باب سی و پنجم در انصاف و عدالت‌

تاریخ ارسال:ج, 09/24/1396 - 15:49

قرآن مجید

(8) 1- النساء (آیه 135) ایا کسانی که گرویدید پر قیام کنید برای عدالت تا آخر آیه.
(9) 2- المائده (آیه 8) ایا کسانی که گرویدید بوده باشید پر قیام‌کننده برای خدا بعدالت و نکشاند شما را دشمنی مردمی بر اینکه عدالت نکنید، عدالت کنید که آن به تقوی نزدیکتر است.
(10) 3- الانعام (152) و چون سخن گوئید با انصاف گوئید گرچه در باره خویشان باشد.
(11) 4- الاعراف (آیه 29) بگو فرمان داده پروردگارم بعدالت 181- (12) و از آنها که آفریدیم مردمی باشند که بحق رهنمایند و بدان با عدالت باشند.
(13) 5- حمعسق (آیه 15) فرماندارم که بعدالت رفتار کنم میان شماها 17- (14) خدا که فرو فرستاد کتاب را بحق و میزان را هم.
(15) 6 الحجرات (آیه 9) و بعدالت رفتار کنید راستش خدا دوست دارد عادلان را.
(16) 7- الحدید (آیه 25) البته که فرستادیم رسولانمان را با نشانه‌های روشن و فرو
فرستادیم با آنها کتاب و میزان را تا قیام کنند مردم بعدالت.

اخبار باب‌

: (1) گویم: بسیاری از اخبار در باب کلیات مکارم گذشت.
(2) 1- معانی الاخبار: بسندی از رسول خدا (ص) که عادلتر مردم آنکه پسندد برای مردم آنچه برای خود پسندد و بد دارد بر ایشان آنچه برای خود بد دارد.
(3) 2- امالی طوسی: در ضمن خبر شیخ شامی است که امیر مؤمنان (ع) فرمود: ای شیخ بپسند برای مردم آنچه برای خودپسندی و بیاور برای مردم آنچه دوست داری برای تو آورند.
(4) 3- خصال: بسندش تا امام ششم که فرمود: دوست دارید برای مردم آنچه برای خود دوست دارید.
(5) 4- همان: بسندش تا امام ششم، فرمود: هر که از طرف خود بمردم انصاف دهد بپسندد که دیگری هم در آن حکم باشد.
(6) 5- خصال: بسندش تا رسول خدا (ص) هر که همدردی کند با مستمند، و از خود به مردم انصاف دهد، او است مؤمن راستین.
(7) 6- همان: بسندش تا امام ششم (ع) که میفرمود: هیچ بنده مسلمانی خدا را در باره خود خیرخواه نکرده باینکه از طرف خود حق را بدهد و حق خود را هم بگیرد جز که دو خصلت باو داده شود: روزی که او را بس باشد و خشنودی خدا که او را نجات دهد.
ثواب الاعمال: بسندش مانند آن را آورده (8) 7- امالی صدوق: بسندش تا امام ششم (ع) که سه تا روز قیامت نزدیکتر مردمند به خدا عز و جل تا حساب پایان یابد، مردیکه در حال خشم بزیر دست ستم نکند، و مردی که حکم باشد میان دو کس و باندازه جوی طرفداری از یکی از آن دو نکند، و کسی که حق را بگوید چه به زیانش باشد یا سودش.
خصال: بسندش مانندش را آورده (9) 8- معانی الاخبار، بسندش از امام باقر (ع) که خدای تعالی وحی کرد بآدم (ع) که من همه خوبی را در چهار کلمه برایت گرد آورم یکی برای من و یکی برای خودت و یکی میان من و تو و یکی میان تو و مردم آنکه برای من است، مرا بپرستی و هیچ شریک من نسازی و آنکه برای تو است کار ترا پاداش دهم آنجا که بدان نیازمندتری، و آنکه میان من و تو است، بر تو دعا کردنست و بر من پذیرفتن، و آنچه میان تو و مردم است اینکه بپسندی
برای مردم آنچه برای خود پسندی.
(1) 9- عیون: بسندش از امام رضا (ع) که به کار زدن عدل و احسان اعلام به دوام نعمت است.
(2) 10- خصال: بسندش از ابی مالک که بامام چهارم گفتم کلیات مقررات دین را بمن گزارش ده، فرمود: گفتار حق، حکم بعدالت، و وفاء به عهد.
