چند باب: در باره معاشرت با خویشاوندان و بردگان و خدمتکاران بیشتر در درون خانمان
اشاره
آیات قرآن: 1- (در سوره بقره آیه 83) و چونان که ستاندیم از بنی اسرائیل پیمان بر اینکه نپرستند جز خدا را و بر احسان به پدر و مادر.
2- در انعام (151) بگو بیائید تا بر شما بخوانم آنچه را که حرام کرد بر شما پروردگار از اینکه انباز نسازید چیزی را و بپدر و مادر احسان کنید و نکشید فرزندانتان را از نداری، ما هستیم که روزی دهیم شما را و آنان را.
3- در سوره توبه (آیه 23) ایا کسانی که ایمان آوردید برنگیرید پدرانتان را و برادرانتان را اولیاء خود اگر برگزینند کفر را بر ایمان و هر که از شما بدانها پیوندد آنان همان ستمکارانند 24- بگو اگر باشند پدرانتان و پسرانتان و برادرانتان و همسرانتان و عشیرهتان و دارائیها که بدست آوردید و تجارتی که از کسادش ترسانید و خانههای نشیمن که پسندید محبوبتر نزد شما از خدا و رسولش و جهاد در راهش پس درنگ کنید تا خدا فرمانش را بر شما برآورد و خدا رهنمائی نکند مردم بزهکار را.
4- سوره اسراء (آیه 23) فرمان داد پروردگارت که نپرستید جز او را و احسان به پدر و مادر را چون که نزد تو پیر شوند یکیشان یا هر دو برویشان اف مگو و اندهشان نکن و سخن محترمانه بآنها بگو.
(1) 24- و تواضع کن در برابر آنان با مهربانی و بگو پروردگارا بدانها مهربان باش چنان که مرا با مهربانی پروریدند.
25- پروردگارتان براز دلتان داناتر است اگر شایسته باشید راستش که او بر توبهکاران بسیار آمرزنده است.
سوره مریم (14) و احسان بپدر و مادرش و نبود زورگو و گنهکار. 32- فرمود و احسان بمادرم و نساخت مرا زورگو و بدبخت.
6- سوره العنکبوت (آیه 8) و سفارش کردیم آدمی را در باره پدر و مادرش به نیکی و اگر با تو در افتند که مشرک شوی بمن بدان که دانش بدو نداری فرمانشان مبر برگشت شماها بسوی من است و آگاه سازم شما را بهر چه میکردید.
7- سوره لقمان (آیه 14) و سفارش کردیم آدمی را در باره پدر و مادرش بدل کشیده او را مادرش به سستی بر سستی و از شیر بریدنش در دو سال است که باید شکر کند مرا و پدر و مادرش را بسوی من است گردش- 15- و اگر با تو در افتند تا مشرک شوی بر من بدان که ندانی فرمانشان مبر و همصحبت آنها باش در دنیا بخوبی.
8- سوره احقاف آیه (15) و سفارش کردیم بآدمی در باره پدر و مادرش باحسان به دل کشیده او را مادرش بناخواه و او را زائیده بناخواه و سختی و دوره آبستنی و شیر بریدنش سی ماه است.
اخبار این باب
(2) 1- کافی بسندش تا یک راوی از امام ششم (ع) گوید نزد آن حضرت بودم که به عبد الواحد انصاری در باره بر بوالدین فرمود در زمینه تفسیر قول خدا عز و جل که" و بالوالدین احسانا" ما حاضران پنداشتیم مقصود حضرتش تفسیر آن آیهایست که در سوره مبارکه بنی اسرائیل است (آیه 23)" فرمانداده پروردگارت که نپرستید جز او را و در باره والدین باحسان بر آنان" و چون پس از آن بدیدارش رسیدم از حضرتش آیه را پرسیدم (این پرسنده زراره بوده که کلمه عمن رواه در سلسله سند روایت تصحیف کلمه زراره است) آن حضرت فرمود مقصود من آن آیه بود که در سوره لقمان است (آیه 14)" و سفارش کردیم آدمی را در باره والدینش به نیکی کردن کلمه حسنا در قرائت معروفه در قرآن ثبت نشده و بسا قرائت خاص ائمه باشد و یا تفسیر عرفی جمله باشد امام فرمود که دنبال سفارش در آیه آمده است و اگر با تو در افتند که شریک سازی با من چیزی را که ندانی پس فرمانشان مبر (یعنی سفارش را بدینجا محدود کرده است) پس زراره گفت راستش آن سفارش سوره بنی اسرائیل بالاتر است که فرمان داده بصله پدر و مادر و رعایت حقشان در هر حال و گرچه درافتند با تو در اینکه شریک سازی با من آنچه را ندانی (زراره به اطلاق آیه استناد کرده پس امام فرمود: نه بالاتر نیست بلکه در آیه لقمان هم فرمان داده بصله آنها و اگر چه با او برای شرک درافتند و در این آیه نیفزوده در حق آنان جز عظمت و والائی (و نهی در خصوص پیروی آنها در شرک است و آیه بنی اسرائیل هم تا این جا اطلاق ندارد چون امر بدعای خیر برای آنها کرده که مخصوص بوالدین مسلمانست بقرینه طلب آمرزش اخروی که شامل کافر نیست ولی در دنبال آیه لقمان که آیه (15) است پس از نهی از پیروی در شرک فرموده" در دنیا بخوبی با آنها برخورد کن که شامل مشرک هم میشود" و نیفزوده خداوند در این آیه نسبت بحق آنها مگر عظمت و والائی پایان خبر کافی.
(1) شرح مصنف گفته این خبر از اخبار سخت و غامض است که هر دسته از بزرگان علماء و اهل حدیث در حل آن برای دور و دراز رفتهاند و با رجوع بگفتهاشان در شایان توجهی نسفتهاند و در آن اعتراضاتی است از نظر لفظ که کلمات آیه در حدیث با قرآن موافق نیست و از جهت معنا و مضمون (سپس در حل آن از کلام خود و دیگران چند وجه مفصل آورده که به زبان علمی و ادبی اداء شده و برای پارسی زبانان که منظور از این ترجمهاند سودی ندارد و بلکه مایه سرگیجه آنها است و از این رو نظر بترجمه مشروح حدیث که برای عموم مفهوم است و همه اعتراضات در ضمن آن حل شده با استفاده از مجموع کلمات اعلام از ترجمه آنها صرف نظر شد تا جواب پنجم که بیان بیشتری در شرح حدیث دارد.
(2) پنجم جوابیست که برخی شارحان حدیث یا شارحان کافی یاد کردهاند و بدنبال کلام فضلاء پیشین نامبرده و ضمیر قال را در هر دو جا راجع به امام (ع) دانسته جز اینکه والدین را تفسیر بوالدین در علم و حکمت کرده که مقصود از آنها پیغمبر و امام است و گفته کلمه اعظم در فرموده او که ان ذلک اعظم اشاره است بگفته خدای تعالی و اگر با تو در افتند والدین و کلمه اعظم فعل ماضی است بمعنی عظم با تشدید یعنی بزرگ داشت و ان یامر مفعول آنست بتاویل بمصدر و مقصود از آن فرمان بصله است نسبت بوالدین که در گفته پیش است و در کلام پیوست بدان که فرموده خدا است" و شکر کن مرا و والدینت" و فرموده او که صاحبهما و اتبع و امام پس از خواندن" و ان جاهداک" فرموده: این گفتار بزرگ کرده فرمان صله بوالدین و حقشان را در هر حال چون بیان کرده که واجب است صله آنها و طاعتشان با زجر و منع از والدین نسبی تا چه رسد بدون آن الا و خلاصه گفته این شارح اینست که امام در تفسیر آیه فرموده واجب است بر بوالدین علمی که امام و پیغمبرند حتی با منع از طرف والدین نسبی و این
معنای خوب و درستی است فی نفسه ولی از ظاهر حدیث بدور است و موجب اختلاف معنی والدین در حجلهها).
(1) شارح نامبرده گوید: سپس امام این جمله کلام خدا را خوانده که: و ان جاهداک، و بقول خودش" لا: نه" فهمانده که مقصود ظاهرش نیست که مبارزه والدین با فرزند خود درکشیدن او بشرک باشد و نهی فرزند از اطاعتشان در آن بلکه مقصود فرمان بصله والدین علمی است و اگر چه منع کنند او را دو مانع که ابو بکر و عمرند از آن والدین و نیفزوده این گفته خدا جز عظمت و والائی حقشان را.
و گواه آورده بر این توجیه خود بروایت اصبغ گذشته در باب اینکه والدین رسول خدا (ص) و امیر المؤمنین باشند و گفته مقصود تاویل بطن آیه است و منافات ندارد با تفسیر ظاهرش به وجه دیگری (حدیث اصبغ را مصنف در کتاب امامت در باب 15 زیر شماره 22 از ج 1 کافی ص 428 آورده- از پاورقی صفحه 32).
(2) ولی مؤید آنست روایت مؤلف کتاب تاویل الایات الظاهره بنقل از تفسیر محمد بن عباس بن ماهیار با سند صحیح وی از عبد الله بن سلیمان که من حاضر بودم با جابر جعفی نزد امام پنجم (ع) که حدیث میفرمود: براستی رسول خدا و علی (ص) همان والدین باشند، عبد الله ابن سلیمان گفت و از امام پنجم (ع) شنیدم که میفرمود از ما است آنکه حلال کرده (خدا) برایش خمس را و آنکه قرآن صدق برایش آمد و از ماست آنکه باورش داشت (اشاره است بآیه 23 سوره الزمر مترجم) و از ماست فرمان مودت در کتاب خدا عز و جل و علی و رسول خدا (ص) همان والدین باشند و فرمانداده خدا نژادشان را به تشکر از آنان (در سوره لقمان مترجم).
(3) و باز بسند صحیح دیگر تا زراره از عبد الواحد بن مختار آورده که وارد شدم بر امام پنجم (ع) و فرمود: آیا ندانی که علی (ع) یکی از والدین است که خدا عز و جل فرموده اینست که شکر کنی برای من و برای والدینت زراره گفت نفهمیدم کدام آیه است آنکه در سوره بنی اسرائیل است یا آنکه در سوره لقمان است گفت مقدر شد که بحج رفتم و نزد امام پنجم بار یافتم و چون با او تنها شدم گفتم: قربانت حدیثی را عبد الواحد آورد فرمود: آری درست است، گفتم مقصود از آن کدام آیه است آنکه در لقمانست یا آنکه در بنی اسرائیل؟ فرمود: آنکه در لقمانست (و ظاهر امر اینست که مورد شک زراره خصوص کلمه والدین بوده که امام آن را برای عبد الواحد تاویل کرده که آیا مقصود والدین در کدام از دو سوره است نه شک در بالوالدین احسانا که مخصوص به بنی اسرائیل است و نه شک در جمله أَنِ اشْکُرْ لِی وَ لِوالِدَیْکَ تا إِلَیَّ الْمَصِیرُ که مخصوص سوره لقمانست و باین نظر اشکال از دو چیز برطرف میشود خلاصه از پاورقی ص 33
(1) و باز بسند دیگر از جابر آورده که شنیدم امام پنجم (ع) میفرمود: وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ، منظور رسول خدا (ص) و علی (ع) باشند و از این اخبار برآید که در روایت کافی تصحیف و تحریفی شده و کلمه عمن رواه در سند تصحیف عن زراره است که برخی اعتراضات دیگر هم برطرف میشود ولی تطبیق آن بر آیه بسیار مشکل است و برخی تاویلات در کتاب الامامه یاد کردم (مؤلف در کتاب الامامه (ج 22 ص 270) حدیثی از کافی آورده که کلمه والدین در آیه سوره لقمان أَنِ اشْکُرْ لِی وَ لِوالِدَیْکَ را بوالدین علمی تاویل کرده و بدنبالش بیان مفصلی دارد در توجیه آن بدان جا رجوع کن (از پاورقی ص 34).
(2) 2- کافی بسندش تا محمد بن مروان که شنیدم امام ششم (ع) میفرمود: راستی مردی نزد پیغمبر (ص) آمد و گفت: ای رسول خدا بمن سفارشی فرما و آن حضرت فرمود: چیزی را شریک خدا مگیر و گرچه بآتش سوخته شوی و شکنجه گردی جز که دلت پایبند ایمان باشد و پدر و مادرت را فرمانگزار باش و بآنها نیکی کن زنده باشند یا مرده و اگر بتو فرمایند از خاندان و دارائیت بیرون شو آن را انجام بده که آن از ایمان است.
(3) بیان:" چیزی را شریک خدا مگیر" یعنی: نه بدل و نه بزبان یا مقصود همان اعتقاد به شریک است و بمعنای یکم استثناء متصل است یعنی جز اینکه بترسی از سوختن یا شکنجه و از روی تقیه و حفظ جان سخن شرک بگوئی و دلت وابسته بایمان باشد چنانچه خدا سبحانه در داستان عمار فرموده (در 106 النحل) آنجا که وادار شد بشرک و بزبان آورد" جز کسی که وادار شد و دلش وابسته بایمان بود".
و پدر و مادرت را فرمانگزار باش فعل مقدری دارد که فعل مذکور تفسیر آنست و اگر محذوف را پس از آن در تقدیر گیرند دلالت بر حصر و تاکید هر دارد و اگر پیش از آن باشد همان تاکید را رساند چنین گفتهاند و من گویم میشود فعل دیگر در تقدیر باشد که و ارع است یعنی رعایت کن والدینت را و فرمانگزارشان باش.
و نیکی کن بدانها امر است ... مرده باشند بآمرزشخواهی و پرداخت وام آنها و عبادت به نیابت از آنها و خیرات و صدقه برای آنها و هر چه مایه ثواب بودن آنها باشد.
(4) و اگرت فرمان دادند که بدرا از خانوادهات یعنی به طلاق دادن زنت" و از مالت" به بخشیدن آن که این از ایمانست یعنی از شرائط آنست یا مایه کمال آن و ظاهرش وجوب طاعت آنهاست در غیر گناه و گر چه کار مکروهی باشد خصوص اگر ترکش سبب خشم و اندوهشان گردد، و این دور نباشد ولی تکلیف سختی است و بسا که حرج بزرگی باشد.
سخن فقهاء در باره احسان بوالدین:
(1) محقق اردبیلی قده (در زبده البیان ص 209) گفته: عقل و نقل دلیلند بر حرمت ناسپاسی پدر و مادر و وجوب طاعت پیروی پدر و مادر و فرمانبری از آنها از آیات و اخبار فهم شود و برخی علما نیز بدان تصریح دارند و در مجمع البیان گفته: و بالوالدین احسانا، یعنی فرمان داده باحسان بوالدین و سفارش کرده باحسان بدانها بویژه در حال پیری آنها و گرچه در هر حال باشند فرمانبریشان واجب است ولی نیاز بدان در حال پیری بیشتر است و فقهاء در کتب خود گفتند: پدر و مادر را میرسد فرزند را از جنگ و جهاد بازدارند تا زمانی که بر او معین نباشد بدستور امام یا هجوم کفار بر مسلمانان ناتوان از دفاع، و بعضی فقهاء جد و جده را هم در حکم آنان دانستند.
(2) در شرح شرایع گفته: چنانی که اذن آنها در جهاد معتبر است در سفر مباح و مستحب واجب عینی باشد چون خداشناسی و شناخت پیغمبر و امام و معاد نیاز باجازه آنها ندارد و اگر برای بیش از آن باشد که واجب عینی است چون قدرت بر رد شبهه مخالفان و دلیل آوردن برای ترویج دین زائد بر حد واجب وجوب کفائی دارد و حکم سفر بمانند آن از علوم واجب کفائی چون فقیه شدن اینست که اگر من به الکفایه باشد اذنشان شرط است، و وجود من به الکفایه در زمان ما بعید است زیرا وجوب فقیه شدن نمیتواند ساقط شود بوجود صد مجتهد در همه عالم ولی اگر سفر در جز آن باشد از علوم مادی که واجب نباشند موقوف باذن آنها است و در علوم دینی هم در صورتیست که در شهرش کسی نباشد آنچه را نیاز دارد باو بیاموزد و در سفر فائده بیشتری که مهم باشد چون فراغت خاطر برای تحصیل یا استاد بهتری که زودتر به هدف خود رسد وجود داشته باشد و گر نه باز هم اجازه آنها لازم است و از اینجا دانسته شود وجوب پیروی آنها تا آنجا که بر فرزند واجب گردد ترک واجب کفائی با وجود من به الکفایه ولی این حکم مخصوص است بسفر و بسا که در غیر سفر هم چنین باشد هر گاه کار فرزند مشقت بار باشد.
(3) و حاصل اینست که آنچه از ادله برآید غمناک کردن پدر و مادر ناسپاسی و حرام است مگر در آنجا که جوازش شرعا معلوم باشد مانند گواهی بر آنها با اینکه برخی از قبول آن هم منع کردند در صورتی که آیه (135- النساء) صراحت دارد بوجوب شهادت بر آنها و فائده آن قبول است و قبول شهادت فرزند بر علیه آنها تکذیب آنها است و حرمت آن در خبر گذشت و ظاهر آیه هم هست و طاعتشان واجب است و روا نیست مخالفتشان در کاری که برای فرزند سودمندتر است و زیانی بحال دین و دنیای او ندارد و یا اینکه از وضع همگنانش بدر
میشود و از وضع متعارف و شایسته او نیست و مورد مذمت عقلاء میگردد و خردمندان معترفند که حق اینست که چنین نباشد و نیازی بدان ندارد و ترکش بدو زیانی نرساند.
(1) و بسا که در همه کاری اطاعت والدین واجب باشد برای عموم دلیل مگر آنچه دلیل بر خلاف دارد و جواز مخالفت در آن شرعا معلوم است بحکم اجماع و مانند آن چون ترک هر واجب عینی و هر مستحب جز آنچه استثناء دارد و وجوب طاعت والدین منحصر به انجام واجب و ترک گناه نیست که نسبت بهر کس مراعات میشود زیرا فرق است میان فرزند و دیگران و ظاهر عموم وجوب طاعتست در مورد فرزند نسبت بوالدین.
(2) شهید در قواعدش گفته: قاعدهایست در باره حقوق والدین شک نیست که هر چه حرام یا واجب است نسبت به بیگانگان نسبت به پدر و مادر هم همان حکم را دارد و این دو در اموری اختصاص دارند.
1- سفر مباح بیاجازه آنان حرامست و چنین است سفر مستحب (مانند زیارت و دیدار مؤمنان) و گفتند سفر برای تجارت و طلب علم جائز است اگر استفاده از تجارت و تحصیل علم در شهر آنان ممکن نباشد چنانچه در سابق آن را ذکر کردیم.
2- بعضی گفتند اطاعتشان در هر کاری واجب است و گر چه در مورد شبهه باشد و اگر به او امر کردند که با آنها مال مشتبه را بخورد واجب است زیرا طاعت آنان واجب است و ترک شبهه مستحب است.
3- اگر او را بکاری بخوانند وقت نماز رسیده نماز را پس اندازد و بدان کار پردازد.
4- آیا حق دارند او را از نماز بجماعت باز دارند حق اینست که بطور مطلق نه، بلکه در برخی موارد که مخالفتشان بر آنها دشوار آید مانند اینکه در تاریکی برای نماز برود چون نماز عشاء و صبح که بسا خطر دارد.
(3) 5- حق دارند که او را از شرکت در جهاد باز دارند در صورتی که واجب عینی نباشد چون به صحت پیوسته که مردی گفت: یا رسول الله من با تو بیعت کنم به هجرت از وطن و جهاد فرمودش پدری یا مادری داری؟ گفت: آری هر دو را دارم، فرمود: از خدا مزد میخواهی؟ گفت: آری، فرمود برگرد نزد پدر و مادرت و با آنها خوشرفتاری کن.
6- درستتر اینست که رواست برای هر دو منع فرزند از عمل بواجب کفائی در صورت علم یا ظن باینکه دیگران انجام میدهند چون مانند جهاد است که حق منع دارند.
7- اگر در نماز مستحبی باشد بقول برخی علماء اگر پدر یا مادر او را بخوانند آن را ببرد و اجابت کند چون بصحت پیوسته از رسول خدا (ص) که زنی پسر خود را که در حال نماز بود
خواند فریاد زد (1) ای جریح و او گفت: بار خدایا مادرم را و نماز را، مادر گفت: ای جریح باز گفت: مادرم و نمازم (و پاسخ مادر را نداد) فرمود: نخواهد مرد تا رو در روی زنان فاحشه شود الحدیث.
(2) و در روایت دیگر است که آن حضرت (ص) فرمود: اگر جریح فقیه بود میدانست که پاسخ بمادرش افضل از نمازش بود (جریح عابدی اسرائیلی بوده و مادری داشته و او عادت به نماز داشته و چون مادر مشتاقش میشده میگفته: ای جریح و او میگفته مادر جان نماز است و بار دیگر مشتاقش شد و او را خواند و باز گفت مادر نماز در پیش است، مادرش گفت بار خدایا نمیرانش تا باو زنان بدکاره را بنمائی.
در میان بنی اسرائیل یک زن بدکاره بود که خود را در نمازخانه جریح افکند و وی او را زد و دشنام داد و بیرون کرد و آن زن خود را بزیر چوپانی کشید تا آبستن شد و نوزادش میان مردم بود و گفت: این از جریح است و مردم بر سر او نماز خانهاش ریختند و آن را بن کن کردند و آثارش را برانداختند و خود جریح را نزد حاکمشان بردند بهمراه نوزاد و جریح رو به نوزاد کرد که باذن خدا بمن بگو که پدرت کیست؟ و از که باشی؟ کودک گفت: من از فلان چوپانم و داستان را گفت و مردم بهمراه حاکم از او عذر خواستند و صومعه او را باز ساختند از نقره و طلا و آن زن را سنگباران کردند- از پاورقی ص 37 و 38).
و این حدیث دلالت دارد بر جواز بریدن نماز مستحبی بخاطر مادر و بطریق اولی دلالت دارد بر حرمت سفر بیاجازه او زیرا دوری از فرزند ناگوارتر است از اینکه او میخواست بوی بنگرد و بدو رو آورد.
(3) 8- دور کردن آزار از آن دو، و گر چه اندک باشد که نه خود بدانها برساند و تا تواند از آزار دیگران هم بدانها جلو گیرد.
9- ترک روزه مستحبی مگر باجازه پدر و در این باره به نصی در باره مادر برنخوردم.
10- ترک قسم و تعهد مگر باجازه مادر جز در فعل واجب یا ترک حرام و در باره نذر بنص خاصی برنخوردم جز اینکه گویند نهی از یمین شامل آنست جز باجازه او نباشد.
(4) یک آگهی: احسان بوالدین وابسته نباشد بمسلمانی آنها که خدای تعالی فرموده (14- لقمان)" و سفارش کردیم آدمی را به نیکی بر والدین خود و اگرت خواستند شریک من سازی چیزی را که ندانی فرمانشان مبر و رفتار کن در دنیا بخوبی با آنها" و این نص است و دلالت دارد بر مخالفت با آنها در امر بگناه و در حکم گفتار آن حضرتست: مخلوق حق طاعت ندارد در نافرمانی خالق.
(1) اگر گوئی چه کنی با گفته خدای تعالی در (234 سوره البقره) و باز ندارید آن زنان را از شوهر کردن بشوهران خود (که آنها را طلاق دادند) این حکم شامل پدر هم هست و در باره منع از شوهر کردنست و طاعتش در آن بر پدر واجب نیست و اگر منع از کار مستحب باشد واجب نیست (طاعتش) در ترک مستحب.
گویم این در باره شوهر کردن بخصوص شوهران طلاقگو است و اگر از آن حرمت منع فهم شود وجهش اینست که زن را حقی است در عفتورزی و خودداری و دفع ضرر طغیان شهوت و ترس از وقوع در حرام و قطع وسوسه شیطان بوسیله شوهر کردن و واجب است پدران بپردازند حقوق فرزندان را چنانچه عکس آن هم واجب است و اگر چه شوهر کردن مستحب است ولی در ترکش ضرر دین و دنیا است، و در مانند آن طاعت پدر و مادر واجب نیست پایان کلام شهید ره.
از آن پس محقق گفته: میتواند دعاء برحمت (در سوره اسراء) مخصوص غیر از پدر و مادر کافر باشد مگر منظور از آن تا زندهاند دعای برای این باشد که خداشان توفیق دهد تا مسلمان شوند تامل کن.
(2) و ظاهر اینست که آزار آنها بحق مشروع ناسپاسی نباشد مانند گواهی بضرر آنها چون خدا فرموده (در آیه 135- النساء) (باید قائم بقسط باشید و گواهان بر ضرر خود باشید) یا پدر و مادر و گواه فرزند بر علیه آنها قبول است و اینکه گفته شود گواهی واجب است و قبول نیست چون که تکذیب آنان میشود بخوبی او راز حقیقت است و گر چه بعضی گفتهاند و اما سفر مباح بلکه مستحب بیاجازهشان روا نیست چون ناسپاسی و عقوق است و از این رو فقها، چنان گفتهاند و اما کار مستحب ظاهرا مشروط باجازه آنها نیست مگر خصوص روزه و نذر بنا بر گفته آنان و تحقیق آن در فقه است پایان (کلام اردبیلی در زبده البیان).
(3) 3- کافی بسندش تا ابی ولاد حناط که پرسیدم از امام ششم (ع) از قول خدا عز و جل (در بقره 83 در النساء 36 در الانعام 151 در اسری 23 از پاورقی 39) و به پدر و مادر احسان باید، این احسان چه باشد؟ پاسخ فرمود: خوشرفتاری با آنها و اینکه وانداری آنان را تا از تو بخواهند آنچه را بدان نیاز دارند و گر چه ثروتمند باشند آیا چنین نیست که خدا عز و جل میفرماید: (92- آل عمران) هرگز به نیکوکاری نرسید تا انفاق کنید از آنچه که دوست دارید.
راوی گفت: و آنگاه آن حضرت (ع) فرمود: و اما گفته خدا عز و جل در (23 سوره اسری)" و اگر برسد نزد تو به پیری یکی از آن دو یا هر دو اف بروی آنها مگو و آنها را از خود مران"
فرموده (1) اگرت دلتنگ کردند بدانها اف مگو و اگرت زدند آنها را از خود مران فرمود: و بگو براشان گفتاری محترمانه فرموده: اگرت زدند بدانها بگو بیامرزدتان خدا اینست گفتار محترمانه تو فرموده:" در بر آنها فروتن باش با مهرورزی" فرموده: بدانها خیره مشو مگر بمهربانی و دلسوزی و بر آنها بانگ مزن و دست بالای دستشان بر نیاور و از آنها گام پیش منه.
(2) بیان: وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً: یعنی بخوبی بآنها نیکی کن" خوشرفتار باش با آنها" نرمش کردن و خوشروئی و چهره گشاده و فروتنی و ترحم و هر چه مایه شادی آنها باشد، و در اینکه نیاکان نرینه و مادینه در حکم آنها باشند تامل است" و اگر چه ثروتمند باشند" و بتوانند هر چه را نیاز دارند با مال خود بدست آرند.
" لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ" ظاهر خبر اینست که مقصود از بر در آیه همان احسان به والدین است و میشود اعم از آنها باشد و آنها یک مصداق آن باشند و بر هر تقدیر گواه آوردن آیه یا برای اصل احسانست یا برای انفاق پیش از درخواست و در حال توانگری پدر و مادر چون مقید به فقر و درخواست نشده و نیازی نیست بتوجیه یکی از افاضل که گفته گویا گواه آوردن آیه برای این است که در صورت توانگری والدین نیازی بانجام حاجت آنها نیست و انفاق از محبوب هم لزومی ندارد زیرا از غیر محبوب هم کافی است جز اینکه انفاق از محبوب بر نفس آدمی گران است و به بر نتوان رسید جز بدان و همچنین به بر والدین نتوان رسید جز بمبادرت بانجام حاجت آنان پیش از درخواست آنها و گر چه بینیاز از آن باشند که این گونه بر سخت است بر آدمی زیرا باید همیشه در پرسش و جویش حال آنان باشد.
و وجه دیگر اینکه شادمانی والدین بمبادرت بانجام حاجتشان بیشتر است از انجام آن پس از درخواست چنانچه شادمانی کسی که بدو انفاق شود به بخشش محبوب بیشتر است از آن ببخشش از جز آن پایان سخن یکی از افاضل.
و من میگویم: بیاید در روایت کلینی و عیاشی که در قرائت اهل بیت علیهم السلام" مِمَّا تُحِبُّونَ" آمده بیلفظ لفظ من (هر چه را دوست دارید) و اطلاق و عمومش روشنتر است و میتوان گفت بنا بعموم بر بگفته مشهور از آیه فهم شود که کسی بدرجه ابرار نرسد جز اینکه همه آنچه را دوس
(3) طبرسی گفته: بر در اصل از وسعت و پهناوری است و بر در برابر دریا آید و فرق میان بر و خیر اینکه بر سودی باشد که بدیگری رسد ناگفته با توجه بدان و خیر با سهو هم صدق کند و ضد بر عقوق و ناسپاسی و ضد خیر شر است، یعنی هرگز به بر خدا نرسید جز بطاعت.
