ابواب: آداب برخورد با دوستان و فضیلت آنان و اقسام دوستان و جز آن را از آنچه بدانها مربوط است
باب دهم: خوش برخوردی، و خوشصحبتی، و خوش همسایگی، خوشروئی، و خوب بر خوردی، و خوش همروئی
اشاره
(4) 1- آیات قرآن مجید: (83: البقره) و بگوئید برای مردم بخوبی). «1»
2- (36: النساء) بپرستید خدا را و چیزی را شریک او نسازید، و بوالدین احسان کنید و بخویشاوندان و یتیمان و مستمندان و همسایه نزدیک و همسایه دوردست و رفیق در پهلو و وامانده در راه و مملوکان خود، راستی خدا دوست ندارد هر که کبرفروش و فخرفروش است «2».
اخبار باب
(1) 1- احتجاج: بسندش تا ابی محمد عسکری از پدرانش، فرمود: محمد بن مسلم بن شهاب زهری.
نزد امام چهارم آمد و غمزده و اندوهناک بود، و زین العابدین (ع) باو فرمود: چرا غمناکی؟ پاسخ داد یا ابن رسول الله غم و اندوه بر من بدنبال هم آیند چون که در بوته امتحان درآمدم بوسیله حسد بران بر نعمتها که دارم، و جمعی و توقعی که از من دارند، و هم از آنها که امید خیر از آنها دارم و بآنها احسان میکنم و گمانم بیجا است آن حضرت فرمود: زبانت را نگهدار و برادران و دوستانت را با خوددار.
زهری «1» گفت: یا ابن رسول الله من با آغاز سخنم بآنها خوشی کنم، فرمود: چه از واقعیت پروری مباد بخود خوشبین باشی، مبادا سخنی بگوئی که دلپذیر نیست و گر چه از آن عذر توانی، نه هر کس که بد بگوشش رسانی توانی عذری پذیرا برایش داشته باشی.
سپس فرمود: ای زهری، هر که خردش از هر چه دارد کاملتر نباشد، هلاکش در کمتر چیزی که دارد میباشد سپس فرمود: ای زهری نمیتوانی مسلمین را بجای خاندان خود بنهی، و سالخوردهشان را بجای پدر گیری، و خردسالشان را بجای فرزند خود، و همزاد خود را بجای برادر، بکدامشان خواهی ستم کنی، و بکدامشان نفرین کنی، و آبروی کدام را ببری.
اگر ابلیس لعنه الله بتو وانمود که برتری داری بکسی از مسلمانان اهل قبله بنگر اگر از تو سالخوردهتر است بگو در ایمان از من بیشتر است و در کار خوب پس او بهتر از من است، و اگر از تو کمسالتر است بگو من در گناهان از او پیشم و او از من بهتر است، و اگر همسال تو است بگو: من بگناه خودم یقین دارم و در باره او شک دارم و نباید از یقین خود بوسیله شک درگذرم، و اگر دیدی مسلمانان تو را بزرگ شمارند و احترامت کنند بگو بمن تفضل کردند، و و اگر جفاء و دوری از آنها دیدی بگو اثر گناهی است که کردم، و چون چنین حساب کنی خدا بر تو آسان گیرد زندگی را و دوستانت فزون و دشمنانت کم شوند و به نیکی آنها شاد باشی و از جفاشان افسوس نخوری.
و بدان که محترمترین مردم در نزد آنها کسی است که بآنها فیض رساند، و نسبت بآنها
555555، ج1، ص: 101
بینیاز و خوددار باشد و از آن پس کسی که از آنها خوددار باشد و گر چه نیازمند بآنها است، همانا مردم دنیا بدنبال مالند و هر که در آن با آنها رقابت نکند گرامی است، و اگر بعلاوه مالی بآنها رساند عزیزتر و گرامیتر باشد.
(1) 2- امالی صدوق: بسندش تا امام باقر (ع) که یاد آورد علی (ع) در دسته یکی از شمشیرهای رسول خدا (ص) نوشتهای دید، در سه حرف: صله کن آن را که از تو بریده، حق را بگو گر چه بزیانت باشد، و نیکی کن با کسی که بتو بدی کرده الخ.
(2) 3- همان: بسندش تا امام صادق (ع) فرمود: عیسی بن مریم بیکی از یارانش فرمود:
آنچه نخواهی با تو کنند با دیگران مکن، و اگر بگونه راستت سیلی زدند گونه چپت را پیش آر.
(3) 4- قرب الاسناد: بسندش تا امام پنجم (ع) که علی (ع) همراه مردی ذمی (یهود یا ترسا در پناه اسلام) براه افتاد و او از حضرتش پرسید ای بنده خدا قصد کجا داری؟ فرمود: قصد کوفه دارد، و چون ذمی براه دیگر چرخید علی (ع) هم با او چرخید، ذمی بآن حضرت گفت:
مگر نمیخواستی بروی کوفه؟ فرمود: چرا ذمی گفت: از راه عدول کردی، فرمود: میدانم، گفت: پس چرا بهمراه من آمدی با اینکه میدانستی؟ باو فرمود: این برای خوش رفاقتی است که هر کس رفیقش را هنگام جدا شدن تا اندازهای مشایعت کند، پیغمبر (ص) چنین فرموده بما گفت: چنین گفتهها فرمود: آری، آن دمی گفت از این رو پیروی او را کرده، هر که کرده برای این کارهای کریمش، و من هم گواهم که بر دین توام و با علی (ع) برگشت و چون آن حضرت را شناخت مسلمان شد.
(4) 5- همان: بسندی تا امام ششم (ع) فرمود: رفاقت بیست سال خویشاوندی بحساب است.
(5) 6- خصال: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: سره خرد پس از ایمان بخدا عز و جل مردمداری است.
(6) 7- همان: بسندش تا امام باقر (ع) فرمود: مردم دو کس باشند: مؤمن و نادان، مؤمن را نیازار و با جاهل در نیفت تا مانندش باشی.
(7) 8- همان: از امام صادق که ائمه را برشمرد و فرمود: دینشان ورع و عفت است- تا فرمود: و خوشصحبتی و خوشهمسایگی.
(8) 9- معانی الاخبار: بسندش تا امیر المؤمنین (ع) که میفرمود: در دلت هم نیاز بمردم باشد و هم بینیازی از آنها، نیازت در نرمگوئی و خوشروئی باشد و بینیازیت در آبروداری و عزت شعاری.
(1) گویم: با چند سند از قول پیغمبر (ص) گذشت که همین عیب بس در آدمی که نگاه کند بمردم در چیزی که در خودش از آن نابینا است، و سرزنش کند مردم را بکاری که نتواند نکند و آزار دهد همنشینش بدان چه سودش ندهد.
(2) 10- خصال: از امام صادق (ع) فرمود: خوشهمسایه باش با همسایهات تا مسلمان باشی.
گویم: اخبار بسیاری در باب کلیات اخلاق خوب گذشت.
(3) 11- امالی طوسی: بسندش تا مفضل که نزد امام ششم (ع) رفتم و بمن فرمود: که با تو رفیق راه بود؟ گفتم: یکی از همکیشان فرمود: چه کرده؟ گفتم: از آنگاه که بمدینه درآمدم جایش را ندانم، فرمود: ندانستی که هر که با مؤمنی چهل گام همراه شود خدا روز قیامت از اویش باز پرسد.
(4) 12- امالی صدوق: بسندش تا پیغمبر (ص) که فرمود: به واجبات خدا عمل کن تا پرهیزکارتر مردم باشی، بقسمت خدا راضی باش تا بینیازتر مردم باشی، و از آنچه خدا حرام کرده خودداری کن تا اورع مردم باشی و به همسایهات نیکی کن تا مؤمن باشی، و با همصحبت خود نیکی کن تا مسلمان باشی.
(5) 13- همان: بسندش تا امیر مؤمنین (ع) که شما نتوانید بمال خود همه مردم را بهره دهید پس خوشروئی و خوشبرخورداری را بهمه ارزانی دارید.
(6) 14- محاسن: بسندش تا عبد الله بن سنان که شنیدم امام ششم میفرمود: سفارش کنم شما را بتقوی نسبت بخدا، مردم را بدوش خود سوار نکنید تا خوار شوید که خدا تبارک و تعالی در قرآنش میفرماید (83: البقره) بگوئید بمرد بخوبی" بیمارانشان را عیادت کنید، بر سر مردههاشان حاضر شوید گواه آنها گردید چه بر له و یا علیه، در مسجدهاشان با آنها نماز بخوانید، سپس فرمود: چه سختتر است بر مردمی که پندارند پیروی کسانی کنند و به آنها امر و نهی کنند و نپذیرند و حدیث آنها را نزد دشمنشان فاش کنند، و بدشمنی نزد ما آید و بما گوید: مردمی از قول شما گویند و روایت کنند از شما چنین و چنان و ما گوئیم که بیزاریم از هر که این را گوید، و بیزاری بر آنها افتد.
(7) 15- همان: بسندش از امام باقر (ع) با هر که آمیزش کنی اگر توانی دستت بالای او باشد، انجام بده.
(8) 16- همان: بسندش از عمار بن مروان کلبی که امام ششم (ع) بما سفارش کرد و فرمود:
(1) سفارشت کنم بتقوی نسبت بخدا، و پرداخت امانت، و راستگوئی، و خوشصحبتی با رفیقت و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم.
(2) 17- مصباح الشریعه: امام صادق (ع) فرمود: خوش برخوردی با خلق خدای تعالی در جز گناه از فزونی فضل خداست عز و جل بر بندهاش، هر که در تنهائی خشوع دارد در آشکارا خوش برخورد است، با خلق خدا معاشرت کن نه برای بهره دنیا و طلب جاه و خودنمائی و شهرت و بسبب آن از مرز دین بیرون مرو که خود را همرنگ دیگران سازی و بشهرت رسی که برایت هیچ سودی ندارند و آخرت بیفائده از دستت برود، و آنکه از تو بزرگتر است چون پدر بشما و کوچکتر را چون فرزند، و همسال را برادر و آنچه در خود یقین دانی وامنه بدان چه در باره دیگری شک داری، و در امر بمعروفت نرم باش، و در نهی از منکرت مهر ورز، و در حال خیر خواه باش، خدا عز و جل فرموده (83: البقره) و بگوئید برای مردم بخوبی، و ببر از کسی که پیوستش تو را از یاد خدا باز دارد و الفتش از طاعت خدا برگیرد، زیرا او از اولیاء شیطان است و یاوران او، و دیدار آنان تو را بسستی در امر حق واندارد که آن زیان روشنی است، و آخر ترا بیسودی از دست تو برباید.
(3) 18- تفسیر عیاشی: از قول ابن عباس در تفسیر قول خدا وَ الْجارِ ذِی الْقُرْبی گفته:
همسایه خویشاوند و جار جنب همسایه بیگانه و صاحب بالجنب: همسفر.
(4) 19- همان بسندش از امام باقر (ع) در تفسیر قول خدا" وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً" فرمود:
بمردم بگوئید بهتر چیزی را که خواهید بشما گفته شود زیرا خدا دشمن دارد پر لعنت کن دشنام ده و طعنهزن بر مؤمنها را که هرزهگو و گدا و اصرار کن است، و دوست دارد با حیاء بردبار پارسای خود دار را.
(5) 20- همان: از عبد الله بن سنان که شنیدم امام ششم (ع) میفرمود: از خدا بترسید و مردم را بر خود واندارید که خدا در کتابش فرماید" وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً" فرمود: بیمارهاشان را عیادت کنید، بر سر جنازههاشان حاضر شوید، و نماز بخوانید بهمراهشان در مسجدهاشان تا نفس بند آید و جدائی درآید.
(6) 21- سرائر: از ابی ربیع شامی که ما نزد امام ششم (ع) بودیم و اتاق پر بود و آن حضرت فرمود: از ما نیست کسی که نیکو همصحبتی و رفاقت و نمکشناسی و آمیزش خوب نداشته باشد (7) 22- مجالس مفید: بسندش از امام باقر (ع) فرمود: سازگاری کن با منافق بزبانت و به اخلاص با مؤمن دوستی کن و اگر یک یهودی با تو همنشین شد بخوبی با او باش.
حسین بن سعید مانندش را آورده.
(1) 23- مجالس مفید: بسندش از امام باقر (ع) فرمود: هر که جویا شود جویایش شوند، و هر که آماده نکند شکیبائی برای آسیبهای روزگار درماند، اگر بمردم وام دهی و امت دهند، و اگر واشان نهی ترا واننهند، راوی گفت: پس چه کار کنم؟ فرمود: آبرویت را گروگذار براشان برای روز نیاز و نداریت.
(2) 24- همان: بسندش از مرازم که امام ششم (ع) فرمود: بر شما است نماز در مسجد، و خوش همسایگی با مردم و گواه شدن، حضور بر جنائز، مردم بایست شمایند کسی تا زنده است از مردم بینیاز نیست، ما هم بر سر جنائزشان میآئیم، بر شما سزد که مانند امام خود کار کنید، مردم ناچارند از یک دگر در این وضع، وضع حاضر، سپس هر گروه بهمفکران خود پیوندند، و آنگاه فرمود: بر شما است که خوب نمازخوانید و برای آخرتتان کار کنید، و خود را بپائید، زیرا کسی باشد که در کار دنیایش زیرک است و گویند فلانی چه زیرک است، و همانا زیرک زیرک در کار آخرتست.
(3) 25- صفات الشیعه صدوق: بسندش از عبد الله بن زیاد که در منی به امام صادق سلام دادیم و من گفتم: یا ابن رسول الله ما گروهی درگذریم، و نتوانیم چنانچه خواهیم در این مجلس شما بمانیم، بما سفارشی بفرما، فرمود بر شما است تقوا از خدا، و راستگوئی، و ادای امانت، و خوشصحبتی با مصاحب، و فاش گفتن سلام، و اطعام طعام، در مساجدشان نماز بخوانید، بیمارانشان را عیادت کنید و دنبال جنازههاشان بروید که پدرم بمن باز گفت: شیعه ما خانواده بهترین افراد آنانند، اگر فقیه باشد از آنها است، و اگر مؤذن باشد از آنها است، و اگر امام باشد از آنها است، و اگر امانتدار باشد از آنها است، و اگر ودیعه نگهدار باشد از آنها است چنین باشید، و ما را نزد مردم محبوب سازید و مبغوض آنان نکنید.