(3) 11- همان در وصیت پیغمبر است به علی (ع) که ای علی بالاترین اعمال سه تا است انصاف دادن بمردم از طرف خودت و همراهی با برادر در راه خدا عز و جل، و یاد تو خدا تبارک و تعالی را در هر حال، ای علی سه از حقائق ایمانند: انفاق در تنگدستی، و انصاف دادن بمردم از خود، و بخشش دانش بدانشجو.
(4) و بسند دیگر فرمود: ای علی سه تا را این امت تاب نیارند: همراهی با برادر در مال، و انصاف بمردم از طرف خود، و یاد خدا در هر حال.
(5) 12- امالی طوسی: در وصیت علی (ع) هنگام وفات، بتو وصیت کنم به عدالت در حال رضا و غضب (6) و در آنچه بمحمد بن ابی بکر نوشت: بخواه برای همه رعیت خود آنچه برای خود و خاندانت میخواهی و بد دار براشان آنچه برای خود و خاندانت بد داری که این حجت را ثابت‌تر کند و رعیت را بهتر اصلاح کند.
(7) 13- همان بسندش تا امام ششم (ع) که بتو خبر ندهم سخت‌تر واجب خدا را بر خلقش: انصاف دادن بمردم از طرف خود، و همراهی با برادران در راه خدا عز و جل، و یاد خدا در هر حال که چون طاعت خدا پیش آید بکار بندد، و چون نافرمانی پیش آید آن را وانهد.
(8) 14- همان: بسندش تا امام صادق (ع) که انصاف نیست از برادران درخواست انصاف.
(9) 15- همان: بسندی تا امیر مؤمنان (ع) که مردی به پیغمبر (ص) گفت: عملی به من آموز که دیگر میان من و بهشت جلوگیری نماند فرمود: خشم مکن و از مردم چیز مخواه، و بپسند برای مردم آنچه برای خود پسندی.
(10) گویم: اخبار بسیاری از این باب در باب ذکر خدا و باب همراهی با برادران میباشد.
(11) 16- معانی الاخبار: بسندش تا اینکه گوید: رسول خدا بمردمی گذر کرد که سنگی را بدامن میگرفتند، فرمود: این چیست؟ گفتند: بدین وسیله بشناسیم سخت‌تر و نیرومند خودمان را، فرمود: من بشما خبر ندهم از سفت‌تر و نیرومندتر آنان؟ گفتند: چرا یا رسول
الله؟ فرمود: آنست که چون خشنود شود بگناه و باطل نکشاندش و چون خشم کند به ناحقش نکشاند، و چون قدرت یابد بدان چه حق ندارد دست دراز نکند.
(1) گویم: با سند دیگر در باب صفات مؤمن گذشت.
(2) 17- محاسن: بسندش تا امام صادق (ع) که میفرمود: خیرخواه خدا نباشد بنده‌ای پیش خود که حق را بدهد و حق را برای خود بگیرد جز که دو خصلت باو داده شود، روزی فراوان و رضایت خدا که او را نجات بخشد.
(3) 18- اختصاص: بسندی از رسول خدا (ص) که هر که سه خصلت دارد خصال کامل ایمان را دارد، آنکه خشنود او را به باطل نکشاند و خشم او را از حق بدر نبرد، با قدرت دست بدان چه حق ندارد نیازد.
امالی طوسی: بسندی مانندش را آورده.
(4) 19- نوادر راوندی: بسندی از رسول خدا (ص) که خوشا بحال آنان که پیش افتند بسوی سایه عرش، گفته شد کیانند یا رسول الله؟ فرمود: آنان که چون حق را شنوند بپذیرند و چون از آنها خواسته شود بدهند، و بر مردم حکم کنند چون حکم بر خود آنانند پیشروان بسایه عرش.
(5) 20- امالی طوسی: بسندش تا ابی عبیده حذاء که امام ششم (ع) بمن فرمود: به تو خبر ندهم از سخت واجب خدا بر خلقش؟ گفتم: چرا فرمود: سخت‌تر چیزی که خدا به خلقش واجب کرده انصاف دادن از طرف خود بمردم است، و همراهی کردن در مال با برادران مسلمان و بسیار ذکر خدا کردن، آگاه باش مقصود من گفتن
سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله
نیست و گرچه آن هم ذکر خدا است بلکه یاد خدا نزد حلال و حرام که اگر طاعت است عمل کند و اگر گناه است وانهد.
(6) 21- نهج البلاغه فرمود در تفسیر قول خدا" إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ- خدا فرمان دهد بعدل و احسان" که عدل انصاف است و احسان بخشش.