(1) و در معنی بر در اینجا خلاف است، بقول ابن عباس و دیگران بهشت است و بقولی ثواب در بهشت، و بقولی طاعت و تقوی است و بقولی مقصود اینست که هرگز از ابرار که شایستههای پرهیزکارند نباشید (تا انفاق کنید از آنچه دوست دارید" یعنی تا انفاق کنید مال را.
و این تعبیر را کنایه از مال آورده چون همه مردم مال را دوست دارند و بقولی مقصود اموال دوست داشتن است که نفیس باشند نه زبون چون قول او سبحانه در (268- البقره) توجه نکنید به پلید که از آن انفاق کنید".
و بقولی مقصود پرداخت زکات واجب و وجوه مالیه لازم است که خدا مقرر کرده در اموال از ابن عباس است و بقولی شامل همه هزینه نهادن در راه خیر است.
و یکیشان گفته خدا سبحانه باین آیه آنان را بفتوت و مردانگی هدایت کرده که فرموده به بر من نرسید جز باحسان بر برادران خود و انفاق بر آنها از مال و جاه خود و آنچه دوست دارید و چون چنین کنید نیکی و لطف من بشما رسد" و آنچه انفاق کنید راستی که خدا خوب بدان دانا است" دو وجه دارد یکی اینکه خدا کم و بیش انفاق را میداند و به اندازهاش ثواب میدهد و دوم اینکه قصد شما را میداند که خوب است یا زشت و حساب آن را دارد.
(2) اگر گویند چگونه چنین فرموده سبحانه با اینکه فقیر هم به بهشت میرسد و گر چه انفاق نمیکند پاسخش اینست که این سخن برای تشویق بانفاق است که مشروط بامکانست و اطلاق کلام برای مبالغه در ترغیب است و بهتر اینکه گفته شود مقصود اینست که به بر کامل با شرف والا نرسید تا انفاق کنید از آنچه دوست دارید پایان کلام طبرسی.
(در باره جمله ان اضجراک بیانی ادبی دارد که بکار پارسی زبانان ساده نیاید مترجم).
و گفتند: اف در اصل چرک زیر ناخنها است و در هر پلیدی بکار رفته و آنگاه در اظهار دلتنگی و بقولی بمعنی خوار شمردنست.
(3) و طبرسی بسندی تا امام ششم آورده که فرمود: اگر خدا لفظی کوتاهتر از" اف" در ناسپاسی والدین دانسته بود آن را آورده بود و در روایت دیگریست از آن حضرت که کمترین ناسپاسی اف است و اگر چیزی از آن کمتر و خوارتر بود از آن باز میداشت و مقصود اینست که بآنها از کم و بیش آزار مرسان.
" وَ لا تَنْهَرْهُما" یعنی آنان را مران بسختی و جیغ زدن و بقولی یعنی دریغ مکن از هر چه از تو خواستند چنانچه فرموده (9- الضحی) و اما سائل را دریغ مدار.
" وَ قُلْ لَهُما قَوْلًا کَرِیماً" یعنی بنرمی و لطف و خوشی و زیبائی با آنها گفتگو کن که دور
باشد از بیهوده گوئی و زشت که بد دارند (1)" وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ" یعنی بسیار تواضع و فروتنی کن در برابرشان در گفتار و کردار برای نیکی و مهربانی بدانها و مقصود از ذل در اینجا نرمش و تواضع است نه زبونی و باز گرفته شده از فروهشتن پرنده بمال خود را در پیوستن جوجهاش بخود، گویا خدا سبحانه فرموده بچسبان پدر و مادرت را بخود چنانچه در کودکی تو با تو میکردند و چون عرب آدمی را بسادگی و کرنش وصف کنند گویند او خافض الجناح است: بال فرو آور.
(2) بیضاوی: افزوده که ذل بکسر قرائت شده به معنی انقیاد (کلام بیضاوی خلاصه شد مترجم).
ضجر و تضجر ترشروئی است در" لا تمل" یک بیان ادبی دارد و بدنبالش گوید شاید استثناء در لفظ:
الا برحمه منقطع باشد و مقصود نهی از چشم قره است و رقت نازکدلی است، بلند نکردن آواز نوعی رعایت اوست چنانچه خدای تعالی در (10: الحجرات) فرماید بلند نکنید آوازتان را بالای آواز پیغمبر.
(3)" و لا یدک فوق ایدیهما" ظاهر اینکه هنگام گفتگو دستت را بالای دستشان بر نیاور چنانچه شیوه عرب است که هنگام سخنگوئی دستشان را میگشایند و میجنبانند، پدرم ره گفته مقصود اینست که چون چیزی بدانها دهی دستت را بالای دستشان مگیر و چیزی در دستشان بگذار بلکه دستت را برابرشان باز دار تا آن را برگیرند که با ادبتر باشد و بقولی مقصود اینست که چون خواستند تو را بزنند دستشان را مگیر.
(4) پیشگام آنها مباش یعنی در راه رفتن یا در میان مجالس نیز.
سپس بدان که شکی ندارد رعایت این امور از آداب خوب است ولی سخن در اینست که رعایت آنها واجبست یا مستحب و واجب هم که باشند ترکشان مایه عقوق و ناسپاسی است یا نه؟ بطوری که اگر بآنها اف گفت از عدالت بدر است و سزاوار کیفر و ظاهر اینست که انجام این امور گهگاهی عاق نام ندارد زبان ترک برشان طولانی نشود و از او ناخشنود نگردند به بدرفتاری او و کم حرمت نگهداریش نسبت بدانها و دور نیست گفته شود این کارها اگر سبب اندوه آنها نشوند و از روی بیاعتنائی بمقام آنها نباشند حرام نیستند بلکه آدابی پسندیدهاند و اگر مایه خشم آنها شوند و پیوسته گردند فرزند عاق گردد و اگر بزودی برگردد و با احسان بدانها جبران کند و خشنودشان سازد در حد عقوق نباشد و مرتکب کبیره نشده.
(5) و مؤید آنست روایت صدوق بسندی صحیح (در من لا یحضره الفقیه ج 1 ص 248 ط- نجف
از پاورقی ص 44) گوید عمر بن زید از امام ششم (ع) پرسید از امام جماعتی که در همه امورش عیبی ندارد و امامشناس است جز آنکه با پدر و مادرش با خشونت سخن گوید تا آنجا که بخشمشان آورد دنبالش قرائت حمد و سوره خود را بخوانم (وظیفه نماز با امام جماعت مخالف مذهب است) فرمود: مخوان در دنبال او مادامی که عاق و قاطع رحم باشد.
(1) ولی احوط ترک همه خلاف ادبها است و اخباری در این باره بیاید ان شاء الله.
4- از کافی بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: روز قیامت چیزی چون کبه آید و پشت مؤمن را هل دهد تا او را به بهشت درآورد، و گویند این برو نیکی است.
بیان: کبه یعنی هل دادن و صدمه یا مثل و شکو در چرخریس در خردی یا چون شتری در بزرگی (و از قاموس ده معنی برای کبه نقل کرده که مناسبتر همین است که ذکر شد مترجم).
و جزری گفته کبه بضم کاف انبوهی از مردم و دیگر چیزها (و بفارسی کبه گویند) و در حدیث است که بپرهیزید از کبه بازار یعنی انبوه مردم در آن، تا گوید بر بسا که اعم از بر به والدین باشد و هر احسانی را فرا گیرد.
(2) 5- کافی: بسندش تا منصور بن حازم که گفتمش کدام کردار بهتر است؟ فرمود: نماز در وقت و بر والدین و جهاد در راه خدا.
بیان یعنی نماز در وقت فضیلت.
(3) 6- کافی بسندش تا امام هفتم (ع) که مردی از رسول خدا (ص) پرسید پدر را چه حقی است بر فرزندش؟ فرمود: آن که پدر را بنام نخواند و جلو او راه نرود و پیش او ننشیند یعنی جلو او و دشنامگیرش نکند.
تبیان: او را بنام نخواند چون در عرف مردم بیاحترامی و ترک تعظیم و بزرگداشت است بلکه او را بکنیه بخواند که شیوه بزرگداشت عرب است یا به لقبی که دلالت بر تعظیم یا لطف و گرامی داشت دارد چون پدر جان یا پدر یا والد و مانند آن جلوش ننشیند در زمان یا مقام و نخست روشنتر است و بسا اعم از هر دو باشد و گر چه بعید است (و میتواند منع از نشستن جلو او باشد یا در دامن او مترجم).
" و دشنامگیرش نکند" یعنی کاری نکند که مردم او را دشنام دهند چنانچه بخودشان یا پدرشان دشنام دهد و آنها پاسخ گویند و بسا که مردم پدر کسی که کار ناروا و زشتی کند دشنام دهند (و این بیشتر باشد مترجم).
(4) و در روضه کافی (ج 8: 71) در حدیث سان دیدن سواره نظام است که آن حضرت گروهی را لعن کرد تا فرمود: و کسی که بر پدر و مادر خود لعنت کند، مردی گفت یا رسول الله مردی
باشد که پدر و مادرش را لعنت کند؟
فرمود: آری پدران و مادران مردم را لعنت کند و آنان پدر و مادرش را لعنت کنند و این دو حدیث را عامه هم روایت کردند.
(1) در نهایه گفته در حدیث ابی هریره است که البته در پیش پدرت راه مرو، و پیش از او منشین، و بنامش او را مخوان، و دشنام برایش میاور، یعنی او را دشنامگیر مکن باینکه پدر دیگری را دشنام دهی تا او پدرت را دشنام دهد بعوض آن، و تفسیرش در حدیث دیگر است که بزرگترین گناه کبیره آنست که کسی پدر و مادرش را دشنام دهد.
گفتند چگونه باشد؟ فرمود: کسی را دشنام دهد و پدر و مادر وی را دشنام دهد پایان از (ج 2 ص 40 النهایه).
من گویم: با صرف نظر از این حدیث عامه میشود این کار را گناه کبیره دانست برای اینکه دشنام به پدر کبیره است؟ ظاهرا نه، زیرا دشنام به دیگری که به دشنام نرسد معلوم نیست کبیره باشد و این خود دشنام به پدر نباشد و اسناد آن بپدر دشنامگو برای مبالغه و بر سبیل مجاز است، و ارتکاب سبب در حکم ارتکاب مسبب آن نیست مگر تخلفپذیر از آن نباشد چون گردن زدن نسبت بکشتن با اینکه روایت ضعیف است و دلیل گرفتن آن بر این حکم مشکل است و روایت روضه هم بقول مشهور ضعیف است و لعن را دلیل کبیره دانستن هم مشکل است آری ظاهر در حرمت است و گر چه در باره مکروه هم وارد است.
(2) 7- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) که چه باز میدارد مرد را از شماها که احسان کند بپدر و مادرش زنده باشند یا مرده: از طرف آنها نماز بخواند و صدقه بدهد و حج بجا آورد و روزه بدارد که آنچه کند از آنها باشد و خودش هم مانند آن را دارد، و خدا عز و جل به این برو نمازش (و صلهاش خ ب) خیر بسیاری برایش فزاید.
ایضاح:" نماز بخواند از آنها" بیان احسان پس از مرگ است و گویا جواب پرسش از آنست که فرمود: نماز بخواند از طرف آنها قضا یا نافله و چنین است حج و روزه، و بسا که شامل استیجار آنها هم باشد چه بمال خود میت یا مال او، پس واجب است قضاء نماز و روزه بر بزرگترین فرزندان و تفصیلش در محلش آید انشا ...
و دلیل است بر اینکه ثواب این اعمال و خیرات دیگر بمرده میرسد، و این عقیده علما ما است و اما عامه اتفاق دارند که ثواب صدقه بمرده میرسد و در باره کردار بدنی اختلاف دارند بقولی میرسد قیاس بصدقه و بقولی نمیرسد بدلیل قول خدای تعالی در (39- النجم) و اینکه نیست برای آدمی جز آنچه کوشا بوده، مگر ثواب حج که هم بد نیست و هم مالی و حکم مال
غالب آمده.
و اینکه فرمود" فیزیده الله" یعنی دو ثواب دهد: یکی برای خود عمل و ثواب بسیار دیگر برای بر در دنیا و آخرت.
(1) 8- از کافی بسندش تا معمر بن خلاد که بامام هشتم (ع) گفتم: دعا کنم در حق پدر و مادرم که مذهب حق را نمیشناسند؟ فرمود: برایشان دعا کن و از آنها صدقه بده و اگر زندهاند و عارف بحق نیستند با آنها مدارا کن که براستی رسول خدا (ص) فرموده: راستش خدا مرا برای رحمت فرستاده نه برای عقوق و ناسپاسی.
روشنگری: دلیل است بر اینکه دعاء و تصدق برای والدین مخالف حق جائز است پس از مرگشان و در زندگیشان مدارا باید کرد و سخن در دومی گذشت و اولی بسا که از آن سود برند در سبک شدن عذابشان.
و وارد شده صحبت حج از والدین گر چه ناصبی باشد و بیشتر اصحاب بدان عمل کردند با تفسیر ناصبی بمخالف نه دشمن اهل بیت، و ابن ادریس نیابت از پدر مخالف را هم منکر است و میتوان آن روایت را به مستضعف تفسیر کرد زیرا ناصبی که اظهار دشمنی با اهل بیت کند بدون شک کافر است و مخالف غیر مستضعف هم نیز مخلد در دوزخ است و در اخبار چندی کافر و مشرک نام گرفته، و در بسیاری از آنها داغ نفاق بر او زده شده با اینکه خدا سبحانه در باره منافقان در آیه (84: برائه) فرموده: بر هیچ کدامشان نماز مگذار که مرده باشد هرگز و بر سر گورش مایست که براستی کافرند بر خدا و رسولش و مردند در بزهکاری.
(2) و مفسران گفتند" بر گورش مایست" یعنی درنگ مکن برای دعاء، و در باره مشرکان در (113: برائه) فرموده: نبی را نرسد و هم آنان که ایمان دارند آمرزشخواهی برای مشرکان و گر چه خویشاوند باشند از آن پس که روشن شد براشان که آنان یاران دوزخند 114 و نبود آمرزشخواهی ابراهیم برای پدرش جز برای نویدی که باو داده بود (که مسلمان میشود) و چون روشن شد که دشمن خداست از او بیزاری جست و این علت دلالت دارد بر عدم روا نبودن آمرزشخواهی برای کسی که معلوم است جهنمی است و اگر چه مشرک هم نامبردار نشوند و مخالفان بحکم اخبار متواتره دوزخی باشند و قول خدا که" چون روشن شد او دشمن خداست" دلیل است بر عدم جواز آمرزشخواهی برای آن مخالفان، زیرا شکی نیست که آنان دشمنان خدایند.
اگر گویند: آمرزشخواهی ابراهیم برای پدرش دلالت دارد بر اینکه پدر جداست گویم مشهور میان مفسران اینست که آمرزشخواهی آن حضرت مشروط بایمان پدر بوده چون باو وعده داده که مسلمان میشود و چون کافر مرد و روشن شد دشمنی او با خدا از او بیزاری جست و
(1) بقولی وعده از طرف ابراهیم بوده بپدرش که باو گفته بود تا زندهای برایت آمرزش طلبم و برایش آمرزش میخواست بشرط ایمان و چون از ایمانش نومید شد از او بیزاری جست.
و اما گفته در سوره مریم (آیه 47)" سلام بر تو آمرزشخواهم برایت از پروردگارم" طبرسی ره گفته سلام وداع بوده و کنارهگیری با لطیفترین صورتی و این سلام بدرود و دوری از اوست و بقولی سلام اکرام و احسان است برای ادای حق پدری و در اینکه گفته" بزودی آمرزشخواهم برایت" چند قول است.
1- وعده استغفار از روی خردمندی چون قبح استغفار برای مشرکان تثبیت نشده بود.
2- این گفته مشروط بود بترک کردن بتپرستی و اخلاص در خداپرستی.
3- مقصودش این بود بدرگاه خدا دعا کنم در دنیا عذابت نکند پایان.
و من گویم: اگر دلالت آیه درست باشد دلیل باشد بر جواز استغفار و دعاء برای خیر پدر نیز از خویشان دیگر زیرا مشهور میان امامیه اینست که آزر پدر آن حضرت نبوده بلکه عم او بوده و اخباری هم بر آن دلالت دارد، و آنگاه هر که از امامیه که نماز میت بر مخالف را روا دارد تصریح دارد که بعد از تکبیر چهارم او را لعن کند یا ترک دعا کند و دعای بر والدین را در اینجا یادآور نیستند.
(2) صدوق رضی الله عنه گفته اگر با مستضعف سر و کاری داری برایش بقصد شفاعت استغفار کن نه از روی پیوند دوستی بحکم روایت حلبی از امام صادق (ع) و در مرسل ابن فضال است از آن حضرت که ترحم کند بر او از روی شفاعت خواهی و دوستانه در ذکری چنین گفته است.
و من گویم: این تایید کند تفسیر ناصب را بر مستضعف و اما دلیل آوردن آیه پیش بر جواز سلام بر پدر مشرک مورد اعتراض است اما اولا برای اینکه آزر پدر نبوده مگر از راه طریق اولی دلیل آورند و بنا بر آن دلیل گردد بر اعم از والدین و ثانیا دانستی که برخی علماء و مفسران بلکه بیشترشان آن را تفسیر کردند بر سلام کنارهجوئی، آری میتوان آن را از معاشرت و مصاحبت بمعروف شمرد با اینکه جواز سلام بر هر کافری وارد است چنانچه در باب خود بیاید ان شاء الله.
(3) 9- در کافی: بسندش از امام ششم (ع) که مردی نزد پیغمبر (ص) آمد و گفت یا رسول الله چه کس را احسان کنم؟ فرمود: مادرت را گفت پس چه کس را؟ فرمود مادرت را آن مرد گفت:
از آن پس که را؟ فرمود: مادرت را پس از آن چه کس را؟ فرمود پدرت را؟ (4) تبیان: باین روایت دلیل آوردند که مادر به 4/ 3 احسان حق دارد و حقش سه برابر پدر است و بقولی مفهوم آن تاکید در احسان بمادر است و اندازه آن از آن روشن نشود و وجه
فزونی حق مادر روشن است برای مشقت بیشتر و رنج فزونش برای فرزند و آیات سوره لقمان نیز بدان اشاره دارد چنانچه دانستی.
(1) عامه در این باره اختلاف دارند و از قول مالک شهرت دارد که مادر و پدر در این حکم برابرند و بقولی برتری مادر مورد اتفاق است و بروایتی از مسلم مادر دو برابر پدر حق دارد و بروایت دیگر سه برابر و شهید که خدا گورش را معطر سازد پس از ذکر مضمون دو روایت چند قول در اینجا نقل کرده (و اعتراض چندی با جواب بیان شده که علمی و ادبی است و ترجمه آن برای عموم سودمند نیست و از آن صرف نظر شد مترجم).
(2) 10- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) که مردی نزد رسول خدا (ص) آمد و گفت: یا رسول الله من مشتاق جهاد و توانا هستم آن حضرت فرمود پیغمبر (ص) باو فرمود، در راه خدا جهاد کن که اگر کشته شوی زنده باشی و نزد خدا روزی خوری و اگر بمیری (در راه جهاد) اجرت یا خداست و اگر برگردی بیگناه باشی چون روزی که زاده شدی گفت: یا رسول الله من پدر و مادر پیری دارم که پندارند که بحضور من آرامش دارند و از بیرونشدنم کراهت دارند پس رسول خدا (ص) فرمود: با پدر و مادرت بمان که سوگند بدان که جانم بدست او است یک شبانه روز همدمی و آرامش آنان با تو بهتر است از جهاد یک سال.
(3) بیان (پس از تفسیر لفظ نشیط) گوید:" مکن حیا" اشاره است بقول خدای تعالی در آل عمران (آیه 169 و مپندار آنان که کشته شدند در راه خدا مردگانند بلکه زندهاند نزد پروردگار خود روزی خورند، و اینکه فرمود:" اجرت با خداست اشاره است بقول او سبحانه در سوره النساء (آیه 110) هر که از خانهاش بدر آید در هجرت بسوی خدا و رسولش سپس مرگش در گیرد البته که اجرش با خداست و به تفسیر بیضاوی یعنی اجرش بر خدا واجب است.
و من گویم: خبر مشعر است باینکه مقصود از مهاجرت معنائیست که جهاد را نیز فرا گیرد.
و این خبر دلالت دارد بر اینکه ثواب ماندن با پدر و مادر برای رضای آنها فزونست بر ثواب جهاد و شامل پدر و مادر کافر هم میشود و بقول اصحاب توقف جهاد باذن والدین در صورتی که بر فرزند واجب عینی نباشد زیرا در واجب عینی اذن آنان معتبر نیست، و مخلوق را در برابر خالق حق طاعت نیست.
(4) 11- کافی: بسندش از زکریا بن ابراهیم، گفت من نصرانی بودم و مسلمان شدم و بحج رفتم و خدمت امام ششم (ع) رسیدم و گفتم: من نصرانی بودم و مسلمان شدم و حج بجا آوردم فرمود: در مسلمانی چه دیدی؟ گفتم قول خدا عز و جل (52: الشوری) تو نمیدانستی کتاب
(1) و ایمان چیست ولی ما آن را نوری ساختیم که راه نمائیم بدان هر که را خواهیم، فرمود:
خدایت هدایت کرده و آنگاه فرمود: بار خدایا هدایتش کن تا سه بار، فرزندم هر چه خواهی بپرس، گفتم پدرم مادرم نصرانیند و هم خانوادهام، و مادرم نابینا است، من با آنها زندگی میکنم و در ظرفهاشان غذا میخورم؟ فرمود: گوشت خوک میخورند؟ گفتم نه، و بدان دست نمیزنند، فرمود عیب ندارد، مادرت را منظور بدار و باو احسان کن و چون مرد بدیگری وانگذارش و تو خود به کار او برخیز و بهیچ کس خبر نده که نزد من آمدی تا در منی مرا دیدار کنی ان شاء الله گفت: در منی نزد آن حضرت رفتم و مردم در گرد او بودند، گویا معلم کودکان است این از او میپرسید و این هم میپرسید.
و چون بکوفه آمدم بمادرم توجه کردم و باو خوراک میدادم و شپش جامه و سرش را میگرفتم و خدمتش میکردم بمن گفت پسرم تو با من چنین لطفی نداشتی و هم دینم بودی این چه خوشرفتاریست که با من داری و از تو بینم از آنگاه که بسفر رفتی و مسلمان شدی؟ گفتم:
مردی زاده پیغمبر ما فرمانم داده که این کار را بکنم، گفت این مرد آن پیغمبر است؟ گفتم، نه پیغمبرزاده است، گفت پسرم این پیغمبر است، این کار از سفارشهای پیغمبرانست، گفتم مادر جانم راستش پس از پیغمبر ما مسلمانها پیغمبری نباشد ولی او پسر او است، گفت پسرم دین تو بهتر دین است آن را بمن پیشنهاد کن و من باو پیشنهادش کردم و مسلمان شد و باو آموختم تا نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء را خواند و در شبش باو عارضهای رخ داد و گفت:
پسرم آنچه را بمن آموختی باز گو و من باو باز گفتم و بدان اقرار کرد و مرد و چون صبح شد مسلمانها بودند که او را غسل دادند و من بودم که بر او نماز خواندم و او را در گورش فرو نهادم.
(2) روشنگری: آیه چنین است" و همچنین وحی کردیم بسوی تو روحی را از فرمان خود" گذشت که مقصود از آن روحی است که بهمراه پیغمبرانست (ع) و بقولی مضمون وحی است (که قرآن باشد) و آن را روح نامیده برای اینکه زنده شود بدان دلها، و بقولی جبرئیل است یعنی مضمون وحی است (که قرآن باشد) و آن را روح نامیده برای اینکه زنده شود بدان دلها، و به قولی جبرئیل است یعنی فرستادیمش بسویت بوحی" و نمیدانستی چیست کتاب و ایمان" یعنی پیش از وحی" ولی ساختیم آن را نور" آن روح است یا کتاب یا ایمان" تا رهنمائی کنیم بدان هر که را خواهیم از بندگان خود". بتوفیق او برای پذیرش و اندیشه در آن، و دنبالش" و راستش تو البته رهنمائی براه راست" و گویا راوی ضمیر را به همان ایمان برگرداند و از آیه فهمیده که ایمان موهبت است و برهنمود خداست تعالی و گر چه پیغمبران و حجج واسطه آنند،
(1) و حاصل اینکه چون آن حضرت هم سبب اسلامش را از او پرسید و فرمود: در اسلام چه حجت و برهانی دیدی که سبب مسلمانیت شد پاسخ داد خدای تعالی هدایت را در دلم افکند و مرا به اسلام رهنمود چنانچه مضمون آیه کریمه است و آن حضرت تصدیقش کرد و فرمود:" و بحق خدایت هدایت کرده" و آنگاه فرمود" بار خدایا هدایتش کن" تا سه بار یعنی بر هدایت او بیفزا یا بر آن پایدارش بدار.
و گفته آن حضرت" عیب ندارد" دلیل است بر پاکی ذاتی نصاری" و خانوادهام" یعنی آنان نیز بر کیش نصارایند و بر اینکه نجاست آنان برای درگیری با نجاست است، و میشود تفسیرش کرد باینکه خشکبار را با آنها میخورده، و بسا مؤید آنست که از می نامی نبرده چون پس از خشکیدن ظرفش اثری از آن بجا نماند بخلاف گوشت خوک که چربیش بماند (و این بسیار تفسیر رکیک و نجسی است و در پاورقی ص 54 هم در این زمینه توجیه ضعیفی دارد که از ترجمه آن صرف نظر شد مترجم).
(2)" چون مرد" ظاهرش اینست که این سفارش بر این بوده که میدانسته هنگام مرگ مسلمان میشود، و یک معجزه است و گر چه بسا والدین کافر از حرمت غسل و نماز میت جدا باشند از کفار دیگر.
" بهیچ کس خبر مده" گفتهاند نهی آن حضرت از این گزارش برای این بوده که سره گمراهان مسلم آب او را از آن حضرت نگردانند و بگمراهی خود نکشانند بیش از آنکه حق را بشناسد.
و من گویم: بسا که برای تقیه بوده خصوص که حدیث دارای معجزه است و گویا برای همین است که داستان رهنما شدن خود را در بار دوم شرفیابی در هم نموده و بلکه در باره اول که توضیح کافی نداده، و بسا که ترک آن برای فهمش از روال داستانست گفته او:" گویا معلم کودکانست" یعنی از کثرت اجتماع و پرسش آنان و لطف آن حضرت در جوابشان و اینکه مانند کودکان نیاز بمعلم دارند گر چه از فاضلانند، و در پذیرش آنچه شنوند از آن حضرت بیاعتراض و خردهگیری.
حنیفیه: ملت اسلام است که برکنار از افراط و تفریط است و در حد میانه است، یا ملت ابراهیمی است که پیغمبر (ص) بدان وابسته است.
(3) 12- کافی: بسندش تا عمار بن حیان (خباب خ ب) گفت بامام صادق (ع) گزارش دادم از احسان پسرم بمن فرمود: من دوستش میداشتم و دوستیم باو فزود، راستش که خواهر رضاعی رسول خدا (ص) نزد آن حضرت آمد، و چون دیدش بدو شاد شد و رواندازش برای او پهن کرد و
بر آتش نشاند، و آنگاه با او بگفتگو پرداخت و بروی او خندید سپس او برخاست و رفت و برادرش آمد و با او چنین رفتار و پذیرائی نکرد، و گفتند، یا رسول الله با خواهرش چنان کردی که با او نکردی با اینکه مرد است؟ فرمود: برای اینکه آن خواهر از او بوالدینش خوشرفتار بود.
(1) توضیح: این خواهر و برادر رضاعی دو فرزند حلیمه سعدیه بودند در اعلام الوری گوید عبد الله و انیسه پسران حارث بن عبد العزی دو همشیر آن حضرت بودند، و دلالت دارد بر استحباب اکرام خوشرفتارتر بر پدر و مادر.
(2) 13- کافی: بسندش تا ابراهیم بن شعیب که بامام ششم (ع) گفتم راستش پدرم بسیار پیر شده و ناتوان و ما او را برای قضای حاجت بدوش میبریم، فرمود: اگر توانی خود این کار را بکن و بدستت لقمهاش بده که سپرت باشد فردا از دوزخ، یعنی او سپر تو است از آتش.
(3) 14- کافی: بسندش تا جابر که شنیدم مرد بامام ششم (ع) میگفت: مرا پدر و مادری است مخالف حق؟ فرمود: بدانها احسان کن چنانچه احسان کنی به مسلمانان از آنها که دوستدار ما میباشند.
بیان:" چنانچه احسان کنی به مسلمانان" بصیغه جمع، یعنی بیگانه مؤمن حق ایمان دارد والدین مخالف حق ولادت و در حق برابرند و اگر مقصود این باشد که چنانچه پدر و مادرت هر دو مسلمان بودند اصل احسان را میرساند نه اندازه آن را ولی بعید است (بلکه بفهم نزدیکتر است مترجم).
