ابواب:" حقوق مؤمنان بر یک دیگر" و برخی احوال آنان
باب پانزدهم: در حقوق برادران و اینکه یادآوری آنان از همدگر مستحب است
و مطالب دیگری که با اینها مناسبت دارند.
(4) 1- احتجاج: بسندی تا امیر مؤمنان (ع) که بآن مرد یونانی که پس از دیدن معجزههای خیرهکننده بدست آن حضرت مسلمان شد فرمود: من فرمانت دهم که با برادرانی که با تو موافقند در تصدیق محمد (ص) و تصدیق من، و فرمانبری از او و از من همدردی کنی در بخشش آنچه خدا بتو روزی کرده، و بدیگران آنان تو را افزونی داده، رخنه نیاز آنان را ببندی و شکستگی امورشان و نیازشان را جبران کنی، هر کدام آنها که با تو همپایهاند در ایمان میان خود و آنها برابری کنی، و هر کدام از آنها از تو دیندارترند او را در آنچه داری بر خود مقدم شماری تا خدا بداند که تو دینت را بر مالت مقدم شماری و اینکه اولیاء او ارجمندترند نزد تو از خاندان و عیالت: (5) 2- اختصاص: امام صادق (ع) فرمود: مسلمان برادر مسلمانست، و حق مسلمان بر برادر مسلمانش اینکه سیر نباشد و برادرش گرسنه بماند، و سیراب نگردد و او تشنه بماند، و جامه بر تن نباشد و او برهنه بماند وه چه بزرگ است حق مسلمان بر برادر مسلمانش، (6) فرمود (ع) چون کسی ببرادرش اف گوید پیوند میان آنها بریده شود و اگر گفت: تو دشمن منی یکی از آن دو کافر باشد، و اگر باو تهمت زد ایمان در دلش آب شود و نابود گردد چنانچه نمک در آب حل شود، (7) و فرمود: خدا عبادتی نشده که برتر باشد از اداء حق مؤمن و فرمود (ع) حق مؤمن از کعبه بزرگتر است، و فرمود (ع) دعای مؤمن برای مؤمن دفع بلا کند و روزی او را روان سازد.
(8) 3- خصال: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود (ع) مؤمن بر مؤمن از جانب خدا هفت حق دارد او را در چشم خود والا نگرد، و از دل دوست بدارد، و در مالش با او همراهی کند و غیبت و بدگوئی از او را حرام شمارد، و در بیماریش از او عیادت کند، و بدنبال جنازهاش
برود، و پس از مردنش جز خوبی او نگوید.
(1) 4- همان: از حمیری مانندش را آورده جز اینکه پس از ذکر: واجب از خدا عز و جل، افزوده: خدا بازپرس او است از آنچه در آنها کرده، و پس از" مالش": و دوست دارد برایش آنچه برای خود دوست دارد.
(2) 5- امالی صدوق: بسندش تا امام باقر (ع) که فرمود: برادر مسلمانت را دوست بدار، و برایش دوست دار هر چه برای خود دوست داری و برایش بد دار هر چه برای خود بد داری، چون نیازمند شدی از او خواهش کن، و چون او خواست باو بده، و هیچ خیری را از او پسانداز مکن که او هم از تو پسانداز نکند، پشتیبان او باش که او هم پشتیبان تو است، اگر غایب شد در غیبتش او را بپا، و اگر حضور دارد او را دیدار کن، او را والا شمار و گرامی دار که او از تو است و تو از او، و اگر از تو کار دارد از او جدا مشو تا بددلی او را و هر چه در خاطر دارد شفابخشی و برطرف کنی، و اگرش خیری رسد خدا را بحساب او سپاس کن، و اگرش بدی کمکش کن و برایش چارهجوئی کن.
(3) 6- تفسیر قمی: بسند از حماد از امام صادق (ع) فرمود: خدا در قرآن تحمل را واجب کرده گفتم: تحمل چه باشد؟ فرمود: اینست که تو آبرومندتر باشی از برادرت و از او تحمل کنی، و آن قول خداست (13: آل عمران) خیری نیست در بسیاری از نجوای شما.
(4) 7- همان: بسندش تا امیر مؤمنان (ع) فرمود: خدا بر شما واجب کرده زکات جاه و آبروتان را چنانچه زکات مالتان را.
(5) 8- همان: امام ششم فرمود: راستی که مؤمن را بر مؤمن هفت حق واجب است، از همه واجبتر اینکه باید مؤمن حق را بگوید و گر چه بضرر خودش باشد یا پدر و مادرش، و به خاطر آنها از حق نگذرد.
(6) 9- قرب الاسناد: تا از دی که شنیدم امام صادق (ع) بخیثمه فرمود: سلام ما را به دوستان ما برسان، و آنها را سفارش کن بتقوی از خدای بزرگ، و اینکه توانگرشان به فقیران سرکشند و نیرومندشان بناتوانشان، و زندههاشان بر جنازه مردههاشان حضور یابند و اینکه در میان خانههاشان با هم برخورد کنند، زیرا برخورد آنها زنده شدن امر ماست سپس دست بر داشت و گفت رحمت کند خدا کسی را که امر ما را زنده کند.
(7) 10- امالی طوسی: بسندی مانندش را آورده.
11- خصال: بسندش تا پیغمبر (ص) فرمود: چهار حق بر امتم لازم است: توبه کن را
دوست باشند، و ناتوان را رحم کنند، و به نیکوکار کمک دهند، و از گنهکار درگذرند.
(1) 12- همان: بسندش تا معلی بن خنیس که بامام ششم (ع) گفتم: حق مؤمن بر مؤمن چیست؟ فرمود: هفت حق واجب که هر کدام واجبند که اگر از آن درگذرد از ولایت خدا در گذشته و فرمانش را فروهشته و خدا عز و جل را در او بهره نباشد گوید: گفتم قربانت بمن بگو که کدامند؟ فرمود: ای معلی راستش من بر تو نگرانم و ترسم آنها را ضایع کنی و با اینکه میدانی رعایت نکنی و عمل نکنی گفتم: لا قوه الا بالله.
فرمود: آسانتر همه اینکه بخواهی بر او آنچه برای خود میخواهی و بد داری برایش آنچه برای خود بد داری.
حق دوم اینکه در نیاز او دوندگی کنی و رضایش بجوئی و خلافش نکنی در گفته او، حق سوم اینکه با جان و مالت با او صله کنی و با دست و پا و زبانت، حق چهارم اینکه چشم و راهنما و آئینه و پیراهنش باشی.
حق پنجم اینکه: سیر نباشی و او گرسنه، و پوشیده نباشی و او برهنه، و سیراب نباشی و او تشنه.
و حق ششم: اینکه اگر همسر و خدمتکاری داری و برادرت ندارد خدمتکاران را بفرستی تا جامهاش را بشوید و خوراکش را بسازد، و بسترش را بگسترد که در همه اینها با تو شریک است.
و حق هفتم: اینکه بقسم او وفا کنی، و دعوتش را اجابت کنی و بر جنازه او حاضر شوی، و در بیماریش از او عیادت کنی، و تنت را در نیاز او بکار اندازی و از او نخواهی که از تو خواهش کند بلکه بانجام آن پیشدستی کنی، چون با او چنین کنی دوستی خود را باو وابستی و دوستی او را بخدا عز و جل.
در امالی طوسی و اختصاص هم مانند آن آمده.
(2) 13- خصال در اربعماه امیر مؤمنان (ع) فرمود: مؤمن برادرش را واندارد از او چیزی بخواهد پس از آنکه نیاز او را داند، پشتیبان هم، مهربان هم باشید، بهم بخشش کنید و منافق گونه نباشید که میگوید آنچه بدان عمل نمیکند.
(3) 14- امالی طوسی: بسندش تا محمد بن مسلم که مردی از اهل جبل نزد من آمد و به همراه او نزد امام ششم (ع) رفتیم، و هنگام بدرود بآن حضرت گفت: بمن سفارش کن، فرمود تو را سفارش کنم بتقوای از خدا و نیکی کردن به برادر مسلمانت و بخواه برایش آنچه برای
(1) خود میخواهی و بد دار برایش آنچه برای خود بد داری، اگر از چیزی خواهد باو بده، و اگر خودداری کرد باو پیشنهاد کن، در هیچ خوبی از او دلتنگ مشو که او هم از تو دلتنگ شود برای او باز و باش که او هم بازوی تو باشد، و اگر از تو دلگیر شد از او جدا مشو تا خرده خرده کینه او را از دلش برآوری و اگر غائب شود در غیبتش جانب او را نگهداری، و اگر حاضر باشد در آستانش باش و بازو و پشت او شوی، و با او مهربان باش و او را ارجمند دار زیرا تو از او باشی و او از تو.
(2) 15- همان: بسندش تا امام باقر (ع) فرمود: باید توانای شما کمک دهد به ناتوان شما، و توانگرتان توجه کند به فقیرتان و هر کس خیرخواه برادرش باشد بمانند خودش، و نهان دارید اسرار ما را، و مردم را بما واندارید الخ.
(3) 16- همان: بسندش تا پیغمبر (ص) که فرمود: مسلمان بر برادر مسلمانش شش کار خوب را بایست است: سلامش دهد چون باو برخورد، و عیادتش کند چو بیمار شود، و بخیرش گوید چون عطسه زند، و حاضرش شود چون بمیرد، و پذیرایش باشد چون دعوتش کند، و بخواهد برایش آنچه برای خود خواهد، و بد دارد برایش آنچه برای خود بد دارد.
(4) 17- محاسن: بسندش تا امیر مؤمنان (ع) فرمود: شش خصلت باشد که هر که دارد در برابر خدا باشد از سمت راست، راستی که خدا دوست دارد مسلمانی را که بخواهد برای برادرش آنچه برای خود خواهد، و بد دارد برای او آنچه برای خود بد دارد، و در باره ولایت باو نصیحت کند، و مقام مرا بشناسد، و بدنبال من گام بردارد، و چشم به سرانجام من داشته باشد.
(5) 18- همان: بسندش تا مالک بن اعین که گفت: امام ششم (ع) بمن رو کرد و فرمود: ای مالک شما براستی شیعه مائید، ای مالک بینمت که در باره فضیلت ما پر میگوئی؟ راستی کسی نتواند وصف خدا کند عظمت و قدرتش را بگوید، و چنانچه آن را نتواند و برای خدا برترین نمونه است همچنان کسی نتواند وصف کند رسول خدا (ص) و فضیلت ما را و آنچه را خدا از حقوق ما واجب کرده، و همچنین نتواند وصف کند حق مؤمن را و بجا آورد آن را از آنچه خدا برای مؤمن بر برادرش واجب کرده است بخدا ای مالک چون دو مؤمن بهم برخورند و با هم دست بدهند پیوسته خدا تبارک و تعالی با مهر و آمرزش بآنها نگرانست و گناهانشان از چهره و اندامهاشان فرو ریزد تا از هم جدا شوند، پس چه کسی تواند وصف کند خدا را و وصف کند کسی را که چنین مقامی نزد خدا دارد.
(1) 19- سرائر: بسندی تا امام ششم (ع) که میفرمود: مؤمن خدمتکار همدگرند، راوی گفت: من گفتم بیکدگر چه خدمتی کنند؟ فرمود: هزینه یک دگر را بدهند.
(2) 20- فقه الرضا: بدان خدایت رحمت کناد که حق برادران واجب و فرض است و باید جان و گوش و دیده و دست و پای و همه اندام خود را فدای آنها کنید، آنان دژهای شمایند که در سختیهای دنیا و آخرت بآنها پناه برید، بر آنها فخر نفروشید و از آنها دور نشوید، و با آنها مخالفت نکنید و غیبت آنها را نکنید و یاری و کمک بآنها را واننهید و جان و مال خود را برای آنها دریغ نکنید، و برای دعاء بآنها رو بدرگاه خدا عز و جل آورید، و با آنها همراهی و برابری کنید در آنچه رواست، و یاریشان کنید چه ستمکار باشند و چه ستمکش بوسیله دفاع از آنها (یعنی جلو ستم آنها را بگیرید و جلو ستم بر آنها را مترجم).
(3) و روایت است که پرسش شد عالم (ع) از اینکه کسی صبح کند و غمناک باشد و سبب غم خود را نداند؟ فرمود: چون این حال باو رسد باید بداند که برادرش غمگین است، و همچنین اگر شادمان صبح کند بیسببی برای شادی، و از خدا یاری خواهیم برای ادای حقوق برادران و آن برادر که چنین حقوقی دارد آنست که در کلیات دین و فروع آن با تو فرقی ندارد، و حق واجب باعتبار نزدیکی و دوری برادرانست بهمدگر.
(4) روایت دارم از عالم (ع) که برابر کعبه ایستاد و گفت: چه بزرگ است حقت ای کعبه، و بخدا که حق مؤمن از حق تو بزرگتر است که (5) و روایت است که هر که هفت بار گرد کعبه طواف کند خدا شش هزار حسنه برایش نویسد و شش هزار گناه از او زداید، و شش هزار درجه از او بالا برد، و برآوردن حاجت مؤمنی بهتر است از یک دوره طواف و یک دوره طواف تا ده تا را شمرد.
(6) 21- مصباح الشریعه امام صادق (ع) فرمود: بزرگ نشمارد حرمت مسلمانان را جز کسی که خدا حرمت او را بر مسلمانان بزرگ شمارد، و هر که حرمت رساتری نزد خدا و رسولش دارد بیشتر حرمت مسلمانان را نگهدارد، و هر که حرمت مسلمانان را موهون سازد پرده ایمانش را دریده، (7) رسول خدا (ص) فرمود: از اجلال خدا باشد بزرگداشت هم پیوندان در اسلام (8) و فرمود (ص): هر که بخوردسالان مهر نورزد و بزرگان را احترام نکند از ما نباشد، مسلمانی را به ارتکاب گناهی که توبهپذیر است تکفیر مکن جز آن را که خدا در کتابش یاد کرده است. (145
النساء) راستی که منافقان در درک اسفل دوزخند" و بکار خود پرداز که مسئول آنی.
(9) 22- تفسیر امام: قول خدا عز و جل" صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ" فرمود: و راه آنها که نعمت دادی بر آنها بتوفیق در دین و طاعت خود، و آنها کسانیند که خدای تعالی فرموده
(1) (69: سوره النساء) و هر که فرمانبرد از خدا و رسولش هم آنانند که خدا بر آنها نعمت داده از پیغمبران و صدیقان و شهیدان و نیکان، و چه خوب رفیقانی باشند، سپس فرمود: مقصود از نعمت یافته، آنها نباشند که نعمت مال و تندرستی دارند و گر چه همه اینها نعمت ظاهره خدا باشند مگر نبینی که اینان گاهی کافران و فاسقان باشند و مامور نشدید دعا کنید تا خدا شما را براهشان ارشاد کند، و همانا مامور شدید.
که دعا کنید خدا شما را براه آنان ارشاد کند که خدا بآنها نعمت داده بایمان بخدا و تصدیق رسول خدا (ص) و بولایت محمد و خاندان پاکش و به تقیه که سالم مانید از شر بندگان خدا و از فزونی گناه دشمنان خدا و کفرشان و باینکه با آنها مدارا کنی و آنها را وانداری به آزار کردن خود و مؤمنان دیگر، و یا شناخت حقوق برادران مؤمن زیرا هیچ مرد و زنی نباشد که دوستدار و پیرو محمد و خاندانش باشد و دشمن دشمنانشان جز که خدا او را از عذاب خود در دژ استوار و زیر سپر نگهداری برگیرد، و هیچ مرد و زنی نباشد که با بندگان خدا بهترین مدارا را داشته باشد، و در باطل آنها در نیاید و از حق بدر نشود جز که خدا نفس او را تسبیح سازد، و کردارش را پاکیزه کند و باو صبر دهد در رازداری ما و تحمل خشم آنچه از دشمنان ما شنود، و ثواب کسی دارد که در راه خدای تعالی در خون خود بغلطد.
و هیچ بنده خدا نیست که خود را وادارد بادای حقوق برادرانش و تا تواند آنها را بپردازد، و هر چه در امکان دارد بآنها بدهد و از آنها راضی باشد که از او درگذرند، و خرده بر آنها نگیرد، و از لغزشهای آنان در باره خود چشم پوشد جز که خدا عز و جل روز قیامت باو فرماید: ای بنده من حقوق برادرانت را پرداختی و بر آنها خرده نگرفتی در آنچه از آنها بستانکار بودی و من بخشندهتر و کریمتر و سزاوارترم باینکه مانند کار تو را از مسامحه و بزرگ منشی انجام دهم، و من امروز حقی را که بتو وعده دادم بپردازم، و از فضل واسع خود بر آن افزایم، و خرده نگیرم بر تو در تقصیر پارهای از حقوق خودم، و او را بمحمد و خاندانش رساند و آنها هم او را در شیعه خوب خود درآورند.
(2) 23- همان در تفسیر قول خدا عز و جل" و بدهید زکات را" یعنی از مال و جاه و نیروی خود، زکات مال همراهی با برادران مؤمن تو است و زکات جاه و اعتبار اینست که آنها را برسانی بآنچه از آن در مانند برای ناتوانی خود از هر نیازی که در دل دارند، و زکات نیرو کمک بآنها است که برادرت الاغش یا شترش در بیابان یا در راه افتاده و دادرس میخواهد و دادرسی باو کمک ندهد تا بارش را بر آن بارکش نهد، و او را سوار کنی و برپا کنی تا بکاروان
برسد، (1) و تو در انجام همه این کارها اعتماد داشته باشی موالات محمد و خاندان پاکش و به اینکه خدا پاکیزه کند اعمالت را و چند برابر کند آنها را بسبب دوستیت با آنان و بیزاریت از دشمنانشان، (2) و رسول خدا (ص) فرمود: بهمان ولایت تنها اعتماد نکنید و بدنبال آن واجبات خدا را انجام دهید، و حقوق برادران را بپردازید، و تقیه را بکار بندید، که باین دو اعمال کامل شوند یا کمبود دارند (یعنی عدم رعایت این دو سبب کمبود اعمال خیر و شر شود مترجم).
(3) 24- همان: آگاه باش که بزرگتر فریضه خدا بر شما پس از فرض دوستی و پیروی ما و دشمنی با دشمنان ما بکار بستن تقیه است در باره خودتان و برادران و آشنایان خودتان، و پرداخت حقوق برادران همکیش برای رضای خدا.
آگاه باش که براستی خدا بیامرزد هر گناهی را بعد از این و خرده نگیرد، و اما در این دو تا کم باشد کسی که نجات یابد جز پس از رسیدن بعذابی سخت جز اینکه مظلمه بگردن آنها افتد در برابر قصاص حقوقی که شما بر آنها دارید، و آن ظلم که بشما کردند، از خدا بترسید و خود را برای ترک تقیه دچار دشمنی خدا نکنید و نه برای تقصیر و ادای حقوق برادران خود.
(4) 25- جامع الاخبار: رسول خدا (ص) فرمود: مؤمن بیتقیه چون تن بیسر است، و مؤمنی که رعایت نکند حقوق برادران مؤمن خود را چون بیخردیست که با چشمش نبیند، و با گوشش نشنود، و زبانش از بیان مقصودش لال است، و با دلیل از خود دفاع نتواند، و بدستش کوبشی ندارد، و پایش از جا نجنبد و پاره گوشتی را ماند که هیچ سودی ندارد، و هدف همه بدآوردها است، و از این رو مؤمنی که حقوق برادرانش نشناسد، حقوق آنها را از دست بدهد و چون تشنهایست در برابر آب خنک که ننوشد تا بمیرد و چون آدمی است که همه حلی دارد و آنها را برای دفع بدی و جلب خوبی بکار نیندازد و فاقد هر نعمت و دچار هر آفت است.
(5) امیر مؤمنان (ع) فرمود: تقیه بهترین کار هر مؤمن است که خود و برادرانش را با آن از فاجران حفظ میکند و انجام حقوق برادران اشرف اعمال پرهیزکارانست و جلبکننده دوستی فرشتههای مقرب و شوق حوریان زیباچشم است.
(6) و حسن بن علی (ع) فرمود: راستی تقیهای که خدا امتی را اصلاح کند بدان صاحبش مانند همه ثواب اعمال آنها را دارد، و تارک که مایه هلاک امتی شود شریک گناه هلاککننده آنها باشد، حقشناسی برادران، دوستی با خدای رحمانست و بزرگ کند تقرب به ملک
دیان را و ترک ادای آنها دشمنی خدا و کماعتباری نزد کریم منان را بار آورد.
(1) 26- اختصاص: بسندش تا رسول خدا (ص) که مسلمان را بر مسلمان شش حق است:
سلام در برخورد با او، و عافیت گفتن نزد عطسه او، و عیادت در بیماری او، و پذیرش دعوت او، و حضور در وفات او، و دوست دارد برایش هر چه برای خودش دوست دارد و در پشت سر خیرخواه او باشد.
(2) 27- همان: بروایتی از امام رضا (ع) که فرمود: ای عبد العظیم سلام مرا به دوستانم برسان و بگو بآنان که شیطان را بر خود راه ندهند و فرمانشان بده براستی در حدیث، و پرداخت سپرده و بگو ترک کنند جدال را و خاموش باشند از آنچه سودیشان ندارد، و بهم رو آورند و با هم دیدار کنند که مایه نزدیکی بمن است، و همدیگر را تکه پاره نکنند که من سوگند خوردم با خود هر که چنین کند و یکی از دوستانم را بخشم آورد دعا کنم تا خدا او را در دنیا بسختی عذاب کند و در دیگر سرا از زیانکاران باشد، و بآنها بفهمان که خدا نیکان را آمرزد و از بدکارانشان درگذرد جز آنکه برایم شریکی آورد (یعنی در امامت) یا بیازارد یکی از دوستانم را، یا بدی او را در دل گیرد که خدا او را نیامرزد، تا برگردد و اگر برگشت که خوب و گر نه ایمان را از دلش برکند، و از ولایت من بدر شود، و بهرهای از ولایت ما ندارد و پناه بخدا از این وضع.
(3) 28- کتاب قضاء حقوق از صوری: امیر مؤمنان در سفارش خود برفاعه بن شداد بجلی قاضی اهواز در نامهای که باو فرستاد فرمود: تا توانی با مؤمن سازش کن که پشتیبان او خداست و خودش نزد خدا ارجمند است، و ثواب از خدا دارد، و ستمکارش خصم خداست، و تو خصم او مباش.
(4) و رسول خدا (ص) فرمود: مؤمن واندارد که برادرش از او خواهش کند با اینکه نیازش را میداند.
(5) و فرمود (ص): خطاب بمؤمنان: همدگر را دیدار کنید و با هم مهربان باشید و بهم ببخشید، و چون منافق نباشید که بگوید و عمل نکند و بسندش از جعفر بن محمد عاصمی که گفت با گروهی از یاران بحج رفتم و وارد مدینه شدم و یک جایی را برایم انتخاب کردند که منزل کنیم و امام هفتم پیشواز ما آمد و بدنبالش خوراکی بود، و میان نخلها نشستیم و آن حضرت هم آمد و نشست و طشت و اشنان (گرد دستشوئی) آورد و دو دست خود را شست و طشت را از سمت راستش گرداند تا نفر آخر ماها و آنگاه بازگرداند از سمت چپش تا بآخر ما رسید، سپس
(1) خوراک را پیش آورد و با نمک شروع کرد و سپس فرمود: بسم الله بخورید و دوم لقمهاش از سرکه بود، و پس از آن یک شانه بریان آورده فرمود:
بخورید بسم الله این خوراکیست که خوش میداشت رسول خدا (ص) سپس آبگوشت با مزه سرکه آورد و فرمود: بخورید بسم الله که خوراکی است که امیر مؤمنان (ع) دوست داشت، سپس گوشتی که بادنجان در آن سرخ شده بود آورد و فرمود: بخورید بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ این خوراک را حسن (ع) دوست میداشت، سپس ترید ماست آورد و فرمود: بخورید بسم الله این خوراک را حسین (ع دوست میداشت و خوردیم، و آنگاه دندهها سرد شده آورد و فرمود:
بخورید این خوراک را علی بن الحسین (ع) دوست میداشت سپس پنیر با خوشبوکننده آورد و فرمود: بخورید، بسم الله این خوراکی است که ابو عبد الله (ع) خوش میداشت سپس حلواء آورد و فرمود: بخورید این خوراکی است که خوش دارم، و سفره را برداشتند.
یکی از ما رفت تا آنچه زیر سفره ریخته بود برچیند آن حضرت فرمود: دست باز دار، این کار در خانه وزیر سقف میباشد، ما در اینجا زیر آسمان آن سهم پرندهها و بهائم است، سپس خلال آوردند و فرمودند حق خلال کردن اینست که زبانت را در دهانت به چرخانی و آنچه پذیرا شد فرو دهی و آنچه بجا ماند خلال کنی، و طشت آوردندش و آغاز کرد باول کسی که سمت چپش بود تا بدان برگشت و شست و سپس شست هر که در سمت راستش بود تا پایان.
سپس فرمود: ای عاصم شما در صله و همراهی با هم چگونه باشید؟ گفتم: بهتر از هر کس، فرمود: آیا کسی از شماها بدکان برادرش یا خانه او میرود در وقت تنگی دست خود و کیسه پول او را در میآورد و هر چه نیاز دارد بردارد و کسی جلوش را نگیرد و کارش را زشت نشمارد؟ گفت: نه، فرمود: پس شما آن طور که من دوست دارم با هم صله ندارید گویم این بروایت دیگری در باب کلیات آداب خوردن گذشته.
(2) و از همان کتاب بسندش که امام ششم بمفضل فرمود: ای مفضل چگونه است وضع شیعه در میان شماها گفتم: قربانت چه بسیار خوب بهم صله کنند و بهم نیکی کنند، فرمود: یکی از شماها نزد برادرش میرود و دست در کیسه او میکند و هر چه نیاز دارد برمیدارد و او تو رویش نمیایستد و درد بدل نمیشود؟ گوید: گفتم: نه بخدا باین وضع نیستند، فرمود: بخدا اگر چنین بودند و همه شیعه جعفر بن محمد بر سر ران گوسفندی فراهم میشدند جواب همه را میداد (یعنی تا این اندازه برکت میافتد).
(3) و بسندش از امام صادق (ع)، فرمود: خدا عبادتی نشده بهتر از اداء حق مؤمن، (4) و فرمود: راستی برای خدای تعالی حرمتها است: حرمت قرآن، حرمت رسول الله، حرمت بیت
المقدس و حرمت مؤمن.
(1) و بسندش از عبد المؤمن انصاری که گفت: نزد امام کاظم (ع) رفتم و محمد بن عبد الله بن محمد جعفی نزد آن حضرت بود و من بوی لبخند زدم، حضرتش فرمود: دوستش داری؟
گفتم: آری و دوستش ندارم جز بخاطر شما، فرمود: او برادر مؤمن تو است، برادر مادری و پدری، ملعونست کسی که با برادرش دغلی کند، ملعون است کسی که خیرخواه برادرش نباشد، ملعونست آنکه در بروی برادرش ببندد، و ملعونست آنکه غیبت کند برادر خود را.
(2) و بسندش که پرسش شد امام رضا (ع) از حق مؤمن بر مؤمن؟ فرمود: از حق مؤمن بر مؤمن است که از دل دوستش بدارد، و با مالش با او همراهی کند، و یار او باشد در برابر ستمکارش و اگر غنیمتی به مسلمانان رسد و او غائب باشد سهمش را بستاند، و چون بمیرد سر گورش برود، و ستمش نکند و با او دغلی نکند و باو خیانت نکند، و او را وانگذارد و غیبتش نکند، و دروغگویش نشمارد و باو اف نگوید، و اگر گفت دوستی آنها از هم ببرد و اگر باو گفت تو دشمن منی یک دگر را کافر شمردند، و اگر باو تهمت زد ایمان در دلش آب شود و نابود گردد چنانچه نمک در آب نابود گردد و هر که مؤمنی را خوراک دهد بهتر است از آزاد کردن یک بنده، و هر که مؤمن تشنهای را سیراب کند خدایش از شراب سر بمهر بهشت سیراب کند، و هر که مؤمن برهنهای بپوشاند خدایش از سندش و دیبای بهشت بپوشاند و هر که بمؤمن وامی دهد برای خدا عز و جل بجای صدقه محسوب است تا آن را بوی بپردازد و هر که گره از کار مؤمنی در دنیا بگشاید خدا گره گرفتاری آخرتش بگشاید.
هر که از مؤمن حاجتی برآورد بهتر است از اینکه روزه دارد و در مسجد الحرام معتکف شود، و همانا که مؤمن چون ساق تن جامعه است (که جامعه بوجود او استوار است مترجم) و راستی که امام باقر (ع) فرمود: او در روی کعبه، سپاس خدا را که تو را ارجمند و شریف و بزرگوار ساخته و پناهگاه مردم نموده و وسیله امنیت، و بخدا که حرمت مؤمن بزرگتر از حرمت تو است.
مردی از اهل جبل بآن حضرت وارد شد و بر او سلام داد و هنگام بدرود بآن حضرت گفت بمن سفارشی کن و آن حضرت فرمود: سفارشت کنم به تقوی در برابر خدا، و به نیکی کردن برادر مؤمنت پس دوست بدار برایش هر چه برای خود دوست داری و اگر از تو خواست باو بده، و اگر خودداری کرد باو پیشنهاد کن، از او تنگدل مباش که از تو تنگدل نیست و بازوی او باش و اگر از تو دلخور شد از او جدا مشو تا دلش را بدست آری و کینهاش بدر آری، و اگر غایب شد در غیبتش او را بپا و اگر حاضر است باو بچسب و پشتش باش و دیدارش کن و ارجمندش دار
و باو مهر ورز که او از تو است و تو از او، و افطار دادنت به برادر مؤمنت و شاد کردن او بهتر است از روزه داشتن و ثواب بالاتری دارد.
(1) 29- نوادر راوندی: بسندش تا رسول خدا (ص) که فرمود: مؤمن آئینه برادر مؤمن است، خیرخواه او باشد چون از او غایب گردد و چون حاضر او باشد بزداید از او هر چه را بد دارد و در مجلس جا برایش باز کند.
(2) 30- من گویم بنقل از خط شیخ شهید ره باین صورت یافتم، بسندی تا امام ششم (ع) که فرمود: نه، بخدا مؤمن نباشد کسی تا چون پیکر برادر مؤمن خود باشد که اگر رگی دردمند شد بضربتی همه رگها بدنبال او باشند (3) و از آن حضرت است (ع) که فرمود: هر چیزی را بچیزی آسایش باشد، و مؤمن را به برادر مؤمن خود آسایش چنانچه پرنده را بهمگنانش، (4) و از امام باقر (ع) است که فرمود: مؤمنان در نیکی بهم و مهر بهم و دلسوزی بهم چون یک پیکرند که چون دردی دارد همه اعضاء او بیخواب شوند و تب کنند.
(5) (و بدنبال روایت معلی بن خنیس است در پرسش از حقوق مؤمن که ترجمه آن در شماره 12 گذشت مترجم) تا گوید فرمود: دوست دار برای برادر مسلمانت آنچه برای خود دوست داری، و چون نیازمندی از او بخواه و چون از تو خواست باو بده، و از خیر او تنگدل مشو که برای تو تنگدل نشود، پشت او باش که او هم پشتیبان تو است در غیبتش او را بپا اگر حاضر است دیدنش کن و والایش شمار و ارجمندش دارد که او از تو و تو از او باشی و اگر از تو گله دارد از او جدا مشو تا کینهاش را بدر آری، و اگر خیری باو رسید خدا عز و جل را سپاس گو و اگر گرفتار شد باو بده و از او در خور و باو یاری کن.
(6) مضر بن قاموس گفت که: بامام هفتم گفتم بمن خبر رسیده که از پدرت حسین که یکی از برای حاجتی نزد او آمد و باو گفتند آن حضرت معتکف است: و او بنزد امام حسن (ع) رفت و این را باو گفت و آن حضرت فرمود: ندانست که راه رفتن برای انجام حاجت مؤمن تا برآوردنش بهتر است از اعتکاف دو ماه پیاپی در مسجد الحرام با روزه آن سپس امام هفتم (ع) فرمود: و از اعتکاف در همه روزگار.
(7) 31- امالی صدوق: بسندش تا رسول خدا (ص) که مسلمان را بر مسلمان شش خصلت خوب است: سلام در برخورد با او، پذیرش از دعوت او، عافیت باش گفتن در عطسه او، و عیادت در بیماریش، و حضور بر سر مردهاش، و اینکه بخواهد برایش هر چه برای خود میخواهد.
(8) 32- همان بسندی تا رسول خدا (ص) (بهمان مضمون 31 و در آخرش افزوده) و بد دارد برایش آنچه برای خود بد دارد در پشت سر او که غایب است.
(1) 33- همان: بسندش از امام ششم (ع) فرمود: هر که همراه مؤمنی شود تا چهل گام خدا روز قیامت حال او را از وی پرسد.
(2) 34- همان: بسندش تا امام صادق (ع) فرمود: هر که همسفر مؤمن باشد و در راه ازو جلو بیفتد تا چشمرسش نباشد بخونش کشیده و بکشتن او کمک کرده (در صورتی که بواسطه تنها گذاشتن وی باو آسیبی رسد مترجم).
(3) 35- کنز کراچکی: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود ملعونست ملعون مردیکه برادرش به او پیشنهاد صلح کند و با او صلح نکند.
(4) 36- همان: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: مسلمان بر برادر مسلمانش سی حق دارد که از آنها بری نشود جز بادای آنها یا گذشت حقدار: از لغزشش درگذرد، به اشکش رحم آورد، عورتش را بپوشاند (یعنی هر عیبی را) و لغزش او را ببخشد و عذرش را بپذیرد، و در غیبتش از او دفاع کند، و پیوسته اندرزش دهد، و دوستی او را حفظ کند، و آنچه بر عهده گرفته رعایت کند، و در بیماریش عیادتش کند، و بر سر مردهاش حضور یابد، و دعوتش را بپذیرد، و هدیهاش را قبول کند و صلهاش را عوض دهد، و نعمتش را قدردانی کند، و خوب یاریش کند، و همسرش را نگهداری کند، و حاجتش را برآورد و درخواستش را بانجام رساند، عطسهاش را خیر باشد گوید، و گمشدهاش رهنمائی کند، و سلامش را جواب دهد و خوش به او گوید و انعامش را (بدیگری) برآورده کند، و سوگندش را باور کند، و دوستش را دوست بدارد و با او دشمنی نکند و یاریش کند چه ظالم باشد و چه مظلوم یاری او در ستمکاریش اینکه او را از ستمش برگرداند، و در مظلومی او اینکه کمکش کند حقش را بستاند، و او را تسلیم دشمن نکند، و واگذارش نکند بترک یاری او و دوست بدارد برایش هر خیری که برای خود دوست دارد و بد دارد برایش هر بدی که برای خود بد دارد.
سپس فرمود: (علی علیه السلام) که شنیدم رسول خدا (ص) میفرمود یکی از شماها از حق برادرش چیزی کم گذارد و روز قیامت از او مطالبه شود و بر له و علیه او حکم صادر گردد.
(5) 37- همان: بسندش از رسول خدا (ص) فرمود: اعمال مردم در هر هفته دو بار عرضه شوند، روز دوشنبه و روز پنجشنبه و برای هر بنده مؤمنی آمرزش دارند جز کسی که با برادر دینی خود بددلی دارد، و گویند آن دورا رها کنید تا وقتی با هم صلح و سازش کنند.
(6) 38- عده الداعی از آنها علیهم السلام: فرمود: حقیقت ایمان بنده خدا کامل نشود تا دوست دارد برادر مؤمن خود را و از آنها است علیهم السلام که شیعه ما دوستان یک دیگرند و بخشندههای بهم بخاطر ما.
(1) و عبد المؤمن انصاری گفته نزد امام کاظم (ع) رفتم و محمد بن عبد الله بن محمد جعفری خدمتش بود و من روی وی لبخند زدم و آن حضرت فرمود: دوستش داری؟ گفتم آری و دوستش ندارم جز بخاطر شما، فرمود: او برادر تو است، مؤمن برادر پدر مادری مؤمنست ملعونست ملعون کسی که برادرش را متهم سازد، ملعونست ملعون کسی که با برادرش دغلی کند، ملعونست ملعون کسی که خیرخواه برادرش نباشد، ملعونست ملعون کسی که خودخواه باشد بر ضرر برادرش ملعونست ملعون کسی که خود را نهان دارد از برادرش، ملعونست کسی که غیبت و بدگوئی کند از برادرش.
(2) و از پیغمبر است (ص) که محکمترین دستگیرههای ایمان دوستی در راه خدا و دشمنی در راه خداست.
(3) و امام صادق (ع) فرمود: هر چیزی بچیزی آسایش دارد و مؤمن به برادر مؤمنش آساید چنانچه پرنده بهمگنان خود، آیا آن را ندیدی و فرمود: مؤمن برادر مؤمنست، چشم او است آئینه او است، و رهنمای او است، خیانتش نکند، گولش نزند، ستمش نکند، و دروغگویش نشمارد و او را غیبت نکند.
(4) 39- کافی: بسندش تا امام باقر (ع) فرمود: حق مؤمن بر برادر مؤمنش اینست که سیر کند گرسنگی او را، و بپوشاند عورتش را، و بگشاید گره اندوهش را، و بپردازد وامش را، و چون بمیرد جاگیر او شود در خاندان و فرزندش.
(5) بیان: ... بپوشاند عورتش، و آن هر آنچه باشد که پیدا بودنش شرمآور است و واجب از آن برای مرد همان پیش و پس است و برای زن همه تن جز آنچه برکنار شده، و کنیز هم چون آزاد است مگر در باره سرش ولی در اینجا مقصود اعم از آنست و آن پوشش متعارفی است که اهل آن باشد و عادت همگنان او است (6) و در روایتی چون قول آن حضرت (عورت مؤمن بر مؤمن حرام است) تفسیر شده به عیوب، و در اینجا هم احتمال بعیدی دارد.
" پرداخت وام" فراگیر زندگی و پس از مرگ است ...
(7) 40- کافی: بسندش تا معلی بن خنیس که گفتیم بامام ششم (ع) حق مسلمان بر مسلمان چیست؟ فرمود: هفت حق لازم که هر کدام بر او واجبند و اگر یکی را هم نادیده گیرد از ولایت و طاعت خدا بدر شود، و خدا را از او بهره بندگی نباشد، گفتم، قربانت آنها چیستند فرمود: ای معلی من بر تو نگرانم میترسم نادیده گیری و منظور نداری بدانی و بکار نبندی، گفتم: لا قوه الا بالله.
فرمود: کمترین آنها اینکه بخواهی برایش هر چه برای خود خواهی و بد داری برایش هر
چه برای خود بد داری.
(1) و حق دوم اینکه کناره کنی از خشم او و دنبال رضایش باشی و فرمانش را ببری.
حق سوم: اینکه با جان و مال و زبان و دست و پایت باو کمک کنی.
حق چهارم: اینکه چشم او باشی، رهنمای او باشی و آئینهای نمودار او باشی.
حق پنجم اینکه سیر نباشی و او گرسنه، و سیراب نباشی و او تشنه و تن پوشیده نباشی و و او برهنه.
حق ششم اینکه اگر خدمتکار داری و او ندارد باید خدمتکارت را بفرستی تا جامهاش را بشوید و خوراکش را بسازد و بسترش را بگسترد.
حق هفتم: اینکه سوگندش انجام دهی، و دعوتش بپذیری، و بیمار شد عیادتش کنی و بر سر مرده او حاضر شوی و چون بدانی نیازی دارد بانجام آن پیشدستی کنی و او را وانداری تا آن را از تو خواهش کند ولی زود پیشدستی کن، و چون چنین کردی ولایت خود را بولایت او وابستی و ولایت او را بولایت خودت.
(2) روشنگری: واجبند بمعنی استحباب اکید زیرا گمان ندارم کسی بیشتر آنچه ذکر شده واجب داند، با اینکه حرجی سخت را دامنگیر باشند، ولایت خدا یعنی محبت یا نصرت او سبحانه، در نهایه گوید ولایت بفتح واو در نسب و نصرت و آزادکننده آید و با کسره آن در امارت و رابطه آزاد شده و موالات وابستگی بقومی باشد (و از قاموس هم نزدیک بهمین تفسیر را با برخی مشتقات آورده).
(قوله و نباشد برای خدا در او بهره) یعنی هیچ عملش بخدا نرسد و آن را نپذیرد یا اینکه از سعادتمندانی نیست که حزب اللهاند بلکه از اشقیاء است که حزب شیطانند، و اینها همه مبالغه است و مقصود اینست که بنده خالص خدا نیست، و ظاهر اینکه این حقوق نسبت به مؤمنان کامل مقرر است یا برادری که او را در راه خدا ببرادری خود انتخاب کرده، و گر نه رعایت همه این حقوق برای همه شیعیان حرجی است بزرگ بلکه نشدنی جز اینکه گفته شود مقید بامکانست بر وجه آسان که زیانی بحال او نداشته باشد، و بهر حال امریست بزرگ و عمل بدان دشوار و فرمانبری از آن سخت جز بتایید خدا سبحانه.
قوله" من بتو نگرانم" یعنی میترسم که عمل نکنی یا بتو مهربانم و آنها را بتو نگویم که مبادا آنها را نادیده بگیری و حفظ نکنی و فراموش کنی، یا روایت نکنی و عمل نکنی، و بهر تقدیر دلالت دارد که جاهل معذور است، و در آن شکی نیست اگر راه دانستن ندارد، ولی اشکال اینست که چگونه یاد ندادن باو و کندی در آموختن او توجیه میشود و گر چه مانند
(1) آن در باره ترک بیان وجوب غسل در احتلام زنها نیز آمده، و نهی شده از تعلیم این حکم به آنها تا آن را دستآویز خود نسازند (در غسل برای زنا) با اینکه ظاهر بیشتر آیات و اخبار دلالت دارند بر وجوب تعلیم و هدایت و ارشاد گمراه و نادان بویژه در باره ائمه علیهم السلام در صورتی که ترس و تقیه هم در میان نباشد که ظاهر مقام این حدیث است، و البته که خدای تعالی فرموده: (159:) راستی آنان که کتمان کنند آنچه را از بینه و هدایت فرو فرستادیم که آن را برای مردم در کتاب روشن کردیم هم آنانند که خدا لعنتشان کند و همه لعنکنندهها و نمونه آن بسیار است.
و میتوان دو جواب داد یکم اینکه غرض امام از خودداری از بیان این نبوده که از آن درگذرد بلکه برای تشنه کردن طرف بوده بگوش دادن و بزرگ شمردن مطلب و اینکه کار سختی است و میترسم بکار نبندی و کیفر بینی و نفرمود که من آن را بتو نمیگویم بدین جهت و نفرمود که تا ندانی معذوری بلکه مطلب را چند باره مورد تاکید قرار داد تا او را بهتر وادار بعمل کند چنان که اگر امیر خواهد یکی از غلامان و خدمتکارانش را بکار سختی فرمان دهد پیش از صدور فرمان باو گوید: میخواهم فرمان دشوار و بزرگی بتو دهم و میترسم که بکار نبندی که دشوار است و غرضش ذکر نکردن آن نیست بلکه تاکید در بکار بستن آنست.
دوم اینکه این بیان امام مؤید آنست که این امور مستحبند نه واجب، و وجوب بیان همه مستحبات برای مردم خصوص کسی که بیم آنست بدان عمل نکند معلوم نیست بویژه اگر امام آن را ببرخی مردم گوید و مایه شیوع حکم و روایت آن گردد، و میان مردم متروک نماند و بسا که نگفتن آن در صورتی که آن را سبک شمارند بهتر باشد و بحال شنونده اصلح باشد، زیرا ترک مستحب نشنیده بهتر است از شنیدن آن و بیاعتنائی بدان، و این دو وجه که بخاطر رسید هر دو خوبند و شاید یکی روشنتر و بهتر و محکمتر باشد.
(2) و اینکه راوی گفت: لا قوه الا بالله، اظهار ناتوانی از طاعت خداوند است چنانچه شایدش و درخواست توفیق از حضرت او است در ضمن.
اجتناب از خشم برادر در جز امری که مایه سخط باشد چنانچه طلب رضای او هم بدان مقید است و هم اطاعت امرا و عدم ذکر این قید مؤید آنست که مقصود از برادر برادر کامل و صالح است که از ارتکاب غیر رضای خدا غالبا بدور است کمک با جان تلاش بدنی است در نیازهای او با مال بهمراهی و ایثار و انفاق و پرداخت وام و مانند آنها پیش از درخواست و پس از آن و نخست بهتر است، و کمک با زبان بوساطت میان مردم و بدرگاه خدا و بدعا و جلوگیری از غیبت او ستایش او در مجالس و ارشاد او بمصالح دین و دنیا و هدایت و تعلیم او.
(1) (و پس از تفسیر برخی الفاظ حدیث گوید) ابرار قسم و سوگند اینست که اگر او را قسم داد برای کاری انجامش دهد یا بر خبری که قسم خورد بخدا تصدیقش کند.
تا گوید مشهور میان اصحاب اینست که مستحب است بکار بستن چیزی که دیگر ویرا بدان قسم دهد در صورتی که کار مباحی باشد و استحباب آن مؤکد است ولی در مخالفتش کفاره بر طرفین نیست (2) و در روایت مرسله ابن سنانست از امام چهارم (ع) که هر گاه کسی برادرش برای انجام کاری قسم داد و او عمل نکرد بر قسم دهنده کفاره یمین باشد، و این قول برخی عامه است و شیخ این حدیث را حمل بر استحباب کرده است و بقولی معنی ابرار قسم اینست که عمل کند بوعدهای که از طرف او بدیگران داده برای انجام حاجتی و برایش بدان وفا کند و این توجیه بروشنی سست است.
صله کردی ولایتت را بولایت او" یعنی دوستی خود را بدوستی او پیوستی و بر عکس دوستی میان شما پا برجا شده و تو وسیله آن شدی یا بمقتضای ولایتی که مؤمنان بهم دارند عمل کردی که خدای تعالی فرموده:
(71: برائه) مردان مؤمن و زنان با ایمان اولیاء یک دیگرند" و بسا که مقصود از ولایتشان دوستداری آنها با ائمه علیهم السلام باشد یعنی برادری خود را که از جهت ولایت با ائمه است محکم کردی، و در روایت خصال است که صله کردی ولایت خود را بولایت او و ولایت او را بولایت خدا عز و جل.
(3) 41- کافی: بسندش تا عبد الاعلی بن اعین که اصحاب ما بامام ششم (ع) نامهای نوشتند و چیزها پرسیدند و بمن فرمودند تا از وی بپرسم حق مسلمان را بر برادرش و پرسیدم و به من جواب نداد و چون آمدم تا وداعش کنم گفتم از تو پرسشی کردم و جوابم ندادی فرمود:
راستش میترسم کافر شوید، از سخت واجبات خدا بر خلقش سه تا است انصاف دادن کسی از طرف خود تا آنکه نپسندد برای برادرش از طرف خود جز آنچه بپسندد برای خودش از طرف او ما و همراهی کردن با برادر در مال، و یاد خدا در هر حال نه بصرف گفتن سبحان الله و الحمد لله بلکه وقتی بحرام خدا برخورد و یاد او کند و آن را وانهد و ترک کند.
روشنگری" بمن جواب نداد" دلالت دارد بر جواز پس انداختن بیان حکم از وقت پرسیدن برای مصلحتی چون مصلحتی که ما در وجه اول توضیح روایت گذشته بیان کردیم، و بعلاوه میتوان گفت: چون در اینجا پرسش صادر از اهل کوفه بوده و جواب پس از رفتن پیامآور بآنها میرسیده از وقت پرسش هم پس نیافتاده.