(7) و در وصیتش به پسرش حسن (ع) فرمود: پسر جانم خود را با دیگران بسنج و دوست دار برای دیگری آنچه برای خود دوست داری، و بد دار برایش آنچه برای خود بد داری ستم مکن چونان که نخواهی ستم کشی، و نیکی کن چونان که دوست داری بتو نیکی شود. و از خود زشت شمار آنچه از دیگران زشت میشماری، و بپسند برای مردم آنچه را از آنها برای خود پسندی، آنچه ندانی نگو و آنچه دانی بگو، و مگو آنچه نخواهی برایت گویند.
(8) 22- کافی: بسندش تا رسول خدا (ص) که در پایان خطبه‌اش میفرمود: خوشا بر کسی که
آداب معاشرت-ترجمه جلد شانزدهم بحار الانوار، ج‌2، ص: 24
خویش خوب است (1) و روشش پاکیزه، و نهادش نیک، و عیانش زیبا، و زائد از مالش را انفاق کند، و فزونی گفتارش را نگهدارد و پر نگوید و از طرف خود بمردم انصاف دهد.
(2) روشنگری: طوبی بمعنی بهشت یا درخت طوبی که معروف است یا خوشی در دنیا و آخرت، خوی خوش بمعنی اخلاق خوب یا سرشت خوب، روش پاکیزه یعنی از اخلاق پست، نهاد نیکو یعنی دل به آراسته بمعارف الهیه و عقائد ایمانیه و تهی کینه و نفاق و قصد ضرر به مسلمانان یا اینکه درونش مخالف برون نباشد چون ریاکاران، و عیان زیبا به موافقت آداب شرع، انفاق از زائد مال بدادن حقوق واجبه و مستحبه یا اعم از آن بانفاق هر چه بیش از خرج خودش باشد و انصاف دادن از خود بمردم باینکه میان خود و دیگران بحق حکم کند، و بپسندد برای آنها آنچه برای خود پسندد و بد دارد براشان آنچه برای خود بد دارد.
(3) 23- کافی: بسندش از امام ششم، فرمود: کیست برایم چهار چیز ضمانت کند به چهار خانه در بهشت: انفاق کن و از نداری نترس، سلام را در جهان افشاء کن، ستیزه را رها کن گرچه حق با تو است و بمردم از طرف خود انصاف بده.
(4) بیان: ضمانت اینست که بگردن بگیرد و من هم چهار خانه برای او بگردن بگیرم، و گویا کسی پرسیده آن چهار چه باشند و امام بطور امر آنها را بیان کرده، انفاق در راه خدا و رضای او و ترس ندارد چون خدا عوض میدهد، افشاء سلام نشر آنست باینکه بهر که بر خورد سلام کند جز در موارد نهی از آن که در باب خود بیاید، ترک ستیزه یعنی جدال و نزاع را رها کند گرچه در مسائل علمیه باشد مگر برای اظهار حق که مطلوب است و خدا فرموده (آیه 125 النحل) و جدال کن با آنها بوجه احسن، و سخن در باره آن گذشت.
(5) 24- کافی بسندش از امام ششم (ع) که میفرمود: بالاترین اعمال سه است: انصاف تو با مردم تا آنجا که نپسندی براشان جز آنچه برای خود پسندی، و همراهی با برادر دینی در مال، و ذکر خدا در هر حال، نه تنها بگفتن
سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله
بلکه بعمل بدان چه خدا عز و جل پیش تو نهاده و ترک آنچه از آنت نهی کرده.
(6) روشنگری: بالاترین عمل یعنی اشرف و افضل آن، نپسندی چیزی را برای خود یعنی از آنها نفعی نخواهی جز که نفعی بآنها رسانی و ضرری بآنها نزنی جز آنچه راضی باشی بتو بزنند و برای آنها بر خود حکم باشی. همراهی در مال یعنی او را شریک مال خود داند و در برادر خدائی شامل یاری با جان و مال و هر گونه یاری می‌شود و مواسات همراهی از مخارج شخصی است و از ما زاد آن مواسات نیست.
(1) ذکر خدا در هر حال چه حال شریف باشد یا پست مانند حال جنابت و در خلاء و جز آنها و آن منحصر بذکر زبانی نیست که عوام میفهمند گرچه آن هم شامل است ولی عمده آنست که می‌آید.