(4) 15- کافی: بسندش تا امام پنجم (ع) فرمود: سه تا باشند که خدا عز و جل برای کسی در آنها رخصتی نداده: پرداخت امانت بخوشکار و بدکار، پائیدن بعهد برای خوب و بد و احسان بوالدین خوب باشند یابد.
بیان: دلالت دارد بر وجوب رد آنچه صاحبش ویرا امین بر آن دانسته صاحبش بر باشد یا فاجر و فاجر شامل کافر هم هست و اشاره دارد که از آن تقاص نشود و اصحاب را در باره تقاص از سپرده اختلافست و میتوان گفت آن هم نوعی رد بصاحب است چون ذمه او را بری کند و سخنش در جای آن بیاید ان شاء الله.
و دلالت دارد بر وجوب وفاء به عهد که از آن محسوبست وعده بمؤمن و کافر، ولی این تعبیرات صریح در وجوب نباشند، و مشهور استحباب است در صورتی که شرط در ضمن عقد لازم نباشد، و سخن در باره والدین گذشت.
(5) 16- کافی: بسندش از امام ششم (ع) که از سنت و بر اینکه مرد نام پدر را بکنایه گوید:
روشنگری" ان یکنی الرجل" چند وجه دارد: (1) 1- از سنت پیغمبر و روش خوب و بر بوالدین اینست که هر کس پسرش را بنام خودش کنایه نهد چنانی که اگر نامش محمد است او را ابا محمد بخواند و میشود کنایه شامل نامگذاری هم باشد.
2- مقصود این باشد که مرد سخنگو طرف خود را بکنایه تعبیر کند نسبت به پدر او باو گوید پسر فلان چون بزرگداشت او است و احترام بپدر او و یادآوریش بمردم، در دل مؤمنان و بسا کسی که نامش را شنود برایش دعا کند.
در یک نسخه بجای لفظ (ابیه) آمده (ابنه پسر او) یعنی بطرف خود بگوید ابو فلان به نام پسرش زیرا نام بردن خلاف احترام است بویژه با حضور طرف، و بر هر دو نسخه بر این وجه مناسب این باب نیست زیرا در باره بر بخصوص والدین نباشد و بلکه در باره احسان بمؤمن است جز آنکه گفته شود شامل والد هم میشود.
(2) 3- مقصود این باشد که گوینده خود را بنام پدر کنیه آورد و این احسانیست به پدر به وجوهی که گذشت چنانچه امیر المؤمنین (ع)، بسیاری موارد خود را تعبیر میکرد به ابن ابی طالب، و فرموده بخدا که پسر ابی طالب مانوستر است بمرگ از کودک به پستان مادرش.
(3) 17- کافی: بسندش تا امام ششم که مردی نزد رسول خدا (ص) آمد و از بر بوالدین پرسید و پاسخش داد تا سه بار به مادرت نیکی کن و سپس تا سه بار فرمود: بپدرت نیکی کن و مادر را پیش از پدر آغاز نمود (و با آغاز بمادر اشاره دارد که بر باو افضل است).
(4) 18- کافی: بسندهای پیش تا امام ششم که فرمود: مردی نزد پیغمبر (ص) آمد و گفت دختری آوردم و پروردمش تا چون به بلوغ رسید زیورش را باو پوشیدم و آوردمش بر سر چاهی و پرتش کردم بدرون آن: و آخر چیزی که از او شنیدم اینکه میگفت: ای پدر جانم، کفاره آن چه باشد؟ فرمود: مادرت زنده است؟ گفت، نه، فرمود: خالهات زنده است؟ گفت: آری، فرمود: باو نیکی کن که بجای مادر است و کفاره کار تو گردد ابو خدیجه (راوی حدیث) گوید:
بآن حضرت گفتم: چه وقت بوده این عمل؟ فرمود: در زمان جاهلیت که دخترها را میکشتند از ترس اینکه اسیر شوند و میان قوم دیگر بزایند.
روشنگری ... این حدیث دلالت دارد بر فضل مادر و خویشان او در باره برو احسان بر پدر و خویشان او و بر فضل بر بخاله میان خویشان مادری او در آنست شرح واد که در جاهلیت بوده چنانچه خدای تعالی فرموده (آیه 8- التکویر) و آنگاه که از موءوده پرسند بکدام گناه کشته شده.
(1) 19- کافی: بسندش تا حنان بن سدیر از پدرش گفت: بامام پنجم گفتم فرزند جزای پدر را باید بدهد؟ فرمود: جزائی بر او نباشد جز در دو خصلت اگر پدر برده است پسرش او را بخرد و آزاد کند یا اینکه وامی دارد از طرفش بپردازد.
(2) 20- کافی: بسندش تا جابر که مردی نزد رسول خدا (ص) آمد و گفت: مردی جوان و چالاکم و جهاد را دوست دارم و مادری دارم که آن را بد دارد، پیغمبرش فرمود برو با مادرت باش که بدان که مرا براستی فرستاده به پیغمبری انس او بتو در شبی بهتر است از جهادت در راه خدا یک سال.
(3) 21- کافی: بسندش تا امام پنجم (ع) فرمود: راستی بنده خدا خوشرفتار است با والدینش در زندگی آنها سپس بمیرند و وامشان را نپردازد و براشان آمرزش نخواهد و خدا عز و جل او را عاق نویسد و بسا که در زندگی آنان عاق باشد و نیکی کند با آنها، و چون مردند وامشان را بدهد و براشان آمرزشخواهد و خدا عز و جل او را احسان کند و بار نویسد.
توضیح: دلالت دارد بر اینکه برو عقوق در زندگی و پس از مرگ هر دو باشند و بر اینکه پرداخت وام و استغفار بهترین بر و احسانند پس وفات پدر و مادر.
(4) 22- کافی: بسندش از امام ششم (ع) که کمتر عقوق" اف" است و اگر خدا عز و جل چیز زبونتر از آن میدانست از آن نهی میکرد.
بیان:" از آن نهی میکرد" زیرا معلوم است که مقصود نهی از همه افراد است و به کمتر بس کرده تا بالاتر بحکم اولویت دانسته شود، چنانچه متعارف فهم از این گونه تعبیر است و اف کلمه اظهار نفرت است و معنی عقوق والدین ترک ادب در برابر آنها است و آزار آنها به کردار یا گفتار، و مخالفت با آنها در هر غرضی که جائز است بحکم عقل یا نقل و از کبار در شمار است و قرآن و سنت بر آن گواه است و عامه و خاصه بر آن اتفاق دارند.
(5) 23- کافی: بسندش از امام هفتم که رسول خدا (ص) فرمود: خوشرفتار باش و بهشت بس و اگر عاق (بدرفتار باشی) دوزخت بس.
بیان: در این حدیث ثواب بر را بزرگ شمرده تا آنجا که بهشت را بایسته شود و از آن فهمیده شود که بسیاری از گناهان را جبران کند و در ترازوی حساب بر آنها بچربد.
(6) 24- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: چو روز قیامت باشد یک پرده از پردههای بهشت برداشته شود و بویش را دریابد هر که جان دارد از پانصد سال مسافت جز یک دسته گفتم: که باشند؟ فرمود: عاق والدین.
بیان: یعنی عاق هر دو یا یکی از آنها، او ظاهرش اینست که عاق به بهشت نرود، و
میشود تفسیرش کرد بکسی که آن را حلال شمارد یا اینکه از آغاز بویش را نبوید و گر چه پس از آن درآید، یا مقصود از والدین در اینجا پیغمبر و امامند یا منظور بهشت خاصی است.
(1) 25- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) که رسول خدا (ص) فرمود: بالای هر کار نیک کار نیکی است تا کسی در راه خدا کشته شود که بالای آن کار نیک دیگر نباشد، و بالای هر عاقشدنی عاقشدنی است تا کسی یکی از والدین خود را بکشد و چون چنین کند بالاترش عاقشدنی نباشد.
بیان: میشود بر بمعنی مصدر باشد و برای مبالغه آمده یعنی کار بسیار بسیار نیک چنانچه در قول خدای تعالی است (189- البقره)" ولی بر کسی است که پرهیزکار باشد" ...
" تا بکشد کسی یکی از والدینش را" چه با دیگری باشد یا نه، یا مقصود اینست که بالاتر از آن از جنس عقوق دیگر نیست و منافات ندارد که کشنده هر دو تا عاقتر از او باشد و مقصود عقوق والدین و ارحام است یا هر گناه کبیره و منافات ندارد که کشتن امام از آن سختتر است زیرا آن یک نوع کفر است و بسا که شامل کشتن والدین دینی چون پیغمبر و امام هم باشند چنانچه در باب بر والدین و جز آن گذشت.
(2) 26- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: هر که بچشم دشمنی بر پدر و مادرش بنگرد با اینکه باو ستمکارند خدا نمازش را قبول نکند (تا چه رسد باینکه خوشرفتار بدو باشند و این منافات ندارد که آنها هم گنهکارند چون باو ستم کردند و او را به ناسپاسی واداشتند، و قبول کمال عمل است و جز درست بودن و اجزاء است.
(3) 27- کافی: بسندش تا امام پنجم (ع) که رسول خدا (ص) در ضمن سخنی از خود فرمود:
بپرهیزید از عقوق والدین زیرا بوی بهشت از مسافت هزار سال دریافت شود، و در نیابدش عاق، و قاطع رحم، و نه پیر زناکار و نه دامنکش از روی تکبر و بزرگ فروشی، جز این نیست که کبریا از آن خدا پروردگار جهانیانست.
بیان: پانصد سال (روایت پیش) نظر بهمه مردم است و هزار نظر بجمع خاص نامبرده
(1) در این روایت، و مؤیدش اینکه در روایت پیش فرمود: هر که جان دارد، یا اختلاف برای کم و بیش پردهها برداشته شده است که در خبر پیش فرمود یک پرده و این خبر در صورت برداشت دو پرده است مثلا و در کتاب وصایا آید که بویش از مسافت دو هزار سال دریافت شود و این با برداشت چهار پرده باشد مثلا.
(و توجیهات دیگری هم برای جمع میان این احادیث دارد تا گوید): بسا این شماره کنایه عن بسیاریست و شمار خاصی منظور نیست چنانچه در قول تعالی (80: برائت) و گر چه هفتاد بار براشان آمرزشخواهی.
و ازار جامهایست که زیر رداء پوشند از وسط چیند و عربهای جفاجو آن را بلند میگرفتند که روی زمین میکشیده- تا گوید در قاموس آن را به تنپوش تفسیر کرده و شامل درازی رداء هم میشود و هم جامههای دیگر چنانچه قول خدا (4: المدثر) و جامههای خود را پاکیزه دار، به تشمیر تفسیر شده که گردآوری جامه است، و در باب زی و تجمل اخباری در این باره آید.
و بسا آن را بر کمربند روی لباس بکار برند (شال) و مقصود رها کردن دو طرف آنست از روی تکبر چنانچه برخی مردم هند کنند.
(2) و خیلاء بقول جوهری بمعنی کبر است و دامنکش از خودبینی و تکبر خود را سو بسو میگرداند چون پاره ابر در جو آسمان که این سو و آن سو میچرخد، و این رفتار را مطیطا گویند و باین معنا است قول خدای تعالی (33: القیامه) رفت بسوی خاندانش تلوتلو با تکبر و بزرگ منشی.
و اگر در درازی جامه و کشیدن آن بر زمین قصد تکبر نباشد بلکه بر حسب شیوه و عادت باشد بقولی باز حرام است و اولی اینکه گفته شود ناپسند است چنانچه شهید و دیگران گفتند از چند راه.
1- خلاف روش و شیوه مؤمنان متواضع است چنانچه آید و عامه هم در این باره اخباری آوردند (و از نهایه دو خبر در این باره نقل کرده).
2- اسراف در جامه است بینیاز بدان (پس باید حرام باشد، مترجم).
3- جامه دراز که بر زمین کشد بسا که نجس شود و در نماز و دین رخنه آورد، و اگر در راه رفتن آن را برآورد سختی کشد با آنکه نیازی بدان ندارد؟ سپس غافل ماند و فرو افتد.
4- زود کهنه شود با دوام کشیدن بر خاک زمین و پاره شود اگر نجس نگردد.
28- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: اگر خدا چیزی کمتر از اف میدانست از آن نهی میکرد و آن کمتر درجه عقوق است، و از عقوق است خیرهچشمی کسی بر والدینش.
(1) بیان ... و بسا که این هم در درجه کمتر باشد یا اینکه اف کمتر زبانیست و این کمتر کرداری، و مقصود اینست که باید نگاهش بدانها از روی خضوع و ادب باشد و چشم بدانها خیره نکند و یا خشمگین بر آنها ننگرد.
(2) 29- کافی: بسندش تا امام پنجم که پدرم نگاه کرد بمرد که پسرش با او راه میرفت و و بر بازوی پدرش تکیه کرده بود، فرمود پدرم سخنی با او نگفت از کینه باو تا از دنیا رفت (یعنی با آن پسر و تفسیرش بپدر که پسر را امکان این کار داد بعید است، و بسا مقصود صورت راضی نبودن پدر باشد یا انجام آن از روی تکبر، و از این اخبار برآید که امر بر بوالدین دقیق است و بکمتر چیزی عاق شدن بوجود میآید).
(3) 30- امالی صدوق: بسندش تا امام صادق (ع) فرمود: در این میان که موسی بن عمران با پروردگارش عز و جل راز میگفت مردی را در سایه عرش پروردگارش عز و جل دید و گفت:
پروردگارا این کیست که عرشت بر سر او سایه دارد؟ فرمود: این احسانکننده بوالدینش بود و سخن چین نبوده.
(4) 31- از همان: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود احسان کنید به پدرانتان تا احسان کنند بشما پسرانتان و با زنان مردم عفت ورزید تا زنانتان عفت ورزند (در خصال مانندش آمده).
(5) 32- از امالی صدوق: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: رحمت کند خدا مردی را که کمک دهد بپدرش در احسان بوی، رحمت کند خدا پدری را که کمک کند بفرزندش در احسان بوی، رحمت کند خدا همسایهای را که کمک کند بهمسایه خود در احسان بوی، رحمت کند خدا مردی را که کمک کند بسلطانش در احسان بوی.
در ثواب الاعمال مانندش آمده.
(6) 33- از امالی صدوق: بسندش از امام صادق (ع) فرمود: هر که دوست دارد خدا عز و جل سختیهای مرگ را برش سبک کند، با خویشاوندش پیوسته باشد، و بوالدینش نیکیکننده، و چون چنین باشد خدا سختیهای مرگ را برش سبک سازد و در زندگی خود هرگز فقری باو نرسد در امالی طوسی از غضائری از صدوق مانندش آمده.
34- (در حدیث ده از کافی ترجمه آن گذشت بدان رجوع شود مترجم).
35- در 19- از کافی گذشت بدان رجوع شود، و از کتاب حسین بن سعید هم نقل شده.
(7) 36- امالی صدوق: بسندش تا امام پنجم (ع)، فرمود موسی بن عمران گفت: پروردگارا بمن سفارش کن فرمود: تو را بخودم سفارش کنم، بار دیگر درخواست کرد فرمود: تا سه بارت
بخودم سفارش کنم، (1) بار سوم خواست، فرمود: تو را بمادرت سفارش کنم و در بار چهارم هم فرمود: تو را بمادرت سفارش کنم و در بار دیگر فرمود: تو را به پدرت سفارش کنم، فرمود:
برای اینست که گویند مادر دو سوم حق احسان دارد و پدر یک سوم.
(2) 37- از تفسیر علی بن ابراهیم: (آیه 23- 25 الاسراء)" و فرمان داد پروردگارت که نپرستید جز او را بوالدین نیکی کنید اگر یکیشان نزدت به پیری رسد یا هر دو برویشان اف مگو" فرمود: اگر چیزی را کمتر از اف میدانست آن را فرموده بود" و لا تنهرهما" یعنی با آنها ستیزه مکن.
(3) و در حدیث دیگریست که اگر شاشیدند برویشان اف مگو" و بآنها سخن خوب بگو" وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ" فرمود: در برابرشان تواضع کن و بزرگی بآنها مفروش" و بگو پروردگارا بدانها رحم کن چنانی که مرا از خردسالی پروردند".
(4) 38- از قرب الاسناد: علی از برادرش امام کاظم (ع) که پرسیدمش از کسی که مسلمانست و پدر و مادرش کافرند، آیا شاید که براشان در نماز آمرزشخواهد؟ فرمود: اگر در خردسالی از آنها جدا شده و نداند مسلمان شدند یا نه؟ باکی ندارد و اگر بداند کافر ماندند براشان آمرزش نخواهد و اگر نداند براشان دعا کند.
(5) 39- از قرب الاسناد: بسند تا عبد الله بن جندب، گفت نوشتم به امام کاظم (ع) و پرسیدمش از کسی که میخواهد کارهایش از نماز و احسان و هر خیری سه بخش کند، یک سوم از خودش باشد و دو سوم از پدر و مادرش یا بخشی از کارهایش بدانها اختصاص دهد و تبرع کند بچیزی معین و اگر چه یکی زنده است و دیگری مرده گوید بمن پاسخ نوشت: اما برای مرده خوبست و جائز و اما برای زنده نه، جز احسان و صله.
(در این حدیث انجام کار خیر برای دیگری مورد بحث شده و باید دانست که آن بر چند وجه است:
1- بعنوان نیابت در عمل که آن را بقصد نیابت از دیگری انجام دهد تا آثار و فوائدش باو برسد مانند اینکه نماز را از طرف او بخواند و این نیابت در عمل واجب عینی بر زنده اگر عبادی باشد صحیح نیست و تکلیف او را ساقط نمیکند و ثوابی باو نمیرسد چنانچه نماز یومیه یا نمازهای واجب دیگر را از طرف مکلف زنده انجام دهد که این حدیث شامل آنست فقط در باره نیابت در حج واجب از طرف عاجز از انجام آن روایت و فتوی بصحت آن وارد است و عموم این حدیث را تخصیص میدهد و همچنان در باب تولیت در وضوء و غسل نسبت بعاجز از شستن برخی اعضاء بصحت آن فتوی دادهاند و نیابت در نوافل یومیه یا نماز شب
هم بحکم عموم این حدیث صحیح نیست ولی مانند حج استحبابی یا زیارت قبر پیغمبر و امام مشهور صحت آنست و بآن ملحق است زیارت برادر دینی و تحیت از طرف شخص زنده در انجام آن و پرداخت زکات مال یا فطره روزه یا کفارههای مالی چون کفاره روزه برای عاجز از آن و موارد بسیاری مورد بحث است و اگر واجب غیر عبادی باشد چون تطهیر جامه برای نماز که صحت آن مورد اشکال نشده و اما مانند پرداخت دین و یا دیه و مانند آن ظاهر فقهاء اینست که صحیح است ولی اگر مدیون منع کند مانع صحت است یا نه؟
2- بعنوان اهداء ثواب که کسی عمل خیری برای خود میکند و ثواب آن را بدیگری گر چه زنده است اهداء میکند و گر چه بر او واجب عینی باشد ظاهر حدیث منع از آنست بزنده و گر چه پدر و مادر باشند بلکه ظاهر حدیث همان اهداء ثواب است که" یجعل اعماله الخ" یعنی عملش سه بخش میکند و این با نیابت موافق نیست بلکه با ثواب عمل موافق است و عموم حدیث شامل عمل مستحب میشود و آن خلاف مشهور است از مترجم).
(1) 40- از خصال: بسندش تا امام رضا (ع) فرمود: راستش خدا عز و جل به سه چیز همراه سه دیگر فرمان داده: امر کرده بنماز و زکات پس هر که نماز کند و زکات ندهد نمازش پذیرفته نشود، و امر کرده بشکر خودش بهمراه شکر والدین (در سوره لقمان آیه 14) پس هر که شکر والدین نکند شکر خدا نکرده و امر کرده بتقوی خدا و صله رحم. در (آیه 1- سوره النساء) و هر که صله رحم نکند تقوای خدا عز و جل را ندارد.
(مقصود از اینکه این سه دو بدو همراهند همراه زمانی نیست زیرا انجام نماز و پرداخت زکات در یک زمان انجام نشوند و هر کدام وقت مخصوص بخود دارند و ظاهرش اقتران شرطی است یعنی صحت هر کدام مشروط باتیان دیگریست که در ذیل حدیث توضیح داده و لازمش بطلان آن بتنهائی است ولی گویا حمل باشتراط در قبول شده نه در صحت و عدم قبول اعم است از عدم صحت و بسا عملی که صحیح است و مسقط تکلیف است ولی در پیشگاه خدا قبول نیست و ثواب خود را ندارد و تنها عقاب ترک آن ساقط شود مترجم).
(2) 41- از عیون: بسندش تا بزنطی گفت: شنیدم امام رضا (ع) میفرمود: مردی از بنی اسرائیل خویشاوند خود را کشت و آنگاه آن کشته را بر سر راه بهترین سبط از اسباط بنی اسرائیل انداخت سپس آمد بخونخواهی از آنان و آمدند و بموسی (ع) گفتند سبط آل فلان فلانی را کشتند بما بگو چه کسی او را کشته؟ آن حضرت فرمود: یک ماده گاوی برایم بیاورید (67: البقره و دنبالهاش)" گفتند: ما را بمسخره گرفتی فرمود پناه بخدا که از نادانان باشم" و اگر هر ماده گاوی خواسته بودند آورده بودند کفایتشان میکرد ولی سخت گرفتند و خدا هم
بر آنها سخت گرفت.
(1)" گفتند از پروردگارت بخواه برای ما روشن کند آن چیست؟ گفت راستش خدا گوید آن ماده گاویست نه پر پیر و نه نوجوان و بکر" یعنی نه خردسال و نه سالمند" میان این دو سن" و اگر باز هم خواسته بودند یک ماده گاو میان سال آورده بودند کفایتشان میکرد ولی سخت گرفتند و خدا بر آنها سخت گرفت" گفتند پروردگارت را بخوان تا روشن کند برای ما چه رنگی دارد؟
گفت راستش میفرماید آن ماده گاو زرد چشمگیریست بینندهها را شادمان میکند و اگر خواسته بود یک ماده گاو چنین آورده بودند کفایتشان میکرد ولی سخت گرفتند و خدا هم بر آنها سخت گرفت" گفتند پروردگارت را بخوان برای ما روشن کند که چه باشد؟ راستش آن برای ما مورد اشتباه است و البته اگر خدا خواهد ما بدان رهیاب خواهیم بود، گفت که خدا فرماید آن ماده گاویست که رام نیست تا زمین را شخم زند و نه آب بکشد برای کشت و کار دستآموز است و هیچ خالی بر آن نیست گفتند اکنون نشانه درستی آوردی" و آن را جستند و نزد جوانی از بنی اسرائیل بود و گفت: آن را نفروشم جز به پر پوستش از طلا و آمدند نزد موسی (ع) و گزارش دادند و فرمود: او حق دارد از او بخریدش و آن را خریدند و آوردند و فرمود سرش را بریدند و آنگاه فرمود: دمش را بدان مرده زنند و چون این کار کردند کشته زنده شد و گفت: یا رسول الله، پسر عمویم مرا کشته نه آنکه او را متهم بکشتن من کردند (و بدان قاتلش دوا ساختند) و یکی از اصحاب موسی (ع) بوی گفت: این ماده گاو را داستانیست فرمود: چه باشد؟ گفت: جوانی از بنی اسرائیل خوشرفتار بود با پدرش و او گاو پا در سه سالی خرید و آمد نزد پدرش (برای پرداخت بها) و دید کلیدها زیر سر او است (و در خواب است) و دلش نیامد او را بیدار کند و چون پدرش بیدار شد باو گزارش داد و گفت زهی، این ماده گاو را بگیر عوض آنکه از دستت رفته، فرمود: رسول خدا موسی گفت: بنگرید که خوشرفتاری اهلش را تا کجا رساند.
(سبط نواده پسری و دختری و چون حضرت یعقوب 12 پسر بجا نهاد و هر کدام خاندانی شدند آنها را اسباط بنی اسرائیل نامیدند و هر خانواده افراد خود را با شماره دفتری تا صدها سال مشخص میداشت و احکام بسیاری در تورات بدان تکیه دارد و در گذشت زمان بنی اسرائیل در بسیاری بلاد منتشر شدند و بارها دچار قتل عام شدند و افرادی از آنها هم مسلمان شدند و در جامعه اسلامی مستحیل شدند و آیا اکنون هم حساب اسباط محفوظ مانده با این پراکندگی در سراسر جهان یا نه؟ نیاز بتحقیق دارد، و این حدیث نیاز بشرحی مبسوط دارد که در اینجا مجال و محل آن نیست.
42- خصال: بسندش تا پیغمبر (ص) (این همان 25 از کافی) است که ترجمه آن گذشت.
(1) 43- خصال: بسندش تا امام باقر (ع) که رسول خدا (ص) فرمود: بوی بهشت از مسافت پانصد سال راه دریافت شود و عاق والدین و دیوث (مردیکه زنش را زیر دیگران اندازد) آن را در نیابند.
(2) 44- خصال: بسندش تا موسی بن بکر واسطی که بامام کاظم (ع) گفتم: مردی به پسرش یا دخترش میگوید: پدر و مادرم قربانت در این باکی بینی؟ فرمود: اگر پدر و مادر زنده باشد ناسپاسی بدانها است و اگر مردند باکی ندارد سپس فرمود: جعفر (ع) را میفرمود: خوشبخت است مردیکه نمیرد تا جانشین پس از خود را بیند، و البته بخدا که خداوند بمن نمود جانشینم را پس از خودم.
(3) 45- خصال: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: پدر و مادر را بایست گردد از عقوق و ناسپاسی برای فرزندشان که شایسته است آنچه بایسته است فرزند را برای آنان.
(عقوق حقنشناسیست و چون فرزند را بر پدر و مادر حقوقی است اگر رعایت نکنند عاق او گردند ولی وابسته باینست که صالح و شایسته باشد و این شرط در حقوقیست که پس از ممیز شدن فرزند و بلوغ او باید رعایت شود چون تعلیم و ازدواج و اما در حقوق حال نوزادی و کودکی موضوع ندارد مترجم).
(4) 46- خصال (در 15 کافی با شرحی گذشت بدان رجوع شود مترجم).
(5) 47- خصال: با اندک اختلاف در تعبیر همان مضمون حدیث 86 است با تقدیم و تاخیر مترجم.
(6) 48- خصال: بسندی از خلیل تا ابن مسعود که پرسیدم از رسول خدا (ص) کدام عمل محبوبتر است نزد خدا عز و جل فرمود: نماز بوقت، گفتم از آن پس چه چیز؟ فرمود: بر بوالدین گفتم: کدام چیزی؟ فرمود: جهاد در راه خدای عز و جل، گفت: اینها را بمن باز گفت و اگر فزونتر خواسته بودم برایم فزون میکرد.
(7) 49- خصال: بسندش تا امام ششم، فرمود: سه تا باشند که هر که با آنها در افتد خوار شود: پدر و سلطان و بستانکار.
(8) 50- خصال: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: چهارند که خدا بدانها نظر ندارد در روز قیامت: عاق، منتگذار و منکر قدر و دائم الخمر.
(9) 51- خصال: بسندش تا امام باقر (ع) فرمود: چهارند که هر که آنها را دارد بسازد خدا برایش خانهای در بهشت هر کس یتیمی را در پناه گیرد و به ناتوانی ترحم کند و بپدر
و مادرش مهر ورزد و با مملوک خود نرمش کند.
(1) در محاسن مانندش آمده.
در ثواب الاعمال مانندش بسند دیگر آمده.
(2) 52- خصال: بسندش تا رسول خدا (ص) چهارند که هر که دارد خدا پناهش را بر او گسترد و در بهشت مشمول رحمتش سازد: خوی خوشی که بدان در میان مردم زندگی تواند، و مدارا با گرفتار، و مهربانی با والدین، و احسان بمملوک.
(3) 53- خصال در خبر اعمش از امام صادق (ع) فرمود: برو احسان بوالدین واجب است و اگر مشرکند از آنها پیروی مکن و نه از دیگری در نافرمانی خدا زیرا مخلوق را طاعتی نباشد ککه معصیت خالق باشد.
(4) 54- خصال: در حدیث اربعمائه: امیر مؤمنان (ع) فرمود: هر که اندوهگین کند پدر و مادرش را البته که عاق آنها گردد (اگر یکی را اندوهگین سازد عاق او است و اگر هر دو را عاق هر دو مترجم).
55- (قریب بمضمون آن در 22 کافی گذشت مترجم).
56- (بمضمون 53 است مترجم).
(5) 57- از امالی طوسی: بسندش تا امام باقر (ع) فرمود: چهارند هر که از مؤمنان دارا باشد خدایش در اعلی علیین جای دهد در غرفهای بالای غرفهها، در جایگاه شرف کامل: هر که پناه دهد یتیم را و خیر او جوید و پدرش باشد و کسی که ترحم کند به ناتوان و کمکش کند و او را بس باشد، و هر که هزینه نهد برای پدر و مادرش و نرمش کند با آنان و نیکی کند با آنها و اندوه ندهد بدانها، و کسی که بدرفتاری نکند با مملوکش و کمک او باشد در آنچه باو تکلیف کند، و او را واندارد بدان چه تاب آن ندارد.