" کافر شوید" بقولی یعنی دانسته مخالفت کنید و این یک معنی کفر است و من گویم:
(1) شاید مقصود از آن شک در حکم یا در باره ما باشد برای دشواری و گرانی حکم، یا اینکه آن را خوار شمارید که خود در معرض کفر است یا خود کفر است بیک معنا و مؤید وجه دوم گذشته است و اما دنبال خبر مانندش بچند سند در باب انصاف و عدل (از کافی) گذشته" یاد خدا در هر حال" گر چه از حقوق مردمی نیست ولی در ضمن بیان شده پس از ذکر دو حق مؤمن چون که حق خدا عظیم است و بسا اشاره است باینکه حق مؤمن هم از حقوق خدا است با اینکه یاد خدا در هر حال مؤید ادای حق مؤمن هم هست.
(2) 42- کافی: بسندش از امام ششم (ع) فرمود: خدا عبادتی نشده بهتر از ادای حق مؤمن بیان: گویا ادای حق امامان هم در حقوق مؤمنان وارد است زیرا که آنان علیهم السلام برتر مؤمنانند و کاملتر آنان بلکه مؤمنان بحق همانها باشند.
(3) 43- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود حق مسلمان بر مسلمان اینست که سیر نباشد و برادرش گرسنه، و سیراب نباشد و برادرش تشنه، و پوشیده نباشد و برادرش برهنه پس چه اندازه بزرگ است حق مسلمان بر برادر مسلمانش و فرمود بخواه برای برادر مسلمانت هر چه برای خود خواهی، و اگر نیاز داری از او بخواه، و اگر از تو خواست باو بده و خیری را از او تنگ مگیر و او هم از تو تنگ نگیرد، پشت او باش که او هم پشت تو است، چون غایب شود او را در غیبت او واپا، و چون حاضر باشد دیدنش کن و والایش شمر و ارجمندش دار که او از تو است و تو از او اگر از تو گله دارد از او جدا مشو تا دلش را بدست آری، و اگر خیری باو رسد تو خدا را سپاس کن، و اگر گرفتار شود کمکش کن، و اگر در کیدی گرفتار است باو کمک کن، و چون کسی ببرادرش اف گوید و اظهار نفرت کند دوستی میان آنها از هم ببرد، و چون به او گوید: تو دشمن منی یکیشان کافر باشد، و چون باو تهمت زند ایمان در دلش نابود گردد چنانچه آب در نمک.
راوی گفت: بمن رسیده که فرمود (ع) راستی نور مؤمن بدرخشد برای اهل آسمان چنانی که اختران آسمان بدرخشند برای اهل زمین، و فرمود: براستی مؤمن دوست خداست کمکش کند و برایش بسازد، و جز حق برایش نگوید، و از جز او نترسد.
(4) روشنگری: ... و اگر نیاز داری از او بخواه" دلالت دارد که سؤال از برادر مسلمان بدی ندارد، و وام و بخشش را شامل شود" و خیری از او تنگ مگیر" یعنی خیری که باو رسد تو را دلتنگ نکند و بقولی یعنی خیری را از پس مینداز و معنی یکم بهتر است (و بیاناتی ادبی و لغوی در باره این جمله دارد که ترجمهاش سود عمومی ندارد مترجم).
" چون غیبت" بمسافرت یا بهر طوری او را واپا در باره مال و خاندان و آبرویش.
(1)" او از تو است و تو از او" یعنی از یک سرشتید یا بمعنی همراهی کامل در روش و مذهب و شیوه است چنانچه از تفسیر قول پیغمبر (ص) در باره علی (ع) گفتند که: علی از من است و من از علی، و در نهایه در شرح حدیث هر که دغلی کند، از ما نباشد گفته: یعنی بروش و مذهب ما نباشد و بسنت ما دست نینداخته.
" تا دلش بدست آری" یعنی کینه و خشمش را خرد خرده با لطف از دلش بدر آری ...
(2) و در نسخهای (سمیحته) است یعنی تا طلب کرم و بخشش از او کنی و بسا که تصحیف است از نسخه یکم، بدلیل نسخه چند کتاب (که نام برده)" و چون در معرض کید باشد" از طرف کسی و خواهد باو زیانی رساند در دفاع باو کمک کن، و او را بوی وامگذار تا گوید و بقولی یعنی اگر چاره جوید در دفع بلاء از خودش بوجه مؤثری کمکش کن، و دور باشد، و در مجالس صدوق است که: و اگر گرفتار شد باو کمک کن و چاره بجو، و علی بن ابراهیم در تفسیرش بسندی از امام ششم آورده که فرموده: خدا فرض کرده تمحل را در قرآن، گفتم: قربانت تمحل چیست؟
فرمود: اینکه روی و آبرویت گستردهتر باشد از روی و آبروی برادرت و برای او چارهجوئی کنی و اینست تفسیر قول خدا (114 سوره النسا) خیری نیست در بسیاری نجواشان الخ و در کتاب مؤمن است که اگر گرفتار شد باو بده و از او تحمل کن و کمکش کن.
" یکیشان کافر باشد" زیرا اگر راست گوید طرف خطاب او بواسطه دشمنی با برادر مؤمن از ایمان بدر است و اگر دروغ گوید گوینده که تهمت ببرادرش زده بدر باشد، و این یکی از معانی کفر است در برابر ایمان کامل چنانچه شرحش گذشت و باز هم بیاید ان شاء الله در نهایه گفته در حدیث است: هر که به برادرش گوید: ای کافر کفر باریکی از آن دو باشد زیرا اگر راست گفته که طرف او کافر است و اگر دروغ گفته خودش کافر شده که برادر مسلمانش را تکفیر کرده و کفر دو صنف است کفر باصل ایمان که ضد آنست و دیگری کفر بفرعی از فروع ایمان که از اصل ایمان بدر نشود و بقولی کفر چهار جور است: کفر انکار که اصلا خدا را نشناسد و باو اقرار نکند، و کفر جحود مانند کفر شیطان که خدا را بدل شناسد و بزبان انکار کند، و کفر عناد که خدا را بدل شناسد و بزبان هم اقرار کند ولی از روی حسد و تجاوز دین او را نپذیرد چون کفر ابی جهل و همگنانش و کفر نفاق و آن اقرار بزبانست و انکار بدل هروی گوید از از هری پرسیدند کسی میگوید قرآن مخلوق است او را کافر نامی؟ پاسخ داد آنچه گوید کفر است بازش پرسیدند تا سه بار و همان را پاسخ داد و سپس گفت در پایان: بسا که مسلمان سخن کفری گوید.
(3) و از آنست حدیث ابن عباس که باو گفتند (آیه 44- المائده) هر که حکم نکند بدان چه
خدا نازل کرده آنان همان کافرانند" (1) در پاسخ گفت آنها کافرند ولی نه چون کسی که کافر است به خدا و روز جزا.
(2) و از آنست حدیث دیگر که قبیله اوس و خزرج بیاد آوردند آن دشمنی که در دوران جاهلیت با هم داشتند و بهم شوریدند با شمشیر آخته و خدا در باره آنها فرو فرستاد (109 آل عمران) چگونه کافر شوید با اینکه بر شما آیات خدا خوانده میشود و رسول خدا (ص) در میان شماها است" و این کفر بخدا عز و جل نبود ولی بمعنی سرپوش نهادن بر الفت و دوستی بود که بواسطه اسلام در میان آنها بود.
(3) و از آنست حدیث ابن مسعود که چون کسی بدیگری گوید: تو دشمن منی یکی از آن دو باسلام کافر شده، مقصود ناسپاسی نعمت اسلام است زیرا خدای تعالی دلهاشان را با هم الفت داده و بنعمت او برادر شدند و هر که این نعمت را نشناسد ناسپاسی کرده.
(4) و از آنست حدیث که: هر که نکشد مارها را از ترس آتش البته که کافر شده یعنی کفران نعمت کرده است.
(5) و از آنست حدیث که: پس دیدم بیشتر اهلش را زنها برای کفر آنها، گفته شد: آیا به خدا کافرند؟ فرمود نه، ولی باحسان ناسپاسند و به عشیره ناسپاسند یعنی احسان شوهران خود را ناسپاسند.
(6) و حدیث دیگر که: دشنام بمسلمان فسق و نابکاریست و جنگ با او کفر است، و هر که از پدرش روگرداند کافر شده باشد و هر که تیراندازی را وانهد کافر شده که آن نعمتی باشد، و احادیث بدین مضمون بسیار است و اصل کفر در معنای خود پوشیدن چیزیست که دارای اوست.
و در معنی انماث گفته: یعنی چیزی را در آب فرو کند و باین معنا است حدیث علی (ع) که: بارخدایا نهفته ساز دلهاشان را چنانچه نهفته شود نمک در آب، تا گوید ولی خدا یعنی دوستدار او یا کسی که دوستش دارد یا یاور دین خدا.
تا گوید و باین معنا است (157: البقره) خداست دوست کسانی که گرویدند" و ولی به معنی مطیع هم آمده و به مؤمن گویند ولی الله (یعنی فرمانبر خدا) پایان سخن نهایه.
" و کمک کند او را" یعنی خدا کمک بمؤمن و بسازد برایش یعنی مهماتش را کفایت کند و مؤمن بر خدا نگوید جز آنکه بداند حق است و از جز خدا نترسد یا مقصود اینست که مؤمن کمک کند بدین خدا و بدوستانش و برای خدا کار کند و اعمالش خاص او باشد ...
(7) 44- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: از حق مسلمان بر برادر مسلمانش اینکه چون باو برخورد سلامش کند و او را در بیماریش عیادت کند، و در غیبت او خیرخواه او باشد
(1) و چون عطسه زند باو عافیت باش گوید، و بپذیرد از او چون دعوتش کند، و بدنبال جنازهاش باشد چون بمیرد.
بیان (شرحی از کتب لغت در معنی تسمیت عطسهکننده آورده که در ضمن تفسیر بدعای خیر شده و بتفسیر از نهایه دعا برای اینکه ژست خوبی یا بد چون عطسه ژست او را زشت کرده و بقولی دعا برای پایداری بطاعت خداست و تفسیر آن به (عافیت باشد) شامل همه این معانی میشود مترجم).
(2) و پذیرش دعوت: در دعوت مهمانی یا هر چه چنانچه پیغمبر (ص) فرمود: اگر بپاچهای دعوت شوم بپذیرم، یا مقصود اینست که چون او بخواند پاسخ دهد.
(3) 45- کافی: بسندش تا ابی مامون حارثی که بامام ششم (ع) گفتم: حق مؤمن بر مؤمن چیست؟ فرمود: راستش از حق مؤمن بر مؤمن است که از دل او را دوست دارد، و در مال با او همراهی کند و جانشین او باشد در خاندانش، و یار او در برابر ستمکارش، و اگر حقی دارد در بیت المال و او غائب است بهره او را بستاند برایش، و چون بمیرد سر گورش برود، و خود باو ستم نکند و باو دغلی نکند، و خیانتش نکند، و او را وانگذارد و دروغگویش نشمارد و باو اف نگوید، و اگر باو اف گوید دوستی آنها ببرد و اگر باو گوید: تو دشمن منی یکیشان کافر گردد، و اگر او را متهم کند نابود شود ایمان در دلش چنانچه نمک در آب نابود شود.
بیان: جانشینی در خاندان: برعایت و بازجوئی حال آنها و انجام نیازهاشان در صورتی که غایب شود یا بمیرد ...
(4) 46- کافی: بسندش تا ابان بن تغلب که گفت: من بهمراه امام ششم (ع) طواف میکردم که یکی از یاران ما جلوم درآمد و باشاره از من خواست که برای نیازی با او بروم و من نخواستم که امام را وانهم و با او بروم و در میان طواف باز بمن اشاره کرد و آن حضرت او را دید و بمن فرمود: ای ابان تو را میخواهد؟ گفتم: آری فرمود: او کیست؟ گفتم یکی از یاران ماست، فرمود: با تو هم عقیده است؟ گفتم: آری، فرمود: با او برو گفتم طوافم را قطع کنم؟ فرمود:
آری گفتم و اگر چه طواف واجب باشد؟ فرمود: آری و من با او رفتم.
و پس از آن نزد آن حضرت رفتم و از او پرسیدم از حق مؤمن بر مؤمن، فرمود: ای ابان آن را وانه و دنبال مکن گفتم: چرا قربانت، فرمود: ای ابان آن را دنبال مکن گفتم چرا قربانت (یعنی دنبال میکنم) و پیوسته از آن حضرت پاسخ خواستم تا فرمود: ای ابان نیمی از آنچه داری باو بده سپس بمن نگاه کرد و دید چه هراسی مرا گرفته و فرمود ای ابان نمیدانی
(1) که خدا عز و جل یاد کرده ایثارگران بر خود را؟ گفتم: چرا قربانت، فرمود: چون نیمی از مالت را باو بدهی باو ایثار نکردی هنوز و همانا با او برابر شدی و جز این نیست که باو ایثار کنی اگر نیم دیگر را هم باو واگذاری.
(2) روشنگری: ... دلالت دارد بر جواز قطع طواف واجب برای انجام حاجت مؤمن چنانچه اصحاب گفتند و با احکامش در کتاب حج بیاید ان شاء الله، و گذشت که سرگرداندن آن حضرت (ع) از بیان حقوق برای تاکید و بزرگ نمودن آنست در نظر او و واداشتن بر اداء آنها و سبک نگرفتن آنها است، و گویا راوی این نکته را میدانسته که با نهی آن حضرت از سؤال دست بر نمیداشته، آنکه مقام والائی داشته و اطاعت آن حضرت را واجب میدانسته هراس او را دید یا شگفت او را و آن حضرت آن را بزدود باینکه گروهی از انصار در زمان رسول خدا (ص) مقدم میداشته برادران خود را بر خود در آنچه بیاندازه بدان نیازمند بودند و خدا در قرآن آنها را ستود که فرمود (9 سوره الحشر) و مقدم دارند بر خود و گر چه بدان نیاز خاصی دارند تا آنجا که اگر یکیشان دو همسر داشت یکی را طلاق میداد و بدیگری شوهرش میداد.
و ایثار را فرمود باینکه نیم دیگر را هم باو بدهد که افزون از حق واجب مؤمن است که ببرادرش ایثار میکند و گویا کمتر درجه ایثار را یادآور کرده یا مقید است باینکه نیازمند بهمه آن نیمه بوده است یا مطلق ایثار را تفسیر کرده و گر چه مورد آیه اخص از آنست که مقید به خصاصه شده.
و بدان که آیات و اخبار در اندازه بذل مال و آنچه خوبست تعارض دارند برخی دلالت دارند بر برتری ایثار مانند این آیه و برخی بر برتری میانهروی چون قول خدا سبحانه (29 اسری) دستت بگردنت بلند (و هیچ ره) و آن را یکباره مگشا (و همه را بده) تا ملامتزده درمانده نشینی" (3) و چون فرموده پیغمبر (ص) که بهتر صدقه آنست که روی توانگری باشد، و بسا گفته شود که آن با گونه گونه بودن اشخاص و احوال گونه گونه شود، و آنکه توکلش بر خدا کامل است در نداری و سختی شکیبا است ایثار باو شایسته است و هر که چنین نیست چون بیشتر مردم میانهروی برای او بهتر است.
(4) و در برخی اخبار است که ایثار مخصوص صدر اسلام بوده که بیشتر ندار بودند و مسلمانها در تنگدستی سپس بآیات اقتصاد و میانهروی نسخ شده و این با این خبر منافات ندارد چون کافی است برای رفع استبعاد راوی همین اندازه که ایثار در یک زمانی مطلوب بوده ولی نیمه کردن هم بیشتر با میانهروی ناجور است مگر تفسیر شود باینکه زیانی بحال صاحب مال نداشته باشد.
(1) و در اینجا اشکال دیگریست و آن اینکه اگر با یک مؤمن مالش را دو نیم کرد و بس کرد حق برادران دیگر را ضایع کرده و اگر آن نیم را هم با مؤمن دیگر نیمه کند و باز هم و باز هم برای خودش چیزی نماند مگر تفسیر شود باینکه نیم مال را بهمه برادران تقسیم کند (2) چنانچه روایت است که امام حسن (ع) چند بار مالش را با فقراء نیمه کرد، یا حکم مخصوص است بیک مؤمنی که با او صیغه برادری خوانده برای خدا چنانچه پیغمبر (ص) سلمان را با ابی ذر برادر کرد و مقداد را با عمار و گروهی از اصحاب خود را که در درجه دو صف همانند بودند بلکه میشود بسیاری از اخبار این باب را بهمین قسم از برادری تفسیر کرد و گر چه برخی از آنها دورند از این تفسیر.
(3) 47- کافی: بسندش تا عیسی بن ابی منصور که گفت من نزد امام ششم (ع) بودم به همراه ابن ابی یعفور و عبد الله بن طلحه و آن حضرت آغاز سخن کرد و فرمود: ای ابن ابی یعفور رسول خدا (ص) فرمود: شش خصلتند که هر که دارد برابر خدا عز و جل است و سمت راست خداست و او گفت: قربانت آنها چه باشند؟ فرمود: مرد مسلمان نخواهد برای برادرش آنچه برای عزیزترین خاندان نمیخواهد و با او در ولایت همنصیحت باشد.
ابن ابی یعفور گریست و گفت: چگونه با او در ولایت همنصیحت باشد؟ فرمود ای پسر یعفور چون با تو بدین مقام باشد وادارش کند توجه او و شاد شود از شادی او که شاد شده، و غمناک شود از غم او که غمناک شده، و اگر داشته باشد چیزی که گره کارش گشاید گرهگشائی کند از او و گر نه از خدا برایش آن را بخواهد گوید: و آنگاه آن حضرت (ع) فرمود سه تا از شما و سه تا از ما: بشناسید فضل ما را، و بدنبال ما گام بردارید، و چشم بسرانجام بدارید، هر که چنین باشد پیش خدا عز و جل است و پرتو گیرد از نورشان هر که فرودتر است از آنها و اما آنان که دست راست خدایند اگر کسانی که در فرودشان باشند آنها را بینند ناگوار شود زندگیشان بر آنها از فضلی که در آنها بینند.
ابن یعفور گفت چهشان باشد که دیده نشوند با اینکه در سمت راست خدایند؟ فرمود:
ای پسر ابی یعفور آنان در پرده باشند از نور خدا بتو نرسیده آن حدیث؟ که رسول خدا (ص) میفرمود: راستی برای خدا خلقی باشند سمت راست عرش پیش خدا و سمت راست خدا، چهرههاشان سفیدتر از برف است، و درخشانتر از خورشید برهنه ظهر، و پرسنده پرسد چه کسانند اینان؟ و پاسخ داده شوند اینان کسانیند که در جلال خدا با هم دوستند.
(4) روشنگری: پیش خدا و سمت راست خدا" یعنی جلو عرش در سمت راست یا کنایه است از نهایت نزدیکی بخدا و قربت منزلت بدرگاهش چنانچه بعضی مقربان پادشاه در برابر او
(1) خدمت کنند و بعضی در سمت راستش و بسا که هر دو صف یک گروهند که گاهی بهر دو وصف ستوده شدند و گاهی بیکی از آنها و آنها اصحاب یمین باشند.
و بسا که دو گروه باشند و هر کدام شش خصلت را کم و بیش دارند و برخی درجه بالاتر آنها را دارند و آنان اصحاب یمین باشند و برخی کمبود دارند و آنها در برابر باشند، چنانچه خدمتکاران برابر شاه کم درجهترند از آنان که در سمت راستش نشینند، تا گوید و معنی یکم روشنتر است بویژه در حدیث نبوی.
(2)" هم نصیحتی ولایت" بمعنی اخلاص در محبت است و بکار بستن آن.
بدین مقام باشد" یعنی در دو خصلت را داشته باشد در خواستن و نخواستن.
اینست که شاد شود" یعنی در وقت شادی برادر شاد شود و این بمعنی اذ آمده چنانچه در قول خدای تعالی (27 سوره الفتح) البته درآئید در مسجد الحرام چون خدا خواهد".
سه از شما است" یعنی این سه تا که گفته شد و آنها حب و کراهت و نصیحت بخیرند، و بقولی: شادی و اندوه و کارگشائی و دوری این تفسیر روشن است و آنگاه آن سه که از آن آنها است (ع) بیان کرده که آن شناخت فضل ما است بر دیگران بامامت و عصمت و وجوب فرمانبری از ما، یا نعمتی که از ما بشما رسد از هدایت و تعلیم و نجات از دوزخ و پیوستن به نیکان و دوم اینکه پیرو ما باشید در هر گفتار و کردار و در هیچ چیزی خلاف ما نکنید و سوم اینکه چشم بر انجام اندازید که ظهور قائم ما است و برگشت دولت و حکمرانی بما در دنیا و یا در دیگر سرا نیز چنانچه خدای تعالی فرموده (83: القصص) و سرانجام از آن پرهیزکارانست" هر که این شش خصلت را دارد پرتو گیرد از نورشان کسانی که فرودتر از آنهایند در درجه نوری که تابد در تیرگی قیامت، یا کنایه است از بهرهمندی آنان بشفاعت و کرامت آنها بدرگاه خدا.
(3) و ظاهر این تعبیرات اینست که این دو گروه از هم جدا باشند و گر چه میشود یکی باشند که دو وصف دارند گاهی در برابر خدا و گاهی در یمین خدا یا یمین عرش.
در جلال خدا با هم دوستند" یعنی برای جلال خدا دوست همند نه برای اغراض دنیوی.
و در برخی نسخهها در حلال با هم دوستند که خدا بآنها داده است که لفظ حلال بینقطه بجای جلال یا جیم آمده (و حدیث را بدین معنا با نقطه دیگر از قول طیبی آورده و از قول نووی).
(4) 48- کافی: بسندش تا محمد بن عجلان که من نزد امام ششم بودم و مردی نزد آن حضرت آمد و سلام کرد و آن حضرت از او پرسید برادرانت را چگونه پشت سر نهادی؟ گوید: بسیار آنها
(1) را ستود و خوب شمرد و پرمدحشان کرد، آن حضرت چگونه است دیدار توانگرانشان از مستمندانشان پاسخ داد که اندک است فرمود: چگونه است حضور توانگرانشان نزد فقراشان؟ گفت کم است فرمود: چگونه است بخشش توانگرانشان به فقراشان؟ در پاسخ گفت: اخلاقی را یاد میکنی که بسیار نزد ما کمند گوید: پس فرمود (ع) چگونه اینان پندارند که شیعه هستند.
(2) بیان: ... عیادت بمعنی مطلق دیدار هم آمده، در نهایه گوید در حدیث است که او زنیست بسیار عواد دارد یعنی زوار و دیدارکننده (و در الفاظ روایت شرح ادبی دارد که ترجمهاش سود عمومی ندارد مترجم).
(3) 49- کافی: بسندش تا ابی اسماعیل که بامام باقر (ع) گفتم: قربانت راستی که شیعه نزد ما بسیارند فرمود: آیا توانگر توجهی به فقیر دارد، و آیا نیکوکار از بدکردار گذشت میکند و با هم همراهی دارند؟ گفتم: نه، فرمود: اینان شیعه نباشند، شیعه آنست این کارها را بکند.
(4) 50- کافی: بسندش تا امام پنجم (ع) که میفرمود: یاران خود را بزرگ شمارید و بآنها احترام نمائید، و با هم با چهره عبوس روبرو نشوید، بهم زیان نزنید و بهم حسد نورزید، و از بخل بپرهیزید، و بنده مخلص خدا باشید.
(5) 51- کافی: بسندش تا سعید بن حسن که امام باقر فرمود: کسی از شماها (شیعه) میآید نزد برادرش و دست در کیسه او برد و باندازه نیاز از آن برگیرد و او جلوش را نگیرد؟ من همچو چیزی در میان خودمان خبر ندارم آن حضرت فرمود: در این صورت چیزی در میان نیست گفتم: در این صورت دچار هلاکند؟ فرمود: هنوز خرد کاملی بآنها داده نشده.
(6) بیان: چیزی نیست یعنی ایمانی در دست ندارند یا آداب ایمان ندارند و گویا سئوالکننده معنی یکم را فهمیده و گفته: در این صورت هلاکت است یعنی عذاب آخرت دارند و آن حضرت از طرف اکثر شیعه عذر خواسته باینکه هنوز عقل کامل ندارند و تکلیف باندازه درجه عقل است چنانچه گذشت که: همانا خدا خرده گیرد بر بندهها باندازه عقلی که بآنها داده، یا مقصود اینست که هنوز آداب خود را از ائمه علیهم السلام نیاموختند و معذورند چنانچه اخبار گذشته و آینده بدان اشاره دارند چرا که در مقام اول حقوق را برای آنها بیان نمیکردند بعد از اینکه برای شما عمل بدانها دشوار است، و آن اشاره دارد باینکه با ندانستن آنها کم و بیش معذورند.
و بقولی مقصود ادب کردن سائل است که فرق ندانسته میان آنچه کمال ایمانست و با نبودنش کمال ایمان نیست نه اصل آن با ارکان ایمان و فرائض آن که با نبود آن ایمان نابود است یا مایه سزای کیفر است و این توجیه دور از باور است ...
(1) 52- کافی: بسندش تا معلی بن خنیس که پرسیدم از امام ششم (ع) از حق مؤمن فرمود هفتاد حق است و من جز بهفت از آن تو را خبر ندهم زیرا بر تو نگرانم و میترسم که همه را تحمل نکنی، گفتم: آری ان شاء الله آن حضرت فرمود: سیر نباش و او گرسنه و پوشیده نباش و او برهنه، و راهنمای او باشی، و پیراهن تنش که پوشد و زبانش که بدان سخن گوید، و دوست داری برایش هر چه برای خود دوست داری، و اگر خدمتکاری داری بفرستی تا بسترش را بگسترد، و شبانه روز بکوشی در نیازهای او، و چون چنین کنی دوستی خود را بدوستی ما پیوستی و دوستی ما را بدوستی خدا عز و جل.
(2) روشنگری: آن را تحمل نکنی" یعنی بدان عمل نکنی یا خوب نپذیری، و گفتهای که گوینده بداند شنونده بدان عمل نکند یا سبب تردید و سستی او در اعتقاد گردد برخی از آن را وانهد و اگر چه میشود که آن حضرت در وقت دیگر آنها را باو بگوید یا اینکه همه در ضمن آنچه گفته وجود دارند و از تفصیل آنها خودداری کرده چنانچه از برخی اخباری که بطور کلی وارد است بسیاری از آنچه در اخبار دیگر شرح داده شده استنباط شود، و نسبت بدان چه ذکر کرده میشود که دریغ کردن برای تاکید و تشویق بعمل باشد چنانچه دانستی، و میشود هفتاد حق را از مجموع اخبار وارده در این باب استنباط کرد.
" پیراهن تن" یعنی محرم اسرار و بنهایت وابسته باو و این تعبیر شایانیست در زبان عرب و عجم، یا مقصود اینست که عیب پوش او باشی، و بقولی یعنی آزار را از او دفع کنی چنانچه پیراهن جلو گرما و سرما را بگیرد و این تفسیر بعید است" زبان او باشی" یعنی اگر نتواند یا غایب باشد از طرف او سخن بگوئی با رضایت او ...
" پیوستی ولایت خود را" (با ذکر چند تفسیر گوید) و حاصلش اینست که اگر چنین کنی برای خود فراهم آوردی دوستی او را و دوستی ما را و دوستی خدا عز و جل را، و بسا که مقصود از ولایت در همه مراتب یاری باشد و احتمالات دیگر هم دارد.
(3) 53- کافی: بسندش از امام ششم (ع) فرمود: مسلمان برادر مسلمانست باو ستم نکند و او را وانگذارد و باو خیانت نکند، و بر مسلمانان لازم است که بکوشند در پیوست با هم و بر همیاری با مهرورزی با هم و همراهی با حاجتمندان، و توجه بهمدگر تا بوده باشید چنانچه خدا عز و جل بشما فرموده میان خود مهربان باشید بهم ترحم کنید غمناک باشید برای آنچه در دسترش شما نیست از امورشان بر آن روشی که گرد انصار گذراندند در عهد رسول خدا (ص).
بیان: همیاری با مهرورزی" یعنی کمک بهم از روی مهربانی، و در نسخهای بجای لفظ تعاون تعاتو آمده است یعنی هم پیمان باشید در آن.
(1) چنانچه خدا فرموده: (در آیه 29 سوره الفتح) محمد رسول خدا است و آنان که با اویند سخت گیرند بر کفار و مهربانند در میان خود" اشاره دارد که معنی این آیه فرمان بدین خصلتها است چون در مقام ستایش است و لازمه آن امر بدانهاست و باینکه امری که از آن فهمیده شود مخصوص به صحابه پیغمبر (ص) نبوده.
و بقولی اشاره است بقول خدای تعالی (آیه 17 سوره البلد)" وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ" و یکم روشنتر است.
" غمناک باشید بدان چه دسترسی ندارید" یعنی از آنچه درمانده باشید از جبران آن از امر مسلمانان یا از آنچه از شماها دور است و کمک شما بآن نرسد، یا از آنچه بیاطلاعید (و ترجمه شامل همه این موارد میشود مترجم).
روش انصار در همه فقرات گذشته است نه خصوص اخیر چنانچه گفته شده و اشاره دارد که آیه در باره انصار و ستایش آنها است و مفسران این نکته را نگفتند، و بسا که این اوصاف در اکثر انصار بوده گر چه در کمی از مهاجران چون امیر مؤمنان و سلمان و همگنانش کاملتر بودند طبرسی ره (درج 10 ص 127) مجمع البیان گفته: بقول حسن سختگیری آنان بر کفار تا آنجا رسید که بجامه آنها هم بر نخورند و تنشان بتن آنها نرسد، و مهربانی میان خودشان تا آنجا که مؤمنی دیگری را دیدار نمیکرد جز آنکه با او دست میداد و او را در آغوش میکشید پایان سخن طبرسی ...
(2) 54- کافی: بسندش تا پیغمبر (ص) که فرمود: حق است بر مسلمان که چون قصد سفری کند به برادرانش اعلام کند و بر اخوان هم حق است که چون باز آید بدیدن او روند.
بیان: اشاره دارد که اگر بآنها خبر ندهد هنگام سفر رفتن بر آنها لازم نیست که در باز گشت از او دیدن کنند و اگر چه اشاره ضعیف است.
آنان که چون تنها مانند ذکر خدا کنند، ما چون یاد شویم خدا یاد شده، و چون دشمن ما یاد شود شیطان یاد شده.
بیان: ... ما چون یاد شویم" یعنی یاد ما هم در شمار یاد خدا باشد زیرا یاد اوصاف و کمالات امامان و نشر علوم و اخبارشان شکر بزرگتر نعمت خدای تعالی و بهترین عبادت او است، یا چون خوب بخدا پیوستهاند ذکرشان ذکر خدا باشد و ذکر دشمنشان ذکر شیطانست زیرا یاران اویند و اگر بخوبی یاد شوند گویا شیطان بخوبی یاد شده و اگر آنها را لعن کنند ثواب لعن بر شیطان را دارد.
(3) 56- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: از هم دیدن کنید زیرا در دیدار شماها
(1) دلهاتان زنده شود، و احادیث ناگفته شود و احادیث شما را بهم مهربان کند و اگر آنها را بکار بندید براه رشد رفته و نجات یافتید و اگر آنها را رها کنید گمراه شوید و هلاک شوید، آنها را بکار بندید که من ضامن نجات شما هستم.
(2) بیان: دلها زنده شود" زیرا سبب یاد امامت شود و علوم ائمه و زندگی دلها بعلم و حکمت است.
(3) 57- کافی: بسندش تا عباد بن کثیر که بامام ششم (ع) گفتم: من بیک داستانسرا گذر کردم که میگفت: این مجلسی است که نشیننده در آن بدبخت نشود، امام فرمود: بسیار بسیار پرتند (از در گشاد ساز پف میکنند) خدا را فرشتهها است جهانگرد جز کرام کاتبین (نویسندگان اعمال چون گذر کنند بمردمی که یاد میکنند محمد و آل محمد را (ص) گویند ایست کنید که شما بمقصود خود رسیدید، و بنشینید و با آنها بفهمند و چون برخیزند از بیماران آنان عیادت کنند، و بر سر جنازههاشان حاضر شوند، و از حال غائبان آنها بازرسی کنند، اینست آن مجلسی که بدبخت نشود کسی در آن.
بیان: داستانسرا" مقصود گوینده داستانهای دروغ و ساختگی است (رومان) و ظاهر بیشتر فقهاء اینست که گوش دادن بآنها حرام است چنانچه بر آن دلالت دارد قول خدای تعالی (41: المائده)، هر گوش دهندهاند بدروغ) و میتوان گفت در اینجا مقصود واعظان سنی و حدیث گویان آنها هستند، زیرا آنها هم چنین باشند.
" بدبختی ندارد بدان" یعنی از خیر بیبهره نباشد هر که با آنها نشیند (و بعد از تفسیر لفظ شقی از قول راغب گوید: که چنانی که سعادت و خوشبختی دو جور است: اخروی و دنیوی و دنیوی آن هم سه جور است: روحی و بدنی و در امور خارجی همین طور شقاوت هم سه جور است: و بقول بعضی شقاوت بجای تعب و سختی کشیدن آمده ...
(سپس شرحی در تفسیر ضرب المثل عربی آورده که در حدیث آمده و مقصود از آن خطا در تشخیص مورد قضای حاجت است و ما آن را به یک ضرب المثل فارسی ترجمه کردیم و چون شرح آن سودی نداشت از ترجمه آن درگذشتیم مترجم).
" با آنها بفهمند" در نسخه آمده که: با آنها موافقت کنند یعنی آنها را تصدیق کنند یا در گفتگوی آنها شرکت کنند.
(4) 58- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: برخی فرشتههای آسمان سرکشند بیکی یا دو تا و سه تا که یاد میکنند فضائل آل محمد (ص) را فرمود: میگویند ننگرید اینها را با اینکه اندکند و دشمن بسیار دارند فضل آل محمد را بزبان آرند؟ و گروه دیگر از فرشتهها گویند:
(1) این فضل خداست که میدهد آن را بهر که خواهد و خدا دارای فضل بزرگی است.
بیان: ذکر یک تن باین ست که برای دیگران میگوید یا با خود میگوید و پیش خود فکر آن را میکند ...
(2) 59- کافی: بسندش تا امام باقر (ع) که میسر گوید: بمن فرمود: شما شیعه خلوت میکنید و حدیث میگوئید در باره آنچه میخواهید؟ گفتم: آری بخدا در خلوت نشینیم و حدیث گوئیم در آنچه خواهیم، فرمود: آگاه باش که من دوست دارم که در پارهای از این موارد با شما باشم، بخدا که بوی شما و جانهای شما را دوست دارم، و راستی که شما بدین خدا و دین فرشتهها باشید پس با ورع و کوشش بمن یاری دهید.
بیان: آنچه خواهید" یعنی از فضائل ما و مذمت و لعن دشمنان ما و روایت احادیث ما بیتقیه و ترس از دشمن" دوست دارم با شما باشم" برای تشویق و بو کنایه است از عقیده و نیت خوب چنانچه بیاید ذکر اینکه چون مؤمن قصد طاعت خدا کند فرشته از او بوی خوشی استشمام کند، و جان یا نسیم خوب کنایه است از گفتار خوب (و بعد از تفسیر لفظ روح بقول قاموس گوید:) یاری برای شفاعت و سرپرستی بورع از گناهان و کوشش در فرمانبری.
(3) 60- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: گردهم نیایند سه مؤمن و بیشتر جز اینکه بشمار آنان فرشته همراه آنها گردد تا اگر دعای خیر کنند آمین گویند و اگر از شری پناه جویند آنها از خدا خواهند که آن را از ایشان بگرداند و اگر خواستار حاجتی شوند فرشتهها واسطه گردند بدرگاه خدا و بر آوردنش را از او بخواهند، و گرد هم نیایند سه تن از منکران حق جز که حضور یابد با آنها ده برابر از شیاطین، و اگر سخنی گویند با آنان در گفتگو شوند و اگر بخندند با آنها بخندند، و اگر بدوستان خدا بد گویند با آنها هم آواز شوند، و اگر مؤمنی به آنها گرفتار شد چون در این گفتگوها افتند باید برخیزد و شریک و همنشین شیطان نباشد، زیرا چیزی با خشم خدا عز و جل توانای برابری ندارد، و چیزی لعنت خدا را بر نگرداند سپس فرمود (ع) و اگر نتواند بر خاست از دل منکر آن باشد و بمحض توانائی گر چه به اندازه دوشیدن گوسفندی یا زمان فاصله دو دوشش شتر باشد برخیزد.
(4) روشنگری: ... دعای خیر: آنچه مایه سعادت آخرت است چون توفیق برای عبادت و درخواست بهشت یا پناه بردن از دوزخ و مانند آنها یا شامل دعا برای امور مباح دنیوی هم باشد چون طول عمر و فزونی مال و فرزند و مانند آن و این برای کنارهگیری از درخواست امور نارواست، و همچنین شر شامل شرور دنیا و آخرت است و بسا که درخواست حاجت در باره امور دنیا است و پیش از آن در باره امور آخرتست.
(1) تا گوید: چون در این گفتگوها که بدگوئی از امامان باشند افتند بر خیزد اشاره است بقول خدای تعالی (140 سوره النساء) در قرآن بشما فرود آمده که چون بشنوند بآیات خدا کفر ورزند و آنها را بمسخره گیرند با آنها ننشینید تا گفتگوی دیگر کنند زیرا شما در صورت همنشینی مانند آنها باشید راستی که خدا همراه کنند منافقان را و کافران را در دوزخ با هم".
(2) علی بن ابراهیم در تفسیر خود گوید: آیات خدا همان امامانند (ع)، و در تفسیر عیاشی است از امام رضا (ع) در تفسیر این آیه که فرمود: که چون شنیدی کسی حق را انکار کند و دروغ شمارد و باهلش بد گوید از نزد او بر خیز و با او همنشین مباش و اینکه فرمود: در این صورت شما مانند آنهائید بقولی یعنی در کفر، اگر راضی بدان باشید و اگر نباشید در گناه مانند آنها باشید چون بانکار و روگردانی از آنها توانائید و نیز خدا سبحانه فرمود: (68:
سوره الانعام) و چون دیدی کسانی که در افتند در آیات ما (ببدگوئی) روگردان از آنان تا گفتگوی دیگر کنند (و بسا که آیه یکم که بشما گفته شده و فرود آمده چون شنیدید بآیات خدا کفر ورزند تا آخر بهمین آیه اشاره باشد زیرا که در سوره الانعام است که مکیه است و آن در سوره النساء که مدینه است مترجم).
(3)" چیزی با آن برابری نتواند" یعنی که آن را دفع کند یا تاب آن را آورد و تحمل آن کند و این روایت و آن دو آیه دلالت دارند بر وجوب برخاستن مؤمن و جدا شدن او از دشمنان دین چون که نکوهش کنند اولیاء خدا را، و بر اینکه نشستن با آنها موجب دچار شدن بخشم و لعنت است، بلکه ظاهر آیه دلالت بر اینکه مانند آنها باشد در فسق و نفاق و کفر، و در آن شکی نباشد با اعتقاد روا بودن آن و رضای بدان و اگر نه ظاهر برخی روایات اینست که هلاکتی اگر فرود آید او را فراگیرد ولی در آخرت بفضل خدا نجات یابد، و ظاهر برخی روایاتست که چون لعنت فرود آید همه حاضران مجلس را فراگیرد، و احوط ترک همنشینی با ظالمان و دشمنان خداست در صورتی که ضرورتی نباشد.
سپس بیان کرد تکلیف او را اگر قادر بر جدائی از آن مجلس نباشد بواسطه تقیه یا چیز دیگری باینکه فرمود: اگر نتواند برخاست بدل منکر آن باشد و گر چه زمان کمی هم باشد که از آن بزمان دوشیدن گوسفندی تعبیر کرده و کمتر از آن باندازه فاصله دو دوشش شیر شتر.
(4) 61- کافی: بسندهای پیش تا ابی المغرا که شنیدم امام هفتم (ع) میفرمود: چیزی ابلیس و لشکریانش را سرکوبتر نکند از دیدار برادران دینی از یک دیگر برای رضای خدا، و فرمود: دو مؤمن بهم برخورند و ذکر خدا کنند و سپس یاد فضیلت ما خاندان نمایند و در چهره ابلیس تیکه گوشتی نماند جز اینکه چروک افتد تا اینکه جانش از سختی دردی که کشد
(1) فریاد بدادم برسید بر آورد و فرشتههای آسمان و خازنان بهشت آن را حس کنند و باو لعنت کنند تا هیچ فرشته مقربی نماند جز که او را لعنت کند تا بماند دفع شده و وامانده و رانده شده.
بیان (واژههای حدیث را از قول قاموس تفسیر کرده که در ترجمه منعکس شده است مترجم).
(2)
باب شانزدهم برادر داری و از دوستان پدر نگهداری
: (3) 1- نوادر راوندی: بسندی تا رسول خدا (ص) که فرمود: از دوستان پدرت مبر تا نورت خاموش شود و بهمین سند (4) از آن حضرت (ص) که فرمود: سه تا نور بنده خدا را خاموش کنند:
کسی که از دوستان پدرش ببرد، و ریش سفیدش را دگرگون سازد، و چشمش را بیاجازه بدرون اتاقها بلند کند.
(5) 2- نهج البلاغه: امیر مؤمنان (ع) فرمود: دوستی میان پدران خویشاوندی میان پسران باشد.
(6) 3- کنز کراچکی: امیر مؤمنان (ع) فرمود: از مردانگی است گریه بر زمان گذشته و شوق بوطن، و نگهداری دوستان دیرین، و روایت است که داود (ع) به پسرش سلیمان فرمود: پسر جانم تا پیوند تو با دوستی دیرین برجاست دوستی (7) تازه بجای او مگیر، یک دشمن را کم مگیر و هزار دوست را فزون مشمار.
(8) 4- کافی: بسندش تا امام صادق (ع) که فرمود: جز این نیست که مؤمنان برادرند پسران یک پدر و مادرند و چون یک رگ کسی از آنها بزند دیگران از آن بیداری کشند.
در کتاب مؤمن حسین بن سعید با حذف سند مانند آن آمده است.
(9) روشنگری: مؤمنان برادرند چنانچه خدای تعالی در کتاب عزیز خود فرموده (در آیه 10 سوره الحجرات) یعنی برادرند در دین یا باید چون برادر تنی باشند در مهربانی و لطف به هم، سپس آن را تاکید کرد که فرمود پسران یک پدر و مادرند یعنی سزاست که چنین باشند یا نه بلکه بالاتر زیرا حقیقت آنها یکی است و در سرشت بهشتی و روح برگزیده پروردگاری شریکند چنانچه بیاید، یا مقصود از پدر همان روح خداست که در سرشت مؤمن دمیده شده، و مقصود از ام و مادر آب گوارا و تربت پاک است چنانچه در ابواب طینت گذشت نه آدم و حوا که پیش افتند در خاطر برخی شنوندهها چون این پیوست خاص اهل ایمان نیست جز که گفته شود جدائی در عقیده مانع این برادریست ولی دور است از باور.
و وجه دیگری گذشت و آن وحدت پدران حقیقی آنانست که بایمان و دانش آنها را زنده
(1) کردند (و آن تولد دوم آدمی است) یا اینکه پیغمبر (ص) پدر مؤمنانست و خدیجه مادرشان بحکم آیه گذشته (6 سوره الاحزاب) و غیر مؤمنین از آن بدرند چون عاق این پدر و مادرند بر اثر ترک ولایت امامان بر حق و از حکم فرزندان بیرونند و پیوند برادری میان آنها نیست چنانچه همسران منافق پیغمبر (ص) از اینکه ام المؤمنین باشند بیرونند، و امیر مؤمنان در روز جنگ بصره (که جنگ جمل باشد) عائشه را طلاق داد تا برای مردم روشن شود که از این حکم بیرونست نسبت به برخی اعتبارات آن و گر چه حرمت ازدواج مؤمنان با او بجای خود مانده است.
زدن رگ" جنبش آنست بسختی یعنی کمترین آزار، و سهر بیداری شبانه است بقول قاموس، و مقصود اینست که بسیار باشد در بعضی شبها بیداری کشند و سببش روشن نیست و آن از دردی باشد که بیک برادری رسد و بسا که بیداری کنایه از اندوه است چون بیشتر لازم آنست.
(2) 5- کافی: بسندش تا جابر جعفی که در برابر امام پنجم (ع) گرفته شدم و گفتم:
قربانت بسا که بیآسیبی غمگین شوم تا آنکه خاندانم آن را از چهرهام بفهمند و هم دوستم، فرمود: آری ای جابر راستش خدا عز و جل مؤمنان را از سرشت بهشت آفریده و از نسیم روحش در آنها دمیده و از این رو مؤمن برادر مؤمنست از پدر و مادر، و چون بیکی از ارواح در یک شهری غمی رسد این روح هم غمنده شود زیرا از همانها است.
(3) 6- (در این شماره بسندی از جابر نزدیک بهمان مضمون را آورده).
روشنگری ... در محاسن بجای" تقبضت" تنفست آمده یعنی آه کشیدم و غمگین شدم، تا گوید:" ریح روحه" یعنی از نسیم روح خود که در پیغمبران و اوصیاء دمد چنانچه فرموده:
(29 سوره الحجر و 72 سوره ص) و دمیدم در آن از روح خود" یا مقصود: از رحمت ذات خودم چنانچه امام صادق (ع) فرمود: بخدا که شیعه ما از نور خدا آفریده شدند و بسوی او برگردند یا روح را بریح تشبیه کرده برای اینکه در همه تن روانست و باین مناسبت دمیدن را باو نسبت داده ...
(4) و از امام باقر (ع) در تفسیر قول خدا" وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی" که پرسیدند این دمیدن چگونه بوده؟ فرمود: روح چون باد در جنبش است و نامش را از ریح (بمعنی باد) باز گرفتند چون روح هم جنس ریح است و همانا آن را بخود نسبت داده چون او را از میان ارواح دیگر برگزیده بمانند اینکه خانهای از خانهها برگزید و فرمود خانه من، و بیکی از رسولان فرمود:
خلیل من و مانند آنها، و همه اینها آفریده و ساخته شده و تازه پیدا و پرورش یافته و تدبیر
شدهاند، (1) و بوجه دیگر یعنی از نسیم رحمت خود چنانچه در خبر دیگر آمده: و روان کرد در آنها از نسیم رحمتش" از پدر و از مادر" ظاهرش اینکه طینت را مانند مادر دانسته و روح را مانند پدر و بسا بر عکس نگویند بنا بر این خبر باید همیشه مؤمن غمناک باشد (چون همیشه مؤمنی غمی دارد).
زیرا ما در جواب گوئیم: بسا که تاثیر در دیگران شرائط دیگر هم دارد که گاهی نابودند چون ارتباط بیشتر این روح با ارواح دیگر چنانچه وارد است که ارواح لشکرهای بسیج شدهاند آنچه با هم آشنایند بهم پیوندند و آنچه ناآشنا از هم جدا.