و بدان که ذکر سه نوع است، زبانی و قلبی و زبانی بخواندن قرآنست و دعا و بردن نام و صفات خدا سبحانه و بیان دلیل توحید و نبوت و امامت و عدل و معاد، و پند و اندرز دینی و ذکر اوصاف امامان علیهم السلام و فضائل و مناقب آنان چه که روایت شده از آنها ذکر ما ذکر خدا است و ذکر دشمنان ما ذکر شیطانست، و حاصل هر چه سیب یاد خدا است تا برسد به بیان مسائل فقه و اخباری که از ائمه (ع) رسیده.
و ذکر قلبی دو نوع است یکی اندیشه در دلائل آنچه گفتیم و یاد آوری آن و یاد نعمتهای خدا و فکر در نابود شدن دنیا و برگزیدن دیگر سرا بر آن و مانند آن که در باب تفکر گذشت.
و دوم یاد کیفرهای آخرت و ثوابهایش در پیشامد امر و نهی خدا که سبب انجام امر و ترک نواهی است و گفتند سومی به از دو تای اولی است و برخی عامه یکمی را بر سومی برتر شمرده بدلیل اینکه مایه فزونی عمل و کردار تنی است و آن موجب مزید ثوابست و حق اینست که یکمی بهمراه یکی از دو تای دیگر به تنهائی بهتر است با اینکه یاد بدل بی‌ذکر بزبان با اخلاص‌تر است از جهاتی و بسا باین جهت بهتر از مجموع باشد و اما ذکر بزبان بی‌یاد در دل که پیش بیشتر مردم شایع است که بر حسب عادت گویند و از معنی غافلند و دلشان جای دیگر است نه بسوی خدا اگر هم ثوابی داشته باشد اندک و یاد بدل از آن بهتر است، و همچنانست ذکر وعظ و اندرزی که وعاظ در روضه‌خوانی گویند و در دل خود تاثری ندارند اگر عقابی نداشته باشد ثوابی هم ندارد، و تفصیل میان دومی و سومی دشوار است با اینکه برای هر کدام افراد بسیاریست که نمی‌توان آنها را بهم ترجیح داد.
و آنگاه میان عامه اختلاف است که فرشته‌ها ذکر قلبی تنها را می‌فهمند و می‌نویسند یا نه؟ بقولی آری زیرا خدا نشانی بآنها دهد که بفهمند و بقولی، نه زیرا از دل آگاه نیستند.
(2) 25- کافی: بسندش تا علی (ع) که در ضمن سخنی فرمود: آگاه باشید که هر که از خود بمردم انصاف دهد خدا جز عزت او را نیفزاید.
(3) 26- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود سه کس در قیامت بخدا عز و جل نزدیکتر
مردمند تا از حساب فارغ شود، (1) مردیکه قدرت در حال خشم او را به ستم بزیر دست نکشاند و مردیکه میان دو کس حکم شود و یک جو یکی را بدیگری ترجیح ندهد و مردیکه بحق ایستادگی.
کند در سود خود و یا زیان خود.
(2) روشنگری: نزدیکتر بخدا بر حسب معنی و کنایه است از اینکه مشمول لطف و رحمت خدای تعالی است یا مقصود نزدیکی بعرش خدا یا بصف پیغمبران و اوصیاء است که در کار حساب خلقند، و بمعنی اول مقصود این نیست که پس از حساب نزدیکی پایان یابد بلکه مقصود اینست که در همه جا که مردم ترسان و هراسان و اندر کار حسابند آنان در امن و قرب و را مانند و زیر سایه عرشند و پس از آن هم چنین باشند بوجه بهتر ... قدرت بر جور بسا شامل انتقام مشروع هم باشد زیرا عفو بهتر است.
رفتن میان دو: یعنی رفت و آمد حقیقی یا کنایه است از حکم بودن یا شامل هر دو است بلکه شامل نامه‌رسانی و مذاکره اصلاح یک جو مبالغه در کمی میل است و مراد اینست که هیچ طرفداری در نفع و ضرر یکی از آنها نکند.
(3) 27- کافی: بسندش از امام ششم (ع) که در حدیثی فرمود: بشما خبر ندهم از سخت‌تر واجب خدا بر خلقش و سه تا ذکر کرد که اولشان انصاف دادن از طرف خود است بمردم.
(4) بیان: واجب بسا که مستحب مؤکد را هم فرا گیرد.
(5) 28- کافی: بسندش تا رسول خدا (ص) (مضمون آن با تفصیل بیشتری در شماره 24 گذشت).