(6) 58- از امالی طوسی: بسندش تا امام صادق (ع) فرمود سه دعاء از خدای تعالی باز داشته نشوند: دعاء پدر در باره فرزند حقشناس خود و نفرینش بر او اگر ناسپاس پدر باشد، و نفرین مظلوم بر ظالمش: و دعای وی برای کسی که انتقام او را از آن ظالم بگیرد: دعای مؤمن برای مؤمنی که با هم در باره ما همدرد باشند و نفرینش بر او هر گاه با او همدردی نکند با اینکه تواند و آن برادر از وی کمک خواهد.
(7) 59- امالی طوسی: بسندش تا رسول خدا (ص) نباشد فرزند حقشناسی که بپدر و مادرش نظر رحمت کند جز که بهر نگاهی ثواب حج مقبولی دارد: گفتند: یا رسول الله و گر چه هر روزی صد بار نگاه کند؟ فرمود: آری خدا بزرگتر و پاکتر است.
(1) 60- امالی طوسی بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: نگاه به عالم عبادتست، نگاه به امام عادل عبادت است نگاه مهرورزی بوالدین عبادتست، نگاه به برادر دینی از روی دوستی عبادت است.
(2) 61- امالی طوسی: بسندش تا حجر مذری، گفت: بمکه آمدم و ابو ذر جندب جناده ره در آن بود، عمر بن خطاب هم آن سال بحج آمد و گروهی از مهاجر و انصار که علی بن ابی طالب میانشان بود بهمراه او بودند، در این میان که من با ابو ذر در مسجد الحرام بودم علی (ع) آمد و برابر ما بنماز ایستاد و ابو ذر باو خیره ماند و من گفتم، رحمت خدا بر تو ای ابی ذر راستی که بعلی نگاه میکنی و چشم از او برنمیداری؟ گفت: این کار را میکنم که از رسول خدا (ص) شنیدم میفرمود: نگاه بعلی بن ابی طالب عبادت است، و نگاه مهرورزی بوالدین عبادت است و نگاه بصحیفه یعنی صحیفه قرآن عبادت است و نگاه بکعبه عبادت است.
(3) 62- (از علل الشرائع): از امام ششم (ع) فرمود: گناهانی که هوا را تیره و تار کنند ناسپاسی پدر و مادر است.
(4) 63- ثواب الاعمال و امالی صدوق: بسندش تا رسول خدا (ص)، فرمود: هر که ماه رمضان را دریابد و آمرزیده نشود خدایش دور سازد، و هر که پدر و مادرش را دریابد و آمرزیده نشود خدایش دور سازد، و هر که مرا نزدش نام برند و بر من صلوات نفرستد خدایش دور سازد.
من گویم: تمام این حدیث در باب فضائل ماه رمضان آید.
(5) 64- قرب الاسناد: بسندش از امام صادق (ع) فرمود: نرود در بهشت عاق والدین خود و دائم الخمر، و آنکه پر منت نهد بکار خیر خود.
(6) 65- امالی طوسی: بسندش تا رسول خدا (ص)، فرمود: سه گناهند که عقوبتشان زود برسد و بآخر نیفتد: ناسپاسی والدین و ستم بر مردم، و ناسپاسی احسان.
(7) 66- علل: بسندش تا امام صادق (ع) فرمود: عقوق والدین از گناهان کبیره است زیرا خدا عز و جل عاق را گنهکار و شقی مقرر کرده (آخر حدیث نظر دارد بآیه 14 و 32 سوره مریم در گفته حضرت یحیی و عیسی علیهما السلام مترجم).
(8) 67- عیون و علل: بسندی از امام رضا (ع) فرمود: خدا عقوق والدین را حرام کرد، چون مایه بیتوفیقی در اطاعت خدا عز و جل شود و هم احترام والدین و برکناری از ناسپاسی نعمت و موجب عدم تشکر گردد، و این خود بکشاند کمبود نسل و قطع آن چون عقوق مایه کمبود احترام بوالدین و حقشناسی از آنها است و سبب قطع رحم و بیرغبتی پدر و مادر در فرزند و ترک پرورش برای اینکه فرزند نیکی بآنان را وانهد.
(1) 68- امالی طوسی: بسندش از امام صادق (ع) فرمود: رسول خدا (ص) بر بستر مرگ جوانی حاضر شد و باو فرمود: بگو لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ و چند بار زبان آن جوان بند آمد و آن حضرت بزنی که در بالین او بود فرمود: این جوان مادر دارد؟ گفت: آری منم مادرش، فرمود: تو بر او خشمگین باشی؟ گفت: آری شش سال است با او سخن نگفتم، فرمود: از او راضی باش آن زن گفت: خدا از او راضی باشد برضای تو یا رسول الله، پس رسول خدا بآن جوان فرمود:
بگو: لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ و آن را گفت پس پیغمبر (ص) فرمود باو چه بینی؟ در پاسخ گفت مردی سیاه و زشت و چرکین جامه و بدبو که اکنون پهلویم آمد و گلویم را فشرد پیغمبر (ص) باو فرمود: بگو ای آنکه اندک را پذیری و از بسیار درگذری، اندک مرا بپذیر و از بسیارم درگذر که تو پر آمرزنده و مهربانی جوان آن را گفت، پس پیغمبر باو فرمود: بنگر تا چه بینی؟ پاسخ داد: مردی را بینم سفید رنگ، خوش رو و خوشبو و خوشپوش که بکنارم آمد و آن سیاه از من دور شد، فرمود: باز بگو و باز گفت فرمود چه بینی؟ گفت آن سیاه را نبینم و سفید را بینم پهلوی خودم و سپس در همان حال مرد.
(2) 69- بصائر الدرجات: بسندش از امام باقر (ع)، فرمود: عابدی در بنی اسرائیل بود بنام جریح و در صومعهای عبادت میکرد، مادرش نزد او آمد و در نماز بود او را خواند و پاسخش نداد و او برگشت باز هم آمد و او را خواند و پسر باو توجه نکرد و برگشت و بار سوم آمد و باو پاسخ نداد و با او سخن نگفت و آن مادر برگشت و میگفت: ای معبود بنی اسرائیل او را سرکوب کن فردای آن روز فاحشهای آمد و پهلوی صومعه او نشست و درد زائیدنش گرفت و مدعی شد که فرزند نوزاد از جریح است و در بنی اسرائیل فاش شد کسی که مردم را بزنا سرزنش میکرد زنا کرده و پادشاه فرمانداد آن پسر را بدار زنند، و مادرش نزد او آمد و سیلی بروی خود زد، پسر به او گفت خاموش باش این اثر نفرین تو است.
چون مردم این سخن او را شنیدند، گفتند: ما را با تو چه باید کرد؟ گفت بچه را بیاورید و او را آوردند و او را گرفت و گفت: پدرت کیست؟ پاسخ داد فلان چوپان فلان خاندان، و خدا تهمت آنان را دروغ در آورد در باره جریح و او سوگند خورد که از مادرش جدا نشود، به او خدمت کند.
(3) 70- از همان بسندش تا ابراهیم بن مهزم که شبانگاه از نزد امام صادق (ع) بدر آمدم و بخانهام در مدینه رسیدم و مادرم همراهم بود، و سخنی میان ما در گرفت و باو درشت گفتم و بامداد پس از نماز نزد آن حضرت رفتم و چون بحضورش رسیدم بیسابقه بمن فرمود: ای ابا مهزم تو را چه با خالده که دیشب با او درشت گفتی نمیدانی شکمش منزلی بوده که در آن جا گرفتی، و دامنش گهوارهای که تو را در فشرده، و پستانش ظرفی که تو از آن خوشیدی؟ گوید
گفتم: چرا، فرمود: با او درشتی نکن.
(1) 71- محاسن: بسندش تا امام صادق (ع) فرمود: مردی نزد رسول خدا (ص) آمد و گفت من آمدم تا بمسلمانی با تو بیعت کنم، آن حضرت فرمود: من با تو بیعت کنم بر اینکه پدرت را بکشی؟ گفت: اری آن حضرت فرمود: راستش ما بخدا شما را فرمان بکشتن پدرتان ندهیم، ولی اکنون دانستم ایمانت حقیقی است، و اینکه جز خدا در دلت نیست فرمان برید از پدرانتان در آنچه فرمان دهند بشما و فرمانشان نبرید در گناهان خدائی.
(2) 72- فقه الرضا: بر تو باد فرمان بری از پدر و نیکی باو، و تواضع و خشوع و احترام او، و فرود آواز در حضور او، زیرا پدر اصل پسر است و پسر فرع او، اگر او نبود خدا پسر را مقدر نمیکرد، در راه آنان مال و جاه و جان را فدا کنید.
من روایت دارم که: تو و مالت از پدرت است، جان و مال را از آن او دانسته، در دنیا بخوشی پیرو آنان باشید و با حقشناسی، و پس از مردن براشان دعاء کنید و بر آنها رحمت خواهید، زیرا روایت است که هر که پدرش را در زندگی او حقشناسی کند و پس از مردنش براش دعا نکند خدا او را عاق نامیده، استاد اخلاق خوب و مسائل دین، بجای پدر است، و حق او را دارد، حق او را بشناسید، و بدان که حق مادر واجبتر و لازمتر حق است، زیرا برداشته در آنجا که کسی دیگری را برندارد، و نگهبانی کرده با گوش و دیده و همه اندام خود شاد و خرم بدان، و با خود برداشته است با همه ناگواری، و آنچه کسی بر آن شکیبا نباشد، خواسته خودش گرسنه باشد و فرزندش سیر و تشنه باشد و او سیراب، و برهنه باشد و او در جامه، در سایه باشد و او برابر آفتاب، و باید با نیکی و نرمش از او تشکر کنی تا توانی بدان اندازه و اگر چه طاقت ادای حقش را ندارید جز بکمک خدا، و خدا عز و جل حق او را قرین حق خود ساخته که (در 14: لقمان) فرموده تشکر کن برای من و برای پدر و مادرت و بسوی من است برگشت.
(3) و روایت است که در همه کارهای نیک بنده را شاید که باوج آنها رسد جز در سه حق:
حق رسول خدا و حق پدر و حق مادر از خدا خواهیم یاری بر آن را.
(4) 73- فقه الرضا: روایت دارم از عالم که بمردی فرمود: تو را پدر و مادریست؟ گفت:
نه، فرمود: تو را فرزندیست؟ گفت: آری فرمود بفرزندت نیکی کن که در حساب نیکی به والدینت باشد.
(5) و روایت است که فرمود: نیکی کنید بفرزندانتان و احسان کنید بدانها، زیرا پندارند شما روزیشان میدهید و روایت است که ابرار نامیده شدند برای برو احسان به پدران و فرزندان
(1) و رسول خدا (ص) فرموده: رحمت کند خدا پدری را که کمک کند بفرزندش در نیکی کردن.
(2) 74- مصباح الشریعه: امام صادق (ع) فرمود: بر والدین از شناخت درست بنده است به خدا، زیرا هیچ عبادتی زودتر برضای خدا نرسد از احترام بپدر و مادر مسلمان که برای خدای تعالی باشد، زیرا حق والدین از حق خدای تعالی باز گرفته شده اگر در راه دین و ملت باشند و جلو فرزند را نگیرند از طاعت خدا بگناه او، و از یقین شک، و از زهد به دنیاپرستی، و نخوانندش بر خلاف دین و سنت و اگر چنین باشند نافرمانیشان طاعت خداست و طاعتشان گناه است، خدا عز و جل (دره 1: لقمان) فرموده:
" و اگر کوشند تا شریک من سازی چیزی را که ندانی فرمانشان مبر" و اما در معاشرت با آنها مدارا کن و نرمش داشته باش، و آزارشان را در خورد کن بعوض زحمتی که در خردسالیت برای تو کشیدند، و از خوراک و جامهای که خدا در وسعت نهاده از آنها دریغ مکن، و روی از آنها برنگردان، و آوازت را بالای آوازشان بر نیاور که این احترام بفرمان خداست، خوشتر با آنها بگو و هر چه لطیفتر، زیرا خدا مزد نیکان را ضایع نکند.
(3) 75- تفسیر عیاشی: تا امام صادق (ع) که پدرم بمن فرمود: بخدا که من سازش میکنم با یکی از فرزندانم و او را بر دامن خود مینشانم و مغز قلم را برایش بیرون میآورم و نقل شکری را برای او میشکنم با اینکه حق با فرزند دیگر من است، ولی نگرانم بر او و بر دیگری که نکنند با او آنچه شد بیوسف و برادرانش، و فرو نفرستاد خدا سوره (یوسف را) مگر برای نمونه و الگو، ولی نباید ما بیکدیگر حسد بریم مانند حسد میان یوسف و برادرانش که بر او تجاوز کردند و خدا آن سوره را رحمت ساخت بر همه پیروان و دوستداران ما و حجت ساخت بر دشمنان ما: آنان که جنگ و دشمنی برابر ما روا داشتند.
(اظهار محبت خاص آن حضرت بیکی از فرزندان بازتابش در دیگران این بود که نظر مخصوصی باو دارد و بسا که او را جانشین خود سازد و این سبب حسد دیگران میشد و باو بد بین میشدند و بسا که او را تا حد کشتن آزار میرساندند چنانچه پسران حضرت یعقوب با یوسف نمودند از این رو امام با قید قسم میفرماید: این اظهار محبت برای اولویت او نیست بلکه مثلا برای بداخلاقی او است که از آن بر خود او نگرانست که بدتر شود و بر فرزندان دیگر هم نگران است که واگیر کنند و باین بیان ریشه حسد را از دل آنها کند و فرمود نباید در این میانه حسدی بوجود آید چنانچه میان یوسف و برادرانش و تاکید میفرماید که نباید حسدی در میان افراد خاندان باشد مانند یوسف و برادرانش که خدا سوره یوسف را برای نمونه نازل کرده تا از آن پرهیز شود زیرا حسد برادران یوسف بر او برای اطهار محبت مخصوصی بود که پدرش
(1) نسبت بیوسف داشت و تا آنجا کشید که بیوسف ستم و تجاوز تا حد مرگ روا داشتند.
و اضافه فرمود که این سوره رحمت و پند است برای پیروان و دوستان ما که از چنین حسدی بپرهیزند و حجت است بر دشمنان ما از بنی امیه و بنی عباس که با ما هم خانواده بودند و از روی حسد تا آنجا پیش رفتند که بجنگ و دشمنی در برابر ما پرداختند مترجم).
(2) 76- از همان: (از ابی بصیر از یکی از دو امام 5 و 6 که والدین را نام برد و فرمود: آنان هم آنهایند که خدا فرموده (23: الاسری) و فرمانداد پروردگارت که نپرستید جز او را و به والدین احسان را.
(اشاره دارد که والدین همان پیغمبر و امامند مترجم).
(3) 77- از همان: تا امام باقر (ع) در تفسیر قول خدا (23: اسری) و گر برسند نزد تو به پیری یکیشان یا هر دوشان بدانها اف مگو و آنها را از خود مران" فرمود: آن کمترین آزار است که آن را و بالاتر از آن را حرام کرده.
78- از همان (در 22 کافی گذشت).
79- (در 3 کافی با شرحی گذشت و با اندک اختلافی در تعبیر که مهم آن کلمه" یبلغان" است با الف و در پاورقی ص 79 گوید: قرائت کوفیانست جز عاصم و او و دیگران" یبلغن" بیالف خواندند مترجم).
(4) 80- مجالس مفید: بسندش تا بکر بن صالح که دامادم بامام دهم (ع) نوشت: پدرم ناصبی بداندیشی است و دچار سختی و مشقت از اویم چه فرمائی قربانت در دعاء برای من و چه فرمائی قربانت در بارهام، میفرمائی که رو در رویش بایستم یا با او مدارا کنم؟ در پاسخ نوشت: نامهات را فهمیدم، و آنچه در باره سلوک پدرت بود، من دعای در باره تو را واننهم ان شاء الله، و مدارا کردن بهتر است از رو در رو ایستادن، و با هر سختی همواریست شکیبا باش البته سرانجام خوب از آن مردم با تقوی است، خدایت پایدار کند بر وابستگی به کسی که پیرو او هستی: ما و شما سپرده بخدائیم که سپردههایش ضایع نشوند بکر گفت: خدا دل پدرش را عطوف کرد تا آنجا که در هیچ چیزی با او مخالفت نمیکرد.
(5) 81- کشف الغمه: بسندی تا رسول خدا (ص) فرمود نگاه فرزند بر والدین از روی دوستی آنها عبادت است.
کتاب الامامه و التبصره: بسندی مانندش را آورده.
(6) 82- روضه الواعظین: رسول خدا (ص) فرمود: مردی از امتم را در خواب دیدم که ملک الموت آمده بود جانش را بگیرد، و بر بوالدینش آمد و او را بازداشت.
(1) و فرمود (ص) خشنودی خدا با خشنودی والدین است و خشم خدا با خشم والدین.
(2) و فرمود: فرزند نیکوکاری نباشد که با مهر بوالدینش نگاهی کند جز آنکه بهر نگاه ثواب حج مقبولی دارد، گفتند: یا رسول الله و اگر چه هر روز صد بار نگاه کند؟ فرمود: آری خدا بزرگتر و پاکیزهتر است.
(3) و فرمود: چون پدر بفرزندش نگاه کند و شادش کند پدر را ثواب آزاد کردن بندهای باشد گفتند یا رسول الله و گر چه 36 بار نگاه کند؟ فرمود: الله اکبر.
(4) و فرمود: حق فرزند بر پدرش سه است: نامش نیکو نهد، و نوشتنش بیاموزد، و چون بالغ شد زنش بدهد و فرمود (ص): بعاق (والدین) گفته شود: هر چه خواهی بکن که منت نیامرزم، و بخوشرفتار گفته شود: هر چه خواهی بکن که منت البته بیامرزم.
(5) و امام صادق (ع) فرمود: هر که خواهد خدا عز و جل سختیهای مرگ را از او سبک سازد باید با خویشانش صله کند و بوالدینش خوشرفتار باشد: و چون چنین باشد خدا سختیهای مرگ را بر او آسان کند و تا زنده است هرگز فقر باو نرسد و فرمود: (6) مردی نزد رسول خدا (ص) آمد و گفت یا رسول الله راستی من شیفته جهادم و توانا؟ فرمود: جهاد کن در راه خدا که اگر کشته شوی زندهای نزد خدا روزیخور باشی و اگر بمیری در راه جهاد اجرت با خداست و اگر برگردی از گناهان بدر آئی چنانچه زادهشدهای، گفت یا رسول الله مرا پدر و مادر پیریست که پندارند با من همدمند و بیرون شدن مرا بد دارند، پس رسول خدا (ص) فرمود: با والدینت باش که بدان که جانم بدست او است انس یک روز و شب آنها با تو بهتر است از جهاد یک سال.
(7) 83- از کتاب حسین بن سعید (خطی): بسندش تا امام باقر (ع) فرمود: برو صدقه نهانی فقر را ببرند، و عمر را بیفزایند و جلو 70 مردن بد را بگیرند.
(8) 84- همان: بسندش تا امام باقر (ع) فرمود: راستش بنده خدا به پدر و مادرش خوشرفتار است تا زندهاند وانگه بمیرند و او وام آنها را نپردازد و براشان آمرزش نخواهد و خدایش عاق نویسد، و بسا که در زندگی آنها خوشرفتار نیست با آنها و چون بمیرند وامشان را بپردازد و براشان آمرزش بخواهد و خدا تبارک و تعالی او را خوشرفتار نویسد.
(9) امام ششم (ع) فرمود: اگر خواهی خدا در عمرت فزاید پدر و مادرت را شاد کن گوید: و شنیدمش میفرمود: بر بوالدین روزی را بیفزاید.
(10) 85- همان: بسندش تا حماد بن حیان که امام ششم بمن گزارش داد بخوشرفتاری پسرش اسماعیل با وی، گفت: من او را دوست میداشتم و بیشتر دوستش داشتم (تا آخر آنچه در 12 کافی گذشت).
(1) 86- همان: بسندش تا رسول خدا (ص) که فرمود: خاندانی با هم خوشرفتارند و مالشان فزونی گیرد با اینکه بدکارند.
(2) 87- همان: بسندش تا امام چهارم (ع) فرمود: مردی نزد رسول خدا (ص) آمد و گفت:
یا رسول الله هیچ کار زشتی نبوده مگر که کردهام آیا برای من توبه باشد؟ رسول خدا (ص) به او فرمود آیا پدر و مادرت زنده باشند؟ گفت: پدرم زنده است فرمود برو و با او نیکی کن گفت چون آن مرد رو برگرداند، رسول خدا (ص) فرمود کاش مادرش بود (که خوشرفتاری او به توبه نزدیکتر بود) در دعوات راوندی از آن حضرت مانندش آمده.
(3) 89- همان: بسندش تا جابر گفت شنیدم مردی بامام ششم میگفت: من پدر و مادر مخالف مذهب دارم؟ فرمودش بآنها خوشرفتار باش چنانچه با مسلمانان دوستار با ما.
و بهمین سند تا امام باقر (ع)، فرمود: صدقه نهانی خشم پروردگار را خاموش کند و بر بوالدین و صله رحم عمر را بیفزایند.
(4) 90- همان: بسندی مرفوع: فرمود: موسی بن عمران (ع) مردی را زیر سایه عرش دید و گفت: پروردگارا چه کسی است که بخود نزدیک کردی تا او را در سایه عرش جا دادی؟ خدا تبارک و تعالی فرمود: ای موسی اینست که ناسپاس بپدر و مادر نبوده و حسد نبرده به مردم در آنچه خدا از فضل خود بآنها داده گفت: پروردگارا از خلق تو باشد کسی که عاق والدینش گردد؟ فرمود: راستش از عاق شدن آنان اینست دشنامگیرشان کند.
(معنی آن در پیش گذشت در 6 کافی گذشت).
(5) 91- همان: بسندش از امام ششم (ع) فرمود: اگر خدا چیزی کمتر از اف میدانست از آن نهی میکرد آن هم ناسپاسی و کمترین ناسپاسی است، و از ناسپاسی است که مردی خیره شود بروی پدر و مادر.
(6) 92- همان: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود مردی آمد نزد رسول خدا (ص) و گفت یا رسول الله از که حقشناسی کنم؟ فرمود: از مادرت، گفت از که؟ فرمود: مادرت، گفت: سپس از که؟ فرمود (مادرت، گفت سپس از که؟ فرمود) پدرت.
(7) 93- نوادر راوندی: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: دو سال راه برو بمادرت و پدرت نیکی کن تا یک سال برو برای صله رحم یک میل برو برای عیادت بیمار، دو میل برو برای تشییع جنازه، سه میل برو برای اجابت دعوت، چهار میل برو برای دادرسی از گرفتار، بر تو باد به استغفار که نجات بخش است.
(میل دو هزار متر یک سوم فرسخ است و ظاهر حدیث سیر پیاده است و تطبیق آن با وسائل
کنونی چون ماشین و قطار شاید باعتبار زمان سیر باشد مترجم).
(1) 94- در کتاب الامامه و التبصره مانند آن را آورده جز که گفته ممحاه یعنی محو کن گناه است، و بهمین سند از رسول خدا (ص) ترجمه آن در 25 کافی گذشت.
(2) و بهمین سند تا رسول خدا (ص) که فرمود: بپرهیزید از نفرین پدر که تا بالای ابر برسد تا آنجا که خدای تعالی بدان نظر کند و میفرماید آن را بسوی من برآورید تا اجابتش کنم پس بپرهیزید از نفرین پدر که تیزتر و برندهتر است از شمشیر.
(3) و بهمین اسناد تا رسول خدا (ص) که فرمود: سه کس باشند که منظور خدا نشوند: بر منتگذار بکار خود، و عاق والدین خود، و دائم الخمر.
(4) و بهمین اسناد که رسول خدا (ص) فرمود: سه دعا بیشک مستجابند: نفرین مظلوم، دعا مسافر، و نفرین پدر بر فرزندش.
(5) و بهمین اسناد: رسول خدا (ص) فرمود: نظر فرزند بوالدینش از روی مهر بدانها عبادت است و فرمود: هر که اندوهگین کند والدینش را حق ناشناس آنها باشد.
(6) و بهمین اسناد رسول خدا (ص) فرمود: از نعمت خداست بر آدمی که مانند پدرش باشد.
(7) و بهمین سند علی (ع) فرمود: رسول خدا مردی را دید که دو فرزند داشت یکی را بوسید و دیگری را واگذاشت و آن حضرت باو فرمود: خوب بود میان آنها برابری کنی (هر دو را ببوسی یا هیچ کدام را مترجم).
(8) 95- الدرر الباهره: امام دهم (ع) فرمود: ناسپاسی فرزند رود مردگی کسی است که رود مرده نشده: و فرمود عقوق بدنبال خود کمبودی دارد که بخواری کشاند.
(9) 96- راوندی در دعوات: از حنان بن سدیر که ما در حضور امام ششم (ع) بودیم و میسر در میان ما بود و سخن از صله خویشان شد و آن حضرت فرمود: ای میسر مرگت چند بار در رسید و هر بار برای صله رحم تو پس افتاد، اگر خواهی عمرت فزاید بدو پیر خود احسان کن، یعنی پدر و مادرش.
(10) و از امام صادق (ع) فرمود: مرد عاق والدین است در زندگی آنها و پس از مرگشان از طرفشان روزه گیرد و نماز خواند و وامشان را بپردازد و پیوسته چنین کند تا حقشناس نوشته شود و بسا که در زندگی آنها حقشناس آنان باشد و چون بمیرند وامشان را نپردازد و بهیچ وجه بآنها احسان نکند و پیوسته چنین باشد تا عاق نوشته شود.
(11) پیغمبر (ص) فرمود: هر که شاد است از درازی عمرش، و وسعت روزیش باید بپدر و مادر صله دهد که صله بدانها طاعت خداست و باید با خویشان صله رحم کند. و فرمود: حقشناسی از والدین و صله رحم حساب را آسان کنند وانگه این آیه را خواند:
(21: الرعد) و آنان که صله کنند آنچه را خدا فرمان بصله آن داده و بترسند از پروردگارشان و نگرانند از بدحسابی، صله رحم کنید گر چه با سلامی باشد.
(2) امام پنجم فرمود: حج کردن فقر را ببرد، و صدقه بلا را دفع کند، و بر در عمر بیفزاید.
(3) 97- نهج: فرمود طاعتی نباشد برای مخلوق در نافرمانی خالق.
(4) 98- کنز کراچکی: بسندی از امام ششم (ع) فرمود: ملعونست ملعون کسی که پدرش را بزند یا مادرش را، ملعونست ملعون عاق والدینش، ملعونست ملعون قطع کن رحم.
(5) 99- عده الداعی: امام صادق (ع) فرمود: افضل اعمال نماز در وقت است، و احسان بوالدین، و جهاد در راه خدا و روایت است که موسی (ع) در مناجاتش مردی را زیر ساق عرش دید که بنماز ایستاده و بمقام او رشک برد گفت پروردگارا برای چه بندهات را باین مقام رساندی که میبینم، فرمود: ای موسی راستش او احسان کن بوالدینش بود، سخنچین نبود (6) و پیغمبر (ص) فرمود: هر که شاد است عمرش دراز شود، و روزیش فراوان گردد با والدینش صله کند که صله آنان از طاعت خداست.
(7) مردی بامام ششم (ع) گفت: پدرم پیر شده که برای قضای حاجت بدوشش کشیم؟ فرمود اگر توانی خودت این کار را بکن زیرا سپرت باشد در فردای قیامت.
(8) و مردی گفت: یا رسول الله، این پسرم چه حقی بمن دارد؟ فرمود: نام و ادبش نیکو کنی، بوضع خوبی در آوریش.
(9) 100- کتاب الامامه و التبصره: علی بن بابویه: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: رحمت کند خدا کسی را که فرزندش را برای احسان بوی کمک کند.
(10) و هم از او بهمان سند: فرمود رسول خدا (ص) خاک بر بینی آنکه نام مرا نزد او برند و بر من صلوات نفرستد، خاک بر بینی آنکه پدر و مادرش نزد او پیر شوند و او را به بهشت برند، خاک بر بینی مردیکه ماه رمضان بر او بگذرد پیش از آنکه آمرزیده شود.
(11) و از او است بسندی تا رسول خدا (ص) فرمود: سید ابرار در روز قیامت مردیست که نیکی کرده بوالدینش پس از مرگ آنها.
(12) 101- کافی: بسندش تا سلیمان بن خالد که بامام ششم (ع) گفتم: راستش من خانوادهای دارم که از من نمیشنوند آنها را باین روش امامیه دعوت کنم؟ فرمود: آری راستی خدا عز و جل در کتابش میفرماید (6: التحریم)" ایا کسانی که گرویدید نگهدارید خود و خانواده خود را از آتشی که دمگیرهاش مردمند و سنگ".
