باب چهل و نهم بخود توانگر و بی‌نیاز از مردم و بی‌طمع بآنها

تاریخ ارسال:ش, 09/25/1396 - 12:12

اخبار باب‌

(22) 1- امالی صدوق: از امام صادق (ع) بنقل از یک حکیم: توانگر به خود بی‌نیازتر است از دریا.
(23) 2- همان: جبرئیل نزد پیغمبر (ص) آمد و گفت: ای محمد زنده باش تا هر چه خواهی که خواهی مرد، دوست دار هر که را خواهی که از او جدا خواهی شد، هر چه خواهی بکن که سزایش بینی، و بدان که شرف مرد شب‌زنده‌داریست، و عزت او بی‌نیازی از مردم.
(24) گویم: ما آن را با سند در ابواب مواعظ آوردیم.
(25) 3- معانی الاخبار: بسندش تا امیر المؤمنین (ع) که میفرمود: در دلت هم فقیر بمردم باش و هم بی‌نیاز آنان، فقر تو بدانها در شیرین زبانی و خوشروئی باشد، و بی‌نیاز از آنها در آبرو داری و عزت نگهداری خود باشد.
(1) 4- تفسیر قمی: بسندش تا امام ششم (ع) که چون این آیه نازل شد (88 سوره الحجر) چشم بدوز بدان چه بهره دادیم به جمعی از آنها، و عم آنها را مخور و فروتن باش در برابر مؤمنان" رسول خدا (ص) فرمود: هر که دلش آرام نشود بدلجوئی خداوند از اندوه خوردن و بدنیا افسوس دلش پاره پاره شود، و هر کس چشم بمال و حال دیگری دوزد اندوهش بیش باشد و خشمش درمان نشود و هر کسی معتقد است خدا بدو نعمتی نداده جز خوراک و جامه عملش کوتاه و عذابش نزدیک است، و هر که صبح کند در غم دنیا بر خدا خشمناک است، و هر که از آسیبی که باو رسیده شکوه کند همانا از پروردگارش شکوه دارد، و هر که از این امت که قرآن را خوانده بدوزخ رود از آنهاست که آیات خدا را بمسخره گرفتند، و هر که در برابر توانگری فروتنی کند برای درخواست آنچه او دارد دو سوم دینش از دست رفته، سپس فرمود: شتاب مکن، بسا که مردی از مرد دیگر نرمش و خوشرفتاری بیند و او را محترم شمارد و بسا که احترامش باو واجب باشد ولی اگر عملش برای خدا باشد یا بخواهد او را از آنچه دارد فریب دهد.
(2) 5- امالی صدوق: بسندش تا پیغمبر (ص) که فرمود: بهترین بی‌نیازی توانگری به خویش است.
(3) 6- همان: بسندش تا امام صادق (ع) که میفرمود: سه چیز افتخار مؤمن و زیور او است در دنیا و دیگر سرا نماز در آخر شب، و ناامیدی از آنچه مردم دارند، و ولایت امام از آل محمد (ص).
(4) گویم: برخی اخبار هم در باب کلیات مکارم گذشت.
(5) 7- امالی طوسی: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: هر گاه یکی از شما خواهد از خدا چیزی خواهش نکند جز که باو بدهد باید از همه مردم طمع نورزد و جز بدان چه خدا دارد امید نبندد، و چون خدا عز و جل از دلش چنین داند چیزی از او نخواهد جز که باو بدهد آگاه که از خود بازرسی کنید پیش از آنکه بازرسی شوید که در قیامت پنجاه ایست است که هر کدام بمانند هزار سال است در شمار سال نزد شما، سپس این آیه را خواند (4- المعارج) در روزی که اندازه‌اش پنجاه هزار سال است.