و بسا که غم همیشه مؤمن یک سببش این باشد (در این عالم دل بیغم نباشد مترجم)، زیرا یاد کردن برادران سبب آنست ولی شدتش در گاهی بجوریکه برایش عیان گردد برای غم ارواحی است که همگنان اویند یا بسبب غم ارواح شریفه و والا است که مؤثرند در هر جهان خصوص در ارواح شیعه و دل و تن آنان، (2) چنانچه صدوق ره در معانی الاخبار بسندش تا ابی بصیر آورده که گفت: نزد امام ششم (ع) رفتم و یکی از اصحاب خودمان هم با من بود گفتم:
قربانت یا ابن رسول الله راستش که من در غم و اندوه شوم بیاینکه سببش را بدانم؟ فرمود:
این غم و شادی از ما است که بشما میرسد چون هر گاه غمی یا سروری در دل ما درآید بر شما هم درآید زیرا ما و شما از نور خدا عز و جل باشیم و ما را و سرشت ما را و سرشت شما را یکی کرده است و اگر سرشت شما چنانی که برگرفته شده بود بجا میماند ما و شما برابر بودیم ولی سرشت شما بسرشت دشمنانتان آمیخت و گر آن نبود شما هرگز یک گناهی هم نمیکردید.
گوید: گفتم: قربانت سرشت و نور ما چنانچه بود بازگردد؟ فرمود: آری ای بنده خدا بمن بگو این پرتو درخشان قرص خورشید که برآید بدان پیوسته است یا از او جداست؟ گفتم قربانت از او جداست: فرمود: آیا چنان نیست که چون خورشید غروب کند و فرو رود بدان برگردد و باو پیوندد؟ گفتم: آری، فرمود: همچنان بخدا شیعه ما از نور خدا آفریده شدند و بدان برمیگردند، بخدا که شما بما پیوسته شوید در روز قیامت، و ما شفاعت کنیم و شفاعت ما پذیراست، و بخدا که شما هم شفاعت کنید و شفاعت شما قبول شود، و کسی از شما نباشد جز که دوزخی در سمت چپ دارد و بهشتی در سمت راست، و دوستانش را به بهشت درآورد و دشمنانش را بدوزخ.
اندیشه و تدبیر کن در این حدیث که اسرار ناآشنائی دارد «1».
(1) 7- کافی: بسندش تا امام ششم (ع)، فرمود: مؤمن برادر مؤمن است چشم و رهنمای او است، نه خیانتش کند و نه ستمش رساند و نه با او دغلی کند و نه باو وعده دهد و تخلف کند.
بیان: چشم او است" یعنی چون جاسوس وی او را به عیبهایش رهنمائی کند، یا چون دیدهاش او را بر خوبیها و بدیهایش رهنمائی کند، (2) و این یکی از معانی گفته پیغمبر (ص) است که: مؤمن آئینه مؤمن است، و بقولی: یعنی خود او است از راه مبالغه یا چون خود او است در عزت و شرف ولی باین معنی مناسب فقرات دیگر نیست، بهوش باش رهنمای او" به هر خیری در دنیا و برای دیگر سرا،" و خیانتش نکند" در مال و در راز و در آبرو" و باو دغلی نکند" در اندرز و در مشورت و در حفظ الغیب و در ارشاد بمصالح" و خلف وعدهاش نکند" دلالت دارد که این خلف وعده با کمال برادری ناجور است نه اینکه حرامست، مگر که بمعنی نهی از آن باشد و در آن سخنی است ...
(3) 8- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) که میفرمود: مؤمن برادر مؤمن است که یک تن باشند که اگر چیزی از آن بدرد آید در همه تن بروز کند، و جان آنها یکی باشد، و راستش جان مؤمن پیوستهتر است بخدا از پیوست پرتو خورشید بدان.
(4) در کتاب المؤمن حسین بن سعید بسندش مانند آن از آن حضرت آمده جز که در آن گوید: همه تن آن را دریابد زیرا روحشان از روح خدا عز و جل باشد و راستی که روح مؤمن تا پایان خبر.
روشنگری: چون یک تن" گویا آن حضرت (ع) از برادری به بیگانگی پرداخته یا بیان کرده که برادری آنان چون دیگران نیست بلکه بمانند اعضاء یک تن است که یک روح دارد، و چنانچه بدرد آمدن یک عضو دیگر اعضاء بدرد آیند بدرد آمدن یک مؤمن هم دیگر مؤمنان دردناک و غمنده شوند چنانچه گذشت ...
در کتاب اختصاص آمده که: روح هر دو از روح خداست و این روشنتر است، و مقصود از روح اگر روح حیوانی باشد یعنی پارهای از روح خدا باشند و اگر نفس ناطقه باشد یعنی بسبب روح خدا باشند ...
و مقصود یا بیان پیوستگی کامل دو روح است که گویا یکی باشند یا اینکه دو روح از یک روح پدید شدند که روح امامت و آن نور خداست چنانچه در خبر ابی بصیر از معانی الاخبار گذشت که در حکم شرح این خبر است ....
و بسا که مقصود از روح خدا ذات خدا باشد و اشاره باشد با ارتباط شدید مقربان به
جناب حقتعالی چه که ساعتی هم از پروردگار خود غافل نمانند و از درگاه سبحانی او هر آن و هر ساعت علم و کمال و هدایت بآنها رسد (1) چنانچه در حدیث قدسی آید که: چون دوستش داشتم من خود گوش و چشم و پا و دست و زبانش باشم و ما آن را باندازه فهم خود توضیح خواهیم داد ان شاء الله تعالی و در اینجا رو گرداندیم از آنچه بعضی ایراد کردند و عبارت پردازی نمودند و معنی درستی ندارد.
(2) 9- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) که فرمود: مسلمان برادر مسلمانست، و چشم او و آئینه او و رهنمای او است خیانتش نکند و ستمش نکند و فریبش ندهد، و دروغش نگوید (و دروغگویش نداند) و غیبت او نکند.
روشنگری: آئینه او است" یعنی خوبیهایش را بیان کند تا بجا آرد و بدیهایش را یاد آور شود تا از آنها کناره کند چنانی که کار آئینه باشد، یا خود در آنها بنگرد که هر چه عیب باشد وانهد زیرا آدمی عیب خود را نبیند، و چنین باشند خوبیها (3) و از پیغمبر (ص) روایت است که مؤمن آئینه مؤمن است و این دو تفسیر در آن روا باشد.
راوندی در ضوء الشهاب گفته (و او سید اجل ابو الرضا فضل الله حسنی راوندی کاشانی است و او علامه دهر و امام عصر خود بوده و این کتاب ضوء الشهاب او شرح کتاب شهاب فقیه شافعی معروف بقاضی قضاعی مغربی است که در کلمات قصار پیغمبر (ص) است- از پاورقی ص 270).
آئینه ابزاری است که در آن صورت چیزها دیده شوند، و معنای حدیث اینست که مؤمن برای برادر مؤمن خود هر چه در وجود او است بیان میکند تا اگر خوبست باو خوشامد گوید تا بر او افزاید و اگر زشت است آگاهش کند تا از آن باز ایستد.
و من گویم: یک صوفی گفته: مؤمن دومی در حدیث خداوند است یعنی شخص مؤمن نماینده صفات کمال خدای تعالی شانه میباشد چنانی که در آئینه صورت شخص نقش بندد، و این حدیث دلالت دارد این معنای صوفی مآبانه از خبر نبوی مقصود نیست، و بقولی مقصود این است که هر یک از مؤمنان نماینده صفات دیگر آنانست چون صفات هم دارند مانند ایمان و ارکانش و پیامدها و آثارش، و اخلاق و آدابی که دارند و روشن است که این تفسیر دور از باور است.
و اینکه فرموده او را دروغگو نشمارد نباید که در هر چه گوید باو اعتماد کند و اگر چه بدان اشاره دارد چنانچه در خبر دیگر آمده و دلیل آورده بر آن قول خدای تعالی را (61- سوره برائه) و اعتماد و اعتقاد دارد بمؤمنان."
(1) و ظاهر اینست که مقصود از مسلم در اینجا مؤمن است برای اعلام باینکه غیر مؤمن در حقیقت مسلمان نیست.
(2) 10- کافی: بسندش تا حفص بن بختری که من نزد امام ششم بودم و مردی بر آن حضرت وارد شد و بمن فرمود: دوستش داری؟ گفتم: آری، بمن فرمود: چرا دوستش نداشته باشی با اینکه برادر تو و همدین تو و یاور تو است در برابر دشمنت و روزیش بر جز تو است.
بیان: چرا دوستش نداشته باشی" تشویق بدوستی و ادامه آنست با او و دیگران هم با بیان سبب و نبودن مانع" برادر تو است" که خدا او را برادر تو خوانده یا اینکه از جان و سرشت تو آفریده شده و بسا که کلمه همدین تو است تفسیر برادری باشد ...
در برابر دشمنت" از پری و آدمی یا همان آدمی یا شامل هر دو است یا نفس اماره به بدی (3) چنانچه روایت است بدترین دشمنت همان نفس تو است که میان دو پهلویت میباشد.
(4) 11- کافی: بسندش تا امام باقر (ع) که میفرمود: مؤمن برادر پدر و مادری مؤمنست زیرا خدا عز و جل مؤمنان را از سرشت بهشتی آفریده، و در جانشان نسیم بهشت دمیده، از این رو برادر پدر و مادر باشند.
(5) در کتاب المؤمن بسندش از آن حضرت مانندش آورده و در آنست که در صور آنها از نسیم بهشت است.
روشنگری: از نسیم بهشت یعنی از روحی که از بهشت گرفته شده یا بدان وابسته است و بدان روانه است زیرا عقائد و اعمال خوب اثر آنست و بسوی آن، و مضمون آن گذشته.
(6) 12- کافی: بسندش تا جمیل که شنیدم امام ششم (ع) میفرموده: مؤمنان خدمتکار همدیگرند، گفتم: چگونه باشد؟ فرمود، بهم سود رسانند- تا آخر حدیث (یا اینکه بهم سود رسانند بنقل حدیث).
بیان: ... بسا که مقصود اینست که مقتضای ایمان همیاریست و خدمت مؤمنان بهم در کارهاشان که این برای آن بنویسد، و این برای آن بخرد، و این برای آن بفروشد و جز این کارها بشرط اینکه قصد تقرب بخدا باشد و برای رعایت ایمان باشد، و اگر برای بردن سود دنیوی باشد خدمت مؤمن نباشد و خدمت بخود باشد (که غیر مؤمن هم میکند).
(7) 13- کافی: بسندش تا فضیل بن یسار که شنیدم امام باقر (ع) میفرمود: چند تا مسلمان بسفری بیرون شدند و راه را گم کردند و سخت تشنه شدند و کفن پوشیدند و به بن درختها چسبیدند و پری سفیدپوش نزدشان آمد و گفت: برخیزید باکی بر شما نیست همین نزدیکی آبست، و برخاستند و آب نوشیدند تا سیراب شدند و باو گفتند: تو کیستی؟ رحمت خدا بر تو
(1) باد گفت: من یک پریم از آنان که با رسول خدا (ص) بیعت کردند و من خود از رسول خدا (ص) شنیدم میفرمود: مؤمن برادر مؤمن است، چشم او و رهنمای او است نباید در حضور من از میان بروید.
بیان- کفن پوشیدند" یعنی دل بمردن نهادند که بدان یقین کرده بودند و کفن پوشیدند یا جامه را چون کفن بخود چسبانیدند و در یک نسخه، تکنفوا، آمده که نون پیش از فاء است یعنی هر کدام بسوئی رفتند و از هم جدا شدند یا اینکه گرد هم آمدند.
در نهایه گفته در حدیث دعا است که: گذشتند بروش خود مکانفین یعنی در پناه هم و هم پهلو با هم، و در آنست که: فاکتنفته انا و صاحبی، یعنی من و یارم از دو سو او را در میان داشتیم ...
من یک پریم" طبرسی و دیگران گفتند: هفتاد از پریان نصیبین آمدند نزد رسول خدا (ص) و با آن حضرت بیعت کردند و شماره بیشتری هم روایت شده ... و دلالت دارد که پریان اجسام لطیفی باشند و میتوانند بصورت آدمی در آیند و جز پیغمبران و اوصیاء آنها ببینند، و اشاره دارد که روایت حدیث از پری جائز است.
(2) 14- کافی: بسندش تا فضیل بن یسار که شنیدم امام ششم میفرمود: مسلمان برادر مسلمان است ستمش نکند و او را واننهد (و غیبت او نکند، و خیانتش نکند و محرومش نسازد) (ربعی راوی از قول فضیل گفت:) یکی از یاران ما در مدینه از من پرسید که تو از فضیل این حدیث را شنیدی؟ گوید: باو گفتم: آری، گفت: من خودم از امام ششم (ع) شنیدم میفرمود:
مسلمان برادر مسلمانست ستمش نکند، دغلی با او نکند او را واننهد و او را غیبت نکند و باو خیانت نکند و او را محروم نکند.
(شرحی در تفسیر راوی و شرح الفاظ آورده که ترجمه نشد مترجم).
(3) 15- کتاب المؤمن: بسندش از یکی از دو امام (ع) که فرمود: مؤمن (برادر مؤمن است) بمانند یک تن که چون چیزی از آن ساقط شود دیگر اندام را بسوی خود کشد و ویران کند.
(4) 16- همان: بسندش تا امام ششم (ع) که فرمود: ارواح قشونهای بسیج شدهاند بهم بر خورند و یک دیگر را بو کنند چنانچه اسبان یک دیگر را بو کنند، و هر کدام با هم آشنا باشند به هم پیوندند و هر کدام ناآشنایند از هم جدا شوند، و اگر یک مؤمن بمسجدی درآید و در آن مردم بسیاری باشند و جز یک مؤمن میان آنها نباشد روحش بسوی همان مؤمن کشیده شود تا با او بنشیند.
(1) بیان: تفسیر جنود مجنده در کتاب السماء و العالم گذشته (و آن را بفارسی ترجمه کردم و بنام آسمان و جهان منتشر شده مترجم).
و در قاموس گفته: تشاما یعنی یکی دیگری را بو کند، و در نهایه گفته: در حدیث علی (ع) است که چون خواست در برابر عمرو بن عبد ودّ بمیدان رود فرمود: بنزد او در آیم و پیش از برخورد در نبرد او را بو کنم و ببینم چه دارد، گویند بو کشیدم فلانی را یعنی باو نزدیک شدم و از او شناسائی کردم برای فهمیدن حال او ...
(2) 17- همان: بسندش از امام ششم (ع) فرمود نه، بخدا که مؤمن مؤمن نباشد هرگز تا نسبت به برادرش چون یک تن باشد که اگر رگی از او زده شد رگهای دیگر برایش ناراحت شوند و ویران گردند.
(3) 18- همان: بسندش از امام ششم (ع) فرمود: هر چیزی بچیزی آسایش دارد و مؤمن به برادر مؤمنش آسایش دارد چنانچه پرنده بهمگنان خودش.
(4) 19- همان: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: مؤمنان در نیکی با هم و مهربانی با هم و توجه بهم چون یک تن باشند که چون دردی گیرد همه اعضاء تن در بیخوابی و تب بدنبال او کشیده شوند.
(5)
باب هفدهم: در فضیلت برادری در راه خدا و اینکه مؤمنان برادر یک دیگرند
و در سبب آن: آیه قرآن مجید:
(6) 10- (سوره الحجرات): جز این نیست که مؤمنان برادرند پس اصلاح کنید میان دو برادر خود (که با هم در ستیزند).
اخبار باب
(7) 1- خصال و عیون بهمان سه سند: از امام رضا تا رسول خدا (ص) فرمود شش تا از مردانگی است سه آنها در وطن و سه دیگر در سفر اما آنچه در وطن است خواندن قرآن خدا و آباد کردن مساجد خدا و بدست آوردن برادرانی در راه خدا عز و جل، و اما آنچه در سفر است بخشیدن از توشه و خوشخوئی و شوخی در جز گناهان.
(8) 2- امالی طوسی: در ضمن وصیت علی (ع) است هنگام وفاتش که: برادری کن با برادران در راه خدا و دوست دار خوب را برای اینکه خوب است.
(1) 3- همان: بسندش تا امام ششم (ع) که برنگردد مسجد رو بکمتر از سه بهره: یا دعائی کند که خدا بدو ببهشت برد یا دعائی که بدان خدا بلائی از او بگرداند و یا برادری که در راه خدا از او سود برد سپس فرمود: رسول خدا (ص) فرمود: بدست نیاورد مرد مسلمان پس از سود مسلمانی مانند برادری که در راه خدا از او سود برد.
(2) 4- همان بسندش تا امام رضا (ع) که فرمود: هر که بدست آورد برادری در راه خدا خانهای در بهشت بدست آورده.
5- ثواب الاعمال: بسندش (همان را با همان لفظ و و معنا آورده).
(3) 6- محاسن: بسندش از جابر جعفی که برابر امام باقر (ع) آهی کشیدم و گفتم یا ابن رسول الله من اندوهگین میشوم بیآنکه آسیبی بمن رسیده باشد یا بدی بمن رخ داده باشد تا آنجا که خانوادهام آن را در چهره من بفهمند و رفیقم بفهمد، فرمود: آری ای جابر گفتم: این حالت برای چیست یا ابن رسول الله؟ فرمود: تو را بآن چه کار گفتم، دوست دارم آن را بدانم فرمود: ای جابر راستش خدا مؤمنان را از سرشت بهشت آفریده و در آنها از نسیم روح خود روان کرده از این رو مؤمن برادر مؤمن است از پدر و مادرش، و چون بیکی از این ارواح در یک بلدی چیز غمآوری رسد همه ارواح بر او غمگین شوند چون که از آنند.
(4) 7- همان: بسندش از امام باقر (ع) فرمود: مؤمن برادر پدر و مادری مؤمن است زیرا خدا آفریده سرشت آنها را از هفت آسمان که سرشت بهشتها است سپس این آیه را خواند (29 سوره الفتح)" مهربانند بهمدیگر" و آیا مهربان میباشد جز نیکیکننده و صله دهنده، (5) و در حدیث دیگر است که: روان کرد در آنها از نسیم رحمت خود.
(6) 8- همان: بسندش تا امام باقر (ع)، فرمود: مؤمن برادر پدر و مادری مؤمن است و این برای آنست که خدا تبارک و تعالی آفریده مؤمن را از سرشت بهشتهای هفت آسمان و روان کرده در او از نسیم رحمتش و از این رو وی برادر پدر و مادری او باشد.
(7) 9- اختصاص: امام صادق (ع) فرمود: مؤمن برادر مؤمن است و هر دو یک تن باشند که اگر یکی را دردی گیرد آن درد در همه تن یافت شود، و راستی که روحشان از روح خداست و روح مؤمن پیوستهتر است بروح خدا از پیوستگی پرتو خورشید بدان.
(8) 10- از کتاب قضاء حقوق مؤمنین صوری، بسندش از جعفر بن محمد بن ابی فاطمه که امام ششم (ع) بمن فرمود: ای ابن ابی فاطمه یک بنده خدا نیکی کن باشد به خویشانش و از عمرش بجا نباشد جز سه سال و خدا آن را سی و سه سال گرداند، و بندهای هم برای اینکه نسبت بخویشانش عاق است و حق آنها را رعایت نمیکند از عمرش سی و سه سال مانده باشد و خدا
آن را سه سال کند (1) و این آیه را خواند (39 سوره الرعد) محو کند خدا آنچه خواهد و هم برجا دارد و نزد او است ام الکتاب" گوید: گفتم: قربانت اگر خویشی ندارد و آن حضرت نگاهی خشمآلود بمن کرد و با تشر بمن فرمود: ای پسر ابی فاطمه خویشی نباشد جز در رحم چسبانی همه مؤمنان بیکدیگر اولی هستند در کتاب خدا (گویا مقصود آیه 71 سوره البرائه است که فرماید مؤمنین و مؤمنات اولیاء یک دیگرند مترجم).
مؤمن حق دارد بمؤمن که باو نیکی کند فریضه خدائیست ای پسر ابی فاطمه با هم نیکی کنید و با هم صله کنید تا خدا مرگ شما را پس اندازد و مال شما را بیفزاید و بشما در همه امورتان عافیت دهد، و راستی که نماز و روزه و تقرب شماها بخدا برتر است از نماز جز شما سپس این آیه را خواند (106- سوره یوسف) و ایمان نیاورد بخدا بیشتر آنها جز که آنان دچار شرک باشند.
(2) 11- نوادر راوندی: بسندش از امام کاظم (ع) از پدرانش تا رسول خدا (ص) که فرمود:
هر که دست برادری در راه خدا دهد خدا باو حوریهای بزنی دهد.
(3) 12- نهج البلاغه: فرمود: (ع) درماندهترین مردم آنکه از بدست آوردن برادرانی درمانده باشد، و درماندهتر از او کسی که از دست بدهد آن برادری که دارد.
(4) 13- کنز کراجکی: امیر المؤمنین (ع) سروده:
نشمار هزار دوست و یارت بسیار یک دشمن خویش را تو بسیار شمار
(5) 14- عده الداعی: پیغمبر (ص) که فرمود: خدا دوستی و برادری میان دو مؤمن پدید نیاورد جز که برای هر کدام درجهای پدید آورد، و از آن حضرتست (ص) که هر که یک برادر دینی بدست آرد خانهای در بهشت بدست آورده.
(6) و بروایت عمرو بن شمر تا امام باقر (ع) فرمود: دو مؤمن که در راه خدا با هم برادرند یکیشان در بهشت درجه بالاتری دارد پس میگوید: پروردگارا راستی یار من مرا بفرمانبری از تو وامیداشت و از نافرمانیت باز میداشت، و مرا به آنچه نزد تو است تشویق میکرد مرا با او در این درجه همراه کن و خدا آنها را همراه کند، و دو منافق باشند که یکی از آنها به درک پائینتر دوزخ است از یارش و گوید پروردگارا راستی فلانی مرا به نافرمانی تو وامیداشت و از طاعتت باز میداشت و برکنار میکرد مرا از آنچه در نزد تو است و از ملاقات تو مرا بر حذر نمیکرد او را با من در درک پائینتر همراه کن و خدا آنها را همراه کند و این آیه را خواند:
(67 سوره الزخرف) دوستان در آن روز دشمن یک دیگرند جز متقیان.
باب هیجدهم:" فضیلت دوست داشتن مؤمنان و نگاه بآنان
: (2) 1- امالی طوسی: بسندش تا رسول خدا (ص) که فرمود: نگاه بعالم عبادتست، نگاه به امام عادل عبادت است، نگاه بپدر و مادر از روی مهربانی و رحمت عبادت است، و نگاه به برادر دینی عبادت است.
(3) 2- رجال کشی: بسندش تا بشیر دهان که امام صادق (ع) به محمد بن بکیر ثقفی فرمود:
تو در باره مفضل بن عمر چه میگوئی؟ گفت: امید است در بارهاش چه گویم اگر در گردنش صلیب بینم و بر کمرش زنار دانم که او در راه راست است پس از آنکه شنیدم تو در باره او چه میگوئی بشیر- ره- گفت: ولی حجر بن زائده و عمر بن جذاعه نزد من آمدند و او را در بر من دشنام میدادند و من بآنها گفتم: این کار را نکنید و نپذیرفتند، و از آنها خواهش کردم و بآنها خبر دادم که خودداری از بدگوئی باو حاجت من است و نپذیرفتند، خدا آنها را نیامرزد اما اگر من به آنها احترام میکردم هر که مرا محترم میدانست بآنها احترام میکرد.
کثیر عزه در دوستیش بدان معشوقه راستگوتر بود از دوستی آن دو با من آنجا که گوید:
او در نهان داند که من دوستش میدارم* و آنگاه که احترامم نکند خاطرخواه او اما اگر من آنها را احترام میکردم بآنها احترام میکرد هر که خاطرخواه من بود.
(4) 3- اختصاص: امام صادق (ع) فرمود: از دین دوستی مرد است که برادرش را دوست دارد.
(5) 4- همان: تا امام صادق (ع) فرمود: دوستی نیکان مر نیکان را ثواب نیکانست، و دوستی بدکاران مر نیکان را فضیلت نیکانست و دشمنی بدکاران با نیکان زینت نیکانست و دشمنی نیکان مر بدکاران را رسوائی بدکارانست.
(6) 5- از کتاب قضاء حقوق: امام ششم بیکی از اصحابش پس از سخنی که با او داشت فرمود: راستی مؤمنان وابسته بما و شیعه ما تا بهم برخوردارند پیوسته خدا رو بسوی آنها دارد تا از هم جدا شوند و پیوسته گناهانشان فرو ریزد چنانچه برگ فرو ریزد و پیوسته دست خدا به همراه دست آنست که بیشتر یارش را دوست دارد.
(7) 6- نوادر راوندی: بسندش تا از رسول خدا (ص) که مؤمن بیارامد با مؤمن چنانچه دل تشنه بیارامد با آب خنک.
(8) و بهمین سند آورده که: رسول خدا (ص) فرمود: ایها الناس حلال من حلال است تا روز
قیامت، (1) و حرام من حرام است تا روز قیامت آگاه که خدا عز و جل هر دو را در قرآن خود بیان کرده و من هم در روش و سنتم بیان کردم و میان این دو شبهه باشد از شیطان و بدعتها پس از من، هر که آنها را وانهد امر دینش خوبست و هم مردانگی و آبرویش بجا است و هر که به آنها آلوده شود و در آنها اندر شود و از آنها پیروی کند چون کسی باشد که گوسفندش را نزدیک غرقگاه چراند و هر که چنین کند نفسش او را بکشاند تا آنها را در غرقگاه بچراند آگاه که هر پادشاهی را غرقگاهی باشد آگاه که غرقگاه خدا عز و جل محرمات او است خود را از غرقگاه خدا و محرماتش برکنار دارید، آگاه که دوست داشتن مؤمن بزرگترین پایه ایمان است آگاه که هر که در راه خدا دوست دارد و در راه خدا دشمن دارد، و برای خدا بدهد و برای خدا عز و جل دریغ کند از مؤمنان پاک است نزد خدا تبارک و تعالی آگاه که دو مؤمن چون برای خدا عز و جل هم را دوست دارند و با هم یک دل باشند برای خدا چون یک تن باشند که اگر جایی از تن یکیشان درد گیرد دیگری در همان جا درد آن را دریابد.
(2)
باب نوزدهم: همه مؤمنان یک دگر را دوست دارند انواع برادران و دوستان
(3) 1- امالی طوسی: بسندش تا سدیر که گفتم: بامام ششم (ع) من بمردی برخورم که او را ندیدم و او هم مرا ندیده در زمانی که گذشته تا امروز دیدار که او خوب دوست دارم و چون با او سخن گویم دریابم که او هم چون من مرا دوست میدارد و بمن همین را میگوید فرمود:
ای سدیر درست گفتی دلهای نیکان بهم درآمیزند هنگام برخورد و اگر چه بهم با زبان اظهار دوستی نداشتند بسرعت آمیختن قطرههای باران با آب جویها، و راستی دوری دل نابکاران از هم هنگام برخوردشان و اگر چه با زبان اظهار دوستی کنند چون دوری دل حیوانات بهیمه است از مهر بهم و گر چه مدت دراز در یک چراگاه باشند.
(4) 2- خصال: بسندش تا امام باقر (ع) که مردی در بصره برابر امیر مؤمنان ایستاد و گفت ای امیر مؤمنان بما گزارش ده از وضع برادران، فرمود: برادران دو دستهاند برادران مورد اعتماد، و برادران خوشرو و خوشگو اما برادران مورد اعتماد دست و بال و اهل و مالند، و اگر به برادرت اعتماد داری از مال و تنت باو بخشش کن، و یک دل باش با هر که یک دل است، و دشمن دارد هر که او را دشمن دارد، و راز و عیبش را بپوش و نیکی او را فاش کن و بدان ای
پرسشگر که آنها از کبریت احمر کمیابترند، (1) و اما برادران خوشرو و خوشگو لذت خود را از معاشرت با آنها ببر و آن را از آنها دریغ مکن، و از دل آنها هم بیش از آن مخواه و بدانها ببخش آنچه از خوشروئی و خوشگوئی و خوشزبانی بتو ببخشند.
(2) اختصاص: بسندی تا امام باقر مانندش را آورده 3- مصباح الشریعه: امام صادق (ع) فرمود: سه چیز در هر زمانی کمیابند: برادر در راه خدا، و همسر خوب و مهربان در راه خدا، و فرزند رشید خردمند، هر کس بیکی از این سه تا رسد بخیر دارین رسیده و بهره کامل از دنیا در غلطیده، و حذر کن از کسی که یار تو شود برای طمع یا از ترس یا دلخواه یا برای خورد و چرا، و بجو برادری پرهیزکاران را و گر چه در ظلمات باشد و عمرت در آن بسر رسانی که خدا عز و جل نیافریده در روی زمین بهتر از آنان پس از پیغمبران و اولیاء و خدا نعمتی به بنده خود بمانند توفیق همصحبتی آنان نداده، خدا عز و جل فرموده (67 سوره الزخرف) دوستان آن روزه دشمن یک دگر باشند جز پرهیزکاران.
و گمانم اینکه هر که در این زمان ما دوستی بیعیب جوید بیدوست بماند، نبینی سرآمد کرامتی که خدا پیغمبرانش را بدان گرامی داشته هنگام دعوت آنها دوستی امین یا ولی و جانشین است، و همچنین والاتر چیزی که خدا بدان دوستان و اولیاء و امناء خود را گرامی داشته صحبت و همراهی با پیغمبران او است، و این دلیل است که در هر دو جهان نعمتی والاتر و زیباتر و پاکتر و بهتر و شایستهتر از صحبت برای خدا و برادری برای رضای او نباشد.
(3) 4- اختصاص: امام صادق (ع) فرمود: دوستتر برادرانم نزد من آنکه عیب مرا بمن پیشکش کند.
(4)
باب بیستم: در برآوردن حاجت مؤمنان و کوشش در باره آن
و در احترام مؤمنان و شاد کردن آنان.
و در گرامیداشت مؤمنان و لطف بآنان و گرهگشاهی از امور آنان و در اهمیت دادن بکار مؤمنان.
(5) 1- ثواب الاعمال و امالی صدوق: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: خدا عز و جل به داود (ع) وحی کرد که یک بنده من یک حسنه بمن آرد و من بهشتم را باو روا دارم، داود (ع) گفت: پروردگارا آن حسنه چه باشد؟ فرمود: بنده مؤمنم را شاد کند و گر چه با یک دانه خرما
باشد.
(1) گوید داود گفت: شایسته است برای کسی که تو را شناخت که از تو امید خودش نبرد.
(2) 2- قرب الاسناد: بسندش تا آنکه گوید پرسش شد از رسول خدا (ص) که کدام عمل بهتر است نزد خدا؟ فرمود: دنبال کردن شادی مسلمان، و گفته شد یا رسول الله دنبال کردن شادی مسلمان چه باشد؟ فرمود: سیر کردن گرسنگی او، و گشودن گره گرفتاری او، و پرداختن وام او.
(3) 3- امالی طوسی: بسندش تا سدیر که گفت نزد امام ششم (ع) بودم و مؤمن و حق واجب او ذکر شد و آن حضرت رو بمن کرد و فرمود: ای ابو الفضل برایت باز نگویم حال مؤمن را بدرگاه خدا؟ گفتم: چرا قربانت بفرما فرمود چون خدا جان مؤمن را بگیرد دو فرشته پاسدار او بآسمان بالا روند و گویند: پروردگارا بندهات و چه خوب بندهای بود، زود طاعت بود و کند معصیت، و تو جانش را گرفتی بسوی خود، بما پس از او چه فرمانی میدهی؟ خداوند جلیل جبار میفرماید: فرود شوید بدنیا و نزد گویندهام بمانید و تمجید و تسبیح و تهلیل و تکبیر مرا بگوئید و ثوابش را برای بنده من بنویسید تا وقتی او را از گورش برانگیزم.
سپس بمن فرمود، برایت افزون نکنم؟ گفتم: چرا فرمود: چون خدا بنده خود را از گورش برانگیزد نمونهای با او بدر آید و هر گاه که آن مؤمن هراسی از هراسهای روز قیامت را بیند آن نمونه گوید بیتابی مکن: عم مخور مژده گیر بشادی و کرامت خداوند سبحان تا آنکه برابر خدا عز و جل بایستد و حساب او را بآسانی برسد و فرمان بهشت باو بدهد و آن نمونه جلو او باشد و مؤمن باو گوید چه خوب است آنکه با من از گورم بدر آمد، پیوسته مرا بشادمانی و کرامت خدا عز و جل مژده دادی تا انجام شد، بگو تو که باشی؟ آن نمونه گوید: من همان شادی هستم که در دنیا بدل برادر مؤمنت درآوردی، خدا مرا آفرید تا بتو مژده دهم.
مجالس مفید از ابن قولویه مانندش را آورده ثواب الاعمال: بسندش مانندش را آورده (4) ثواب الاعمال قسمت آخر حدیث را از چون برانگیزد خدا مؤمن را از گورش، تا آخر خبر آورده.
من گویم برخی اخبار هم در باب اطعام مؤمن خواهد آمد.
(5) 4- امالی صدوق: بسندش از مشمعل اسدی: که گفت: یک سال برای حج بیرون شدم و بسوی امام صادق جعفر بن محمد (ع) برگشتم بمن فرمود: از کجا آمدی ای مشمعل؟ گفتم:
قربانت در حج بودم، فرمود: میدانی حاجی چه ثوابی دارد؟ گفتم نه تا شما بمن بیاموزید
(1) فرمود: چون بنده خدا هفت بار گرد این خانه طواف کند و دو رکعت نماز طواف را بخواند و سعی کند میان صفا و مروه خدا شش هزار حسنه برایش بنویسد، و شش هزار گناه از او فرو ریزد و شش هزار درجه از او بالا برد، و شش هزار حاجت از او برآورد در دنیا و بمانند آن ذخیره کند برای آخرتش، گفتم بآن حضرت: قربانت این البته که بسیار است، فرمود بتو ثوابی پیش از این خبر ندهم؟ گوید: گفتم: چرا فرمود: برآوردن یک حاجت شخص مؤمن برتر است از یک حجه و یک حجه و یک حجه و شمرد تا ده حجت.
(2) 5- همان: بسندش تا ابی الاعز نخاس که شنیدم امام صادق (ع) میفرمود: برآوردن حاجت مؤمن برتر است از هزار حج مقبول با همه آدابش و از آزاد کردن هزار بنده برای رضای خدا، و پیشکش هزار است در راه خدا با زینتها و دهانههای آنها.
(3) 6- قرب الاسناد: بسندش تا پیغمبر (ص) که فرمود: بخدا برآوردن حاجت یک مؤمن بهتر است از روزه یک ماه یا اعتکافش.
(4) 7- همان: بهمان سند از پیغمبر (ص) فرمود: هر که حاجت مؤمنی را برآورد خدا حوائج بسیار از او برآورد که کمترشان بهشت است.
(5) 8- همان: بسندش از امام صادق (ع) فرمود: مؤمن حاجتی از مؤمنی برآورده نکند جز که خدا تبارک و تعالی او را فریاد زند ثواب تو بر من است و بکمتر از بهشت برای تو رضایت ندهم.
گویم: در باب نوادر احوال پیمبران و جز آن گذشت خبر پیغمبر (ص) که خدا او را به چیزهائی فرمان داده.
(6) 9- عیون بسندش تا امام صادق (ع) فرمود: راستی مردی از من حاجتی خواهد و من برای برآوردنش پیشدستی کنم مبادا از آن بینیاز گردد و زمینهاش از دست برود.
(7) 10- معانی الاخبار: بسندش از زراره که شنیدم امام باقر (ع) میفرمود: هر که آن کند که باو شده همانا پاداش برابر داده، و هر که دو برابر کند شاکر باشد، و هر که شاکر است ارجمند است، و هر که بداند هر خوبی کند بخود کرده باشد شکر و قدردانی مردم را کمبود نشمارد و از آنها مودت بیشتر نخواهد، و بدان که هر که حاجتی از تو خواهد آبرویش را در برابر تو محترم نشمرده و تو آبروی خود را گرامی دار و او را بیجواب مگذار.
(8) 11- امالی طوسی: بسندش تا امام صادق (ع) فرمود: هر که در کار انجام حاجت برادر مؤمن خود باشد خدا در کار انجام حاجت او هست تا در آن کار است.
(1) 12- همان: بسندش از امام صادق (ع) فرمود: خدا عز و جل آبرومندانی میان خلقش آفریده و آنان را در روی زمین بدنبال حوائج برادرانشان کشانده و سپاس را بزرگواری دانند خدا عز و جل دوست دارد اخلاق ارجمند را، و در ضمن خطاب به پیغمبرش باو فرموده: ای محمد (آیه 4 سوره القلم) راستی که تو بر خلق عظیمی استواری" فرمود: مقصود سخاوت و خوشخوئی است.
(2) 13- مشکاة الانوار، از امام صادق (ع) فرمود: با مردم دغلی نکند تا بییار بمانی، (3) و از او است که فرمود مؤمن برادر مؤمن است ستمش نکند و او را واننهد و با او دغلی نکند و غیبت او نکند و باو خیانت نکند و باو دروغ نگوید.
(4) فرمود (ع) نسزد که مؤمن در هراس باشد از برادر مؤمن خود و دیگران زیرا مؤمن در سایه دینش عزیز و با قدرت است (5) و از آن حضرت است که احترام میان خود و برادرت را از میان مبر که آن حیا را از میان بردارد و رعایت احترام مردانگی را برپا دارد (6) و از امام ششم (ع) که فرمود: چون یکی از شماها در تنگنا افتاد ببرادرش خبر دهد و بضرر خود کمک نکند.
(7) و از آن حضرت (ع) که: هر کس دین خدا را بزرگ داند حق برادران را بزرگ شمارد، و هر کس دینش را سبک گیرد برادرانش را هم سبک شمارد (8) و از آن حضرت است که هر که برادرش از او حاجتی خواهد از روی نداری و او دریغ کند از وی با امکان و دارائی که خودش بتواند آن را برآورده کند یا از دیگری کمک گیرد خدا روز قیامت او را محشور کند دست به گردن بسته تا خدا از حساب خلق فارغ شود (9) و از آن حضرت است که هر که با برادر مؤمنش برای انجام حاجت او برود و خیرخواه او نباشد بخدا و رسولش خیانت کرده.
(10) و از امام باقر (ع) فرمود: بایست است بر مؤمن نصیحت، (11) از حماد بن عثمان که نزد امام ششم (ع) بودم که مردی از یاران ما بر او وارد شد و آن حضرت باو فرمود: چرا برادرت از تو شکایت دارد؟ گفت گلهاش از اینست که من همه حقم را از او دریافت کردم، فرمود: گویا تو گرفتن حق خود را از او بدی باو ندانی؟ میدانی آنچه خدا عز و جل در قرآن یاد کرده که (21 سوره الرعد) میترسند از بدی حساب" آیا میترسند که خدا جل ثنائه بر آنها جور کند، نه بخدا از آن نترسند و همانا میترسند که خدا بر آنها خردهگیری کند و آن را بدی حساب نامیده، آری هر که به برادرش خردهگیری کند باو بد کرده.
(12) و از جعفر بن محمد بن مالک بروایتی که آن را برآورده تا آنجا که راوی گوید: بامام ششم گفتم: برادران ما متصدی کار شیطان شوند (کارمندی دولت جائر) براشان دعا کنیم؟ فرمود:بشما (شیعه) سودی میرسانند؟ گفتم: نه، فرمود: از آنها بیزار باشید من از آنها بیزارم.
(1) 14- کافی: بسندش تا امام باقر (ع) که میفرمود: رسول خدا (ص) فرمود: هر که مؤمنی را شاد کند مرا شاد کرده و هر که مرا شاد کند البته که خدا را شاد کرده.
بیان: خدا را بحقیقت شادی نباشد و مقصود اثر شادیست که لطف و رحمت است یا به اعتبار اینست که چون خدای تعالی با اولیاء خود پیداست شادی آنان را بحساب خود گذاشته و خشم آنان را بجای خشم خود نهاده و ستم بر آنان را چون ستم بخود چنانچه در خبر آمده ما و شادی مؤمن بانجام کارهای شادیآور است چون پرداخت وام او یا خرجی دادن باو و یا پوشیدن تن او یا سیر کردن شکم گرسنه او، یا گرهگشائی از گرفتاری او، یا برآوردن حاجت او یا پذیرش خواهش او، و بقولی مقصود جمعآوری کار پریشان مؤمن است که مایه شادی او است.
(2) 15- کافی: بسندش تا امام باقر (ع) که فرمود: لبخند بروی برادر مؤمن حسنه است، و دفع آزار از او حسنه است، و خدا عبادتی نشده که دوستتر داشته باشد از شاد کردن مؤمن.
بیان: حسنه یعنی سبب ثواب، بقول نهایه قذی خرده خاک یا کاه یا چرک و جز آنست که در چشم با آب و نوشیدنی افتد و در حدیث پیغمبر است که جماعتی بر خار در چشم فراهم آمدند یعنی مایه فسادند.
(3) 16- کافی: بسندش تا امام باقر (ع) که میفرمود: در ضمن مناجات خدا با بندهاش فرمود: راستی برایم بندهایند که بهشتم را بر آنها روا دارم و آنها را در آن حاکم سازم (که هر طور بخواهند باشند) موسی گفت: پروردگارا آنها کیانند که بهشت را بر آنها روا داری و در آن حاکم سازی؟ فرمود: هر که مؤمنی را شاد کند.
سپس آن حضرت فرمود: مؤمنی در کشور حاکم جباری بود و آن حاکم بوی دست انداخت و مؤمن از او گریخت و کشور بتپرستان رفت و بمنزل یک بتپرست وارد شد و وی او را سایه سری داد و با او خوش برخورد و او را مهمان خود کرد و پذیرائی نمود و چون مرگ آن بت پرست رسید خدا عز و جل باو وحی کرد که: بعزت و جلالم سوگند اگر تو را در بهشتم جایی بود تو را در آن جا میدادم ولی آن حرامست بر کسی که مشرک بمن بمیرد ولی ای آتش از او دور شو و او را نیازار، و خوراک او را در بامداد و پسین بیاورند، راوی گوید: گفتم در بهشت؟
فرمود: از هر جا خدا خواهد.
(4) بیان: بهشتم را روا کنم براشان یعنی چیزی جلو آنها را نگیرد از ورود بدان یا اینکه هر
(1) جای آن خواهند جای گیرند چنانچه خدا از آنها گزارش داده که (74 سوره الزمر) سپاس از آن خداست که بهشت را بما ارث داد تا جا گیریم در آن بهشت هر جا که بخواهیم و چه خوبست مزد کارکنان (خدا).
و آنان را در آن حاکم سازد" یعنی بر فرشتهها و حور و غلمان بهر چه خواهند فرمان دهند، یا هر که را خواهند شفاعت کنند و به بهشت درآورند (از این پس شرح لغت است که بدان نیازی نیست مترجم).
(2) 17- کافی: بسندش تا رسول خدا (ص) که فرمود: محبوبترین عمل نزد خدا شاد کردن مؤمن است.
(3) 18- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: خدا عز و جل وحی کرد بداود (ع) که یکی از بندههایم حسنهای آورد که بدان بهشتم را برایش مباح کنم، و داود گفت: پروردگارا آن حسنه چه باشد؟ فرمود: برای بنده مؤمنم شادی آورد و لو با یک دانه خرما، داود گفت:
پروردگارا باید هر که ترا شناخت امیدش را از تو نبرد.
بیان: بسا که شادی آوردن نمونه باشد برای هر کردار خوب مقبول چنانچه وارد است هر که خدا از او یک عمل را قبول کند او را عذاب نکند.
(4) 19- بسندش تا امام ششم که فرمود: هر کدام شما مؤمنی را شاد کند در دل نگیرد که تنها او را شاد کرده بلکه بخدا که ما را هم شاد کرده بلکه بخدا که رسول خدا (ص) را هم شاد کرده.
(5) 20- کافی: بسندش تا امام باقر (ع) که میفرمود: دوستتر اعمال نزد خدا عز و جل شاد کردن مؤمن است بیک سیر کردن مسلمانی یا پرداخت وام او.
بیان: مقصود از مسلمان در اینجا همان مؤمن است و اشعار دارد باینکه ایمان نمائی کافی است برای آن و این دو تا نمونهاند.
(6) 21- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) که فرمود: در حدیثی طولانی چون خدا بنده مؤمنش را از گور برانگیزد با او نمونهای بدر آید که جلو او باشد و هر جا مؤمن هراسی از هراسهای عرصه قیامت را بیند آن نمونه باو گوید: نترس، غم مخور، مژده گیر بشادی و احترام از خدا عز و جل تا بایستد آن مؤمن در پیشگاه خدا عز و جل و حساب آسانی از او بکند و فرمان بهشت باو بدهد و آن نمونه در جلو او باشد و مؤمن باو گوید: رحمت خدا بر تو چه خوب چیزی که با من از گورم بدر آمدی و پیوسته بمن مژده شادی و احترام از خدادادی تا آن را دیدم
(1) بگو که تو کیستی؟ در پاسخ گوید: من همان شادیم که در دنیا به برادر مؤمن خود دادی، خدا عز و جل مرا از آن آفریده تا بتو مژده دهم.
(2) بیان: مثال (که آن را بنمونه ترجمه کردیم) بقول شیخ بهائی قد صورت است و گفته:
یقدم بر وزن یکرم یعنی او را دلیر میکند که نترسد و بسا که بر وزن ینصر باشد یعنی جلو او باشد (چنانچه ترجمه شد) چنانی که خدا فرموده (98 سوره هود) جلو باشد بر قوم خود در روز قیامت" تا گوید:" من همان شادیم" بقول شیخ نامبرده: دلالت دارد بر تجسم اعمال در آخرت، و خبری هم آمده که اعتقادات هم مجسم میشوند، و اعمال خوب و اعتقادهای درست بصورتهای درخشان و زیبا پدید شوند و برای صاحبان خود مایه شادی و خرمی کامل باشند و کارهای بد و عقیدههای نادرست بصورتهای تاریک و زشت پدید شوند و مایه اندوه و درد بیپایان گردند چنانچه گروهی از مفسران در تفسیر آیه (30 سوره آل عمران) گفتند که روزی که دریابد هر کس آنچه کرده از خوبی حاضر شده و آنچه کرده از بدی دوست دارد میان او و آن کردار بد امد بعیدی باشد" و بدان رهنماید قول خدای تعالی (6- 8 سوره الزلزال) و روزی که باز گردند مردم پراکنده (دسته دسته) تا بینند اعمال خود را پس هر کس مثقال ذرهای کار خوب کرده آن را بیند، و هر کس باندازه مثقال از کار بد کرده آن را بیند، و هر که گفته مقصود اینست که سزای آن عمل را بیند دور افتاده از حق پایان کلام شیخ.
و من گویم: بسا معنی اینکه گوید من شادیم اینست که به سبب شادی آفریده شدم نه خود او باشد چنانچه دلیل آنست که گفته: خدا مرا از آن آفریده و حاصل آنکه میشود آیات و اخبار در این باره را تفسیر کرد باینکه خدای تعالی در برابر اعمال خوب صورتهای خوب آفریند تا خوبی آنها را بمردم آشکار کند، و در برابر اعمال بد صورتهای زشت آفریند تا زشتیهای آنها را بنماید و نیازی نیست بگفتاری مخالف خود که درست نیاید جز با تاویل معاد و اینکه معاد با قالب مثالی است نه همان جسد دنیوی و برگشت آن بیک امور خیالی است نه حقیقی و اشاره دارد بدان اینکه دنیا و آخرت را تشبیه کنند به دو حالت خواب و بیداری و گویند که امور عرضی چون اعمال در حال بیداری جسم باشند در حال خواب، و این مایه بیدینی و بیرون شدن از مسلمانیست، و بسیاری از یاران متاخرین ما پیرو فیلسوفان دیرین و متاخرین و مشائین و اشراقیین شدند در مذهب آنان، و غفلت کردند از اینکه لازم آن مخالفت با ضروریات دین است و خدا است توفیقبخش پایداری بر حق و یقین ...
