باب هشتاد و یکم در باره احوال ملوک و امراء، و کدخدایان، و سرپرستان و رؤسا و میزان عدالت و ستم آنها

تاریخ ارسال:ج, 10/08/1396 - 11:24

قرآن مجید

(5) 1- آل عمران (آیه 26) بگو بارخدایا دارای پادشاهی میدهی پادشاهی بهر که خواهی و میگیری پادشاهی از هر که خواهی عزیز کنی هر که خواهی و خوار کنی هر که خواهی راستی تو بر هر چیز توانائی 140 (6) و این است روزگاران که بچرخانیمش میان مردمان.
(7) 2- یوسف: (آیه 56) و چنین تمکن دادیم یوسف را در زمین جای گیرد از آن هر جا خواهد برسانیم رحمت خود را بهر که خواهیم و ضایع نسازیم مزد نیکوکاران را 57 و البته ثواب آخرت بهتر است برای کسانی که گرویدند و بودند پرهیزکار.
(8) 3- اسری (آیه 5) و چون نوبت یکمی آن دو رسید برانگیختیم بر شما بندگانی از خود سخت نبرد و خلیدند درون خان ه‌ها و وعده‌ای بود انجام شده 6- سپس نوبت هجوم شما بر آنها را برگرداندیم و شما را کمک کردیم باموال و فرزندان و نمودیم شما را شمار بیشتری.
(9) 4- الکهف: (آیه 83) و از تو پرسند حال ذی القرنین را بگو البته بخوانم بر آنان از او یادگاری 84- ما تمکن دادیم برایش در زمین و از هر چیز وسیله باو دادیم- تا فرماید- گفتیم باو ای ذی القرنین یا آنها را شکنجه کنی یا روش خوبی در آنها بکار بری 87- گفت: اما کسی که ستم کند او را شکنجه کنیم سپس به پروردگارش برگردد و او را شکنجه
ناشناخته کند 88- و اما آنکه گرود و کار خوب کند پاداشی نیک دارد و باو کاری آسان فرمان دهیم.
(1) 5- النمل: (آیه 34) گفت: راستی چون شاهان بیک آبادی در آیند تباهش کنند و عزیزانش را خوار کنند و چنین است کردارشان.
(2) 6 محمد: (آیه 22) آیا امید رود که اگر پشت دهید تباهی کنید در زمین و از خویشانتان ببرید 23- آنانند که خدا لعنشان کرده و کرشان کرده و دیده‌هاشان را کور کرده.

اخبار باب‌

: (3) 1- خصال: بسندش تا رسول خدا (ص) که فرمود: دو صنف امتم باشند چون خوب شوند امتم خوبند و چون فاسد شوند امتم فاسد شوند گفته شد یا رسول الله که باشند آن دو؟ فرمود: فقهاء و فرماندهان.
(4) 2- نوادر راوندی: بسندی تا پیغمبر (ص) مانندش را آورده جز بجای فقهاء قراء گفته (یعنی خوانندگان و دانایان قرآن که سفیهان آن زمان بودند مترجم).
کتاب الامامه و التبصره: بسندی مانندش را آورده.
(5) 3- خصال: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: دو کسند که شفاعتم بدانها نرسد کسی که حکومتی زورگو و ستمباره دارد، و آنکه دچار وجهش در دین است. (خوارج) (6) 4- قرب الاسناد: بسندی (نزدیک بمضمون شماره 3 را دارد و بر آن افزوده: نه توبه کار است نه عقب‌کش). کتاب الامامه و التبصره: مانندش را آورده.
(7) 5- خصال: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: سه تا را خدا بیحساب بهشت برد و سه را بدوزخ: اما سه بهشتی امام عادل، و تاجر راستگو و پیری که عمرش را در طاعت خدا عز و جل گذرانده و سه دیگر امام ناحق و ستمگر و تاجر دروغگو و پیر مرد زناکار.
(8) 6- همان: بسندش تا امام صادق (ع) که من امید نجات دارم برای هر مسلمانی که امامت ما را بشناسد جز برای سه کس: یار سلطان جائر، و هوی پرست، و فاسق آشکارکننده فسق.
(9) 7- همان: بسندش تا پیغمبر (ص) فرمود: روز قیامت دوزخ با سه کس سخن کند:
فرمانده و قرآن خوان و با ثروت، بامیر گوید: ای که خدایت حکومت داد و عدالت نکردی
(1) و او را ببلعد چنان که پرنده دانه را و بقرآن خوان گوید (دین‌شناس است) ای که برای مردم خود را زیور نموده و بنافرمانی با خدا مبارزه کرده و او را ببلعد، و به ثروتمند گوید:
ای کسی که خدایش دنیای فراوان و گسترده بخشیده و از او اندکی را بقرض خواسته و از بخل خود دریغ کرده پس او را ببلعد.
(2) 8- همان: بسندش تا امیر مؤمنان (ع) که میفرمود: برای دین خود از سه کس در حذر باشید، کسی که قرآن یاد گرفته تا چون سیمای آن بخود گرفته شمشیرش را کشیده بر سر همسایه‌اش و او را بشرک وابسته راوی گوید گفتم: کدامشان بشرک وابسته‌ترند؟ فرمود آنکه متهم کند، و مردیکه داستانها او را شاد کند و چون داستان دروغ گفته شود آن را به داستان درازتری کش دهد، و کسی که خدا عز و جل باو سلطنت دهد و پندارد طاعتش طاعت خداست و نافرمانیش نافرمانی خدا و دروغ گوید زیرا در برابر خالق مخلوق حق طاعت ندارد، زیرا نشاید مخلوق وسیله نافرمانی خدا گردد، و طاعت در نافرمانی خدا نباشد، و کسی که نافرمانی خدا کند حق طاعت ندارد همانا حق طاعت از آن خدا و رسول او است و اولو الامر، و همانا خدا عز و جل فرمانداده باطاعت از رسول برای آنکه معصوم است و پاک و فرمانداده باطاعت اولو الامر برای آنکه معصومند و پاک و فرمان بگناه ندهند.