(4) 26- امالی طوسی: بسندش تا امام باقر (ع) که چون امیر مؤمنان محتضر شد، پسرانش را از حسن و حسین و ابن حنیفه و خردسالان فرزندان را گرد آورد و بآنها وصیت کرد، و پایان وصیت او این بود، که ای پسرانم با مردم چنان معاشرت کنید که اگر غایب شدند دل سوی شما کنند، و اگر نابود شدید بر شما گریه کنند، پسرانم، دلها قشونهای هم دسته باشند که به دوستی چشمک زنند و بدان همراز باشند و در دشمنی هم چنین باشند، و اگر مردی دوست داشتید بیآنکه از او خیری دیده باشید بدو امید بندید و اگر کسی را دشمن دارید بیاینکه از او بشما بدی رسیده از او حذر کنید.
(1) 27- همان: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: دعوتکننده را پاسخ دهید، و بیمار را عیادت کنید و هدیه را بپذیرید و بمسلمانان ستم نکنید.
(2) 28- نهج البلاغه: فرمود (ع) دوست دوست نباشد تا برادر خود را در سه جا حفظ کند، در حال بدبختی و در غیبت، و در مردن او.
(3) و فرمود (ع): هر که حق کسی را بپردازد که حق او را نمیپردازد او را پرستیده.
(4) و فرمود (ع): در دگرگونی احوال گوهر مردان درخشان شود.
(5) و فرمود (ع): حسد بر دوست نشانه کمبود دوستی است.
(6) و فرمود (ع): داوری بگمان از عدالت نباشد.
(7) و فرمود (ع): هر که سخنچین را باور کند دوست را از دست بدهد.
(8) و فرمود (ع): سه دوست و سه دشمن: دوستانت: دوستت و دوست او، و دشمن دشمنت و دشمنانت دشمنت و دشمن دوستت و دوست دشمنت.
(9) و فرمود: خویش بدوستی نیازمندتر است تا دوستی بخویشی.
(10) و فرمود: بینیازی از عذرخواهی آبرومندتر است از عذرخواهی درست.
(11) و فرمود: وارسی کن تا بدش شماری، برخی آن را از رسول خدا (ص) روایت کردند، و تایید آنکه سخن امیر حکایت تغلب است از ابن اعرابی که مامون گفت اگر نبود که علی (ع) فرموده:
وارسی کن تا او را بد داری، من گفتمی: او را بد دار و وارسی کن.
(12) و فرمود: سزاوارتر مردم بکریمی آنکه ریشه در کریمان دارد.
(13) و فرمود: کنارهگیریت از مشتاق بتو کم خردیست و عکس آن خواری نفس است.
(14) و فرمود: بدتر دوست آنکه بزحمت پذیرائی اندازد.
(15) و فرمود: اگر کسی دوست را بچشم آقا بیند از او جدا شده.
(16) و فرمود: یار باید مناسب باشد و دوست آنکه در غیبت راست است، بسا دوری که نزدیکتر است از نزدیک (نزدیکشدنی است مانند مرگ آدمی) و نزدیکی که بسیار دور است (چون طمع آدمی)، غریب آنکه دوستی ندارد، کناره کردن از نادان برابر پیوستن با خردمند است (چون از شر نادانی او در امانی)، هر کس در فکر تو نیست دشمن تو است، در یاور خوارکننده خیری نیست، و نه در دوست بدگمان.
(17) 29- کنز کراچکی: امیر مؤمنان (ع) فرمود: مردم برادرانند (چون همه فرزندان آدمند) ولی هر که بجز برای رضای خدا برادری کند همان دشمنی است، و اینست تفسیر قول
خدا عز و جل" دوستان در آن روز (قیامت) دشمن همدگرند جز پرهیزکاران".
(1) و فرمود: برادرت را درست نصیحت کن، خوب باشد یا زشت (خوشش آید یا بدش آید) و همه جا با او باش و از او عوض مخواه که شیوه دونان است.
(2) و فرمود: همه دوستی را بدوستت بده ولی نه همه اطمینان را، با او همه روی کن و همه رازها را باو مگو تا حق حکمت را پرداخته باشی و هم آنچه برای دوست لازم است.
(3) و فرمود (ع): برادرت در دوستی بالا دستت نباشد: (4) خوشروئی مغز دوستی است، (5) و فرمود: دوستی یک خویشاوندی است که بدست آمده، (6) و فرمود: بدگمانی دوست یقینی را بر تو تباه سازد.
(7) و فرمود: در ادب آموزیت بس است آنچه را برای دیگران نپسندی (تا آن را رها کنی) (8) و فرمود: برادرت بر تو همان حقی را دارد که تو بر او، و فرمود: حق برادرت را نادیده مگیر که با رابطه دوستی داری زیرا کسی که حقش را نادیده گیری برادرت نباشد، خاندانت در پیش تو بدبختتر از دیگر مردم نباشند (که بآنها کمتر از دیگران بپردازی).
عذر دوستت را بپذیر و اگر عذری ندارد عذری برایش بتراش، چون یکی از شما حاجت دوستش را داند او را بزحمت درخواست واندارد، رو بکن بکسی که تو را رها کند، و رها نکن کسیرا که بتو رو کند تا حفظ ظاهر جا دارد پر گله مکن که کینه آورد، و بدشمنی کشد، و بسیاریش از بیادبی باشد.
(9) و فرمود: به برادرت ترحم کن و مهربان باش گر چه نافرمانت باشد، باو پیوند گر چه بتو جفا کند، (10) و فرمود از لغزش دوستت درخوردکن برای روز جهیدن دشمنت (به یاری دوست نیاز داری)، (11) فرمود: هر که پنهانی برادر را پند دهد آبرومندش کرده و اگر در عیانی باشد بیآبرویش کرده.
(12) 30- همان: روایت است که امام صادق (ع) بسیار بدین دو بیت مثل میآورد.
برادرت آنکه گر عمدا باو شمشیر کشی تا باو بزنی در دوستیت شک نکند
و اگر بیائی و برای مرگ او را بخوانی تو را جواب رد ندهد تا زنده بمانی
(13) رسول خدا (ص) فرمود: چون با کسی دوست شدید باید از نام و نژاد و نام پدر و قبیله و منزلش بپرسید که این حقی است واجب و صفای در دوستی است، و گر نه دوستی احمقانه باشد.
(14) و از امیر مؤمنان (ع): از خردمند بترس چونش بخشم آری، و از کریم چونش اهانت
روا داری، و از زبون چونش گرامی داری، و از نادان چونش یار شوی، و هر که شرش از تو بگرداند، آن کن که شادش کند و هر که از آزارش آسوده باشی بدوستی او رو کن.
(1) 31- اعلام الدین: ام هانی دختر ابی طالب از پیغمبر (ص) روایت کرده که فرمود:
البته بر مردم زمانی آید که نام کسی را بشنوی بهتر از آنکه خودش ببینی، و باو برخوری بهتر از اینکه او را بیازمائی، و اگرش بیازمائی چند گونه برایت ظاهر شود، دینشان پول آنها است، و همتشان شکمشان، و قبله آنها زنانشان، برای گروه تعظیم کنند، و برای درهم سجده نمایند، سرگردان و مست باشند، نه مسلمانند و نه نصرانی.
(2) امام صادق (ع) فرمود: از دوستت که بریدی بدگوی او مباش تا ره برگشتنش را بخودت ببندی شاید آزمونها او را بتو برگرداند.
(3) 32- کتاب الامامه و التبصره: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: راحت خاطر رها کردن هر آنچه که سودی ندارد برایش، و وحشتبارتر هر وحشتی همنشین بد است.
(4) 33- امالی طوسی: بسندش تا ابی بصیر که شنیدم امام ششم (ع) میفرمود: از خدا بترسید و بر شما است فرمانبری از امامانتان، بگوئید هر چه گویند، و دم بندید از آنچه دم بستند، زیرا شما در زمان سلطنت کسی باشید که خدای تعالی فرموده (46 سوره ابراهیم) و اگر چه مکرشان کوهها را برکند" مقصود از آن فرزندان عباسند، از خدا بترسید که شما در دوران صلح باشید، در عشیرههاشان نماز بخوانید، بر جنازههاشان حاضر شوید و امانتهاشان را بپردازید و بر شما است حج خانه خدا، آن را ادامه دهید که بادامه آن مکاره دنیا از شما دفع شود، و هم هراسهای روز قیامت.
(5) 34- الدره الباهره: امام باقر (ع) فرمود: اصلاح حال مردم بهزیستی و معاشرت بر پیمانه است که دو سومش هوشمندی باشد و یک سوم صرف نظر.
(6) و امام صادق (ع) فرمود: هر که تو را احترام کرد احترامش کن، و هر که تو را سبک گرفت خود را از او محترم بدار (7) امام رضا (ع) فرمود: با سلطان باحتیاط همنشین باش، و با تواضع با تواضع با دوست، و با احتراز از دشمن، و بخوشبرخوردی با همه مردم.
(8) 35- نهج البلاغه: امیر مؤمنان (ع) فرمود: خوشروئی دام دوستی است، و تحمل گورستان عیوب (9) و در دیگر روایت سازگاری پرده بر عیوب.
(10) و فرمود (ع): با مردم چنان بیامیز که اگر در میان آنان مردید بر شما بگریند، و اگر زنده باشید بشما عشق ورزند.
(1) و فرمود: دوستداری نیم خرد است.
(2) و فرمود: هر که نرمخو است پرهوادار است.
(3) و فرمود (ع): همخو بودن با مردم از آسیب رساندن آنها در امان دارد.
(4) و فرمود (ع): باید خردسالانتان پیرو بزرگانتان باشند، و سالخوردههاتان مهرورز به خردسالان، چون جفاکاران دوران جاهلیت نباشید که نه دین را بفهمید و نه از خدا چیزی درک کنید.
(5) و در وصیتش بفرزندش حسن فرمود (ع): خود را به پیوند با دوستت وادار نزد قطع بصله او و نزد او گردانش بلطف و گرمی با او، و نزد دریغش به بخشش باو، و نزد دورشدنش بنزدیک شدن باو، و نزد سخت گیریش بنرمش با او، و نزد بدکرداریش با تو بعذرخواهی از او تا آنجا که گویا بنده او هستی و او ولی نعمت تو است، و مباد این روش را بیجا بکار بری و با کسی که شایسته آن نیست انجام دهی.
با دشمن دوستت دوست مشو تا بدوستت دشمنی کنی، و حق نصیحت را به برادرت عرضه کن، خوب باشد یا بد، خشم فرو بر که من ندیدم نوششی شیرینتر باشد از آن در سر انجام و لذیذتر باشد در آینده در برابر سختگیر نرمش کن که به نرمش کشانی، و بدشمنت بخشش کن که شیرینتر دو پیروزیست.
اگر خواهی از دوستت ببری اندازه در دلت نگهدار شاید روزی بتو برگردد، هر که بتو خوشبین است گمانش را محترم شما و چنان باش، حق دوستت را نادیده نگیر باعتماد رابطه دوستی زیرا کسی که حقش را نادیده گیری دوستت نیست مبادا خاندانت بدبختتر از مردم دیگر باشند نزد تو، رو مکن بکسی که از تو رو گرداند، و دوستت مبادا بر بریدن از تو قویتر باشد از صله تو با او، و مبادا ببد کردن قویتر باشد از تو باحسان تو بر او ستم ستمکار بر تو گران نیاید، زیرا او بخود بد کند و نداند، سزای کسی که شادت کند بدی کردن باو نباشد.
تا فرماید: وه چه زشت است فروتنی نزد نیازمندی و جفا کردن هنگام بینیازی.
(6) 36- کافی: بسندش تا رسول خدا (ص) که فرمود: ای زادگان عبد المطلب مال شما بهمه مردم رسانیست، پس با آنها بخوشروئی و خرمی برخورد کنید (تا هوادار شما باشند).
و در روایت قاسم بن یحیی بواژه، یا بنی هاشم آمده است.
(7) بیان: در نهایه است که در حدیث آمده: راستش مال شما بمردم رسانیست و به اخلاق خود بآنها برسید، یعنی مال شما چندان نیست که بهمه بدهید، و در تفسیر وجه طلق گفته:
روی باز، و بتفسیر قاموس روی خندان و خرم و بقولی خوشبرخوردی آگاهی بر اینست که
خرمی و بسیار خندیدن بد است و حد وسط خوبست.
(1) گویم ... میتواند اشاره باین باشد که خوشروئی همانا خوبست آنگاه که با صفای دل و دوستی با آن باشد نه اینکه برای فریب و حیله باشد، بنی هاشم و بنی عبد المطلب یک مصداق دارند زیرا برای هاشم جز از عبد المطلب فرزندی بجا نمانده.
(2) 37- کافی: بسندش از امام ششم (ع)، فرمود: سه کار باشند که هر کس یکی از آنها را نزد خدا آورد خدا بهشت را بر او واجب سازد، انفاق در تنگدستی، و خوشروئی با همه مردم جهان، و انصاف دادن در باره خود.
(3) بیان: انفاق شامل واجب و مستحب میشود، و مقصود از تنگدستی کمی روزیست و گر چه بیش از خرج خود و عیالش دارد که انفاق کند، و بسا شامل ایثار هم باشد که از خود کم نهد و بدیگری دهد چون که ایثار بطور مطلق یا در باره برخی نیک است، گر چه اخبار در باره آن به ظاهر اختلافی دارند و برخی دلالت دارند بر حسن آن، و برخی بر ذم آن و بر اینکه در صدر اسلام پسندیده بوده و حکمش نسخ شده.
(4) و بسا جمع آنها اینست که برای برخی که تاب سختی دارند خوب است چون توکل آنها کامل است و در نداری دچار پریشانی نشوند، و برای کسی که چنین نیست بد است، و امید است در جای دیگر آن را تفصیل دهیم ان شاء الله و بسا تفسیر شود بکسی که از اندازه کفایت خود کم نهد و بمحتاجتر از خود دهد یا بکسی که هیچ ندارد.
(خوشروئی با همه) یا مقصود عموم خلق است که برای مؤمن برای ایمان و دوستی است و منافق و فاسق برای تقیه و مدارا چنانچه گفتند.
مدارا کن مر آنها را چه اندر خانهشان هستی و راضیشان بکن تا در زمین شد پای بستی
یا این حکم ویژه مؤمنانست چنانچه در خبر آینده اشعار دارد، و بهر تقدیر شامل فاسقانی نیست که با عبوس بروی آنها در برخوردها ترک گناه کنند نه بجز آن، و این کار زیانی هم ندارد که در این صورت بحساب یکدرجه از نهی منکر بر هر مؤمن واجب باشد.
(انصاف در باره خود) اینست که بر خود قضاوت درست کند بیحضور نزد قاضی، و در باب انصاف آید که: آن اینست که بپسندد برای دیگران آنچه برای خود پسندد، و بد دارد براشان آنچه برای خود بد دارد و بقول راغب انصاف در معامله عدالت است که داد و دهش برابر باشد ...