(3) 22- کافی: بسندش تا محمد بن جمهور که نجاشی یک دهقان بود و کارگزار اهواز و فارس
(1) شد و یکی از کارمندان او بامام ششم گفت: در دفتر نجاشی بر من بدهی مالیاتی است و او مؤمن است و فرمانبر از شما است اگر صلاح بینی برای من نامه باو بنویسی گوید امام ششم برای او نوشت:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ شاد کن برادرت را تا خدا شادت کند گوید: چون نامه او رسید در مجلس رسمی خود بود و آورنده صبر کرد تا خلوت شد و نامه را بدست او داد و گفت این نامه امام ششم (ع) است، و نجاشی آن را بوسید و بر دیده خود نهاد و باو گفت: چه حاجتی داری؟ گفت بدهی خراج در دفتر تو دارم، باو گفت: چه اندازه است؟ پاسخ داد ده هزار درهم، و او دفتردار خود را خواست و فرمودش آن را بپردازد و از دفتر بیرون کشد، و فرمود:
برای سال آینده هم این مبلغ را برای او ثبت کنند و بآورنده نامه گفت: آیا تو را شاد کردم؟
گفت: آری قربانت، و فرمود مرکبی و کنیزی و غلامی هم باو دادند و یک دست جامه هم بدان افزودند با جامهدان، در هر بار میگفت: آیا تو را شاد کردم او هم میگفت: آری قربانت، و هر بار که میگفت: آری برایش افزون میکرد تا فارغ شد، سپس باو گفت: فرش این اتاقی را که من در آن نشستم با خود ببر چون که نامه مولایم را در آن بدستم دادی و هر حاجتی داری پیش من بیاور، گوید آن را انجام داد و از آن پس بدر آمد و بار دگر بحضور امام ششم (ع) رسید و داستان را چنانچه بود برای آن حضرت باز گفت، و آن حضرت بآنچه انجام داده بود شاد شد و آن مرد گفت: یا ابن رسول الله گویا آنچه با من انجام داده بخوبی شما را شاد کرد فرمود:
آری بخدا البته که خدا و رسولش را هم شاد کرده.
(2) روشنگری: از کتب رجال برآید که نام این نجاشی عبد الله است و هشتمین پدر احمد ابن علی نجاشی مؤلف رجال مشهور است و بقول قاموس نجاشی بیاء تشدیددار است و بیتشدید شیواتر است و نونش زیر دارد یا شیواتر است.
دهقان: لفظ عربی شده است و بکدخدای ده و بر بازارگان، و صاحب مال و ده بکار رود ...
اهواز بقول قاموس نه بخش است میان بصره و فارس که هر کدام را نامی است و همه را اهواز خوانند و مفرد ندارد و آنها رامهرمز، عسکر، مکرم، شوشتر، جندیسابور و شوش، سرق، نهرتیری، ایذج و مناذرند.
دیوان دفتر حساب مالیات است و حقوق قشون و بقول مصباح معرب است و اصل آن دوان است که جمع آن دواوین آمده، و گفتند عمر نخست کس است که دواوین عرب را برای کارمندان و دیگران بنیاد کرده.
(1) خراج: آنچه که سلطان از زمینها ستاند و کرایه زمینها که بزور فتح شده (و از آن دولت اسلام است).
(در تفسیر اداء و اخراج چند احتمال آورده که ترجمهاش سود عمومی ندارد مترجم).
(2) 23- کافی: بسندش تا ابان بن تغلب گفت: پرسیدم از امام ششم (ع) از حق مؤمن بر مؤمن، در پاسخ فرمود حق مؤمن بر مؤمن بزرگتر است از اینها اگر بشما باز گویم ناسپاسی کنید و انجام ندهید راستش مؤمن چون از گورش در آورده شود با او نمونهای از گورش بدر آید باو گوید مژده گیر باحترام از جانب خدا و بشادی و مؤمن باو گوید خدایت مژده بخوبی دهد، فرمود: سپس با او براه افتد و همان گونه باو مژده دهد، و چون بهراسی گذرد گویدش این برای تو نیست و چون بخیری گذرد گوید: این از آن تو است، و پیوسته با اوست در امانش میدارد از آنچه میترسد و مژدهاش میدهد بدان چه دوست دارد تا بهمراهش در پیشگاه خدا بایستد و چون خدا فرمان بهشت باو دهد آن نمونه باو گوید: مژده گیر که خدا عز و جل فرمانت داد بسوی بهشت، فرمود: پس باو گوید: تو کیستی رحمت خدا بر تو باد؟ که به من مژده میدهی از هنگامی که از گورم در آمدم و همدمم شدی در راه، و بمن از پروردگارم گزارش دادی میگوید من شادی هستم که تو به برادرانت در دنیا ارزانی میداشتی، از آن آفریده شدم تا بتو مژده دهم و با تو همدم باشم.
بیان: بزرگتر است از آن" چون از پرسش او دریافت یا از دل او خبر داشت که این حق را کم و آسان میشمارد فرمود: حق مؤمن از آن بزرگتر است یعنی از آنچه تو گمان کردی، یا چون از کلام پرسشگر پدید بود که میشود آن را بآسانی بیان کرد یا در بیان آن مفسده نیست فرمود:" شما کافر میشوید" و بیان این جمله و توجیه آن گذشت و بقولی میشود آن را با تشدید ماء خواند یعنی اکثر مؤمنان را تکفیر میکنید و در میمانید از اداء آن حقوق و از عذرخواهی در ترک آنها، یا مقصود اینست که آن حقوق را در پرده میکنید و نمیپردازید، یا اینکه آنها را باور ندارید و سبب کفر شما شود.
و گویم: شناختی که کفر چند معنا دارد که ترک واجبات بلکه امور مستحبه مؤکده یکی از آنها است.
(3) 24- کافی: بسندش تا رسول خدا (ص) که فرمود: دوستتر اعمال بدرگاه خدا شاد کردن مؤمن است باینکه او را از گرسنگی برهانی، یا گره گرفتاریش را بگشائی.
بیان: ذکر این دو برای نمونه است نه انحصار بهمین دو تا باشد.
(4) 25- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: هر که مؤمنی را شاد کند خدا عز و جل از
آن شادی مخلوقی آفریند (1) که هنگام مردن وی باو برخورد و باو گوید: مژده گیر ای دوست خدا بکرامت و رضوان خدا، و همیشه با او بماند تا بگورش رساند و همین را باو بگوید، و چون زنده شود او را دیدار کند و باو همین مژده را دهد و در هر هراسی با او باشد و باو مژده دهد و همین را باو گوید، و آن مؤمن از او بپرسد که تو کیستی رحمت خدا بر تو و پاسخ گوید: من همان شادی باشم که بر فلان ارزانی داشتی.
بیان: از آن سرور" یعنی بسبب آن و این مؤید آنست که گفتیم تجسم عمل نیست.
(2) 26- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) که کسی نزد آن حضرت بود و آن حضرت این آیه را خواند (58 سوره الاحزاب) و آنان که آزار دهند مؤمنین و مؤمنات را بدون سببی که خودشان کرده باشند البته که بهتان و گناه روشنی بر دوش گرفتند" راوی گوید: آن حضرت فرمود: پس ثواب کسی که شادی برای مؤمن آورد چه باشد من گفتم: قربانت ده حسنه باشد، فرمود: آری بخدا و هزار هزار حسنه.
روشنگری: بیسبب" یعنی بیجنایتی که برای آن سزاوار آزار باشند" بهتانی به دوش گیرند" یعنی کار بد بزرگتر کنند که گناه بهمراه بهتانست و آن دروغ بستن بر دیگری است رو در روی او و آزارشان را چون بهتان دانسته، و بقولی مقصود آزار زبانیست و آن دروغ بستن بر دیگری است که در آن بهتان هم باشد و اثم مبین یعنی گناه آشکار طبرسی چنین گفته و بیضاوی گفته: به قولی این آیه در باره منافقان نازل شد که علی (ع) را آزار میکردند.
و گویا غرض از خواندن این آیه آماده کردن مخاطب است که خوب گوش دهد و آگاه کردن بر اینکه اگر آزارشان بدین حساب باشد احترام و شاد کردنشان بر عکس آنست این در صورتی است که خواننده آیه امام باشد و بسا که راوی باشد و اینکه گفته: ده حسنه برای قول خدای تعالی است (160 سوره الانعام) هر که حسنه آورد ده برابرش دارد" و اینکه امام آن را تصدیق فرمود یا برای اینست که ده تا در ضمن هزار هزار هست یا برای اینکه کمترین ثواب آنست و به بالا بودن اخلاص و درجه شادی تا هزار هزار هم میرسد برای آنکه خدای تعالی فرموده (261 سوره البقره) و چند برابر کند برای هر که خواهد".
(3) 27- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: هر که شادی بمؤمنی ارزانی دارد او را بر رسول خدا (ص) ارزانی داشته و هر که آن را برسول خدا (ص) ارزانی دارد آن را بخدا رسانده، و چنانچه هر که بدو غمی رساند.
بیان: شادی را بخدا رسانده" تعبیر مجازیست یعنی خدا بوی نظر لطف کند چنانچه
گذشت ...
(1) 28- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) که فرمود: هر مسلمانی بمسلمانی برخورد و او را شاد کند خدا عز و جل او را شاد کند.
بیان: مقصد و از مسلمان مؤمن است.
(2) 29- کافی: بسندش از امام ششم (ع) فرمود: دوستترین اعمال نزد خدا عز و جل شاد کردن به سیر کردن شکم گرسنه او یا گرهگشائی از او یا پرداخت وام او.
(3) 30- کافی: بسندش از امام ششم (ع) فرمود: هر کس از چهره برادر مؤمنش خاشاکی بر گیرد خدا عز و جل برایش ده حسنه بنویسد و هر کس بروی برادرش لبخندی زند یک حسنه دارد.
(4) 31- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: هر کس به برادرش مرحبا (خوشامد) گوید خدا برایش تا روز قیامت مرحبا نویسد.
بیان: تا روز قیامت" یعنی تا قیامت برایش مرحبا نویسد یا ثوابش را تا قیامت برای او نویسد یا او را بدین خطاب تا قیامت مفتخر سازد و برای آن رحمت بدو فرستد یا مقصود این است که تا قیامت مورد لطف و رحمت خدا باشد، و در آن اظهار شادمانی است از دیدار آن برادر.
(5) 32- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: هر کس بآمدن برادر مسلمانش نزد او گرامیش دارد همانا خدا عز و جل را گرامی داشته.
(6) 33- کافی: بسندش تا رسول خدا (ص) که فرمود: نباشد در امتم بندهای که لطفی به برادرش در راه خدا کند جز که خدا یکی از خدمتکاران بهشت را بخدمت او گمارد.
(7) 34- کافی: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: هر که گرامی دارد برادر مسلمانش را به یک کلمه مهرآمیز و گره از گرفتاری او بگشاید پیوسته در سایه کشدار رحمت خداست تا در آن کار است.
بیان: (لفظ لطف را با مشتقات آن از قاموس تفسیر و شرح کرده و گفته) ظل الله الممدود یعنی همیشه کشدار بدون برگشت و پیچش و بیتفاوت و کم و بیش اشاره است بقول خدای تعالی (30 سوره الواقعه) وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ".
یا مقصود اینست که همیشه در سایه حمایت و رعایت خداست و رحمتش بر او فرود آید، اندر آن کار است که گرامیداشت او است.
(8) 35- کافی: بسندش از جمیل که شنیدم امام ششم (ع) میفرمود: از امتیازاتی که خدا
(1) عز و جل بمؤمن داده اینست که نیکی برادرانش را باو یاد داده و گر چه اندک باشد، نیکی نباید که بسیار باشد، و اینست که خدا عز و جل در قرآنش میفرماید (10 سوره الممتحنه) و پیش میدارند بر خودشان (برادر دینی را) و گر چه خود بدان نیاز دارند" و بدنبالش فرموده و هر کس از دریغکاری خویش محفوظ ماند هم آنانند که رستگارانند" سپس آن حضرت فرمود: هر که خدا آن را بوی آموخته دوستش دارد و هر که را خدا دوست دارد تبارک و تعالی بپردازد به او مزدش را روز قیامت بیحساب و اندازه و آنگاه فرمود: ای جمیل این حدیث را برای برادرانت روایت کن زیرا که آن تشویق به نکوکاریست برای برادرانت.
(2) روشنگری: بیاموز باو نیکی به برادران را" یعنی ثواب نیکی را یا تعریف کنایه از توفیق بکار است.
برای آنکه خدا میگوید" گواه آوردن آیه برای اینست که خدا ایثار فقیر را ستوده با آنکه توانا به کثیر نباشد و دانسته شود که نیکی کردن به بیش داشتن وابسته نیست.
" وَ یُؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ" یعنی محتاجان دیگر را بر خود مقدم میدارند و گر چه حاجت و فقر عظیم دارند ...
مشهور اینست که این آیه در باره انصار نازل شد که مهاجران را در هر چه داشتند بر خود مقدم میداشتند و بروایت عامه این آیه در باره امیر مؤمنان (ع) نازل شده که با همه خاندانش سه روز چیزی نخوردند و آن حضرت یک دینار وام گرفت و مقداد را دید که از حالش فهمید گرسنه است و دینار را باو داد، و این آیه بهمراه مائده از آسمان فرود آمد، و بهر تقدیر حکم آیه در باره دیگران هم رواست ...
(3) 36- کافی: بسندش از مفضل که امام ششم (ع) فرمود: راستی که مؤمن به برادرش تحفه میدهد، من گفتم: تحفه چه باشد؟ فرمود: زیرانداز، متکا، خوراک و پوشاک و سلام کردن، و بهشت سرکشد تا باو عوض دهد، و خدا عز و جل باو وحی کند من خوراک ترا باهل دنیا حرام کردم مگر پیغمبر یا وصی پیغمبر باشد، و چون روز قیامت شود خدا باو وحی کند اکنون عوض تحفههای دوستانم را بده و از آن و از کنیزانی و غلامانی درآیند با طبقهائی که سرپوش لؤلؤ دارند، و چون مردم محشر نگاه کنند بدوزخ و هراس آن و بهشت و آنچه در آنست عقل از سرشان بپرد و از خوردن سرباز زنند، و جارچی از زیر عرش فریاد کشد راستی خدا حرام کرد دوزخ را بهر که از خوراک بهشت بخورد و آن مردم دست دراز کنند و بخورند.
بیان: گفتم راوی و جوابش میان سخن امام واقع شده که به سلام ختم شود.
بهشت سرکشد" یعنی برآید تا عوض تحفه و خوراک را در دنیا بپردازد فورا، و بقولی
این مثل است برای بیان استحقاق شدید تحفه دهنده.
" بر اهل دنیا" یعنی تا در دنیا باشند ...
(1) 37- کافی: بسندش تا امام باقر (ع) فرمود: واجبست بر مؤمن که تا هفتاد گناه کبیره مؤمن را بپوشاند و فاش نکند.
بیان: اختصاص به هفتاد برای اینست که اگر از آن بگذرد غالبا متجاهر بفسق باشد و احترامی ندارد، و بسا تفسیر شود بمطلق کثرت نه بدین شماره خاص چنانچه در تفسیر (80 سوره برائه) و اگر برای آنها هفتاد بار آمرزشخواهی" گفتند و تخصیص جز بهمان گناهانی که نسبت بخود آن مؤمن کند چون آزار و دشنام و مانند آنها دور از ظاهر است، و مضمون آن به وجوب نهی از منکر هم منافات ندارد چنانچه گذشت، و تفسیر آن باینکه در صورتیست که پس از هر گناه کبیره توبه کند تا همیشه گناه مستور یکی باشد درست نیست مگر آنکه تفسیر به مطلق کثرت شود.
(2) 38- کافی: بسندش تا اسحاق بن عمار که امام ششم (ع) بمن فرمود: ای اسحاق تا توانی بدوستانم نیکی کن که مؤمنی بمؤمنی نیکی نکند و باو کمک نرساند جز که در چهره ابلیس خراشی افتد و در دلش زخمی پدید شود.
بیان: زخم دل کنایه از غم سنگین و پایدار است.
(3) 39- امالی طوسی: بسندش تا گوید سدیر صیرفی بحضور امام ششم (ع) رسید و آن حضرت باو گفت: ای سدیر بسیار نشود دارائی کسی جز که حجت خدا بر او گرانتر گردد و اگر بتوانید آن را از خود دور کنید بکنید، گفت: یا ابن رسول الله بچه وسیله؟ فرمود: با انجام حوائج برادرتان با اموالتان الخبر.
(4) 40- همان: بسندش تا رسول خدا (ص) که فرمود: هر که از برادر خود حاجتی برآورد، چون کسی است که روزگاری خدا را عبادت کرده گویم این خبر بتمامی در باب دعاء بر مؤمن خواهد آمد.
(5) 41- همان: بسندش تا امام ششم (ع) که فرمود: هر که دینش را بزرگ دارد برادرانش را هم بزرگ دارد، و هر که دینش را سبک گیرد برادرانش را هم سبک شمارد، ای محمد با مال و طعام خود کسیرا برگزین که او را برای خدا عز و جل دوستداری.
(6) 42- همان: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: هر که وسیله برادرش شود به میانجیگری در دفع زیانی یا جلب نفعی خداوند او را پایدار سازد در روزی که پاها در آن لغزانند.
(7) 43- همان: بسندش تا رسول خدا (ص) که خدا تبارک و تعالی به داود (ع) وحی کرد ای
(1) داود راستی بندهای روز قیامت حسنهای بمن آورد و برای همان او را در بهشت حاکم سازم، داود گفت پروردگارا آن چه بنده است که با حسنهای او را حاکم سازی در بهشت؟ فرمود: بنده مؤمنی که در باره حاجت برادرش کوشا باشد و دلش خواهد که آن را برآورد، آن حاجت برآورده شود یا نشود.
(2) 44- عیون: بسندش تا گوید: امام صادق (ع) بیکی از مردم نوشت: اگر خواهی کارت بخوبی ختم شود تا هنگام جا ندادن و در کار بهترین اعمال باشی خدا را بزرگ دار از اینکه نعمتهایش را در نافرمانیهایش مصرف کنی، و بحلم او در باره خودت مغرور شوی، و گرامی دار هر که را یافتی از ما یاد میکند و یا در راه دوستی ما است، از آن پس بر تو نیست که او راستگو است یا دروغگو تو به نیت خیرت برسی و او عهدهدار دروغ خود باشد.
(3) 45- امالی صدوق: در خبر مناهی النبی (ص) است که: آگاه باش هر که برادر مسلمانی را گرامی دارد خدا عز و جل را گرامی داشته.
(4) 46- ثواب الاعمال: بسندش تا اسحاق بن عمار که امام ششم (ع) فرمود: ای اسحاق هر که یک بار باین خانه کعبه طواف کند خدا هزار حسنه برایش نویسد، و هزار سیئه از او محو کند و هزار درجه از او بالا برد، و هزار درخت در بهشت برایش بکارد و ثواب آزاد کردن هزار بنده برایش نویسد تا چون به ملزم (برابر خانه کعبه در سمت جنوب) رسد خدا هشت در بهشت را برویش گشاید و باو گفته شود از هر کدام خواهی داخل شو گوید: گفتم قربانت اینها همه از آن کسی است که طواف کند؟ فرمود: آری، آیا بتو خبر ندهم بدان چه برتر از آنست؟
گوید: گفتم چرا، فرمود: هر که حاجتی از برادر مؤمنش برآورد خدا برایش طوافی نویسد و طوافی تا بشمار دهم رسید.
(5) 47- همان: بسندش تا امام چهارم، فرمود: هر که حاجت برادرش برآورد، حاجت خدا را برآورده، و خدا صد حاجت از او برآورد که یکی از آنها بهشت است، و هر کس گره غمی از برادرش بگشاید خدا گره هر غم او را در قیامت بگشاید تا هر چه باشد: و هر که او را یاری دهد در برابر ستمکارش خدا باو یاری دهد در گذشتن از صراط، آنجا که قدمها در افتند و هر که در حاجتی از او کوشد تا آن را برآورد و ویرا بدان شاد کند چنانست که رسول خدا (ص) را شاد کرده و هر که او را در تشنگی وی سیراب کند خدا از شراب دربسته بهشت باو بنوشاند، و هر که او را در گرسنگی خوراک دهد خدا از میوههای بهشت باو بخوراند، و هر تن لختش را بپوشاند خدا او را از استبرق و دیبای بهشت بپوشاند، و هر که جامهای باو پوشاند گر چه برهنه نیست تا نخی از آن جامه بر تن او است در ضمانت خداست، و هر که کفایت کند او را از کاری که
خواری دارد (1) و آبرویش را نگهدارد و دست بخششی باو رساند، خدا از ولدان جاویدان بهشت بخدمت او گمارد، و هر که او را بر پاکش خود سوار کند خدا روز قیامت او را سوار بر یک شتر بهشتی بموقف محشر آورد که بدان بر فرشتهها ببالد، و هر که پس از مرگش او را کفن پوشاند گویا او را از روزی که مادرش زائیده تا روزی که مرده پوشانده است، و هر که باو همسری دهد که آرامش او باشد و همدم او خدا در گورش همدم او گرداند کسی را بصورت محبوبترین خاندانش نزد او، و هر که هنگام بیماریش از او عیادت کند فرشتهها او را در میان گیرند و برایش دعا کنند تا برگردد و گویند خوش باش و خوش باشد برایت بهشت، بخدا که برآوردن حاجت او دوستتر است نزد خدا از روزه دو ماه پی در پی با اعتکاف هر دو ماه در ماه حرام.
(2) 48- همان: بسندش تا امام ششم (ع)، فرمود: هر که شاد کند مؤمنی را خدایش روز قیامت شاد کند و باو گفته شود از پروردگارت آرزو کن هر چه خواهی که تو دوست داشتی در دنیا اولیاء او را شاد کنی، و هر چه آرزو کند باو داده شود و خدا از پیش خود برایش فزاید آنچه بر دلش در نیاید از نعمت بهشت.
(3) 49- همان: بسندش تا پیغمبر (ص) هر که برخورد کند با برادرش بدان چه شادش کند تا او را شاد کند خدا روز قیامت او را شاد کند، و هر که با برادرش برخورد کند بدان چه او را بد آید که بدی باو کند بد رساند خدا بدو روزی که دیدارش کند.
(4) 51- همان: بسندش تا رسول خدا (ص) که فرمود: بندهای نباشد که خاندانی را شاد کند جز که خدا از آن شادی خلقی آفریند تا روز قیامت نزد او آید تا هر بار که او سختی بیند باو گوید: ای دوست خدا نترس تا بوی گوید: تو کیستی؟ رحمت خدا بر تو که اگر همه دنیا از من بود آن را برای تو چیزی بحساب نمیآوردم و او پاسخ دهد من همان شادیم که بر آل فلان ارزانی داشتی.
(5) 52- همان: بسندش از امام کاظم (ع) فرمود: در بنی اسرائیل مرد مؤمنی بود که همسایه کافری داشت، و او بمرد مؤمن نرمش میکرد و باو در دنیا احسان میکرد، و چون آن کافر مرد خدا در دوزخ خانهای گلی برایش ساخت که او را از سوز آن حفظ میکرد و خوراکش از غیر دوزخ باو میرسید، و باو گفته شد، این بسزای آن است که بهمسایه مؤمنت ارزانی داشتی که فلان پسر فلان بود از نرمش و احسانی که باو میکردی در دنیا.
(6) 53- همان: بسندش تا میسر از امام ششم (ع) فرمود یک مؤمن شما روز قیامت گذر کند باو مردیکه با او در دنیا آشنا بوده و فرمان دادند که او را بدوزخ برند و فرشته او را میبرد، فرمود: بآن مؤمن میگوید ای فلانی بداد من برس، من در دنیا بتو نیکی میکردم و حاجتی
که میخواستی برمیآوردم، آیا امروز عوضی نداری؟ آن مؤمن بفرشته موکل بر او گوید: او را رها کن، فرمود: خدا گفته آن مؤمن را بشنود و بآن فرشته فرماید گفته مؤمن اجراء کن و او را رها کند.
(1) 54- همان: بسندش از امام ششم، فرمود: مسلمانی حاجت مسلمانی روا نکند جز که خدا باو فریاد کند ثواب تو بر من باشد و جز بهشت برای تو رضا ندهم.
(2) 55- قصص الأنبیاء (خطی) بسندی تا امام ششم (ع) فرمود: در زمان موسی (ع) پادشاه جباری بود که حاجت مؤمنی را به میانجیگری بنده صالحی برآورد، و آن پادشاه جبار و آن بنده صالح در یک روز مردند و مردم برای آن پادشاه بسوک نشستند و تا سه روز بازار را بستند و آن مرد صالح در خانهاش روی زمین ماند و جانوران زمین گوشت رویش را خوردند و موسی پس از سه روز جنازه او را دید و گفت: پروردگارا او دشمن تو بود و این دوست تو و خدا باو وحی کرد ای موسی، این دوست من از آن جبار حاجتی خواست و آن را برآورد و از طرف مؤمن باو عوض دادم (با آن احترام شایان مردم) و جانوران زمین را بر زیبائیهای روی مؤمن مسلط کردم بسزای درخواستش از آن جبار.
(3) 56- همان: بسندش تا امام باقر (ع) فرمود: خدای تعالی بموسی وحی کرد که یکی از بندگانم با حسنهای بمن تقرب جوید و من او را حاکم در بهشت کنم، موسی گفت، آن حسنه کدامست؟ فرمود: با روی در حاجت مؤمن.
(4) 57- همان: بسندش تا امام باقر (ع) که در گفتگوی خدا با موسی این بود که فرمود:
مرا بندهها است که بهشتم را برایشان مباح کنم و آنها را در آن حاکم سازم موسی گفت: آنها کیانند؟ فرمود: هر که مؤمنی را شاد کند.
(5) 58- فقه الرضا، روایت داریم که خلق عیال خدایند و دوستتر خلق نزد خدا آنکه خاندانی را شاد کند، یا با برادرش در حاجت او راه رود.
(6) 59- مصباح الشریعه: امام صادق (ع) فرمود: دست دادن با برادران دینی از محبت خدا بآنان ریشه دارد پیغمبر (ص) فرمود: بهم دست ندهند برادران برای خدا عز و جل جز که گناهانشان بریزد تا برگردند بروزی که مادرشان آنها را زائیده، و هر کدام بیشتر یار خود را دوست دارد و بزرگ شمارد فزونی دارد، و هر کدام دیندارتر است باید بیشتر بیارش از فوائدی که خدا باو داده بیفزاید، و او را باستقامت و رضا و قناعت رهنماید، و برحمت خدا مژده دهد و از عذابش بیم دهد و بدان چه خدایش رهنموده دلالت کند، و بر دیگریست که برهنمودن او تبرک جوید، و براهی که او را بخواند بچسبد با پناه گرفتن بخدا و یاری جستن
باو که بدان توفیقش دهد.
(1) به عیسی بن مریم گفتند چگونه صبح کردی؟ فرمود: چگونه صبح کند کسی که بدست ندارد آنچه را امید دارد، و نتواند در جلو آنچه حذرداردش بایستد، فرمان بطاعت دارد و نهی از گناه، و از خود فقیرتر نبینم.
(2) باویس قرنی گفتند: چگونه صبح کردی؟ گفت: چه صبحی دارد آنکه در صبح نداند تا شب میماند و در شب نداند بصبح میرسد (3) ابو ذر گفت: صبح کردم شاکر پروردگارم و شاکی از خودم.
(4) پیغمبر (ص) فرمود: هر که صبح کند و همت او جز خداست صبح کرده در زمره زیانکاران تجاوزگران.
(5) لقمان گفت پسر جانم توبه را پس مینداز که مرگ ناگهانی میرسد (اضافه این جمله در نسخه کمپانی مناسب این باب نیست از پاورقی ص 307).
(6) 60- تفسیر امام: رسول خدا (ص) فرمودند در پیروان ما کسی باشد که خدای تعالی به او بخشد در بهشتها از درجات و منازل و خیرات آنچه که دنیا و همه خیرات او در برابرش چون یک ریگ باشد در بیابان بیپایان و او کسی نباشد جز آنکه بیند برادر خود را فقیر و برای او تواضع کند و گرامیش دارد و باو خرجی دهد و نگهداریش کند با بذل آبروی خود تا بینند فرشتههای گماشته بدان منازل و کاخها که چندان شوند تا فزونی آنها چنان باشد که این خانه کوچک نماید در برابر آنچه شما دیدید چه که از عظمت و بزرگی و وسعت بدان مقام رسیده، و فرشتهها گویند پروردگارا ما را توانائی نباشد بر خدمت در این همه منزل برای ما از فرشته کمکی بفرست، خدا میفرماید: بر شما آنچه نتوانید بار نکنم، چند شماره کمکی خواهید؟ گویند هزار برابر خودمان، و در باره برخی مؤمنان فرشتههای منزل آنان) کمک بیشتری خواهند تا هزار هزار برابر و بیشتر از آن باندازه نیروی ایمان در بابشان، و فزونی احسان آنان به برادر مؤمن خودشان، و خدای تعالی بآنها کمک دهد بهمه آن فرشتهها، و هر اندازه که سین مؤمن ببرادرش برخورد و باو نیکی کند خدا بر ممالک و خدمتکارانش در بهشت بهمان اندازه بیفزاید.
(7) 61- همان: امام چهارم (ع) فرمود: گروه شیعه ما اما بهشت از دست شماها نمیرود هرگز زود باشد یا دور، ولی در باره درجاتش با هم رقابت کنید و بدانید بالاترین درجات شما آنکه کاخها و خانه و ساختمانهای زیباتر دارد که بهره پاسخگوترین شما است برای برادرانش و آنکه بیشتر همدردی کند با بینوایانشان، راستش خدا عز و جل یکی از شماها را به بهشت
نزدیکتر سازد با یک کلمه که برادر بینوای خود بگوید بیش از مسافت صد هزار سال که با پای خود برود اگر چه در دوزخ معذب باشد، احسان به برادران را کم مگیرید که بزودی خدای تعالی بشما سود رساند آنجا که چیز دیگری جای آن را نگیرد.
(1) 62- همان: در تفسیر قول خدا عز و جل" نماز برپا دارید و زکات بدهید و رکوع کنید با راکعان" فرمود: نماز را بپا دارید نمازهای واجبی که محمد آورده و هم صلوات بر محمد و آل پاک و طاهرش که علی (ع) آقا و فاضل آنانست.
" زکات بدهید" از اموالتان چون واجب باشد (یعنی بحد نصاب رسد) و هم از بدنهاتان چون بایست گردد (به نیاز دیگران) و از کمک خود چون درخواست شود" و رکوع کنید با راکعان" تواضع کنید با متواضعان برای بزرگی خدا عز و جل و فرمانبری از اولیاء خدا که محمد نبی الله است و علی ولی الله و امامان پس از آنها آقایان برگزیدههای خدا.
(2) رسول خدا (ص) فرمود: هر که نماز پنجگانه گذارد خدا جبران کند هر گناهی میان دو نمازش را، و چون کسی باشد که بر در خانه او جوی روانست و در آن پنج بار تنشوئی کند، بر او گناهی نماند جز موبقات که انکار نبوت یا امامت و یا ستم بر برادران مؤمن خود است یا ترک تقیه که زیان زند بخودش و برادران مؤمنش.
و هر که زکات مالش را بدهد از گناهانش پاک شود، و هر که زکات تنش را بدهد به جلوگیری ستم زورگو بر برادرش یا کمک او کند در پاکش او که بزمین افتاده و باری دارد که در معرض تلف است یا مایه زیان شدید بر او است روانه کند خدا برای او در عرصههای محشر فرشتهها که جلوگیرند از او دمشهای دوزخ را و باو خوشامدهای اهل بهشت را گویند و او را عروسوار به محل رحمت و رضوان رسانند.
و هر که زکات جاه و آبروی خود را بدهد بواسطه شدن در حاجتی برای برادر مؤمنش و برآورده شود، یا سگ نابخردی که پشت سر آن برادر پارس کند و بد گوید و با جاه و آبرومندی خود سنگی در دهن او اندازد و خاموشش کند خدا در عرصههای قیامت فرشتهها را با شمار بسیار و انبوه گران بفرستد تا آنجا که شمارشان را نداند جز خدا که در درگاه خدا حضور خوبی دارند برای او و او را خوشمحضر سازند و بسیار بر او ستایش گویند، و خدا عز و جل بهر گفته از آن فرشتهها لازم که داند آنچه را که بیشتر از همه ملک دنیا باشد تا صد هزار بار، و هر که با مؤمنان فروتنی کند و به نبوت محمد و ولایت علی و پاکان از خاندانش اعتراف کند و از آن پس برای برادرانش فروتنی کند و خوشروئی کند و همدمی کند با آنها و هر چه به آنها نیکی بیش کند انس و تواضعش با آنها بیش گردد خدا عز و جل بدو مباهات کند بر فرشتههای
ارجمندش از حاملان عرش (1) و طواف کنان بحضرت او، و بآنها گوید آیا نگاه نکنید باین بنده متواضع در برابر جلال عظمتم؟ که خود را با برادر مؤمنش و فقیرش برابر کرده و با او خوشروئی کرده و هر چه بیشتر باو نکوئی کند بیشتر باو تواضع کند، شما را گواه گیرم که بایست کردم برایش بهشتهایم را، و از رحمت و رضوانم آنچه را که آرزوهای آرزوکننده از آن کوتاه باشد و آن را فرانگیرد، و باو روزی کنم همدمی با محمد سید همه بشر را و علی مرتضی را و عترت برگزیده او را که چراغهای شب تارند، و باو برکت دهم در بهشتهای خود که نزد او محبوبتر است از نعمت بهشتها و گر چه هزار هزار برابر باشد بپاداش تواضع او برای برادر مؤمنش.
(2) 63- همان در تفسیر آیه (101 سوره البقره) و برپا دارید نماز را و بدهید زکات را و آنچه پیشدارید برای خود از نیکی دریابید آن را نزد خدا راستی که خدا بدان چه کنید بیناست" امام فرمود: بر پا دارید نماز را با وضوی کاملش و با همه تکبیرها و قیامها و قرائتها و رکوعها و سجودها و حدودش و بدهید زکات را بمستحق و ندهیدش بکافر و منافق رسول خدا (ص) فرمود آنکه صدقه دهد بر دشمنان ما چون دزد در حرم خداست" و آنچه پیشدارید برای خود از نیکی" مالی باشد که در طاعت خدا مصرف کنید و اگر نباشد از جاه خود مایه گذارید برای برادران خود، سودها را بسوی آنها بکشانید، و زیانها را از آنها برانید" دریابید آن را نزد خدا" سودتان دهد خدا بجاه محمد و خاندان پاکش در روز قیامت و گناهان شما را بدان بر دارد و حسنات شما را دو چندان کند بدان و درجات شما را بدان بالا برد" که خدا بدان چه کنید بینا است" داناست و درون و برون کاری بر او پوشیده نیست، و باندازه اعتقاد و نیت بشما پاداش دهد نه چون پادشاهان دنیا است که بر بعضی از آنها اشتباه شود، و کار یکی را بدیگری بندند و جنایتی بدان که مرتکب نشده بندند و کیفر و پاداش برای نادانی او بر جز مستحقش داده شود.
رسول خدا (ص) فرمود: بندگان خدا فرمانبرید خدا را در انجام نمازهای واجب و زکاتهای واجب و از آن پس تقرب جوئید بخدا باطاعتهای مستحب که خدا عز و جل بدانها پاداش بزرگ دهد، بدان که مرا براستی فرستاده به پیغمبری یک بنده خدا باشد که روز قیامت در موقفی ایستد که شراره دوزخ بزرگتر از همه کوههای دنیا بر او تازد تا فاصلهای در میان نماند در این میان چنانی که سرگردانست بناگاه از هوا پرواز کند یک گرده نان یا سکهای نقره که با آن برادر مؤمنش را همراهی و مهمانی کرده و گردش فرود آید و چون بزرگترین کوهی بر او بچرخد و آن شراره را از او بگرداند و از سوزش و دودش چیزی باو نرسد تا در بهشت درآید.
(1) گفته شد یا رسول الله بنا بر این همراهی با برادر مؤمنش سودش رساند؟ فرمود: آری سوگند بدان که براستی مرا به پیغمبری فرستاده برخی مؤمنان بیش از این هم سود برند، و بسا در قیامت کسی آید که گناهان و حسنات و بدکرداری او با برادران مؤمنش برایش مجسم شوند و همانها بزرگ و چندان شوند تا نامههای عملش بدانها انباشته شوند، و حسناتش بر طرفهای مؤمن ستم کشیده از دست و زبانش بخش شود و حیران ماند و نیازمند حسناتی باشد که با گناهانش برابر شوند، و یک برادر مؤمنش که در دنیا باو احسان کرده نزد او آید و گوید همه حسناتم را بتو بخشیدم و خدا باو فرماید پس خودت با چه به بهشت میروی؟ و پاسخ دهد پروردگارا برحمت تو، و خدا فرماید همه حسناتت را باو بخشیدی و ما خود سزاوارتریم به بخشش و کرم از تو، من آنها را از طرف برادرت پذیرفتم و آنها را بتو بازگرداندم، و دو برابرشان کردم و او در این هنگام افضل مردم بهشتها باشد.
(2) 64- مجالس مفید: بسندش تا رسول خدا (ص) که فرمود: مؤمنان برادر هم باشند و حوائج یک دیگر را برآورند و بدان وسیله خدا در قیامت حوائج همه را برآورد.
(3) 65- مکارم الاخلاق: از امام کاظم علیه السلام فرمود: هر که نتواند بما صله برساند آن را به مستمندان شیعه ما برساند و هر که نتواند قبور ما را زیارت کند قبور نیکان از برادران ما را زیارت کند.
(4) و از امام ششم (ع) که رسول خدا (ص) فرمود: صدقه ده برابر است، و وام هجده برابر و صله رحم بیست و چهار برابر.
(5) 66- اختصاص: امام صادق (ع) فرمود: راه رفتن برای انجام حاجت مسلمانی بهتر است از هفتاد بار طواف گرد خانه کعبه.
(6) 67- همان: امام صادق (ع) فرمود: مؤمن برادر مؤمن است و چشم و رهنمای او است باو خیانت نکند و او را رها نکند (7) و فرمود: مؤمن برکت است بر مؤمن، (8) و فرمود: مؤمنی نباشد که او مؤمن را بخانه خود برد و سیر بآن خوراک دهد جز اینکه بهتر باشد از آزادی یک بنده، و مؤمنی نباشد که برای رضای خدا بمؤمنی وامی دهد جز که خدا مزد صدقه باو دهد و مؤمنی نباشد که در انجام حاجت برادر مؤمنش راه رود جز که خدا بهر گامی حسنهای برایش نویسد و سیئه از او بریزد و درجهای بالا برد، و باز هم ده حسنه برایش فزاید و در ده حاجت او را واسطه پذیرد، مؤمنی نباشد که در پشت سر برای برادرش دعا کند جز که خدا باو فرشتهای گمارد که میگوید مانند آن برای خودت باشد، و مؤمنی نباشد که گره کار برادر مؤمنش را گشاید جز که خدا یک گرفتاری آخرت را بر او گشاید، و مؤمنی نباشد که به مؤمن
(1) ستمدیده کمک دهد برای رفع ستم او جز که بهتر باشد از روزه داشتن یکماه با اعتکاف در مسجد الحرام، و مؤمنی نباشد که یاری کند برادر مؤمنش را (با قدرت بر نصرت او) جز که خدا او را در دنیا و آخرت یاری کند.
(2) و فرمود: مؤمنی نباشد که رها سازد برادر مؤمن خود را با اینکه میتواند باو یاری دهد جز که خدا در دنیا و آخرت او را رها سازد و یاریش نکند.
(3) 68- اختصاص: امیر مؤمنان (ع) فرمود: مسلمانی حاجت مسلمانی را برنیاورد جز که خدا او را ندا کند بر من است پاداش تو و بهتر از بهشت برایت رضا ندهم.
(4) 69- کتاب قضاء حقوق از علی بن طاهر صوری که رسول خدا (ص) فرمود: خدا در کار کمک دادن به مؤمن است تا مؤمن در کار کمک به برادر مؤمن خود است، و هر که از برادر مؤمنش در دنیا گرهی گشاید، و خدا در آخرت هفتاد گره از او گشاید.
(5) و فرمود: دوستترین کارها بدرگاه خدا عز و جل شاد کردن مؤمن است مر دیگری را که:
گرسنگی را از او دور کند یا گره گرفتاری او را بگشاید.
(6) امام صادق (ع) فرمود: چیست بیکی از شماها که بهمه خیری برسد بواسطه کار کمی، راوی گفت: بچه کاری قربانت؟ فرمود: ما را شاد کند بشادکردن مؤمنان شیعه ما.
(7) و از آن حضرتست در آخر یک حدیث طولانی: چون کسی بداند که برادر مؤمنش نیازمند است باو چیزی ندهد تا از او خواهش کند و آنگاه بدهد ثوابی از آن نبرد.
(8) و از آن حضرتست که فرمود: بهترین شما بخشندههای شما است و بدترین بخیلان، و از کارهای شایسته نیکی کردن با برادرانست و کوشش در انجام حوائج آنان که در آنست به خاک مالیدن بینی شیطان و کنار شدن از دوزخ سوزان و رفتن به بهشتها، این خبر را بیار درخشان خود برسان گوید: گفتم کیانند یاران درخشانم قربانت؟ فرمود نیکی کن به برادران در سختی و رفاه.
(9) و از آن حضرتست (ع) که هر که راه رود برای انجام حاجت برادر مؤمنش بنویسد خدا عز و جل برای او ده حسنه و بالا برد از او ده درجه، و بریزد از او ده گناه و بدهد باو حق ده شفاعت.
(10) و فرمود: بتازید برای برآوردن حوائج مؤمنان، و شاد کردن آنان، و جلوگیری از بد آنان، زیرا نزد خدا عز و جل پس از ایمان کاری بهتر نباشد از شاد کردن مؤمنان.
(11) و از امام باقر (ع) که یکی از یارانش باو گفت: قربانت شیعه در نزد ما بسیارند، فرمود:
آیا توانگر به بینوا توجه دارد؟ و خوشکردار از بدکردار گذشت دارد و با هم همدردی دارند؟
گفت: نه، فرمود: اینها شیعه نباشند، شیعه کسی است که این کارها را کند.
(1) و امام کاظم (ع) فرمود: هر که برادر مؤمنش برای حاجتی نزدش آید همانا که رحمت از خدا باشد که بسوی او کشانده، و اگر کارش را انجام دهد خود را بولایت ما رسانده و آن هم پیوسته بولایت خدا عز و جل است و اگر او را رد کند با اینکه توانا بر آنست بخود ستم کرده و بدو بد کرده.
(2) مردی از اهل ری گفت: یکی از دفترداران یحیی بن خالد بر ما حکمران شد، و من بدهکاریهائی بحکومت داشتم و او از من میخواست و اگر آن را بگردن میگرفتم از زندگی بدر میشدم، بمن گفتند او شیعه مآبست، ترسیدم اگر نزد او بروم و با علاقه مذهبی باو توسل جویم چنان نباشد و در ناراحتی افتم، و تصمیم گرفتم بسوی خدای تعالی گریزم و به حج رفتم و بحضور امام صابر یعنی موسی بن جعفر (ع) رسیدم و از حال خود بوی شکایت بردم و نامه بهمراهم کرد بدین مضمون:
بنام خدای بخشاینده مهربان، بدان که خدا را زیر عرشش سایهایست که در آن جا نکند جز کسی که به برادرش احسانی کند، یا گره گرفتاری او بگشاید، یا دلش را شاد کند، و این برادر تو است و السلام.
گوید: از حج برگشتم بشهر خود، و شبانه نزد آن مرد رفتم و از او اذن دخول خواستم، گفتم: فرستاده صابرم و خودش پای برهنه راه آمد، و در را برویم گشود، و مرا بوسید بخود چسبانده و هر بار که از دیدار آن حضرت میپرسید و باو گزارش میدادم چشمم را میبوسید تا چند بار و از حال آن حضرت پرسید و خرم شد و خدای تعالی را شکر کرد، و مرا بخانه خود برد و در صدر مجلس نشاند، و برابر من نشست و من نامه آن حضرت را باو دادم، باحترام برخاست و آن را بوسید و خواند، و هر چه پول و جامه داشت خواست، و هر اشرفی طلا و پول نقره و جامه را با هم بدو نیم بخش کرد و آنچه هم نمیشد بخش کنی بهایش را بمن داد، و در همه این کارها میگفت: برادرم تو را شاد کردم؟ میگفتم: آری بخدا و بالاتر از شادی سپس دفتر را خواست و هر چه در آن بنام من بود خط کشید و برگ مفاصا حساب بمن داد و از نزد او برگشتم و با خود گفتم: من نمیتوانم عوض باین مرد بدهم جز که سال آینده بحج بروم و برای او دعا کنم و صابر (ع) را دیدار کنم کار او را بحضرتش گزارش دهم و این کار را کردم و بحضور آقایم صابر (ع) رسیدم و باو باز میگفتم و روی مبارکش از شادی خرم میشد گفتم: آقای من آیا این عمل شادت کرد؟ فرمود: آری بخدا مرا شاد کرد و امیر مؤمنان (ع) را شاد کرد، و بخدا جدم رسول خدا (ص) را هم شاد کرد، بخدا که خدای تعالی را هم شاد کرد.
(1) من گویم: آن را در کتاب عده الداعی از حسن بن یقطین از قول پدرش از جدش روایت کرده و نام امام صادق (ع) را بجای امام کاظم (ع) برده و آنچه در اینجا است روشنتر است.
(2) 70- اختصاص: امام کاظم (ع) فرمود بعلی بن یقطین: هر که مؤمنی را شاد کرده در آغاز خدا را شاد کرده و دوم بار پیغمبر را (ص) و سوم بار ما را، و فرمود: خدا را یک حسنه باشد که برای سه تا ذخیرهاش کرده: امام عادل و مؤمنی که برادر مؤمن خود را در مالش حاکم و صاحب اختیار کند، و کسی که در حاجت برادر مؤمنش کوشا باشد.
(3) و بهمین سند تا امیر مؤمنان (ع) که به کمیل بن زیاد فرمود: ای کمیل بفرما باهل خود که بکوشند در تحصیل اخلاق خوب و سحرخیز باشند برای حاجت کسی که خود در خوابست، بدان که جانم بدست اوست کسی دل مؤمنی را شاد نکند جز که خدا از آن شادی لطفی آفریند و چون پیشامد بدی بدو فرود آید هر چه زودتر بمانند سیل در سرازیری بدو شتابد تا آن را از وی براند چنانچه شتر غریب را برانند.
(4) 71- کشف الغمه: بسندش تا امام چهارم (ع) که فرمود: مؤمنی نباشد که مردمی را شاد کند جز که خدا از آن شادی فرشتهای آفریند که خدا را پرستد و بزرگوار و یگانه شمارد، و چون آن مؤمن در گورش افتد آن شادی که ارزانی داشته بر او وارد شود و گوید: مرا نمیشناسی گوید: تو کیستی؟ گوید: من آن شادیم که بفلانی ارزانی داشتی امروزه همدم هراس تنهائی تو هستم، و دلیل تو را بدهانت گذارم، و بگفته حق تو را وادارم، در همه مشاهد قیامت با تو باشم، و نزد پروردگارت از تو شفاعت کنم، و مقامت را در بهشت بتو بنمایم.