(3) 9- همان: بسندش از امام صادق (ع) که فرمود: دروغگو مردانگی ندارد و نه مملوک برادری.
(4) 10- همان: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: سه کسند که هر که با آنها در افتد خوار شود: پدر، سلطان و بستانکار.
(5) 11- همان: در سفارش نبی (ص) است بعلی (ع) که ای علی چهار از پشت‌شکنهایند.
پیشوائی که او را فرمانبرند و نافرمان خدا باشد، و همسری که شوهرش او را حفظ کند و او به شوهر خیانت کند، و فقری که برایش داروئی بدست نیاید، و همسایه بد در خانه نشیمن.
(6) 12- همان: بسندش تا امام ششم (ع) که فرمود: دریا را همسایه نباشد، و پادشاه را دوست نیست، و عافیت را بها نیست و بسا نعمت بخشیده که خود نداند.
(7) 13- همان: بسندش تا امام صادق (ع) که فرمود: پنج چنانند که گویم: بخیل راحت ندارد، و حسود لذت، و شاهان را وفاء نباشد و دروغگو را مروت، و بی‌خرد آقا نگردد.
(8) 14- همان: بسندش تا علی (ع) که در دوزخ آسیای‌گردانیست از من نپرسید چه
آرد میکند؟ (1) گفته شد چه خرد کند یا امیر المؤمنین؟ فرمود: عالمان نابکار، و قرآن‌خوانان بدکار، و زورگویان ستمکار، و وزیران خیانتکار، و عارفان دروغزن، و راستی در دوزخ یک شهر است بنام دژ نپرسید در آن چیست؟ گفته شد: در آن چیست؟ فرمود: دستهای پیمان‌شکنان. ثواب الاعمال مانندش را آورده (2) 15- خصال: بسندش تا امیر مؤمنان (ع) فرمود: راستی خدا شش را به شش عذاب کند: عرب را به تعصب، خان را به تکبر، و امیران را بستم کردن، و فقیهان را به حسد بردن، و تاجران را بخیانت، و روستائیان را بنادانی.
(3) 16- همان: بسندش تا رسول خدا (ص) که فرمود: شش را خدا لعن کرده و هر پیغمبر مستجاب الدعوه: آنکه بقرآن افزاید، و آنکه قدر خدا را دروغ شمارد، و آنکه سنت مرا واگذارد، و آنکه حرمت خاندانم را؟؟؟؟، و آنکه بزور تسلط یابد تا خوار کند آن را که خدا عز و جل عزیز کرده، و آنکه بیت المال مسلمانان را ببرد و آن را بر خود حلال داند.
(4) گویم: برخی اخبار در باب اصناف الناس گذشت.
(5) 17- همان: بسندش تا رسول خدا (ص) (نزدیک بمضمون شماره 16 را آورده و هفتمی بدان افزوده که آنکه حرام کند آنچه را خدا حلال کرده). (6) گویم: بسند دیگری در باب شرار الناس گذشته.
(7) 18- امالی صدوق: بسندش تا پیغمبر (ص) که فرمود: بیوفاتر ملوک، و کم دوست‌تر ملوک، و بدبخت‌تر ملوک.
(8) 19- همان: بسندش تا امام صادق (ع) که فرمود: هر که سرپرست یک کاری شد برای مردم و عدالت کرد و راهش را گشود و شرش را زدود و خیرخواهی کرد در کارهای مردم بر خدا عز و جل باید که روز قیامت او را از هراس آسوده سازد و به بهشت برد.
(9) 20- همان: بسندش تا امام صادق (ع) فرمود: چون خدا عز و جل خیر رعیت خواهد سلطان مهربانی بآنها دهد، و وزیر عادلی باو نصیب کند.
(10) 21- همان: بسندش تا رسول خدا (ص) دو صنف امتم اگر خوب باشند امتم خوب است و اگر تباه باشند امتم تباهند: امراء و قراء.
(11) 22- همان: بسندش تا رسول خدا (ص) که خدا جل جلاله فرماید: منم خدا جز من معبود بحقی نیست، من شاهان را آفریدم و دلشان بدست من است، هر مردمی مرا فرمان برند دل شاهان را بر آنها مهربان کنم، و هر مردمی فرمانم نبرند دلشان را بر آنها بخشم آورم، آگاه خود را بدشنام شاهان واندارید بمن باز گردید تا دلشان را بشما مهربان کنم.
(1) 23- عیون: بسندش تا رسول خدا (ص) که نخست کسی که بدوزخ در آید امیر سلطه‌جوئی که عادل نباشد، و توانگری که حق مالش ندهد و بینوای متکبر.
(2) 24- امالی طوسی: بسندش تا امام رضا (ع) که فرمود: چون سرکاران دروغ گویند باران بند آید، و چون سلطان ستم کند دولت سست شود، و چون زکات ندهند جانداران بمیرند.
(3) 25- همان: بسندش تا پیغمبر (ص) که فرمود: مردی فرمانده ده تا و بیشتر نشود جز که روز قیامتش دست بگردن آورند و اگر نیکوکار باشد آزاد شود و اگر بدکار بندی بر بندش نهند.
(4) 26- همان: بسندش تا امام صادق (ع) که اگر دوستی داری و بیک مقامی رسید و به یک دهم از دوستی پیش پائید دوست بدی نیست.