(6) 8- همان: بسندش از امیر مؤمنان (ع) فرمود: ابو ایوب خالد بن زید آمد نزد رسول خدا (ص) و گفت: یا رسول الله بمن سفارشی کن و کوتاه کن شاید بیادم بماند، فرمود:
تو را به پنج چیز سفارش کنم، بنومیدی از آنچه مردم دارند که این بی‌نیازیست
و بپرهیز از طمع که آن فقریست روبرو، و نمازگزار که گویا با نماز بدرود میکنی (یعنی تا نماز دیگر نمی‌مانی) و بپرهیز از آنچه بایدت از آن پوزش خواهی و بخواه برای برادرت آنچه برای خودخواهی.
(1) 9- خصال: از امیر مؤمنان (ع): که بخششی کن بر هر که خواهی تا سرور او باشی، و نیاز بر بهر که خواهی تا اسیرش گردی، و بی‌نیاز باش از هر که خواهی تا مانندش باشی.
(2) 10- همان: بسندش تا آنکه کسی به پیغمبر (ص) گفت: بمن چیزی بیاموز که چون انجام دهم خدای آسمانم دوست دارد و هم مردم در روی زمین، فرمود: دلبند بدان چه نزد خداست تا خدایت دوست دارد، و روگردان از آنچه مردم دارند تا دوستت بدارند.
(3) 11- فقه الرضا: روایت داریم که کسی آمد نزد پیغمبر تا پرسشی کند و شنیدش میفرمود: هر که از ما بخواهد باو بدهیم، و هر که بی‌نیازی پیشه کند خدایش بی‌نیاز کند و بی‌پرسش از آن حضرت برگشت، باز نزد آن حضرت آمد و همان گفته را از او شنید و بی‌پرسش برگشت، تا سه بار چنین کرد، و روز سوم رفت و تیشه‌ای بعاریت گرفت و بالای کوه رفت و هیزم گرد آورد و به بازار برد و فروخت به نیم صاع جو (یک کیلو و نیم تقریبا) و خودش با عیالش خوردند. و این کار را ادامه داد تا توانست تبر بخرد، سپس دو شتر جوان و یک برده هم خرید و توانگر شد و نزد پیغمبر (ص) رفت و بآن حضرت گزارش داد و فرمودش آیا نگفتیم: هر که از ما خواهشی کند باو بدهیم و اگر بی‌نیازی کند خدایش توانگر کند.
(4) و روایت دارم از عالم (ع) که فرمود: ناامیدی از آنچه مردم دارند عزت دین او و مردانگی خود او و شرف دنیای او است و در چشم مردمش بزرگ کند، و در خاندانش والا شود، و نزد عیالش آبرومند گردد، و او توانگرتر مردم باشد پیش خودش و مردم دیگر همه.
(5) و روایت دارم که: شرف مؤمن شب‌زنده‌داریست و عزتش بی‌نیازی از مردم.
(6) و روایت دارم که ذات آدمی خرد او است، و عزتش دین او، و مردانگیش آنجا که مرد باشد، و مردم تا برسند بآدم یک نواخت و برابرند و خود آدم از خاک است.
(7) و روایت دارم که بی‌طمعی توانگریست و طمع فقر رو در رو، (8) و روایت است که هر که نداری خود را بمردم نشان دهد خود را رسوا کرده (9) و روایت دارم از عالم (ع) که فرمود: دین خود را با بی‌نیازی نیرو دهید به درخواست از خدا و نه مردم، و بدانید هر که فروتنی کند نزد سلطان جو ریا مخالف مذهب بطمع دنیائی که او دارد خدا او را گمنام و بدنام کند نزد او و باو واگذاردش، و اگر دستش بچیزی از دنیای او رسد خدا برکتش را ببرد و برایش در حج و عمر و کار خیر سودی ندارد.
(1) و روایت دارم که هر که خواهد چیزی از خدا خواهش نکند جز که باو دهد طمع از همه مردم ببرد و امیدوار بجز خدا عز و جل نباشد (2) و روایت است که سخاوتمندی به قطع طمع از آنچه مردم دارند بیش است از سخاوت بخشش مال.