(6) بیان: برادر در راه خدا یعنی برادریش برای رضای خدا باشد نه بغرض دنیوی یا مقصود اینست که همراهی برای رضای خدا باشد نه بقصد افتخار و کسب شهرت و بهر تقدیر همراهی شامل جز مال هم می‌شود.
(7) 29- کافی بسندش تا امام ششم (ع) (قریب بمضمون آن در شماره 20 از امالی طوسی گذشت و توضیح زائد هم ندارد).
(8) 30- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) که آزموده نشده مؤمن بچیزی سخت‌تر از سه خصلت که از آنها محروم می‌شود: گفته شد آنها چه باشند؟ فرمود: همراهی در هر آنچه بدست دارد، و انصاف دادن از طرف خود، و بسیار یاد خدا بودن من نمی‌گویم گفتن
سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله
باشد بلکه یاد خدا نزد برخورد بآنچه بر او حلال کرده و یاد خدا هنگام بر خورد بدان چه بر او حرام کرده.
(9) بیان: سخت‌تر بر او در آخرت ... هر آنچه بدست دارد از اموال که در دست او
است و مال او است.
(1) 31- کافی: بسندی که کشانده تا گوید یک عرب بیابانی نزد پیغمبر (ص) آمد و آن حضرت عازم یک غزوه بود و او رکاب پاکش حضرت را گرفت و گفت: یا رسول الله به من عملی بیاموز که بدان به بهشت روم، فرمود: آنچه را خواهی مردم بتو دهند تو هم بآنها بده، و آنچه بد داری که مردم با تو کنند با آنها مکن، راه پاکش را آزاد کن.
(2) بیان: پس از تفسیر غرز راحله گوید: راحله ماده شتر سواری است و بقولی هر شتر سواری نر باشد یا ماده (و سپس تفسیر کلمه اتیت را آورده).
(3) 32- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: عدل شیرینتر است از آبی که به تشنه کام رسد، چه اندازه عدل گسترده و آرام بخش است گرچه کم باشد.
کافی: بسند دیگر مانندش را آورده.
(4) بیان: عدل ضد جور است و یک نهادیست درونی که همه کاری را راستا کند و بمیانه افراط و تفریط وادارد و اجراء قوانین شرع را در امور خلق عدل گویند و بقول راغب عدل دو قسم است یکی حسن عقلی دارد و هیچ گاه برنیفتد و بهیچ وجه تجاوز نباشد چون احسان بعوض احسان و کف آزار از کسی که بتو آزار نرساند دوم عدلی که از کلام شرع فهم شود و بسا در زمانی بر افتد چون قصاص و بهای جنایات و از این رو خدا فرموده: (آیه 194 سوره البقره) هر که بشما تجاوز کرد باو تجاوز کنید، و در (آیه 4 سوره الشوری) فرموده: جزاء بد کردن بد کرد نیست بمانندش" و کلمه اعتداء و سیئه را در مجازات آورده و باین معنی آمده است عدل در (آیه 90 سوره النحل) خدا فرمان داده بعدل و احسان، زیرا عدل برابری است در مکافات اگر خیر است بخیر و اگر شر است به شر، و احسان بیشتر عوض دادن خیر است و کمتر عوض دادن به شر پایان.
(و در ضمن شرح عدل گسترده گوید) یعنی عدل حقیقی نه آنچه مردم عدل نامند یا عدل خالص که آمیخته بجور نباشد یا عدل روان در همه اندام نه در پاره‌ای از آنها و در همه مردم نه در بعضی- تا گوید- تعدیل رعایت تعادل و همسانی است در امور و بسا که معنی" ان قل" اینست که عدل میان مردم کم است.
(5) 34- کافی: بسندش از امام ششم (ع) هر که از طرف خود بمردم انصاف دهد پسندند که بدیگری حکم باشد.
(6) بیان: یعنی باید حاکم میان مردم کسی باشد که از طرف خود به دیگران بانصاف رفتار کند، و بسا مقصود اینست که هر که از طرف خود بمردم انصاف دهد نیاز بحاکم دیگری
ندارد بلکه میتواند خودش حاکم میان خود و دیگری باشد و معنی یکم روشنتر است.
(1) 35- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) که خدا عز و جل بآدم (ع) وحی کرد من همه سخن را در چهار کلمه برایت گرد آورم، گفت: پروردگارا آنها چه باشند؟ (در پاسخ نزدیک بمضمون شماره هشت را آورده است) و در توضیح آن گوید: همه سخن را برایت گرد آورم یعنی کلمات حق که جامع منافعند، و مرا بپرستی کلمه‌ایست جامع همه عبادات حقه و اخلاص که بزرگترین شرط آنها است و شناخت خدا بیگانگی و بر کناری از هر کمبود با توکل باو در همه امور (و بیان اعراب الفاظ حدیث).