(5) 27- همان: بسندش از ابی قتاده که نزد امام ششم (ع) بودم و زیاد قندی نزدش آمد و فرمودش ای زیاد کارگزار اینها شدی؟ گفت: آری یا ابن رسول الله من آبرو دارم و ثروتی ندارم و همانا با برادرانم در کار دولت همراهی میکنم فرمود: ای زیاد اکنون این کار کردی اگر دلت خواست که با قدرتی که داری بمردم ستم کنی یاد کن از قدرت خدا بر کیفرت، و رفتن کمکی که تو بآنها دادی از آنها و ماندن آنچه کردی بگردنت و السلام.
(6) 28- همان: بسندش تا ابی ذر که پیغمبرش فرمود: ای ابی ذر برایت خواهم آنچه برای خود خواهم، منت ناتوان بینم مبادا فرمانده دو کس شوی یا سرپرست مال دو یتیم.
(7) 29- همان: بسندش تا امام رضا (ع)، فرمود: چون ستمگر سرپرست ستمگر شود حق جا افتاده، و چون عادل سرپرست عادل شود حق استوار شده، و چون عادل سرپرست ستمگر شود حق آسوده است، و چون بنده سرپرست آزاد گردد حق اسیر شده.
(8) 30- علل: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: راستش خدا عز و جل که سلطنتی داده مدتی برایش نهاده از شبها و روزها و سالها و ماهها و اگر عادل باشند در میان مردم خدا عز و جل چرخمدار را فرماید بکندیش چرخاند تا روز و شب و سال و ماهشان دراز شود و اگر ستم کنند در میان مردم و بعدالت نروند خدا عز و جل چرخمدار را فرماید تا بشتابش چرخاند و شبها و روزها و سالها و ماهها بزودی بگذرد و خدا تبارک و تعالی شمار شب و روز و سال و ماهشان را بآنها بپردازد.
(9) 31- خصال: بسندش تا نوف که امیر مؤمنان (ع) فرمود: ای نوف مبادا گمرکچی یا
شاعر یا پاسبان یا کدخدا یا طنبورزن باشی یا طبال شوی زیرا پیغمبر خدا (ص) شبی بیرون شد و نگاهی بآسمان کرد و گفت: این ساعتی است که رد نشود در آن دعائی جز دعاء شاعر یا پاسبان یا طنبورزن یا طبال.
(1) 32- همان: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: راستش چون خدا عز و جل بهشت را آفرید از یک خشت طلا و یک خشت نقره آفرید با دیوارهای یاقوت و سقف زبرجد و ریگها از در و خاک زعفران و مشک و باو فرمود: سخن بگو گفت: لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ خوشبخت است آنکه در من درآید خدا عز و جل فرمود: بعزت و عظمت و جلال والائیم قسم به او در نیاید دائم الخمر و نه مست و نه سخن‌چین و نه دیوث که قلطبان باشد و نه پاسبان و نه خنثی و نه کفن دزد نه گمرکچی و نه قاطع رحم و نه جبری.
(2) 33- همان: بسندش تا رسول خدا (ص) (نزدیک بمضمون گفته خدا را در ممنوعین بهشت آورده جز که عاق و سیاه شدید را بر آن افزوده).
(3) 34- امالی صدوق: بسندش تا نوف بکالی که امیر المؤمنین (ع) فرمود: ای نوف سفارش مرا بپذیر و سرپرست و کدخدا و گمرکچی و چاپارچی مشو.
(4) 35- همان: در مناهی پیغمبر است که آگاه هر کس کدخدای مردمی شد خدا عز و جل او را برای هر روزی هزار سال در لبه دوزخ وادارد و روز قیامت محشور شود و دستش به گردنش بسته باشد و اگر میان آن مردم بامر خدا قیام کرده خدایش آزاد کند و اگر ستم کرده بآتش دوزخ افکنده شود و چه بد سرانجامی است.
(5) 36- همان: از امام صادق (ع) که حکیمی هفتصد فرسخ دنبال حکیمی رفت برای هفت کلمه یکی آنکه پرسیدش چه پهناورتر است از زمین؟ گفت: عدالت پهناورتر است از زمین.
(6) 37- خصال: بسندش از هشام بن معاذ که امام باقر نزد عمر بن عبد العزیز آمد و او را پند داد و در آن باو گفت: ای عمر درها را باز کن و پرده را آسان گیر و ستمدیده را یاری کن، و مظلمه‌ها را برگردان.
(7) گویم: در ابواب مواعظ اخباری در این زمینه آوردیم چون نامه‌های امیر مؤمنان (ع) بمحمد بن ابی بکر و مالک اشتر و دیگران.
(8) 38- علل: در خبر حضرت فاطمه (ع) است که خدا عدالت را فرض کرده تا چسب دلها باشد.
(9) 39- قرب الاسناد: بسندی تا اینکه رسول خدا (ص) فرمود: سه تا مادر پشت‌شکنها
باشند: (1) سلطانی که اگر باو نیکی کنی قدر نداند و اگرش بدی کنی گذشت ندارد و همسایه‌ای که چشمش تو را بپاید و دلش مرگت را بخواهد اگر کار خوبت بیند نهان کند و اگر کار بدت بیند عیان کند و فاش سازد، و همسری که اگر نزدت باشد شادت نکند و اگر از او غایب شوی باو اطمینان نداری.
(2) 40- ثواب الاعمال: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: سه کسند که خدا روز قیامت نظری بآنها ندارد و آنها را پاک نشمارد و عذاب دردناک دارند: پیر زناکار، و پادشاه جبار، و ندار تکبردار.
