لا یعقل هستند. حاجی از همان رییس، برای خواندن دو رکعت نماز اجازه گرفتند. او هم موافقت کرد. نماز حاجی طول کشید. ناگهان صدای داد و بیداد و حمله به درب خانه بلند شد و گروهی به -اصطلاح امروز- نیروی انتظامی و – به اصطلاح همان ایام- چماق نقره ای های سید شفتی وارد خانه شدند. سید شفتی، به دنبال حاجی کلباسی خانه را می گشتند، تا وارد اطاق شدند. حاجی کلباسی، از جناب سید پرسید: «آقا! شما کجا؟ اینجا کجا؟» سید فرمود: «نماز ظهر و عصر را خواندم و ناهار خوردم. خواستم استراحت کنم، صدایی شنیدم که فرمود: «دریاب عبد صالح ما را» حاجی کلباسی پرسیدند: «نشانی این جا را چطور پیدا کردید؟» سید فرمود: «این جواب، بماند برای بعد».
نحله های مختلفی که اصالت خویش را حفظ کرده و پیوند محکم خود را با قرآن و اهل بیت علیهم السلام نگه داشته اند، چنین محصولاتی داشته اند. چه بسیار بوده گرایش های معنوی که با سر چشمه های زلال معرفتی پیوند داشته اند. اینان، دستورالعمل داشته اند؛ از سیّد بن طاووس، سیّد بحرالعلوم و قبل و بعد از این دو بزرگوار. در طول تاریخ، نحله نجف، از جناب آقا سیّد علی شوشتری تا جناب مرحوم قاضی و اساتید و شاگردانشان، همچون مهر و ماه بین کواکب می درخشند.
کراماتی از نحله نجف
اما شرح کرامات علمای نحله نجف، خود کتاب – بلکه کتابها – است. کرامت در این عالمان وارسته، به گونه ای دیگر است که از این نوعِ مصطلح، مهم تر است. از نظر ما، کرامت حاج سید علی شوشتری، این است که شیخ اعظم، یعنی جناب آیت الله شیخ انصاری در زمانی که بزرگ ترین حوزه درسی فقه و اصول حوزه علمیه نجف را داشته و مرجعیت عامه شیعه، بر عهده این بزرگوار بوده است مع ذلک شب های چهارشنبه در درس اخلاق آسید علی شوشتری شرکت می کرده است. جناب شیخ انصاری – آن هم در این زمان- طلبه جوانی نیست که در هر مجلس و محفل اخلاقی و معنوی شرکت کند.
کرامت ملاحسینقلی همدانی، شاگردانی است از قبیل میرزا جواد آقا ملکی تبریزی با آن همه کتاب های ارزشمند اخلاقی – سلوکی و آیت الله شیخ محمد بهاری همدانی و حجت الحق سید احمد کربلایی تهرانی مشهور به سید احمد بُکّاء. جناب سید احمد از شب تا صبح، عبادت و راز و نیاز و گریه و مناجات داشت و صبح به مدرسه می آمد و به درس و بحث و کارهای طلبگی و تبلیغی دینی می پرداخت. یک فقیه نامدار اصولی متبحر و فیلسوف بزرگ، مانند جناب آیت الله شیخ محمد حسین اصفهانی (کمپانی)، طی نامه هایی از مرحوم ملکی تبریزی می خواهد سفارش ها و دستورالعمل های استادشان، مرحوم ملاحسینقلی همدانی و تجربیات خودشان در طریق معرفت نفس را برای ایشان بنویسند. کرامت جناب آسید احمد کربلایی این است که شاگردی مانند حاج سید علی قاضی را به حوزه علمیه نجف اشرف بلکه همه حوزه ها و بلکه شیعه تحویل دهد، آن هم با یک دریا کرامات و عجایب و غرایب. کرامت مرحوم قاضی نیز آن است که شاگردی فیلسوف و مفسر دوران، مانند علامه طباطبایی و شاگردی عارف و فقیه، مانند آیت الله العظمی حاج شیخ محمد تقی بهجت فومنی می پرورد که با عمر پربرکتی بیش از نود و پنج سال، همه وظایف حوزوی و مرجعیت شیعی را در کمال صحت و موفقیت انجام می دهند.
این بزرگواران، بخشی از شخصیت ها و الگوهای شیعی هستند که در کمال سلامت، طریق معرفت نفس را طی کرده اند. سفارش اول این بزرگواران، این دستورالعمل بوده است که: «عمل به واجبات و ترک محرمات. انجام مستحبات در حد امکان و ترک مکروهات نیز در حد امکان». این بزرگان، از بدعت پرهیز می کرده اند و تقرب به خدا و اهل بیت و توجه به مولایمان حضرت صاحب الزمان علیه السلام را نصب العین قرار می داده اند.
البته باید طریق این بزرگان و دستورات آنان، از لابلای کتب و نوشته های این قوم، جمع آوری شود، طبقه بندی گردد و به حسب مراتب طالبان حقیقت و معنویّت و تهذیب، در اختیار تشنگان معارف اهل بیت علیهم السّلام قرار گیرد.
اخلاق و معنویت در حوزه های علمیه، با سابقه ای به قدمت عالمان دین و پشتوانه ذخیره های علمی و عملی ارزشمند که به امامان معصوم علیهم السلام می انجامد، راه روشنی فرا روی خویش دارد و هر راهی جز این راه، سر از ترکستان یا ناکجا آباد در خواهد آورد.
—————
پی نوشت:
۱ . به این آیه اشاره است: «والذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا».
۲ . سوره انبیاء: ۶۴.
۳ . سوره کهف: ۱۰۴-۱۰۳.
—————
منبع : چشمه زلال
- وبلاگ جاهدکاظمی
- بازدید: 972
- 1