(5) 38- کافی: بسندش تا امام باقر (ع) که مردی نزد رسول خدا (ص) آمد و گفت: یا رسول
الله بمن سفارش فرما، در میان سفارشهای باو بود که: برخور ببرادرت بار وی باز.
(1) بیان: اختصاص به برادر برای اهمیت است یا اینکه برخورد با محبت مقصود است.
(2) 39- کافی: بسندی تا یکی از اصحاب امام ششم که بآن حضرت گفتم: اندازه خوش خلقی چیست؟ فرمود: نرم داری پهلویت را و خوش بگوئی و برادرت با چهره خوش برخوری.
بیان: نرمی پهلو کنایه از اینست که همنشین و همسخن خود را بواسطه خشونت آزار ندهد و باو دل دهد و آزارش نکند، یا کنایه از مهربانی است چنانچه پرنده با گشودن بالش جوجههاش را نگهدارد و در کنار خود گیرد (و سپس برای وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ، از راغب و بیضاوی نقل کرده که مقصود از آیه اینست که برای آنها بال ذلیل خود را فروکش).
(3) 40- کافی: بسندش از فضیل که گفت: کارهای خیر و خوش برخوردی دوستی ببار آورند، و به بهشت برند، و بخل و ترشروئی، از خدا دور سازند و بدوزخ برند.
روشنگری: صنایع معروف (که بکارهای خیر ترجمه شد) نیکی به دیگرانست بدان چه خوبیش در شرع و عقل روشن است و بنقل از نهایه صیغه را با عطا و کرامت و احسان تفسیر کرده، و معروف هر چه طاعت خدا باشد و تقرب باو و احسان بمردم، و هر چه شرع خواسته و نخواسته از نیک و زشت که میان مردم خوب شمرده شود و زشتش ندانند، و معروف به معنی انصاف و خوشصحبتی با خاندان و با دیگران و منکر ضد آن همه.
" محبت بار آورند" یعنی محبت خدای تعالی که افاضه رحمت و هدایت است و یا محبت مردم و مؤید معنی یکم است اینکه فرمود (و دور کنند از خدا) زیرا اثر ضد اثر ضد دیگر است.
(4) 41- کافی: بسندش تا رسول خدا (ص) که فرمود: خوشبرخوردی کینهبرانداز است.
(1)
باب یازدهم: فضل دوست، اندازه دوستی، آداب آن، و حقوق آن، انواع دوستان، و نهی از خودباختگی، وضع انس با دوستان
اشاره
میگویم: برخی اخبار این باب در باب کسانی که شایسته دوستی باشند آورده شود (در باب 13).
اخبار باب
اخبار باب:
(2) 1- امالی صدوق: بسندش تا کسی که از امام صادق (ع) شنیده که میفرمود: دوستی حدودی دارد، و کسی که همه آنها را ندارد دوست تمامی نیست، و هر کس هیچ از آنها را ندارد هیچ دوستش مشمار، حد یک اینکه نهان و عیانش برایت برابر باشند، و دوم اینکه: آراستگی تو را آراستگی خودش بداند، و عیب تو را عیب خودش شمارد، سوم اینکه مال و مقام او را دگرگون بر تو نسازد چهارم اینکه تا هر جا توان دارد از تو دریغ ندارد پنجم آنکه در بدبختیها تو را وانگذارد.
در خصال: بسندی مانندش آمده: (3) 2- امالی صدوق: امام صادق به یکی از یارانش فرمود: هر کدام دوستانت سه بار بر تو خشم کرد و در باره تو بد نگفت او را دوست خود بگیر.
(4) 3- همان: امام صادق (ع) فرمود: اعتماد صد در صد بدوستت مکن (که همه کارت را باو واگذاری و همه راز ترا باو بگوئی) زیرا بزمین خوردن از رهائی سبب مسابقه بطور کلی جبرانی ندارد.
(1) 4- همان: بسندی از امیر مؤمنان (ع)، فرمود: کیست که روزی صد در صد برادر و دوست تو باشد و کدام مرد است که کاملا آراسته و درست باشد؟ (2) 5- قرب الاسناد: بسندش تا رسول خدا (ص)، فرمود: سه خصلت از جفاکاریست اینکه مردی با دیگری یار شود و از نام و کنیه او پرسش نکند، و اینکه کسی را بخوراکی دعوت کنند و نپذیرد، یا بپذیرد و حاضر شود ولی از آن نخورد، و اینکه مردی با زنش جماع بکند پیش از شوخی (و بوس و کنار).
(3) 6- خصال: بسندش تا امیر مؤمنان (ع) که در سفارش بپسرش محمد بن حنیفه فرمود:
بپرهیز از خودبینی، و بدخوئی، و کمصبری که با وجود آنها یاری با تو پایدار نماند، مردم پیوسته از آنها دوری کنند و خود را بدوست داشتن وادار، و بر خرج کردن برای مردم صبور باش، جان دلت را از دوست خود دریغ مکن، و ورود و حضورت را به آشنایانت ارزانی دار، و خوشروئی و محبت خود را برای همه، و عدل و انصافت را بدشمنت ببخش، و دین و آبرویت را از هر کس دریغ کن، زیرا آن بدین و دنیات سازگارتر است.
(4) 7- همان: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: پنج خصلت است که هر که یکی را هم ندارد پربهره نباشد 1- وفاء 2- تدبیر، 3- شرم، 4- خوشخوئی، 5- که همه را دربردارد آزادی.
(5) 8- عیون: بسندش از ابراهیم بن عباس که شنیدم امام رضا (ع) میفرمود: دوستی بیست سال خویشاوندیست و دانش اهلش را بهتر گرد هم آورد از پدران (و نیاکان).
(6) 9- خصال: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: حارث بن اعور بامیر مؤمنان گفت: ای امیر مؤمنان من بخدا دوستت دارم، فرمودش ای حارث اگرم دوست داری با من ستیزه مکن و بازی مکن، و این سو و آن سو مکش مرا، و با من شوخی مکن، و از اندازه خودم پستم مکن و بالاتر مبر.
(7) 10- امالی طوسی: بسندش تا امام صادق (ع) فرمود: اگر دوستی داری و به منصبی رسید و یکدهم آنچه را پیشتر برایت منظور میداشت منظور کرد، دوست بدی نیست.
(8) 11- همان: بسندش تا امام ششم (ع) میفرمود: دوست تا آنجا بزرگوار است که دوزخیان از او فریادرسی خواهند و او را در دوزخ بخوانند پیش از خویشاوند، خدا بگزارش از آنها فرموده (100: الشعراء)" پس نیست برای ما شافعی 101 و نه دوستی مهربان".
(9) 12- معانی الاخبار تا لقمان که به پسرش گفت: پسر جانم صد یار بگیر و یک دشمن مگیر، پسر جانم ترا همان نهاد است" خویت" نهاد تو دین تو است و خویت رابطه تو با مردم
پس با آنها دشمن مباش و هر خوی نیک بیاموز، پسر جانم بنده نیکان باش و فرزند عزیز بدان مباش، پسر جانم امانت را بپرداز تا دنیا و آخرتت درست بماند، و امین باش تا بینیاز باشی.
(1) 13- عیون: بسندش تا مردی که نامی داشته گفت: مامون بامام رضا (ع) گفت بهتر شعری که روایت داری در باره خاموشی در برابر نادان و ترک گله از دوست برایم بخوان آن حضرت فرمود:
دوست ترکم نمود و دوری کرد من براش عذرها تراشیدم
من نکردم گله که غره شود گله این شد که من خموشیدم
چون گرفتار جاهلی شدم زورگو که بیابد محال امر صواب
از خموشیم بار او کردم که خموشی برای او است جواب
مامون بآن حضرت گفت: وه چه زیبا است این شعر، چه کس آن را سروده؟ فرمود: یکی از جوانان ما بآن حضرت گفت بهتر شعری که در باره جلب دشمن برای اینکه دوست شود روایت داری برایم بخوان آن حضرت فرمود:
ساختم با بسی کینهتوز تا مقهورم شد* و بر دوشش گذشت خوبی بار کردم و هر که بدیهای دشمن را جلو نگیرد* با احسان خود قدرت را از فراز فرو نکشد و ندیدم چیزی زودتر نابود سازد* کینه دیرینه را از دوستی شتابان مامون گفت: چه بسیار زیبا است این شعر، آن را که سروده؟ فرمود: یکی از جوانان ما (2) 14- امالی طوسی: بسندی از امام رضا (ع) تا امیر مؤمنان، فرمود: بآرامی دوستی کن با دوستت چه بسا روزی دشمنت شود، و بآرامی دشمنی کن با دشمن چه بسا روزی دوستت شود.
نهج: از امیر مؤمنان مانندش را آورده.
امالی طوسی: بسندی از پیغمبر (ص) مانندش را آورده.
(3) 15- امالی صدوق: امام صادق (ع) بیکی از یارانش فرمود: را زیرا برای دوستت فاش کن که اگر دشمنت بر آن آگاه شود زیانت ندارد، زیرا دوست بسا روزی دشمن تو گردد.
(4) 16- حسین بن سعید: بسندش تا امام هفتم (ع) که پرسیده شد از بهترین زندگی دنیا فرمود: در وسعت خانه و کثرت دوستانست.
(5) 17- اختصاص: امیر مؤمنان (ع) فرمود: خیر دنیا و آخرت در رازداری و دوستی با
نیکان جمع است، و همه شر و بدی در فاش کردن راز و برادری با اشرار.
(1) 18- امالی طوسی: بسندش تا علی (ع) فرمود: دوستیت تکلف نباشد و دشمنیت وقت تلف کردن، بآرامی دوستی کن و بآرامی دشمنی کن.
(2) 19- نهج البلاغه فرمود (ع): حذر کنید از یورش کریم چون گرسنه شود و از لئیم چون سیر شود.
(3) و فرمود (ع): دلهای مردم در هراسند و هر که آنها را مهرورزی کند بدو رو آورند.
(4) و فرمود: هر که بر حذرت دارد (دشمن) چون کسی است که تو را مژده دهد (به پیروزی).
(5) و فرمود: رای پیر دوست داشتنیتر است از چالاکی جوان، و بروایتی از حضور جوان (6) و فرمود: دوستی خویشاوندی اکتسابی است.
(7) 20- اختصاص: امام صادق (ع) فرمود: هر که حق کسی را بدهد که حقش را نمیدهد گویا او را بجای خدا پرستیده.
و فرمود: به برادرت خدمت کن و اگر تو را بخدمت گیرد، نه، و احترامی نیست، فرمود گفتند: حق کسی را بشناسم که حق مرا نمیشناسد؟ فرمود: خوبی ندارد فرمود: دو بار خوبی ندارد (این تعبیرات در باره سلوک زیردستانست با حاکمان ظالم مترجم).
(8) 21- همان: لقمان گفته: سه کس شناخته نشوند مگر در سه جا: بردبار شناخته نشود، مگر نزد خشم او، و شجاع مگر در جنگ، و برادرت را نشناسی مگر وقتی باو نیازی داری.
(9) 22- همان: امام صادق (ع) فرمود: براستی آنها را که دوستان خود شماری چون بیازمائیشان چند طبقهاند، برخی چون شیرند در پرخوری و شدت یورش، و برخی چون گرگ در زیان زدن، و برخی چون سگ در چاپلوسی، و برخی چون روباه در حیله و دزدی، چهرههاشان گونه گونه است و همه یک حرفه دارند چه خواهی کرد فردای مرگ که تک و تنها رها شوی نه خانواده و نه فرزند داری جز خداوند پروردگار جهانیان.
(10) 23- نوادر راوندی: بسندی تا رسول خدا (ص) که فرمود: چون یکی از شما برادرش را دوست دارد از او بپرسد نام پدرش را و از حال تیره و تبارش که آن حقی است واجب، و درستی دوستی اینست که بپرسد از او اینها را، و گر نه شناسائی و آشنائی احمقانهایست.
(11) 24- بنقل از خط شهید که امام صادق (ع) به مفضل فرمود: رفیق (سفرت) چه کسی بود؟
گفت مردی از برادرانم، فرمود: چه کرده؟ گفت تا به مدینه آمدم جایش را ندانم و آن حضرت بمن فرمود: نمیدانی که هر که با مؤمنی چهل گام رفاقت کند خدا در روز قیامت حالش را از
از او بپرسد (1) 25- امالی طوسی: بسندی تا سعید بن اوس که گفت: از ابی عمرو بن علا شنیدم میگفت دوست آدمی خود او است بپا دوستی را که نسبت بتو چون جان تو است، گفت: ابو عمرو بن علا این شعر را برای ما خواند:
برای هر کسی شکلی است در مردم چه او شکل بسیار است و کمتر عقل باشد اندر او
آنکه عقل سالمی دارد نخواهی یافتن در میان راه هم شکلی که باشد همچو او
(2) 26- همان: بسندش تا سفیان بن عیینه که شنیدم امام ششم (ع) میفرمود در مسجد خیف: همانا برادران نامیده شدند برای پاکیشان از خیانت، و دوستان نام گرفتند برای همکاری در حقوق مودت.
(3) 27- همان: بسندش تا امام ششم (ع) که میفرمود: مقام دوست بزرگ است تا آنجا که دوزخیان پیش از خویشان نزدیک خود از آنها فریادرس خواهند، که خدا از زبان آنها گزارش داده (سوره الشعراء آیه 100) نیست برای ما شفاعتکننده 101 و نه دوستی مهربان.
(4) 28- همان: بسندش تا امام ششم، فرمود: کسی را بنام صدیق خود معروف مکن تا او را در سه چیز امتحان کنی، بخشمش آوری و ببینی خشمش او را از حق به باطل میکشاند؟ و نسبت به پول طلا و نقره، و تا اینکه با او سفر کنی.
(5) الدره الباهره: امام چهارم فرمود: با کسی دشمنی مکن و گر چه بگمانت زیانی بتو ندارد و از دوستی کسی رو مگردان و اگر چه بگمانت بتو سودی نرساند، زیرا تو ندانی چه وقتی امید بدوست بندی و ندانی کی از دشمنی بترسی، و کسی از تو عذر نخواهد جز که بپذیری و گر چه دانی دروغ میگوید.
(6) امام صادق (ع) فرمود: حشمت خودگیری عزیزی را پایدارتر کند از لوسی برخورد، (7) و فرمود هر که از یارش خشنود نباشد جز که قربان او شود خشمش همیشه باشد، و هر کس بر گناه دوست گله دارد بسیار باشد گله او (8) و امام رضا (ع) فرمود: انس هیبت را ببرد، (9) و امام جواد (ع) فرمود: هر که گله کند با یقین بپاکدلی دوستش باید عذر بخواهد بیخواهش طرف، (10) و فرمود: هر کس بهمان خوشدلی برادرش خشنود نباشد به عطای او هم خشنود نشود.