و بدان که یکی از علماء شنید مردی بدرگاه خدا دعا میکند که او را از مردم بی‌نیاز کند فرمودش مردم از هم بی‌نیاز نباشند ولی خدایت از مردم پست بی‌نیاز کند.
(3) 12- الدره الباهره: امام جواد (ع) فرمود: عزت مؤمن بی‌نیازی او است از مردم (4) و امام دهم (ع) فرمود: بی‌نیازی کم آرزوئی و خشنودی است بدان چه بس باشدت و فقر یورش نفس است و شدت نومیدی.
(5) 13- نهج البلاغه: فرمود (ع): بزرگداشت آفریننده نزد تو آفریده را در چشمانت کوچک کند.
(6) 14- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) که شرف مؤمن شب‌زنده‌داریست و عزتش بی‌نیازی از مردم.
(7) بیان: شرف: قدر و مقام والا و عزت غلبه و خوار نبودنست و بر سبیل مبالغه تعبیر شده و مقصود از بی‌نیازی بریدن طمع است از مردم و قناعت باندازه رفع حاجت و توکل بر خدا و توسل نکردن بمردم است و خواهش نکردن از آنها بی‌ضرورت و گر نه دنیا محل حاجت است، و آدمی بطبع خود باید به کمک هم زندگی کند. و در گذر زندگی بهم نیاز دارند ولی هر چه بکوشد در کم نیازی و خواهش از مردم عزیزتر باشد نزد آنها، و هر چه دلش از طمع بمردم تهی شود خدا در حوائجش بیشتر باو کمک دهد.
(8) 15- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) که فرمود: هر گاه یکی از شما خواهد هر حاجتش پیش خدا بر آورده شود امید از همه مردم ببرد و جز بخدا امید نبندد. و چون خدا از دلش چنین داند هر خواهش او را بر آورد.
(9) روشنگری: (بعد از تفسیر لفظ یاس و اعراب جمله روایت گوید) دلالت دارد بر اینکه نومیدی از خلق و امید نداشتن بآنها سبب اجابت از طرف خداست برای دعاء زیرا هر چه از خلق دور شود بخدا نزدیکتر شود، بلکه عمده فائده دعاء همین است چنانچه تحقیق آن در کتاب دعاء بیاید.
(10) 16- کافی: بسندی از امام چهارم (ع) که همه خوبیها را فراهم دیدم در قطع طمع از آنچه مردم دارند، و هر کس در هیچ چیز امید بمردم ندارد، و کارش را در هر امر بخدا واگذارد، خدا عز و جل در هر حاجت او را اجابت کند.
(1) روشنگری: فراهم شدن هر خیر در قطع طمع از مردم روشن است زیرا هر چیزی یا توقف بر آن دارد یا مشروط بآنست یا لازمه آنست زیرا جز با شناخت کامل خدا بدست نیاید و با یقین باینکه زیان زن و سودبخش او است و بقضاء و قدر اوست و یقین باینکه سبب هر امری بقدرت و لطف و رحمت او است، و بداند دنیا نابود شود و مردمش درمانده‌اند و به آخرت و ثوابهایش و کیفرهایش دلبند باشد، و هر چیزی در ضمن این امور است.
(2) 17- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) که میفرمود: درخواست حوائج از مردم عزت ربا و برنده شرم و حیا است، و بی‌طمعی در آنچه مردم دارند عزت مؤمن است در دین او و طمع فقر رو در رو است.
(3) بیان: (پس از تفسیر لفظ گوید): عزت دین مؤمن است، زیرا با نومیدی از مردم حقی را ترک نکند و نه عبادت و امر بمعروف و نهی از منکر را چون ترسی ندارد که سود از آنها نبرد، پس با عزت و دلیر باشد در دین خود، یا اینکه دینش بدان کامل شود و طمع فقر حاضر است" زیرا طمع کند تا فقیر نشود و این خود مفسده فقر را دارد، و بقولی یعنی سبب زود رسیدن فقر است و معنی یکم روشنتر است.