(1) بیان نگهدارید یعنی حفظ و حراست کنید و باز دارید" خود و خانوادههای خود را از آتش" یعنی نگهدارید خود را از آتش بوسیله صبر در طاعت خدا و صبر بر ترک نافرمانی او، و از پیروی شهوتها، و نگهدارید خانوادههای خود را از آتش بدعوتشان بسوی طاعت خدا و آموختن احکام دین بآنها، و بازداشتن آنان از کارهای زشت، و واداشتن آنان بر کارهای نیک"" دمگیرهاش مردمند و سنگ" بقولی سنگ کبریت است که در نیروی آتش بیفزاید، و بقولی بتهای سنگی که پرستیده میشدند.
و دلالت دارد این آیه و جز بر وجوب امر بمعروف و نهی از منکر، و بر اینکه خویشاوندان از همسر و مملوک و والدین و فرزندان و دیگر خویشان در این باره مقدمند بر بیگانهها.
باب سوم- در صله رحم
اشاره
، کمک بدانها و احسان بر آنها، و منع از قطع صله ارحام و آنچه مناسب آنست آیات قرآن مجید در این باره.
1- (آیه 83- البقره) و چون پیمان گرفتیم از بنی اسرائیل بر اینکه نپرستند جز خدا را، و احسان کنند بپدر و مادر و خویشاوند.
2- (177: البقره) و داد از مال با آنکه دوستش دارد بخویشاوندان.
3- (21: الرعد) و آنان که صله کنند آنچه را فرمانداده خدا که صله شود، و بترسند از پروردگار خود و بهراسند از بدحسابی خود- تا اینکه فرماید: و آنان که بشکنند عهد خدا را پس از بستن آن و قطع کنند آنچه را خدا فرمان داده که وصل شود و تباهی کنند در زمین آنانند براشان لعنت باشد و خانه بد.
4- (90- النحل) راستی که خدا فرمان میدهد بعدل و احسان و بخشش بخویشاوند.
5- (26- اسری) و بده بخویشاوند حقش را.
6- (28: الروم) پس بده بخویشاوند حقش را.
7- (22: محمد) آیا امید نرود که اگر پشت کنید بفرمان تباهی آورید در زمین و قطع ارحام خود کنید (از طبرسی در تفسیر آیه 26 اسری (ج 6 مجمع البیان ص 411) معنایش اینکه بدهید بخویشاوندان حقوق آنان را که خدا در مالهایتان واجب کرده، به تفسیر ابن عباس و حسن، و بقولی مقصود خصوص خویش پیغمبر است، بتفسیر سدی و همانست که اصحاب ما از ائمه صادقین روایت کردند.
من گویم: این تفسیر متعین است زیرا آیه خطاب بآن حضرت است (ص) پس الف و لام
در" القربی" بجای ضمیر است و میشود بده بخویش حق او را گفتند: مقصود همه خویشانست و اگر چنین بود باید" ذَوِی الْقُرْبی" یا اولی القربی میگفت چنانچه در آیه" آتَی الْمالَ عَلی حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبی" است و در آیه (22: النور) است که کوتاهی نکنند صاحبان فضل و وسعت رزق که بدهند بخویشاوندان، بلکه منظور یکنفر است از خویشاوندان و جز فاطمه علیها السلام نباشد که نزدیکتر خویشان آن حضرتست بدو (سپس حق را در خمس و انفال معین کرده است به دلیل آیات قرآن از پاورقی ص 88 مترجم).
اخبار باب
(1) 1- قرب الاسناد: بسندش تا امام ششم (ع) که فرمود: صله رحم کن گر چه با شربتی از آب و بهتر صله رحم بازداشتن آزار است از او.
(2) و فرمود: صله رحم مرگ را پس اندازد، و مال را فزون سازد، و دوستی در خاندان اندازد.
(3) 2- از همان: بسندش تا رسول خدا (ص) که فرمود: راستش احسان کردن جلو مردنهای بد را بگیرد، راستش که صدقه خشم پروردگار را فرو نهد، و صله رحم عمر را افزاید و فقر را براندازد، و گفتن: لا حول و لا قوه الا بالله، ذکری است که در آن درمان 99 درد است که کمتر آنها اندوه است.
(4) 3- تفسیر قمی، در باره تفسیر آیه 21- الرعد: بسندش از امام هفتم (ع)، فرمود:
رحم آل محمد آویزه عرش است میگوید: بار خدایا صله کن با هر که بمن صله کند، و ببر از هر که با من قطع کند، و این در باره هر رحمی جاریست.
(5) 4- امالی صدوق، امیر مؤمنان بنوف بکالی فرمود: ای نوف صله کن با رحمت تا فزاید خدا بر عمرت گویم برخی اخبار در باب جوامع مکارم گذشت و برخی در باب بر والدین.
(6) 5- خصال: بسندش تا پیغمبر (ص) که فرمود: هر که شاد است روزیش فراوان شود، و مرگش پس افتد صله رحم کند.
(7) 6- امالی صدوق در مناهی نبی فرمود: هر که خودش یا مالش روانه شود تا صله رحم کند خدا عز و جل باو ثواب صد شهید دهد، و بهر گامی چهل هزار حسنه دارد و 40 هزار سیئه از او محو شود، و بمانند آن درجه او بالا رود و گویا صد سال عبادت خدا کرده شکیبا و خدا خواه.
(8) 7- خصال: بسندش تا امام چهارم که فرمود: گامزدنی محبوبتر نباشد نزد خدا عز و جل
از دو گامزدن یکم برای بستن رخنه صفی در راه خدا (در صف جهاد) و دومی برای احوالپرسی از خویشاوندی که خیر خود را قطع کرده.
(1) 8- تفسیر امام: و اما قول او تعالی" و ذَوِی الْقُرْبی" که آنان خویشان پدر و مادری تو باشند، بتو گفته شده حقشان را بشناس چنانچه از بنی اسرائیل بدان پیمان گرفته شده و از شما امت محمد برای شناختن حق خویشان محمد که آنان امامان بعد از او هستند و کسانی که پهلوی آنهایند از آن پس از فرزندان خویشان.
(2) امام (ع) فرمود: رسول خدا (ص) فرمود: هر که رعایت کند حق خویشان پدر و مادرش را هزار هزار درجه در بهشت باو بدهند که فاصله هر دو درجه باندازه دویدن اسب تندرو باشد در صد سال یکدرجه از نقره باشد و دیگری از طلا، و دیگری از لؤلؤ، و دیگری از زمرد و دیگری از زبرجد، و دیگری از مشک، و دیگری از عنبر و دیگری از کافور، و آن درجهها از این صنفند، و هر که رعایت کند حق خویشان محمد و علی را بدو دهند از درجات فزون و ثوابهای بیشتر باندازه فزونی محمد و علی (ص) بر پدر و مادر نژادی او.
(3) 9- خصال: بسندش تا رسول خدا (ص) که در بهشت درجهای باشد که نرسد بدان جز امام عادل، یا صاحب رحمی که بدانها صله کند، یا عیالواری که پرشکیبا است.
(4) گویم: در باب خمر گذشت از قول پیغمبر (ص) که فرمود: سه تا به بهشت نروند: دائم الخمر، و عقیدهمند به سحر و قاطع رحم.
(5) 10- خصال: بسندش تا امام باقر (ع) فرمود: چهار چیز زودتر کیفر دارند: مردی که در برابر احسان تو بدی کند، و مردیکه تو بر او نتازی و او بتو بتازد، و مردیکه با او در چیز هم پیمانی و تو پایبند وفاء هستی و او در مقام عهدشکنی با تو است و مردیکه با خویشانش پیوست دارد و آنها قطع کنند با او.
در خصال: ضمن وصایای پیغمبر (ص) بعلی (ع) مانند آن آمده و بارها گذشت.
(6) 11- خصال: در وصایای ابی ذر بچند سند که رسول خدا (ص) بمن سفارش کرد صله رحم کنم و گر چه پشت کند بمن و در باب اخلاق بد گذشت و هم جای دیگر بچند سند (7) از پیغمبر (ص) که فرمود: قاطع رحم به بهشت نمیرود.
(8) 12- خصال: بسندی از امیر مؤمنان (ع) که قطع رحم سبب فقر است.
(9) 13- در عیون و خصال: بسندی تا رسول خدا (ص) که فرمود: چون به آسمانم بردند رحمی دیدم آویزان بعرش که از رحمش به پروردگارش شکایت داشت باو گفتم: میان تو و او در چه پدری برخورد شود؟ گفت: در پدر چهلم.
(1) 14- خصال: در حدیث اربعماه امیر مؤمنان (ع) فرمود: با ارحام خود پیوست کنید و گر چه بسلامی باشد خدا تبارک و تعالی میفرماید (1: النساء) و بترسید از خدا که بازپرسی میشوید از او و از ارحام راستی که خدا بر شما دیدهبانست.
(2) 15- عیون بچند سند تا امام حسین (ع) که فرمود: هر که شاد مرگش پس افتد، و روزیش فزاید باید صله رحم کند.
(3) 16- عیون بدین سندها تا رسول خدا (ص) فرمود: هر که یک چیز را برای من در عهده گیرد من چهار چیز برایش در عهده گیرم صله رحم کند و خدا او را دوست دارد، و روزیش را فراوان کند، و بعمرش افزاید، و بهشتی در آوردش که باو وعده داده در صحیفه رضا از پدرانش مانندش آمده.
(4) 17- در عیون بهمین سندها: که رسول خدا (ص) فرمود: من از شما ترسانم، در سبک شمردن دین، و در فروختن حکم و اینکه قرآن را سرودخوانی کنید، و اینکه کسی را پیشوا سازید که در دینداری بهتر از شماها نباشد در صحیفه رضا از آن حضرت مانندش آمده.
(5) 18- عیون بسندی تا احمد بن حسین از پدرش که گفت: در مجلس امام رضا (ع) بودیم و مردی از برادرش شکوه کرد و آن حضرت این قطعه را میفرمود:
معذور دار برادرت را بر گناهانش* پردهپوشی کن و بر عیوبش روکش افکن بر ناهنجاری سفیه شکیبا باش* و هم در سختیهای دوران و از روی تفضل جواب مگو* و وانه ستمکار را بدان که حسابش رسد.
(6) 19- امالی طوسی: بسندش تا امیر مؤمنان (ع) فرمود: صله کنید با ارحام خود و گر چه از شما ببرند تا آخر خبر.
گویم: گذشت بچند سند از آن حضرت (ع) که صله کنید ارحامی را که از شما بریدهاند.
(7) 20- از همان: بسندش تا داود رقی که گفت: نزد امام ششم بودم که از پیش خود آغاز سخن کرد و فرمود: ای داود اعمال شما روز پنجشنبه بر من نموده شد، و در ضمن اعمالت دیدم با پسر عمویت فلانی صله کردی، و آن مرا شاد کرد، براستی دانستم که صله تو زودتر عمرش نابود کند و مدتش را ببرد.
داود گفت: مرا پسر عمی بود معاند و خبیث که بمن رسیده بود خودش و عیالش بد زندگی دارند، و من چکی برای هزینه اندکی براش صادر کردم پیش از آنکه بیرون شوم برای مکه، و چون بمدینه رسیدم امام ششم گزارش آن را بمن داد.
(8) 21- از همان: بسندش تا محمد بن ابراهیم گفت: منصور (عباسی) امام ششم را خواست
(1) و امر کرد مسندی برای آن حضرت در پهلویش گستردند و وی را بر آن نشانید، سپس گفت:
مهدی را برایم بیاورید، چند بار گفت باو گفتند هم اکنون، هم اکنون میآید، مشغول خوشبو کردن خود است، درنگی نشد که آمد و بوی او بر او پیشی گرفت، منصور رو بامام کرد و گفت:
یا ابا عبد الله حدیثی در باره صله رحم باز گفتهای، آن را یادآور کن تا مهدی من بشنود، فرمود بسیار خوب، و بسندی تا رسول خدا (ص) باز گفت از قول پدرانش که رسول خدا (ص) فرمود:
مردی صله رحم کند که از عمرش سه سال مانده و خدا عز و جل آن را سی سال گرداند، و قطع رحم کند و از عمرش سی سال مانده و خدا آن را سه سال گرداند و آنگاه این آیه (29- الرعد) را خواند" محو کند خدا هر چه را خواهد و اثبات کند و ام الکتاب نزد او باشد.
منصور گفت: یا ابا عبد الله این حدیث خوبیست ولی مقصود من نبود، آن حضرت فرمود بسیار خوب و حدیث دیگری تا رسول خدا (ص) آورد که فرمود: صله رحم خانهها را آباد سازد، و عمرها را بیفزاید، و گر چه مردم خوبی نباشند.
منصور گفت: این هم خوبست ای ابا عبد الله و مقصود من نبوده آن حضرت فرمود:
بسیار خوب و بهمان سند از رسول خدا (ص) آورد که فرمود: صله رحم حساب را آسان کند و مردن بد را براندازد، منصور گفت: آری این را خواستم.
(2) 22- و از همان: بسندش تا علی (ع) فرمود: گفته شد یا نبی الله در مال حقی جز زکات باشد؟
فرمود: آری نیکی برحم چون پشت کند، و احسان بهمسایه مسلمان چه که به من ایمان ندارد کسی که با شکم سیر شب گذراند و همسایه مسلمانش گرسنه باشد، و آنگاه فرمود: پیوسته جبرئیل سفارش همسایه را بمن کرد تا آنجا که گمان بردم البته سهم ارثی برایش مقرر میدارد.
(3) 23- علل: در خطبه فاطمه (ع) فرض کرده خدا صله ارحام را برای فزون شدن شمار (خاندان).
میگویم: در باب گناهانی که خشم خدا را ببار آورند از امام باقر (ع) که چون قطع ارحام شود اموال بدست اشرار افتد، و از امام ششم است که گناهانی که زود نابود کنند قطع رحم است.
(4) 24- معانی الاخبار: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: صله رحم در عمر فزاید، و صدقه نهانی خشم پروردگار را فرو نشاند، و راستی که قطع رحم و قسم دروغ خانمانها را بیامل وانهند، و رحمها را گران نمایند و آن مایه قطع نسل شود.
(5) 25- از همان: بسندش تا عمرو بن جمیع گفت: نزد امام ششم (ع) بودم بهمراه چند کس از اصحابش و شنیدمش میفرمود: رشته خویشی امامان خاندان محمد (ص) روز قیامت به
عرش آویزد، و رشته ارحام مؤمنان بدان در آویزد و گوید:
پروردگارا صله کن هر که با ما صله داشته و قطع کن هر که با ما قطع کرده و خدای تبارک و تعالی میفرماید: من رحمانم و تو رحمی، نامت را از نامم باز گرفتم، و هر که تو را صله کند با او صله کنم، و هر که تو را قطع کند از او قطع کنم، و از این رو رسول خدا (ص) فرمود: رحم پیوندیست از طرف خدا عز و جل.
(1) و بنقل مسندی تا قاسم بن سلام است که گفته در معنی این قول پیغمبر (ص)" شجنه" یعنی خویشاوندی در هم پیوسته مانند پیوست ریشهها، و اینکه گویند: حدیث ذو شجون است یعنی بهمدگر چنگ انداختند.
و یکی از دانشمندان گفته: درخت متشجن آنست که شاخههایش در هم پیچند- تا گوید (2) پیغمبر (ص) فرموده: فاطمه (ع)" شجنه منی" یعنی رشته پیچیدهایست از من آزاردم آنچه آزاردش، و شادم کند آنچه شادش کند.
(3) 26- از همان: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: جبرئیلم خبر داد که بوی بهشت از مسافت هزار سال یافت شود، عاق آن را درنیابد، و نه قطعکننده رحم، و نه پیر زناکار- تا پایان خبر.
(4) 27- ثواب الاعمال: بسندش تا رسول خدا (ص) که چون علم باشد و عمل نباشد، و زبانها با هم باشند و دلها جدا از هم، و ارحام از هم ببرند، آنجا است که خدا لعنتشان کند پس ناشنوا شوند و نابینا.
(5) 28- سرائر: از میسر آمده که گوید: امام ششم فرمود: ای میسر در عمرت افزوده شده چه کار میکنی؟ گفتم: مزدور بودم در دوران نوجوانی به پنج درهم (سکه نقرهای در حدود 12 نخود و اندی) و آن را به دائی خود میرساندم (یعنی این صله رحم سبب فزونی عمرم شده).
(6) 29- غیبت طوسی: بسندش تا سالمه کنیز امام ششم، گفت: من کنار بستر احتضار آن حضرت بودم، بیهوش شد و چون بهوش آمد فرمود: بحسن نواده امام چهارم که افطس لقب داشت هفتاد دینار طلا بدهید و بفلان و فلان این قدر، من گفتم: بمردی پول میدهی که با تیغ بر تو یورش برد و میخواست تو را بکشد؟ فرمود: تو میخواهی من از کسانی نباشم که خدا عز و جل در باره آنها فرموده (21: الرعد) و آنان که صله کنند آنچه را خدا فرموده: صله شود و بهراسند از پروردگار خود و بترسند از بدحسابی" آری ای سالمه راستش خدا بهشت را آفریده و خویش ساخته و بویش را خوش نموده که از مسافت دو هزار سال بمشام رسد، و عاق (والدین) و قاطع رحم آن را نیابند.
(7) 30- محاسن: بسندش تا امام ششم (ع) که مردی از تیره خثعم نزد رسول خدا (ص) آمد
(1) و گفتش: بمن بگو افضل اسلام چیست؟ فرمود: ایمان بخدا، گفت از آن پس چیست؟ فرمود:
صله رحم، گفت از آن پس چیست؟ فرمود: امر بمعروف و نهی از منکر.
(2) 31- صحیفه رضا: تا امام ششم (ع) فرمود: صله ارحام و خلق خوش فزونی در عمرها است.
(3) 32- از همان: تا محمد بن علی (ع) فرمود: صله ارحام و خوش همسایگی فزونیست در اموال.
(4) 33- فقه الرضا: روایت است که رحم چون دور شود شکاف بردارد و چون بهم چسبد شکاف بردارد، (5) و روایت است که دو سال برو و بوالدین خود نیکی کن، یک سال برو صله رحم کن، من روایت دارم که: برادر بزرگ بجای پدر است.
(6) 34- تفسیر عیاشی: از اصبغ بن نباته گفت: شنیدم امیر مؤمنان میفرمود: یکی از شماها چنان خشم کند که راضی نگردد جز بدوزخ رود، هر کدامتان بخویشاوندی خشم کرد به دو نزدیک شود (تا باو بچسبد) زیرا رحم چون تماس یابد برقرار شود، و راستش که رحم به عرش آویز است و چون شکستن آهن آن را میکوبد و فریاد میکشد بارخدایا صله کن هر که را با من صله کند و ببر از هر کس که از من ببرد، و اینست مقصود از قول خدا در قرآنش (1: النساء) و بترسید از خدائی که از او بازپرسی شوید و از ارحام راستی که خدا بر شماها دیدهبانست" و هر که از شما خشم کند و ایستاده فورا بزمین افتد که آن پلیدی شیطان را از بین ببرد.
(7) 35- از همان که در تفسیر ارحام در آیه یکم سوره النساء" وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ" فرمود: مقصود ارحام مردم است که خدا فرمانداده بصله آنها و بزرگ داشته آنها را نبینی که آنها را همراه خود آورده.
(8) 36- از همان: از جمیل بن دراج که پرسیدم از امام ششم (ع) از قول خدا وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ" فرمود: ارحام مردم است (تا آخر آنچه در 35 گذشت).
در کتاب حسین بن سعید از قول جمیل مانندش آمده.
(9) 37- تفسیر عیاشی: علاء بن فضیل که از امام ششم (ع) شنیدم میفرمود: رحم بعرش آویزان است و میگوید: بارخدایا صله کن هر که مرا صله کند، و ببر از هر که از من ببرد، و این همان رحم آل محمد است، و رحم هر مؤمن، و آنست مقصود از قول خدا (21: الرعد)" و آنان که صله کنند آنچه را خدا فرموده صله شود".
(10) 38- از همان: بسندی تا رسول خدا (ص) که فرمود: بر بوالدین و صله رحم حساب را آسان کنند و سپس این آیه را خواند" وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ الخ".
(11) 39- از همان: بسندی از امام هفتم (در تفسیر آیه 21 سوره الرعد قریب بمضمون شماره 37).
(1) 40- در همان: از عمر بن مریم که پرسیدم از امام ششم از قول خدا" وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ" فرمود: از آنست صله رحم، و تاویل نهائی آن صله با ما است.
(2) 41- از همان: از صفوان بن مهران جمال، گفت: میان عبد الله بن حسن و امام ششم گفتگوئی شد تا آنجا که آوازه هر دو بلند شد و مردم گردشان را گرفتند و آن شب از هم جدا شدند، و چون بامداد کردم برای نیاز بدنبال امام ششم (ع) رفتم و دیدم بر در خانه عبد الله بن حسن است، و میگوید: ای جاریه بابی محمد بگو: این ابو عبد الله بر در خانه او عبد الله بن حسن بیرون شد و میگفت: ای ابو عبد الله چه چیزی شما را بدین بامدادی اینجا آورده؟ فرمود: که راستش دیشب بیک آیه از قرآن خدا برخوردم و مرا نگران کرد، گفت: آن چه آیه است؟ فرمود: قول خدا عز و جل (21: الرعد) وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ (تا آخر آیه) راوی گفته: پس همدیگر را در آغوش کشیدند و هر دو گریستند و عبد الله بن حسن گفت: درست گفتی بخدا ای ابا عبد الله، گویا من هرگز این آیه را نخواندم.
کنز کراچکی: بسندش از صفوان مانند آن را آورده.
(3) 42- تفسیر عیاشی: بسندی تا رسول خدا (ص) که فرمود: کسی صله رحم کند و از عمرش جز سه سال نمانده و خدا آن را بسی و سه سال کشاند، و کسی قطع رحم کند و از عمرش 33 سال مانده و خدا کوتاهش کند تا سه سال یا کمتر.
(4) حسین راوی حدیث گفته امام صادق (ع) این آیه را میخواند (39: الرعد) محو کند خدا آنچه خواهد و بر جا دارد و ام الکتاب نزد او است.
(5) 43- مجالس مفید: بسندش تا امام باقر (ع) که در کتاب امیر المؤمنین (ع) است: سه خصلتند که دارنده آنها نمیرد تا وبالشان ببیند، تجاوز، قطع رحم و سوگند دروغ ثواب صله رحم زودتر برسد، راستش مردمی بدکار باشند که با هم صله رحم کنند و اموالشان فزون گردد و ثروتمند شوند، و راستش که سوگند دروغ و قطع رحم خانهمانها را ویران و بیسکنه کنند.
(6) 44- حسین بن سعید مانندش را از ابن محبوب آورده و در آخرش افزوده رحم جابجا شود و جابجائی آن قطع نسل کند.
(7) 45- کتاب النجوم: بسندی تا میسر که امام ششم فرمود بمن: ای میسر چند بار مرگت در رسیده و هر بار خدا تو را پس انداخته، بصله رحم تو و احسانت بخویشانت.
(8) 46- رجال کشی: تا میسر (قریب بمضمون حدیث 45 را آورده با این اضافه که: گفتم قربانت، من پسرکی بودم در بازار و دو درهم مزد داشتم و یکی را بعمهام میدادم و یکی را بخالهام.
(1) 47- از همان بسندی (قریب بمضمون حدیث 45 را آورده).
(2) 48- روضه الواعظین: امیر مؤمنان (ع) فرمود: نیکی کن و نیکی بگیر، رحم کن و رحم شو، بخوبی یاد کن تا بخوبی یاد شوی صله رحم کن تا خدا عمرت را فزاید.
(3) و رسول خدا (ص) فرمود: مردی از امتم را در خواب دیدم که با مؤمنان سخن میگفت و پاسخش نمیگفتند، و صله رحم او آمد و گفت: ای گروهان مؤمن با او سخن گوئید که او صله رحم کرده، و مؤمنان با او سخن گفتند و دست دادند و با آنها شد.
(4) 49- حسین بن سعید: بسندش تا امام ششم (ع) که فرمود: راستی که صله رحم عملها را پاک سازد و اموال را افزاید و حساب را سبک کند، و بلا را براندازد، و عمر را فزون کند.
(5) 50- از همان: بسندش تا عبد الله بن طلحه که شنیدم امام ششم (ع) میفرمود: مردی نزد پیغمبر (ص) آمد و گفت: یا رسول الله راستش مرا خاندانیست که با آنها صله کنم و آنها مرا آزار کنند، و میخواهم ترکشان کنم، رسول خدا (ص) باو فرمود: در این صورت خدا هم همه شما را ترک کند، گفت: چه کنم؟ فرمود: بده بکسی که محرومت کرده، و صله کن با کسی که از تو بریده و درگذر از آنکه بتو ستم کرده، و چون چنین کنی خدا عز و جل ظهیر تو باشد بر آنها.
ابن طلحه گفت: بآن حضرت گفتم: ظهیر چه باشد؟ فرمود یاور.
(6) 51- همان بسندش از امام ششم (ع) که فرمود: نخست سخنگوی اندام آدمی روز قیامت رحم است، میگوید: پروردگارا هر که مرا در دنیا صله کرده امروز میان خودت با او صله کن، و هر که در دنیا مرا قصع کرده امروز از او ببر.
(7) 52- همان: بسندش تا امام ششم (ع) که فرمود: رحم بعرش آویزانست روز قیامت فریاد کند، بارخدایا صله کن هر که مرا صله کند، و ببر از هر که با من بریده (راوی که ابی بصیر است) گوید: من گفتم: آن رحم رسول خدا (ص) باشد؟ فرمود: آن هم در شمار است.
(8) و فرمود: رحم روز قیامت چون دشکوی چرخریس آید، و هر که آن را صله کرده آید از آن نوری بتابد تا او را در بهشت در آورد، و هر که قاطع آن آید از او خود را درپیچد تا او را به دوزخ افکند.
(9) 53- همان، بسندی: تا گوید: امیر مؤمنان برای مردم سخنرانی کرد، خدا را سپاس کرد و او را ستود و سپس فرمود: هیچ کدام شما مردان گر چه صاحب و فرزند است از عشیره و تبارش بینیاز نباشد، و از مدارا، و گرامی داشت آنان، و از اینکه از او بدست و زبانشان دفاع کنند، آنها بیش از مردم دیگر در پشت سرش از او نگهداری توانند و پریشانی او را بیشتر آرامش دهند، و بر او دلسوزتر باشند در آسیبی که باو رسد یا روزی که بد بیارد، هر که دستش
، را از عشیره خود واگیرد همانا یک دست از آنها واگیرد و در برابر دستهای بسیاری از او واگرفته شوند و هر که برای تبار خود با اخلاص دوستی کند، و چون تواند دست بخشش بدانها گشاید برای خدا خدا آنچه را خرج کرده در دنیا باو عوض دهد، و در آخرت مزد دو چندانی به او دهد، برادران راستین میان مردم بهترند از مال که خود خورد و بارث گذارد، هیچ کدام شما از برادرش وانگیرد، و دیگری را بجای او نگیرد در صورتی که کمکی از او نیابد و یا تهیدست باشد، نباید هیچ کدام شما از خویشاوند مستمند خود غفلت کند از اینکه رخنه نیاز او را ببندد از آنچه اگر هزینه نهدش زیانی نکند و اگر بچنگ دارد سودش ندهد.
(2) 54- همان: بسندش تا معاویه که امام ششم (ع) بمن فرمود: صله رحم روز قیامت حساب را سبک سازد، و آنگاه خواند (آیه 21: الرعد) (آنان که) صله کنند آنچه فرموده خدا که صله شود، تا آخر آیه ...
(3) 55- همان: سند تا یکی از اصحابمان که بامام ششم گفتم: راستی آل فلان بهم نیکی کنند و با هم صله کنند فرمود: تا چنین باشند خودشان و مالشان فزون شوند، و پیوسته در فزونی باشند تا از هم ببرند و چون چنین کنند وارونه باشند.
(4) 56- همان: بسندی تا رسول خدا (ص) فرمود: شما را رهنمون نباشم به بهترین خلق در دنیا و دیگر سراها؟ گفتند: چرا یا رسول الله فرمود: هر که صله کند با کسی که از او بریده، و عطا کند بدان که از او دریغ کرده؟ و بگذرد از کسی که باو ستم کرده، و هر که خوش آید مرگش پس افتد، و روزیش بگشاید از خدا بترسد و صله رحم کند.
(5) 57- همان: بسندش تا امام باقر (ع)، فرمود: مردی بابی از مژده داد که گوسفندانش زائیدهاند و فزودند و او گفت: فزونیشان شادم نکند و آن را دوست ندارم، اندک و کافی دوستتر است پیش من از آنچه بسیار است و دلربا، راستش من از رسول خدا (ص) شنیدم میفرمود: بر دو گوشه صراط در روز قیامت رحم است و امانت و چون صلهکننده رحم، و بردارنده امانت بدو رسد سرنگون نکند آنها را در دوزخ.
(6) 58- همان: بسندش تا رسول خدا (ص) که میفرمود: صله رحم فزاینده مال، و دوستی خاندان، و پس اندازنده مرگ است.