(11) امام هادی (ع) به متوکل فرمود: صفا مجو از آنکه دلت را بر او تیره کردی، و نصیحت مخواه از آنکه بوی بدبین شدی، همانا دل دیگری برایت مانند تو است برایش.
(1)
باب دوازدهم: خوب است گزارش دهد به برادر دینی خود که دوستش دارد، و دل بدل راه دارد.
اخبار باب
(2) 1- محاسن: راوی گفت: مردی بمسجد گذر کرد و امام باقر در آن نشسته بود با امام ششم علیهما السلام یکی از همنشینانش گفت بآن حضرت که بخدا من این مرد را دوست دارم امام باقر باو فرمود: آگاه باش باو اعلام کن که آن دوستی را پایدارتر کند و برای الفت بهتر است.
(3) 2- همان: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: چون کسی را دوست داشتی باو گزارش کن.
(4) 3- همان: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: چون یکی از شماها یارش یا برادرش را دوست دارد باو اعلام کند.
(5) 4- همان: بسندش تا صالح بن حکم گفت شنیدم مردی از امام ششم (ع) میپرسد کسی میگوید: من ترا دوست دارم من چگونه بدانم که او مرا دوست دارد؟ فرمود: بدلت رجوع کن اگر دوستش داری دوستت دارد.
(6) 5- همان: بسندش تا عبید الله بن اسحاق مدائنی که بامام هفتم (ع) گفتم مردی از میان مردم بمن برخورد و بخدا سوگند خورد که مرا دوست دارد و من هم بخدا سوگند خوردم که او راستگو است؟ فرمود: بدلت رجوع کن اگر دوستش داری قسم بخور و گر نه قسم نخور.
(7) 6- مجالس مفید: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: بدلت بنگر اگر بیادت ناآشنا است یکی از شماها تغییر کردید.
(1) 7- نوادر راوندی بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: چون یکی از شما برادرش را دوست دارد باو اعلام کند که برای میانهداری بهتر است.
(2) 8- الدره الباهره (آخرین حدیث باب گذشته که ترجمه شد).
(3)
باب سیزدهم:" چه کسی سزد که همنشین و یار و دوست باشد، فضل همدم موافق و همنشین خوب و دوستی نیکان
آیات قرآن مجید
(4) 1- الانعام (آیه 52) طرد مکن کسانی را که میخوانند پروردگار خود را در بامداد و پسین و رضایش را میجویند، از حسابشان چیزی بر تو نیست و از حساب تو هم چیزی بر آنها نیست که طردشان کنی و از ستمکاران باشی (ثعلبی بسندش از عبد الله بن مسعود که اشراف قریش به پیغمبر (ص) گذر کردند و صهیب و خباب و بلال و عمار و دیگران از مسلمانان ناتوان نزد آن حضرت بودند گفتند: ای محمد باینان عوض قوم خود راضی شدی، ما دنبالهرو آنها باشیم؟
آنها را از خود طرد کن و شاید اگر طردشان کنی پیروت شویم و این آیه نازل شد (از پاورقی ص 183).
2- الکهف (آیه 28) خود را شکیبا دار با کسانی که میخوانند پروردگار خود را در بامداد و شبان و میجویند رضایش را دیده از آنها برمتاب که زیور زندگی دنیا را بخواهی و فرمان مبر از کسی که دلش را از یاد خود تهی کردیم و از هوسش پیروی کرد و کارش ناهنجار است.
3- عبس رو ترش کرد و برگردید: 1- که آن کور در برش آید. 2- چه دانی تو شاید او تزکیه شود. 3- یا پند پذیرد و یادآوری سودش دهد. 4- اما آنکه بینیاز است تو پذیرای او باشی. 5- و بر تو نیست که او تزکیه نمیشود. 6- و اما کسی که شتابان نزد تو آمده 7- و او میترسد (از خدا). 8- تو از او مشغول شوی (سیوطی چند روایت آورده که این اعمی که بر او چهره عبوس شد، عبد الله بن ام مکتوم بوده و آن دیگری که پیغمبر باو پرداخته یکی از بزرگان قریش.
و سید مرتضی طبق آنچه در مجمع البیان (ج 10 ص 437) آمده بروایت از امام صادق (ع) گفته آنکه چهره عبوس کرد مردی از بنی امیه بود که نزد پیغمبر (ص) بود و چون ابن ام مکتوم آمد از او نفرت کرد و چهره عبوس کرد و از او رو برگرداند (بطور خلاصه از پاورقی ص 184).
اخبار باب
(1) 1- احتجاج: بسندی تا ابی محمد عسکری (ع) تا امام چهارم (ع) فرمود: چون مردی را دیدید خوش سیما و خوشرفتار است و گفتارش زاهدانه و حرکاتش با تواضع است، درنگ کنید، شما را نفریبد که بسیار کس باشد که دنیا را بدست نیاورده و مرتکب حرام نشده برای ناتوانی و زبونی و بزدلی و از دین برای خود دامی ساخته، و پیوسته برای مردم ظاهرسازی میکند، و اگر دستش بحرام رسد در آن فرو افتد، و اگر بینید از مال حرام خوددار است آرام باشید و شما را نفریبد زیرا شهوتهای مردم گونه گونهاند چه بسیار کس که از مال حرام دوری کند، و گر چه بسیار باشد و خود را بر هرزگیهای زشت وادارد، و حرامشان را بکار گیرد و اگر بینیدش که از آن هم خوددار است آرام باشید فریبتان ندهد تا بینید چه اندازه پابند عقل است، چه بسیار کسی که همه اینها را وانهد ولی عقل استواری ندارد، و به نادانی خود تباهی کند بیش از آنچه بعقل خود اصلاح کند، و اگر یافتید که عقل استوار دارد آرام باشید فریبتان ندهد تا ببینید هوایش بر عقلش حکم میکند یا عقلش بر دلخواهش و ریاست ناحق را دوست دارد یا در آن بیرغبت است، زیرا باشند در میان مردم کسی که زیانکار دنیا و آخرت است، و لذت ریاست باطل را بهتر میداند از لذت مال و نعمتهای مباح و حلال، و همه آنها را ترک میکند برای جاهطلبی و ریاست ناحق تا آنجا که چون باو گویند از خدا بترس عزتطلبی او را بگناه کشد بس است برایش دوزخ و چه بد گهوارهایست (آیه 206: البقره).
او در شب تاریک تلاش میکند، اول کار ناحقش او را بزیان نهائی میرساند، و خدایش او را میکشاند بدان پس از آنکه طلب کرده آنچه را که در سرکشی خود بر آن توانا نیست، و حلال کند حرام خدا را، و حرام کند حلال خدا را، و باکی ندارد بدان چه از دینش از دستش رفته با حفظ ریاستی که بخاطر آن بدبخت شده" آنانند که خدا بر آنها خشم کرده و لعنتشان کرده و عذاب خوارکننده براشان آماده ساخته".
ولی مرد کامل، مرد خوب آنکه دلش دنبال امر خداست، و همه نیرویش صرف رضای او است، ذلت در راه حق را نزدیکتر بعزت ابدی داند از عزت در راه باطل، و میداند اندک سختی که تحمل میکند او را بنعمتی دائم میرساند در خانه آخرت که نابودی و تمامی ندارد، و اینکه هر خوشی در پیروی هوا او را میکشاند بعذابی که بیانقطاع و همیشه است، و این مرد شما مرد کامل است، و خوب مردیست باو بچسبید، و بروش او پیرو باشید، و بوسیله او به پروردگارتان توسل جوئید، که دعایش رد ندارد، و در خواستش بنومیدی نگراید.
(1) 2- امالی صدوق تا رسول خدا (ص) فرمود: خوشبختتر مردم کسی است که با خوبان مردم بیامیزد.
(2) 3- امالی طوسی: بسندش تا ابن عباس که برسول خدا (ص) گفته شد یا رسول الله، کدام همنشینی خوب است؟ فرمود: آنکه دیدارش شما را بیاد خدا اندازد، و گفتارش دانشتان را فزون سازد، و کردارش شما را بیاد آخرت آورد.
(3) 4- معانی الاخبار: بسندی گوید تا لقمان به پسرش گفت: پسر جانم بنده نیکان باش و فرزند بدان مباش.
(4) 5- خصال: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: پنج خصلتند که هر کس یکی را ندارد همیشه در زندگی کمبود دارد، و خردش وامانده، و دلش در گرو است یکم تندرستی.
دوم امنیت، سوم فراوانی روزی، چهارم همدم موافق.
راوی گفت: همدم موافق کدام است؟ فرمود: همسر خوب و فرزند شایسته و همآمیزش شایسته، و پنجم که جامع این خصال است فراغ خاطر و آسودگی.
(5) 6- امالی صدوق: بسندش تا امام صادق (ع) فرمود: پنجند که هر که ندارد زندگی گوارا ندارد: صحت و امن و بینیازی و قناعت و همدم موافق.
(6) 7- همان: بسندش تا امیر مؤمنان (ع) فرمود: هر که خود را در معرض تهمت در آورد بدگمان بخود را سرزنش نکند، و هر کس راز خود را نگهدارد اختیار خود را دارد، و هر گفته از میان دو کس بدر رود و فاش شود، وضع برادر خود را خوب بدان تا از او بیایدت خلاف آن بمجرد یک سخنی که از برادرت بدر رود باو بدبین مشو تا توانی آن را توجیه کنی، و بر تو است که برادران راستین بدست آوری، بیشتر آنان را بدست آر زیرا که پشتیبانند در خوشی و سپرند برابر، بلا، در پیشامد خود با کسانی مشورت کن که خدا ترسند، و برادران را در پیمانه تقوی پذیرا باش، از زنان بد پرهیز کنید، و از خوبشان بر حذر باشید، اگر بکار خوبی شما را وادارند با آنها مخالفت کنید تا طمع نکنند شما را بزشت بکشانند.
(7) 8- از همان: بسندش تا امام صادق (ع) فرمود: هر که پند دهی از دل خود ندارد، و خوددار نیست رهبری با خود ندارد دشمنش بگلویش چنگ اندازد.
(8) 9- عیون: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: خوبی را در بر زیبارویان بجوئید که کارهاشان سزاتر است خوب باشند.
(9) 10- علل: بسندش تا امام پنجم (ع) فرمود: از دوستان پدرت مبر تا نورت خاموش شود.
(1) 11- محاسن: بسندش تا امام ششم (ع)، میفرمود: هر که نابجا دوست دارد دنباله ندارد.
(2) 12- فقه الرضا: روایت است که اگر خواهی نعمتت بر جا باشد و مروتت بکمال و زندگیت به گردد، بندهها و زبونان را در کارت شریک مکن که اگر آنان را امین سازی بتو خیانت کنند و اگر حدیثت گویند دروغت گویند، و اگر شکست خوری تو را وانهند، و بر تو رواست که با خردمند یار شوی که اگر بخشش را نپسندی از خردش سود گیری، از بدخوی کناره کن، و صحبت کریم را وامگذار که اگر عقلش را نپسندی بعقل خود از کرمش بهرهگیری، و تا توانی از احمق پست بگریز.
(3) 13- سرائر: بسندی تا رسول خدا (ص)، فرمود: چون باغی از باغهای بهشت را دیدید در آن بچرید، گفته شد: یا رسول الله باغ بهشت چیست؟ فرمود: انجمنهای مؤمنان.
(4) 14- نوادر راوندی: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: از علماء بپرسید، و با فرزانگان بیامیزید، و با فقراء همنشین شوید.
(5) 15- الدره الباهره: ابو محمد عسکری (ع) فرمود: بهترین دوستانت آنکه گناه تو را به گردن خود گیرد.
(6) 16- نهج البلاغه: در وصیت بحسن (ع) فرمود: با نیکان قرین باش تا از آنان باشی و از بدان جدا شو تا از آنها جدا باشی.
(7) 17- کنز کراچکی: روایت است که سلیمان (ع) فرمود: در باره کسی هیچ قضاوت نکنید تا ببینید با که یار است همانا مرد شناخته شود بهمگنان و همنشینانش، و او را به یاران و همسرانش وابندند.
(8) و در کامل روایت است که عبد الله بن جعفر دوستش را در انجمن خود نیافت و سپس او آمد باو گفت کجا نشست کردی؟ گفت: با دوستم بیکی از عرصههای مدینه بیرون شدم، گفتش اگر بصحبت مردم ناچاری بر تو است که با کسی رفیق باشی که در حضورش زیور تو باشد، و اگر از او غایب شوی آبرویت را حفظ کند (بدگوئی تو نکند) و اگر باو نیازمند شوی کمکت دهد، و اگر رخنهای در کارت بیند آن را ببندد، یا اگر کار خوبی آن را بحساب گیرد و اگر بتو وعده دهد نومیدت نکند، و اگر با او درآئی دورت نیندازد، و اگر خواهشی کنی بتو بدهد، و اگر لب بندی از طلب او آغاز کند.
(9) 18- اعلام الدین: بروایت جابر بن عبد الله از پیغمبر (ص) فرمود: ننشینید مگر نزد
هر عالمی از پنج به پنج ببرد: از شک بیقین، و از خودنمائی باخلاص در عبادت، و از رغبت (بدنیا) برهبت و ترس از آن، و از تکبر بتواضع، و از دغلسازی به نصیحت پردازی.
(1) حواریون به عیسی (ع) گفتند: با که همنشین شویم؟ فرمود: کسی که دیدارش شما را بیاد خدا اندازد، و کردارش شما را بآخرت کشاند، و علمش در منطق و گفتار شما بیفزاید، و بآنها فرمود: بخدا نزدیک شوید با دوری اهل گناهان و باو دوستدار بدشمنی آنان، و رضایت بجوئید بخشمشان.
(2) لقمان به پسرش گفت: پسر جانم یاد علماء باش، بآنها نزدیک شو، و همنشین شو، و در خانهاشان از آنها دیدار کن تا بسا مانند آنها شوی و با آنها باشی، با نیکانشان بنشین بسا خدا رحمتی بآنها رساند و شامل تو هم بشود و اگر خود خوبی از بدان و سفیهان دور باش که بسا عذابی بآنها رسد از جانب خدا و بتو هم برسد.
دنباله سخن پیغمبر (ص)
بتحقیق که خدا سبحانه روشن کرده بقول خود (68: الانعام)" منشین پس از یادآوری با مردم ستمکار" و بقول خود (140- النساء)" و چون بشنوید که بآیات خدا کفر ورزند و آنها را مسخره کنند با آنان ننشینید تا در حدیث دیگر درافتند زیرا شما در این صورت مانند آنان باشید یعنی در گناه، و خدای سبحانه فرمود (113: هود)" و تکیه نکنید بسوی کسانی که ستم کردند تا آتش بشما برسد".