(5) 72- از کتاب قضاء الحقوق: از ابن مهران که گفت: نزد آقایم حسین بن علی (ع) نشسته بودم، مردی پیش او آمد و گفت: یا ابن رسول الله فلانی را بر من وامی است و میخواهد مرا به زندان اندازد آن حضرت فرمود: بخدا که من پولی ندارم که آن را از طرف تو بپردازم گفت: پس در باره من با او سخنی بگو فرمود: من با او آشنا نیستم ولی شنیدم از پدرم امیر مؤمنان (ع) که رسول خدا (ص) فرموده: هر که در باره حاجت برادر مؤمنش بکوشد چنانست که خدا را نه هزار سال عبادت کرده که همه را روزهدار بوده و شب زندهدار.
(6) و بسندش از امام صادق (ع) که خدا برگزیده از خلق خود مردمی را برای انجام حوائج شیعه تا در برابر ثواب بهشت بآنها دهد، (7) و از آن حضرت (ع) مؤمنی نباشد که در باره حاجت برادر مؤمنش در کار باشد و خیر او را در آن بخواهد جز که خدا بهر گامش حسنهای نویسد، و گناهی از او محو کند، حاجت برآید یا نه، و اگر خیرخواه او نباشد بخدا و رسولش خیانت کرده و پیغمبر در روز قیامت خصم او باشد.
(1) و بسندش از صدقه حلوانی که در میانه طواف بودم و یکی از یاران ما از من دو دینار (اشرفی طلا) وام خواست گفتم بنشین تا طوافم را تمام کنم، پنج شوط بسر زده بودم، و در شوط ششم امام صادق (ع) بمن تکیه کرد دستش را روی شانهام گذاشت و من شوط هفتم پایان دادم و در طواف آن حضرت شرکت کردم که مبادا از آن بدر آیم و آن حضرت بمن تکیه دارد و هر بار که روبرو با آن مرد وامخواه میشدم که آن حضرت را نمیشناخت بخیالش من حاجت او را فراموش کردم، و با دستش بمن اشاره میکرد، آن حضرت فرمود: چرا بینم که او با دستش اشاره میکند، گفتم: قربانت چشم براه است که من طواف کنم و بنزد او بیرون شوم، و چون شما بمن تکیه کردید نخواستم بیرون شوم و شما را وانهم، فرمود: از طواف من بدر آی و مرا وانه و برو باو بده.
گفت چون فردا و پس فردا شد و نزد آن حضرت رفتم با یارانش در گفتگو بود و چون مرا دید حدیث خود را برید و بمن فرمود: اگر با برادرم برای حاجتی بکوشم تا برآید دوستتر است نزد من از اینکه هزار برده آزاد کنم، و هزار اسب را با زین و لگام در راه خدا واگذارم، (یعنی هزار مجاهد را سوار آنها بجهاد فرستم).
(2) و بسندش که امام کاظم (ع) فرمود: هر که نتواند بما صله رساند بفقراء شیعه ما برساند، (3) و پیغمبر (ص) فرمود: نزدیکترین حال بنده خدا بدرگاه خدا عز و جل وقتی است که دل برادر مؤمنش را شاد کند.
(4) 73- نوادر راوندی: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: مؤمنین برادر همدگرند، حوائج همدگر را برآورند و خدا حاجت همه را روا کند.
(5) و باز بهمین سند فرمود: (ص) هر که حاجتی برای برادر مؤمنش در عهده گرفته خدای تعالی باو نظر نکند تا آن را برآورد.
(6) و بهمین سند فرمود (ص) عملی نزد خدا عز و جل بهتر نیست از شاد کردن مؤمن، یا سیر کردن او، یا گرهگشائی از گرفتاریش یا پرداخت وام او، و یا جامهای که بدو پوشاند.
(7) و بهمین سند: رسول خدا (ص) فرمود: همه خلق عیال خدای تعالی باشند و محبوبتر آنان بدرگاه خدا آنست که بعیال خدا سودی رساند یا خاندانی را شاد کند یا در برآوردن حاجت برادر مسلمانش روانه باشد که دوستتر است نزد خدا از اعتکاف دو ماه در مسجد الحرام.
(8) و بهمین سند از رسول خدا (ص) که فرمود: هر که احترام کند از برادر مسلمانش بسخنی مهرآمیز، یا گرامیداشتی در مجلس پیوسته در سایه خدا عز و جل باشد که بر سر او به رحمت کشیده است تا در آن حال باشد.
(1) 74- امالی طوسی: بسندش تا پیغمبر (ص) که هر که خدا بدست او گشایش بر مسلمانی دهد خدا گره کار دنیا و آخرتش را بگشاید.
(2) 75- امالی طوسی: بسندش تا امام ششم (ع) که میفرمود: خوبان شما بخشندگان شمایند و بدهاتان بخیلان، و از خلوص ایمان نیکی با برادرانست، و کوشش در انجام حوائجشان در سختی و رفاه، ای جمیل راستی که نیکوکار را خدای رحمان دوست دارد، این حدیث را از قول من روایت کن که مایه تشویق به نیکی کردنست.
(3) 76- همان: بسندش تا امام صادق (ع) که حاجتمندی بمن عرض حاجت کند و من بشتابم بانجام آن که مبادا از آن بینیاز گردد.
(4) 77- همان: بسندش تا رسول خدا (ص) که هر که حاجتی بعهده گیرد برای برادرش خدا عز و جل بحاجت او نظر نکند تا آن را برآورد.
(5) 78- همان: بسندش تا امام ششم (ع) که فرمود: مؤمنی نباشد که آبرویش را صرف برادر مؤمنش کند جز که خدا چهرهاش بدوزخ حرام کند و سختی و خواری روز قیامت به او نرسد، و هر مؤمنی از آبروی خود بر برادرش دریغ کند و از او آبرومندتر باشد نباشد جز که سختی و خواری دنیا و آخرت باو برسد، و شرارههای دوزخ در قیامت بچهره او برخورد، در عذاب باشد یا آمرزیده گردد.
(6) 79- همان: بسندش از ابی کهمس که بامام ششم (ع) گفتم: پس از معرفت (امام) کدام عمل برتر است؟ فرمود: پس از معرفت چیزی برابر نماز نباشد، و بعد از آن دو چیزی برابر زکات نیست، و پس از آن چیزی برابر روزه نیست و بعد از آن چیزی برابر حج نیست، و سر آغاز همه اینها شناخت ما است و پایان همه هم شناخت ما، و پس از آن چیزی چون نیکی به برادران و همراهی با دینار و درهم با آنان نیست که این دو سنگ دگرگون شدهاند و خدا به وسیله آنها خلق خود را پس از آنچه شمردم آزموده، و چیزی را ندانم که زودتر توانگری آورد و فقر را نابودتر کند از ادامه حج این خانه (کعبه) و یک نماز فریضه نزد خدا برابر است با هزار حجه و هزار عمره خوب و پذیرفته شده و یک حجه نزد او بهتر است از خانهای پر از طلا نه بلکه بهتر است از پر فضای دنیا از طلا و نقره که آن را در راه خدا عز و جل انفاق کند و بدان که محمد را براستی برانگیخت تا مژدهبخش و بیمده باشد برآوردن حاجت یک مسلمان و گرهگشائی از گرفتاری او برتر است از یک حج و طواف و باز حج و طواف و تا ده بار با انگشت خود شمرد و آنگاه دست خود را باز کرد و فرمود: از خدا بترسید و از کار خیر تنگدل و تنبل نشوید که خدا عز و جل و رسولش از شما بینیازند و هم از اعمال شما و شمائید که نیازمندان بدرگاه خدا
(1) عز و جل میباشید و همانا خدا عز و جل خواسته از لطف خود وسیلهای باشد که بدان شما را به بهشت برد.
(2) 80- الدره الباهره: امام حسین (ع) فرمود: حاجتمندی مرد بشما از نعمتهای خداست برایتان، و از نعمت تنگدل نباشید.
(3) 81- دعوات راوندی: امام صادق (ع) فرمود: راستش خدا را بندگانیست در خلقش که بندگان خدا در حوائج بآنها پناه برند، آنانند که در قیامت در امانند.
(4) 82- نهج البلاغه: فرمود برآوردن حوائج درست نیاید جز با سه تا، کم شمردن تا بزرگ باشد، نهان کردن تا فاش گردد و شتاب در آن تا بر حاجتمند گوارا باشد.
(5) و به کمیل بن زیاد فرمود (ع) ای کمیل اهل خود را بفرما، بامدادان برای بدست آوردن مکارم بروند، و سحرگاهان برای برآوردن حاجت کسی که در خوابست که بدان که گوش شنوایش همه آوازها را فرا گیرد کسی نباشد که شادی بدلی بسپرد جز که خدا از آن شادی لطفی آفریند و چون بدی بدو پیش آید آن لطف بشتاب روانه شدن آب بسرازیری خود را باو برساند تا آن بدی را او براند چنانچه شتر بیگانه را براند.
(6) 83- عده الداعی: از پیغمبر (ص) که فرمود: هر که از برادرش پذیرائی کند همانا از خدا پذیرائی کرده چه گمان دارید در باره کسی که خدا عز و جل را پذیرائی کرده در کردار خدا با او.
(7) و از ابراهیم تیمی است که من در طواف گرد خانه کعبه بودم. و امام ششم (ع) بر من تکیه داد و فرمود: ای ابراهیم بتو خبر ندهم که در این طواف خود چه داری؟ گوید: گفتم چرا، قربانت، فرمود: هر که بدین خانه آید و حقشناس او باشد و هفت بار گرد آن بچرخد و دو رکعت نماز در مقام ابراهیم بخواند خدا برایش ده هزار حسنه نویسد، و برایش ده هزار درجه بالا برد، سپس فرمود: آیا بتو خبر ندهم از کاری بهتر از آن؟ گفتم: چرا قربانت فرمود: هر که یک حاجت از برادر مؤمنش برآورد چون کسی باشد که طوافی کرده، طوافی کرده تا ده بار شمرد، و فرمود: هر مؤمنی از برادر مؤمنش حاجتی خواهد و او میتواند آن را برآورد و برنیاورد خدا بر او در گورش ماری گمارد تا آنکه انگشتانش را بگزد.
(8) 84- مشکاة الانوار: امام هفتم (ع) فرمود: خدا را در روی زمین بندهها است که میکوشند در انجام حوائج مردم آنان روز قیامت را در امانند.
(9) 85- کافی: بسندش از زید شحام که شنیدم امام ششم (ع) میفرمود: هر که بداد برادر مؤمن درمانده دادخواه خود رسد و تا آنجا که تواند گرفتاریش بگشاید، و بانجام حاجتش یاریش کند خدا عز و جل برای آن هفتاد و دو رحمت خود را بایست کند که یکی از آنها را زود
بر او برساند (در دنیا) (1) که با آن کار زندگیش را بسازد و هفتاد و یک از رحمت خود را برای او ذخیره کند بیتابیها و هراسهای روز قیامت را از او بگرداند.
(2) بیان: برادر مؤمن" یعنی آنکه برادریش تنها برای ایمان باشد و بسا که معنی خاصی دارد، یعنی کسی که با او پیمان برادری تا یار هم باشند (در اینجا پس از تفسیر لفظ لهفان و لهثان از قول نهایه گوید) گویا در اینجا کنایه از سختی بیچارگی باشند (و در دنبال آن تفسیر لفظ و اعراب است که برای عموم سودی ندارد مترجم).
(3) 86- کافی: بسندش تا رسول خدا (ص) که فرمود: هر که بمؤمنی یاری دهد خدا عز و جل از او گره هفتاد و سه گرفتاری را بگشاید که یکی در دنیاست و هفتاد و دو گرفتاری بزرگ او در آنجا که مردم بخود مشغولند (یعنی در روز رستاخیز).
روشنگری: گرفتاریهای بزرگ" یعنی در قیامت که مردم بخود مشغولند و کسی از سختی فزع خود بدیگری نگاه نکند پدر باشد یا فرزند یا خویشاوند چنانچه خدای تعالی فرموده (2:
سوره الحج) روزی که آن را بینید و هر زن شیرده از کودک شیرخوارش غافل است و فرمود (10 سوره المعارج) نپرسد خویشی از حال خویشی) و فرموده (33 سوره لقمان) روزی که سزا نبیند پدر از جانب فرزندش" و نمونه آنها بسیار است.
(4) 87- کافی: بسندش تا امام صادق (ع) که میفرمود: هر که یک گرفتاری مؤمنی را بردارد خدا گرفتاریهای آخرت را از او بردارد، و با دل خنک و آرام از گور بدر آید، و خدا یک نوش از شراب ناب بهشتی باو نوشاند.
بیان: (در ضمن تفسیر الفاظ خبر از نهایه آورده که) در حدیث آمده هر که مؤمن تشنهای سیراب کند خدا روز قیامت از شراب ناب سربسته باو نوشاند.
و من گویم: اشاره دارد بقول خدای تعالی (سوره المطففین آیه) 22 راستی نیکوکاران در نعمتند 23 بر بالای تختها باشند و نگاه میکنند 24 آشکار است در چهرههاشان خرمی نعمت 25 نوشانده شوند از شرابی سربسته 26 سربند او مشک است.
بیضاوی گفته: یعنی ظروف آن از مشک ساخته است بجای گل، و شاید مثل باشد برای خوبی آنها، یا مقصود اینست که در پایان بوی مشک دارند.
(5) 88- کافی: بسندش از امام رضا (ع) فرمود: هر که گشاید گره کار مؤمنی را خدا روز قیامت باو گشایش دهد.
بیان: در نسخهایست که او را شاد کند.
(6) 89- کافی: بسندش تا ذریح که شنیدم امام ششم (ع) میفرمود: هر مؤمنی گره گرفتاری
(1) مؤمن تنگدستی را گشاید خدا همه حاجتهای دنیا و آخرتش را آسان کند و فراهم سازد، و هر که عورت و عیب مؤمنی را که از آن نگرانست بپوشاند خدا هفتاد عیب دنیوی و اخروی او را بپوشاند، فرمود: خدا در کار یاری مؤمن است تا مؤمن در کار یاری برادر خود باشد، از پند سود برید، و بخیر رو آورید.
بیان: تنگدستی" سختی و دشواریت و شامل جز فقر هم هست، عورت هر چه از فاش شدن شرم آید و فرا گیرد کار حرام و مکروه و هر چه در عرف عادت زشت باشد و هم عیوب تنی را، و پردهپوشی در کارهای حرام منافات ندارد با نهی منکر ولی اگر نهی از منکر متوقف بر آن باشد که فاش شود بقول مشهور فاش کردن آن جائز است و بلکه واجب است، و میشود حکم خبر مخصوص بجز آن باشد.
(2) 90- کافی: بسندش تا مفضل که امام ششم (ع) بمن فرمود: ای مفضل بشنو آنچه بتو گویم، و بدان که آن درست است و بکارش بند و به برادران برادرانت خبرش بده، گفتم: قربانت برادران برادرانم کدامند؟ فرمود: آنان که مشتاقند بانجام حوائج برادران خود گوید: و آنگاه فرمود: هر که برآورد حاجتی از برادر مؤمنش خدا عز و جل در روز قیامت صد هزار حاجت او را برآورد که اول از آنها بهشت است و در ضمن آنها اینست که خویشان و آشنایان و برادرانش را به بهشت برد بشرط آنکه ناصبی نباشند.
و شیوه مفضل این بود که چون از یکی از برادرانش حاجتی میخواست باو میگفت:
نمیخواهی از برادران راد باشی؟
بیان: علیه (که براد ترجمه شد) بکسر عین و سکون لام است و جمع علی است به معنی شریف ...
ناصبی" در عرف اخبار سنیهای متعصب باشند و غیر ناصب مستضعف باشد، و تحقیقش خواهد آمد ان شاء الله با اینکه خبر ضعیف است و اخبار متواتر معنوی مخالف آنست.
(یعنی اخباری که دلالت دارند جز شیعه امامی به بهشت نرود، و قسمت آخر خبر که گوید: شیوه مفضل این بود تا پایان از کلام امام نباشد و بیان حالی است از مفضل مترجم).
(3) 91- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) که خدا عز و جل بخشی از خلقش را آفریده و انتخابشان کرده برای حاجت روا کردن شیعه فقیر ما تا در برابرش بدانها بهشت پاداش دهد، و اگر توانی از آنها باش، و آنگاه فرمود: ما را بخدا پروردگاری باشد که او را پرستیم و با او چیزی را شریک نسازیم.
بیان: ... اینکه فرمود: بخدا ما را پروردگاریست" ظاهرش اینست که برای آگاهی به
(1) مفضل و همگنان او است تا به غلو نگرایند یا اینکه بدان گرائیده و مقصود ارشاد آنها است چون جمعی از علمای رجال گفتند: مفضل بمذهب ابی خطاب بود که قائل به ربوبیت امام صادق (ع) بود، و کشی روایات بسیاری در ذم مفضل آورده و اخبار فراوانی در مدحش (2) تا روایت آورده از امام صادق (ع) که او پدریست پس از پدر (و بدنبال سخنی در باره مفضل دارد و چند توجیه از خبر که ترجمه آن سود عمومی ندارد مترجم).
(3) 92- کافی: بسندش از امام ششم (ع) که برآوردن حاجت مؤمن بهتر است از آزاد کردن هزار بنده و از سوار کردن بر هزار اسب در راه خدا.
بیان: یعنی سوار کردن دیگران بر هزار اسب و فرستادن به جهاد، و بسا که شامل بفرستادن برای حج و زیارت هم باشد ...
(4) 93- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) که برآوردن حاجت مؤمن محبوبتر است نزد خدا از بیست حجت که در هر حجه برگزارکننده آن صد هزار هزینه کند.
توضیح: یعنی صد هزار درهم نقره یا صد هزار اشرفی طلا که در جز انجام حاجت مؤمن صرف شود ...
(5) 94- کافی: بسندش از اسماعیل بن عمار صیرفی که بامام ششم (ع) گفتم: قربانت مؤمن رحمت است بر مؤمن؟ فرمود: آری، گفتم: چگونه باشد آن؟ فرمود: هر مؤمنی برای حاجتی نزد برادرش آید این خود رحمتی است از خدا برایش که باو کشانده و وسیلهسازی کرده برای او و اگر حاجتش را برآورد این رحمت را پذیرفته و اگر نه با اینکه تواند آن را برآورد رحمت خدا عز و جل را که بدو کشانده و وسیلهسازی کرده از خود رد کرده، و خدا این رحمت را ذخیره کند تا روز قیامت و آنکه حاجتش رد شده حکم باشد در آن و اگر خواهد برای خودش پذیرد و اگر خواهد بدیگری برگرداند.
ای اسماعیل روز قیامت که شود و او حکم باشد در این رحمت خدا که بخاطر او پدید شده بنظر تو آن را بچه کسی بگرداند؟ من گفتم: گمان ندارم آن را از خود بگرداند، فرمود نه اینکه گمان کن بلکه یقین داشته باش که از خودش آن را برنگرداند، ای اسماعیل هر که برادرش برای حاجتی نزدش آید و میتواند آن را برآورد و برنیاوردش برای آن حاجتمند خدا ماری را بر او مسلط سازد که انگشت ابهام او را در گورش تا روز قیامت بگزد چه آمرزیده گردد و چه در عذاب افتد (یعنی در روز قیامت).
روشنگری: وسیلهسازی کرده" یعنی برای آمرزش گناهان او- تا گوید- اینکه فرمود:
یقین داشته باش" یعنی بگفته من یقین و باور کن زیرا امر به یقین کردن بیسبب برای آن
(1) تکلیف بمحال است (و شرحی در باره تفسیر الفاظ روایت آورده که ترجمه آن سودی ندارد تا گوید:) انگشت ابهام از دست باشد یا از باو یکم روشنتر است، و بقولی انگشت ابهام خاک میشود ولی گزشپذیر باشد زیرا خاک آن چون خود آنست در عذابپذیری و دردناکی و شاید خدای تعالی در آن حسی آفریند که بدان درد بکشد.
و من گویم: بسا که گزش در تن مثالی باشد (که خاک نشود) یا اینکه گزیدن در آغاز که هنوز انگشت خاک نشده شود که درد آن تا قیامت در روح بماند ...
95- کافی: بسندش تا ابان بن تغلب که شنیدم امام ششم (ع) میفرمود: هر که یک هفت بخانه کعبه طواف کند خدا عز و جل برایش بنویسد شش هزار حسنه و از او محو کند شش هزار سیئه و برایش بلند کند شش هزار درجه راوی گوید اسحاق بن عمار بدان افزوده، و برآورد خدا برایش شش هزار حاجت، و آنگاه فرمود: برآوردن حاجت مؤمن بهتر است از طوافی و طوافی تا آنکه ده طواف برشمرد.
بیان: درجات یا باعتبار قرب بخدا و معنویند یا درجات بهشتند زیرا بهشت درجاتی دارد بالای هم چنانچه خدای تعالی فرموده (20 سوره الزمر) از آنها است غرفههائی که بالای آن غرفهها ساخته است.
(2) قرطبی از علمای عامه گفته: پائینتران اهل بهشت بنگرند بدانها که بالای سرشان باشند بحسب تفاوت منزلشان چنانچه بنگرند مردم زمین باختران گردان آسمان و ستارههای بزرگ آن و بگویند که این فلانست و آن فلان چنانچه مردم زمین گویند این ستاره مشتریست و آن ستاره زهره، و دلالت دارد بر آن آنچه از پیغمبر (ص) روایت است که فرموده: راستش اهل بهشت بغرفه نگاه کنند چنانچه نگاه کنند به ستاره در آسمان.
(3) 96- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) که فرمود: برنیاورد مسلمانی حاجت مسلمانی را جز که خدای تبارک و تعالی او را ندا کند پاداش تو بر من باشد و به کمتر از بهشت برایت رضا ندهم.
بیان: مقصود از مسلمان در هر دو مؤمن است.
(4) 97- کافی: بسندش تا اسحاق بن عمار از امام ششم (ع) که فرمود: هر که یک دوره به این خانه کعبه طواف کند خدا عز و جل بنویسد برایش شش هزار حسنه و از او محو کند شش هزار گناه، و بلند کند برایش شش هزار درجه تا چون برابر ملتزم رسد (برابر در دو سمت جنوب خانه) خدا هفت در از بهشت برویش باز کند، گفتم: قربانت همه این فضیلت در طواف است فرمود: آری و بتو خبر دهم بهتر از آن را برآوردن حاجت مسلمان برتر است از طواف و طوافی
تا بشمار ده رسید.
(1) بیان: ملتزم را مستجار هم گویند که برابر در خانه کعبه است، این نام برای آنست که مستحب است بدان چسبید و شکم بر آن نهاد و آنجا دعا کرد، و بقولی مقصود از ملتزم حجر الاسود است یا فاصله آن تا در خانه و یا آستانه آن، و گویا این تفسیر را بعضی از قول صاحب صحاح گرفتند که آن را بمیانه در و حجر الاسود تفسیر کرده که مردم آن را در آغوش کشند و سینه بدان نهند و این سخن مصباح و این تفسیر او برای اینست که آنها توقف در مستجار را مستحب ندانند و این حکم از خواص شیعه است و مورد تفسیر او نزد ما حطیم است، و خلاصه این تفسیرها از بیانسی باخبار است، و دور نیست که بودن نزد ملتزم در شوط هفتم است که التزام در آن تاکید بیشتر دارد و گشودن هفت در بهشت باین مناسبت است، و اما آنچه از ثواب الاعمال آید بنقل از اسحاق چنین است که: چون بملتزم رسد خدا هشت در بهشت را بر او گشاید و باو گفته شود از هر کدام خواهی داخل شود" و آن روشنتر است.
(2) 98- کافی: بسندش تا ابراهیم خارقی که شنیدم امام ششم (ع) میفرمود: هر که راه رود برای انجام حاجت برادر مؤمنش تا برآورده شود برای رضای خدا بنویسد خدا عز و جل برایش مانند ثواب یک حج و عمره مقبول و ثواب روزه دو ماه از ماههای حرام بهمراه اعتکاف آنها در مسجد الحرام، و هر که در باره آن راه رود با قصد انجام و برآورده نشود خدا بدان برایش مانند ثواب یک حج مقبول نویسد، پس بکار خیر روآورید.
بیان: ... دو ماه حرام یعنی پشت سر هم و باید روز عید قربان و سه روز ایام تشریق برای کسی که در منی است از آن جدا شود و اگر پشت هم اعتبار نشود اشکالی ندارد.
اگر گویند: فرق میان اینکه برآورده شود یا نه دشوار است زیرا کوشش در هر دو صورت انجام شده و برآورده شدن در اختیار نیست گویم میشود آن را تفسیر کرد بصورتی که کوشش کامل نشده و برای آن برآورده نگردیده، با اینکه میشود با یگانه بودن کوشش هم ثواب در دوگانه باشد زیرا ثواب باستحقاق نیست بلکه بتفضل است و یک حکمتش اینست که برای بر آورده شدن بسیار بکوشند و بکم بس نکنند.
(3) 99- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: در احسان به برادران با هم رقابت کنید و اهل آن باشید زیرا بهشت را دریست بنام باب المعروف که از آن در نیاید مگر آنکه در دنیا احسان کند، راستش بنده خدا که انجام حاجت برادر مؤمن خود روانه شود خدا عز و جل باو دو گماشته گمارد یکی در سمت راستش و دیگر در چپ تا برای او از پروردگارش آمرزش خواهند و برای انجام حاجتش دعا کنند سپس فرمود: بخدا که رسول خدا (ص) شادتر میشد در برآوردن
حاجت مؤمن که باو رسیده بود از خود حاجتمند که حاجتش برآورده شده بود.
(1) بیان: (پس از تفسیر لفظ تنافس از قول نهایه گوید:) معروف نام جامعی است برای هر چه طاعت خدای تعالی باشد سبب باو آورد، و هم باحسان بمردم و خوشرفتاری با خاندان و دیگر مردم ...
(2) 100- کافی: بسندش تا امام باقر (ع) فرمود: بخدا که اگر یک بار حج کنم دوستتر دارم از اینکه آزاد کنم بندهای و بندهای و مانند آن تا بده شماره رسید و باز مانند آن و مانند آن تا بهفتاد رسید، و اگر سرپرستی و کفالت کنم یک خانواده مسلمانی را و در خوراک و پوشاک و آبرو که دست پیش مردم دراز نکنند دوستتر است نزد من از اینکه بجا آورم حجی و حجی و حجی و مانند آن تا بده شماره رسید، و مانند آن و مانند آن تا بهفتاد رسید.
(در دنبال آن شرحی آورده که ترجمه آن برای عموم سودی ندارد).
(3) 101- کافی: بسندش تا امام باقر (ع) که: خدا عز و جل بموسی (ع) وحی کرد که یک بنده من با حسنهای بمن تقرب جوید و او را در بهشت حاکم گردانم، موسی گفت: پروردگارا آن حسنه چه باشد؟ فرمود: با برادر مؤمنش روانه شود در برآوردن حاجت او برآورده شود یا نه؟
بیان: برآورده شود یا نه" در آنجا است که از کوشش کوتاه نیامده با اینکه شرکت در حاکمیت در بهشت منافات ندارد با اختلاف بحسب درجات.
(4) 102- کافی: بسندش تا امام کاظم (ع) که میفرمود: هر که بیاید برادر مؤمنش نزد او برای حاجتی همانا که آن رحمتی است از خدای تبارک و تعالی که بسوی او کشانده اگر آن را بپذیرد پیوستهاش بولایت ما که پیوسته است بولایت خدا و اگر رد کند حاجت او را با قدرت بر انجامش خدا بر او بگمارد ماری آتشین که او را در گورش بگزد تا روز قیامت آمرزیده باشد یا در عذاب افتد و اگر حاجتخواه او را معذور شمرد وضعش بدتر باشد، یا اینکه وضع حاجتخواه بدتر باشد (بتفسیر محدث استرآبادی).
روشنگری: پیوستهاش بولایت ما" یعنی قبول و بسته شود بدوستی او با ما یا اینکه سبب قبول دوستی او با ما است.
" و اگر حاجتخواه او را معذور شمرد" یعنی ملامتش نکند، وضعش بدتر باشد یعنی چون حاجتخواه عذرپذیر از مؤمنین کامل است وضع ردکننده حاجتش زشتتر و سختتر است چون که عذرپذیر بخوشخلقی و کرم سزاوارتر است بانجام حاجتش از عذرنپذیر پس رد حاجت او رسواتر و پشیمانی از آن پایدارتر و افسوس بر آن بزرگتر است، یا اینکه عذرپذیر از
(1) او شکایت نکند و بد او نگوید و حق او برای حساب قیامت دست نخورده بماند.
بتفسیر یکی از فضلاء نزدیک بزمان ما که از او روایت است: مقصود از عذرپذیری اسقاط حق مؤاخذه در آخرتست و اینکه ردکننده حاجت وضعش بدتر است برای اینست که منتی بر او افزون شده و از آن سودی نبرده است و یکی از شاگردان فاضلش کلامش را چنین توجیه کرده که این کلام بر این اساس است که عذاب قبر (گزیدن مار آتشین) باسقاط حاجتخواه ساقط نشود زیرا حق الله است چنانچه شیخ قده در اقتصار بدان تصریح کرده آنجا که گوید: هر حقی که ذی حق نتواند دریافتش کند او را نرسد که اسقاطش کند چون حق سرپرستی کودک و دیوانه که نتوانند آن را استیفاء کنند نرسد آنها را که اسقاطش کنند، و چون هر کدام ما نتوانیم ثواب و اجر آخرت را استیفاء کنیم در دنیا باسقاط آن هم ساقط نشود، و دانسته شد که اسقاط پیرو استیفاء است هر که یکی را ندارد دیگری را هم ندارد پایان.
و اگر مقصود این باشد که حاجتخواه وضع بدتری دارد چنانچه محدث استرآبادی فهمیده سببش اینست عذر دروغ را پذیرفته و نهی از منکر نکرده ولی معنی یکم روشنتر است.
(2) 103- کافی: بسندش تا امام باقر (ع) فرمود: راستی که به مؤمنی حاجت برادرش پیشنهاد شود و آن را ندارد و در دل همت بر آن گمارد و خدا تبارک و تعالی بهمان او را ببهشت در آرد.
(3) 104- کافی: بسندش از محمد بن مروان که امام صادق (ع) فرمود: روانه شدن کسی در انجام حاجت برادر مؤمنش بدان نوشته شود برایش ده حسنه، و محو شود از او ده سیئه، و بلند شود از او ده درجه راوی گوید: بنظرم که فرمود: و برابر آزاد کردن ده بنده است و برتر از اعتکاف یک ماه در مسجد الحرام.
بیان: میشود آن را دلیل آورد بر اینکه بسا مستحب برتر از واجب باشد زیرا کوشش در انجام حاجت غالبا مستحب است و اعتکاف واجب آن را هم فرا گیرد، با اینکه اعتکاف مستحب هم در روز سومش واجب میشود بقول مشهور چنانچه خواهد آمد ان شاء الله و نظائر آن بسیار است.
(4) 105- کافی: بسندش تا معمر بن خلاد که امام هفتم میفرمود: راستی خدا را بندهها است در روی زمین که میکوشند در انجام حوائج مردم آنانند که روز قیامت در امانند، و هر که مؤمنی را شاد کند خدا دلش را روز قیامت شاد کند.
بیان: ظاهر اینست که ثواب اثر کوشیدنست بتنهائی و بسا که برای کوشیدن و برآورده شدن هر دو باشد.
(1) 106- کافی: بسندش تا امام باقر (ع) که فرمود: هر که روانه شود در باره حاجت برادر مسلمانش خدا او را در سایه هفتاد و پنج هزار فرشته نهد، و گامی برندارد خیر که خدا برایش حسنهای نویسد، و سیئه فرود کند، و درجهای برایش بدارد و چون از برآوردن حاجت برادرش فارغ شود خدا عز و جل بپاداش آن ثواب حجگزار و عمرهپرداز نویسد.
... بقولی ظاهرش اینست که ثواب نامبرده برای تنها روانه شدن برای انجام حاجتست و ثواب حج و عمره برای برآوردن آنست.
(2) 107- کافی: تا امام ششم (ع) فرمود: اگر من روانه شوم برای انجام حاجت برادر مسلمانم دوستتر دارم از اینکه هزار بنده آزاد کنم و هزار اسب را با زین و لگام بدهم تا در راه خدا سوار شوند.
بیان: و هزار اسب را بدهم" یعنی هزار کس را سوار کنم بر هزار اسب که هر کدام زین و لگام دارند و آنها را بجهاد فرستم.
(3) 108- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: مؤمنی نباشد که برای انجام حاجت برادر مسلمانش روانه شود جز که خدا عز و جل بنویسد برایش بهر گامی حسنهای و بردارد از او گناهی، و برآرد برایش درجهای، و از آن پس افزوده شود ده حسنه و شفاعتپذیر باشد در ده حاجت.
بیان: افزوده شود" یعنی برای هر گامی، و بقولی برای همه گامها با هم، و شفاعتپذیر باشد" یعنی دعای او در ده حاجت دنیا و آخرت پذیرفته شود.
(4) 109- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) که فرمود: هر که بکوشد در باره حاجت برادر مسلمانش برای رضای خدا بنویسد خدا عز و جل برایش هزار هزار حسنه که شامل آمرزش خویشان و همسایگان و برادران و آشنایان او باشد و هر کسی هم که در دنیا باو احسانی کرده، و چون روز قیامت شود باو گفته شود برو در دوزخ و هر که در دنیا بتو خوبی کرده او را بفرمان خدا عز و جل بدر آور جز اینکه ناصبی باشد.
بیان: یعنی حسنات او گناه دیگران را هم بزداید، و در برخی اخبار است که اگر آن حسنات بیش از گناهان خود او باشد گناهان خویشان و آشنایان او را بزداید، یا مقصود اینست که بعلاوه از این حسنات خود برای این اشخاص هم آمرزش باشد و اخباری هم مؤید آن باشد و گویا اختلاف روایات در ثواب برآوردن حاجت مؤمن بحسب اختلاف قصد و اخلاص در آن است و تفاوت حاجتها در دشواری و آسانی و اختلاف وضع حاجتمندان در حاجت و ایمان و صلاح آنان، و اختلاف در کوشش و اهتمام حاجت برآوران و مانند آن، و زیان ندیدن مؤمن
از ورود بدوزخ برای فرمان خداست بدان که سرد و سلامت باش.
(1) 110- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) که هر که بکوشد در انجام حاجت برادر مسلمانش و تلاش کند در آن و خدا بدست آن حاجت را برآورده کند خدا بنویسد برایش حج و عمره و اعتکاف دو ماه در مسجد الحرام با روزه دو ماهه، و اگر تلاش کند و خدا حاجت را بدست او برآورده نسازد بنویسد خدا برایش حج و عمره.
روشنگری: دلالت دارد که با برآوردن حاجت ثواب کوشنده بیشتر است از آنکه برنیاید و اگر در کوشش تفاوتی نباشد و از اهتمام کوتاه نیاید، استبعاد ندارد و مانندش هم در حدیث ابراهیم خارقی گذشت ولی در آن عمره ذکر نشده، و بسا مقصود از حجه در آن حجی باشد که عمره دارد یعنی حج تمتع، یا حج کامل که چون قید مبروره دارد، یا بنا بر اختلاف عمل تفاوت میکند چنان نوشت.
(2) 111- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: آدمی را بس است در اظهار اعتماد به برادرش همین که عرض حاجت باو کند.
روشنگری: ... در این حدیث تشویق کلانیست به برآوردن حاجت مؤمن چون آن را بخواهد زیرا عرض حاجت بدو دلیل است بر اعتماد کلی بایمان او و وثوق بدوستی او، و بر داشت از آن اینست که باو بدگمان نباشد و امید او را با رد حاجتش نومید نسازد و در انجام آن کوتاه نیاید.
(3) 112- کافی: بسندش از صفوان جمال که من با امام ششم (ع) نشسته بودم و ناگاه مردی از اهل مکه بنام میمون بر آن حضرت وارد شد و شکایت کرد از اینکه نمیتواند کرایه را بپردازد و بمن فرمود: برخیز و به برادرت یاری کن و من با او برخاستم و خدا کرایه را فراهم کرد و برگشتم به مجلس خود آن حضرت فرمود: با حاجت برادرت چه کردی؟ گفتم: پدر و مادرم قربانت خدا آن را برآورده کرد، فرمود: آگاه باش که یاری تو به برادر مسلمانت نزد من روشنتر است از هفت طواف مستحبی، سپس فرمود: مردی نزد حسن بن علی (ع) آمد و گفت: پدر و مادرم بقربانت مرا در برآوردن حاجتی یاری کن و آن حضرت از جا بلند شد و همراه او شد و بر حسین (ع) گذشت که در نماز ایستاده بود و آن حضرت بآن مرد گفت: در کجا بودی که از ابی عبد الله برای حاجت خود یاری خواهی؟ گفت: پدر و مادرم بقربانت من این کار کردم و او یادآور شد من در اعتکافم، آن حضرت فرمود: آگاه باش اگر تو را یاری کرده بود بهتر بود برایش از اعتکاف یک ماه.
روشنگری: نمیتواند کرایه را" یا باین معنی که نمیتواند بارکشی کرایه کند، یا شترانش
را بکرایه بدهد بنا بر اینکه مکاری بوده یا اینکه اجرت کرایه نداشته، و همه اینها با حال صفوان راوی حدیث مناسبت دارند ...
(1) اگر گفته شود چرا امام حسین (ع) او را یاری نکرده با اینکه برتر بوده گویم: میشود از چند راه جواب گفت.
1- میشود که برای آن حضرت عذر دیگری بوده که به حاجتخواه اظهار نکرده و بدان عذر با او نرفته و امام حسن (ع) آن را فرمود: تا او قبول نکند که خود اعتکاف عذر است در ترک یاری و معنایش اینست که اگر یاری میکرد تو را بیعذر دیگری بهتر بود.
2- بعید نیست که علم امامی کمتر از امام دیگر باشد که اکنون امام است یا امام اختیار کند عملی را که کمتر ثواب دارد بویژه پیش از امامتش.
3- امام حسین (ع) خواست برادرش را در درک این فضیلت بر خود مقدم دارد، این هم قولی است.
4- اینکه مقصود از" من این کار کردم" اینست که میخواستم بکنم و بمن گفته شد بوسیله خدمتکاری یا یکی از اصحاب که آن حضرت در حال اعتکاف است و از این رو باو نگفتم.
سپس بدان که قضاء حاجت مؤمن از مواردیست که فقهاء جایز دانند معتکف برای آن از محل اعتکاف خود بیرون رود و برگردد بحال اعتکاف جز اینکه پس از بیرون شدن در جایی ننشیند و با اختیار زیر سایه راه نرود بنا بر مشهور وزیر آن ننشیند بنا بقولی.
(2) 113- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: خدا عز و جل فرموده: خلق عیال منند و محبوبترشان نزد من آنکه بآنان مهربانتر باشد و در انجام حوائجشان کوشاتر باشد.
بیان: عیال خدایند" چون ضامن روزی آنهاست.
(3) 114- کافی: بسندش از ابی عماره که حماد بن ابی حنیفه هر بار که مرا دیدار میکرد گفتی که حدیثت را برایم دوباره بگو، و من باو باز گفتم، گفتم: برای ما روایت شده که یک عابد در بنی اسرائیل چون به نهایت و پایان عبادت میرسید برای انجام حوائج مردم دوندگی میکرد و باصلاح حال آنها اندر کار میشد و رنج میکشید.
(پس از تفسیر الفاظ حدیث از قول المغرب و مصباح گوید): اشتغال عابدان بنی اسرائیل پس از رسیدن به پایان یا برای اینست که آن ارفع و اشرف عبادت آدمی است که چون در راه عبادت بالا رود میرسد به بالاترین درجه آن که این عمل است، یا برای اینست نفس آدمی تن باین عبادت رنجآور ندهد جز بعد از اینکه پیراسته و باصفا شود بعبادات و ریاضات دیگر یا برای اینکه اصلاح خود مقدم است بر اصلاح دیگران و کمک بدانها.
(1) 115- کافی: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: هر که صبح کند و توجه بامور مسلمانان ندارد مسلمان نباشد.
بیان: توجه ندارد" باینکه برخیزد برای آن امور، و انجام دهد آنها را با توانائی، مسلمان نباشد یعنی اسلام کامل ندارد و شایسته این نام نباشد و اگر بهیچ کار مسلمین توجه ندارد بعید نیست که حقا مسلمان نباشد زیرا از جمله کارها یاری امام و پیروی او است، و اعلان دین و یاری ندادن کفار است بر ضرر مسلمین، و بهر تقدیر مقصود از امور اعم از امور دنیوی و دینی است، و اگر برخی را هم نتواند عزم بر آن با حصول توان حسنه باشد و ثواب دارد چنانچه گذشت.
(2) 116- کافی: بسند پیشین تا رسول خدا (ص) که فرمود ناسکتر و عابدتر مردمان از نظر عبادت آنکه خیرخواهتر است از دل پاکش پاکتر است و درستتر است با همه مسلمانان.
روشنگری: ... از ثعلب معنی ناسک را پرسیدند؟ گفت از لفظ نسیکه باز گرفته شده که بمعنی شمش نقره نابست و گویا ناسک خود را برای خدای تعالی ناب کرده، و نصیحت بمعنی خواستن خیر است برای طرف آن و تعبیر از این معنا بیک کلمه منحصر بآنست و نصح در لغت بمعنی خلوص است.
و معنی نصیحت برای خدا اعتقاد درست به یگانگی او و اخلاص نیت در عبادت او است، و نصیحت قرآن باور داشتن آنست و بکار بستن آن، و نصیحت رسول خدا (ص) باور داشتن پیغمبری او و رسالت او است و اطاعت امر و نهی حضرت او و نصیحت ائمه (ع) اطاعت از آنها است براستی و درستی، و نصیحت همه مسلمانان رهنمائی آنها است به مصالحشان، و بقول صحاح مرد ناصح الجیب یعنی پاکدل، و پاکدلتر یعنی از کینه و حسد و دشمنی.
(3) 117- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) که میفرمود: بر تو باد به نصح خدا در باره خلقش که او را ملاقات نکنی به کرداری بهتر از آن.
توضیح: نصح خدا در باره خلقش اخلاص در طاعت خداست در آنچه راجع به خلقش فرموده از هدایت و یاری آنها و خودداری از آزار آنها و دغلی نکردن با آنها یا مقصود نصیحت کردن خلق است به پاکی برای خدا، و ملاقات هنگام مرگ است یا در روز قیامت.
(4) 118- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: هر که توجه بامور مسلمانان ندارد مسلمان نباشد.
(5) 119- کافی: بسندش تا پیغمبر (ص) که هر کس صبح کند و توجه بامور مسلمانان ندارد مسلمان نباشد، و هر که بشنود مردی فریاد میزند، ای مسلمانان بدادم برسید و باو پاسخ ندهد
مسلمان نباشد.
(1) 120- کافی: بسندش تا رسول خدا (ص) که خلق عیال خدایند و دوستتر خلق به درگاه خدا کسی است که سود رساند بعیال خدا و خاندانی را شاد کند.
بیان: عیال کسانی که آدم خرج آنها را میدهد و کارهاشان را سرپرستی میکند، و مردم باین نظر عیال خدایند که آنها را آفریده و کارهاشان را اداره میکند و احوالشان را مقدر میسازد و ضامن روزی آنهاست دوستتر نزد خدا یعنی مقامش نزد او بالاتر است و ثواب بیشتری دارد، سود رساندن بعیال خدا بدادن نعمت است یا دفع زیان و خسارت یا ارشاد و هدایت یا آموزش یا برآوردن حاجت و جز آن از منافع دین و دنیا، و اشاره دارد بخوبی این کار که کفالت کاریست که خدا ضمانت کرده، و شاد کردن خاندانی یا باینست که سودی بمردی و خاندان او و عشیره او برساند یا آگاهی با یاری بیکی از مؤمنان رسانی سبب شادی جمعی از خاندان او شود.
(2) 121- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) که میفرمود: از رسول خدا پرسش شد که محبوبتر مردم بدرگاه خدا کیست؟ فرمود: سودمندتر مردم برای مردم.
(3) 122- کافی: بسندی تا رسول خدا (ص) که فرمود: هر کس هجوم آب یا آتش را از مسلمانان بگرداند بهشت باو واجب شود (شرحی در تفسیر لغت و اعراب حدیث دارد که ترجمه آن سود عمومی ندارد مترجم).
(4) 123- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: در تفسیر قول خدا عز و جل" و بگوئید به مردم خوبی (آیه 83 سوره البقره) یعنی بگوئید در باره مردم خوبی و نگوئید جز خیر تا بدانید که چیست آن.
بیان:" قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً" طبرسی ره گفته در تفسیر آن اختلاف شده: بقولی مقصود گفتار خوش و زیبا است و خلق کریم که خدا آن را پسندد و دوست دارد، از ابن عباس است، و بقول سفیان امر بمعروف و نهی از منکر است و بقول ربیع بن انس مقصود معروف است، (5) و به روایت جابر از امام پنجم در تفسیر آیه یعنی بگوئید بمردم خوبتر چیزی که دوست دارید بشما گفته شود زیرا که خدا دشمن دارد پرلعنت پرلعنتکننده و دشنام دهنده و طعنهزن بر مؤمنان را آنکه هرزهداری و یاوهگو است، آنکه گدای بیآبرو است باصرار خود، و دوست دارد بردبار پارسای خوددار آبرومند را.
و اختلاف دیگر در اینست که شامل مؤمن و کافر هر دو میشود چنانچه از امام باقر (ع) روایت است، و بقولی مخصوص بمؤمن است و بنا بر قول بعموم، ابن عباس و قتاده گفتند
آیه جهاد و شمشیر نسخ شده (1) و بیشتر مفسران گویند نسخ نشده زیرا میشود با آنان جنگید و گفته خوب هم با آنها داشت باینکه آنها را دعوت بایمان کرد پایان کلام طبرسی، و در تفسیر عسکری است از امام صادق (ع) در" قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً" که برای همه مردم است چه مؤمن و چه مخالف، اما با مؤمنان خوشروئی کند و با مخالفان مدارا کند برای جلب آنها بایمان که با کمتر آن میتوان زیان آنها را از خود و برادران مؤمن دفع کرد.
" و مگوئید جز خیر الخ" بقولی یعنی تا خبر از حال آنها ندارید جز خوبی آنها نگوئید و اگر بدنهادی آنها را میدانید باکی ندارد که خوبی آنها را نگوئید، و بقولی یعنی هر کس بگفتن خوبی و ترک زشتی عادت کرده فوائد آن را خواهد دید.
من گویم: بسا مقصود اینست که تا خوبی سخنی را ندانید آن را بمجرد توهم خوبی به بزبان نیاورید چه بسیار میشود که کسی پندارد شمهای خوبست و چنان نیست.
(2) 124- کافی: بسندش تا امام باقر (ع) در تفسیر قول خدا" وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً" که برای مردم بگوئید بهترین آنچه دوست دارید در باره شما بگویند.
بیان: اشاره دارد باینکه بگوئید برای مردم اینست که در باره آنها خوب بگوئید نه اینکه با آنها بخوبی گفتگو کنید و حدیث پیش هم ممکن است بهر دو وجه تفسیر شود.
(3) 125- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) در تفسیر قول خدا عز و جل (31 سوره مریم) و گردانیده مرا مبارک هر جا باشم" فرمود: یعنی بسیار سودبخش.
بیان: بیضاوی در تفسیر مبارک گفته یعنی بسیار سودبخش و آموزنده خوبی، طبرسی ره از قول مجاهد گفته: یعنی مرا آموزنده خیر گردانیده، و بقولی یعنی پرسودبخش هر جا رو کنم، برکت افزایش خوبی است، و مبارک آنکه بدو خیر فزاید، و بقولی بنقل از جبائی یعنی پایدار دائمی در ایمان و طاعت و برکت در اصل بمعنی ثبوت است.