(3) 41- همان: بسندش تا رسول خدا (ص) که میفرمود: هر که کارگزار ده کس شد و با عدالت میان آنها کار نکرد روز قیامت آید و دستها و پاها و سرش در سوراخ بتر است.
(4) 42- همان: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: کسی که سرپرست کاری شد برای مسلمانان و ضایع کرد خدایش ضایع کند.
(5) 43- همان: بسندش از امیر مؤمنان (ع) که هر حکمرانی از حوائج مردم در بندان کند خدا روز قیامت حوائج را بر او بندد و اگر هدیه ستاند دزدی باشد و اگر رشوه گیرد مشرک است.
(6) 44- همان بسندش تا امام ششم (ع) که خدا عز و جل شیعه ما را گرفتار چهار چیز نکند: گدائی از مردم، و خودفروشی و ولایت بد، و فرزند زاغ چشم.
(7) 45- همان: بسندش تا امام ششم (ع) که فرمود: خدا عز و جل بیکی از پیغمبرانش در کشور پادشاه جباری وحی کرد که برو نزد این جبار و باو بگو من تو را بکار نگرفتم برای خونریزی و مال اندوزی و همانا برای آنکه داد مظلومان بگیری ناله‌اشان را از درگاه من باز داری زیرا من ستم بآنها را واننهم گرچه کافرند.
(8) 46- همان: بسندش تا امام باقر (ع) فرمود: راستی در دوزخ کوهی است بنام صعدا و در آن یک وادی است بنام سقر و در سقر چاهی است بنام هبهب که چون درش باز شود دوزخیان بفغان آیند و آن جایگاه جبارانست.
(9) محاسن: مانندش را آورده و نام چاه را صعود برده.
(10) 47- قصص الأنبیاء: بسندی تا امام صادق (ع) که مرد ظالمی بود صله رحم میکرد و با رعیت خوشرفتار بود و بعدالت حکم مینمود مرگش رسید و گفت پروردگارا مرگم رسیده و پسرم خردسال است عمرم را تمدید کن، خدا نزدش فرستاد که دوازده سال عمرت را دراز کردم، و باو گفتند: تا این زمان پسرت جوانی می‌شود و دانا میگردد و دانشش محکم
می‌شود.
(1) 48- همان بسندش تا امام پنجم (ع) فرمود: پادشاهی از بنی اسرائیل گفت: شهری بسازم که کسی عیبی در آن نگیرد، چون از ساختنش فارغ شد همه گفتند: مانندش را ندیدند هرگز مردی گفت: اگر امانم دهی عیبش را بگویم گفت: در امانی گفت: دو عیب دارد یکی اینکه در مرگ تو نشیند و دوم اینکه پس از تو ویران شود پادشاه گفت: کدام عیب از این بدتر و پرسید پس چه کنم؟ بساز آنچه بماند و نابود نشود و تا همیشه جوان باش و پادشاه آن را بدخترش گفت و او گفت: کسی جز این مرد بتو راست نگفته.
(2) 49- تحف العقول: یکی از امام صادق (ع) پرسید راههای زندگی مردمان در کسب و داد و ستد و هزینه‌ها چیست؟ فرمود: همه راههای زندگی از داد و ستد و آنچه راه در آمد است چهار گونه معامله است، بآن حضرت گفت: همه این معامله‌ها از هر جنس باشند حلالند یا همه حرام یا برخی حلال و برخی حرام؟ فرمود: در همه چهار جنس از راهی حلال است و از هر راهی حرام و این چهار جنس نام دارند و جهات آنها شناخته است.
1- ولایت بر یک دیگر و سرپرستی در همه طبقات والیان تا برسد به پائینتر مقام سرپرستی بر زیر دستان.
2- تجارت در هر گونه فروش و خرید با هم.
3- همه گونه صنعت و پیشه.
4- هر گونه اجاره در هر نیازمندی، و همه این اصناف حلال باشند از راهی و حرام از راهی، فرض است از خدا بر بنده‌ها در این معاملات که از راه حلالش وارد شوند و از حرامش دوری کنند.
شرح معنی ولایات که دو جهت دارند، یک راه ولایت و حکم‌گزاری والیان عادل است که خدا بولایتشان فرمان داده و آنان را حکمران بر مردم کرده و حکمرانان از طرف آنها تا برسد به پائین‌تر درجه سرپرستی بر زیردستان و راه دیگر از ولایت و حکمرانی ولایت ناحق است و حکمرانان از طرف آنها تا برسد به کمترین والی بر زیردستان وجه حلال از ولایت همان ولایت والی و حکمران بحق و عادل است که خدا بوالی عادل فرمان داده بی‌افزودن بدان چه خدا فرموده و بی‌کاستی و دیگر گونه کردن قول او و تجاوز از امر او بگونه دیگر، و چون حکمران عادل باشد در این راه قبول منصب از او و همکاری با او و یاری او در حکمرانیش و تقویت او حلال است و حلال شده و کسب با آنها حلال است برای آنکه
در سرپرستی والی عادل و مامورانش زندگی هر حق و عدلی است (1) و نابودی هر ستم و ناحق و فساد و از این رو هر که بکوشد در نیرومندی حکومتش و یاریش کند در امر سرپرستیش کوشا در طاعت خدا و نیرو بخش دین خداست.