(3) و پیغمبر (ص) فرمود: چون مردمی گرد آیند و ذکر خدای تعالی کنند شیطان و دنیا از آنها کناره گیرند و شیطان بدنیا گوید: نبینی چه کار میکنند؟ دنیا گوید: آنها را واگذار چون جدا شدند من گردنشان را بگیرم.
(4) و پیغمبر (ص) فرمود: انجمنها سه باشند: سودبخش، و سالم، و رنگپریده، سودبخش آنکه خدا در آن یاد شود، سالم آنکه خاموش باشد و سخنی نباشد، و رنگپریده آنکه در بیهوده درافتند.
(5) و فرمود (ص): همنشین خوب به از تنهائی، و تنهائی به از همنشین بد.
(6)
باب چهاردهم:" کسی که نشاید همنشینی با او و رفاقت با او و همصحبتی با او"
" مجلسها و انجمنها که شایسته نیست نشستن در آنها" از قرآن مجید
(1) الانعام (آیه 68) و چون دیدی کسانی را که درافتند در آیات ما (ببدگوئی) از آنها رو به تاب تا در حدیث دیگر درافتند و اگر شیطان از یادت برد منشین با یادآوری با مردم ستمکار (69) و بر کسانی که تقوی دارند از حساب خود چیزی نباشد و یادآوری است تا شاید آنان پرهیزکار شوند.
2- (27) الفرقان: و روزی که بگزد ستمکار دستانش (از پشیمانی) میگوید کاش برگرفتمی با رسول راهی را.
(28) ای وای من کاش نگرفته بودم فلانی را دوست خود (29) که البته مرا گمراه کرد از ذکر (قرآن) پس آنکه بمن رسید و شیطان باشد سرکوبکننده آدمی.
اخبار باب
(2) 1- امالی صدوق: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: فرزانهتر مردم آنکه از مردم نادان گریزد.
(3) 2- همان: بسندش از امام ششم (ع) فرمود: هر که بیند برادرش اندر کار بدیست، و او را از آن با توانائی باز ندارد باو خیانت کرده، و هر کس از دوستی احمق کناره نکند در آستانه اینست که خوی او را بگیرد.
(4) 3- امالی طوسی ... در خبر شیخ شامی که پرسید از امیر مؤمنان (ع) یار بد کدام است؟ فرمود: آنکه نافرمانی خدا را در پیش تو آراسته جلوه دهد.
(5) 4- عیون: بسندش تا امیر مؤمنان (ع) که فرمود: همنشینی با بدان مایه بدبینی به خوبانست.
(6) 5- قرب الاسناد: بسندش از داود رقی که امام ششم (ع) بمن فرمود: ببین هر که سود دینی برایت ندارد باو تکیه مکن، و بیاری او رو نیاور، زیرا هر چه جز خدا تبارک و تعالی نیست است و بدعاقبت.
(7) 6- خصال: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود سه کسند که همنشینی با آنها دل را بمیراند همنشینی با اوباش و گفتگو با زنان، و همنشینی با توانگران الخ.
خصال: در ضمن سفارشهای پیغمبر (ص بعلی (ع) مانند را آورده.
(8) 7- همان: بسندش تا امام صادق (ع) فرمود: با نابکار یار مشو تا از بدکاریش به تو
آموزد، سپس فرمود: پدرم مرا به سه چیز امر کرد و از سه تا نهی کرد، و در آنچه بمن گفت این بود که: پسر جانم هر که یار بد گیرد سالم نماند، و هر که بجاهای بد درآید تهمت زده شود، و هر که زبانش را نگه ندارد پشیمان گردد الخ.
(1) 8- همان: بسندش تا امام باقر (ع)، فرمود: نزدیکی و دوستی مکن با چهار کس: احمق، بخیل، ترسو، دروغگو اما احمق خواهد سودت رساند بعوض زیانت رساند، و اما بخیل از تو بگیرد و بتو ندهد، و اما ترسو از تو و والدینش گریزد و اما بر دروغگو بسا که راست گوید و باورش نکنند.
(2) 9- امالی طوسی: بسندش تا امام صادق (ع) فرمود: بپرهیز از صحبت احمق که هر چه باو نزدیکتر شوی به بدکردن با تو نزدیکتر شود.
(3) 10- همان: بسندش تا رسول خدا (ص)، فرمود: چهار تا دل تباه کنند، خلوت با زنها بهره بردن از آنها، عمل برای آنها، و همنشینی با مردهها، گفتند: یا رسول الله همنشینی با مردهها چیست؟ فرمود: همنشینی با هر گمراه بیایمان و جور کن از احکام.
(4) 11- همان: بسندش تا زید بن علی که در جواب پسرش یحیی چه کسی سزا است که از او حذر شود؟ فرمود: سه کس دشمن بدکار و دوست عهدگسل، و سلطان ستمکار.
(5) 12- همان: بسندش تا رسول خدا (ص) هر کس همدین دوست خود است، پس باید بنگرد هر که از شماها با که دوستی میکند؟.
(6) 13- همان: بسندش تا امام صادق (ع)، فرمود: در سفارش ورقه بن نوفل بخدیجه است که بپرهیز از صحبت احمق دروغزن که خواهد سودت رساند بعوض زیانت رساند و دور را بتو نزدیک نشان دهد و نزدیک را دور، اگر امینش کنی خیانتت کند، و اگر امینت کند اهانت کند، اگر حدیثت گوید: بتو دروغ گوید، و اگر حدیثش گوئی دروغگویت شمارد، تو را چون سرابی شمارد که تشنه آبش پندارد و چونش رسد چیزی نیابدش.
(7) 14- علل: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: دشنام ندهید بقریش و دشمن ندارید عرب را، و خوار نکنید موالی (مسلمانان جز عرب) را، و در میان خوز ساکن نشوید، و از آنها زن مگیرید که رگ بیوفائی دارند.
(8) 15- همان: بسندش تا امام ششم (ع) که بهشام فرمود: نبطیان (ساکنین کنار خلیج فارس) نه عربند و نه عجم، از آنها سرپرست و یاور انتخاب نکنید که اصلی بیوفاء دارند.
(9) 16- همان: بسندش تا امام چهارم (ع)، فرمود نتوانی با هر که خواهی بنشینی زیرا
(1) خدا تبارک و تعالی میفرماید (68: الانعام) و چون دیدی آنان که درافتند در آیات ما از آنها رو گردان، تا در حدیث دیگری درافتند و اگر چنانچه شیطان فراموشت کرد پس از یادآوری منشین با مردم ستمکار.
نتوانی هر چه خواهی بگوئی که خدا عز و جل (26: اسری) فرمود: و دنبال مرو چیزی را که ندانی، و چون که رسول خدا (ص) فرمود: خدا رحمت کند بندهای را که خوب گفت و بهره برد، یا خموش ماند و سالم ماند، و نتوانی هر چه را خواهی بشنوی زیرا خدا عز و جل میفرماید (دنبال آیه پیش) راستی که گوش و چشم و دل همه مسئولیت دارند.
(2) 17- معانی الاخبار: بسندش تا علی (ع) در جواب پرسشهای از حسن (ع) فرمود:
پسر جانم سفاهت چیست؟ و او پاسخ داد پیروی از دونان، و مصاحبت با گمراهان.
(3) 18- خصال: بسندش تا امام ششم (ع) که فرمود: پنج از پنج نشدنیست: نصیحت از حسود نشدنیست، و مهربانی از دشمن نشدنیست، و احترام از فاسق نشدنیست، وفاء از زن نشدنیست و هیبت از فقیر نشدنیست.
(4) 19- امالی صدوق: در مناهی پیغمبر (ص) است که نهی کرد از گفتگوئی که بسوی جز خدا عز و جل میخواند.
(5) 20- خصال: بسندش تا امام ششم (ع) چهار چیز بیهوده باشند: دوستی با بیوفاء و احسان بناسپاس، و دانش بگوش ناشنوا، و رازی که سپرده شود به کسی که هوشمندی ندارد (حفظ ندارد، بنقل از خصال در پاورقی ص 194).
(6) 21- امالی بسندش تا امام باقر (ع) که بمردی فرمود: ای فلانی همنشین مشو با توانگران زیرا یک بنده خدا با آنها همنشین شود با عقیده بر اینکه خدا باو نعمت داده و از جای خود برنخیزد جز که معتقد شود خدا را برو نعمتی نیست (چون که زندگی خود را در برابر توانگران نابود و ناچیز میشمارد).
(7) 22- امالی صدوق: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: چهار تا دل را بمیرانند: گناه رو گناه، گفتگو با زنان مجادله با احمق که بگوید و تو هم بگوئی و بخیری نرسد، و نشستن با مردهها، گفتند: یا رسول الله مردهها کیانند؟ فرمود: هر توانگر خوشگذرانی.
(8) 23- فقه الرضا روایت است که از دوستان پدرت مبر تا نورت خاموش شود.
(9) 24- سرائر: بسندی تا رسول خدا (ص) فرمود: هر که ایمان دارد بخدا و روز قیامت در مجلسی ننشیند که در آن بامام دشنام دهند و مسلمانی را عیب کنند، چون خدا میفرماید (66: الانعام) و چون دیدی کسانی که درافتند در آیات ما روگردان از آنها تا در حدیث دیگر درافتند و اگر شیطان فراموشت کرده از پس یادآوری منشین با مردم ستمکار.
(10) 25- مجالس مفید بسندش تا سلیمان جعفری که شنیدم امام دهم (ع) بپدرم میفرمود:
(1) چه شد؟ که من تو را نزد عبد الرحمن یعقوب بینم؟ گفت: او دائی من است، آن حضرت فرمود:
او در باره خدا گفتار ناهمواری دارد، خدای تعالی را بصفات زائده موصوف کند و او را محدود نماید، و خدا وصف زائد ندارد، یا با او بنشین و ما را واگذار و یا با ما بنشین و او را واگذار، گفت: اگر او هر چه خواهد گوید چه گناهی بر منست اگر گفته او را نگویم، آن حضرت فرمود نمیترسی که بلائی بر او فرود آید و شما همه را فرا گیرد، ندانی داستان آنکه از یاران موسی بود و پدرش از یاران فرعون، و چون قشون فرعون به موسی رسید از موسی عقب ماند تا پدر خود را پند دهد موسی باو برخورد که داشت با پدرش دو بدو میکرد، پدر و پسر هر دو با هم بکنار دریا رسیدند و هر دو غرق شدند و خبرش بموسی رسید، و آن حضرت از جبرئیل حال او را پرسید و گفتش غرق شد خدایش رحمت کناد، و با پدرش همعقیده نبود ولی چون بلا فرود آید کسی که نزدیک گنهکار باشد دفاعی نتواند.
(2) 26- رجال کشی: بسندش تا امام ششم و هفتم (ع): سزا است که هر کس یاران پدرش را با خود نگهدارد زیرا نیکی بآنان نیکی به پدر و مادر باشد.
(3) 27- همان: بسندش تا امام چهارم (ع) که به پسرانش میفرمود: با مردم دیندار و با معرفت همنشین باشید و اگر بر آنها دست نیابید تنهائی آرامتر و سالمتر است، و اگر جز همنشینی با مردم را نخواهید با مردم با مروت و مردانگی همنشین شوید که آنها در مجالس خود هرزه دارائی و یاوهگوئی ندارند.
(4) 28- اختصاص: از امام صادق (ع) که پدرم میفرمود: برای حق قیام کن و از آنچه پیشت آید پاک دار، و برکنار باش از آنچه بدردت نمیخورد و دوری کن از دشمنت، و بر حذر باش از دوستت از هر قومی باشد مگر که امین باشد، امین خداترس، با بدکار یار مشو و او را براز خود آگاه مکن.
(5) 29- همان: بسندی تا امام چهارم (ع) فرمود: پسرم پنج کس را بپا یارشان مشو و با ایشان حدیث مگو و رفیق سفر مشو گفتم: پدر جان کیانند؟ آنان را بمن بشناسان، فرمود:
بپرهیز از صحبت فاسق که تو را بیک خوراک یا کمتر میفروشد، و بپرهیز از صحبت بخیل که مالش را از تو دریغ دارد در نیازمندترین حال تو بدان و از صحبت احمق بپرهیز که خواهد سودت رساند و زیانت رساند، و بپرهیز از صحبت قاطع رحم خود که او را در سه جای قرآن خدا عز و جل ملعون یافتم، خدا عز و جل فرماید (22: سوره محمد) و بیم میرود که اگر رو بر گردانید تباهی کنید در زمین و قطع رحم خود کنید 23 آنانند که خدا لعنشان کرده تا آخر آیه (و کرشان کرده و چشمهاشان را کور کرده) و خدا عز و جل فرموده (24: الرعد) آنان که عهد
(1) خدا را بشکنند پس از آنکه بستند و قطع کنند آنچه را خدا فرموده صله شود و تباهی کنند در زمین آنانند که لعنت بر آنها و بد خانهای دارند" و در سوره البقره (آیه 26) فرموده و آنان که بشکنند پیمان خدا را پس از بستن آن و ببرند آنچه خدا فرموده صله شود و تباهی کنند در زمین آنانند که زیانکارند.
(2) 30- همان: امام صادق (ع) فرمود: دوست دشمن علی (ع) دشمن علی (ع) باشد.
(3) 31- کتاب صفات الشیعه صدوق: بسندش تا امیر مؤمنین (ع) فرمود همنشینی با بدان مایه بدبینی به نیکانست، و همنشینی با نیکان بدان را به نیکان پیوست کند، و همنشینی نیکان با بدکاران نیکوکاران را به بدکاران پیوندد، هر کس وضعش بر شما نامعلوم است و ندانید دین او را بنگرید به آمیزشکننده او اگر دین خدا دارند او هم دین خدا دارد، و اگر جز دین خدا دارند او را بهرهای از دین خدا نباشد که رسول خدا (ص) بسیار میفرمود: هر که ایمان بخدا و روز جزا دارد نباید دوستی کند با کافر و بیامیزد با فاجر، و هر که برادری کند با کافر یا آمیزش کند با فاجر کافر و فاجر باشد.
(4) و بسندش از امام صادق (ع) که فرمود: هر که با اهل شک نشیند مشکوک باشد.
(5) 32- نوادر راوندی: بسندی تا علی (ع) فرمود: سه چیزند که هر که رعایتشان کند از شیطان رجیم در امانست و هم از هر بلا، هر که با زنی نامحرم خلوت نکند، و به مجلس سلطان وارد نشود، و بدعتگرا را در بدعتش کمک ندهد.