(4)
باب بیست و یکم: دید و بازدید برادران، برخوردشان با هم، و همنشینی آنها در زنده کردن امر امامانشان علیهم السلام
: (5) 1- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: هر که دیدن کند از برادرش برای خدا نه جز او بدرخواست وعده خدا و انجام آنچه نزد خداست خدا هفتاد هزار فرشته بر او گمارد که فریادش دهند آگاه باش که پاک شدی و بهشت برایت رواست.
بیان: نه جز او" چون زیبائی یا خوشخوانی یا مال و جاه و جز آنها از مقاصد دنیوی
(1) ولی اگر برای غرض دینی باشد چون آموزش یا رهنمائی یا دانشآموزی یا صلاح و زهد و عبادت با آن مخالفت ندارد، و دلالت دارد بر اینکه طلب ثواب اخروی با اخلاص مخالفت ندارد چنانچه در جای خود گذشت زیرا آن هم بامر خدا و تنها از خداست نه دیگری و قصد قربت علت غائی مقدم بر عمل است و درخواست وعده و ثواب علت غائی و وجودش بعد از عمل است و میان آنها منافاتی نیست.
پاک شدی" یعنی از گناهان و چرکهای روحی و بهشت و نعمتش بر تو روا گردیده، یا مقصود دعای برای این دو تا است و بقول نهایه طیب بمعنی طاهر است و باین معنی در حدیث علی (ع) آمده که چون پیغمبر (ص) درگذشت، گفت پدر و مادرم قربانت پاکیزه بودی در زندگی و در مرگ، و طیبی در شرح قول آن حضرت گفته (ص) طبت و طاب ممشاک" گفته طیب در اصل در اصل یعنی لذتبخش تن و جان و آدم طیب کسی است که از نادانی و نابکاری پیراسته و بدانش و نیکوکاری آراسته است، و این تعبیر یا دعا است برای خوش بودن زندگی او در دنیا، و طاب ممشاک کنایه است از سلوک راه آخرت بدور بودن از بدمنشیها یا اینکه حکایت از آنست و چنین بوده است.
(2) 2- کافی: بسندش تا خیثمه که رفتم حضور امام پنجم برای بدرود فرمود: ای خیثمه بهر کدام دوستان ما که دیدی سلام مرا برسان و آنها را بتقوی خدای بزرگ سفارش کن، و با اینکه توجه کند توانگرشان به فقیرشان، و تواناشان به ناتوانشان، و باینکه زندهشان بر جنازه مردهشان حضور یابد، و در خانههاشان همدیگر را دیدار کنند که آن مایه رواج کار ما است، خدا رحمت کند بندهای را که کار ما را زنده دارد، ای خیثمه برسان بدوستان ما که به درگاه خدا هیچ سودی نبرند جز به کردار، و هرگز بولایت دست نیابند جز بورع و پارسائی، و افسوسخورتر مردم روز قیامت کسی باشد که عدالتی را شرح دهد با آن براه خلاف رود.
روشنگری: ... کار ما را زنده دارد" یعنی دین و دانش و روایات و عقیده به امامت ما را زنده کند.
هیچ سودی ندارد" یعنی عذاب خدا را دفع نکند، بیضاوی در شرح قول خدا (آیه 10 سوره آل عمران) هیچ سودی ندارد براشان اموال و اولادشان بدرگاه خدا" گفته: یعنی از رحمت و طاعت خدا یا از عذاب خدا" و در تفسیر قول خدا عز و جل (آیه 10 سوره الجاثیه) و هیچ سودی نداردشان آنچه کسب کردند" گفته: یعنی مال و فرزندشان به هیچ وجه عذاب خدا را از آنها نگرداند، و در تفسیر قول خدا سبحانه (آیه 67 سوره یوسف) و من سودی ندارم برای شما هیچ" گفته: یعنی از آنچه خدا براتان مقدر کرده، و در تفسیر قول خدای تعالی
(1) (21: ابراهیم) فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا" گفته: یعنی آیا دفع کنید از ما چیزی از عذاب خدا را" (و بعد از شرح و تفسیر لفظ عنا از قول مغرب و صحاح گوید:) و اینکه فرمود کسی که عدالتی را شرح دهد الخ یعنی مذهب حقی را اظهار کند و آنچه را بایدش بکار بندد چنانچه موالات ائمه (ع) را اظهار دارد و از آنها پیروی نکند یا کار خوبی را برای مردم وصف کند و خود بدان عمل نکند.
(2) 3- کافی: بسندش تا رسول خدا (ص) که جبرئیل بمن باز گفت: خدا عز و جل فرشتهای بزمین فرستاد و آن فرشته روانه شد تا بدر خانهای کشانده شد که بر آن مردی از صاحب خانه اذن ورود میخواست، فرشته باو گفت چه حاجتی با صاحب این خانه داری؟ پاسخش داد که برادر مسلمان من است و برای رضای خدا تبارک و تعالی بدیدن او آمدم، فرشته گفت: برای همین آمدی؟ گفت جز برای آن نیامدم، فرشته گفت: بدان که من فرستاده خدا هستم بسوی تو و خدا سلامت میرساند و میفرماید: بهشت بر تو واجب است، و افزود که خدا عز و جل میفرماید هر مسلمانی دیدن کند از مسلمانی، او را دیدن نکرده بلکه مرا دیدن کرده و پاداشش بر من بهشت است.
بیان: (پس از تفسیر الفاظ گوید): دلالت دارد که جز پیغمبر و وصی هم میتواند فرشته را ببیند و بسا مخالف ظاهر اخبار گذشته باشد در باره فرق میان نبی و محدث، و جواب اینکه بسا آن مرد دیدار کن هم نبی، یا محدث بوده که نزد گفتگو و اظهار فرشته بودن از نظر او غائب بوده و آوازش بگوش او رسیده.
و چون دیدارش محض رضای خدا بوده خدا دیدار او را بخودش وابسته است.
(دیدار فرشته در کالبد بشری که بدان مجسم شود برای کافر هم رواست چنانچه کافران قوم لوط هم فرشتهها را دیدند که برای هلاک آنها آمده بودند و اختصاص دیدار آنها به پیمبران نظر بصورت اصلی آنها دارد مترجم).
(3) 4- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: هر که دیدن کند برادرش را در راه رضای خدا، خدای عز و جل فرماید: او را زیارت کردی و ثوابت بر عهده من است، و بثوابی برایت رضا ندهم کمتر از بهشت.
یعنی ثوابهای دنیوی ناپایدار دنیا کافی نیست و بجز بثواب جاویدان دیگر سرا که بهشت است برایت رضا ندهم.
(4) 5- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) که میفرمود: هر که دیدن کند از برادرش در یک سوی شهر برای رضای خدا، او دیدارکننده خدا باشد و بر خدا است که گرامی دارد
دیدارکننده خود را.
(1) توضیح: در یک سوی شهر" درون شهر باشد یا برون از آن، و این کنایه است از دوری مسافت ...
(2) 6- کافی: بسندش تا رسول خدا (ص)، فرمود: هر که دیدن کند برادرش را در خانه او خدا عز و جل فرماید: تو مهمان و دیدار کن من باشی و پذیرائی از تو بر عهده من است و من بهشت را بر تو بایست کردم برای دوست داشتن تو آن صاحب خانه را.
بیان: (شرح لفظ است).
(3) 7- کافی: بسندش تا ابی عزه که شنیدم امام ششم (ع) میفرمود: هر که از برادرش دیدن کند در بیماری او یا تندرستی او و بقصد فریب و عوض خواهی از او نباشد خدا هفتاد هزار فرشته بدو گمارد که از پشت سر او ندا کنند: پاک شدی و بهشت برایت روا شد شما دیدارکنندههای خدا باشید، شما مهمانان وارد بر خدا باشید تا بخانه خود برگردد، پس یسیر به بآن حضرت گفت: قربانت و گر چه جای دوری باشد؟ فرمود: آری ای یسیر و گر چه یک سال راه باشد زیرا خدا بخشنده است و فرشتهها بسیار و او را بدرقه کنند تا بخانهاش برگردد.
روشنگری: بقصد فریب" که او را دوست ندارد و خواهد فریبش دهد" و عوض خواهی" یعنی پاداش دنیوی و گر چه با زاید باشد یا چیز دیگر، یا مقصود اینست که در دل نداشته بجای او دوست دیگری گیرد، و این معنی بخاطر من رسید و گر چه بیشتر همان اولی را گفتند (یا اینکه استبذال باشد بذال نقطهدار یعنی بطلب بخشش و جائزه نباشد، این بخاطر من رسید، از پاورقی ص 346) ...
و اینکه از پشت سرش، اشاره دارد باینکه او را بزرگ شمارند و بر او پیش نگیرند و همدوش نشوند، وفد بقول نهایه کسانی را گویند که در خانه امراء روند برای دیدن یا مهمانی و یا ماوی گرفتن و جز آن.
و اگر چه جای دوری باشد" گویا پرسنده دور شمرده که از جای دور او را بدرقه کنند و ندا دهند و حضرت جواب او را داده چه نظر به بدرقه و یا نداء) و یسیر که این پرسش را کرده گویا همان دهان باشد که گاهی از او به بشر تعبیر شود.
(4) 8- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: هر که دیدن کند از برادر دینی خود برای خدا روز قیامت بیاید خرامان در میان جامههای قبطیگون از نور و نگذرد به چیزی جز که بر آن پرتو افکند تا بایستد برابر خدا عز و جل و خدا عز و جل باو میفرماید: مرحبا (خوشامدی) و چون خدا باو مرحبا گوید عطای فراوان باو دهد.
(1) بیان: (پس از تفسیر الفاظ و احتمالات که ترجمه آن سود عمومی ندارد گوید) قبطی جامه کتانی نازکی است که در مصر بدست قبط ساکنان اصلی آن ساخته میشده و گویا مقصود اینست که میخرامد شاد و فرخنده در درون نوری سفید که بسیار سفید است بمانند جامههای قبطی یا اینکه جامههای سفید از نور پوشیده بمانند جامه قبطی و از این رو هر چیزی بدان درخشان شود و بقولی مقصود پرده نازکی است که فرشتهها در گرد او گیرند تا کسی با بیادبی باو نزدیک نشود ...
(2) 9- کافی: بسندش تا امام پنجم (ع) که بنده مسلمان خدا چون از خانهاش برای دیدن برادر دینی خود نه بقصد دیگر بیرون آمد برای رضای خدا و روی آوردن بدان چه نزد او است خدا عز و جل هفتاد هزار فرشته باو گمارد که در برگشت بخانهاش از پشت سرش باو ندا کنند، آگاه باش که پاک شدی و بهشت برای تو پاک و رواست.
بیان: در اعراب الفاظ است و ترجمهاش سودی ندارد).
(3) 10- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: دیدن نکند مسلمانی برادر مسلمانش را در راه خدا و برای خدا جز که خدا عز و جل باو نداء کند ای دیدارکننده پاکی و پاک است بهشت برای تو.
(4) 11- کافی: بسندش تا امام باقر (ع) فرمود: خدا عز و جل را بهشتی است که در آن در نیاید جز سه تا: مردیکه در باره خودش بحق قضاوت کند، و مردیکه برای خدا برادر مؤمنش را دیدار کند، و مردیکه در حوائج برادر مؤمنش را بر خود مقدم دارد.
(5) 12- کافی: بسندش تا امام پنجم (ع) فرمود: مؤمن بیرون شود بسوی برادرش تا او را دیدن کند و خدا عز و جل فرشتهای باو گمارد که یک بال خود را روی زمین نهد و بال دیگر را بر آسمان گیرد تا باو سایه افکند، و چون بمنزل آن برادر دینی در آید خدا جبار تبارک و تعالی ندا در دهد ایا بنده حقشناس من پیرو آثار پیغمبر من بر من بایست است بزرگ داشت تو از من بخواه تا بتو بدهم، مرا بخوان تا پاسخت دهم، خاموش باش تا خودم بخشش و عطا را آغاز کنم، و چون برگردد بسوی خانه خودش باز هم خدای تبارک و تعالی باو ندا کند: ای بنده حقشناس من بر من باید که تو را گرامی دارم، من بهشتم را برای تو واجب کردم و تو را میان بندگانم شفیع ساختم و شفاعت تو را پذیرایم.
بیان: یک بال بر زمین تا بر آن گام نهد و یک بال بهوا تا او را فرا گیرد و حفظ کند، و بقولی کنایه از تعظیم و تواضع برای او است.
(6) 13- کافی: بسندش تا امام ششم (ع)، فرمود: دیدار مؤمن برای خدا بهتر است از
آزاد کردن ده بنده مؤمن، و هر که یک بنده مؤمن آزاد کند خدا بهر عضو آن بنده عضوی از او را از آتش حفظ کند تا آنجا که فرج حافظ فرج باشد.
(1) بیان: (در باره اختلاف لفظ حدیث که در ترجمه سودی ندارد).
(2) 14- کافی: بسندی تا امام ششم (ع) که فرمود: هر آن سه مؤمنی که گرد آیند نزد برادر خود که آسوده باشند از شر او و نترسند از نیرنگ او، و امیدوار باشند بدان چه دارد اگر به درگاه خدا دعا کنند از آنها اجابت کند، و اگر خواهش کنند بآنها عطا کند، و اگر بیشتر خواهند بآنها بیفزاید، و اگر خاموش مانند بدانها آغاز بخشش کند.
بیان: و امیدوار باشند بدان چه دارد" یعنی از فوائد دینی چون روایت حدیث و علوم دینی و بسا که فراگیر منافع دنیوی حلال هم باشد.
(3) 15- کافی: بسندش تا عبد صالح (امام کاظم ع) میفرمود: هر که دیدار کند برادر مؤمنش را برای خدا نه جز او، و بخواهد بدان پاداش خدا را و انجام شدن آنچه خدا عز و جل وعده داده خدا عز و جل از وقتی از منزلش بدر آید تا بدان برگردد هفتاد هزار فرشته باو گمارد که آوازش دهند، آگاه باش پاکی و رواست برایت بهشت، در یک منزل بهشتی جای گیری.
بیان: (شرحی دارد در تشخیص عبد صالح که امام کاظم بوده یا امام صادق باعتبار تردید در حال راوی که ابو حمزه ثمالی است) ..
(4) 16- کافی: بسندش تا امیر مؤمنان (ع) که فرمود: برخورد با برادران غنیمت بزرگی است و گر چه شمار کمی باشند.
توضیح: غنیمت بمعنی سود است، و گر چه کم باشند، یعنی برادران شایسته برادری کم هستند و یا اینکه برخورد کم باشد و معنی یکم روشنتر است.
(5) 17- قرب الاسناد: بسندش تا امام ششم (ع) میفرمود: دیدن نکند مسلمانی از برادر مسلمانش در راه خدا و برای خدا جز که خدا تبارک و تعالی باو ندا کند: ایا دیدار کن پاک شدی و بهشت برایت روا شد.
ثواب الاعمال: بسندی مانندش را آورده.
(6) 18- همان: بسندی از امام ششم (ع) که به فضیل فرمود، با هم مجلس میکنید و حدیث میگوئید؟ گفت: آری قربانت شوم فرمود: من این مجالس را دوست دارم، ای فضیل امر ما را زنده دارید، خدا رحمت کند هر که امر ما را زنده دارد، ای فضیل هر که ما را بزبان آورد، یا ما نزد او نامبرده شویم و از چشمش باندازه بال مگسی اشک آید خدا گناهانش را میبخشد اگر چه بیش از کف دریا باشد.
(1) ثواب الاعمال: بسندی مانندش را آورده.
(2) 19- امالی صدوق: بسندش از امام باقر (ع) که یک فرشته بمردی گذر کرد که به در خانهای ایستاده بود، باو گفت: ای بنده خدا چه تو را بر در این خانه واداشته؟ فرمود: در پاسخ گفت: برادری در آن دارم و میخواهم باو سلامی بدهم، فرشته گفت میان شما پیوند خویشاوندیست، یا نیازی تو را باینجا کشانده؟ گفت: نه خویشاوندی دارم با او نه برای حاجتی آمدم جز برای همان برادری در اسلام و احترام بآن، و من از او احوالپرسی کنم و به او سلام دهم در راه خدا پروردگار جهانیان، فرشته گفت: راستش من فرستاده خدایم بسوی تو که او بتو سلام میرساند و میفرماید: جز این نیست که مرا خواستی و از من وارسی کردی، و من بهشت را بر تو واجب کردم، و از خشمم تو را معاف کردم، و از دوزخت در پناه گرفتم.
اختصاص: بسندی مانندش را آورده.
(3) امالی طوسی: بسندی با اندک تغییر مانندش آورده، و هر دو را در باب صفات الملائکه آوردم.
(4) 20- همان: بسندش از عقرقوفی که شنیدم امام ششم (ع) با حضور من باصحابش میفرمود: خدا را بپائید، و با هم برادرانی نکوکار بهم باشید، در راه خدا همدگر را دوست دارید، با هم پیوسته و مهربان باشید، دید و بازدید کنید، و بهم برخورید، و با هم گفتگو کنید و امر ما را زنده دارید.
گویم: اخباری در باب حقوق مؤمن گذشت.
(5) 21- خصال: بسندش تا خیثمه که امام باقر (ع) بمن فرمود: در خانههاتان دید و بازدید کنید زیرا در آن زنده شدن امر ما است رحمت کند خدا بندهای را که امر ما را زنده دارد.
(6) 22- همان: بسندش تا اینکه در ضمن سفارش رسول خدا (ص) به علی است که ای علی سه تا مایه شادی مؤمنند برخورد به برادران، و افطار روزه، و نماز در آخر شب.
(7) 23- همان: بسندش تا اینکه امام صادق (ع) میفرمود: که مهمانان خدا عز و جل:
مردیکه حج و عمره بجا آورد مهمان خداست تا بخانهاش برگردد، و کسی که در نماز است در پناه خداست تا فارغ شود، مردیکه دیدن کند از برادر مؤمنش در راه خدا عز و جل که زائر خدا باشد نظر بثواب او و گنجینههای رحمت او.
(8) همان: بسندش تا امام باقر (ع) که خدا عز و جل را بهشتی باشد که در نیاید در آن مگر سه تا، مردیکه در باره خود دیدن کند، و مردیکه دیدن کند از برادر مؤمنش برای خدا، و کسی که برادر مؤمنش را بر خود مقدم دارد برای خدا عز و جل.
(1) همان: بسندش تا امام ششم (ع) که میفرمود: زنی از پریان بود بنام عفراء که نزد پیغمبر (ص) رفت و آمد میکرد و سخن آن حضرت را میشنید و نزد پریان خوب میآمد و بدست او مسلمان میشدند، و پیغمبر او را نایاب دریافت، و از جبرئیل در باره او پرسید و پاسخ داد که او بدیدن خواهری رفته که برای خدا او را دوست دارد، پیغمبر (ص) فرمود: خوشا بحال دوستان یک دیگر در راه خدا چه که خدا تبارک و تعالی در بهشت ستونی آفریده از یاقوت سرخ که هفتاد هزار کاخ دارد، در هر کاخ هفتاد هزار غرفه است که خدا آن را برای دوستداران یک دیگر و دیدارکنندگان از هم مقرر داشته که در راه خدا باشد.
(2) 26- مجالس مفید: بسندش از امام هادی (ع) که فرمود: برخورد برادران نشاط آور است و خردزا گر چه کم کم باشد.
(3) 27- امالی طوسی: بسندش از امام ششم (ع)، فرمود: که از نسیم رحمت خدای تعالی سه تا است، عبادت در شب و افطار روزهدار، و برخورد برادران.
(4) 28- خصال: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: هفت کس در سایه عرش خدا عز و جل باشند، روزی که جز سایه او سایهای نباشد: امام عادل، و جوانی پرورده در عبادت خدا عز و جل، و مردی با دست راست صدقه دهد و از دست چپش هم آن را نهان دارد، و مردی که در خلوت یاد خدا عز و جل کند و از ترس خدا چشمانش گریان شود، و مردیکه به برادر مؤمنش برخورد و باو گوید: راستش من تو را البته دوست دارم در راه خدا عز و جل، و مردی که از مسجد در آید و در دل دارد که بدان باز گردد و کسی که زنی زیبا او را بخود بخواند و پاسخ دهد که من از خدای پروردگار جهانیان میترسم (و او را اجابت نکند).
(5) گویم: این حدیث بسند دیگری تا ابی هریره گذشت و در آن بود، و دو کس که در طاعت خدا همکارند و در آن گردانید و جدا شوند.
(6) 29- ثواب الاعمال: بسندش تا امام صادق (ع) که فرمود: هر که نتواند صله بما رساند بدوستان خوب ما رساند و هر کس نتواند بدیدار ما آید دوستان خوب ما را دیدن کند که ثواب زیارت ما برایش نوشته شود.
(7) 30- همان: بسندش تا امام باقر (ع) که یکی از فرشتهها بدر خانهای گذر کرد که مردی در آن ایستاده بود و باو گفت ای بنده خدا چه تو را بر در این خانه واداشته؟ فرمود: در پاسخ گفت: برادری در آن دارم که میخواهم باو سلام دهم، آن فرشته گفت: خویشاوند نزدیک تو است یا حاجتی باو داری؟ گفت: نه این و نه آن جز برادری در مسلمانی و احترام آن که از او وارسی کنم و بر او سلام دهم در راه خدا پروردگار جهانیان پس فرشته گفت: راستش من
(1) فرستاده خدایم بسوی تو و او است که بتو سلام میرساند و میفرماید: همانا مرا خواستی و از من وارسیدی و من بهشت را بر تو واجب میدارم و از خشمم ترا معاف کردم و از دوزخ ترا پناه دادم.
(2) 31- بشارة المصطفی: بسندش تا معتب آزاد کرده امام ششم (ع) که شنیدم به داود بن سرحان میفرمود: ای داود بدوستانم سلام مرا برسان و اینکه من میگویم: رحمت کند خدا بندهای را که با دیگری همراه شود، و امر ما را گفتگو کنند که سومی آنان فرشتهای است که برای هر دو آمرزشخواهد، و هر جا گرد آئید و بیاد ما مشغول شوید گرد آمدن و گفتگوی شما امر ما را زنده میدارد، و بهتر مردم پس از ما کسی است که مذاکره کند در امر ما و باز گردد به یاد کردن ما.
(3) 32- اختصاص (قریب بمضمون شماره 30 را آورده و در پایانش افزوده) راستی که خدا تبارک و تعالی میفرماید: مسلمانی نباشد که مسلمانی را دیدار کند جز که او را دیدن نکرده بلکه مرا دیدن کرده و ثواب او بهشت است.
(4) 33- همان: از عمر بن یزید که شنیدم امام ششم (ع) میفرمود: هر چه را چیزی باشد که بدو آسایش کند و راستش مؤمن به برادر خود آسایش کند چنانچه پرنده بهمگنان خود، آیا آن را ندیدی.
(5) 34- همان: امیر مؤمنان (ع) فرمود: هر که دیدن کند از برادر مؤمنش برای خدا، خداوندش ندا دهد ایا دیدنکننده پاکی تو و بهشت برایت رواست.
(6) 35- عده الداعی: امام صادق (ع) فرمود: هر دو یا سه مؤمن که گرد هم آیند نزد برادری که دارند و از زیان او در امانند و از نیرنگ او ترسی ندارند و امیدوارند بدان چه نزد او است، اگر بدرگاه خدا دعا کنند اجابت کند، و اگر خواهشی کنند بآنها بدهد و اگر بیشتر خواهند براشان بیفزاید و اگر دم بندند خدا بدانها آغاز بخشش و رحمت کند.
(7) و فرمود (ع): هر که دیدن کند از برادرش برای خدا نه چیز دیگر بلکه برای درخواست آنچه خدا وعده کرده و دریافت آنچه نزد او است خدا هفتاد هزار فرشته بدو گمارد که آوازش دهند آگاه باش پاک شدی و بهشت برایت رواست.
(8) 36- کتاب الامامه و التبصره: بسندش تا رسول خدا (ص) که فرمود: دیدار دوستیآور است.
(9) و فرمود (ص): نوبت به نوبت دیدار کن تا دوستی را فزون کنی.
(1)
باب بیست و دوم: در باره تزویج مؤمن یا پرداخت وام او یا بخدمت گرفتن او با خدمت و اندرز باو
: (2) 1- قرب الاسناد: بسندش از حسن بن سالم که امام هفتم (ع) مرا فرستاد نزد عمهاش و چیزی را از او خواست که داشت تا کمکی کند بمحمد بن جعفر (گویا برادر آن حضرت بوده و میخواسته زنی بگیرد) در باره مهر او (برای همسر) و چون نامه را خواند خندید (و شاد شد) و گفت بمن: که بآن حضرت بگو پدر و مادرم بقربانت، اختیار با تو است هر چه خواهی در باره آن انجام بده، و من بوی گفتم: قربانت چی برایت نوشته بود؟ گفت یک دیگ سنگی به تو هدیه شود که بتو خبر دهم؟ گفتم: آری و نامه را بمن داد و خواندم و در آن نوشته بود، راستی خدا سایهای دارد در زیر فرمانش روز قیامت که جا نگیرد در آن جز پیغمبر یا وصی پیغمبر یا مؤمنی که بنده مؤمنی آزاد کرده یا مؤمنی که وام مؤمنی را پرداخته یا مؤمنی که بیزنی مؤمنی را کفایت کرده (و او را بزنی و همسری رسانده).
(3) 2- خصال صدوق: بسندش از امام هفتم (ع) فرمود: سه کس در سایه عرش خدا باشند روزی که جز سایه او سایه نباشد، کسی که برادر مسلمانش را زن دهد یا خدمتکاری باو رساند یا راز او را بپوشاند.
گویم پارهای اخبار هم در باب قضا و حاجت مؤمن گذشت.
(4) 3- کافی: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: هر مسلمانی قومی از مسلمانان را خدمت کند خدا بشمار آنها خدمتکاران بهشتی باو دهد.
(1) بیان: (شرحی در اعراب حدیث آورده که ترجمهاش سود عمومی ندارد).
(2) 4- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) که فرمود: بر مؤمن واجب است که به مؤمن اندرز دهد و خیر او را بخواهد.
بیان: اندرز و نصیحت کاری یا گفتاریست که مقصود از آن خیر رساندن به نصیحت شده باشد، تا گوید مقصود از اندرز و نصیحت مؤمن بمؤمن رهنمائی او است به مصلحت دنیا و دین او و آموزش او اگر نادان باشد و آگاهی او اگر در غفلت باشد و دفاع از جان و آبروی او چون ناتوان باشد، و احترام او در خردسالی و سالخوردگی او، و حسد نبردن و دغلی نکردن و جلوگیری از زیانش و سود رساندن باو، و اگر نپذیرد با نرمش باو بقبولاند، و اگر در امر دین باشد او را بر وجه امر بمعروف و نهی از منکر کند.
و میشود نصیحت پیغمبر و ائمه را هم در این حدیث وارد دانست زیرا آنان بهترین مؤمنانند، و نصیحت آنها اعتراف به نبوت و امامت آنها است و فرمانبری آنها در امر و نهی آنها و در آداب و اعمالشان، و حفظ قوانین آنها و اجراء احکام آنها در میان امت، و در حقیقت نصیحت برادر مؤمن و خیرخواهی او نصیحت آنان هم باشد.
(3) 5- کافی: بسندش تا امام ششم (ع)، فرمود: واجب است برای مؤمن بر مؤمن نصیحت او در حضور و غیاب.
بیان نصیحت در حضور چنانی که شرح آن گذشت و در غیاب به نامه نگاری و آبروداری از او و جلوگیری از غیبت و بدگوئی باو و خلاصه رعایت همه مصالح او و دفع همه مفاسد از او بهر نحو که باشد.
(4) 6- کافی: بسندش تا امام باقر (ع) که واجب ساتر بر مؤمن برای مؤمن نصیحت او.
بیان: بسا که وجوب در بعضی افراد بمعنی مستحب مؤکد باشد به موافقت آنچه مشهور است میان اصحاب.
(5) 7- کافی: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: باید هر کدام شما نصیحت کن و خیرخواه برادرش باشد چون خیرخواهی برای خودش.
بیان: این حدیث جامع همه گونههای نصیحت است.
(6) 8- کافی: بسندش تا رسول خدا (ص) که فرمود: بلندپایهترین مردم نزد خدا در روز قیامت دوندهتر آنها است در زمینش برای نصیحت و خیرخواهی خلقش.
توضیح: دوندهتر یا باعتبار راه رفتن بیشتر است یا کنایه از توجه و اهتمام بیشتر.
(7) 9- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) که میفرمود: بشما باد به نصیحت برای خدا در
(1) خلق او که ملاقات نکنی خدا را بکاری بهتر از آن.
بیان: نسبت نصیحت بخدا اشاره است باینکه نصیحت خلق خدا خیرخواهی برای خدا است زیرا نصیحت برای خدا اطاعت فرمانهای او است و یکی از آنها هم فرمان او به نصیحت برای خلق است، و بسا مقصود اینست که نصیحت بقصد تقرب بخدا باشد و محض او باشد، و بسا مقصود نصیحت برای خداست بمعنی ایمان بخدا و رسولان و حجج او و اطاعت اوامر او و دوری از آنچه نهی کرده ...
نهایه گفته: معنی نصیحت خدا اعتقاد درست بیگانگی او و اخلاص در نیت عبادات او است، و نصیحت کتاب خدا تصدیق است بهر آنچه در او است، و نصیحت رسول خدا (ص) باور داشتن پیغمبری و رسالت او و اطاعت فرمان او است، و نصیحت ائمه اطاعت آنها در فرمان بحق و شورش نکردن بآنها است، و نصیحت عموم مسلمانان رهنمائی آنها است به مصالحشان.
(2)
باب بیست و سوم در خوراک دادن بمؤمن و نوشانیدن او، و پوشاندن او و پرداخت وام او
آیات قرآن مجید
1- آیه 33- سوره الحاقه: راستش اینکه او ایمان نیاورده بخدای بزرگ 34 و وادار نمیکند بخوراک دادن مستمند 35 پس ندارد امروز در اینجا غمخواری 36 و ندارد خوراکی جز از غسلین (چرک و خون دوزخیان).
2- آیه 44 سوره المدثر: نبودیم که خوراک دهیم بمستمند.
3- آیه 8 سوره الدهر: و میخورانند طعام را با اینکه دوستش دارند به مسکین و یتیم و اسیر. 9- همانا بخورانیم شما را برای رضای خدا نمیخواهیم از شما پاداش و نه شکرگزاری.
4- آیه 18- سوره الفجر: واندارند همدگر را بخوراک دادن مستمند.
5- سوره البلد، آیه 14 یا اطعام در روز تنگی 15 به یتیم خویشاوند 16 یا مستمند خاکسار.
6- سوره الماعون: آیه 102 آنست که بسختی میراند یتیم را. 3- و واندارد بخوراک دادن بر مستمند.
اخبار باب
(3) 1- کامل الزیاره: بسندش تا امام ششم (ع) که فرمود: چهارند که هر کس یکی از آنها را
هم آورد به بهشت رود، هر که جاندار تشنهای را سیراب کند، یا شکم گرسنهای را سیر کند، یا تن لختی را بپوشاند، یا بنده در رنجی را آزاد کند.
(1) 2- همان: بسندش تا رسول خدا (ص) که دوستتر اعمال بدرگاه خدا سه باشند: سیر کردن مسلمان گرسنه، و پرداختن وام او و رفع گرفتاری او.
(2) 3- محاسن: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: نجات بخشها خوراک دادن و فاش سلام کردن و نماز خواندن در شب است با اینکه مردم در خوابند.
(3) 4- همان: بسندش تا رسول خدا (ص) که بهتر شما کسی باشد که خوراک دهد و سلام را فاش ادا کند و نماز بخواند با اینکه مردم در خوابند.
(4) 5- همان: بسندش تا امام ششم (ع)، فرمود: رسول خدا همه اولاد عبد المطلب را گرد آورد و فرمود: ای اولاد عبد المطلب سلام را فاش ادا کنید، و صله رحم کنید و شب که مردم خوابند عبادت کنید، و خوراک بدهید، و سخن خوب بگوئید تا سلامت ببهشت بروید.
(5) 6- همان: بسندش تا اینکه علی (ع) میفرمود: ما خاندانی هستیم که ماموریم خوراک بخورانیم، و در پیشامدهای سخت به دادرسی خوانده شویم، و نماز بخوانیم چون مردم به خواب رفتند.
(6) 7- همان: بسندش تا ابی المنکدر که گفت: مردی دهنه پاکش پیغمبر (ص) را گرفت و گفت: یا رسول الله چه عملی بهتر است؟ فرمود: خوراک دادن و خوش گفتن.
(7) 8- همان: تا امام پنجم (ع) که میفرمود: راستی خدا دوست دارد خوراندن را و خون ریختن را (یعنی ذبح برای پخش گوشت).
(8) 9- همان: بسندش تا اینکه امام پنجم (ع) میفرمود: راستی خدا دوست دارد خوراندن را و فاش سلام کردن را.
(9) 10- همان: بسندش تا اینکه امام پنجم که خدا دوست دارد ریختن خون را و خوراندن طعام را.
(10) 11- همان: بسندش تا امام ششم (ع)، فرمود: هر که مسلمانی را خوراک دهد تا سیرش کند کسی از خلق خدا ثواب اخروی او را نداند نه فرشته مقرب و نه پیغمبر مرسل جز خدای پروردگار جهانیان سپس فرمود: از موجبات بهشت رفتن و آمرزش خوردن غذاست بگرسنهها و آنگاه خواند کلام خدای تعالی را: سوره البلد آیه 14 خوراندن در روز گرسنگی 15 یتیم خویشاوند 16 مستمند خاکسار 17 سپس باشد از کسانی که گرویدند.
(11) 12- همان: بسندش از امام هفتم (ع) که رسول خدا (ص) میفرمود: از اسباب آمرزش
پروردگار خورانیدن طعام است.
(1) 13- همان: بسندش تا امام ششم (ع) که فرمود: از اسباب آمرزش خوراندن گرسنه است.
(2) 14- همان: بسندش از امام ششم (ع) که هر کس شکم گرسنهای را سیر کند بهشت او را بایست شود.
(3) 15- همان: بهمین سند که فرمود: هر که گرسنهای را سیر کند نهری در بهشت برایش روان شود.
16- همان: بسند دیگر مانندش را آورده.
(4) 17- همان: بسندش تا رسول خدا (ص) که فرمود: روزی شتابانتر است بسوی کسی که اطعام میکند از کارد که در کوهان شتر فرو میرود.
(5) 18- همان: بسندش تا رسول خدا (ص) که فرمود: خیر شتابانتر است بخانهای که در آن خوراک داده میشود از تیغ دلاکی بکوهان شتر.
(6) 19- همان: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: خانهای که از آن خوراک برند خیر و برکت بدان شتابانتر است از تیغ دلاکی بکوهان شتر.
(7) 20- همان: بسندش از حسین بن نعیم صحاف که امام ششم (ع) بمن فرمود: ای حسین برادرانت را دوست داری؟ گفتم: آری، فرمود بمستمندانشان سود میرسانی؟ گفتم: آری، فرمود: آگاه باش که بگردن تو است که دوست داری کسی را که خدا دوست میدارد، بخدا که کسی از آنها را سود نرسانی تا او را دوست بداری، و آنها را بخانه خود بخوانی گفتم: من غذا نمیخورم جز که دو تا سه تا، کمتر و بیشتر بهمراه من باشند و آن حضرت فرمود: منت آنها بر تو است از فضل و پذیرائی تو از آنها، گفتم: از آنها بخانهام دعوت کنم و از خوراکم بآنها بخورانم، و آنها را بنوشانم و فرشم را زیر پاشان بیندازم و باز هم منت آنها بر من برتر است فرمود: آری زیرا آنها چون بخانهی تو در آیند آمرزش و آمرزش عیالت را بارمغان آرند و چون از خانه تو برون روند گناهان تو و گناهان عیالت را بدر برند.
(8) 21- همان: بسندش از معمر بن خلاد که امام هشتم (ع) را دیدم میخورد و این آیه را خواند (11 سوره البلد) درگیر نشده در گردنه 12 و چه دانی که گردنه چیست؟ 13 آزاد کردن بنده است، تا آخر آیه (ظاهر اینکه تا آخر سوره) سپس فرمود: خدا میدانست که همه خلقش نتوانند بنده آزاد کنند و برایشان راهی به بهشت گشود با اطعام طعام (یعنی ثواب آزاد کردن بنده را دارد).
(1) 22- همان: بسندش تا ابی المقدام که امام باقر (ع) بمن فرمود: ای ابی مقدام بخدا که اگر من بمردی از شیعیانم خوراکی دهم دوستتر دارم از اینکه افقی از مردم را خوراک دهم من گفتم: افق چه اندازه است؟ فرمود: صد هزار.
(2) 23- همان: بسندش از امام باقر (ع) که فرمود: اگر من مسلمانی را خوراک دهم دوستتر دارم از اینکه افقی از مردم را آزاد کنم، راوی گوید: گفتم: افق چه اندازه است؟ فرمود: ده هزار.
(3) 24- همان: بسندش تا امام باقر (ع) که فرمود: خوراک دادن به مسلمانی برابر آزاد کردن بندهایست.
(4) 25- همان: بسندش تا امام صادق (ع) فرمود: اگر بیکی از یارانم خوراکی دهم تا سیر شود دوستتر دارم از اینکه ببازار روم و بندهای بخرم و آزادش کنم، و اگر بیکی از یارانم درهمی بدهم دوستتر دارم از اینکه ده درهم صدقه بدهم، و اگر ده درهم باو دهم دوستتر دارم از صدقه دادن صد درهم.
(5) 26- همان: بسندش تا امام باقر (ع) فرمود: اگر لقمهای به برادر دینی خود بخورانم دوستتر دارم از اینکه مستمندی را سیر بخورانم و اگر برادر دینی خود را سیر بخورانم دوستتر دارم از اینکه ده مسکین را سیر بخورانم، و اگر ده درهم باو دهم دوستتر دارم از اینکه صد درهم بمساکین و گداها بدهم.
(6) 27- همان: بسندش از امام باقر (ع) فرمود: اگر بیک برادر دینی یک خوراکی یا لقمهای بخورانم دوستتر دارم از اینکه گدائی را سیر کنم و اگر یک برادر دینی که در راه خدا با او برادرم سیر کنم دوستتر دارم از اینکه ده گدا را سیر کنم.
(7) 28- همان: بسندش تا سدیر که امام باقر (ع) بمن فرمود: ای سدیر هر روز بندهای آزاد میکنی؟ گفتم: نه فرمود: هر ماه چطور؟ گفتم: نه، فرمود: هر سال چطور؟ گفتم: نه فرمود:
سبحان الله تو دست یکی از شیعیان ما را نگیری و بخانهات ببری و او را سیر بخورانی؟ که به خدا این برتر است از آزاد کردن یک بنده از فرزندان اسماعیل.
(8) 29- همان: از سدیر صیرفی که امام ششم بمن فرمود: چه بازداردت از اینکه هر روز بندهای آزاد کنی؟ گفتم: مال من تاب آن را ندارد، فرمود: در هر روز مرد مسلمانی را خوراک بده، گفتم: دارا باشد یا ندار؟ فرمود: آدم دارا هم بسا که خواهش خوراک دارد.
(9) 30- همان: بسندش از نعیم احول که وارد بر امام ششم (ع) شدم و بمن فرمود: بنشین از این خوراک برگیر تا حدیثی که از پدرم شنیدم بتو باز گویم، پدرم بارها میفرمود: اگر ده
مسلمان را خوراک دهم دوستتر دارم از اینکه ده بنده را آزاد کنم.
(1) 31- همان: بسندش تا ثابت ثمالی که امام باقر (ع) بمن فرمود: ای ثابت نمیتوانی هر روز یک بنده را آزاد کنی؟ گفتم: نه بخدا قربانت بر آن قدرت ندارم، فرمود: نمیتوانی شام یا نهار به چهار مسلمان بخورانی؟ گفتم: این را میتوانم، فرمود: بخدا همین کار برابر است نزد خدا با آزاد کردن بنده.
(2) 32- همان: بسندش تا صفوان جمال که امام ششم (ع) فرمود: اگر ده کس از برادرانم را سیر بخورانم دوستتر باشد نزد من از اینکه به بازار شما در آیم و از آن یک سر بنده بخرم و آزادش کنم.
(3) 33- همان: بسندش تا امام ششم (ع)، فرمود: خدا دوست دارد خوراک دادن و خون قربانی ریختن در منی را.
(4) 34- همان: بسندش تا امام باقر (ع) که خدا دوست دارد ریختن خون (قربانی) و اطعام خوراک و بفریاد بیچاره رسیدن را.
(5) 35- همان: بسندش تا امام باقر (ع) فرمود: راستی دوستتر کارها بدرگاه خدا شاد کردن مؤمن است سیر کردن مسلمان یا پرداختن وام او است.
(6) 36- همان: بسندش از امام باقر (ع) که میفرمود: سه خصلت است که از همه اعمال محبوبترند: بدرگاه خدا: خوراک دادن مسلمانی بمسلمانی در گرسنگی، و گشودن گره گرفتاری از او، و پرداختن وام از او.
(7) 37- همان: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: دوستترین کارها بدرگاه خدا سیر کردن شکم گرسنه مؤمن است یا گشودن گره گرفتاری او یا پرداخت وام او.
(8) 38- همان: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: از ایمانست خوشخوئی و اطعام.
(9) 39- همان: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: ایمان خوشخوئی و اطعام خوراک و قربانی است.
(10) 40- همان: از حسین بن نعیم که بامام ششم گفتم: برادری دارم او را به خانهام میبرم و خانواده و خادمم باو خدمت میکنند کدام ما منت بیشتری بهم داریم؟ فرمود: منت او بر تو بیشتر است، گفتم، قربانت منش بخانهام بردم و خوراک دادم و خودم باو خدمت کردم و خانواده و خدمتکارم هم باو خدمت کردند و او باز هم بر من منت بیشتری دارد؟ فرمود: آری زیرا او روزی بسوی تو آورد و گناهان تو را برد.
(1) 41- همان: بسندش تا امام ششم (ع)، فرمود: هر که گرسنه را خوراک دهد خدا از میوههای بهشت باو خوراند.
(2) 42- همان: بسندش تا امام چهارم فرمود: هر که مؤمنی را بخوراند خدا از میوههای بهشت باو خوراند.
(3) 43- همان: بسندش از امام ششم (ع) فرمود: مؤمنی نباشد که خوراک سیری به مؤمن دهد جز که خدا باو از طعام بهشتی بخوراند و مؤمنی را سیراب نکند جز که خدا از شراب سر بمهر بهشت باو نوشاند.
(4) 44- همان: بسندش از امام ششم (ع) که از امام پنجم پرسیدند چه باشد برابر آزاد کردن بندهای؟ فرمود: خوراک دادن بشخص مؤمن.
(5) 45- همان: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: یک خوراکی که مسلمانی نزدم بخورد دوستتر دارم از آزاد کردن بندهای.
(6) 46- همان: بسندش تا امام ششم (ع) که میفرمود: مؤمنی نباشد که خوراکی به مؤمنی دهد دارا باشد آن خورنده یا ندار جز که ثواب آزاد کردن بندهای را دارد از فرزندان اسماعیل.
(7) 47- همان: بسندش تا صالح بن میثم که مردی از امام پنجم (ع) پرسید که بمن بگو عملی را که برابر آزاد کردن بنده است آن حضرت فرمود: اگر سه مسلمان را دعوت کنم و خوراک سیر بدانها دهم و آنها را سیراب کنم دوستتر دارم از آزاد کردن بندهای و بندهای تا آنکه هفت یا بیشتر را شمرد.
(8) 48- همان: بسندش تا امام ششم (ع) که میفرمود: هر که سه مسلمان را خوراک دهد خدا او را بیامرزد.
(9) 49- همان: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: هر که دو مؤمن را خوراک سیر دهد بهتر است از آزاد کردن بندهای.
(10) 50- همان: بسندش تا امام ششم (ع) میفرمود: هر که ده مسلمان را خوراک دهد خدا بهشت را بر او واجب کند.
(11) 51- همان: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: اگر پنج درهم برگیرم و آنگاه باین بازار شما بروم و خوراکی بخرم و چند تن مسلمان را بر آن مهمان کنم دوستتر دارم از آزاد کردن بندهای.
(1) 52- همان: بسندش تا امام رضا (ع) در تفسیر قول خدا (8 سوره الدهر) و میخورانند خوراک را با اینکه دوستش دارند بمسکین (و یتیم و اسیر) مقصود اینست که دوست دارند خدا را یا دوست دارند آن خوراک را؟ فرمود: دوست دارند آن خوراک را (یعنی نیاز بخوردن آن دارند مترجم).
(2) (53) تفسیر عیاشی: بسندش از مردی که گفت: از امام ششم (ع) پرسیدم بمرد سائلی که نمیدانم مسلمان است خوراک بدهم؟ فرمود: آری باو خوراک بده تا عقیده او را در ولایت و عداوت ندانی زیرا خدا میفرماید: (و بگوئید در باره مردم بخوبی)، و خوراک نده بکسی که دشمن چیزی از حق است یا دعوت کند بچیز باطلی.
(3) 54- همان: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: همانا گرفتار شد یعقوب پیغمبر (ع) به واسطه یوسف که از او جدا شد برای اینکه گوسفند فربهی سر برید و یکی از یاران او بنام بیوم (بقوم نسخه بدل و یا بنوم مرکب از بن با ووم باحتمال در پاورقی ص 368) نیازمند بود و چیزی نداشت بدان افطار کند و یعقوب از او غفلت کرد و باو خوراک نداد و گرفتار بفراق یوسف شد و از آن پس چنان شد که هر بامداد جارچی او جار میزد هر که روزه نیست بر سر چاشت یعقوب حاضر شود و چون شب میشد جار میزد هر که روزه هست بر سر سفره شام یعقوب آید.
(4) 55- مکارم الاخلاق: از امام صادق (ع) فرمود براستی که خدا عز و جل دوست دارد اطعام در راه خدا را و دوست دارد کسی که برای خدا اطعام کند، و برکت در خانه او شتابانتر است از فرو رفتن تیغ دلاکی در کوهان شتر.
(5) 56- امالی طوسی: بسندش تا پیغمبر (ص) که خدا عز و جل فرماید: ای آدمیزاده بیمار شدم و از من دیدار نکردی، گوید: پروردگارا چگونه از تو دیدار کنم با آنکه پروردگار جهانیانی؟ فرماید: فلان بندهام بیمار شد و اگرش دیدار میکردی مرا نزد او یافتی، فرماید:
از تو آب خواستم و مرا سیراب نکردی؟ گوید: چگونه با آنکه تو پروردگار جهانیانی؟
فرماید: بندهام از تو آب خواست و اگرش سیراب کرده بودی مرا در آن یافتی، فرماید از تو خوراک خواستم و بمن نخوراندی؟ گوید: چگونه شود با اینکه تو پروردگار جهانیانی؟
فرماید فلان بنده من از تو خوراک خواست و اگرش خورانده بودی آن را نزد من یافتی.
(6) 57- نوادر راوندی: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: سبکبارترین عذابشونده مردم دوزخ ابن جذعان است، گفتند: یا رسول الله چه شده که عذاب ابن جذعان سبکتر است؟
فرمود: او بمردم خوراک میداده «1».
(1) 58- امالی طوسی: بسندش تا پیغمبر (ص) فرمود: از بهترین اعمال نزد خدا خنک کردن جگرهای تشنه و سیر کردن شکمهای گرسنه است، و بدان که جان محمد بدست او است ایمان ندارد بمن بندهای که سیر بخوابد برادرش یا فرمود همسایهاش که مسلمانست گرسنه باشد.