و اما وجه حرام ولایت و حکمرانی ولایت والی زور و ناحق است و ولایت حکمرانان از طرف او از رئیس آنها تا پیروانش والی و دنبالهایش از مامور و مامور تا پائینتر مقام ولایت بر زیردستان کار برایشان و کسب بهمراهشان از نظر حکمرانی با آنها حرام است و حرام شده و هر که انجام دهد عذاب کشد کم باشد یا بیش زیرا هر گونه کمک بآنها گناه کبیره است زیرا در حکومت حاکم ناحق نابودی سراسر حق و زنده شدن سراسر باطل است و پدید کردن ستم و ناحق و تباهی است و بیهوده کردن همه کتب الهی و کشتن همه پیغمبران و مؤمنان و ویرانی مساجد و دیگرگونی سنت خدا و قوانین او و از این رو حرام است همکاری با آنها و کمک بآنها و کسب با آنها جز از راه ناچاری مانند خوردن خون و مردار.
(2) گویم تمام آن در باب کلیات مکاسب است و در تتمه‌اش نیز پاره‌ای از احکام والیان و اعمال آنهاست.
(3) 50- قصص الأنبیاء: از ام سلمه (رضی) که پیغمبر (ص) در بیابان راه میرفت یکی فریادش زد یا رسول الله تا دو بار و آن حضرت رو برگرداند و کسی ندید باز فریادش زد و رو برگرداند ناگاه ماده آهوئی در بند بود و گفت: این اعرابی مرا شکار کرده و دو بره دارم در این کوه مرا آزاد کن بروم آنها را شیر دهم و برگردم فرمود: بر میگردی؟ گفت: آری و اگر برنگردم خدا مرا عذاب گمرکچی کند، و آزادش کرد گویم: تمام آن در ابواب معجزاتست (4) 51- محاسن: بروایتی از امام باقر (ع) که خدا عز و جل فرموده: هر مردمی نافرمانیم کنند شاهان را شکنجه‌شان کنم، آگاه حرص نورزید بدشنام دادن شاهان بدرگاه خدا عز و جل توبه کنید تا دلهاشان را بر شما مهربان کند.
(5) 52- تفسیر عیاشی: از داود بن فرقد که بامام ششم (ع) گفتم: قول خداست (26 سوره آل عمران) بگو بار خدا دارای ملک بدهی ملک را بهر که خواهی و بستانی از هر که خواهی" و خدا ملک را به بنی امیه داده فرمود: چنان نیست که مردم رفتند خدا ملک را بما داد و بنی امیه آن را ربودند، چون مردیکه جامه‌ای دارد و دیگری آن را میرباید و مال رباینده نمیشود.
(6) 53- مناقب از امام ششم (ع) که امیر مؤمنان بعمر بن خطاب فرمود: سه تا است که حفظ کنی و بکار بندی بس است تو را از جز آنها (1) و اگر ترکشان کنی جز آنها هم سودت ندهد گفت: ای ابو الحسن چه باشند؟ فرمود: اقامه حد بنزدیک و دور، و حکم بقرآن خدا در خشنودی و خشم و قسمت طبق عدالت و برابری میان سرخ و سیاه عمر باو گفت بجان خودم مختصر گفتی و رسا گفتی.
(2) 54- از اصمعی گفت: شنیدم یک اعرابی میگفت با بردن نام سلطان اگر بوسیله ستم در دنیا عزیز شدند البته بحکم عدالت در آخرت خوار شوند، دل خوش کردند بکمی از بیش و اندکی از فراوان و همانا بنابودی برخورند آنگاه که پشیمانی سود ندهد.
(3) 55- کشی: بسندش از عقبه بن بشیر اسدی که نزد امام باقر (ع) رفتم و گفتم: من در میان عشیره‌ام مقام خانوادگی بلندی دارم و آنها کدخدائی داشتند که مرده و خواستند مرا کدخدا کنند بر خود چه میفرمائی برایم؟ آن حضرت فرمود: بخانواده خود بمن منت مینهی خداوند بایمان بالا برده هر که را مردم زبون می‌نامیدند اگر مؤمن باشد، و زبون کرده بکفر آن را که مردم شریف می‌نامیدند چون کافر باشد، کسی را بر کسی برتری نیست جز بتقوی، اما اینکه کدخدای قوم تو مرده و خواهند تو را کدخدا کنند اگر بهشت را بد داری و دشمن شماری کدخدای قومت باش، سلطان ناحق مسلمانی را دستگیر کند که خونش بریز و تو شریک آنها شوی در خونش و بسا که از دنیاشان هم چیزی بتو نرسد.
(4) 56- همان: بسندش از یک شیعه که چون امام هفتم بعراق آمد علی بن یقطین باو گفت حال من و آنچه بدان گرفتارم نبینی؟ فرمود: ای علی راستی خدا را دوستانیست بهمراه دوستان ستمکاران تا بدانها دفاع کند از دوستانش و تو از آنانی.
(5) 57- کشی: بسندش تا امام کاظم که بعلی بن یقطین فرمود: یک خصلت برایم ضمانت کن بسه خصلت که برایت ضمانت کنم، علی بآن حضرت گفت: یک چیست و سه کدام است فرمود: آن سه که برایت ضمانت کنم اینکه نه سوزش آهن بچشی و نه نداری و نه زندان و حبس علی گفت آن خصلتی که برایت ضمانت کنم چیست؟ فرمود: دوستی هرگز نزدت نیاید جز که او را گرامی داری- گفت: علی آن خصلت را ضمانت کرد و آن حضرت هم ضامن آن سه خصلت شد.