(7) 59- همان: بسندی تا میسر که امام ششم باو فرمود: ای میسر چند بار مرگت در رسیده و هر بار خدا پس انداخته برای صله تو با خویشانت.
(8) 60- همان تا امام هفتم که فرمود: مردیست که از عمرش سی سال مانده و بخویشانش میرسد و صله رحم کند و خدا آن را سی و سه سال نماید، و بسا که از عمرش سی و سه سال مانده حقشناس
خویشان خود است و قاطع رحم و خدا آن را سه سال کند.
(1) 61- کتاب النوادر: بسندش تا رسول خدا (ص) که فرمود: صله رحم عمر را فزاید و فقر را ببرد.
(2) و بدین اسناد: رسول خدا (ص) بسراقه بن مالک بن جعثم فرمود: تو را رهنمائی نکنم به بهترین صدقهها گفت: چرا پدر و مادرم بقربانت یا رسول الله، آن حضرت فرمود بهترین صدقه بر خواهرت یا دخترت باشد، و آن بتو برگردد و جز تو سودش را نبرد.
(3) و بدین اسناد از علی (ع) که برسول خدا (ص) گفته شد: یا رسول الله کدام صدقه بهتر است؟ فرمود: بخویشاوند ندار و بهمین اسناد که رسول خدا (ص) فرمود: (4) دو سال برو برای صله رحمت الخبر و بدین اسناد که رسول خدا (ص) فرمود: (5) کار خوب مردن بد را دفع کند و صدقه نهانی خشم پروردگار خاموش کند و صله رحم عمر را فزاید و فقر را ببرد.
(6) 62- کتاب الامامه و التبصره: بسندش تا پیغمبر (ص) مانند آن را آورده.
و از همان بدین سند که رسول خدا (ص) فرمود: صله رحم کند گر چه بیک شربت آب و بهتر آن خودداری از آزار آنست.
(7) و بدین سند: رسول خدا (ص) فرمود: صدقه ده تا اجر دارد، و قرض هیجده تا و صله برادران بیست و صله رحم بیست و چهار.
(8) و بدین سند: رسول خدا (ص) فرمود: صله رحم کنید در دنیا و گر چه به سلامی باشد.
(9) 63- همان: بسندش مانندش را آورده و فرموده: خیانت نکن بخائن تا مانندش باشی و قطع رحم نکن گر چه قطع کرده با تو.
(10) 64- دعوات راوندی: روایت است که روزی امام هفتم (ع) نزد هارون رفت، و هارون بوی گفت: راستش بخدا که من کشنده تو باشم، فرمودش این کار مکن که من از پدرانم تا رسول خدا (ص) شنیدم که فرموده: بنده خدائی صله رحم کند و از عمرش سه سال مانده و خدا آن را سی سال گرداند و مردی قطع رحم کند و از عمرش سی سال مانده و خدا آن را سه سال کند، رشید گفت: خود این را از پدرت شنیدی؟ فرمود: آری، و فرمانداد صد هزار درهم به آن حضرت دادند و او را بخانهاش برگرداند.
(11) و امام صادق (ع) فرمود: صله رحم حساب را آسان کند در روز قیامت و آن عمر را دراز کند، و از مردن بد حفظ کند، و صدقه دادن در شب خشم خدا را خاموش کند، (12) و در روایتی صدقه نهانی آمده، و فرمود هر که خوب نیکی کند بخانوادهاش روزیش فزون شود.
(13) 65- نهج البلاغه فرمود: هر که خویشانش از دست نهند بیگانه بر او بتازد، فرمود (ع)
، (1) راستش کسی اگر مال هم دارد از عشیره و تبارش بینیاز نباشد و از اینکه با دست و زبانشان از او دفاع کنند، آنان پشتیبان بزرگ مرد هستند برایش، و آرامبخش آنانند برای پریشانی او و دلسوزترند بر او در بلائی که بر او فرود آید، زبان خوشی که خدا برای کسی در مردم نهد بهتر است برایش از مالی که بدیگری ارث دهد.
(2) 66- از همان: هلا هیچ کدام شما رو نگرداند از خویشی که در او نیاز سختی بیند، و از اینکه رخنه آن نیاز را ببندد بدان چه اگر بداردش فزونش نسازد، و اگر مصرفش کند او را نشکند هر که دستش را از عشیره خود باز دارد همانا یک دست از آنها باز گرفته و در برابر دستهای بسیاری از او باز گیرند، و هر که نرمخو و مردمدار باشد پیوسته قومش بدو دوستی کنند.
سید (رضی) ره گفته: چه معنای خوبی در این جمله اخیر آورده، زیرا کسی که باز دارد خیرش را از تبارش همانا یک دست از آنها بازداشته، و چون بیاریشان نیازمند شود، و برای همکاریشان بیچاره گردد از یاریش پس ننشینند، و از نگهداریش گرانی کنند، و از خود دریغ کرده همکاری دستهای بسیار، و همگامی انبوهی را.
(3) 67- همان: امیر مؤمنان (ع) فرموده: گرامی دار تیره و تبارت را که آنان بال پرش تواند، و هنگامی که بدانها برگردی، و دستی که بوسیله آن یورش توانی.
(4) 68- عده الداعی: پیغمبر (ص) فرمود: سفارش کنم حاضر امتم را و غائبشان را و آنان که در پشت پدرانند و رحم مادران تا بروز قیامت بر اینکه صله رحم کنند و اگر چه یک سال راه از او دور باشند، زیرا که آن از دینداری است.
(5) و فرمود (ص) در دو گوشه صراط روز قیامت امانت است و رحم، و چون صله کن رحم و امانت پرداز بر آن بگذرند به بهشت رسند و چون خائن در امانت و قاطع رحم بر آن گذرند هر چه کردند سودشان ندارد، و صراط او را به دوزخ وارد کند.
(6) 69- کافی: بسندش تا امام باقر (ع) فرمود: چون امیر المؤمنین (از مدینه) بیرون شد برای بصره (در جنگ جمل) در ربذه (آبادی نزدیک مدینه) منزل کرد (برای فراهم شدن قشون) و مردی از قبیله محارب نزد آن حضرت آمد و گفت: ای امیر المؤمنین من در میان قومم یک بدهی کلانی بگردن گرفتم (برای اصلاح فیما بین یا حفظ قبیله) و از چند طائفه آنها درخواست همکاری و کمک کردم زبان دریغ بمن پیش داشتند، ای امیر مؤمنان شما بآنها بفرما بمن کمک کنند و وادارشان کن بهمکاری با من، فرمود: کجا هستند؟ گفت هم آنان که در دیدرس تو هستند گروهی از آنها باشند، آن حضرت بپاکش خود میکرد و آن به لوکه افتاد گویا یک شتر مرغ است و برخی یاران آن حضرت بدنبال آن به لوکه افتادند (گویا برای پاسداری از آن حضرت)
(1) و خرده خرده بآن رسیدند و آن حضرت بدان قوم در رسید و بر آنها سلام کرد و پرسید چه چیز مانع شما است از همکاری با یارتان و از او گله داشتند و او هم از آنها گله داشت، امیر مؤمنین فرمود: هر کسی با تیره خود صله کند که آنان شایستهترند به احسان او و آنچه در دست دارد و عشیره و تیره هم با برادر خود صله کنند اگر روزگار او را بسر در آورد و از او برگشت زیرا هم صلهها و هم بخششها ثواب برند، و آنان که از هم ببرند و بهم پشت کنند گنهکارند سپس مرکب خود را برانگیخت و فرمود: هی هی و مهار را از دست آن مرد آزاد کرد.
(در توضیح دنبال حدیث سخنی طولانی در تفسیر لغت و ادبیت حدیث آورده که چون برای عموم مفهوم و سودمند نیست از ترجمه آن خودداری شد).
(2) 70- کافی: بسندش تا امام رضا (ع) فرمود: کسی صله رحم کند و از عمرش سه سال مانده و خدا آن را سی سال کند، و خدا هر چه خواهد کند.
بیان: دلالت دارد که عمر بیش و کم شود، و صله رحم مایه فزونی آنست و قول آن حضرت" خدا هر چه خواهد کند" اشاره است بمحو و اثبات، و اینکه خدا تواناست بر آن، یا اینکه عمر بیشتر و کمتر از آن هم میشود، راغب گفته رحم زهدان زنست و برای پیوند خویشی به عاریه آوردند چون خویشان از یک پدراند ... خدا عز و جل فرموده: وَ أَقْرَبَ رُحْماً پایان سخن راغب.
و بدان که علماء اختلاف دارند در میزان رحمی که باید صله کرد بقولی رحم پیوند نژادیست میان وابستگان بیک مادر، و بقولی رحم خویشاوند از دو طرف است، پدران و هر چه بالا روند، و فرزندان و هر چه بپائین روند، و هر که بپدر و مادر پیوندد از برادران و خواهران و فرزندانشان و عموها و عمهها.
و بقولی رحم پیوند خویش است میان دو کس که بهم محرمند و ازدواجشان با هم روا نیست و عموزاده و خالهزاده را شامل نشود، و بقولی شامل هر خویشاوند معروفی است در نسب محرم باشد یا نه و گر چه نسبت دوری دارند و این درستتر باشد بشرط اینکه در عرف مردم خویشاوند شمرده شوند و گر نه همه مردم در آدم و حواء بهم رسند.
و اما قبائل بزرگ مانند بنی هاشم در این زمان (حدود هزار هجری) همه ارحام هم باشند؟ مورد اشکال است، و دلالت دارد بر رحم بودن آنان روایت علی بن ابراهیم در تفسیر قول خدای تعالی (22 سوره محمد) آیا امید است که اگر رو برگردانید در زمین تباهی کنید و قطع رحم کنید" که در باره بنی امیه فرو آمده و آنچه باهل بیت (ع) کردند.
ابن اثیر در نهایه گفته: در حدیث است که هر که خواهد عمرش دراز شود باید صله رحم
(1) کند، و در حدیث بارها ذکر صله رحم شده، و آن بمعنی احسان بخویشانست که همنژاد وابسته بزناشوئی باشند، و لطف و نرمش بآنها و رعایت حالشان گر چه دوری کنند و بد کنند، و قطع رحم ضد همه اینها است ... که بوسیله احسان میان خود و آنها را با علاقه خویشی پیوسته پایان.
و شهید ثانی ره گفته: اصحاب فقهاء اختلاف دارند که قرابت کیانند؟ چون نصی در بیان آن نرسیده و بیشتر آن را امری عرفی دانند که در عادت وابسته شمرده شوند در نسب خواه ارث برند یا نه.
و شیخ قولی دارد که رحم خویشان او باشند تا آخرین تا آخرین پدر و مادر مسلمان و به مشرک بالا نرود گر چه در عرف خویش شمرده شوند برای گفته پیغمبر (ص) که اسلام رحمها را بریده که در جاهلیت بوده، و قول خدای تعالی در باره نوح (ع) و پسرش (46 هود)" راستش او از اهل تو نبود".
ابن الجنید گفته: هر که برای قرابت و ذوی رحم وصیت کند و نام آنها نبرد از آن کسانی باشد که خویش اویند از طرف فرزند و پدر و مادرش، و بنظرم از فرزند چهارمین پدر نباید تجاوز کرد، زیرا رسول خدا (ص) (در مصرف خمس) از آن تجاوز نکرده (که آن را اولاد عبد المطلب سومین پدر) مقرر کرده، و بهر معنا تفسیر شود مرد و زن، و نزدیک و دور، و وارث و غیر وارث در آن درآید، و فرقی میان ذوی القربی و ذوی الرحم نیست پایان.
پس از فهم اینها بدان که شکی در حسن صله ارحام و لزوم آن فی الجمله نیست، و آن را چند درجه است که برخی بالاترند، و کمترش احوالپرسی و سلام، کناره نکردن است، و اختلاف در آن باختلاف توانائی و نیاز طرف است، بعضی مراتب آن واجب است و بعضی مستحب، و فرق میان آنها مشکل است، و راه احتیاط باز است، و هر که باندازه صله رحم کند و کوتاه آید از درجهای که شاید و یا از آنچه تواند آیا واصل محبوبیت یا قاطع، در آن نظر است، بهر حال تشخیص درجه واجب از مستحب بسیار دشوار است و خدا بحقیقت حال داناتر است، و احتیاط راه نجاتست.
شهید ره در قواعدش گفته: با هر رحمی صله باید بحکم قرآن و سنت و اجماع بر ترغیب به صله ارحام و سخن در آن چند موضوع دارد:
اول: اینکه رحم کدام است، ظاهر هر که وابسته نژادی است در عرف و گر چه فاصله دور دارد، یا اولویت مراتب بر یک دیگر چه ذکور باشد چه انثی، برخی عامه آن را منحصر دانسته و بدانها که نباید با هم زناشوئی کنند و محرم یک دیگرند و اگر هر دو یک صنفند یکی(1) را ذکر فرض کنند و دیگری را انثی و چنانچه زناشوئیشان حرام باشد رحم هم باشند، و دلیل آورده باینکه حرمت ازدواج با دو خواهر برای اینست که قطع رحم شود: و همچنین حرمت اولیه جمع میان عمه و خاله با برادرزاده و خواهرزاده آنان در صورت عدم رضا بقول، و بطور مطلق بقول آنها، و روگردانی از این گفته سزاوار است، زیرا وضع لغت رحم دلیل قول ما است و عرف نیز و اخبار هم بر آن دلالت دارد و آیه (22 سوره محمد) فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ الخ، بتفسیر علی (ع) در باره بنی امیه است که با آل محمد (ع) قطع رحم کردند چنانچه علی بن ابراهیم در تفسیرش آورده و این دلیل است که خویشان دور هم رحم باشند.
دوم، صله چه باشد که بدان از قطع رحم بدر آیند؟ جواب اینست که بعرف رجوع شود زیرا یک معنای شرعی و لغوی ندارد، و باختلاف عادتها و دوری و نزدیکی محل سکونت تفاوت یابد.
سوم: صله چگونه باشد؟ و جواب قول پیغمبر است که صله کنید با ارحام خود گر چه بسلام کردن، و در آگاهی است بر اینکه سلام هم صله رحم است، و شکی ندارد که با فقر پدران یا فرزندان صله با مال واجب است و برای خویشان دیگر مستحب است و در طبقه وارثان مؤکد است و باندازه هزینه زندگی است، و اگر بینیاز باشند باینست خود هدیه بدانها بدهد، و بزرگتر صله رحم با خود است و در آن اخبار بسیار است و آنگاه بدفع ضرر از خود و از آن پس جلب سود بدو، سپس صله هر که نفقهاش واجب است، و گر چه رحم او هم نباشد چون زن پدر و برادر و بندهاش، و کمتر صله سلام کردن خود است و آنگاه پیغام بسلام و دعاء در پشت سر و ستایش در حضور هم.
چهارم: صله واجب است یا مستحب؟ و جواب اینکه تا آنجا که از قطع رحم بدانید واجب است زیرا قطع رحم گناه است بلکه گناه کبیره است، و بیش از آنش مستحب است.
(2) 71- کافی: بسندش تا امام باقر (ع) فرمود: صله ارحام پاکیزه کند هر کردار و فزاید هر مال و بلا را بگرداند و حساب را آسان کند و مرگ را پس اندازد.
بیان: تزکیه اعمال یعنی ثواب آنها را فزون کند، یا آنها را از کمبود پاک کند یا سبب قبولشان گردد، و آنها را مدح کند و بکمال ستاید، و فزونی اموال باشد، امیر المؤمنین (ع) فرموده: صله رحم مثراه مال است و شارحان نهج برایش دو تفسیر آوردهاند.
(3) یکم: عنایت الیه برای هر زنده سهمی از روزی مقدر کرده که در زمان زندگیش به او برسد، و چون کسی امر جمعی را بگردن گیرد و بآنها مدد و کمک رساند، در پرتو عنایت بایست آید که روزی و مددی که بآنها دهد بدست او باشد خواه ارحام او باشند یا در نظر او(1) شایان رحمت باشند، تا آنجا که اگر در دل گیرد از یکشان کمک خود را باز گیرد بسا باندازهای که از او دریغ کرده از مالش کم کند، و اینست معنی اینکه: مژات مال است.
دوم: اینکه از اخلاق پسندیده است که مردم را جلب کند، و آنکه صله رحم کند مورد مرحمت گردد، و باو مدد و کمک رسانند" دفع بلا" هر محنت و بد آمد و آسیب بلا است" و آسانی حساب" در مال یا در اعمال هم" پس انداختن مرگ".
در نهایه گفته: هر که دوست دارد پس افتد مرگش باید صله رحم کند در حدیث است، و در عمر و دین هر دو باشد و از آنها بایست حدیث دیگر: صله رحم مثراة مال است و منسأه اثر ...
نووی گفته: برای اینکه باو برکت دهد بتوفیق در طاعات و صرف اوقاتش در خیرات و بسط رزق هم برکت آنست و بقولی فراخی است، و بقولی در نظر فرشتههای لوح محفوظ نماید که عمرش شصت است و اگر صله رحم کند صد باشد، با اینکه خدا آینده را میداند، و بقولی مقصود از درازی عمر یاد خیریست که پس از مرگش کنند و گویا نمرده است، عیاض گفته: اثر بمعنی مرگ است، این نام را باو دادند چون بدنبال زندگی است، و مقصود از پس افتادنش یاد بخیر پس از آنست که گویا نمرده، و گر نه عمر بیش و کم نشود.
یکیشان گفته میتوان بر ظاهرش تفسیر کرد زیرا عمر هم بیش و کم شود، چه بسا در ام الکتاب باشد که او اگر صله رحم کند عمرش چنانست و اگر نکند چنان.
مازری گفته: و بقولی فزودن در عمر برکت آنست بتوفیق در طاعت کردن و صرف وقت در آنچه سود آخرتست، و توجیه بیاد خیر پس از مرگ ضعیف است.
طیبی گفته: توجیه بدان روشنتر است زیرا اثر هر چیز نشانه وجود او است و ذکر بخیر هم نشانه وجود مرده است خدا فرمود (12: یس) و بنویسیم آنچه پیش داشتند و آثارشان را و از این معنی است قول خلیل (ع) (84: الشعراء) و بنه برایم زبانی راستین در آیندگان.
و یکی از شارحان نهج گفته: نساء بمعنی تاخیر است و آن از دو راه شود یکم: صله رحم مایه مهربانی ارحام گردد و سبب یاری دادن و کمک آنان بصله کن بر آنها شود، و از آزار دشمن دورتر گردد و این خود مایه درازی عمر باشد.
دوم اینکه صله خویشاوندان توجهانگیز است به بقاء کسی که بآنها صله کند، و کمک او به دعاء آنان، و بسا که دعاءشان برای او، و توجه آنان به بقای او از شرائط بقا و پس افتادن مرگ باشد پایان.
و من گویم: نیازی بدین سختگرائی نیست، دور نباشد که برخی اعمال اثر کنند دردرازی اعمار، و ما بسط سخن دادیم در این باره در شرح اخبار باب بداء (رجوع کن به ج 4 ص 92 باب بداء و نسخ از همین چاپ جدید بحار، از پاورقی ص 113).
(1) 72- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) که مردی آمد نزد پیغمبر (ص) و گفت: یا رسول الله خاندانم نخواهند جز که بر من بپرند و از من ببرند و دشنام دهند و من آن را وانهم؟
فرمود: در این صورت خدا همه شماها را وانهد، گفت: پس چه کنم؟ فرمود: صله کن با آنکه از تو بریده، و بده بدان که از تو دریغ کرده، و بگذر از آنکه بتو ستم کرده که چون چنین کنی خدا پشتیبانت باشد بر سر آنها.
بیان (پس از شرح چند لفظ گوید) رفض خدا کنایه است از سلب رحمت و نصرت و فرو آوردن عقوبت تا گوید ظهیر ناصر و معین است، و مقصود از آن در اینجا نصرت خدا و فرشتهها و مؤمنان خوبست چنانچه در باره پیغمبر (ص) و دو همسر خیانتکارش فرموده (4: التحریم) و اگر باو زور گویند راستش که خدا یاور او است و جبرئیل و مؤمنان صالح و فرشتهها از آن پس ظهیر باشند.
(2) 73- کافی: بسندش تا رسول خدا (ص) که سفارش کنم حاضر و غائب امتم را و کسانی که در پشت پدران و رحم زنانند تا روز قیامت بصله رحم و گر چه یک سال راه از او دور باشد، چون که آن از دین است.
روشنگری ..." که آن از دین است" یعنی کوچ کردن بدیدار آنان و یا بعلاوه نامه فرستادن و هدیه برایشان از اموریست که خدا در دین متین و قرآن مبین بدان فرمانداده.
(3) 74- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) که صله رحم: خوشخلقی و بخشش و خوشدلی است، و روزی را فزاید مرگ را پس اندازد.
روشنگری:" خوشخلقی" چون که با صله رحم خوش برخوردی در دل جا کند و بدیگران هم برسد و همچنین بخشش عادت میشود، و خوشدلی اینست که آن را با بذل و عفو و احسان انجام دهد بیکینه و حسد و بدخواهی، یا اینکه در خاطرش هم و غم و اندیشه از دشمنان راه ندهد زیرا صله رحم دشمنی او و خویشان را بزداید و آن مایه آسودگی از شر دیگر مردم شود و بلکه وسیله دوستی آنها هم باشد.
(4) 75- کافی: بسندش تا ابی بصیر که شنیدم امام ششم (ع) میفرمود: رحم آویزانست به عرش میگوید: بارخدایا صله کن کسیرا که با من صله کند، و ببر از کسی که از من ببرد، و آن رحم آل محمد است که خدا عز و جل (21: الرعد) فرموده:" آنان که صله کنند آنچه را خدا فرموده صله شود" و رحم هر صاحب رحم است.
(1) روشنگری:" رحم بعرش آویزانست" تشبیه معقول است بمحسوس که حق رحم را با رساتر وجهی اثبات کند، و کنایه است از اینکه حق خود را در محضر خدا طلب میکند، و معنی دعایش اینست که با او چنان باش که او با من است و همان احسان یا بدی را با او کن که با من کند، و بقولی ظاهر آن مقصود است نظر بتجسم برخی اعمال و گفتهاند. تفسیر مشهور رحم خویشی از طرف پدر و مادر است و آن امریست معنوی، و سخن و قیام ندارد، و سخن و قیام و قطع و وصلش برای بیان بزرگداشت او است، و صله واصل آن و گناه قاطع آن، و از این رو قطعش را عقوق نام کردهاند که بمعنی شکافتن است و گویا سبب پیوند را قطع کرده.
و گفتند: بسا که آویزان بعرش فرشتهایست که عوض رحم سخن میکند بامر خدا سبحانه و خدا او را واداشته دفاع کند از رحم و ثواب صله کن آن را و گناه قاطعش را بنویسد چنانچه فرشتههای نگهبان اعمال را نویسند.
قوله:" و آن رحم آل محمد است" یعنی آویزان بعرش رحم آل محمد است، و مقصود اینکه رحم آویزان بعرش رحم پیغمبر (ع) است و خویشان و خاندانش که همان امامانند پس از آن حضرت که خدا امر بصله با آنها کرده و دوستی آنان را مزد رسالت ساخته، و خویشی آنها با رسول (ص) نه با مردم دیگر و از این رو است که صله با آنها واجب است یا مقصود خویشی مؤمنانست از نظر ایمان، زیرا حق پدر و مادر نژادی برای اینست که مایه زندگی دنیوی باشند و حق خویشاوندان برای اینست که بدان پیوند دارند، و پیغمبر و علی (ع) هر دو پدر امتند چون سبب وجود همه چیزند و علت غائی همه موجودات که در حدیث قدسی فرماید:
اگر شما دو تن نبودید من افلاک را نمیآفریدم.
و بعلاوه آن دو سبب حیات معنوی جاویدانند بدانش و ایمان برای همه مؤمنان، و تفاوت میان این حیات و حیات فانی دنیا بیاندازه است، و از این راه همه مؤمنان برادرند، و خویشان پیغمبر خویشان و ذوی الارحام آنان باشند و نیز خدا (6: الاحزاب) فرموده" پیغمبر اولی است بمؤمنان از خودشان و ازواجش مادران آنها باشند" و در قرائت اهل بیت" و هو اب لهم و او پدر آنها است" هم آمده پس پیغمبر و خدیجه (ع) پدر و مادر این امتند و ذریته پاکشان ذوی ارحام امت، و از این رو اولی و احق بصله باشند از همه خویشان نژادی و قوله" و رحم هر ذی رحم" چند تفسیر دارد یکم اینکه آیه در باره هر ذی رحم دیگر هم نازل است.
دوم اینکه رحم دیگران هم در آیه داخل است، سوم اینکه رحم دیگران هم به عرش آویزان است و بسا که حکم آیه مخصوص بهمان رحم آل محمد است.
(1) 76- کافی: بسندش از جمیل بن دراج که از امام ششم (ع) (آیه 1: النساء) را که" بترسید از خدائی که از او بازپرسی شوید و از ارحام" پرسیدم در پاسخ فرمود: مقصود ارحام مردمست که خدا امر کرده بصله آنها و آنها را بزرگ شمرده نبینی که آنها را از خود دانسته.
بیان: یعنی مقصود از ارحام در این آیه همان مردمند نه رحم آل محمد که در بیشتر آیات امر بصله آن شده و امر کرده بترس از آنها تا صله شوند و بزرگ شمرده آنها را که قرین خود ساخته، و یا اینکه امضاء کرده است بزرگی آن را که شیوه مردم است که در سوگند خدا را با رحم قرین کنند و گویند: تو را بخدا و رحم سوگند.
(2) 77- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) که فرمود: گوینده یکم اعضاء تن در قیامت رحم است که گوید: پروردگارا صله کن هر که مرا صله کرده است در دنیا و خود را بدو پیوند بده و هر که مرا در دنیا قطع کرده خود را از او ببر.
بیان: گوینده یکم است زیرا همه مردم از آن فراهم شدند، و گویا خدای تعالی آفریند آفریدهای که بجای او حق او را خواستار شود ...
(3) 78- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) که فرمود: صله رحم کن گر چه با شربتی آب، و بهترین صله رحم اینکه آزار از او بگردانی، و صله رحم سبب تاخیر مرگ است و دوستی خانواده توضیح ... مایه دوستی است چون که انسان بنده احسانت.
(4) 79- کافی: بسندش تا امام باقر (ع) که رحم بعرش آویزانست در روز قیامت میگوید:
بارخدایا صله کن با هر که مرا صله کرده و ببر از هر که مرا بریده.
(5) 80- کافی تا ا امام باقر (ع) که ابو ذر رضی الله عنه گفته: از رسول خدا (ص) شنیدم میفرمود: در دو گوشه صراط در روز قیامت رحم است و امانت و چون وصول رحم و امانتپرداز برسند بگذرد ببهشت، و چون خائن بامانت و قاطع رحم برسند با ارتکاب آن دو هیچ کرداری سودش ندارد و صراطش وارو کند در دوزخ.
بیان ... تشبیه این دو خصلت بدو گوشه برای اینست که مانعند که از صراط بدوزخ افتند چنانچه کسی که در راه تنگی رود در کنار گودالی دو گوشه راه مانع باشند از افتادن در آن گودال ... و نهایه در حدیث صراط (یتکفأ به) را بوارونه کردن تفسیر کرده، و دور نیست که رحم در حدیث شامل رحم آل محمد باشد و امانت شامل اقرار بامامتشان چنانچه اخبار در باره هر دو گذشته.
(6) 81- کافی: بسندش تا امام باقر (ع) که صله ارحام اعمال را پاک کند و بلا را دفع کند و اموال را افزاید، و عمر را دراز کند، و روزی را فراوان سازد، و دوستی در خاندان اندازد
و باید از خدا بترسد و صله رحم کند.
(1) بیان: شهید قد در قواعدش گوید: اخبار پشت همند در اینکه صله رحم عمر را فزون کند، و بسیار مردم بدان اعتراض دارند برای اینکه آنچه در ازل مقدر است و در لوح محفوظ نوشته است کم و بیش نتواند شد، چون خلاف در علم خدای تعالی نشد نیست، خدا از پیش دانسته هر ممکنی را که وجودش را خواسته، و نابودی هر چه را نخواسته بعدم ازلی یا پس از ایجاد آن، و چگونه عمر بهر سببی بیش و کم شود.
و در جواب از این اعتراض پریشانند یک بار گویند این تعبیر برای تشویق است نه گزارش حقیقت، و بار دیگر گویند مقصود یاد بخیر پس از مردنست و شاعر گفته:
یاد جوانی عمر دوم وی و لذت آنچه که نابود گشته در فضول معیشت
(و سعدی سخنسرا هم گفته: مرده آنست که نامش بنکوئی نبرند).
و باز شاعر گفته: مردند و زنده بیاد خودند پس از خود.