(2) 59- اعلام الدین: از پیغمبر (ص) که فرمود: پنجند که هر که همه را یا یکی را بدرگاه خدا آورد بهشت بر او واجب گردد: هر که سیراب کند جانور تشنهای را، یا سوار کند پای پیادهای را یا خوراک دهد شکم گرسنهای را، یا بپوشاندش برهنهای را یا آزاد کند بنده رنج دیدهای را.
(3) 60- کتاب الغایات: پیغمبر (ص) فرمود: بهتر صدقه آنست که بدهند به اسیری که چشمانش از گرسنگی تار شده است (4) و فرمود (ص) بهترین صدقه نوشاندن آبست و بهتر صدقه صدقه دادن آبست.
(5) و از امام ششم است (ع) که بهترین صدقه خنک کردن جگر تشنه است، (6) و از آن حضرتست که از قول پیغمبر فرموده: برترین اعمال خنک کردن جگر تشنه است یعنی نوشاندن آب.
(7) 61- و از همان: از ابی علقمه آزاد کرده بنی هاشم که پیغمبر (ص) نماز بامداد را برای ما خواند، سپس بما رو کرد و فرمود: ای همه گروههای اصحابم شب گذشته عمویم حمزه ابن عبد المطلب و برادرم جعفر بن ابی طالب را در خواب دیدم و در پیش آنها طبقی بود از میوه درخت سدر و ساعتی از آن خوردند، و آن میوه انگور شد و ساعتی از آن خوردند و آن انگور رطب شد (خرمای تازه) و من نزدیک آنها رفتم و گفتم: پدرم قربان شما کدام اعمال برتر است؟ گفتند ما برتر اعمال را یافتیم صلوات بر تو و نوشاندن آب و دوستی علی بن ابی طالب علیه السلام.
(8) 62- و از همان بسندش تا کسی که شنیده امام ششم (ع) میفرماید: پرسش شد از رسول خدا (ص) که کدام عمل بدرگاه خدا عز و جل دوستتر است؟ فرمود: از دوستترین اعمال به درگاه خدا عز و جل شاد کردن مؤمن است باینکه گرسنگی را از او دور کنی و گرفتاری او را رفع کنی.
(9) و از امام ششم است (ع) که فرمود: دوستتر اعمال بدرگاه خدا سیر کردن شکم مسلمانی است و پرداختن وام او و رفع گرفتاری او.
(1) و از ابی عبیده حذاء از امام پنجم (ع) که فرمود دوستتر اعمال بدرگاه خدای تعالی سیر کردن مؤمن و گرهگشائی از گرفتاری او و پرداخت وام او است و راستی کسی که این کارها را بکند کم است.
(2) 63- کافی: بسندش از امام ششم (ع) فرمود: هر که سیر کند مؤمنی را بهشت بر او واجب شود، و هر که سیر کند کافری را بر خداست که درونش را پر از زقوم کند مؤمن باشد یا کافر.
روشنگری: هر که سیر کند الخ فرقی نیست میان بیابان و آبادی برای عموم اخبار بر خلاف برخی عامه که آن را به بیابانی تفسیر کرده برای اینکه در آبادی وسیله زندگی و بازار هست و این تفسیر سست است.
مؤمن باشد خوراک دهنده یا کافر، و زقوم درختی است که از اصل دوزخ برآید و گلی دارد چون رؤس شیاطین و جای روئیدنش ته دوزخ است و شاخههایش در همه درکات آن کشیده شده و میوه دارد در پایان زشتی و تلخی و گلوگیری.
و ظاهر حدیث حرمت اطعام کافر است چه حربی چه ذمی، خویش باشد یا بیگانه، توانگر باشد یا بینوا و گر چه در دم مرگ باشد، و مسأله بیاشکال نیست و اصحاب را در آن چند قول است.
(مورد حدیث سیر کردن کافر است و اطعام بکمتر از آن و برای حفظ جان را فرا نگیرد مترجم).
و بدان که مشهور عدم جواز وقف کردن مسلمانست بر کافر حربی و اگر چه خویشاوند باشد برای قول خدای تعالی (آیه 22 سوره المجادله) نیابی مردمی که ایمان دارند بخدا و روز جزا که دوستی کنند با کسی که دشمنی و مبارزه کند با خدا و رسولش و اگر چه پدران و پسران آنها باشند، و بسا بقولی جائز است برای عموم قول پیغمبر (ص)" و برای هر جگر سوخته ثوابی است (که مثلا چاه آب را وقف کافر حربی نماید مترجم).
و اما وقف بر کافر ذمی (در پناه اسلام است) چند قول دارد یکی منع مطلقا که قول سلار و ابن براج است.
دوم: جواز مطلقا که اختیار محقق و جمعی دیگر است.
سوم: جواز بشرط اینکه موقوف علیه خویشاوند باشد نه بیگانه و این مختار شیخین است و گروه دیگر.
چهارم: جواز برای خصوص پدر و مادر نه دیگران و این مختار ابن ادریس است.
سپس مشهورتر میان اصحاب فقهاء جواز صدقه دادن بکافر ذمی است و گر چه بیگانه باشد
برای خبر گذشته و بدلیل قول خدای تعالی (آیه 8 سوره ممتحنه) خدا باز نمیدارد شما را از آنان که نجنگیدند با شما برای دین و بیرون نکردند شما را از خانههاتان که بآنها نیکی کنید الخ.
(1) و در دروس از ابن ابی عقیل نقل کرده منع از صدقه دادن بغیر مؤمن را مطلقا و روایت است از سدیر که بامام ششم (ع) گفتم: خوراک بدهم به سائلی که اسلام او را نمیدانم؟ فرمود: آری عطا کن بکسی که نمیدانی دوست حق است یا دشمن زیرا خدا عز و جل فرماید (آیه 83 سوره البقره) و بگوئید بمردم با خوشی" و مخوران بکسی که دشمن حقی است یا دعوت به باطلی میکند (این حدیث در شماره 53 گذشت) و روایت است جواز صدقه به یهود و نصاری و گبر، و بیاید حدیث جواز سیراب کردن نصرانی، و شهید ثانی، ره اخبار منع را حمل بر کراهت کرده ولی این خبر را نمیشود بر آن حمل کرد (زیرا وعید عذاب شدید دارد) آری میشود آن را تفسیر کرد بکسی که بقصد دوستی با او باشد یا بخاطر کفرش باشد، یا چون سبب جنگیدن آنها با مسلمانان شود و زیان زدن به آنها، و میشود اخبار جواز را حمل بر مستضعفان کم خرد کرد یا حمل بر تقیه کرد.
(2) 64- کافی: بسندش از امام ششم (ع)، فرمود: اگر مسلمانی را خوراک دهم دوستتر دارم از اینکه افقی از مردم را خوراک دهم (راوی گوید) گفتم: افق چه باشد؟ فرمود: صد هزار یا بیشتر.
بیان: افق بدین معنی در لغت نیامده بلکه به ضم همزه تنها یا بدو ضمه همزه وفاء به معنی ناحیه است و میشود مقصود از آن مردم یک ناحیه باشد و تفسیرش بصد هزار و بیشتر یعنی کمترش صد هزار است یا مقصود از آن شمار بسیار است که گویند صد هزار یا بیشتر است چنانچه یک وجه تفسیریست برای قول خدای تعالی (آیه 147 سوره الصافات) و فرستادیم او را (یونس بوده) بسوی صد هزار یا بیشتر).
و گویا مقصود به مسلمانان در اینجا مؤمنان کامل است یا کسانی که در معاشرت تمام تو باید که دوست داری کسی را که خدا را دوست دارد، آگاه باش که به هیچ کدام سود نرسانی تا او را دوست بداری، (3) آیا آنها را بخانهات دعوت میکنی؟ گفتم: آری من چیزی نخورم جز که دو تا سه تا از آنها یا کمتر یا بیشتر همراه من باشند، و آن حضرت (ع) فرمود: آگاه که فضل آنها بر تو بزرگتر است از فضل تو بر آنها، گفتم، قربانت من بآنها خوراک دهم و آنها را بر سر فرشم بنشانم و باز هم فضل آنها بر من بزرگتر باشد؟ فرمود: آری راستش چون بخانه تو در آیند آمرزش تو را به خانهات آرند و آمرزش خانوادهات را و چون از خانهات بیرون روند گناهان تو و خانوادهات را بیرون برند.
(1) بیان: بر تو باید یعنی واجب و لازم است، اینکه فرمود: سود نرسانی تا دوستش داری یعنی دعوی دوستی که سودی ندارد دروغ است- تا گوید در اخبار دیگر آمده که روزی تو و روزی خانوادهات را آوردند، و این درست است تا جمله بعد معنای تازهای بدهد.
(2) 71- کافی: بسندش از ابی محمد وابشی که نزد امام ششم گفتگوی یاران ما شد و من گفتم چاشت و شامی نخورم جز که از آنها دو و سه و کمتر و بیشتر بهمراه من باشند، آن حضرت فرمود: فضل آنها بر تو بزرگتر است از فضل تو بر آنها، گفتم: قربانت چگونه با اینکه من از خوراکم بآنها بخورانم و از مال خود خرجشان کنم و خانوادهام بآنها خدمت کنند؟ فرمود:
راستش اینست که چون بتو وارد شوند روزی بسیاری از خدا عز و جل برایت وارد کنند و چون بدر آیند با آمرزش تو بدر آیند.
بیان: ... چاشت در آغاز روز است و شام در آخر روز و آغاز شب، خدمت خانواده به آماده کردن وسائل مهمانیست و در روایات دیگر است که خدمتکارم بآنها خدمت میکند، روزی بسیار آرند یعنی بیش از آنچه خرج آنها میشود ...
(3) 72- کافی: بسندش از امام باقر (ع) فرمود: اگر یک مسلمانی را خوراک دهم دوستتر دارم از اینکه افقی از مردم را آزاد کنم، راوی گوید، گفتم: افق چه اندازه است؟ فرمود: ده هزار.
بیان: منافاتی با آنچه در روایت ابی بصیر گذشت که افق صد هزار است ندارد چون در آنجا اطعام صد هزار بود و در اینجا آزاد کردن ده هزار است و مقصود از افق شمار بسیار است و با هر دو تفسیر سازگار است یا مقصود اهل یک ناحیه است که آنهم کم و بیش دارد ... و اشاره دارد که عتق و آزاد کردن ده برابر اطعام است و مقصود از مردم یا مؤمن غیر کامل است و یا مصتضعف چنانچه گذشت.
(4) 73- کافی: بسندش تا ربعی که امام ششم (ع) فرمود: هر که بخوراند برادرش را در راه خدا ثواب کسی دارد که فئامی از مردم را بخوراند گفتم: فئام چه باشد؟ فرمود: صد هزار از مردم بیان: (در تفسیر لفظ فئام از قول جوهری صاحب صحاح).
(5) 74- کافی: بسندش تا سدیر صیرفی که امام ششم (ع) بمن فرمود: چه بازت دارد از اینکه هر روزی یک بنده را آزاد کنی گفتم: مال من بدان رسا نیست، فرمود: هر روزی یک مسلمانی را خوراک بده، گفتم: دارا باشد یا ندار؟ فرمود: دارا هم بسا که خواستار خوراک است.
بیان: دارا هم بسا خواستار خوراک است بیان فراگیریست بذکر علت آن زیرا علت
(1) فضل اطعام شاد کردن مؤمن و گرامی داشتن او و برآوردن نیاز او است و همه اینها در دارا هم هست و گذشت که گونه گونگی فضیلت بگونه گونه بودن خوراک دهان و خوراک خوران و نیتها و احوال است و شرائط دیگر قبول عمل ... و میشود که کم گفتن مقدار ثواب در برخی اخبار برای ضعف خرد شنوندهها یا مصالح دیگر باشد.
(2) 75- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) که فرمود: خوراکی که برادر مسلمانم نزد من بخورد دوستتر دارم از آزاد کردن یک بنده.
بیان (در اعراب لفظ حدیث).
(3) 76- کافی: بسندش تا امام ششم که به صفوان جمال فرمود: اگر یکی از برادرانم را سیر کنم دوستتر دارم از اینکه وارد این بازار شما شوم و یک سر آدمی را بخرم و آزادش کنم.
بیان: یعنی چه بنده باشد و چه کنیز.
(4) 77- کافی: بسندش از امام ششم (ع) فرمود اگر پنج درهم بردارم و باین بازار شما بروم و خوراکی با آن بخرم و چند نفر از مسلمانها را جمع کنم (تا آن را بخورند) دوستتر دارم از اینکه یک بنده آزاد کنم.
(5) 78- کافی: بسندش از امام ششم (ع) که از محمد بن علی (امام باقر ع) پرسیدند چه عملی برابر است با آزاد کردن بنده؟ فرمود: خوراک دادن بمسلمانی.
بیان: بقولی برابری شامل برتری هم میشود.
(6) 79- کافی: بسندش تا امام ششم (ع)، فرمود: من چیزی را ندانم که با دیدار مؤمن برابر باشد جز اطعام مؤمن و بر خداست که هر که مؤمنی را خوراک دهد باو از خوراک بهشت بخوراند.
(7) 80- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: اگر مؤمن نیازمندی را خوراک دهم دوستتر دارم از اینکه او را دیدن کنم و اگرش دیدن کنم دوستتر دارم از اینکه ده بنده آزاد کنم.
(8) 81- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) که هر کس مؤمن توانگری را خوراک دهد برابر است برایش با اینکه بندهای از فرزندان اسماعیل را از کشته شدن برهاند و هر که مؤمن نیازمندی را خوراک دهد برابر است با اینکه صد تا از اولاد اسماعیل را آزاد کند و از کشته شدن برهاند.
بیان: (در باره اعراب و اختلاف نسخهها در الفاظ حدیث که ترجمهاش برای عموم سودی ندارد مترجم).
(1) 82- کافی: بسندش تا نصر بن قابوس که امام ششم (ع) فرمود: البته خوراک دادن به مؤمن را دوستتر دارم از آزاد کردن ده بنده و از ده بار حج- راوی گوید: گفتم: ده بنده و ده بار حج؟؟ فرمود: ای نصر اگر باو خوراک ندهید بمیرد یا خوار شود و بدشمن اهل بیت رو آورد و از او گدائی کند و مرگ برای او بهتر است از گدائی بدر خانه دشمن، ای نصر هر که مؤمنی را زنده سازد و زنده دارد گویا همه مردم را زنده داشته و اگر باو خوراک ندهید او را بمرگ انداختهاید و اگرش خوراک دهید البته که او را زنده داشتید.
روشنگری: پرسش راوی از روی شگفتی بوده باین ثواب بزرگ و آن حضرت شگفتی او را از میان برده که فرموده اگر باو خوراک ندهید یا از گرسنگی بمیرد و نزد ناصب دشمن اهل بیت بگدائی رود و خوار شود که چون مرگ باشد برای او بلکه سختتر از آن و خوراک دادن باو سبب زندگی صوری و جسمانی و زندگی روحی و معنوی او باشد و خدای تعالی فرموده (32 سوره المائده) هر که زنده دارد نفسی را گویا زنده داشته همه مردم را" و مقصود نفس با ایمانست و زنده داشتن زندگی معنوی و اعتقادی را هم فرا گیرد چه در اخبار بسیاری آمده که تاویل شایانتر احیاء هدایت و راهنمائی است تا گوید و خلاصه اینکه چون امام فرمود: بدنبال خوراک ندادن مردنست جای پرسشی دارد و آن اینکه میشود از دشمن گدائی کند و نمیرد و امام فرماید اگر میخواهید او را بگدائی از دشمن بکشانید او زیر این بار نرود زیرا مردن نزد او بهتر است از این گدائی و ناچار خواهد مرد و شما او را بمرگ خواهید کشانید چه مرگ معنوی که گمراه کردن او است و یا مرگ جسمانی که جاندادن او است ...
(2) 83- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: هر که بپوشاند به برادرش جامه زمستانی یا تابستانی بر خدا یا بر جا است که باو از جامههای بهشتی پوشاند و سکرات و سختیهای مردن را بر او آسان کند و گورش را گشاده سازد و چون از گورش برآید فرشتهها را با مژدهبخشی آنها برخورد کند و آنست تفسیر قول خدا عز و جل در قرآنش (آیه 102 سوره الأنبیاء) و برخورند بآنان فرشتهها باین مژدهبخشی که اینست روز خوش شما که بدان نوید داده شدید.
روشنگری: سکرات موت بمعنی سختیهای آنست- و پس از بیان اعراب لفظ حدیث گوید آیه در سوره الأنبیاء است و پیش از آن چنین است: آیه 100 راستی کسانی که سرنوشت خوبی از طرف ما دارند آنان از آن (دوزخ) بدورند، 101 تا آنجا که نفس آن را هم نشنوند و خودشان در آنچه خواهند جاویدان باشند 102 هراس بزرگ آنها را اندوهگین نسازد و بر خورند فرشتهها بدانها (یعنی پیشواز آنها آیند و تهنیتگو باشند" اینست روز شما" یعنی روز ثواب و فرو گرفتن شما یعنی بآنها چنین گفته شود که بدان نوید داده شدید، یعنی در دنیا.
(1) 84- کافی: بسندش از امام ششم (ع)، فرمود: هر که یک مسلمان ندار لختی را جامه پوشد یا باو برای قوت زندگانیش کمک دهد، خدا عز و جل هفت هزار فرشته بر او گمارد که برای آمرزش گناهانش که انجام داده آمرزشخواهند تا اینکه در صور دمیده شود.
(2) 85- کافی: بسندش تا رسول خدا (ص) مانندش را آورده جز اینکه در آن هفتاد هزار فرشته آمده است.
بیان: (پس از شرح الفاظ حدیث گوید میشود مقصود این باشد که کسی از قوت و زندگی خود به فقیر برهنه کمک دهد) و در نسخهای یقویه آمده یعنی از آنچه مایه قوت او است بفقیر کمک دهد.
(3) 86- کافی: بسندش تا امام چهارم (ع) فرمود: هر که بپوشاند مؤمنی را خدا او را از جامههای سبز بپوشاند، و در حدیث دیگر است که تا نخی از آن جامه بر تن آن مؤمن است در ضمانت خداست.
بیان: جامههای سبز: گویا اشاره است بقول خدای تعالی (آیه 21- سوره الدهر) بر تن آنها است جامههای حریر سبز از نازک و کلفت و اشاره دارد که سبز بهترین رنگ است.
تا نخی از آن بر تن اوست یا تا نخی بر آن جامه باشد گر چه پوشیدنی نباشد و معنی یکم روشنتر است و اگر چه دومی رساتر است و روایت قرب الاسناد مؤید اول است و روایت مجالس شیخ مؤید دوم.
(4) 87- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) که میفرمود: هر که بپوشاند تن مؤمن برهنه را خدا باو پوشاند جامه از استبرق بهشت و هر که بپوشاند مؤمن توانگر را پیوسته در پوشش الهی باشد تا از آن جامه پارهای بر جا باشد.
بیان: بقول قاموس استبرق دیبای کلفت است و معرب استروه است یا دیبای بافته با نخ طلا است یا جامه ابریشم پر نخ است ...
در پوشش خداست یعنی خدا او را بپوشاند از گناهان یا از عقوبت یا از هر بدآمد، یا از رسوائی در دنیا و دیگر سرا.
(5) 88- امالی صدوق: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: هر که مؤمن گرسنهای را خوراک دهد خدا از میوههای بهشت باو بخوراند، و هر کس مؤمن برهنهای را بپوشاند خدا او را از جامه استبرق و حریر بپوشاند، و هر کس او را در تشنگی سیراب کند خدا از شراب سربسته باو بنوشاند، و هر کس باو کمک کند یا گرفتاریش را رفع کند خدا او را سایه دهد زیر عرش خود روزی که جز سایه او سایهای نباشد.
(1) 89- همان: بسندش از امام دهم (ع) فرمود: چون خدا با موسی بن عمران (ع) سخن گفت موسی گفت: معبودا چیست سزای کسی که برای تو مسکینی را خوراک دهد؟ فرمود: ای موسی جارچی خود را وادارم روز قیامت در برابر همه خلائق جار زند که فلان پسر فلان از آزادشدگان از دوزخ است.
(2) 90- قرب الاسناد: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: هر که مؤمن گرسنهای را خوراک دهد خدا از میوههای بهشت باو خوراند و هر که تشنه او را سیراب کند خدا از شراب سربسته بهشت باو نوشاند و هر کس جامه بر او پوشد پیوسته در ضمانت خدا عز و جل است تا در آن جامه ریشه یا نخی باشد، بخدا که برآوردن حاجت مؤمن بهتر است از روزه یک ماه با اعتکاف در آن (که باید در مسجد با شرائطی انجام شود و آن مسجد جامع باشد مترجم).
(3) 91- خصال: بسندش تا امام باقر (ع) فرمود: سه تا از درجههای باشند (یعنی درجههای بهشت) فاش سلام کردن، و اطعام، و نماز در شب که مردم در خوابند الخ.
گویم: با چند سند در باب منجیات و مهلکات گذشته است.
(4) خصال: در سفارشهای پیغمبر (ص) بعلی (ع) مانند آن آمده و در آن است که سه تا از کفارات باشند.
(5) 92- همان: تا رسول خدا (ص) فرمود: بهترین شما آنکه اطعام کند و سلام را فاش بگوید و در شب که مردم خوابند نماز بخواند.
(6) 93- عیون: بسندش تا پیغمبر (ص) فرمود: بهتر شما آنکه خوش سخن کند، و اطعام کند و نماز کند در شب و مردم در خوابند.
(7) 94- امالی طوسی: بسندش تا رسول خدا (ص) که هر که یک لقمه بمؤمن بخوراند خدا از میوههای بهشت باو بخوراند، و هر که شربتی آب باو نوشاند خدا او را از شراب سربسته بهشت بنوشاند، و هر که جامهای باو پوشاند خدا باو از جامه استبرق و ابریشم بپوشاند، و فرشتهها باو دعا کنند تا از آن جامه نخی باشد.
(8) 95- علل: بسندش تا جابر انصاری که شنیدم رسول خدا (ص) میفرمود: خدا ابراهیم (ع) را خلیل خود بر نگرفت جز برای اطعام طعام و نمازش در شب با اینکه مردم در خواب بودند.
(9) 96- معانی الاخبار: بسندش تا سعید بن ولید که بهمراه ابان بن تغلب نزد امام ششم (ع) رفتیم، فرمود: البته اگر مسلمانی را سیر بخورانم دوستتر دارم از اینکه افقی از مردم را خوراک دهم، گفتم: افق چه اندازه است؟ فرمود: صد هزار.
(1) محاسن: بسندی مانندش را آورده و در آخرش آمده: صد هزار آدمی از جز شماها.
(2) 97- امالی صدوق: بسندش تا ابی محمد وابشی که امام ششم (ع) اصحاب ما را یاد کرد و فرمود: چگونه است کردار تو با آنها؟ گفتم: بخدا چاشت و شامی نخورم جز که دو تا یا سه تا یا بیش و کم از آنها با من باشند فرمود: تفضل آنها بر تو بیش از تفضل تو است بر آنها، گفتم: قربانت چطور با اینکه من از طعام خودم بآنها بخورانم و از مال خودم خرج آنها کنم و خدمتکارم بآنها خدمت کند؟ فرمود: چون نزد تو آیند روزی بسیاری با خود آورند و چون بیرون روند با آمرزش تو بیرون روند.
محاسن: بسندش مانندش را آورده: (3) 98- ثواب الاعمال: بسندش تا امام چهارم (ع)، فرمود: هر که مؤمن گرسنهای را خوراک دهد خدا از میوههای بهشت باو خوراند، و هر که مؤمن تشنهای را سیراب کند خدا از شراب سربسته (بهشت) باو نوشاند و هر که مؤمنی را پوشاک دهد خدا او را از جامههای سبز بپوشاند.
(4) 99- مجالس مفید: بسندش مانندش را آورده و بآخرش افزوده و پیوسته در ضمان خدا عز و جل است تا نخی از آن بر او باشد.
(5) 100- ثواب الاعمال: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: هر که بخوراند برادرش را در راه خدا ثواب کسی دارد که بخوراند فئامی از مردم را، گفتم، فئام چه باشد؟ فرمود: صد هزار از مردم.
محاسن: بسندش مانندش را آورده.
(6) 101- ثواب الاعمال: بسندش از امام ششم (ع) که هر که سه مؤمن را اطعام کند خدا از سه بهشت ملکوت آسمان او را اطعام کند، فردوس و بهشت عدن و طوبی و آن درختی است از بهشت عدن که پروردگارم بدست خودش آن را کاشته.
در محاسن: بسندش مانندش آمده.
(7) 102- ثواب الاعمال: بسندش تا امام باقر (ع) فرمود: اطعام چهار مسلمان برابر است با آزاد کردن فرزندانی از اسماعیل.
در محاسن: بسندش مانندش آمده.
(8) 103- ثواب الاعمال: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: هر که مؤمن گرسنهای را سیر کند خدا برای او خوانی در بهشت گسترد که همه دو تیره آدمی و پری از آن سیر بیرون شوند.
(9) 104- همان: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: هر که مسلمانی را سیر بخوراند کسی از
خلق خدا نداند که چه ثوابی دارد در آخرت نه فرشتهی مقربی و نه پیغمبر مرسلی جز خدا پروردگار جهانیان، سپس فرمود: از موجبات آمرزش اطعام مسلمان گرسنه است و خواند قول خدا عز و جل را (11 سوره البلد) یا اطعام در روز تنگی 12 به یتیم خویشاوند 13- یا مسکین خاکسار.
گویم: برخی اخبار هم در باب قضاء حاجت مؤمن گذشت.
(1) 105- همان: بسندش تا امام ششم (ع) که میفرمود: هر که گره گرفتاری مؤمنی گشاید خدا از او گرفتاریهای دیگر سرا را زداید و از گورش با دل خوش برآید، و هر که او را در گرسنگی بخوراند خدا از میوههای بهشت باو خوراند و هر که شربتی باو نوشاند خدا از شراب سربسته باو نوشاند.
(2) 106- همان: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: اگر باندازه یک خوراک سیر به مسلمانی صدقه دهم دوستتر دارم از اینکه یک افقی از مردم را سیر کنم- راوی گوید گفتم: افق چه باشد؟ فرمود: صد هزار یا بیشتر.
(3) 107- همان: بسندش تا داود رقی که از قول همسرش ریان گفته که حلوائی ساختم و نزد امام ششم (ع) بردم و آن حضرت داشت غذا میخورد و حلوا را جلوش گذاشتم و آن حضرت به یارانش از آن لقمه میداد و شنیدم میفرمود: هر که یک لقمه از حلوا به مؤمنی دهد خدا برای آن تلخی روز قیامت را از او بگرداند.
(4) 108- همان: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: هر که گرسنهای سیر کند خدا نهری برایش در بهشت روان سازد.
(5) 109- همان: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: هر که شکم گرسنهای را سیر کند بهشت بر او واجب شود.
(6) 110- همان: بسندش از امام چهارم (ع)، فرمود: هر که جامه زیادی دارد و داند که در دسترس او مؤمنی است که بدان نیاز دارد و آن جامه را باو ندهد خدا عز و جل او را بر دو سوراخ بینی بدوزخ وارونه افکند.
در محاسن مانندش آمده.
(7) 111- ثواب الاعمال: بسندش تا امام چهارم (ع) فرمود: هر که شب را سیر گذراند و در کنار او مؤمن گرسنه و شکم تهی باشد خدا عز و جل فرماید: ای فرشتههایم شما را گواه گیرم بر این بنده، باو فرمان دادم و مرا نافرمانی کرد، و فرمان دیگری را برد او را بکردارش وانهادم، بعزت و جلال خودم سوگند که هرگز او را نیامرزم.
(1) و در روایت حریز است تا رسول خدا (ص) که فرمود: خدا عز و جل فرموده: بمن ایمان ندارد کسی که شب را بسیری گذراند و برادر مسلمانش گرسنه باشد در محاسن هم بسندش مانند آن آمده.
(2) 112- همان: بسندش تا امام باقر (ع) که خدای تعالی فرموده: ایمان بمن ندارد کسی که شب را سیر باشد و همسایهاش شب را گرسنه باشد.
(3) 113- همان: بسندش تا آنجا که گوید: مردی دهنه پاکش رسول خدا (ص) را گرفت و و گفت: یا رسول الله کدام عمل بهتر است؟ و آن حضرت فرمود: اطعام خوراک و خوشی کلام.
(4)
باب بیست و چهارم ثواب کسی که نیاز نابینا را کفایت کند
(5) امالی طوسی: در خبر مناهی پیغمبر (ص) آمده که فرمود: هر که یک نیاز شخص نابینا را از نیازهای دنیا برآورده کند و در باره آن روانه شود تا خدا نیاز او را برآورده سازد خدا به او عطا کند برکناری از نفاق و برکناری از دوزخ را و برآورد برایش هفتاد حاجت در دنیا را، و پیوسته در رحمت خدا عز و جل شناور است تا از انجام کار نابینا برگردد.
(6)
باب بیست و پنجم در فضیلت شنواندن سخن به کربی دلتنگی
ثواب الاعمال: بسندش از ابن یزید که گفت در کتاب ابن فضال یافتم بنقل از ابی البختری از امام ششم (ع) فرمود: شنواندن سخن به کسی که کر است بیدلتنگی و اظهار نفرت یک صدقه گواراست.
(7)
باب بیست و ششم: ثواب کسی که یک خانواده مؤمن را سرپرستی کند
1- ثواب الاعمال: بسندش تا امام باقر (ع) فرمود: هر آینه اگر یک حج انجام دهم دوستتر دارم از اینکه یک بنده آزاد کنم تا برسانم به ده بنده و مانند آن و مانند آن تا برسانم بهفتاد، و اگر که سرپرستی کنم یک خانواده از مسلمانان را و شکم آنها را سیر کنم، و برهنگی آنها را بپوشانم و آبروی آنها را در برابر مردم نگاهدارم دوستتر دارم از اینکه یک حج بجا آورم و حج دیگر و حج دیگر تا برسانم به ده حج و مانند و مانندشان تا برسد به هفتاد.
س(1) 2- امالی طوسی: بسندش تا پیغمبر صلی الله علیه و آله، فرمود: هر که سرپرستی کند یک خانواده از مسلمانان را روزانه و شبانه خدا گناهان او را بیامرزد.
(2)
باب بیست و هفتم: در باره کسی که مؤمنی را در خانهای نشیمن دهد و در کیفر کسی که او را از آن جلو گیرد
ثواب الاعمال: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: هر که خانهای دارد و مؤمنی به نشیمن در آن نیاز دارد و او را از آن دریغ دارد خدا عز و جل فرماید: ای فرشتههای من بنده من از یک مسکن دنیا بخل ورزید بر بندهام، بعزت خودم سوگند که در بهشتهای من ساکن نشود و جا نکند.
محاسن: بسندی از ابن سنان مانندش را آورده.
(3)
باب بیست و هشتم مهربانی با همدگر، توجه بهمدگر، اظهار دوستی و نیکی کردن و صله دادن. و ایثار و همدردی و زنده داشتن مؤمن
آیات قرآن مجید
1- (آیه 29 سوره) الفتح، و آنان که همراه او باشند سخت گیرند بر کافران و مهربانند در میان خودشان.
2- (27 سوره) الحدید: و نهادیم در دل آنان که پیرو او شدند دلسوزی و مهربانی.
3- (آیه 17 سوره) البلد: و بهم سفارش کنند بمهربانی.
(5)
اخبار باب
1- علل: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: راستی خدا تبارک و تعالی چون بیند مردم یک آبادی و گناهان از اندازه بیرون شدند و در آن آبادی سه تا مؤمن است خدا جل جلاله و تقدست اسمائه بآنها ندا کند ای گناه پیشهها اگر نبود در میان شما از مؤمنانی که همدگر را دوست دارند بخاطر بزرگواری من آنان که زمین مرا و مسجدهایم را با نماز خود آباد سازند و آنان که از خوف من در سحرها آمرزشخواهند البته که عذابم را بشما فرو میآوردم و باکی نداشتم.
میگویم: که مانند این حدیث بچند سند در باب کسانی که خدا بسبب آنها از اهل گناه دفاع کند گذشت.
(1) 2- قرب الاسناد: بسندش از ازدی گفت از آنچه که امام ششم همیشه ما را بدان سفارش میکرد: نیکی کردن و صله بود.
(2) 3- همان: بسندش از امام ششم (ع) فرمود: آزمایش کنید شیعهها را در اوقات نماز که چگونه مواظب آن هستند، و در باره اسرار ما که چگونه آنها را از دشمن ما نهفته میدارند، و در باره اموال خودشان که چگونه با آنها در باره برادرشان همدردی دارند.
(3) 4- خصال: بسندش از مفضل که پرسش شد امام ششم (ع) کمترین حق مؤمن بر برادرش چیست؟ فرمود: اینست که برای خود نگزیند آنچه را که آن برادر بدان از او نیازمندتر است.
(4) 5- همان: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: تقرب جوئید بدرگاه خدای تعالی به همراهی کردن با برادرانتان.
(5) 6- همان: بسندش تا امام ششم (ع) که امیر مؤمنان در سفارش خود به پسرش محمد بن حنفیه فرمود: خود را وادار باظهار دوستی، و شکیبا دار خود را برای تحمل مخارج نسبت به مردم، و بیار خود از جان و مالت دریغ مکن، و بآشنایان خود پذیرائی و حضور در مجلس با او را دریغ مکن، و از عموم مردم خوشروئی و دوستی خود را دریغ مکن، و عدل و انصاف را در باره دشمن هم رعایت کن، و دین و آبرویت از هر کسی دریغ دار که این روش برای دین و دنیایت سازگارتر است.
(6) 7- همان: بسندش از امام ششم (ع) فرمود: دو خصلتند که در هر که باشند خوب است و اگر در کسی نباشند دور شو از از او سپس دور شو و باز هم دور شو، گفته شد که آن دو خصلت کدامند؟ فرمود: نماز در وقت خودش و مواظبت بر آن، و همراهی کردن (یعنی در مال خود با برادران).
(7) 8- همان: بسندش از امام پنجم (ع)، فرمود: چهارند که هر که آنها را دارد خدا در بهشت برایش خانه سازد، هر که یتیم را پناه دهد، و به ناتوان مهربان باشد، و به پدر و مادرش دلسوزی کند و با مملوکش نرمش دارد.
(8) 9- همان: بسندش تا امام ششم (ع) که در ضمن سفارشهای رسول خدا (ص) بعلی (ع) بود که ای علی بالاترین اعمال سه خصلتند: انصاف دادن بمردم از طرف خودت، و همراهی کردن با برادر برای خدا عز و جل و یاد کردن تو از خدای تعالی در هر حال.
(9) 10- عیون: بسندهای خود از امام رضا (ع) تا رسول خدا (ص) که فرمود: همیشه امتم در خوشی و خوبی باشند تا زمانی که با هم دوستی کنند و بهم هدیه دهند و امانت را بپردازند و از حرام دوری کنند و از مهمان پذیرائی کنند و نماز را برپا دارند و زکات را بدهند، چون
انجام ندهند گرفتار قحطی و خشکسالی شوند.
(1) 11- همان: بسندهاش تا رسول خدا (ص)، فرمود: اظهار دوستی و دوستیابی نیمی از دین است و روزی را با دادن صدقه بسوی خود فرو کشید.
(2) 12- همان: بهمین سند گوید رسول خدا (ص) فرمود: سر خردمندی پس از دینداری اظهار دوستی با مردم است و خوبی کردن بهر کسی از خوشکردار و بدکردار.
(3) 13- مجالس مفید: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: خوشا بر کسی که نعمت خدا را بواسطه کفران و ناسپاسی دیگرگون نسازد، خوشا بدوستی کنان به یک دیگر در راه خدا.
گویم: بیاید برخی اخبار در باب زیارت مؤمن و برخی هم در باب حقوق مؤمن گذشته.
(4) 14- امالی طوسی: بسندش تا رسول خدا (ص) که فرمود: چون روز قیامت شود خدا همه خلق را در یک پهنا زمین گرد آورد و یک جارچی از نزد خدا جار کشد که دنباله مردم بمانند پیشروان آنان بشنوند و گوید کجایند اهل شکیبائی؟ فرمود: یک گروه از مردم برپا خیزند و یک دسته از فرشتهها آنها را پیشواز کنند و گویند بآنها، این صبر و شکیبائی که شما داشتید چه بوده؟ گویند ما خود را شکیبا داشتیم بر انجام فرمان خدا، و شکیبا داشتیم بر پرهیز از نافرمانی خدا، فرمود: یک جارچی از درگاه خدا فریاد کند بندگانم راست گفتند راه آنها را باز کنید تا بیحساب وارد بهشت شوند.
فرمود: پس یک منادی دیگر ندا در دهد که دنباله مردم چون پیشروان آنها بشنوند، میگویند کجایند اهل فضیلت؟ و گروهی از مردم برپا شوند و فرشتهها از آنها پیشواز کنند و گویند: این فضیلت شما که بدان ندا شدید چه باشد؟ در پاسخ گویند، در دنیا بما نادانی میشد (بیاحترامی) و در خورد میکردیم، و بما بدکرداری میشد و گذشت میکردیم فرمود:
منادی خدا ندا کند بندگانم راست گفتند راهشان را باز کنید تا بیحساب وارد بهشت شوند.
فرمود: سپس منادی خدا عز و جل ندا کند که دنباله مردم بشنوند بمانند پیشرو آنها و گوید: کجایند همسایگان خدا جل جلاله در خانه او؟ و گروهی از مردم برخیزند و یک دسته فرشته پیشواز آنها روند و بآنها گویند: چه بوده کردار شما در دار دنیا که امروز همسایگان خدای تعالی شدید در خانه او؟ در پاسخ گویند: ما در راه خدا عز و جل با هم دوستی میکردیم و در راه خدا بهم بخشش میکردیم، و در راه خدا بهم کمک میکردیم و از یک دیگر پشتیبانی میکردیم، فرمود: پس جارچی از درگاه خدا جار کشد بندگانم راست گفتند راه آنها را باز کنید تا بیحساب به بهشت روند در جوار خدا، و به بهشت روانه شوند بیحسابرسی، و آنگاه امام باقر (ع) فرمود: هم اینهایند همسایههای خدا در خانه او، مردم میترسند و آنها نمیترسند، و مردم
حسابرسی شوند و آنها حسابرسی نشوند.
(1) 15- همان: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: مؤمن درخشان و ارجمند است و فاجر بخیل و نیرنگ باز و پست است و بهتر مؤمن آنکه وسیله الفت مؤمنانست و خیری نیست در کسی که الفت نگیرد و الفت نپذیرد الخبر.
(2) 16- همان: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: خدا عز و جل دوست دارد هر مهرورزی را.
گویم: بچند سند از پیغمبر (ص) گذشت که نیکی کردن زودرسترین ثوابست در کارهای خیر، در باب جوامع مکارم و جز آن.
(3) 17- خصال: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: راستی که صبر و نیکی و بردباری و خوشخوئی از اخلاق پیغمبرانست.
(4) 18- مجالس مفید: بسندش از جمیل از امام ششم (ع) فرمود: بهتر شما؟ بخشندگان شماهایند و بدترین شماها بخیلان شماها و از کارهای شایسته نیکی کردن ببرادرانست و کوشش در انجام حوائج آنان، و در آنست سرکوبی شیطان و دور شدن از دوزخ سوزان، و ورود به بهشتان، ای جمیل این حدیث را به درخشندههای یارانت باز گو گفتم: درخشندههای یارانم کیانند؟ فرمود: آنان که به برادران خود در تنگی و خوشی نیکی کنند، سپس فرمود، راستی که بر کسی که فراوان دارد این عمل آسانست با اینکه خدا کسی را که کم دارد ستوده و فرموده (آیه 9 سوره الحشر) و مقدم دارند دیگران را بر خود و گر چه باندازه خود دارند، و هر که بپرهیزد از بخل خویش هم آنانند رستگاران.
خصال: بسندش تا سهل مانند آن را آورده.
(5) 19- امالی طوسی: بسندش تا صفوان جمال که معلی بن خنیس نزد امام ششم (ع) آمد تا با آن حضرت وداع کند میخواست بسفر برود، و چون وداع کرد آن حضرت فرمود: ای معلی خود را بخدا عزیزدار تا تو را عزیز دارند، معلی گفت: یا ابن رسول الله با چه وسیله؟ فرمود: ای معلی از خدا بترس تا هر چیزی از تو بترسد ای معلی دوستی کن با برادرانت با احسان بآنان زیرا خدا بخشش را وسیله دوستی ساخته و دریغ را وسیله دشمنی بخدا اگر شما از من بخواهید و بشما بدهم دوستتر دارم از اینکه بخواهید بشما ندهم و مرا دشمن دارید، و هر آنگاه که خدا عز و جل عطائی را بدست من برای شما روانه کرد آنکه باید سپاس شود خدای تعالی است، و دور نباشید از شکر نعمتی که خدا بدست من بشما روانه کرده.
(6) 20- خصال: در آنچه پیغمبر (ص) بعلی (ع) سفارش کرد این بود که فرمود: ای علی
(1) سه چیز است که این امت را توانای آن نیست: همراهی کردن با برادر دینی در مال و دارائی و انصاف دادن بمردم از طرف خود و قضاوت به نفع آنها بر ضرر خود، و یادآوردن خدا در هر حال (که مانع از گناه و خطا گردد مترجم).
(2) 21- همان: بسندش تا رسول خدا (ص) که خدا جل جلاله فرمود: من دنیا را به بندههایم بخشش کردم (یعنی حقدار آن نبودند) و هر که از آن باختیار خود بمن قرضی دهد (یعنی صدقه مستحبی دهد) باو در برابر هر یک از آن ده برابر تا هفتصد برابر بدهم، و آنچه در این باره بخواهم، و هر که از آن دارائی دنیا بمن قرض ندهد بزور از او بگیرم (زکات و وجوه واجب) و در برابر باو سه خصلت بدهم که اگر یکی از آنها را بفرشتههای خود بدهم البته که خوشدل شوند: و آن سه صلات است و هدایت و رحمت، زیرا خدا عز و جل میفرماید: (آیه 156 سوره البقره) آنان که چون آسیبی بآنها رسد گویند راستی که ما از خدائیم و راستی که بسوی او برگردانیم.
(3) 157- آنانند که بر آنها رسد صلواتی از جانب پروردگارشان، این یکی از آن سه تا است" و رحمتی" این شد دو تا" و آنانند همان هدایتشدگان" این سه تا، سپس امام ششم (ع) فرمود: این پاداش برای کسی است که از او چیزی به زور گرفته شود (یعنی در برابر صدقه و بدهی واجب در مال چون زکات و وجوه واجبه).
(4) 22- همان: بسندش از امیر مؤمنان (ع) فرمود: همراهی با برادر دینی در راه رضای خدا عز و جل بیفزاید در روزی.
(5) 23- امالی طوسی: بسندش تا امام صادق (ع) فرمود: سه دعاء است که از خدای تعالی مردود نگردند: دعاء پدر در باره فرزندش که باو نیکی کرده، و نفرین پدر بر فرزندی که او را عاق کرده برای اینکه حق او را رعایت نکرده و نفرین ستمدیده بر ستمگر خود و دعاء ستمدیده بر کسی که برای او از ستمگرش انتقام گرفته، و دعاء مرد مؤمن در باره برادر مؤمن خودش که به خاطر ما با او همراهی کرده، و نفرین او بروی چون که با توانائی باو همراهی نکرده با اینکه این برادر بوی نیاز شدید داشته و بیچاره بوده.
(6) 24- معانی الاخبار (ص 153): بسندش تا مفضل که گفت: من نزد امام ششم (ع) بودم و مردی از آن حضرت پرسید در چه اندازه از مال زکات واجب باشد، فرمودش زکات ظاهر را خواهی یا زکات باطن را؟ گفت: اندازه هر دو را با هم، فرمود اما زکات ظاهر در هر هزار درهم بیست و پنج درهم است (این زکات پول نقد است که از دویست درهم به بالا واجب شود بحساب صدی دو و نیم و دویست و پنج با شرائطی که در فقه ذکر شده مترجم) و اما زکات باطن
(که واجب اخلاقی است) اینست که دریغ نداری از برادر خود آنچه را که او بدان نیازمندتر است از تو.
(1) 25- توحید: بسندش تا امیر مؤمنان (ع) در تفسیر قول خدای تعالی (آیه 40 سوره الغافر که آن را المؤمن هم خوانند) پس آنان در آیند به بهشت و روزی خورند در آن بیحساب از قول رسول خدا (ص) فرمود: خدا عز و جل فرموده: البته که بایست است کرامتم- یا فرمود:
مودتم برای کسی که مرا بپاید و بجلال من دوستی را مبادله کند باینکه با چهرههای نور در روز قیامت بر منبرهای نور باشند و بر تن آنها جامههای سبز باشد، گفته شد: یا رسول الله آنها کیانند؟ فرمود: نه پیغمبرانند و نه شهیدان ولی کسانی که بجلال خدا با همدگر دوستی کردند و بیحساب به بهشت در آیند از خدا خواهیم که ما را برحمت خودش از آنها سازد.
(2) 26- خصال: در خبر نوف بکالی: امیر مؤمنان فرمود: ای نوف رحم کن تا تو را رحم کنند.
(3) 27- همان: تا یحیی حلبی که شنیدم امام ششم (ع) میفرمود: هفت تن اعمال خود را تباه کنند:
مرد بردباری که دانش بسیار دارد که بدان شناخته نشود و بدان یادش نکنند (یعنی دانش خود را منتشر نکرده باشد) و مرد حیکم و فرزانهای که عقیده دارد بدان چه هر دروغگو باو گوید که منکر است آنچه را بدو آورند.
و کسی که نیرنگ باز و خائن را امین داند و باو امانت و کار خود را واگذارد.
و آقای سختدلی که مهربانی ندارد (نسبت بزیردستان و خدمتکاران و آشنایان خود).
و مادری که سر فرزندش نهان ندارد و فاش کند (یعنی عیبی که در اعضاء ناپیدای او باشد و جز مادر بر آن آگاه نباشد).
و آن کسی که شتابانه به سرزنش برادران خود پردازد (و بعذر آنها توجه نکند و وارسی ننماید).
و آنکه با برادر خود مجادله نماید که گویا با او طرف است و دشمن او است.
(4) 28- ثواب الاعمال: بسندش از امام هفتم که میفرمود: راستی که کسانی که با هم دوستی کنند در راه خدا روز قیامت بر فراز منبرهای نور باشند و چهره و تن و نور منبرشان بر هر چیزی بتابد تا شناخته شوند که آنان دوستان همند در راه خدا عز و جل در محاسن هم بیسند مانندش را آورده از امام باقر (ع).
(5) 29- همان: بسندش از امام ششم (ع) فرمود: از فضیلت مرد نزد خدا عز و جل دوست
داشتن برادران خود باشد هر که خدا او را بدوستی برادران او شناسد او را دوست و هر که خدایش دوست دارد روز قیامت مزد کامل باو دهد.