(6) 58- نجاشی: یکی از اصحاب را حکایت کرد از ابن ولید و در روایتی از اسماعیل بن بزیع که امام رضا (ع) فرمود: خدا را بر درگاه ستمکاران کسی باشد که خدایش روشندل کرده، و برهانش فراهم آورده و در بلاد او را با نفوذ نموده تا بآنان از دوستانش دفاع کند و کارهای مسلمانان را اصلاح کند، بدانها مؤمن از سختی پناه برد، و نیازمند شیعه
ما روی آورد، (1) و بدانها خدا مؤمن را از هراس آسوده دارد در خانه ستمکاران، آنان به راستی مؤمن باشند و ایمنان خدا روی زمین، آنانند نور خدا در رعیت خود روز قیامت و بدرخشد نورشان برای سما و اتیان چنان ستاره‌های دری برای اهل زمین و روز قیامت از نورشان روشن گردد، بخدا برای بهشت آفریده شدند و بهشت هم برای آنها، گوارا باد براشان، مانعی نیست برای هر کدام شما که اگر خواهد بهمه این امور برسد- راوی گفت- گفتم: بچه وضعی خدایم قربانت کند؟ فرمود: بهمراه آن ستمکاران باشی و ما را شاد کنی بشادکردن مؤمنان شیعه ما تو از آنها باش ای محمد.
(2) 59- روضه الواعظین: از امیر مؤمنان پرسیده شد کدام برتر است، عدالت یا جود؟ عدالت هر چه بجای خود نهد وجود آن را از جهت خود بدر آورد، عدالت سیاست عمومی است وجود در مورد خصوصی است پس عدالت اشرف و برتر این دو است. حذر کن از زورگوئی و حق بری زیرا زورگوئی بآوارگی کشد و حق بری به شمشیر کشی رسد، (3) رسول خدا (ص) فرمود: بپرهیزید از ستم کردن که دل شما را ویران کند، (4) و فرمود:
دوست‌ترین و نزدیکترین مردم روز قیامت بخدا امام عادل است و مبغوضتر مردم نزد خدا و سخت‌تر در عذاب امام جائر، (5) و فرمود (ص): هر که صبح کند و قصد ستم بکسی ندارد هر جرمی کرده آمرزیده شود.
(6) 60- ارشاد القلوب: از تاریخ مظفری که چون در سال 144 منصور بحج رفت در دار الندوه منزل کرد و شبها بطواف می‌رفت و کسی نمی‌فهمید و سپیده دم با مردم نماز میخواند و در موکبش بمنزلش میرفت، در این میان که شبی در طواف بود شنید یکی میگوید:
بار خدایا ما بتو شکایت داریم از ظهور ستم و تباهی در روی زمین و از آنچه حق را از اهلش جدا کرده که ستم است گفت: منصور خوب به او گوش داد و سپس او را خواست و باو گفت چه بود که از تو شنیدم؟ پاسخ داد اگرم بر جان امان دهی کارها را از ریشه بتو خبر دهم، گفتش جانت در امانست گفت توئی که طمع تو را در گرفته تا از حق تو را جدا کرده و ستم و تباهی زمین را فرا گرفته زیرا خدا سبحانه و تعالی تو را سرکار امور مسلمین ساخته و تو از آنها غافلی و جلو خود و آنها پرده و دژ گچ و آجر و درهای آهنی ساختی و دربانانی سلاح بدست گماشتی، و وزیرانی ستمکار و یارانی بزهکار گرفتی، اگر نیکی کنی بتو یاری ندهند و اگر بدی کنی جلوت را نگیرند، و بآنها قدرت دادی بستم بر مردم و فرمان ندادیشان بکمک ستمدیده و گرسنه و لخت، و شریکت شدند در سلطنت، و کارمندان با پیشکشها با آنها سازش کردند از ترسشان و گفتند: اینان بخدا خیانت کردند چرا ما نکنیم، (1) و اموال را گنجینه کردند، و میان تو و دادخواهان جلوگیر شدند و بلاد خدا پر شد از تباهی و تجاوز و ستم، و با این وضع چه بقائی دارد اسلام و اهلش؟ من سفری بکشور چین کردم پادشاهی داشت که شنوائی را از دست داده بود و گریه میکرد وزیرانش باو گفتند: از چه گریه کنی، گفت بر ناشنوائی خود گریه ندارم ولی ستم رسیده بر درگاه شیون کند و من فریادش نشنوم ولی اگر شنوائیم رفته دیدم بجاست و جار زدم که در مردم کسی جز ستم رسیده جامه سرخ نپوشد و بام و پسین سوار فیل میشد تا ستم رسیده‌ای بیند نمی‌یافت. این مشرک است بخدا ولی مهر او بمشرکان غلبه کرده بر خودخواهی او و تو بخدا ایمان داری و عموزاده رسول خدائی و مهرت بر مسلمین بر خود خواهی تو غلبه ندارد تو مال جمع نکنی مگر برای یکی از سه چیز اگر گوئی برای فرزند است که خدای تعالی بتو نموده نوزاد را که از شکم مادر آید و چیزی ندارد و خدایش میدهد تو نیستی که باو میدهی بلکه خداست که باو میدهد، و اگر گوئی برای تقویت سلطنت است که خدای توانا بتو عبرتها نموده در باره گذشته‌ها که سودی ندادشان آنچه از مال جمع کردند و نه آنچه از سلاح آماده کردند، و اگر گوئی برای هدفی است که بهتر از مقامی است که تو داری بخدا بالاتر از مقامت مقامی نیست جز عمل صالح.