و بقولی مقصود برکت داشتن عمر است نه فزونی خود عمر و این اعتراض بیجا است زیرا اولا در باره بسیاری مطالب بمیان آید که مورد تشویق است در قرآن و سنت تا برسد به وعده بهشت و نعیم برای ایمان و در باره گذشتن از صراط و رسیدن بحوریان و غلمان و همچنان تهدید بدوزخ و کیفیت عذاب زیرا که ما گوئیم خدای تعالی در ازل ارتباط هر معلولی را بعلتش دانسته و در لوح محفوظ نوشته، و هر که را مؤمن دانسته او مؤمن است چه اعتراف کند به ایمان یا نه، پیغمبری باو گسیل شود یا نه، و هر که را کافر دانسته او کافر است بهر تقدیر و لازم این گفته ابطال حکمت بعثت پیغمبرانست و اوامر شرع و نواهی آن و آنچه بدنبال دارند و آن سبب هدم آدمیانست و جواب از همه اعتراضات یکی است: و آن اینکه خدای تعالی که اندازه عمر را دانسته است پیوند آن را هم باب سبب مخصوصی دانسته، و چون داند زید بهشتی است آن را باسباب خاص آن وابسته که او را آفریده و خردمند کرده، و وسیله هدایت و حسن اختیار و عمل باحکام شرع برایش فراهم کرده، و لازم بر هر مکلف عمل بامر شرع نه باینکه خدا چه داند، زیرا هر چه کند همان را خدا دانسته، و چون امام صادق (ع) فرموده که زید چون صله رحم کند خدا 30 سال بعمرش فزاید و بدان عمل کرد این خبر از اینست که خدا دانسته زید همان کند که عمر 30 سال فزون گردد، چنانچه آن حضرت که خبر داده زید چون لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ گفت در بهشت درآید و آن را گفت بر ما روشن است که خدای تعالی دانسته که او میگوید به بهشت میرود.
و حاصل آنکه آنچه در جهان پدید آید دانسته خدای تعالی است با هر شرط و سبب که
شایسته در بلندی درجات، و دعاها در حصول درخواستها (1) و در حدیث است که از دعا کردن خسته نشوید زیرا ندانید کی برای شما اجابت شوند، و در این سریست لطیف و آن اینکه مکلف را کوشش باید، و در هر ذرهای کوش امکان اینست که خدا دانسته سبب خیر است چنانچه (در العنکبوت آیه 69) فرموده:" و آنان که مجاهده کنند در باره ما البته که رهنمائیشان کنیم به راههای ما" و عجب است که این اعتراض در خصوص صله رحم آورده شده و در دیگر امور زندگی نگفتهاند با اینکه در آنها هم جهاد دارد برای کسی که راه خروج از آن را نداند.
اگر گوئی اینها همه درست ولی خدای تعالی فرموده (الاعراف: 33)" هر امتی را مرگی است و چون مرگشان رسد نه ساعتی پس افتند و نه پیش افتند" و فرموده (المنافقون: 11)" و پس نیندازد خدا نفسی را که مرگش رسد".
گویم آن در هر چه اجل نامند درست است چه طبیعی باشد چه سببی باشد و این تفسیر شود به طبیعی و چنین تعبیر شده چنانچه در قاعده جزئی و جزء گذشت.
و جواب دیگر اینکه اجل همانست که در هنگامش بطور حتم مرگ باشد چه پس از عمر طبیعی باشد و یا سببی باشد و ما هم چنین گوئیم زیرا پس از رسیدن اجل مرگ پس نیفتد، و مقصود از اجل عمر نیست زیرا آن همان وقت است و اشاره دارد باینکه عمر پذیرای بیش و کم است پس از اخبار بسیاری که بر آن دلالت دارند قول خدای تعالی.
(فاطر: 11) و عمر نگذراند هیچ صاحب عمری و کم نشود از عمرش جز که در کتاب مبین باشد.
(2) 82- کافی: بسندش از امام ششم که: صله رحم و حسن جوار آباد کنند خانهها را و فزایند عمرها را.
بیان: حسن جوار: رعایت از همسایه خانه است و احسان بوی و دفع آزار از وی و یا شامل همنشین و همسفر هم میشود، یا کسی که او را در پناه گرفتی و امان دادی و بقول قاموس جاور همسایه است و آنکه پناهش دادی تا ستم نشود، و مجیر و مستجیر و شریک در کسب و هر که نزدیک منزل کسی خانه دارد ...
(3) 83- کافی: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود زودرستر ثواب کار خیر ثواب صله رحم است.
بیان: چون بسیاری از ثوابش در دنیا میرسد مانند فزونی عمر و روزی و دوستی خانواده و مانند آنها.
(4) 84- کافی: بسندش تا رسول خدا (ص) که هر که را خوش آید پس افتادن مرگ، و فزونی،روزی باید صله رحم کند.
(1) 85- کافی: بسندش تا امام ششم که فرمود: ما ندانیم چیزی عمر را فزاید جز صله رحم تا آنجا که مردی از عمرش سه سال مانده و هر صله رحم کند و خدا سی سال بعمرش فزاید و آن را سی و سه سال کند، و عمرش سی و سه سال باشد و قطع رحم کند و خدا سی سال کمش کند و سه سالش سازد.
(2) کافی: بسندش از امام رضا علیه السلام مانندش را آورده.
بیان: دلالت دارد که جز صله رحم چیزی عمر را دراز نکند و گر نه امام آن را میدانست و بسا تفسیر شود باینکه صله رحم اثر بیشتری از دیگر چیزها دارد و فزونی عمر بدان بیشتر است از جز آن، یا اینکه اثر مستقل دارد و جز او اثر مشروط یا منظم بچیز دیگر، زیرا اخباری آمده که صدقه و بر و حسن جوار و جز آن هم سبب فزونی عمر شوند.
86- کافی: بسندش تا امیر مؤمنان (ع): هرگز کسی از عشیره و تبارش روگردان نشود و گر چه مال و فرزند دارد و نه از دوستی و احترام آنان، و از دفاعشان از وی بدست و زبان، آنها بهتر پشتیبان او باشند در میان مردم، و مهربانتر آنان بروی، و رفوکنندهتر پریشانی او اگر آسیبی بدو رسد و پیش آمد بدی بدوزخ دهد، و هر کس دستش را از عشیرهاش باز گیرد یک دست از آنها باز گرفته و دستهای بسیار از او باز گرفته شود.
هر که خوشپذیرا باشد دوستش دل بدو دهد، هر کس دست باز دارد در آنچه دارد خدا در دنیا باو عوض دهد و در دیگر سرا دو چندانش سازد، زبان خیری که خدا برای کسی در مردم فراهم کند بهتر است از مالی که آن را میخورد و بارث میدهد، مبادا یکی از شماخود را بزرگ شمارد و از عشیره و تبارش دوری کند برای اینکه داراست، مبادا یکی از شماها برادرش را ترک کند و از او دور شود که بخششی ندارد و ندار است، و غفلت نورزد یکی از شماها که بخویشاوند نیازمند خود کمک دهد بدان چه اگرش بدارد سودش ندهد، و مصرفش باو زیان نرساند.
(3) روشنگری:" روگردان نشود برای تاکید ابدی است، و در نسخهای اگر چه مال و فرزند دارد" بدانها اعتماد نکند که او را از عشیره بینیاز نسازند، عشیره تبار است و بقولی زادگان پدر که باو نزدیکند ... و بقولی معنی کرامت آنان بالا بردن مقام آنهاست میان مردم نه احترام آنان از وی.
(مصنف پس از تفصیل لغت و ادبیت کلمات حدیث که چون استفاده عمومی ندارد از ترجمه آن صرف نظر شد گوید).
(1) در شرح" یلن حاشیته" که از باب افعال است بدین معنی که هر که اولاد و خاندان و بندگان و خدمتکاران خود را بنرمش و خوش پذیرائی و خوش برخوردی و مهرورزی با عشائرش و مردم دیگر تربیت کند، دوستانش بفهمند که او دوستشان دارد، و اگر خودش یا خدمتکاران و خاندانش بدانها بد برخورد کنند دوستی او مورد اعتماد نباشد چنانچه تجربه گواه آنست.
" خدا در دنیا باو عوض دهد" اشاره است بقول خدای تعالی (39: سبا) بگو هر چه انفاق کنید خدا عوضش را بدهد" لسان الصدق للمرء" (پس از شرح ادبیت او گوید) بهر تقدیر تشویقی است برای انفاق بر عشیره که سبب شهرتست و زبانزد شدن احسانش میان مردم، کسی که به او احسان کرده او را باحسانش و صفات خوب دیگرش ستاید، و خدای تعالی (در 50: مریم) فرمود و فراهم کردیم براشان زبان راستین بلندی" و در حکایت از قول ابراهیم (84: الشعراء) فرموده و فراهم کن برایم زبان راستین در آیندگان".
و تقیید مذمت دوری از عشیره بحال ثروتمندی برای آن نیست که در حال بیثروتی خوبست بلکه برای اینکه این دوری غالبا در این حالت رخ میدهد و هم خصال بد دیگر (باقی کلام مصنف در تفسیر لغات و ادبیات حدیث است که ترجمه سود عمومی ندارد مترجم).
(2) 87- کافی: بسندش تا سلیمان بن هلال که بامام ششم (ع) گفتم: آل فلان بهم نیکی کنند و با هم صله رحم کنند در پاسخ فرمود: در این صورت اموالشان فزاید و خودشان فزون شوند، پیوسته در این وضعند تا از هم ببرند و چنین کنند این نعمت از آنها برداشته شود.
بیان: نمو خودشان فزودن فرزندان و فزونی شماره و شرف آنها است ...
(3) 88- کافی: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: مردمی فاجر و بدکردارند و نیکوکار نباشند و صله رحم کنند و مالشان فزاید و عمرهاشان دراز شود، و چه شود اگر نیکوکار و نیکی کن باشند.
بیان: یعنی خودشان خوب باشند و صله رحم بکنند.
(4) 89- کافی: بسندش تا امیر مؤمنان (ع) فرمود: صله ارحام کنید گر چه با سلامی باشد، خدای تبارک و تعالی میفرماید (1: النساء) و بترسید از خدائی که از او بازپرسی شوید و از ارحام راستش خدا بر شما دیدهبانست.
بیان: دلالت دارد که کمترین صله رحم سلام دادن است، و شامل آنجا شود که میداند یا گمان میبرد که جواب نمیدهد و بقولی در این صورت سلام دادن خوبی ندارد زیرا آنان را در حرام اندازد، و این جای سخن دارد.
(5) 90- کافی: بسندش تا صفوان جمال گفت: میان امام ششم (ع) و عبد الله بن حسن
(1) سخنی رفت تا به جنجال کشید و مردم گردشان را گرفتند و شبانه از هم جدا شدند بدان وضع و من برای نیازی بامداد بیرون شدم و ناگاه امام ششم بر در خانه عبد الله بن حسن بود و میفرمود: ای جاریه بابی محمد بگو راوی گفت: عبد الله بن حسن بیرون شد و گفت یا ابا عبد الله چه چیز در این بامدادت رخ داده؟ فرمود: من دیشب یک آیه از قرآن را خواندم که نگرانم کرد، گفت: کدام آیه؟ پاسخ داد قول خدا عز و جل ذکره" آنان که صله کنند آنچه را خدا امر کرده صله شود، و بهراسند از پروردگارشان و بترسند از بدحسابی" عبد الله گفت:
درست گفتی گویا من هرگز این آیه قرآن را نخواندم، و هم را در آغوش کشیدند و گریستند.
(2) بیان: (پس از تفسیر برخی الفاظ و توجیه کلمات گوید):
" وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ" طبرسی قد در تفسیرش (ج 6 ص 288 مجمع البیان) گفته: مقصود از آن ایمان بهمه رسولان و کتب آسمانی است چنانچه در قول خدا (285- البقره) است که" فرق نگذاریم میان هیچ کدام از رسولانش".
و بقولی مقصود: صله با محمد (ص) و پشتیبانی او و جهاد با او است، و بقولی از ابن عباس صله رحم است و آن از امام ششم (ع) روایت است، و بقولی صله لازم با همه مؤمنان است از دوستداری و یاری و دفاع از آنها و شامل صله رحم و جز آن میشود: و در روایت (3) جابر از امام باقر (ع) است که رسول خدا (ص) فرمود: بر والدین و صله رحم حساب را آسان کنند و سپس این آیه را خواند، (4) و بروایتی از امام کاظم (ع) در تفسیر این آیه فرمود: آن رحم آل محمد است که بعرش آویخته میگوید: بارخدایا صله کن هر که مرا صله کند و ببر از هر که از من ببرد و آن در هر رحمی پویا است.
(5) و روایت است از ولید که بامام رضا (ع) گفتم: بر عهده مرد در مالش چیزی باشد جز زکات فرمود: آری کجا است آنکه خدا فرموده" وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ الخ).
" وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ" یعنی ترسند از کیفر پروردگارشان در قطع آن" وَ یَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ" بقولی در آن چند گفتار است یکم بحساب بد آنان در گناهانشان همه بیآمرزش چیزی از آنها دوم اینکه برای سرکوبی و سرزنش حسابرسی شوند زیرا حسابرسی کافر بدین راه است، و مؤمن را حساب رسند تا شاد شود بدان چه خدا برایش آماده کرده.
سوم: آنکه هیچ حسنه از آنها پذیرفته نشود و هیچ گناهی آمرزیده نشود این از امام ششم (ع) روایت است.
چهارم: سوء حساب یعنی بدی جزاء آن را حساب نامیدند چون دادن حق به مستحق است، (6) و هشام بن سالم از امام صادق (ع) روایت کرده که سوء حساب اینست که گناهان را به حساب آنها گزارند و حسنات را بحساب نیارند و آن خردهگیریست (1) و حماد از آن حضرت روایت کرده که بمردی فرمود: ای فلانی، چیست تو را با برادرت؟ گفت: قربانت چیزی از او بستانکار بودم و تا دینار آخر حقم را از او گرفتم، فرمودش بمن بگو از قول خدا" میترسند از سوء حساب" بگو ببینم ترسند از اینکه جور و ستمی بر آنها کند؟ نه بخدا بلکه ترسند از خردهگیری.
من گویم: و خدا پس از چند آیه دیگر فرماید" و آنان که بشکنند عهد خدا را پس از بستن آن و قطع کنند آنچه را خدا فرموده صله کنند و تباهی کنند در روی زمین هم آنانند لعنت خواه از آنها است بدخانگی" و بنا بر این تفسیر این آیات از سختترین آنچه باشند که در باره قطع رحم وارد است.
وانگه ظاهر اینست که همه مضمون حدیث برای آگهی دادن بعبد الله و یادآوری او است بدین آیه تا برگردد و توبه کند و گر نه معامله آن حضرت با او قطع رحم نبوده بلکه عین مهرورزی و غمخواری بوده برای آنکه کناره گیرد از آنچه خواسته بود از فسق بلکه کفر، زیرا او از آن حضرت خواستار بیعت وی برای پسر شومش بود چنانچه گذشت یا چیز دیگری مانند آن و بهر حال چون خلاف و ستیزه او با آن حضرت در مرز شرک بخدا بوده.
با اینکه مانند آن حضرت از این امور غافل نمیشد تا بخواندن قرآن یادآور شود، روشن است که ذکر آن از راه مصلحت بوده تا عبد الله یاد عقوبت خدا کند و مخالفت امام خود را وانهد و از مهر آن حضرت باو بوده، و شاید نگرانی که بخود وابسته کنایه از نگرانی عبد الله بوده ولی دلالت دارد بر حسن رعایت رحم تا باین حد و گر چه فاسق و گمراه باشد فتدبر.
(2) 91- کافی: بسندش تا عبد الله بن سنان که بامام ششم (ع) گفتم عموزادهای دارم که با او پر صله کنم و او از من میبرد تا قصد کردم باین سبب از او ببرم، فرمود اگر تو او را صله کنی و او ببرد خدا بهر دوتان صله کند، و اگر از هم ببرید خدا از هر دوتان ببرد.
روشنگری: اینکه فرمود: خدا با هر دوتان صله کند برای آنکه استمرار صله او سبب ترک قطع رحم برادر شود و رحمت خدا هر دو را فرا گیرد در صورت اصرار برادرش بقطع رحم که سبب قطع رحمت خدا از او شود، و فنای زودرس او در دنیا و عقوبتش در دیگر سرا چنانچه اخبار بر آن دلالت دارند، (3) و در گفته امیر مؤمنانست با دشمنت از راه احسان درا که یکی از دو پیروزیست اشاره است بدین امر زیرا که او یا برمیگردد از دشمنی و یا مستحق کیفر و خذلان شود.
(1) 92- و بهمین سند کافی: از داود بن فرقد که امام ششم (ع) بمن فرمود: راستی که من دوست دارم خدا بداند من گردنم را زیر بار رحم دارم و برای صله فامیلم پیشتازم پیش از آنکه از من بینازی کنند.
بیان: مقصودش اینست که من این کار خودم را دوست دارم، و اشاره دارد که روزی میرسد بآنها و من پیشتازم برای رساندن آن بآنان پیش از آنکه از سبب دیگری بدانها رسد.
(2) 93- کافی: بسندش از امام رضا (ع) که رحم آل محمد و ائمه بعرش آویخته میگوید: بار خدایا صله کن با هر که بمن صله کند و ببر از هر که از من ببرد، سپس آن پویا است در ارحام مؤمنان و این آیه را خواند" و بترسید از خدا که از او بازپرسی شوید و از ارحام".
بیان: ائمه همان آل محمدند ...
(3) 94- کافی: بسندش از عمر بن یزید گفت: پرسیدم امام ششم را از قول خدای عز و جل" آنان که صله کنند آنچه را امر کرده خدا صله شود" فرمود: خویشان تو باشند.
بیان: یعنی شامل خویشان مؤمن هم میشود نه اینکه مخصوص بآنها است.
(4) 95- کافی: بسندش از عمر بن یزید که بامام ششم (ع) گفتم:" آنان که صله کنند آنچه را امر کرده خدا صله شود" فرمود: در باره رحم آل محمد نازل شده و بسا در باره خویشان تو هم باشد، و آنگاه فرمود: مبادا از کسانی باشی که میگویند چیزی برای یک چیز است.
بیان: مقصود از جمله آخر اینست که گر چه آیه در مورد امر خاصی نازل است ولی حکمش را بموارد دیگری عموم بده که نظر آن باشند، یا اینکه چون ما برای آیهای تفسیری کردیم و باز تفسیر دیگری منکر آنها مشو، زیرا آیات ظاهر و باطن دارند، و ما در هر جا بمناسبت تفسیری را بیان کنیم و همه درست باشند، و با این توضیح اخبار بظاهر مخالف را میتوان جمع کرد که در تفسیر و تاویل آیات قرآن واردند.
(5) 96- کافی: بسندش تا رسول خدا (ص) که فرمود: هر که شاد است از اینکه خدا عمرش را دراز کند، و روزیش را فراوان کند باید صله رحم کند زیرا رحم در قیامت زبان تیزی دارد میگوید: پروردگارا صله کن با هر که با من صله کند، و ببر از هر که از من ببرد، و مردی در آن روز وضع خوبی نماید تا چون رحمی که آن را قطع کرده برسد و او را به ته دوزخ فرو اندازد.
روشنگری: پس از تشریح و تفریع لفظ ذلق از قاموس گوید: در نهایه در شرح حدیث رحم است که رحم روز قیامت در رسد و بزبان شیوا و رسا سخن گوید ...
" مرد وضع خوبی نماید" برای اعمال صالحه بسیارش در دنیا- تا گوید- بسا تفسیر شود بمنکر حکم صله رحم و میتوان آن را تفسیر کرد بکسی که رحم آل محمد (ص) را قطع کرده و منکر امامت آنها است).
(1) 97- کافی: بسندش از جهم بن عبد الحمید که بامام ششم (ع) گفتم من خویشانی دارم که همعقیدهام نیستند آیا بر من حقی دارند؟ فرمود: آری، حق رحم را چیزی قطع نکند، و اگر همعقیده تو باشند دو حق دارند حق رحم و حق اسلام.
بیان: دلالت بر اینکه کفر حق رحم را ساقط نکند و این منافات ندارد با قول خدای تعالی (22- المجادله)" نیابی مردمی که ایمان آوردند بخدا و روز قیامت که دوستدار باشند با آنان که مبارزه کنند، با خدا و رسولش و گر چه پدران یا پسران یا برادران یا عشیره آنان باشند" زیرا تفسیر آن دوستی با دل است نه خوشبرخوردی در ظاهر، یا مقصود از آن دوستی دینی است چنانچه طبرسی ره گفته، یا اینکه در صورت معارضه آنها با حق است و خوشبرخوردی سبب غلبه باطل بر حق شود، و دور نیست که نفقه ارحام نیز حق رحم باشد و انفاق بر آنها چون دیگران واجب باشد.
(2) 98- کافی: بسندش تا اسحاق بن عمار که شنیدم امام ششم میفرمود: صله رحم و نیکی کردن حساب را آسان کنند، و از گناهان حفظ کنند، پس صله ارحام کنید و به برادرانتان نیکی کنید و گر چه بسلام خوب و جواب خوب.
بیان: مقصود از بر نیکی ببرادران دینی است چنانچه بیاید، و نیکی بوالدین در ضمن صله رحم است ...
(3) 99- کافی: بسندش از امام ششم، فرمود: صله رحم حساب را آسان کند، و بعمر افزاید، و از مردم بد حفظ کند، و صدقه شبانه خشم خدا را خاموش کند.
بیان: بنقل از نهایه گفته: مصارع سوء کنایه از وقوع در بلاهای بزرگ رسواخیز و تباه کن است، و گفته صدقه شبانه افضل است چون باخلاص نزدیکتر است.
(4) 100- کافی: بسندش از امام ششم (ع)، فرمود: صله رحم پاک کند اعمال را، و فزاید اموال را، آسان کند حساب را و دفع کند بلا را، و فراوان کند روزی را.
(5) 101- کافی: بسندش تا رسول خدا (ص) که در حدیثی فرمود: آگاه باش در دشمنی با هم حالقه و بن کنی است نه بن کندن مو ولی بن کندن دین.
(6) 102- کافی: بسندش از حذیفه بن منصور که امام ششم (ع) فرمود: بپرهیزید از حالقه که مردمکش است گفتم، حالقه چیست؟ فرمود: قطع رحم.
بیان: مردمکش یعنی مایه مرگ و انقراض آنان شود چنانچه آید، و تفسیرش بمرگ دلها(1) که گفتهاند دور است و میشود که این یک وجه باشد برای اینکه آن را حالقه نامیدند، و رحم در اصل زایشگاه فرزند است و ظرفش شکم است و قرابت را رحم خواندند چون زایش از رحم است و از اینجا است که گویند ذو الرحم در برابر اجنبی.
بیان: در نهایه است که در حدیث است نفوذ کرده بشما درد امتها که کینهتوزیست و آن حالقه است، حالقه خصلتی است که بن میکند، یعنی نابودی دین چنانچه تیغ مو را از بن میکند، و بقولی قطع رحم و ستم بر یک دگر است پایان مصنف آن را در این باب آورده از نظر اینکه تباغض در خویشاوندان هم هست یا برای اینکه حالقه تفسیر شده بقطع رحم در اخبار دیگر بلکه در این خبر هم بسا همان مقصود باشد نظر باینکه تباغض میان مردم بقطع رحم میکشد و دین برانداز میشود (مقصود از مصنف در اینجا صاحب کافی است چون این شرح از شرح کافی گرفته شده).
(2) 103- کافی: بسندش تا یکی از اصحاب، که بامام ششم (ع) گفتم: برادران و عموزادگانم خانه را بر من تنگ کردهاند و مرا بیک اطلاق انداختند، و اگر سخنش را بلند کنم آنچه در دست آنها است بگیرم گوید: بمن فرمود صبر کن که خدا بزودی گشایشی بتو دهد، راوی گفت: برگشتم و وباء سال 31 (و صد) درافتاد و همه بخدا مردند، و یکیشان هم نماند گفت:
بیرون شدم و چون بآن حضرت وارد شدم فرمود: حال خاندانت چونست؟ گفتم: بخدا همه مردند و یکی از آنها هم نماند، فرمود: برای بدرفتاری آنها با تو بود، و حقشناسی از تو و قطع رحم با تو، نابود شدند، آیا دوست داشتی زنده مانند و بر تو تنگ گیرند گوید: گفتم:
آری بخدا.
بیان: مقصود خانهایست که از جد بارث بردند، و اگر با آنها درافتم میتوانم بگیرم، و بسا معنی این باشد اگر تو با آنها سخن کنی و واسطه شوی من آن را میگیرم و امام صلاح ندید تا گوید، در نهایه گفته و با طاعون و بیماری عمومی است در بسیاری نسخهها سال 31 آمده ولی مقصود همان سال 131 است زیرا آغاز امامت حضرت صادق (ع) سال 114 بوده و وفاتش در سال 148 (و در دنبال شرح ادبی و لغوی آورده که ترجمهاش سودی ندارد).
(3) 104- کافی: بسندش تا امام باقر (ع) فرمود: در کتاب علی (ع) است که: صاحب سه خصلت هرگز نمیرند تا وبال آنها را ببینند. ستمگری، و قطع رحم، و قسم دروغ که بدان با خدا مبارزه کنند و طاعتی که زودتر بثوابش رسند صله رحم است، و راستش مردمی بدکردار باشند و با هم صله کنند و مالشان فزون شود و ثروتمند شوند، و راستی که قسم دروغ و قطع رحم خانمانها را تهی کنند از اهلشان، و رحم را آسیب رساند و جابجا کنند و آن نسل برانداز است.
(1) بیان: بنقل از قاموس وبال سختی و گرانی است و بد سرانجامی تا گوید: قسم دروغ را مبارزه با خدا شمرده و افزوده که: من میگویم: چون در حضور خدا بدروغ قسم خورد گویا آشکارا با خدا دشمنی کرده و درافتاده، و با این وصف قسم دروغ بنادانی و خطا را شامل نشود، تا گوید: معنی ثروتمند شدن اینست که شمارهشان و یا مالشان بسیار شود.
و بعد از نقل تفسیر لفظ بلقع از نهایه گوید: ظاهر اینست که معنی آن این باشد که خانههاشان از آنها تهی شود بسبب مردن و قطع نسل یا جلاء وطن و پراکندگی، و مقصود خانمان خود قطع رحم کننده است نه شهر و آبادی آنها به سبب سرایت شومیشان چنانچه گمان شده.
(و در باره نقل رحم پس از بیان اعراب کلام گوید) شاید مقصود از نقل رحم اینست که وصلت بدل بفرقت شود و همیاری و دوستی بدوری و دشمنی که اینها مایه کوتاهی عمر و قطع نسل باشند که بدان تاکید کرده است.
(2) و میگویم: در کتاب ایمان و نذور راجع بقسم دروغ بیاید از قول امام باقر (ع) که در کتاب علی (ع) است راستی که قسم دروغ و قطع رحم خانمانها را تهی سازند از اهلشان و رحم را بفساد کشند، یعنی نسل براندازند اینجا در بسیاری از نسخهها نغل با غین نقطهدار است و آن بمعنی گندیدن و گسیختن پوست است در دباغی بنقل از نهایه و بیتناسب نیست.
(3) 105- کافی: بسندش تا عنبسه عابد که مردی نزد امام صادق (ع) آمد و از خویشانش شکایت کرد و در پاسخش فرمود: خشمشان را فرو خور و تو کار خود را بکن، گفت: میکنند و میکنند، فرمود: میخواهی تو هم مانند آنها باشی؟ و خدا بشماها نظر نکند.
بیان: تو کار خود را بکن، یعنی پیوسته خشم خود را فروکش و گر چه آنها ببد کردن اصرار دارند، یا تو هر چه توانی بآنها نیکی کن ... آنها میکنند یعنی زیان و بدی میرسانند.
و خدا بشما همه نظر نکند، یعنی رحمت خود را از همه شماها ببرد در دنیا و در دیگر سرا، و اگر تو صله کنی یا آنها برمیگردند و همه مشمول رحمت شوید و تو سزاوارتر و بهرهمند تری، و یا برنگردند و رحمت ویژه تو باشد و انتقامی به از آن نباشد.
(4) 106- کافی: بسندش تا رسول خدا (ص): قطع رحمت نکن و گر چه او با تو قطع رحم کند.
بیان: ظاهرش حرمت قطع است و گر چه آنها قطع کنند، و منافی ظاهر قول خدای تعالی است (البقره: 194) تجاوز کنید بدو بمانند آنچه بشما تجاوز کرده" و میشود آیه را باین اخبار تخصیص داد و اصحاب ما رض در این مسائل تحقیقی ندارند با اینکه بسیار مورد حاجت است، و وارسی آن نیاز به بسط و تفصیلی دارد که با این پاورقی مناسب نیستند، و اندک گفتاری در این باره در باب صله رحم (یعنی صله رحم کافی) گذشت، و احتیاط در همه اینها اقربست بنجات.
(1) 107- کافی: بسندی تا امیر مؤمنان که خطبهاش گفت: پناه بخدا از گناهانی که زود نابود میکنند، و عبد الله بن کواء یشکری بپاخاست و گفت: یا امیر المؤمنین آیا گناهانی باشند که زود نابود کنند؟ فرمود: آری، وای بر تو، قطع رحم راستی که خانواده گرد هم آیند و مواسات کنند با اینکه بدکردارند و خدا عز و جل بدانها روزی دهد، و خانوادهای تفرقه شوند و از هم ببرند و خدا آنها را محروم سازد با اینکه پرهیزکارند.