(4) 18- کافی: بسندی از بزنطی که بامام رضا (ع) گفتم: قربانت باسماعیل بن داود دفتردار بنویس برای من شاید از او سودی بمن رسد، فرمود: من دریغ دارم که تو از او مانند این را خواهان باشی ولی در حاجت خود از مال من استفاده کن.
(5) بیان: (پس از شرح لفظ گوید) یعنی من دریغ دارم که تو آبروی خود را ببری و مانند این امور پست دنیوی را خواهان باشی بلکه از تو انتظار دارم همتت بلند باشد و از من مطالب بزرگ اخروی را بخواهی، یا دریغ دارم از این مخالف و مانند او خواهش کنی زیرا نیاز بردن نزد مخالفان مایه از میان رفتن دین است و تو عزیز منی و راضی به هلاکت نیستم و دریغ دارم بتو ولی اگر نیازی داری هر چه خواهی از مال من بردار.
و دلالت دارد بر بلندی مقام بزنطی و اینکه از خواص آن حضرت بوده چنانچه از اخبار دیگر بر آید (6) مانند روایت کشی از خود بزنطی که شبی نزد آن حضرت بودم و گفتم:
برگردم؟ فرمود: برنگرد، شب است، و شب را نزد آن حضرت ماندم و بکنیزش فرمود:
لحاف و بالش مرا بیاور و در این اتاق برای احمد بینداز، و چون بدان اتاق رفتم بخاطرم گذشت که چه کسی چون من باشد که در خانه ولی خدا و در بستر او هستم، و آن حضرت مرا ندا کرد که ای احمد امیر مؤمنان از صعصعه عیادت کرد و فرمود ای صعصعه عیادت مرا مایه فخر بر قوم خود مکن و برای خدا تواضع کن تا خدا تو را بالا برد.
.1) 19- کافی: بسندش تا امام باقر (ع) فرمود: طمع بریدن از آنچه مردم دارند عزت دینی مؤمن است، نشنیدی گفته حاتم را:
چون به نومیدی گرایم بی‌نیازی یابمش گر بفهمانی بخود آن را طمع باشد نیاز
(2) روشنگری: ذکر شعر حاتم را دلیل نیاورده بلکه برای شهرت آنست و دلیل بر اینکه این مطلب حکم عقل همه مردم است تا برسد بکفار (اعراب شعر را بیان کرده).
(3) 20- کافی: بسندش تا امیر مؤمنان (ع) (همان مضمون شماره 3 را آورده).
(4) بیان: در دلت فراهم باشد احتیاج بمردم و استغناء از آنها" یعنی تصمیم بگیر بهر دو و در ظاهر با آنها حاجتخواه باش به شیرین سخنی و خوشروئی و از راه دیگر خود را از آنها بی‌نیاز جلوه بده باینکه آبرویت را بخواری خواهش از آنها آلوده نسازی و عزت خود را نگاهداری و برای طمعهای بیهوده خواری بخود راه ندهی، یا مقصود اینست که در دلت دو عقیده باشد یکی اینکه محتاج بدانها هستی در زندگی و همکاری زیرا آدمی بطبع خود مدنی است و همه برای زندگی و باقی ماندن بهم نیاز دارند و دوم اینکه خود را بی‌نیاز بدانها بشمار از نظر گدائی از آنها زیرا خدای تعالی ضامن روزی بنده‌های خود است و سبب ساز است، و فائده یکمی خوش برخوردی و آمیزش با شیرین سخنی و خوشروئی است و فائده دوم آبروداری و حفظ عزت است بترک خواهش و طمع از مردم.
و حاصل اینکه ترک معاشرت و همکاری بطور کلی ناپسند است، و امید بستن و خواستن و خوار شدن نزد مردم هم ناپسند است و آنچه پسند است حد وسط میان افراط و تفریط است که بارها فهمیدی (بدنبال شرح لفظ نزاهت و عرض را از قاموس آورده).