(1) 30- محاسن: بسندش تا مصعب کوفی که امام ششم (ع) به سدیر فرمود: بدان که فرستاده محمد را به پیغمبری، و شتابانه روحش را به بهشت برده میان هر یک از شما با غبطه و شادمانی یا روشن شدن پشیمانی و افسوس فاصلهای نباشد جز که بچشم خود بیند آنچه را خدا عز و جل در قرآنش فرموده: (آیه 17 سوره ق) از راست و از چپ نشستهای باشد" و ملک الموت آید تا جانش را بگیرد، و روحش را فریاد دهد تا از تنش بدر آید، اما آنکه مؤمن باشد درآمدنش را احساس نکند (یعنی برایش هیچ تلخی و ناگواری ندارد) برای اینکه خدا سبحانه و تعالی فرماید (آیه 28 سوره الفجر) ای جان با ایمان برگرد بسوی پروردگارت که خوشی و و خوشت دارند و درآی در میان بندگانم و درآی در بهشتم، و آنگاه فرمود: این مقام برای کسی است که پارسا باشد و با برادران دینی خود همراهی دارد و بآنها خیر میرساند اگر ناپارسا است و خیررسان به برادران دینی خود همراهی دارد و بآنها خیر میرساند اگر ناپارسا است و خیررسان به برادران خود نیست باو گفته شود چه تو را بازداشت از پارسائی و همراهی کردن برادرانت؟ تو از کسانی باشی که به زبان اظهار دوستی کنند و با کردار آن را پیاده نکنند، و چون برخورد کند با رسول خدا (ص) و امیر مؤمنان از او رو گردانند و در روی او ترشرو باشند و شفاعت او نکنند، سدیر گفت: از کسانیست که خدا بینی آنها را بریده؟ آن حضرت فرمود: همانست.
(2) 31- همان: بسندش تا امام ششم (ع)، فرمود: راستی یک مؤمن از شماها روز قیامت مردی را باو گذر دهند که فرمان رسیده او را بدوزخ برند و آن مرد بآن مؤمن گوید: ای فلانی بمن کمک بده چه که من در دنیا بتو احسان میکردم، و آن مؤمن بآن فرشته که گماشته بر او است گوید او را رها کن تا براه خود رود، و خدا بآن فرشته فرماید گفته مؤمن را اجراء کن و آن فرشته آن مرد را آزاد کند.
(3) 32- همان: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: هرگز دو مؤمن بهم برنخورند جز که برتر آن دو آنست که برادرش را بیشتر دوست دارد و در حدیث دیگر است که بیشتر یارش را دوست دارد.
(4) 33- همان: بسندش از امام ششم (ع) فرمود: دو مسلمان که بهم برخورند برترشان آنکه بیشتر یار خود را دوست دارد.
(5) 34- همان: بسندش تا امام باقر (ع) فرمود: رسول خدا (ص) فرموده: آنان که در راه رضای خدا بهمدگر دوستی کنند در روز قیامت قطعه زمینی از زبرجد سبز باشند در سایه عرش خدا قسمت راست او و هر دو سمت او راست بحساب آید، رخسارشان سفیدتر است از برف و تابندهتر است
از خورشید بر آمده رشک برد بمقام آنها هر فرشته مقرب و هر پیغمبر مرسل، مردم گویند اینها کیانند؟ و میفرماید: اینان کسانیند که در راه خدا با هم دوستی کردند.
(1) 35- همان: بسندش تا امام ششم (ع) که میفرمود: راستش دوستی کنان بهم در راه خدا روز قیامت بر فراز منبرهای نور باشند، و نور تنها و نور منبرهاشان به همه چیزی بتابد تا بدان شناخته شوند و گفته شود اینانند که در راه خدا با هم دوستی کردند.
(2) 36- همان: بسندش از امام ششم (ع) فرمود: وای بر کسی که نعمت خدا را بکفر و ناسپاسی دگرگون سازد، خوشا بر کسانی که در راه خدا با هم دوستی کنند.
(3) 37- مجالس مفید: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: دوستان یک دیگر در راه خدا عز و جل بر فراز سطونهای یاقوت سرخ باشند در بهشت که سر کشند بر اهل بهشت، و چون یکی از آنها سر برآورد زیبائی او خانههای اهل بهشت را پر کند و اهل بهشت گویند: بیرون شوید تا ببینیم دوستداران در راه خدا عز و جل را فرمود: بیرون آیند و بدانها نگرند هر کدام را در چهره درخشندگی باشد مانند ماه در شب چهارده و بر پیشانی آنها ثبت است اینانند دوستداران در راه خدا عز و جل.
(4) 38- اختصاص: امام صادق (ع) فرمود: هر مؤمنی احسانی به برادرش رساند البته که آن را برسول خدا (ص) رسانده باشد.
(5) 39- کتاب حسین بن سعید: بسندش از کلیب اسدی که شنیدم امام ششم میفرمود: با هم صله کنید و بهم نیکی کنید بهم مهربانی کنید، و با هم برادرانی نیکوکار باشید چنانچه خدا شما را بدان امر کرده.
(6) 40- امالی طوسی بسندش تا رسول خدا (ص)، فرمود: پیوسته امتم بخوشی باشند تا با هم دوستی کنند و نماز را بپا دارند و زکات را بدهند و مهمان را پذیرائی کنند و اگر نکنند گرفتار قحطی و خشکسالی شوند، فرمود: ما خاندانی هستیم که بر موزه خود مسح نکشیم (یعنی در وضوء که باید مسح بر بشره پا باشد).
(7) 41- الدره الباهره: امیر مؤمنان (ع) فرمود: برادرت در بریدن دوستی تو نیرومندتر نباشد از پیوند تو با او (یعنی تو بگذار که او دوستیش را از تو ببرد و او را با خود بدار) و البته که ببدی کردن با تو نیرومندتر نباشد از احسان و شکرداری تو با او (یعنی در برابر بدی او احسان باو بکن).
(8) فرمود (ع): چه زشت است فروتنی هنگام نیازمندی با جفا و حق ناشناسی هنگام بینیازی.
(9) امام حسین (ع) فرمود: بخشندهتر مردم آنکه بدهد عطای خود را بکسی که چشم بپاداش
او ندارد، و راستی که با گذشتتر از آنکه هنگام توانائی بر انتقام گذشت کند، و راستی که باصلهترین مردم آنکه صله کند با کسی که از او بریده.
(1) امام صادق (ع) فرمود: چیزی نزد من دوستتر از این نیست که بدنبال بخشش بمردی بخشش تازهای باو بکنم و پرورشگاه احسان خود را پاینده سازم زیرا میدانم که دریغ در پایان بخششها شکر بر گذشته آنها را از میان میبرد.
(2) 42- دعوات راوندی: روایت است که روز قیامت هر که از گورش بدر آید داد زند بار خدایا بمن رحم کن، بارخدایا بمن رحم کن و بدانها پاسخ گویند: البته اگر شما در دنیا رحم کردید امروزه بشما رحم شود.
(3) 43- نهج البلاغه: امیر مؤمنان هنگام وفاتش وصیت کرد: بر شما باد بصله با همدگر و بخشش بیکدیگر، و بپرهیزید از پشت کردن بهم و از بریدن با هم.
(4) 44- عده الداعی: از پیغمبر (ص) که فرمود پیوسته امتم بخوشی باشند تا با هم دوستی کنند و امانت را رد کنند (و نماز را برپا دارند) و زکات را بدهند و اگر نکنند گرفتار قحطی و خشکسالی شوند، و البته بیاید بر امتم دورانی که پلید باشد نهاد آنها و زیبا جلوه کند وضع آشکارشان برای طمع بدنیا، کردارشان خودنمائی باشد و در دلشان ترسی نباشد از اینکه بلائی آنها را فرا گیرد و چون غریق دعاء کنند و اجابت نشود.
(5) 45- کتاب امامت و تبصره: بسندش تا رسول خدا (ص) که فرمود: سر خردمندی پس از دینداری دوستی کردن با مردم است و خوبی کردن با هر خوشکار و بدکار.
(6) 46- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) که بیارانش میفرمود: از خدا بپرهیزید و برادران نیکوکاری باشید که برای خدا بهم دوستی کنید و با هم صله کنید و بهم مهر ورزید، از هم دیدن کنید، و یک دگر را ملاقات کنید (در جز دید و بازدید) و امر ما را با هم بگوئید و آن را زنده دارید.
بیان: مقصود از امر آنها امامت آنها است و دلیلهای آن و فضائل و اوصاف آنان و بسا که شامل روایت اخبار آنها و جلوگیری از میان رفتن آن را هم شامل باشد، و این معنای فراگیرتر روشنتر است.
(7) 47- کافی، بسندش از امام ششم (ع) فرمود: با هم صله کنید و با هم نیکی کنید و بهم مهر ورزید و برادران خوبی باشید چنانچه خدا عز و جل بشما فرموده است.
(8) 48- کافی: بسندش از امام ششم (ع) فرمود: با هم پیوند شوید و بهم نیکی کنید و بهم توجه کنید.
بیان تعاطف بمعنی توجه و دلسوزیست.
(1) 49- کافی: بسندش از سماعه که بامام ششم (ع) گفتم: راجع بقول خدا عز و جل (آیه 32 سوره المائده) هر کس بکشد شخصی را نه بقصاص شخصی گویا کشته است همه مردم را و هر کس زنده دارد آن را گویا زنده داشته همه مردم را" فرمود: هر که او را از گمراهی بهدایت برآورد گویا او را زنده داشته و هر کس او را از هدایت بگمراهی کشاند البته که او را کشته باشد.
(2) روشنگری: آیه در سوره المائده چنین است" از این رو نوشتیم بر بنی اسرائیل که هر که بکشد نفسی را نه در برابر نفسی یا تباهی کردن در روی زمین گویا کشته است مردم را همه و هر کس زنده دارد او را گویا زنده داشته مردم را همه" و آنچه در این حدیث است نقل بمعنی است و اکتفاء به برخی از آیه است چون روشن بوده.
و طبرسی ره در مجمع البیان گفته: بغیر نفس" یعنی نه بحساب قصاص و خونخواهی" أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ" یعنی بیتباهی کردن او در زمین که سزای او کشتن باشد، و فسادی چنین به جنگ او است با خدا و رسولش و یا بترس کشیدن راه گذر مردم چنانچه خدا آن را در آیه 33 بیان کرده و فرموده: همانا سزای کسانی که میجنگند با خدا و رسولش تا پایان آیه.
" گویا مردم همه را کشته" در تفسیر آن چند قول است.
(3) 1- مقصود اینست که همه مردم خصم و طرف او شوند در کشتن آن آدم و آن را چنان خونخواه کند چون خون کسی که قصد کشتن همه را دارد و بهمه بد کرده بمانند کشتنی که به مقتول وارد کرده پس گویا همه را کشته، و هر که نجات دهد آن شخص را از غرق شدن یا سوختن یا زیر آوار ماندن یا از هر آسیبی که مرگآور است یا رها سازد او را از گمراهی گویا همه مردم را زنده داشته یعنی از نظر استحقاق ثواب و پاداش قول ابن عباس است.
(4) 3- مقصود اینست که هر که بیگناهی را بکشد بر او باشد گناه هر آدمکش زیرا او کشتن را باب کرده و برای دیگران آسان نموده و گویا شریک جرم هر آدمکشی است، و هر کسی باز دارد از کشتن بیگناه بوجهی که زنده ماند و از او پیروی شود برای اینکه کشتن بیگناه را حرام بزرگی شمارد چنانچه خدا آن را حرام کرده و برای آن اقدام بآدم کشتن نکند چنانست که همه مردم را احیاء کرده که بوسیله او بسلامت ماندند و اینست معنی زنده داشتن همه مردم.
(5) 4- مقصود اینست که بنظر کشته شده در حکم کشتن همه مردم است زیرا از همه بریده شود و گویا کسی دیگر زنده نیست زنده داشتن او زنده داشتن همه مردم است در نظر او زیرا همه زنده بیند.
(6) 5- مقصود اینست که بر قاتل بیگناه قصاص لازم آید بکشتن او بمانند آنچه لازم آید
بکشتن همه مردم (1) و هر کس از خونی که بگردن او آمده گذشت کند بمانند کسی باشد که از همه مردم گذشت کرده، و لفظ احیاء در اینجا مجاز باشد چون زنده داشتن کاریست که جز خدای تعالی بر آن توانا نیست.
(2) و من گویم: تطبیق تفسیری که در این خبر است بر قول خدا" بغیر نفس یا فساد" نیاز به تکلف بسیار دارد (زیرا اضلال و هدایت استثناء ندارد مترجم) و از این رو طبرسی آن را بمیان نیاورده، و میشود گفت آیه در خصوص سلب زندگی تن است و سلب زندگی معنوی که اضلال باشد باولویت از آن فهمیده شود، و به تعبیر دیگر دلالت آیه باولی بر وجه مطابقه و مدلول تحت لفظی است و بر دومی بر وجه التزام و از این رو امام (ع) فرمود: هر که بدر آورد کسی را از گمراهی بهدایت گویا او را زنده کرده و تصریح ندارد که آن مقصود از آیه است، و همچنان تفسیر باین معنا در اخبار آینده بهمین معنا اشارت دارد، و میشود گفت بنا بر این تفسیر معنای آیه اینست که هر که کسی را بگمراه کردن بکشد و او را از ایمان بدر برد بیاینکه کسی را هم کشته باشد یا در زمین تباهی کرده باشد کیفر او کیفر کسی باشد که همه مردم را از نظر ظاهر و تنی بکشد که بغیر نفس یا فساد وصف قاتل است نه استثناء از کیفر.
(3) 50- کافی: بسندش از فضیل بن یسار که بامام باقر (ع) گفتم: قول خدا عز و جل در قرآنش" و هر کس زنده کند نفسی را گویا همه مردم را زنده کرده"؟ فرمود: مقصود زنده کردن از سوختن و غرقشدنست، گفتم: پس کسی که او را از گمراهی بهدایت کشاند؟ فرمود: این تاویل بزرگتر آنست.
کافی: بسند دیگر مانندش را آورده.
(4) بیان: تاویل بزرگتر آنست" یعنی آیه شامل آن هم میشود و آن یکی از بطون آنست.
(5) 51- کافی: بسندش تا حمران که بامام ششم (ع) گفتم: از تو بپرسم خدا تو را به سازد؟
فرمود: آری گفتم: من از این پیش حالی داشتم و اکنون امروزه حال دیگری دارم، من به سرزمینی وارد میشدم یک مردی یا دو تا یا یک زنی را دعوت میکردم (یعنی بروش شیعه) و خدا هر که را میخواست نجات میداد (از عقیده خلاف حق) و امروز کسی را دعوت به مذهب حق نمیکنم، آن حضرت فرمود: بر تو باکی نیست که مردم را میان خودشان و پروردگارشان وانهی و هر که را خدا خودش خواهد که از ظلمت گمراهی بنور هدایت بدر آورد او را در آورد، سپس فرمود: و باکی بر تو نیست که اگر از کسی بوی خیر بردی چیزکی از آموزش عقیده به او پرتاب کنی و گوشزدش نمائی، گفتم: بمن بگو از تفسیر قول خدا عز و جل، و هر که زنده دارد آن را گویا که مردم همه را زنده داشته" فرمود: مقصود نجات از سوختن و غرقشدنست، و
(1) آنگاه خاموش شد سپس فرمود: تفسیر بزرگترش اینست که او را بحق بخواند و او هم بپذیرد.
بیان: من حالی داشتم" گویا پیش از آنکه آن حضرت او را از دعوت مردم به تشیع باز دارد برای تقیه مردم را بدان دعوت میکرده و پس از نهی آن حضرت دعوت را ترک کرده و ذکر این مطلب باین امید بوده که باو اجازه دعوت دهد و آن حضرت فرموده بر تو باکی نیست که مردم را با خدای خودشان واگذاری و برای تو زیانی ندارد، چون خدا اگر آنها را قابل داند خودش آنها را بهر وسیله باشد هدایت میکند.
و قول آن حضرت که آنها را از ظلمت بنور در آورد اشاره دارد بقول خدای تعالی (آیه 257 سوره البقره) خداست سرپرست کسانی که گرویدند بیرون آورد آنها را از ظلمات بسوی نور" یعنی از ظلمت کفر و گمراهی و دودلی بنور ایمان و یقین، و بقولی اشاره است بقول خدای سبحان (آیه 125 سوره الانعام) پس هر که خدا خواهد هدایتش کند سینهاش را برای مسلمانی گشاید" و حاصل اینکه باو فرماید کوشش تو در این باره اگر برای مقاصد دنیوی است بتو زیان رساند و اگر برای ثواب آخرت است در زمان تقیه ثواب در ترک دعوت است، و اگر برای دلسوزی بمردم است کوشش تو در این باره بیهوده است زیرا اگر کسی توفیقپذیر باشد خدا او را از هر راهی بیکوشش تو هم موفق میدارد و گر نه کوشش تو هم باو سودی ندارد.
سپس آن حضرت یک صورت را از ترک دعوت جدا کرد و فرمود اگر از کسی بوی پذیرش بردی و خیری در او در دلت افتاد و او را با نرمش و دور از تعصب و حقجو و بیضرر دانستی اندازهای از دلائل دین حق را خرده خرده و با فرزانگی باو اظهار کن بطوری که اگر آن را نپذیرفت بتوانی سخن خود را تاویل و توجیه کنی و دچار بدبینی و پیگیری مخالفان نگردی ...
(2)
باب بیست و نهم. کسی که شایسته است و سزاوار ترحم است
اخبار باب
(3) 1- خصال: بسندش تا عبد الله بن سنان که شنیدم امام صادق (ع) میفرمود: راستش که من به سه کس ترحم کنم، و سزاوار ترحم باشند: عزیزی که خوار شده پس از دوران عزت خود و توانگری که نیازمند و ندار شده پس از دوران توانگری خود و عالمی که خاندانش و دیگر نادانان او را سبک گیرند و احترام نکنند.
(4) امالی صدوق: بسندش از امام ششم (ع) مانندش را آورده.
(1) 2- قرب الاسناد: بسندش از امام صادق (ع) که از قول پدرانش فرمود: پیغمبر (ص) فرموده: رحم کنید بر عزیزی که خوار شده و بر توانگری که ندار و مستمند شده و بر عالمی که بزمان نادانان گرفتار شده.
در الدره الباهره: مانندش آمده و در آنست که: عالمی که نادانان با او بازی کنند.
(2) 3- نهج البلاغه: فرمود از لغزش رادمردان درگذرید و دنبال نکنید آن را که هیچ کدام لغزشی نکنند جز که خدا دستگیر آنها باشد و آنها را بلند کند.
(3)
باب سی ام: فضل احسان و بخشش و کار خیر و کسی که سزاوار آنها میباشد
آیات قرآن مجید
1- (آیه 195 سوره البقره) احسان کنید که خدا محسنان را دوست میدارد.
2- (134- سوره آل عمران) و خدا دوست دارد احسانکنندهها را.
3- (آیه 114 سوره النساء) خوبی ندارد بسیاری از در گوشیهای آنان جز کسی که وادارد بصدقه یا کار خیر یا سازش میان مردم.
4- الاعراف (آیه 56 و 161) راستی که رحمت خدا نزدیک است بمحسنان، و فرموده:
راستی خدا ضایع نکند مزد نیکوکاران را.
6- هود (آیه 115) صبر کن که خدا ضایع نکند مزد نیکوکاران را.
7- یوسف (آیه 22 و 56) و چنین پاداش دهیم نیکوکاران را، و فرموده است خدای تعالی برسانیم رحمت خود را بهر که خواهیم و ضایع نکنیم مزد محسنان را.
8- النحل (91 و 128) راستی که خدا فرمان داده به عدل و احسان و انفاق بخویشاوند و فرموده است خدای تعالی راستی خدا با کسانیست که پرهیزکارند و همان کسانی که احسانکنندهاند.
9- القصص (آیه 14) و چنانی پاداش دهیم بمحسنان و آیه 77 که فرموده: و احسان کن چنان که خدا بتو احسان کرده.
10- الذاریات (آیه 16) راستی که آنها پیش از این از محسنان بودند.
اخبار باب
(4) 1- امالی صدوق: بسندش تا امام باقر (ع) فرمود: کارهای خیر نگهداری میکنند از مرگ
(1) و میرهای بد و ناگوار، و هر کار خیری صدقه بحساب است، و اهل کار خیر و خوب در دنیا اهل کار خیر شمرده شوند در دیگر سرا، و اهل زشتکاری در دنیا اهل زشتکاری باشند در دیگر سرا، سر آغاز واردشوندگان در بهشت اهل کار خیرند و سرآغاز اهل دوزخ در ورود بدوزخ زشتکارانند.
(و در آنست که کارهای خوب نگهدارند از مرگهای بد و صدقه نهانی خاموش کند خشم پروردگار را، و صله رحم فزونی در عمر باشد- از پاورقی ص 407).
از کتاب حسین بن سعید مانند آن نقل شده.
در امالی طوسی بسندش تا پیغمبر (ص) مانند آن آمده.
(2) 2- امالی صدوق: بسندش از احمد بن ابی مقدام عجلی که روایت شده مردی نزد علی ابن ابی طالب (ع) آمد و بآن حضرت گفت: یا امیر المؤمنین من بتو نیازی دارم فرمودش: آن را روی زمین بنویس که من تنگدستی تو را بروشنی میبینم، و روی زمین نوشت: من فقیر و نیازمندم و علی (ع) فرمود: قنبر دو حله باو بپوشان و آن مرد شروع کرد و سرود:
پوشاندی بمن جامهای که زیبائیهایش کهنه شوند* و من از ستایش خوب بتو جامهها پوشم اگر بستایش خوبم رسی به ارجمندی رسیدی* و برای آنچه بدان رسیدی عوضی بجوئی راستی که ستایش زنده میدارد نام صاحبش را* مانند بارانی که برطوبتش زنده کند دشت و کوه را تا زندهای دست از نیکی که بدان آغاز کردی بر مگیر* که هر کس البته پاداش بیند بدان چه کرده است آن حضرت فرمود: صد اشرفی طلا باو بدهید، گفتند: یا امیر المؤمنین او را بینیاز کردی فرمود: من از پیغمبر (ص) شنیدم میفرمود: هر کس را بمقامی که بایدش وادارید، سپس آن حضرت فرمود: من در شگفتم از مردمی که با مال خود بنده و کنیز میخرند و با احسان خود آزادگان را نمیخرند.
(3) 3- قرب الاسناد: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: بهشت را دری باشد که بآن باب المعروف گویند و در آن در نیاید مگر اهل کار خیر.
(4) 4- تفسیر علی بن ابراهیم: امام صادق (ع) فرمود: چیزی را دوستتر ندارم از اینکه بمردی که در سابق باو بخششی کردم بخشش دیگری را بدنبالش آورم و بخوبی آن را پرورش دهم زیرا دانستم که دریغ کردن از پایان نعمتها زبان تشکر از آنها را میبرد (و آنها را به دست فراموشی میسپارد).
(5) 5- همان: بسندش تا رسول خدا (ص) که بعلی (ع) فرمود: بر تو باد بکارهای خوب زیرا که جلوگیرند از مردنهای بد.
(6) 6- خصال (ج 1 ص 25): بسندش از امام ششم (ع) که فرمود: احسان کردن جز زکات
واجب است پس بخدا عز و جل تقرب جوئید با نیکی کردن و صله رحم.
(1) 7- همان (ج 1 ص 66): بسندش از امام ششم (ع) که فرمود: نشاید خوبی کردن و بخشش مگر با کسی که خاندانی دارد یا دیندار است.
(2) 8- همان: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: دانستم که احسان خوش نباشد جز با سه خصلت: کم شمردن آن و نهان داشتن آن و شتاب در آن، زیرا چون کمش شماری ترا در نظر دریافتکنندهاش بزرگ کرده و چون نهانش داری بکمالش رساندی و چون در آن شتاب کردی آن را گوارا ساختی و اگر جز این باشد آن را نابود و ناچیز کردی- گویم: که مانند آن را در ضمن مواعظ امام صادق (ع) آوردیم.
(3) 9- همان: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: دستها (در احسان) سه باشند: دست خدا عز و جل که بالای دستهاست و دست دهنده که بدنبال آنست و دست خواستار و گیرنده که پائین است، بده فزون از نیاز خود را و خود را درمانده مشمار.
(4) 10- همان: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: هر خوبی کردنی صدقه بشمار است، و آنکه بخوبی رهنما باشد چون کسی است که آن را بکام دهد، و خدا دوست دارد بداد رسیدن بیچاره را.
(5) 11- همان: در حدیث اربعمائه: امیر مؤمنان (ع) فرمود: هر چه توانید کار خیر کنید که آن از مردنهای بد نگهداری کند (6) و فرمود (ع) شایسته نباشد نیکی کردن جز با کسی که خانوادهدار یا دیندار است، (7) و فرمود: هر چیزی را میوه باشد و میوه نیکی کردن شتاب در آن است.
(8) 12- عیون: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: با کسی نیکی کن که اهل آنست و یا اهل آن نیست زیرا که اگر با اهل آن برنخوری تو خود اهل آن باشی.
در صحیفه الرضا مانندش آمده.
(9) 13- عیون (ج 2 ص 35) بسندش تا رسول خدا (ص) که فرمود: سر خرد پس از دینداری دوستی کردن با مردم است و نیکی کردن بهر کسی خوب باشد یابد.
در صحیفه الرضا مانندش آمده: (10) 14- امالی طوسی: بسندش تا رسول خدا (ص) که خدای تعالی میفرماید: نیکی کردن و احسان نمودن هدیهایست از طرف من به بنده مؤمنم و اگر آن را بپذیرد (و انجام دهد) برحمت من باشد و از من باشد، و اگرش رد کند بگناه خود او باشد که از آن محروم شده نه از من باشد
(1) و هر بنده که آفریدم او را بایمان رهنمائی کردم و خوبش آفریدم و به بخل گرفتارش نکردم زیرا که خیر او خواستم.
گویم: اخبار بسیاری در باب جوامع المکارم گذشته.
(2) 15- همان (ج 1 ص 311): بسندی تا امام ششم (ع) که فرمود: اهل احسان کردن در دنیا همان اهل احسان در دیگر سرا باشند زیرا در آخرت کفه حسناتشان سنگین باشد و از آن به گنهکاران بخشش کنند.
(3) 16- همان (ج 2 ص 71) بسندش تا پیغمبر (ص)، فرمود: هر احسانی صدقه باشد بتوانگر باشد یا نیازمند، پس صدقه دهید و گر چه به نیمی از یک دانه خرما باشد، از دوزخ بپرهیزید و گر چه با نیمی دانه خرما، زیرا خدا عز و جل آن را برای صاحبش که صدقه داده فزون سازد و بپرورد چنانی که یکی از شماها کره خر و اسب یا کره شتر خود را پرورش دهید تا روز قیامت آن را بوی پردازد، و تا اینکه بزرگتر از کوه بزرگی باشد.
(4) 17- علل (ج 1 ص 234) بسندش تا امیر مؤمنان (ع) فرمود: راستی برترین چیزی که اهل توسل بدان آویزند ایمان بخداست و حدیث را کشانده تا آنجا که فرموده: و کارهای خوب کردن براستی جلوگیرند از مردن بدو نگهدارند از افتادن در خواری.
(5) 18- خصال (ج 1 ص 126) بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: چهارند که بنابودی کشند تخم افشاندن در شورهزار و چراغ افروختن در پرتو ماه، و خوردن سر سیری و احسان کردن به نااهل.
(6) در خصال: ضمن سفارشهای پیغمبر (ص) بعلی (ع) مانندش آمده و در آنست که خوبی کردن نزد کسی که اهلش نباشد.
(7) 19- امالی طوسی (ج 1 ص 291) بسندش تا امیر مؤمنان (ع) فرمود: پنج چیز بیهوده گردند، چراغی که بیفروزی در برابر خورشید، روغن برود و تابش سودی ندهد، و بارانی که روان شود بر زمین شورهزار باران از میان برود و زمین سودی ندهد، و خوراکی که آشپزش خوب بسازد و جلو سیر گذارند از آن سود نبرد، و احسان بکسی که قدر آن را ندارد و تشکر نکند.
(8) 20- خصال: بسندش از امام ششم (ع) که فرمود: چهارند که بیهوده شوند: دوستی با کسی که وفا ندارد و احسان بکسی که شکرش نکند، و دانش آموختن بکسی که شنوائی ندارد، و راز سپردن به کسی که نگهدارش نیست.
(9) 21- همان: بسندش تا امیر مؤمنان (ع) فرمود: بخشش کن بهر که خواهی تا فرمانده او باشی، و نیازمند شو بهر که باشد تا اسیر او باشی و بینیاز شو از هر کس خواهی تا همگنان
او باشی.
(1) 22- امالی طوسی: در وصیت امیر مؤمنان هنگام وفاتش آمده که: بتو سفارش کنم بخوش همسایگی، و گرامیداشت مهمان و ترحم بر رنجکش و گرفتارها، و صله رحم، و دوستی مستمندان و همنشینی با آنان.
گویم: بچند سند از امیر مؤمنان (ع) گذشت که باز گردید باحسان کردن بر کسی که شما را محروم کرده، (2) و در برخی از آنها است که: صله کنید با کسی که از شما بریده و باز گردید به بخشش بدانها.
(3) 23- ثواب الاعمال: بسندش از امام ششم (ع)، فرمود: چون بنده مؤمن خدا کار خوب کند خدا هر حسنه او را تا هفتصد برابر بیفزاید و اینست تفسیر قول خدا عز و جل (آیه 261- البقره) و خدا چندان کند برای هر که خواهد.
(4) 24- همان: بسندش از امام ششم (ع) فرمود: هر مؤمنی به برادر مؤمنش خوبی کند البته آن را برسول خدا (ص) رسانده.
(5) 25- همان: بسندش تا رسول خدا (ص)، فرمود: اهل احسان در دنیا اهل احسان باشند در دیگر سرا، گفته شد: آن چگونه باشد؟ یا رسول الله فرمود: خدا آنها را بتفضل خود بیامرزد و آنان حسنات خود را بدیگر مردم بدهند و بوسیله آنها به بهشت روند و خود اهل احسان باشند در دنیا و دیگر سرا.
(6) 26- قصص الأنبیاء بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: خدای تعالی بموسی (ع) وحی کرد، چنان که بدهی میستانی و چنان که کار کنی سزا بینی، هر کس احسان و خوبی کند بمرد بدی سزا بیند ببدی.
(7) 27- فقه الرضا: من روایت دارم از عالم (ع) که فرمود: اهل خوبی در دنیا اهل خوبی باشند در دیگر سرا زیرا خدا عز و جل فرماید بدانها که گناهان شما را با تفضل آمرزیدم برای اینکه در دنیا اهل خوبی بودید، و حسنات شما بجا مانده آنها را بهر که خواهید ببخشید، و بوسیله آن در دیگر سرا هم اهل خوبی کردن باشند، و فرمود: راستی که برای خدا بندگانی است که دیگر بندهها در حوائج خود بآنها پناه برند و همانها هستند که در امانند، و هر کار خوبی صدقه باشد گفتم: یا ابن رسول الله و اگر چه توانگر باشد (آنکه باو احسان شود) فرمود:
و اگر چه توانگر باشد.
(8) و من روایت دارم که خوبی کردن مانند نام خود خوب است، و چیزی بهتر از آن نباشد جز ثواب آن، و آن هدیه خدا باشد به بنده مؤمنش نه چنانست که هر که دوست دارد بمرد
خوبی کند آن را بانجام رساند (1) و نه هر که بدان شوق دارد بر آن توانا باشد، و نه هر که بر آن توانا است باو اجازه و توفیق آن داده شود و چون خدا به بنده مؤمنش منت نهد رغبت و شوق و توانائی و اجازه را همه برایش فراهم کند و در اینجا است که سعادت بکمال رسد.
(2) و از پیغمبر (ص) روایت داریم که هر که مؤمنی را شاد کند مرا شاد کرده و هر که مرا شاد کند از خدا عهدی گرفته باشد و هر که از خدا عهدی دارد روز قیامت از آسودگان آید.
(3) و روایت است که خوبی کن با آنکه اهل آنست و آنکه اهلش نیست چه اگر او اهل قدردانی از نیکی نیست تو خود اهل نیکی کردن هستی، (4) و روایت است که خوبی کردن کامل نباشد جز با سه چیز، شتاب در آن و کوچک شمردن آن و نهان داشتن آن، چونش شتابانه کنی آن را گوارا و دلنشین کردی و چونش خرد شماری آن را بزرگ کردی و چونش نهان داری کاملش کردی، (5) و روایت است که چون برادرت از تو حاجتی خواست زود برآوردهاش کن پیش از آنکه بینیاز گردد از آن.
(6) و روایت داریم از امام صادق (ع) که فرمود: هر که مؤمنی را شاد کند مرا شاد کرده و هر که مرا شاد کند رسول خدا (ص) را شاد کرده و هر که رسول خدا (ص) را شاد کند خدا را شاد کرده و هر که خدا را شاد کند او را به بهشت برد.
(7) 28- تفسیر عیاشی: بسندش تا رسول خدا (ص) که فرمود: زمانی تنگ نظر بیاید برای مردم که هر کسی بدان چه دارد بچسبد و فراموش کنند بخشش بهمدگر را، خدا فرموده (آیه 237 سوره البقره) و فراموش نکنید بخشش را میان خود.
(8) 29- همان: از عمرو بن عثمان که بیرون آمد علی (ع) بنزد یاران خود و آنان در باره مروت و مردانگی در گفتگو بودند، فرمود: شماها در کجائید؟ فراموش کردید که قرآن آن را بیان کرده، گفتند یا امیر المؤمنین در کجا؟ فرمود: در قول خود (90 سوره النحل) راستی که خدا فرمانداده بعدالت و احسان و بخشش به خویشاوند و باز داشته از هرزهگی و زشتی" عدالت همان انصاف است و احسان بخشش است.
(9) 30- مجالس مفید: بسندی تا کعب الاحبار که در تورات نوشته هر که احسانی باحمق کند گناهی باشد که بر او نوشته شود.
(10) 31- مکارم الاخلاق: از امام صادق (ع) که فرمود من کار خوب را چون نام او دانستم که خوبست، و چیزی از کار خوب برتر نیست جز ثواب آن و مقصود از آن هم همانست (نه عوض دنیوی) و نه هر که خواهد بمردم خوبی کند آن را انجام دهد، و نه هر که مشتاق آنست بر آن توانا باشد، و نه هر که بر آن توانا است توفیق و اجازه آن را دارد، و چون شوق و قدرت و
اجازه فراهم شوند سعادت بکمال رسد برای آنکه خواستار است و برای آنکه از او خواسته شده.
(1) و از آن حضرت است که فرمود: چون خواهی بدانی کسی بدبخت است یا سعادتمند است ببین با که خوبی میکند اگر با کسی است که اهل و شایسته است بدان که خوب است و اگر با کسی است که اهل و شایسته آن نیست بدان که او را نزد خدا خیری نباشد.
(2) 32- کشف الغمه (ص 306) در دلائل حمیری از ابی هاشم جعفری که شنیدم امام یازدهم (ع) میفرمود که البته در بهشت دری باشد که آن را معروف گویند و از آن در نیاید جز کسی که اهل معروف و کار خوب باشد و من پیش خدا را سپاس کردم و شاد شدم برای آنچه از حوائج مردم بدوش میگرفتم و آن حضرت بمن نگاه کرد و فرمود: آری ادامه بده آن روشی که داری زیرا اهل معروف و کار خیر در دنیا همان اهل معروفند در دیگر سرا خدا تو را از آنها سازد ای ابو هاشم و بتو رحمت کند.
(3) 33- اختصاص (ص 112) بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: خدا پاداش احسانی را میدهد که با خواهش نیازمند نباشد ولی اگر برادرت نزد تو آید برای نیازی و از خجلت سرخ شده و دو دل است که باو میدهی یا از او دریغ میداری بخدا و باز هم بخدا که اگر هر چه داری برایش بدر آری جبران این شرمندگی او را نکردی.
(4) 34- همان (ص 214) بسندش تا ابو حمزه ثمالی که گفت: مردی از پیغمبرزادهها بود که ثروتی داشت و از آن بناتوان و مستمند و نیازمند انفاق میکرد و درنگی نکرد که مرد و همسرش در مال او بمانند او عمل کرد و طولی نکشید که مال تمام شد و پسرش بزرگ شد، و بکسی گذر نمیکرد جز که برای پدرش طلب رحمت میکرد و او از مادرش خواست که باو خبر دهد، گفتش راستش پدرت مرد خوبی بود و مال بسیاری داشت و به ناتوان و مستمند و نیازمند انفاق میکرد و چون مرد من در مال او بمانند او عمل کردم و طولی نکشید که مال تمام شد پسر باو گفت مادر جان پدرم در انفاق خود ثواب برده و تو گناه کردی، گفت: پسر جان برای چه؟ گفتش او مال خود را انفاق میکرد و تو مال دیگری را (یعنی این مال بارث از من بوده و تو آن را خرج کردی) مادر گفت: پسر جانم راست گفتی و تو را نبینم که بمن سخت گیری، گفت صد درهم نزد من هست، پسر گفت راستی خدا تبارک و تعالی چون خواهد بچیزی برکت دهد برکت میدهد و مادر صد درهم را بدو داد و پسر آن را گرفت و از خانه بیرون شد تا با آن از فضل خدا کسب روزی کند و گذرش افتاد بیک مردیکه مرده بود و تو راه افتاده بود و بهترین نمود را داشت، گفت: پس از این چه تجارت و کسبی خواهم او را بردارم و غسل دهم و کفن پوشم و بر او نماز گزارم و بگورش سپارم و آن را انجام داد و هشتاد درهم خرج او کرد و بیست
درهم برای او ماند و با آن براه افتاد و فضل خدا را میخواست.
(1) مردی جلو او در آمد و باو گفت: ای بنده خدا بکجا میروی؟ گفت: بطلب روزی، گفت چه اندازه سرمایه داری؟ که بوسیله آن روزی از خدا میخواهی؟ گفت: بیست درهم دارم گفتش با بیست درهم سرمایه چه توانی کرد؟ پاسخ داد خدا تبارک و تعالی چون خواهد در چیزی برکت دهد در آن برکت خواهد داد گفت: راست گفتی، و آنگاه باو گفت: من بتو رهنمائی میکنم در طلب روزی و تو مرا شریک سود آن کن؟ گفت: بسیار خوب آن رهگذر باو گفت:
راستش اهل این خانه تا سه روز تو را مهمانی میکنند تو مهمان آنها باش، و هر وقت خدمتکار نزد تو آید یک گربه سیاهی همراه او است باو بگو این گربه را میفروشی؟ و پر اصرار کن تا او را به تنگ آوری، و او میگوید آن را به بهای بیست درهم بتو میفروشم و چون فروخت بیست درهم را باو بده و آن را بگیر و سرش را ببر و آن سر را بسوزان و مغزش را بگیر.
سپس برو بفلان شهر که پادشاهان نابینا است و بگو که او را درمان خواهی کرد و هراس مکن از کشتهها و دارزدهها که میبینی که آنان را در باره درمان خود آزموده و چون نتیجهای از آنها نگرفته آنها را کشته، تو هراس نکن و بگو که او را درمان میکنی و با او شرط ببند و روز یکم یک بار (از آن مغز سر گربه) بچشم او سرمه کش که او بتو گوید بر آن نیفزا ولی میفزا، سپس فردا یک بار دیگر بچشم او بکش که آنچه خواهی ببینی و بتو گوید بیفزا و نیفزا و چون بدین دستور عمل شد خوب میشود و گوید مملکت من از دستم رفته بود و تو آن را بمن بازگرداندی من دخترم را بزنی تو دادم، گفت: من مادری دارم (که در انتظار من است) ملک گفت: تا دلت خواهد بهمراه من بمان و چون خواستی بروی برو.
گوید: یک سال در کشور او ماند و به بهترین تدبیر و روش آن را اداره کرد و سال که بسر آمد باو گفت: من میخواهم برگردم، و آن ملک از همه چیز باو توشه داد و چیزی کم نگذاشت از رمه شتر و گوسفند و ظروف و متاع خانه و او بیرون شد تا رسید بهمانجا که آن مرد رهنما را در آن دیده بود، بناگاه آن مرد در آنجا بهمان حال نشسته بود و باو گفت: وفا نکردی بقرارداد (یعنی یک سال است که نتیجه درمان را گرفتی و بمن سهم ندادی) و او در پاسخ گفت: از آنچه گذشته مرا حلال کن.
گوید: همه چیز را گرد آورد و بخش کرد و گفت هر کدام را خواهی برگیر، و یک بخش را برداشت و پیغمبرزاده باو گفت وفاء کردم بقرار خود؟ گفت: نه، گفت چرا؟ این زن را هم تو بدست آوردی؟ گفت راست است تو این بخش مرا هم برادر عوض سهم آن زن گفت: نه من بآن حقی ندارم و فزون نخواهم.
(1) گوید: اره برگرفت بر سر آن زن نهاد تا دو نیمش کند، سپس رو باو کرد و گفت: دو دو نیمش کنم؟ آن مرد رهنما گفت: وفا کردی بقرار خود، هر چه با خود داری و همه آنچه آوردی از خودت باشد، مرا خدا تبارک و تعالی فرستاده تا بتو عوض دهم از احسانی که بآن مرده در راه نمودی و این پاداش تو است در برابر آن.
(2) 35- نهج البلاغه: و سخنی است از آن حضرت (ع) که: هر که بیجا احسان کند و بنا اهل خیر رساند بهرهای از آن نبرد جز سپاس زبونان و ستایش بدان و گفتگوی نادانان تا نعمت رساند بآنان: چه دست بازی دارد برای دگران و در راه خدا بخیل است هر که را خدا مالی دهد باید بخویشان خود رساند، و با آن مهماننوازی کند، و اسیر و رنجبر را برهاند، و از آن به مستمند و قرضدار کمک کند، و خود را بپرداخت حقوق آن و پیشامدهای ناگوارش شکیبا دارد برای رسیدن به ثواب زیرا دستآورد این خصال شرف اخلاقی این جهانست و رسیدن به فضائل دیگر سرا.
(3) 36- امالی طوسی: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: دنباله داشتن احسان بهتر است از آغاز کردن بآن.
(4) 37- همان (ج 2 ص 257) بسندش تا امام ششم (ع) که به مفضل فرمود: اگر خواهی بدانی کسی بدبخت است یا خوشبخت بنگر که نیکی و احسانش را به که میدهد؟ اگر باهل و سزاوار آن بدهد بدان که براه خیر میرود، و اگر بنا اهل دهد بدان که نزد خدا خیری نبرد.
(5) 38- الدره الباهره: از امام حسن (ع) فرمود: احسان درست اینست که پیش از آن معطلی نباشد و بدنبالش منت نباشد و بخل اینست کسی بحساب آورد آنچه انفاق کرده از میان رفته و آنچه نگهداشته شرف او گشته (6) و فرمود: هر که نعمت بخشی خود را بشماره آورد آن را نابود کرده، (7) و فرمود: وفاداری بدوام بخشش است.
(8) 39- نهج البلاغه (ج 2 ص 190) امیر مؤمنان (ع) فرمود: از احسان دست مکش که قدر آن را نشناسند و تشکر نکنند زیرا بسا کسی تشکر و قدرشناسی از آن کند که بهرهای از آن نبرده، و از تشکر دیگران به نتیجه بیشتری رسی از ناسپاسی آن و خدا دوست دارد نیکیکنندگان را، و فرمود (ع) هر که گمان خیری از تو دارد باورش را بارور کن.
(9) و بجابر بن عبد الله انصاری فرمود: ای جابر پایداری جهان با چهار کس است، دانشمندی که دانشش را بکار بندد، و نادانی که از آموختن سرباز نزند، و با سخاوتی که از احسان دریغ نورزد، و مستمندی که آخرت خود را بدنیایش نفروشد، ای جابر هر که نعمت خدا بیشتر دارد نیاز مردم باو بیش گردد و هر که برای خدا آنها را بر آورد دوام نعمتها را بایدش و هر که بدان
قیام نکند نعمتها را بباد دهد.
(1) و فرمود: راستش خدا را بندهها است که برای سود دیگران برگزیده، و بدانها سپرده آنچه ببخشند و اگر دریغ کنند آن را بدیگران تحویل دهد.
(2) و بپدر فرزدق در گفتگوی با او فرمود: آن همه شتر را چه کردی؟ گفت: حقوق آنها را نابود کرد یا امیر المؤمنین، فرمود بهترین راه بود (3) و فرمود: (ع) زمانی گزنده برای مردم آید توانگر بدان چه دارد دندان فرو کند با اینکه بدان فرمان ندارد خدا فرموده (237 سوره البقره) و از یاد نبرید بخشش بهمدگر را" بدان در آن زمان بر سر کار آیند و خوبان خوار شوند، و بیچارهها بفروش رسند با اینکه پیغمبر (ص) از آن نهی کرده.
(4) 40- کتاب الامامه و التبصره: بسندش تا رسول خدا (ص)، فرمود: زیور دانش احسانست (یعنی آموزش بدیگران).
(5) 41- اختصاص امام صادق (ع) فرمود: اهل احسان در دنیا اهل احسان باشند در دیگر سرا، بآنها گویند: گناهانتان آمرزیده است حسنات خود را بهر که خواهید ببخشید، کار خیر هر کسی را باید با دل و با زبان و با دست، هر که با دست نتواند بدل و زبان کند و اگر بزبان هم نتواند بدل دارد.
(6) 42- حسین بن سعید: بسندش از امام ششم (ع) که کار خوب نباشد مگر نزد خانوادهدار یا دیندار.
(7) 43- همان: بسندش تا یک فقیه که گفت: فقراء مؤمن را روز قیامت باز دارند و پروردگار تبارک و تعالی بآنها فرماید: آگاه که من شما را فقیر نساختم برای اینکه خوار بودید نزدم بلکه تا شما را بیازمایم، بروید هر که در دنیا بشما خوبی کرده دست هر کدام را بگیرید و او را به بهشت برید.
(8) 44- همان: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: احسان کن باهل و نااهل هر دو که اگر او اهلش نیست تو خود اهل آنی.
(9) 45- همان: بسندش تا امام باقر (ع) فرمود: خدا عز و جل از خلقش کسانی را اهل کار خیر ساخته و آن را محبوب آنان نموده، و بر خواستاران آن بایست کرده خواستن از آنان را و بر آنان آسان کرده برآوردن آن را چنانچه بر باران آسان کرده که زمین خشک و اهل آن را زنده سازد، و خدا از خلقش کسانی را دشمن کار خیر نموده که ناگوار است بر آنها احسان و کار خیر و خواستاران آن را منع کرده از طلب آنها از آنها و بر آنان سخت کرده برآوردن آن را چنانچه منع کرده باران را از زمین خشک تا اهلش بدان هلاک شوند و گذشت خداوند بیشتر است.
(1) 46- همان: بسندش از امام ششم (ع) که فرمود: خدا گروهی از بندگانش را برگزیده برای شیعه فقیر ما که بواسطه آنان بدانها ثواب بدهد.
(2) 47- اعلام الدین: مفضل بن عمر بامام صادق (ع) گفت: دوست دارم بدانم خدا مرا نزد خود پذیرفته، فرمودش نشانه پذیرش بنده بدرگاه خدا اینست که احسان خود را بجائی که شایسته است برساند و اگر چنین نباشد چنان هم نیست، (3) و فرمود: دوستترین کسی که به من توسل جوید آنکه بمن یادآوری کند از نعمت من باو تا آن را بوی باز دهم.
(4) 48- کتاب الامامه و التبصره: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: صله و بخشش نابکار بسا که نرسد جز نابکار مانند او.
اینجا پایان جزء اول است از مجلد 16 و جزء 74 بحساب ما است و دارای 30 باب از آداب معاشرت است و تا توانستیم در تصحیح و خوشنمائی آن کوشیدیم و بیاری و خواست خدا بیغلط از چاپ در آمده جز اندکی که از نظر گریخته و بر ناظر بینا پوشیده نماند و عصمت و توفیق از طرف خداست: سید ابراهیم میانجی- محمد باقر بهبودی.
پایان ترجمه 27- ابان 1361 شمسی هجری بقلم محمد باقر بن محمد کمرهای نزیل شهر ری.