(6) 33- امالی طوسی: بسندش تا امام باقر (ع) فرمود: پدرم بمن سفارش کرد، پسر جانم بپرهیز از رفاقت و آمیزش با احمق، از او کناره کن و با او ستیزه مکن، زیرا احمق خار چشم است غائب باشد یا حاضر، اگر سخن گوید حماقتش او را رسوا کند، و اگر خاموش ماند در ماندگیش او را واداشته، اگر کاری کند تباهی ببار آورد و اگر رعایت شود آن را ضایع سازد، نه دانش خودش او را کفایت کند و نه از دانش دیگری بهره گیرد، از اندرزگویش فرمان نبرد و همدوش خود را ناراحت کند، مادرش دوست میدارد مرگ او را، و همسرش نابودیش را و همسایهاش دوری خانهاش را، و همنشینش تنهائی از او را، اگر کوچکتر حاضران انجمن باشد هر که را بالا دست او است درمانده کند و اگر بزرگتر آنان باشد زیردستانش را تباه سازد.
(7) 34- الدره الباهره: پیغمبر (ص) فرمود خیری نیست در رفاقت با کسی که حق برابر برای تو نبیند.
(8) و امیر مؤمنان (ع) فرمود: بریدن از نادان برابر پیوستن بخردمند است، (9) و فرمود (ع) بپرهیزید از هر که باو بددل باشید (10) و فرمود (ع) عافیت ده جزء است و نه از آن در خاموشی است جز بذکر خدا و یکی هم در ترک همنشینی سفیهانست.
(1) امام دوم (ع) فرمود: چون شنیدی کسی آبروی مردم را میبرد بکوش تو را نشناسد که آبرو برتر هر کس آشناهای اویند.
(2) امام هفتم (ع) فرمود: هر که از بدی باو غمی ندارد احسان باو هم جایی نزدش ندارد، (3) و فرمود (ع) هر که نداری شیدا کند توانگری خود وفا کند.
(4) امام نهم (ع) فرمود: بپرهیز از رفاقت با بد که چون تیغ آخته است، زیبامنظر است و زشت اثر.
(5) و امام ابو محمد عسکری (ع) فرمود: پیوستن بدان که امیدی باو داری بهتر است از ماندن با کسی که از شرش امان نداری (6) و فرمود (ع): در حذر باش از هر نرینه خیرهچشم.
(7) 35- نهج البلاغه به پسرش حسن (ع) فرمود: پسر جانم بپرهیز از رفاقت با احمق که خواهد سودت دهد و ضررت رساند، بپرهیز از رفاقت بخیل که از یاری تو باز نشیند آنجا که تو نیازمندتری باو و بپرهیز از رفاقت فاجر نابکار که او ترا ببهای ناچیز بفروشد، و بپرهیز از رفاقت با دروغزن که چون سرابست دور را بتو نزدیک جلوه دهد و نزدیک را دور.
(8) 36- نهج البلاغه: فرمود با احمق رفاقت نکن که کردارش را برایت جلوه میدهد، و دوست دارد مانندش باشی (9) و در نامه به حارث همدانی فرمود: و حذر کن از رفاقت کسی که گفتارش را پذیرند و کردارش را زشت شمارند زیرا اعتبار هر یاری بیارش باشد.
(10) و فرمود (ع): بپرهیز از رفاقت با نابکاران که بدی به بدی پیوند است.
(11) 37- اعلام الدین: پیغمبر (ص) فرمود: تنهائی بهتر از همنشین بد است (12) و فرمود (ص) با بدان بخوی آنها سازش کنید تا از آسیبهاشان سالم مانید، و با کردارشان جدائی کنید تا از آنان نباشید.
(13) 38- کافی: بسندش از امام ششم (ع) فرمود: سزاوار نیست برای مؤمن در مجلسی نشیند که در آن نافرمانی خدا میشود و نتواند آن را دگرگون سازد.
بیان: نافرمانی خدا ترک اوامر او است و انجام آنچه نهی کرده، کبیره باشد یا صغیره حق الله باشد یا حق الناس، و بدگوئی و غیبت مؤمن در شمار آنست، و اگر کسی در کنار تو یکی از این امور را انجام دهد و توانی او را دگرگون کنی و بازش داری بسختی جلوش را بگیر تا دم بندد و از آن برگردد، و ثواب مجاهدان داری، و اگر از او میترسی سخنش را ببر و حکیمانه او را بامر جائزی وادار، و باید انکار معصیت با دل و زبان هر دو باشد نه بزبان تنها با اینکه دل بدان دارد زیرا آن نفاق و زشتکاری دیگریست، و اگر نتوانی برخیز و با او منشین
(1) و اگر هم نتوانی برخاست بدل او را انکار کن و دشمنش دار تا گویا بر تابه آتشین هستی، زیرا خدای تعالی از راز دلها آگاه است، و تو در این صورت از آمرین بمعروف و بازدارندگان از منکری و اگر نه انکار کنی و نه برخیزی با توانائی با آنها تو و او برابرید در گناه چه که راضی بمعصیت شدی.
(2) 39- کافی: بسندش از جعفری که شنیدم ابو الحسن (ع) بپدرم میفرمود: چرا من تو را نزد عبد الرحمن بن یعقوب بینم؟ گفت: او دائی من است فرمود: او در باره خدا گفتار ناهنجاری دارد، خدا را وصف کند با اینکه او را وصفی نباشد یا با او بنشین و ما را واگذار و یا با ما بنشین و او را رها کن، گفتم: او هر چه خواهد بگوید گناهی بر من است که نگویم آنچه او گوید، امام فرمود: نترسی که باو بلائی فرود آید و بهمه شماها برسد، ندانی داستان آن یار موسی را (ع) که پدرش از یاران فرعون بود و چون قشون اسب سوار فرعون بموسی رسیدند از قوم موسی عقب ماند تا پدرش را پند دهد و او را بموسی پیوندد، و پدرش درگذر بود و او با وی کشمکش میکرد تا رسیدند کنار دریا و هر دو غرق شدند و خبرش بموسی (ع) رسید و فرمود او در رحمت خداست ولی بلا که فرود آید از آنکه نزدیک گنهکار است دفاعی نباشد.
(3) بیان: جعفری ابو هاشم داود بن قاسم جعفریست و از بزرگان اصحاب ماست، و بقولی او امام رضا تا آخر ائمه را دریافته و ابو الحسن اما رضا یا امام هادی است و بهتر است که مقصود سلیمان بن جعفر جعفری باشد که در مجالس مفید تصریح شده (پس از تصحیح الفاظ حدیث گوید)" خدا را وصف میکند" یعنی باوصاف جسمانی که قول بجسم و صورتست در باره خدا یا بصفات زائده که عقیده اشاعره است و لفظ (یحده) در مجالس مؤید معنی اول است، تا گوید یا با او بنشین" یعنی جمع میان نشستن با او و با ما نشود چون اگر با او نشینی فاسقی و ما با فاسقان ننشینیم با اینکه این بسا گفته او را تائید کند، و ظاهرش اینکه نشستن با اهل عقائد باطله نارواست و حرام است.
" او را بموسی پیوندد" یعنی او را بدین او درآورد یا بقشون او رساند که سرانجام هر دو یکی است (نجات پدر).
" و پدرش در گذر بود" یعنی براه باطل خود رفت و پند پسر نپذیرفت" و با او کشمکش میکرد" در ابطال مذهب او و گفتار خشمآور او ...
(4) 40- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: رفاقت نکنید با بدعتگرایان، و همنشین آنها نشوید تا در نظر مردم یکی از آنها شمرده شوید (5) که رسول خدا (ص) فرمود: هر کس بر دین دوست و همنشین خود است.
(1) بیان: تا در نزد مردم یکی از آنها باشید" دلالت دارد بر وجوب احتراز از موارد تهمت و بر اینکه کار موجب خوشبینی مردم مطلوبست در صورتی که بقصد خودنمائی و ریاء و شهرتطلبی نباشد، و بسا که برای آخرت او هم سودمند است چنانچه وارد است خدا گواهی مؤمنان را بخوبی کسی بپذیرد و گر چه خلاف آن را بداند.
" مرد بر دین دوست خود است" یعنی در پیش مردم و گواه گفته آن حضرتست یا اینکه واقعا چنین است و بیان مفسده دیگریست در مصاحبت فساق و بدعتگرایان، چنانچه وارد است، رفیق بد سرایت کند و همنشین بد گمراه کند و این روشنتر است.
(2) 41- کافی: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: چون اهل شک و بدعت را پس از من دیدید از آنها بیزاری بجوئید و دشنامشان بدهید در بارهشان بد بگوئید و آبروشان را ببرید و تو دهنشان بزنید تا طمع نکنند بفساد در اسلام و مردم از آنها حذر کنند و از بدعتهاشان نیاموزند تا خدا بدین کار برای شماها حسنه نویسد و درجات شما را در آخر بالا برد.
(3) بیان: گویا مقصود از اهل شک کسانیند که در دین شک کنند و مردم را بواسطه القاء شبهه در شک اندازند و بقولی مقصود کسانیند که بنیاد دینشان بگمانها و توهمها است مانند علماء مخالفین، و بسا مقصود از آنها فاسقان فسقنما باشد و آنهم مایه شک مردم در دین شود و نشانه سستی یقین آنهاست (و پس از تفسیر لفظ شک از قول قاموس و نهایه گوید) بدعت کم کردن حکمی است از دین یا فزودن حکمی بدان چنانچه در مصباح آمده و من گویم:
بدعت بطور کلی هر چه پس از پیغمبر (ص) پدید آمده و نص بخصوصی در آن نیامده و عمومات آیات و روایات شامل آن نیست یا بطور خصوص یا عموم از آن نهی شده و بدعت شامل اعمالی نیست که عموم ادله واردند مانند مدرسه ساختن و امثالش که داخلند در عموم امر بجا دادن مؤمنان و اسکان و اعانت بر آنان، و چون انشاء برخی کتابهای دینی و تالیفاتی که در باره علوم شرعیه باشند، و چون جامهها که در زمان رسول خدا (ص) نبوده و خوراکهای تازه در آمد که مشمول عموم ادله حلیتند و از آنها نهی نشده، و آنچه بجواز عمومی کنند اگر آن را بخصوص وارد از شرع دانند بدعت باشد (مانند سفرههائی که بنام امام یا جز او اطعام کنند) کما اینکه نماز بطور کلی بهترین موضوع کار عبادتست و همه وقت مستحب است و چون چند رکعت مخصوص در وقتی خاص معین شود بدعت باشد، و چنانچه یکی هفتاد ذکر لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ را بخصوص معین کند که مطلوب شرع است در وقت مخصوص بیاینکه نصی در باره آن وارد باشد بدعت است و خلاصه پدید آوردن چیزی در شرع که معنی ندارد بدعت است خواه اصلش تازه درآمد باشد و خواه خصوصیتش بدعت باشد، و آنچه مخالفان گفتند که بدعت باحکام خمسه
(1) تقسیم شود و مستحب و واجب هم دارد برای توجیه گفته عمر در باب نماز تراویح (نافله به جماعت در شبهای ماه رمضان) که" چه خوب بدعتی است" باطل است زیرا هر بدعت حرام است چنانچه رسول خدا (ص) فرموده: هر بدعتی گمراهی است و هر گمراهی راه بدوزخ دارد و آنچه هم عمر کرد بدعت حرام بود چون پیغمبر (ص) نهی کرده از جماعت در نماز نافله و این تقسیم سودی براشان ندارد.
و هرگز به نکند عطار آنچه تباه کرده روزگار
و ما گفتار را تمام کردیم در این باره در کتاب فتن در باب مطاعن عمر.
(2) شهید ره در قواعدش گفته: امور تازه در آمده پس از پیغمبر اقسامی دارند که بدعت نامیده نشود جز آنچه حرام است.
(3) 1- قسم واجب چون نوشتن قرآن و حدیث پیغمبر و امام (ع) در صورتی که ترس از میان رفتن آنها باشد راسا زیرا تبلیغ آنها بقرنهای آینده بطور اتفاق واجب است و هم بحکم آیه (19- الانعام: تا شما را اندرز کنم و هر که برسد باو) و این کار بانجام نرسد جز با حفظ آنها و آن در زمان غیبت واجب است نه در زمان حضور امام زیرا مسئول حفظ آنها امام است و خللی در آن راه ندارد.
(4) 2- حرام و آن بدعتی است که قانون تحریم و دلیل آن فرا گیردش چون مقدم داشتن دیگران بر ائمه معصومین و گرفتن مقام آنها، و برای خود خواستن حاکمان ناحق اموال عمومی را و منع آنها از مستحقانش، و جنگیدن با اهل حق، پراکندن و تبعید آنان، و کشتن به مجرد بدبینی، و واداشتن به بیعت با فاسقان و پابند ماندن بدان بیعت، و حرام دانستن نقض آن، و غسل پاها بجای مسح، و مسح بر غیر بشره قدم و نوشیدن بسیاری از نوشاکها، و جماعت در نماز نافله، و اذان دوم در روز جمعه، و حرام کردن متعه زنان، و متعه در حج، و شوریدن بر امام بر حق، وارث دادن بخویشان دور و منع نزدیکتران و منع خمس از اهل آن، و افطار بیوقت و جز آن از تازه درآمدهای مشهور، و از آنها است باجماع فریقین رشوهای که کارگران حکومت در خرید و فروش از مردم ستانند.
(5) 3- آنچه مستحب است و دلیل استحباب آن را فرا گیرد مانند ساختن مدارس و کاروانسراها و از این قسم نیست موکبی که سلاطین بر پا کنند تا پیش مردم بزرگ باشند مگر آنکه سبب ترس دشمن اسلام باشد.
(6) 4- مکروه: و آنست که مشمول دلیل کراهت باشد چون فزودن در تسبیح زهرا (ع) و وظیفههای دیگر یا کم کردن از آنها، و خوشپوشی و خوشخوری بکمتر از حد اسراف، و بسا به حرمت کشد اگر به عیالش زیان رسان
(1) 5- مباح که دلیل اباحه آن را فرا گیرد چون بیختن آرد، زیرا روایت است که نخست چیزی که مردم پس از رسول خدا (ص) پدید کردند بکار گرفتن آرد بیز بود، زیرا زندگی نرم و با رفاه از مباحاتست و وسیله آن هم مباح است.
در نهایه گفته: بدعت دو گونه است: بدعت هدایت و بدعت گمراهی، و هر بدعتی بر خلاف امر خدا و رسولش باشد ضلالت و مردود، و هر چه فرا گرفته عموم خواست خدا و تشویق او یا رسولش باشد پسندیده است، و هر چه نمونهای در شرع ندارد چون نوع خاصی از بخشش و کار خیر باز هم پسندیده است ولی نباید بر خلاف دستور شرع باشد زیرا پیغمبر (ص) برایش ثوابی مقرر کرده و فرموده: هر که روش خوبی برپا کند ثواب آن را برد و ثواب هر که بدان عمل کند، و در باره ضد آن فرموده: هر که روش بدی بنیاد کند گناه آن و گناه هر که آن را بکار بندد بر او باشد، و این در صورتیست که خلاف امر خدا و رسولش بود، سپس گفته: بیشتر مورد استعمال لفظ مبتدع در مورد مذموم است پایان.