ای آقا آیا کیفر دهی نافرمانت را جز بکشتن با خدا چه کنی که کیفر ندهد جز به عذاب دردناک؟ و او میداند آنچه در دل داری و اندامت را بدان وابستی، چه گوئی چون در برابرش باشی برای حساب برهنه آیا سودی برایت دارد آنچه اکنون داری؟ گفت منصور بسختی گریست و گفت: کاش آفریده نبودم و چیزی نبودم، سپس گفت چاره من چیست در باره آنچه تحویل دادی؟ پاسخ داد بر تو باد باستفاده از علماء رهنما، منصور گفت: آنها از من گریزانند گفت گریزند از اینکه آنها را براه خود بکشانی ولی در را بگشا و حجاب را آسان کن، و آنچه حلال و پاکیزه است برای خود برگیر و حق ستمدیده را بستان و من ضامنم که گریزانها برگردند بسویت و بتو در کارت کمک کنند، منصور گفت: بار خدایا بمن توفیق ده که بکار بندم آنچه را این مرد گفت، سپس اذان‌گوها آمدند و نماز بر پا شد و گفت: آن مرد را نزد من بیاورید و او را جستند و اثری از او نیافتند و گفته شد او خضر (ع) بوده.
(2) 61- جامع الاخبار: رسول خدا فرمود: یک ساعت دادگری بهتر است از عبادت هفتاد سال با شب‌زنده‌داری و روزه‌داری و یک ساعت حکم ناحق سخت‌تر و گرانتر است نزد خدا از گناهان شصت سال، (1) و فرمود (ص): هر که صبح کند و قصد ستم بکسی ندارد جرمش آمرزیده است، (2) و فرمود (ص): خوارتر مردم نزد خدا آنکه سرپرست کار مسلمانها باشد براشان رعایت عدالت نکند.
(3) 62- غوالی اللئالی: رسول خدا (ص) فرمود: نرمش سره حکمت است بار خدایا هر که سرکار امری شد از امتم و با آنها نرمش کرد با او نرمش کن و هر که بر آنها سخت گرفت بر او سخت بگیر، (4) و فرمود (ص): چگونه خدا پاکیزه کند مردمی را که حق ناتوانشان از توانشان گرفته نشود (5) و فرمود: دنیا شیرین و خرم است و خدا شما را در آن بکار گیرد و ببیند چطور کار میکنید، (6) و فرمود: راستی خدا را بنده‌هاست که به نعمت خود اختصاص داده و آن را براشان پایدار دارد تا بمردم ببخشندش، و چون دریغش دارند بدیگرانش نقل کند، (7) کسری را عادت بود که در بارگاهش را گشاده میداشت و آستانش را دسترس مینمود و و پرده بالا میزد و بهر که نزدش می‌آمد اجازه ورود میداد و ایلچی پادشاه روم باو گفت تو با باز داشتن در بارگاهت و بالا زدن پرده دشمنت را بر خود توانا میکنی، پاسخش داد که من در دژ عدالتم از دشمنم محفوظم و همانا من در این مقام وادار شدم و در این مسند نشستم برای برآوردن حاجات و دفع ستم‌ها و چون دست رعیت بمن نرسد از کجا نیازش بر آرم و ستمش را بسر آرم.
(8) 63- کافی: بسندش تا امام ششم که بآن حضرت گفت: (آیه 26 آل عمران) بگو بار خدایا دارای ملک میدهی ملک بهر که خواهی و میستانی از هر که خواهی و عزیز کنی هر که خواهی آیا نبود که خدا عز و جل ملک را به بنی امیه داد؟ چنان نیست که تو فهمیدی خدا عز و جل ملک را بما داد و بنی امیه آن را ربودند چنانچه مردی جامه‌ای دارد و دیگری میرباید و از آن کسی نیست که آن را ربوده.
(9) 64- کافی: بسندش تا محمد حلبی که پرسید امام ششم را از قول خدا (17- الحدید) و بدانید که خدا زنده میکند زمین را پس از مرگش" فرمود: یعنی عدل پس از جور.
(10) 65- اختصاص: بسندش از امام ششم (ع) که فرمود: عدالت شیرینتر است از آب که بتشنه رسد چه اندازه پهناور است عدالت چون در آن حقیقت عدل رعایت شود و گرچه اندک باشد.
(11) 66- همان: بسندش از امام ششم که فرمود: عدالت از عسل شیرینتر و از کره نرمتر و از مشک خوشبوتر است.
(12) 67- همان برخی از یک امام (ع) روایت کرده که دین و سلطان برادر همزادند، بناچار باید یکی با دیگری باشد، دین بنیاد است و سلطان پاسبان و اگر بنیاد نباشد ویرانی است و اگر پاسبان نباشد ضایع شود.
(1) 68- نوادر راوندی: بسندی تا علی (ع) که هر چیزی را چرخشی است تا اینکه احمق و عاقل هم با هم چرخشی دارند.
(2) 69- امالی طوسی: بسندش تا پیغمبر (ص) که فرمود: سلطان سایه خداست در زمین هر ستمدیده بدو پناهد، پس هر که عادل باشد ثواب بر او رعیت را شکرش باید و اگر جائر باشد گناه بر او است و رعیت را صبر باید تا برایشان امر رسد.
(3) 70- کتاب صفین از نصر بن مزاحم که امیر مؤمنان بسر لشکران نوشت.
از بنده خدا علی امیر مؤمنان اما بعد راستی حق سرپرست اینست که مقام و امتیازی که دارد او را نسبت بزیردستانش دیگرگونه نسازد و خود را بالا نگیرد بلکه مقامی که خدا قسمت او کرده است بیشتر بندگان خدا نزدیکش کند و مهربانتر آگاه که شمار است نزد من اینکه رازی بر شما نپوشم جز اسرار جنگ، و امری از شما در نپیچم جز در حکم و قضاوت و حق شما را از جایش بتاخیر نیندازم و چیزی از شما کم ننهم، و نزد من در حقوق برابر باشید، و چون چنین کردم بر شما لازم است خیراندیشی و طاعت پس از هیچ دعوتی رو نگردانید و در صلاح دین خود برای دنیاتان کم نگذارید و اندر شوید بدان چه طاعت خدا و صلاح زندگی شماست و برای حق خود را بگرداب اندازید و در باره خدا از ملامت کسی نهراسید و اگر در این باره درست نروید کسی نزد من زبونتر از مرتکب خلاف آن نیست و آنگاه کیفری باو دهم که مسامحه در آن نزد من نیابد، این دستور را از فرماندهان خود بگیرید و برای آنها در عهده خود بشناسید تا خدا کار شما را اصلاح کند و السلام.