بیان: ابن کواء از سران خوارج ملعون خدا بودند و یشکر سر دو قبیله بوده که این ملعون از یکیشان بوده.
" خدا آنها را محروم سازد" یعنی از وسعت رزق و طول عمر و گر چه در جز آن از متقیانند و تنافی آن نباشد قول خدای تعالی (3- الطلاق) و هر که بترسد از خدا گشایشی باو دهد و روزیش دهد از آنجا که گمان نبرد".
(2) 108- کافی: بسندش تا امیر مؤمنین (ع) که فرمود: چون قطع شوند ارحام اموال به دست اشرار افتند.
بیان: این مطلب بتجربه رسیده، یک سببش اینکه خویشان با هم ستیزه کنند و نزد ظلمه و حاکمان جور بمرافعه افتند و مال خود را برای رشوه بآنها دهند.
و نیز چون ستیزه کنند و همیار نباشند اشرار بر آنها مسلط شوند و مالها را از دستشان بدر آورند.
(3) 109- کافی: بسندش تا امام صادق (ع) فرمود: کافر باشد بخدا کسی که بیزاری جوید از نسبی گر چه دقیق باشد.
بیان: و اگر چه دقیق باشد یعنی رو باشد و یا اینکه پست باشد، یا مقصود اینست که بیزاری باشاره باشد نه صریح و گویا و این دور از فهم است، و بقولی یعنی اگر ثبوتش دقیق باشد و آن دورتر است.
و کفر در اینجا بدان معنی است که بر مرتکبان گناه کبیره بکار برند، و بسا مقصود منکر اصل نسب باشد که قاطع رحم با آن عقیده مستحل و کافر است، یا مقصود ناسپاس به نعمت است زیرا قطع نسب ناسپاسی بنعمت صله است، یا مقصود اینست که مانند کفر است زیرا در جاهلیت چنان میکردند، و در اینجا فرقی میان فرزند و پدر و دیگران از ارحام نباشد.
(4) 110- کافی: بسندی تا امام باقر و صادق علیهما السلام که فرمودند: کفر بخدای بزرگ است نفی حسب و گر چه دقیق باشد.
(1) بیان: مقصود از حسب نیز نسب پست است زیرا حسب و اعتبار خاندانی در غالب از نسبها بوده است ... و بسا بجای کلمه انتفاء انتقاء بقاف دو نقطه خواندند و آن تصحیف است.
باب چهارم: در آداب معاشرت با بندگان و خدمتکاران
(2) 111- امالی صدوق: در خبر مناهی پیغمبر (ص) که فرمود: پیوسته جبرئیل در باره مملوکها بمن سفارش میکرد تا گمان بردم وقتی براشان معین میکند که در آن آزاد میشوند.
(3) 112- خصال: بسندش از رسول خدا (ص) که سه تا را اگر ستم نکنی بر تو ستم کنند:
مردم پست و همسر و خدمتکار در محاسن مانندش آمده.
من گویم: برخی اخبار در باب بر بوالدین گذشت.
(4) 113- گویم: در باب مکارم پیغمبر (ص) بسند بسیاری گذشت که فرموده: پنج کار را تا بمیرم وانگذارم: خوراک بر روی زمین پست با بندهها، سوارشدنم بر الاغی که جل بر او است و بدست خود گوسفند را دوشیدن، و جامه پشمینه پوشیدن، و سلام کردن به کودکان، تا روشی شود پس از من.
(5) 114- امالی مفید: بسندش تا امام باقر (ع) چهار است که هر مؤمنی دارد خدایش در اعلی علیین در غرفههای روی هم و شرف اندر شرف جا دهد: هر که یتیمی را پناه دهد برایش پدر باشد، و هر که ناتوانی را ترحم کند و کمکش دهد تا بس او باشد، و هر که خرج پدر و مادر را بدهد و با آنها نرمش و نیکی کند و اندوهشان ندهد، و کسی که بمملوکش ترشروئی نکند و در آنچه باو تکلیف کرده کمکش دهد، و او را بکاری که توانش را ندارد وادار نکند.
(6) 115- همان: بسندش تا عبد الله بن عتبه، گفت: دو برد به ابو ذر دادند و یکی را بکمر بست و لنگی بدوش انداخت و یکی را هم بغلامش داد و نزد مردم بیرون شد، باو گفتند: ای ابو ذر اگر هر دو برد را پوشیده بودی زیباتر بود، گفت: آری ولی از پیغمبر (ص) شنیدم فرمود
بخورانید بآنها از هر چه خود میخورید، و بپوشانید بدانها از هر چه خود میپوشید.
(1) میگویم: در ابواب مواعظ و جز آن آوردیم سفارش در باره مملوکان را.
(2) 116- ثواب الاعمال: بسندش از امام باقر (ع) فرمود: چهارند که هر که دارد خدا خانهای در بهشت برایش بسازد، هر که پناه دهد یتیمی را، و ترحم کند بر ناتوانی، و مهر ورزد با والدینش، و نرمش کند با مملوکش.
در خصال مانندش آمده.
(3) 117- محاسن: بسندش تا رسول خدا (ص)، فرمود: شما را آگاه نکنم ببدتر مردم؟
گفتند: چرا یا رسول الله فرمود: هر که تنها سفر کند، و از وارد بر خود دریغ کند و بندهاش را بزند.
(4) 118- همان: بسندش از یاسر خادم و نادر، گفتند: امام رضا (ع) بما فرمود: اگر بر سر شما برخاستم و شما در حال خوردن غذائید برنخیزید تا فارغ شوید، و بسا که یکی از ما را میخواند و باو میگفتند در حال خوردنند میفرمودند بگذارید تا فارغ شوند.
(5) 119- همان: بسندش از نادر خادم که بسیار میشد امام رضا (ع) دو شیرینی گردوئی را بر هم مینهاد و بمن میداد.
(6) 120- همان: بسندش تا زراره که بامام ششم (ع) گفتم: چه میفرمائی اصلحک الله در زدن مملوک؟ فرمود: در هر چه بدست خود انجام دهد چیزی بر او نباشد، و اما اگر نافرمانی تو کند عیب ندارد، گفتم، چه اندازه بزنمش؟ فرمود: سه تا چهار تا، پنج تا.
(7) 121- تنبیه الخاطر: از معذور بن سوید که در ربذه نزد ابو ذر رفتیم و ناگاه بر او بردی بود و بر غلامش مانندش گفتیم: اگر برد غلامت را بهمراه برد خود میداشتی جامه سراپا بود و باو جامه دیگری میدادی؟ گفت: شنیدم از رسول خدا (ص) میفرمود: اینان برادران شمایند که خدا آنها را زیردست شما کرده، و هر که برادرش زیردست او است باید باو بخوراند از هر چه میخورد، و باو بپوشاند از آنچه میپوشد، و باو تکلیف بیش از قدرتش نکند و اگر کرد کمکش کند.
(8) از ابو مسعود انصاری: من غلامم را میزدم و از پشت سرم آوازی بگوشم رسید، بدان ابی مسعود، بدان ابی مسعود که خدا تواناتر است بر تو از تو بر وی، و برگشتم و بناگاه پیغمبر (ص) بود، گفتم: یا رسول الله او آزاد است برای رضای خدا، فرمود: اگر چنین نمیکردی دوزخ بتو زبانه میکشید.
یکی از آنان بچوپانی مملوک برخورد و گوسفندی از او بفروش خواست، و او گفت از خودنیست (1) و بوی گفت: مالک کجاست (که از تو بازخواست کند) پاسخش داد، خدا کجا است؟
(یعنی خدا حاضر است) و آن گذرنده آن بنده را خرید و آزاد کرد آن بنده گفت، بارخدایا آزادی بمن روزی کردی پس آزادی بزرگتر را روزیم کن مردی خواست کنیزی را بفروشد و او گریست، و از وی سبب پرسید؟ گفت: اگر من مالک رقاب تو بودم تو را از دست نمیدادم، و آن مرد آزادش کرد.
(2) 122- کتاب حسین بن سعید: بسندش از ابی بصیر که امام باقر (ع) فرمود: پدرم یک تازیانه بغلامش زد چون او را دنبال کاری فرستاده بود و دیر کرده بود، غلام گریست و گفت:
خدایا ای علی بن الحسین تو مرا دنبال کارت میفرستی و سپس مرا میزنی؟ فرمود: پدرم گریست و گفت: پسرم برو سر قبر رسول خدا (ص) و دو رکعت نماز بخوان وانگاه بگو بارخدایا علی بن الحسین را بیامرز از خطای روز جزا، سپس بغلام فرمود: برو تو آزادی برای رضای خدا ابو بصیر گوید: بآن حضرت گفتم: قربانت آزاد کردن کفاره آن زدن بود؟ و جوابی نداد.
(3) 123- همان، بسندش تا امام ششم (ع) که در کتاب رسول خداست: چون مملوکان خود را بکاری که بر آنها سخت است واداشتید بهمراه آنان در آن کار کنید و پدرم بآنها دستور کاری میداد و میفرمود: بدلخواه کار کنید،؟ میآمد و نگاه میکرد اگر کار سنگین بود بسم الله میگفت و با آنها وارد کار میشد و اگر سبک بود از آنها دور میشد.
(4) 124- همان: بسندش تا سلمان، گفت: نزد رسول خدا (ص) نشسته بودم که مردی نزد آن حضرت آمد و گفت: یا رسول الله وای از مملوک آن حضرت باو فرمود: بتو گرفتار شده و تو هم باو گرفتاری تا خدا ببیند چگونه شکر میکنی و چگونه شکیبائی؟ (5) 125- همان بسندش تا امام ششم (ع) که رسول خدا (ص) رو در رو شد با مردی از بنی فهد که غلامش را میزد و غلام میگفت: پناه بخدا، و آن مرد از او دست برنمیداشت، و چون چشم آن بنده برسول خدا (ص) افتاد گفت: پناه بمحمد و آن مرد از زدنش دست برداشت، پس رسول خدا (ص) فرمود: بخدا پناه برد و تو پناهش ندادی، و بمحمد پناه میبرد و پناهش میدهی؟ و خدا سزاوارتر است که پناهنده او در پناه باشد از محمد، آن مرد گفت: او آزاد است برای خدا، رسول خدا (ص) فرمود: بدان که مرا براستی پیغمبر فرستاده اگر این کار نمیکردی رویت در سوزش آتش افتاده بود.
(6) 126- همان: از امام کاظم (ع) که علی بن الحسین (ع) مملوکی را زد سپس بمنزلش در آمد و همان تازیانه را بدر آورد و برابر آن مملوک برهنه شد باو فرمود: تازیانه بزن به علی ابن الحسین، و او سرباز زد و آن حضرت پنجاه اشرفی طلا باو داد.
(1) 127- نوادر راوندی: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: چهارند که عذر پذیرا ندارند مردیکه وام پیشهوری را که در بلاد او است بگردن دارد عذری ندارد تا در روی زمین بکوچد و بجوید آنچه که با آن وام خود را بپردازد، و مردیکه برسد بر روی شکم همسرش بمردی بیگانه عذری ندارد تا طلاق دهد مبادا شریک فرزند او دیگری شود، و مردیکه مملوک بدی دارد و شکنجهاش میکند عذری ندارد تا او را بفروشد و یا اینکه آزاد کند، و دو مردی که همسفرند و به هم لعن میکنند عذری ندارند تا از هم جدا شوند.
(2) و بهمین سند است که رسول خدا (ص) فرمود: خدمتکاران کوتاه بدارید که نیرومندترند بدان چه میخواهید.
(3) 128- نهج البلاغه: امیر مؤمنان (ع) در وصیت خود به پسرش حسن (ع) فرمود: بهر کدام از خدمتکارانت کاری بسپار که مشغول آن باشد، زیرا که آن مؤثرتر باشد از اینکه در خدمت تو کارها را بهم واگذارند.
(4) 129- کتاب غارات: ابراهیم بن محمد ثقفی بسندش از مختار تمار، گفت: امیر مؤمنان به بازار کرباس فروشان آمد و دو جامه خرید یکی بسه درهم و دیگری بدو درهم و به قنبر فرمود: آن سه درهمی را تو بگیر، قنبر گفت: یا امیر المؤمنین تو بدان سزاوارتری که برای خطبه بالای منبر میروی، فرمود: ای قنبر تو جوانی و شور جوانی داری، و من شرم دارم از پروردگارم که بر تو برتری کنم زیرا شنیدم رسول خدا (ص) میفرمود: بآنان بپوشانید از آنچه خود میپوشید، و بآنها بخورانید از آنچه خود میخورید.
(1)
باب پنجم: در وجوب طاعت غلام از آقایش و کیفر نافرمانیش
(2) 130- خصال: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: چهارند که نمازشان قبول نشود:
امام جائر، مردیکه پیشنماز مردمی شده که او را نمیخواهند، بنده گریزان از آقا بیناچاری، و زنی که بیاجازه شوهر از خانه درآید.
(3) 131- عیون به سه سند تا رسول خدا (ص): اول کسی که بهشت رود شهید است و بنده مملوک خوش پرستنده پروردگارش و خیرخواه آقایش، و مرد پارسای خود دار با عبادت.
(4) 132- امالی طوسی: بسندش تا امام ششم (ع) سه باشند که خدا نمازشان را نپذیرد:
بنده گریزپا از آقایان خود تا بدانها برگردد و دست در دستشان نهد، و مردیکه پیشنماز مردمی باشد که او را نخواهند، و زنی که شب گذراند شوهرش بر او خشمناک است.
(5) 133- معانی الاخبار: بسندش تا رسول خدا (ص): هشت کسند که نمازشان قبول نیست بنده گریخته تا برگردد نزد موالی خود.
گویم: تمام این خبر در کتاب صلاه بیاید.
(6) 134- از خط شهید ره بسندی تا امام ششم (ع) فرمود: سه کسند که عملی از آنها بالا نرود، بنده گریخته و زنی که شوهرش بر او خشمناک است و آنکه ازارش دنباله دارد (و بر زمین میکشد که رسم متکبرانست).
(7) 135- عده الداعی: بسندش تا امام ششم علیه السلام، فرمود: موسی روانه شد تا به اعمال بندگان خدا بنگرد، نزد مردی عابدترین مردم آمد، و چون شب رسید آن مرد درختی را جنبانید که در پهلویش بود و دو تا انار در آن بود، پس گفت: ای بنده خدا تو کیستی؟
(1) تو باید بنده خوبی باشی من دیر زمانیست که تا خدا خواسته در این درخت جز یک انار نیافتم و اگر تو بنده خوبی نبودی دو انار نیافتمی، فرمود من مردیم که در سرزمین موسی بن عمران ساکنم.
گوید چون صبح کرد، موسی باو گفت: آیا بندهای عابدتر از خود میدانی؟ گفت: آری فلان فلانی و نزد او روانه شد و بناگاه او بسیار از آن اولی عابدتر بود، و چون بشب رسید دو گرده نان با آب برایش آوردند، و او بموسی گفت: ای بنده خدا تو که باشی راستش تو بندهی خوبی باشی، من دیر زمانیست که خدا خواسته اینجا هستم و جز یک گرده برایم نیامده، و اگر تو بنده خوبی نبودی دو گرده برایم نیامدی، تو که باشی؟ فرمود: مردی ساکن سرزمین موسی بن عمران.
و آنگاه موسی باو گفت: بندهای عابدتر از خود دانی؟ گفت: آری فلان آهنگر در شهری چنین و چنان گوید: موسی نزد او آمد مردی دید که در عبادت نبود بلکه همان ذکر خدا میکرد و چون وقت نماز شد برخاست نماز خواند، و چون شبش رسید بدست آوردش نگاه کرد و دو برابرش یافت و بموسی گفت: ای بنده خدا تو که باشی راستی بنده خوبی باشی، من تا خدا خواسته اینجایم و دست آوردم کم و بیش بهم نزدیک بود و امشب دو برابر است تو که باشی؟ فرمود من مردیم ساکن سرزمین موسی بن عمران، گوید دست آوردش را برگرفت و یک سومش را صدقه داد، و یک سومش به بندهای که داشت و آزادش کرده بود داد و با یک سوم باقی خوراکی فراهم کرد و با موسی خورد و گوید: موسی (ع) لبخندی زد و او گفت: بچه لبخند زدی پاسخ داد پیغمبر بنی اسرائیل مرا رهنمود بفلانی و او را عابدترین خلق یافتم و او رهنمود مرا بفلان و او را عابدتر از او یافتم و او مرا دلالت کرد بتو و گمان برد تو عابدتر از او هستی و تو مانند آنها نیستی، گفت من مردی مملوکم، نبینی که ذکر خدا کنم و در سر وقت نماز کنم.
و اگر روز بنماز کردن نهم بدر آمد مولایم زیان رسانم و هم بکار مردم، آیا میخواهی به شهر خود بروی گفت: آری، گوید ابری بر او گذر کرد و آهنگر بآن ابر گفت: بیا گوید: آمد و آهنگر باو گفت: قصد کجا داری؟ گفت سرزمین چنان و چنین گفت برگرد با دو ابر دیگری باو گذر کرد و گفت: ای ابر بیا و آمد باو گفت: کجا قصد داری؟ گفت زمین فلان گفت برگرد پاره ابر دیگر آمد و او را پیش خواند و گفت بکجا میروی؟ گفت: بسرزمین موسی بن عمران گوید:
باو گفت این را ببر با نرمش و او را بنرمی در زمین موسی بن عمران بنه.
فرمود: چون موسی به بلاد خود رسید گفت: پروردگارا بچه عملی او را بدین مقام رساندی که میبینم؟ خدا فرمود: این بنده من ببلایم شکیبا است و بقضایم راضی است، و شکر نعمتهایم را میکند.
(1)
باب ششم: آن خدمتها که شود بر خدمتکار و دیگران بار کرد
(2) 136- بصائر الدرجات: بسندش از عمر بن یزید که من شبی از شبها نزد امام ششم (ع) بودم و دیگری با او نبود، و پایش را بدامن من دراز کرد و فرمود: ای عمر آن را بمال، گفت:
پایش را مالیدم و دیدم یکی از عضلههای ساقش پریشانست و خواستم او را از امام پس از او بپرسم، بمن اشاره کرد و فرمود: امشب چیزی از من نپرس که من بتو پاسخ ندهم.
همان بسند دیگر مانندش را آورده.
(3) 137- همان: بسندش تا اسماعیل بن عبد العزیز که امام ششم (ع) فرمود: ای اسماعیل برایم آبی در وضوء خانه بگذار و برخاستم و برایش آب گذاشتم، تا آخر خبر.
(4)
باب هفتم: بردن کالا برای خانواده
(5) 138- خصال: بسندش تا معاویه بن وهب گفت امام ششم مرا دید که سبزی میبردم و فرمود: بد است که مرد محترمی چیز پستی را بدوش کشد و نزد مردم سبک شود و بر او دلیر شوند.
(6) 139- خصال: بسندی تا امام ششم (ع) فرمود: هر که گریبان جامهاش را پنبه زند و کفنش را وصله کند، و خریدش را با خود برد از تکبر ایمن باشد.
در ثواب الاعمال: بسندی مانندش آمده.
(7) 140- اختصاص: امیر مؤمنان فرمود: هر که برای عیال خود قارچ، دنبلان بیک درهم بخرد چون کسی باشد که بندهای از فرزندان اسماعیل را آزاد کرده «1».
(1) 141- از کتاب صفات الشیعه صدوق ره بسندش تا عبد الله بن خالد کنانی که گفت:
امام هفتم با من رو در رو شد و من یک ماهی بدستم آویخته بودم، فرمود: بیندازش: من بد دارم که کسی چیز پستی را خودش بردارد، و آنگاه فرمود: راستی شما مردمی باشید که دشمنان بسیاری دارید، ای گروه شیعه شما مردمی باشید که خلق با شما دشمنند خود را در برابر آنها تا توانید آراسته کنید و زیبا بنمائید.
(2)
باب هشتم: شرکت در پیشامدها با مردم و خوشبرخوردی با آنها
(3) 142- امالی طوسی: مفید: بسندش تا امام ششم فرمود: امام باقر ما را جمع کرد و فرمود: فرزندانم، مبادا بحقوق (دیگران) تعرض کنید، و بر پیشامدها شکیبا باشید، و اگر یکی از تیره شما بامری شما را خواند که زیانش بر شما بیشتر است از سودش برای شما او را پذیرا نشوید.
(4) 143- همان: بسندش تا صعصعه بن صوحان، گفت: امیر مؤمنان (ع) در یک بیماریم به عیادتم آمد و فرمود: بپا که عیادت مرا افتخار خود نسازی میان قومت، و چون آنان را اندر کاری دیدی از آن خود را کنار مکش، زیرا مردی نباشد که بینیاز باشد که از قوم خود و اگر یک دست از آنان بازگیرد دستهای بسیاری از او باز گیرند، چون آنها را در کار خیری دیدی کمکشان کن، و اگر در کار بدی باشند سرکوبشان مکن، و باید همکاریتان در طاعت خدا باشد، زیرا همیشه در خوشی باشید تا بر طاعت خدا همکاری کنید و از نافرمانیهای او یک دیگر را باز دارید.
(5) 144- معانی الاخبار: بسندش تا رسول خدا (ص)، فرمود: بخیل آن نیست که زکات واجب مالش را بپردازد، و در پیشامدها بقوم خود عطا کند، و همانا بخیل بتمام معنا آنکه از زکات واجب مالش دریغ دارد، و شریک پیشامدهای قوم نباشد و در جز آن اسرافکاری کند.
(6) 145- محاسن: بسندش از امام ششم (ع) که اسیرانی نزد رسول خدا (ص) آوردند، و یکی را پیش داشتند تا گردنش را بزنند جبرئیل بآن حضرت گفت: ای محمد پروردگارت سلامت رساند و فرماید: این خوراک میداد و مهماننوازی میکرد، و در پیشامدها شکیبا بود (بدهی قومش را (چون دیه و غرامت) بگردن میگرفت، و پیغمبر بدان مرد گفت: جبرئیل بمن گزارش داد که تو چنان و چنانی و من تو را آزاد کردم، پس بآن حضرت گفت: پروردگارت این کارها را دوست دارد؟ فرمود: آری و او گفت: گواهم که جز خدا معبود بر حقی نیست و بر اینکه تو رسول خدائی، بدان که تو را براستی فرستاد" من هرگز کسی را از مال خود محروم نکردم.
باب نهم: حق همسایه
: گویم: گذشت اخباری در باب کلیات مکارم و هم در باب خوش برخوردی.
(2) 146- امالی صدوق: بسندش تا امام ششم (ع) که بر شما باد بخوش همسایگی که خدا عز و جل بدان امر کرده الخ.
(3) 147- همان: در مناهی نبی است (ص) که فرموده: هر کس یک وجب زمین بهمسایهاش خیانت کند خدا آن را از درون زمین هفتم طوق گردنش سازد تا روز قیامت با همان طوق خدا را ملاقات کند جز اینکه توبه کند و برگردد (و آن را بصاحبش باز دهد) و فرمود: هر که همسایه را آزارد خدا بوی بهشت را بر او حرام کند و جایش دوزخ باشد و بازگشتش بد، و هر که حق همسایه را ضایع کند از ما نباشد، و پیوسته جبرئیل مرا بهمسایه سفارش میکرد تا گمان بردم او را وارث میسازد.
(4) 148- همان: بسندش تا ابی بصیر که شنیدم امام ششم (ع) میفرمود: هر که آزارش را از همسایهاش باز دارد خدا عز و جل روز قیامت از لغزشش بگذرد، و هر کس شکم و فرجش را پارسا دارد در بهشت پادشاه شادی باشد، و هر که بنده مؤمنی را آزاد کند خدا در بهشت برایش خانهای بسازد.
(5) 149- تفسیر علی بن ابراهیم: از پیغمبر (ص) فرمود: هر که همسایه آزارد به طمع در مسکنش خدا خانهاش را بدان همسایه ارث دهد.
(6) 150- خصال: در سفارش پیغمبر (ص) بعلی (ع) است که یا علی چهارند که پشت شکنند پیشوائی که خدا را نافرمانست و فرمانش مطاع، همسری که شوهرش او را حفظ میکند، و او بوی خیانت میکند، فقری که درمان ندارد نزد گرفتارش، و همسایه بد در خانهای که باید در آن ماند.
(7) 151- همان: بسندش تا امیر مؤمنان (ع) که حریم مسجد تا 40 ذراع است و حریم همسایگی تا 40 خانه از چهار طرف.
(8) 152- عیون: بسندش تا امام رضا (ع) که از ما نیست آنکه همسایه او از ترسش ایمن نیست.
(9) 153- امالی طوسی: بسندش تا علی (ع) که به پیغمبر (ع) گفتند: یا نبی الله در مال جز زکات حقی است؟ فرمود: آری احسان بخویشی که روگردانده، و صله همسایه مسلمان، که به من ایمان ندارد کسی که سیر شب گذراند و همسایه مسلمانش گرسنه باشد، سپس فرمود: همیشه جبرئیل در باره همسایه بمن سفارش میکرد تا گمان بردم که او را وارث خواهد کرد.
(10) 154- معانی الاخبار: بسندش تا معاویه بن عمار که بامام ششم گفتم: قربانت حدهمسایه کدام است؟ فرمود: تا چهل خانه از هر سو.
(1) 155- قرب الاسناد: بسندش تا رسول خدا (ص) که فرمود: سه باشند که ما در پشت شکمهایند: سلطانی که اگرش احسان کنی قدر نداند و اگرش بدی رسانی درنگذرد، و همسایه که با چشمش ترا بپاید و دلش خبر مرگت را رساند: اگر خوبی بیند بپوشد و فاش نسازد، و اگر بدی بیند ظاهرش کند و فاش سازد، و همسری که اگرش با او باشی شادت نکند و اگر غایب شوی باو اطمینان نداری.
(2) 156- اختصاص: امام صادق باسحاق بن عمار فرمود: با منافق بزبان سازش کن، و اخلاص دوستی خود را از آن مؤمن ساز، و هرگاه یک یهودی با تو همنشین شد بخوبی با او رفتار کن.
(3) 157- حسین بن سعید: بسندش از عمرو بن عکرمه که نزد امام ششم رفتم و باو گفتم، من همسایهای دارم که آزارم کند، فرمود: باو ترحم کن گوید: خدا ترحمش نکند، و روی خود را از من برگرداند، و نخواستم او را وانهم" و گفتم: قربانت او با من چنین و چنان کند مرا بیازارد، فرمود: بنظرت اگر عیبش را فاش کنی از او انتقام گرفتی؟ گفتم: آری باو برگردم فرمود: این از کار کسانیست که حسد برند بر کسانی که خدا از فضل خود بدانها داده، و چون نعمتی برای کسی بیند که خاندانی دارد بلایش بر سر آنها فرو آرد و اگر خانواده ندارد، بلا بخادمش رساند او اگر خادم هم ندارد شبش را بیخوابی کشد و روزش را بخشم، براستی که مردی از انصار نزد رسول خدا (ص) آمد و گفت: یا رسول الله من خانهای در میان محله فلان خانواده خریدم و نزدیکتر همسایهام کسی است که از او امید خیر ندارم و از شرش در امان نیستم، فرمود: رسول خدا (ص) علی و سلمان و ابو ذر را فرمان داد با دیگری که نامش را فراموش کردم و بگمانم مقداد باشد تا اینکه در مسجد به بلندترین آوازشان فریاد زنند: ایمان ندارد کسی که همسایهاش از شرش در امان نیست و سه بار جار کشیدند و سپس فرمود: جار زنند که تا هر چهل خانه از پیش و از پس و از راست و از چپ ساکنانش همسایه او بحسابند.
(4) 158- همان: بسندش تا رسول خدا (ص) که بخدا پناه برم از همسایه بد در کنار خانهای که اقامت دارند که دو چشمش تو را بیابد و دلش تو را وارسی کند، اگر خوشی تو را بیند بدش آید و اگر تو را گرفتار بدی بیند شادش کند.
(5) 159- همان: بسندی تا امام ششم (ع) که خوش همسایگی روزی را فراوان کند.
(6) 160- دعوات راوندی: روایت است که مردی نزد پیغمبر (ص) آمد و گفت: فلان همسایهام مرا آزار دهد فرمود: صبر کن بر آزارش و دست بدار از آزردنش، و درنگی نکرد که
آمد و گفت: نبی الله راستی همسایهام مرد و آن حضرت فرمود: بس است واعظی چون روزگار، و حیا کنی چون مرگ.
(1) 161- امیر مؤمنان (ع) در وصیت هنگام وفاتش فرمود: خدا را خدا را در باره همسایه که سفارش پیغمبر شما است که پیوسته سفارش آنها را میکرد تا گمان بردیم که آنها را وارث خواهد کرد.
(2) 162- کنز کراچکی: بسندی تا امام ششم (ع) فرمود: ملعونست ملعون کسی که همسایهاش را آزارد.