مقصود از دشنام به بدعتگزار سخنی است که او را خوار کند، شهید ثانی، ره گفته:
میتوان سخنی رو در روی آنها گفت که درست باشد و راست نه سخن دروغ، و آیا این نوعی نهی منکر است که باید شروط آن رعایت شود یا استخفاف آنان مطلقا روایت ظاهر روایت و فتاوی وجه دوم است و اولی احوط است، و دلالت دارد بر جواز او در رو برو شدن با آنها بدان و رجحان آن روایت برقی از امام ششم (ع) که: چون فاسق آشکار کند فسق خود را نه احترامی دارد و نه غیبتی و روایت مرفوعه محمد بن بزیع که از تمامت عبادت بدگوئی از اهل ریب است پایان" و القول فیهم" یعنی بدگوئی و ندامت آنان و بنقل از قاموس و صحاح وقیعه را به غیبت تفسیر کرد.
" تو دهنی بآنها" آوردن دلیل قاطع است بر رد آنها که نتوانند پاسخ گفت چنانچه خدای تعالی فرموده (258: البقره پس مبهوت شد آنکه کافر بود)" در برابر دلیل حضرت ابراهیم".
و بسا که بمعنی بهتان زدن باشد برای مصلحت که مجوز آنست و معنی اول روشنتر است ...
(2) 42- کافی: بسندش تا امام صادق (ع)، فرمود: نشاید مسلمان برادری کند با فاجر و با احمق و نه دروغزن.
بیان: ... برادری کردن یا ربودن و رفاقت است که بدنبال او باشد و حقش را رعایت
کند و رازدارش گردد، و با مال و جاه خود با او همدردی کند ... و فاجر آنکه پرده دین را دریده و نابکار است، و ذکر دروغزن پس از آن برای اینست که زیان او از فاجران دیگر بیشتر است.
(1) 43- کافی: بسندش تا امیر المؤمنین (ع) که هر بار بالای منبر میرفت میفرمود: شایسته مسلمانست که از برادری سه کس دوری کند: بیآبرو، و احمق و دروغزن، اما بیآبرو میخواهد کار خود را برایت جلوه دهد، و میخواهد که مانند او باشی، و در امر دین و معاد بتو کمکی نکند، و همنشینی با او جفا و سختدلی است، و ورود و خروجش برای تو ننگ است، و اما احمق تو را بخیری نرساند، و امیدی نیست که بدی را از تو بگرداند و گر چه خود را به تلاش اندازد و بسا که سود تو را خواهد و زیانت رساند، پس مرگش به از زندگی او باشد، و خاموشیش به از گویائیش، و درویش به از نزدیکیش، و اما دروغزن برای اینکه با او زندگی گوارا نداری، سخن تو را بدیگران برد، و از دیگران را برای تو آورد، چون خبر تازه درآمدی بتو رسد آن را به دیگری کشاند تا آنجا که بسا راست گوید و باور نشود، و وادارد مردم را بدشمنی با همدیگر، و از آن کینهها در سینهها برآید، پس از خدا بترسید و خود را واپائید.
(2) بیان: پس از تفسیر ماجن، به بیآبرو و کسی که در کارش بیباک است گوید: بسا که مقصود از جفا دوری از آداب نیک است، و در اخبار بسیار باین معنا آمده و اینجا هم مناسب است، و میتواند که مقصود سرسختی و ترک صله و نیکی باشد و بتفسیر نهایه: جفا دوری کردن و ترک صله و نیکی است و از این معنا است حدیث" من بدا جفا": هر که بیابانی شد سر سخت میشود چون کم با مردم آمیزش دارد ...
(و ورود و خروجش بر تو ننگ است" یعنی رفت و آمد با او" تو را بخیری نرساند" یعنی در مشورت با او" سخن تو را بدیگران برد) یعنی بمردم از قول تو دروغ گوید و از آنها به تو دروغ گوید و میان شماها را بهمزند و اعتمادی بسخن او نباشد چون عادت بدروغ دارد و فائده از او برده نشود و بعلاوه میان مردم القاء دشمنی کند (در باقیمانده شرح طولانی فائده عمومی نبود و از ترجمه آن صرف نظر شد مترجم).
" خود را واپائید" یعنی برادر و رفیق دیگری جز اینها برای خود برگزینید چون ضرر آنها دانستید، اینکه بترسید از پیامدهای بد این رفاقت و دوستی بگیرید که ضرر دین و دنیا ندارد، و بقولی مقصود اینست که خود را بپائید و گفته دروغزن را نپذیرید و بقولشان با مردم دشمنی نکنید با اینکه خدای تعالی (16: الحجرات) فرموده: اگر فاسقی خبری بشما داد روشنگری کنید (تا بفهمید درست است یا نه) و این تفسیر تا اندازهای بعید است.
(1) 44- کافی: بسندش تا امام چهارم (ع) که بامام باقر (ع) فرمود: پسر جانم بنگر به پنج کس و با آنها یار مشو، و گفتگو مکن، و همسفر مباش، گفتم پدر جان کیانند؟ فرمود:
بپرهیز از مصاحبت دروغزن که چون سرابست دور را بتو نزدیک نماید، و نزدیک را دور، بپرهیز از مصاحبت فاسق که تو را بیک خوراک یا کمتر بفروشد بپرهیز از مصاحبت بخیل که مالش را از تو دریغ دارد در نیازمندترین حال تو بدان، و بپرهیز از مصاحبت احمق که چون خواهد سودت دهد زیانت رساند، بپرهیز از مصاحبت قاطع رحم که در سه جای قرآن خدا عز و جل او را ملعون یافتم، خدا عز و جل (26: محمد) فرماید: آیا امید است که اگر پشت دهید در زمین تباهی کنید و قطع رحم نمائید آنانند که خدا لعنتشان کرده و کرشان کرده و کورشان کرده".
و فرمود (25: الرعد) آنان که بشکنند پیمان خدا را پس از بستن آن و قطع کنند آنچه را خدا فرموده صله شود و تباهی کنند در زمین آنانند که لعنت دارند و خانه بد دارند.
و فرمود در سوره البقره (آیه 26) آنان که بشکنند پیمان خدا را پس از بستنش و قطع کنند آنچه را خدا فرموده صله شود و تباهی کنند در زمین هم آنها زیانکارند.
(2) بیان: چون سراب است" بقول راغب سراب درخشانی بیابانست که آب نماید، چون به چشم درآید، و بکار رود در آنچه بیحقیقت است مانند لفظ شراب در آنچه با حقیقت است، خدا چون سرابی در بیابانها که تشنه پندارد آبست" و فرموده و براه افتند کوهها و سراب شوند" (آیه اول 39: نور و دوم 20 النبأ) پایان و بسا گویند: مقصود از کذاب و دروغزن آنکه بر خدا و رسولش دروغ بندد با فتواهای باطل و بسا اشاره باشد بقول خدای تعالی و آنان که کافرند کردارهاشان چون سرابیست در بیابانها آیه 39 سوره نور".
" نزدیک کند" یعنی بدروغ خود دور را بحق نزدیک نشان دهد یا دور از عقل را نزدیک نشان دهد و بعکس تو را فروشنده است" یا بیعت کند و اولی روشنتر است تا گوید: (3)" فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ" بیضاوی گفته: یعنی اگر متصدی امور مردم شوید و فرمانگزار آنها گردید، یا اگر رو گردانید و پشت باسلام کنید" فساد کنید در زمین و قطع رحم کنید" برای اجرای ولایت و کشیدن آن بوضع دوران جاهلیت از رقابت و جنگیدن با خویشان، معنی اینست که چون در دین سستند و بر دنیا حریص بایدشان که از وضع حال آنها بآنها گفت بسا چنین باشند و هم آنانند که خدا لعنتشان کرده است برای تباهکاری و قطع رحم، و کرشان کرده از شنیدن حق و پذیرش آن، و کورشان کرده، و راه نبرند بدان ...
(عهد خدا) گفتند: خدا را چند عهد است: یکی آنکه بحکم عقل از بندههایش گرفته
که آیات آفاق و انفس را بدانها نموده، و دلیل بر وجود صانع و قدرت و علم و حکمت و یگانگیش آورده.
دوم پیمان اقرار به پروردگاریش که بدان اعتراف کردند و گفتند: بلی آنجا که فرمود:
آیا من پروردگارتان نیستم (اشاره دارد بآیه 171 سوره اعراف).
سوم: پیمانی که از اهل کتاب گرفته در کتابها که به پیغمبرانشان فرو فرستاده که محمد (ص) را باور دارند.
چهارم: پیمانی که از همه امتها گرفته برای تصدیق پیغمبرانشان با معجزات و اینکه از او پیروی کنند و حکم او را مخالفت نکنند.
و پنجم: پیمان بر ولایت اوصیاء، و پیمان او بر دانشمندان که بیاموزند نادانان را و بیان کنند آنچه در کتاب خداست و نهانش ندارند، و ششم پیمانی که از پیغمبران گرفته بر اینکه رسالت خود را برسانند و دین را بر پا دارند و در آن تفرقهاندازی نکنند.
و همه این پیمانها شکسته شده مگر آخری، و میثاق بقول مفسران آیات و کتب خدا و التزام و پذیرش بنده است ...
و در تفسیر امام در باره آیه بقره" آنان که میشکنند عهد خدا را" آمده یعنی آن عهدی که بر آنها گرفته شده برای خدا بربوبیت، و برای محمد (ص) به نبوت، و برای علی (ع) بامامت و برای شیعههاشان بمحبت و کرامت ..." و قطع کنند آنچه را خدا فرموده صله شود" از همه خویشان با بررسی حال آنها، و برترین رحم که حقش واجبتر است رحم محمد است (ص) که حقشان از حق او است چنانچه حق خویشان آدمی برای پدر و مادر است، و حق آن حضرت بزرگتر است از حق پدر و مادر، همچنین حق خویش آن حضرت بزرگتر است و قطعش دردناکتر و رسواتر.
" و تباهی کنند در زمین" به بیزاری از امام مفترض الطاعه و اعتقاد بامامت ممنوع الاطاعه" و آنانند که زیانکارند" که خود را بدوزخ انداخته و از بهشت محروم ساخته، وای بر این زیانی که عذاب ابد را بر آنها بایست کرده و از نعمت ابدی محرومشان کرده.
و بقولی در تفسیر" میبرند آنچه را خدا فرموده صله شود" که در آن درآید تفرقه میان پیغمبران و کتابهاشان بتصدیق بعضی و رد بعضی و ترک دوستداری مؤمنان، و ترک جمعه و جماعت مقرره، و هر آنچه در آن کناره از خیر است و دست آوردن شر، زیرا که آن ببرد صله میان خدا و بنده را که هدف اساسی از هر وصل و فصل است.
و اینکه فرمود لعن در سه آیه است یکم و دومش روشن است و اما سومی برای اینست که
زیانکاری خصوص بتفسیر امام بایست لعن و دوری از رحمت خدای سبحان است چه که در بسیاری آیات قرآن کفار را به زیانکاری توصیف کرده مانند آیه 68 سوره برائه، و 98 سوره الاعراف، و 108 سوره النحل، و 36 سوره الانفال.
و 77 سوره الاعراف، و 51 سوره العنکبوت، و 31، سوره البقره، و 14 سوره الزمر، و 95 سوره یونس و 62 سوره الزمر، و 65 سوره الزمر و آیه 85 سوره آل عمران و آیه 9 سوره المائده (از ذکر آیات بهمان شماره آنها و سوره آنها که از پاورقی ص 212 گرفته شده است اکتفا شد و میتوان بدانها مراجعه کرد مترجم).
(1) 45- کافی: بسندش از شعیب عقرقوفی که از امام ششم (ع) در باره قول خدا عز و جل (139: النساء) و البته نازل شده بر شما در قرآن که چون شنوید آیات خدا انکار شوند به مسخره گیرند آنها را تا آخر آیه، پرسیدم فرمود: مقصود از آن اینست که چون شنوید کسی حق را انکار کند و دروغ شمارد و در امامان بدگوئی کند از نزد او برخیز و همنشین او نباش هر که میخواهد باشد.
(2) بیان: آنچه در قرآن نازل شده گوید اشاره است بآیه 68 سوره الانعام" چون دیدی آنان را که درافتند در آیات ما روگردان ازشان تا درافتند در حدیث دیگر و اگرت شیطان فراموشت کند پس از یادآوری منشین با مردم ستمکار" چون الانعام مکیه است و این آیه مورد سؤال در سوره النساء است که مدینه است و از این رو امام برای اشاره بدان این آیه را انتخاب کرده و دنبال آیه مورد سؤال اینست که: ننشیند با آنها تا درافتند در حدیث دیگری زیرا شما در صورت همنشینی مانند آنها باشید و راستش خدا فراهمکننده منافقان و کافرانست در دوزخ با هم.
... و در اخبار بسیاریست که آیات خدا ائمه (ع) باشند یا آیاتی که در باره آنها نازل است و علی بن ابراهیم در اینجا گفته: آیات خدا همان امامانند، و بقول بیضاوی نهی از همنشینی در صورتیست که مسخره کن و معاند باشد و امید هدایت در او نباشد و مورد تائید است.
" شما در این صورت مانند آنهائید" در گناهکاری زیرا توانید روگردانید و انکار عملی کنید یا در کفر هم اگر رضا دهید بکار آنها یا برای اینست که همنشینی طعنهزنان در قرآن که ملایان یهود بودند همان منافقان بودند بدلیل اینکه بدنبالش فرموده" راستی که خدا فراهم آورنده منافقان و کفار است در دوزخ با هم" یعنی هم آنها که نشینند و هم آنها که در برشان نشینند پایان و در آیه اشاره دارد که مورد منع از مجالست هر منافقی است خواه خویش تو باشد یا نه
و خواه در ظاهر همکیش تو باشد یا نه و خواه در ظاهر در شمار اهل علم باشد یا نه، و خواه از حکمرانان باشد یا دگران در صورتی که بیم ضرر نداشته باشی.
(1) 46- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: هر که ایمان بخدا و روز جزاء دارد ننشیند در مجلسی که کم شمارند در آن امام را یا عیب کنند و بد گویند از مؤمنی.
(2) بیان: نباید بنشیند یا نمینشیند" و گویا اشاره است بقول خدای تعالی (22: المجادله) نیابی مردمی را که ایمان بخدا و روز جزا دارند و دوستی کنند با کسی که مبارزه کند با خدا و رسولش" و در آن راندن بزرگی است از شنیدن غیبت مؤمن چون آن را برابر کم شمردن امام ساخته که معنی آن بدگوئی و نکوهش امام است.