(2) 36- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: بپرهیزید مر خدا را و عادل باشید چون شما نکوهش کنید مردمی که عادل نباشند.
(3) بیان: عادل باشید، یعنی میان خاندان و همکاران خود و هر که بر آنها ولایت و سرپرستی دارید و از پیغمبر (ص) روایت است که همه شما سرکار هستید و از زیردستان خود مسئولیت دارید.
شما نکوهش کنید مردم ناعادل را: میان مردم چون حکمرانان ستمکار و نشاید ملامت کنید بر کاری که خود کنید.
(4) 37- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) که عدالت شیرینتر از عسل و نرمتر است از کره و خوشبوتر است از مشک.
(5) روشنگری: شیرینتر است از عسل: از باب تشبیه معقول است بامر محسوس چون مردم با این لذتهای تنی آشنایند.
(6) 38- کافی: بسندی تا رسول خدا (ص) که سه خصلت است که هر که همه را یا یکی را دارد در سایه عرش خدا باشد روزی که جز سایه او سایه نباشد: کسی که بدهد بمردم از خودش هر آنچه خواست آنها باشد، و کسی که گامی پیش و پس ننهد تا بداند که آن پسند خدا است، و کسی که عیبی از برادر مسلمانش نگیرد تا آن را از خودش بر گیرد، زیرا هیچ عیبی از خود بر نگیرد جز که عیب دیگرش پدید گردد، مرد را همین بس که بخود از دیگران بپردازد.
(7) روشنگری: روزی که سایه جز سایه او نیست یعنی جز سایه خدا یا سایه عرش و بمعنی یکم بسا که خدا را در روز قیامت سایه‌ها باشد غیر سایه عرش که اعظم و اشرف آنها است و مخصوص است بهر بنده‌اش که خواهد که صاحب این خصال از آنانست و بقولی سایه داشتن عرش بر بنده‌ها منافات دارد با آنچه روایت است از پیغمبر (ص) که روز قیامت همه
غرق آتش است جز سایه مؤمن که صدقه‌اش سایه او گردد، (1) و از این رو گفتند: در قیامت سایه‌ها باشد بحسب اعمال که صاحبان خود را از سوزش خورشید و آتش نگهدارند و از دم گرم مردمان ولی سایه عرش بزرگتر و بهتر سایه است، و بسا جواب گویند که در آنجا همان سایه عرش است که هر مؤمنی از آن بهره‌ای گیرد باندازه کردار نیکش که سبب آنست.
بقول طیبی سایه عرش همان سایه خداست که مانع سوزش و شراره است در هر موقف و بسا که خدا بحقیقت مؤمن را در سایه عرش در آورد، نووی گفته: ظل همان آسایش و نعمت است و ظل کنایه از کرامت است زیرا همه عالم زیر عرشند و در سایه آن، و بقولی پاره‌ای از عرش زیر خورشید آید و سایه افکند، و بقولی مقصود اینست که او را از ناگواریها نگهدارد و از گرمای موقف، و روزی که سایه نباشد جز سایه او یعنی خورشید بآنها نزدیک شود و گرما سخت گردد و عرق آنها درگیرد، و بقولی یعنی هیچ کس را سایه نباشد چنانچه در دنیا سایه دارد گامی پیش و پس ندهد یعنی کاری نکند (بیان اعراب و تفسیر الفاظ).
و مقصود اینست که هر که بعیب خود و اصلاح آن پردازد فرصت ندارد به عیب مردم پردازد و از آن جستجو کند و آنان را بدان سرزنش نماید.
(2) 39- کافی: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: هر که با مالش فقیر را همراهی کند و مردم را از طرف خود انصاف دهد او است که براستی مؤمن است.
(3) بیان: یعنی مؤمن بر حق است و شایسته نام مؤمن است چون ایمان کامل و اوصاف آن را دارد.
(4) 40- کافی: بسندش تا امام ششم که میفرمود: دو کس هرگز در امری کشمکش نکنند و یکی شود بانصاف با دیگری رفتار کند و او نپذیرد جز که مغلوب گردد.
(5) 41- کافی: بسندش تا امام باقر (ع) فرمود: خدا را بهشتی باشد که در آن در نیاید جز سه کس که یکی از آنان کسی است که در باره خود حکم بحق کند.