(3) 47- کافی: بسندش تا امیر مؤمنان (ع) فرمود: هر که ایمان بخدا و روز جزا دارد جای تهمتآور نایستد.
(4) بیان: گویا مقصود نهی از حضور در جاییست که مایه تهمت بفسق یا کفر باشد، یا باخلاق بد بهر وضعی از ایستادن و راه رفتن و نشستن و جز آن زیرا نزد مردم مایه تهمت باین اوصاف شود و گاهی باو سرایت کنند، و پس از تفسیر لغت از مغرب گوید: و از آنست حدیثی که گوید: وانه هر چه تو را بشک اندازد، و بدان چه تو را در شک نیندازد، و راستش دروغ جزء ریبه است، و راستی سبب آرامش، مقصود از ریبه هر آنچه سبب ناراحتی خاطر و پریشانی آنست نبینی که با طمانینه برابر کرده که مایه آرامش است، چون نفس تا در شک است آرام نیست و چون یقین کند آرام شود پایان سخن مغرب.
و بسا مقصود منع از همنشینی شبههاندازان باشد که در دین شبهه نمایند و آن را زیرکی و باریکبینی شمرند و مردم را از راه یقین گمراه سازند چون بیشتر فلسفهبافان و متکلمان که هر که با آنها نشیند و گفتگو کند بچیزی ایمان ندارد و در دلش مرض شک و نفاق پدید آید و نتواند در هیچ اصل دینی بیقین رسد بلکه یک الحاد عقلی بر او رخ دهد که پابند بچیزی نباشد و یقین بچیزی نکند چنانچه وارسته از دین بهیچ ملتی و کیشی ایمان ندارد و چنانند که خدا فرموده (10: البقره) در دلشان مرضی است و خدا مرض را بر ایشان فزاید" و بیشتر مردم زمان ما باین راه رفتند و کمتر مؤمن درستی یافت شود، خدا ما و برادران مؤمن ما را از آن در پناه گیرد و از مهلکهها برهاند.
(5) 48- کافی: بسندش تا عبد الأعلی که شنیدم امام ششم (ع) میفرمود: هر که ایمان به خدا و روز جزا دارد، نباید در مجلسی نشیند که در آن امامی نکوهش شود یا مؤمنی کم شمرده شود.
(1) بیان: مانندش با اندک تغییری در متن و سند گذشت.
(2) 49- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: سه انجمن است که خدا دشمنشان دارد، و خدا نقمتش را بر آنها فرستد با آنها ننشینید و با آنها هممجلس نشوید: مجلس کسی که زبانش بدروغ فتوی میدهد، و مجلسی که با دشمنان ما در آن نوآوری و یاد ما در آن کهنهپرستی است، و مجلسی که در آن بازدارنده از ما باشد و تو میدانی، گوید و آنگاه امام ششم سه آیه از قرآن خواند که گویا در دهان مبارکش حاضر بودند یا گفت: در مشتش بودند.
1- (108 سوره الانعام) و دشنام ندهید کسانی که میخوانند جز خدا را تا خدا را ندانسته دشنام دهند.
2- (68 سوره الانعام) و چون دیدی کسانی که درافتند در آیات ما از آنها روگردان تا در حدیث دیگر درافتند.
3- (116 سوره النحل) بزبان دروغگو نگوئید این حلال است و این حرام تا به دروغ بخدا افترا بزنید.
(3) بیان: (بعد از توضیحی در سند حدیث) گوید: نقمت یا کیفر دنیوی است یا لعنت و حکم باستحقاق کیفر در آخرت" و هممجلس نشوید" یا تاکید است برای اینکه با آنها ننشینید یا مقصود از همنشینی همراهی بهر صورتست و مقصود از مجالست آنکه با دوستی و همدمی و رفاقت باشد چنانچه گویند: فلانی انیس جلیس او است، و ترقی از مادون است با علی که عادت عربست و بروش آنست قول خدای تعالی (3: سوره سبا) و نه خردتر از آن و نه بزرگتر و هم گفته او (255: البقره) و نگیرد او را چرت و نه خواب" و بسا بر عکس است و مقصود از همنشینی آنکه چسبیده بآنست چون قول خدای تعالی (17: ق) از راست و چپ همنشینی باشد" یا مقصود از یکی حقیقت همنشینی است و از دیگر هر گونه یاری و رفاقت.
و چند فرق میان قعود و جلوس از نظر تحقیق لغوی گفتند ولی با مورد حدیث چندان مناسبتی ندارد مگر بزور (و آنگاه از مصباح و فارابی فرق میان معنی دو لفظ را بیان کرده که ترجمهاش سودی برای عموم ندارد مترجم.)
(و پس از تفسیر برخی الفاظ حدیث گوید) و تو میدانی که او مردم را از ما باز میدارد و تبلیغ بر علیه ما دارد و اگر ندانی بر تو در همنشینی او باکی نیست تا گوید تردید در اینکه در دهانش بود یا در مشتش از راویست و غرض اینست که تعجب کرده از استشهاد فوری بآیات بیاندیشه و درنگ.
و ذکر آیات بر خلاف ترتیب مطالبست آیه سوم راجع بدروغی در فتواست، و اولی برای
مطلب دومی است زیرا در اخبار که مقصود از دشنام بخدا دشمنی باولیاء خداست، و اگر در مجلسی نشست که در آن ذکر دشمنان خداست یا خاموش ماند و سازشکار باشد یا بآنها تعرض کند در گفتگو و مشمول آیه گردد.
(1) و در روضه کافی ضمن حدیثی طولانی است که با مردم ظاهرسازی کنید و آنها را بجان خود نیندازید، و بآن بطاعت پروردگار خود بپردازید، و بپرهیزید از دشنام بدشمنان خدا آنجا که میشنوند از شما تا دشنام دهند خدا را ندانسته، و شایسته است بدانید دشنام بخدا چه اندازهای دارد و چگونه است؟ راستش هر که اولیاء خدا را دشنام دهد دشنام بخدا را از پرده بدر آورده، و چه کسی ستمکارتر است نزد خدا از آنکه دشنامتراشی کند برای خدا و دوستانش پس آرام باشید، آرام و پیرو امر خدا باشید و لا حول و لا قوه الا بالله.
(2) و روایت کرده عیاشی از آن حضرت علیه السلام که از این آیه پرسش شد و فرمود: کسی را دیدی که خدا را دشنام دهد؟ گفت: نه، و چگونه باشد؟ فرمود هر که ولی خدا را دشنام دهد خدا را دشنام داده، (3) و در اعتبار آمده از آن حضرت (ع) که باو گفته شد ما در مسجد مردی را بینیم که آشکار بدشمنان شما دشنام دهد فرمود: چیست بر او خدایش لعنت کند که بما تعرض کرده خدا فرموده: و دشنام ندهید آنان را که میخوانند تا آخر آیه گفت: و امام صادق (ع) در تفسیر این آیه فرمود: دشنامشان ندهید که آنها هم بشما دشنام دهند و فرمود: هر که به ولی خدا دشنام دهد بخدا دشنام داده، (4) پیغمبر (ص) بعلی (ص) فرمود: هر که بتو دشنام دهد به من دشنام داده، و هر که بمن دشنام دهد بخدا دشنام داده و هر که بخدا دشنام دهد او را سر نگون بدوزخ کند.
و آیه دوم راجع بمطلب سوم است زیرا در اخبار آمده که مقصود از آیات امامان علیهم السلام باشند و علی بن ابراهیم (5) در تفسیر قمی روایت کرده از پیغمبر (ص) فرمود: هر که ایمان بخدا و روز جزا دارد در مجلسی ننشیند که در آن دشنام بامامی داده شود یا غیبت و بدگوئی از مسلمانی شود زیرا خدای تعالی در قرآنش میفرماید: و چون دیدید درافتند در آیات ما- الآیة- و بقولی آیه یکم برای مطلب سوم است و آیه دومی برای مطلب دوم، و خوض در چیزی طعنه زدن در آنست چنانچه خدا فرمود: (45 سوره المدثر) و بودیم ما که خوض میکردیم با خوضکنندهها.
و برگردیم به تفسیر آیه، بقول مفسران قرآن" سب نکنید آنان که میخوانند آنها را بجای خدا" گفتند: یعنی نام نبرید معبودانی که آنها را میپرستند بزشتی و بدی" تا دشنام دهند بخدا بتجاوز" یعنی تجاوز از حق بباطل (ندانسته) یعنی از روی ندانستن مقام خدا و آنچه
که باید او را بدان نام برد دستور.
(1) و من گویم: بنا بر تفسیر ائمه علیهم السلام بسا که معنای بغیر علم اینست که بغیر علم بر اینکه دشنام اولیاء خدا دشنام بخداست.
" چون دیدی آنان را که خوض کنند در آیات" گفتند: یعنی بدروغ شمردن و مسخره کردن بآن آیات و طعنه زدن بدانها" روگردان از آنان" یعنی با آنها منشین و برخیز از بر آنها" تا افتند در حدیث دیگری جز قرآن ... و از آن پس فرمود" و اگر آنکه فراموشت کرد" و تو را به وسوسه خود انداخت تا نهی را فراموش کنی" پس ننشین پس از یادآوری" یعنی پس از آنکه به یادت آمد آن نهی" با مردم ستمکار" که ستم کردند اینکه دروغ شمردن و مسخره کردن را به جای باور کردن و احترام بآیات نهادند.
" و نگوئید برای آنچه وصف کنند زبانهای شما" ... بقول بیضاوی یعنی دروغ نگوئید بوصف کردن زبان خود که بگوئید این حلال است و این حرام.
یا اینکه نگوئید: این حلال است و این حرام تا زبان شما دروغ را نمودار کند و معرفی نماید و حرام نکنید و حلال نکنید بمجرد گفتار زبان خود بیدلیل بر آن: و اینکه زبان وصف کند دروغ را مبالغه است در کذب و دروغ بودن سخن آنها که گویا حقیقت دروغ ناشناخته بوده و زبان آنان با سخن بیحقیقت آنها آن را وصف کنند و بشناسانند، و از این جهت است که آن را شیواتر سخن دانستند مانند قول عرب در وصف زیبائی محبوب که: رخش زیبائی را وصف میکند و چشمش جادوگری معرفی میکند" تا افتراء بندید خدا را بدروغ" بیان نتیجه کار آنها است نه بیان هدف و غرص آنها چنانچه در قول خدای تعالی (آیه 8 سوره قصص) تا باشد براشان دشمن و اندوهزا.
(2) 50- کافی: بسندش تا امام ششم (ع)، فرمود: چون گرفتار شدی به ناصبیها (دشمنان خاندان پیغمبر (ص) و بهمنشینی با آنان چون کسی باش بر روی تابه و سنگ سرخ است تا بر خیزی چون خدا دشمنشان دارد و لعنتشان میکند، و چون دیدی سخن یکی از امامان را بناروا در انداختند برخیز زیرا خشم خدا در آنجا بر سرشان فرود آید.
(3) بیان: (پس از نقل معنی لغت وصف از نهایه و حدیث او که در باره نماز آورده که در حال تشهد یکم گویا بر سر رضف (سنگ تافته) بود گوید): دستخط خدا و خشم او لعن بر آنها است و حکم بعذاب و خذلانشان، و منع الطاف از آنان، و چون بر آنها فرود آید بسا که شامل حال کسی شود که همنشین و نزدیک آنها است پس لازم است دوری از آنها و از همنشینی آنها در صورتی که از روی تقیه و ضرورت نباشد.
(1) 51- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: هر که بنشیند نزد دشنامگوی اولیاء خدا البته نافرمانی کرده خدا را.
بیان: دلالت بر حرمت نشستن با ناصبیها و گر چه در آن جلسه دشنام ندهند و این هم در صورتیست که تقیه در میان نباشد.
(2) 52- کافی: بسندش تا امام پنجم (ع) فرمود: هر کس بنشیند در مجلسی که یکی از امامان در آن دشنام داده میشود و میتواند انتقام گیرد (میتواند برخیزد، برگردد خ ب) و نکند خدا در دنیا جامه خواری بر او پوشاند و در آخرت عذابش کند، و خوبی آنچه را از معرفت ما باو ارزانی داشته از وی سلب کند.
بیان: (پس از شرح لفظ انتصاف از قول قاموس گوید): و انتقام سب امام اینست که او را بکشد اگر بر جان و آبرو و مالش ترسی ندارد بر مؤمن دیگری هم ترس جان و آبرو و مال ندارد.
سلب خوبی معرفت بطور کلی یا اینکه مقداری از آن و سلب کمال آن.
(3) 53- کافی: بسندش تا یمان بن عبید الله که گفت یحیی بن ام طویل را دیدم در میدان کوفه ایستاده و سپس با آواز هر چه بلندترش فریاد زد: ای گروه دوستان خدا براستی ما بیزاریم از آنچه بگوش شما رسد، هر که علی (ع) را سب کند لعنت خدا بر او باد، و ما بیزاریم از خاندان مروان و آنچه جز خدا بپرستند، سپس آوازش را آهسته کرد و میگفت: هر که دشنام دهد دوستان خدا را با او همنشین نشوید، و هر که شک دارد در عقیدهای که ما داریم در بروی او باز نکنید، و هر کس از برادرتان که نیازمند شود از شما خواهش کند البته که به او خیانت کردید (یعنی بیخواهش نیاز او را برآورید) پس این آیه را میخواند (29: الکهف) به راستی آماده کردیم برای ستمکاران آتش که فرو گیرد آنها را سراپردههای آن، و اگر فریادرسی خواهند (از تشنگی) فریاد آنها رسند با آبی چون مس گداخته که چهرهها را کباب کند چه بد نوشابهای و چه بد آسایشگاهی.
بیان: یحیی بن ام طویل مطعمی از یاران امام حسین (ع) است، و فضل بن شاذان گفته:
در زمان امامت امام چهارم در آغاز کارش جز پنج کس با او نبودند و یکی از آنها را یحیی بن ام طویل نام برده، (4) و از امام صادق (ع) روایت است که فرمود: همه مردم پس از امام حسین (ع) از دین برگشتند جز سه تن: ابو خالد کابلی و یحیی بن ام طویل و جبیر بن مطعم و پس از آن مردم پیوستند بامام و بسیار شدند و در روایت دیگر مانند آن آمده و جابر ابن عبد الله انصاری را افزوده، (5) و از امام باقر (ع) روایت است که حجاج او را دستگیر کرد و باو
گفت ابو تراب را لعن کن، و فرمان داد دو دست و دو پایش را بریدند و او را کشت.
(1) من گویم: اینان بزرگان اصحاب خاص ائمه علیهم السلام بودهاند.