(4) و بخراج گیران نوشت: بنام خداوند بخشنده مهربان از طرف بنده خدا علی امیر مؤمنان بسوی خراج‌گیران اما بعد راستش کسی که حذر نکند از آنچه در آیند بدان بر خورد برای خود پیشداشتی ندارد و خود را نگهداری نکرده، و هر که پیرو هوس شود و سر بفرمانش نهد در آنچه نفع عاقبتش را نداند بزودی از پشیمانان سر در آورد، آگاه که راستی با سعادت‌تر مردم در دنیا آنکه رویگرداند از آنچه زیانش را داند و بدبخت‌ترشان آنکه پیرو هوس خود شود، عبرت گیرید و بدانید که از شما است آنچه از نیکی پیش داشتید و هر چه جز آن خواهید دوست داشت کاش میان شما با آن مسافت دوری بود و خدا شما را از خود بر حذر داشته و خدا به بنده‌ها مهربانست.
و راستی گناه هر تقصیری کنید بر شما است، آنچه از شما خواسته شده اندک است
(1) و براستی ثوابش بسیار است، اگر در ستم و تجاوزی که از آن نهی شده کیفری نبود برای کسی عذری نیست در کسب ثوابش، رحم کنید تا رحم شوید، و خلق خدا را شکنجه ندهید و بیش از توانشان بر آنها تکلیف ننهید، و بمردم از طرف خود انصاف دهید، و برای نیازشان شکیبا باشید، زیرا شما گنجینه رعیت هستید، پرده بر خود نگیرید و کسی را از نیازش پشت در نگذارید تا آن را بوسیله بشما رساند، و کسی را بجای کسی دستگیر نکنید جز ضامن را بجای آنکه ضامن او شده، و شکیبا دارید خود را بر آنچه مایه رشک است و از آن محرومید، بپرهیزید از پس انداختن کار و جلوگیری از خیر که آن مایه پشیمانی است و السلام.
(2) گفته: و آن حضرت بفرماندهان قشون نوشت:
بنام خداوند بخشنده مهربان از بنده خدا علی امیر مؤمنان اما بعد راستی من بیزارم نزد شما و اهل ذمه از فشار قشون مگر برای خوراکی که از گرسنگی آنها را سیر کند یا برای نیازی تا رفع نیاز شود و بی‌نیاز شوند یا برای هدایت و راهنمائی که این بر عهده اهل ذمه هست جلو مردم را از ستم و تجاوز بگیرید، دست کم‌خردان را کوتاه کنید و بپائید خود راز اینکه کارهائی کنید که خدا بدانها از ما راضی نباشد و دعای ما را برگرداند زیرا خدا فرماید (77- فرقان) بگو توجه ندارد پروردگارم بشما اگر نباشد دعاء شما تکذیب کردید و بزودی گردنگیر شود" زیرا چون خدا در آسمان مردمی را دشمن را رد در زمین نابود شوند، هیچ نیکی را برای خود دریغ ندارید قشون را خوشرفتاری باید که کمک رعیت راست و باید قوه دین خدا باشید، و در راه خدا بلا کشید تا آنجا که بر شما لازم کرده، راستی خدا نزد ما و نزد شما ساخته است آنچه را باید با کوشش خود شکر کنیم تا آنجا که توان ما رساست و لا قوه الا بالله.
(3) و ابو ثروان نوشته که در کتاب عمر بن سعد نیز آمده که آن حضرت نامه‌ای به لشکرش نوشت و از آنچه برای آنها است و بر عهده آنهاست بآنها گزارش کرد، از بنده خدا علی امیر المؤمنین.
اما بعد راستی خدا همه شماها را در حقوق برابر ساخته از سیاه شما و سرخ شما و شما را از والی شمرده و والی را از شما مانند پدر و فرزند و فرزند و پدر دانسته که پس آنها نباشد که بازشان دارد از دست درازی و تهمت بدان تا شنوا باشید و فرمانبر و انجام دهید وظیفه که بعهده شماست، و حق شما بر او انصاف دادن با شما و برابر شمردن شماست و دفع شر از شما و چون چنین کرد واجب است بر شما طاعتش بدان چه موافق حق است و یاریش بروش حق و دفاع از حکومت الهی که براستی شما جلوگیران الهی هستید در روی زمین پس یاوران خدا و دینش باشید و تباهی نکنید در زمین پس از اصلاحش که خدا دوست ندارد مفسدان را.
(1) و از او است که چون امیر مؤمنان (ع) به انبار گذر کرد خانواده خوشنوش از او پیشواز کردند که دهقانهای آنجا بودند (پس از ترجمه خشنوش بعربی گوید) برای پیشواز آماده شدند و بهمراه آن حضرت شادمانه دویدند و پاکوبی کردند، آن حضرت فرمود: این دواب چیست که با خود آوردید و مقصودتان از این کار چیست؟ گفتند این پاکوبی شیوه ماست در احترام به بزرگانمان و امیرانمان و اما این استرها پیشکشی است برای شما و خوراکی هم برای شما و مسلمانان دیگر آماده کردیم و برای مرکوبهای شما هم علف بسیاری گرد آوردیم آن حضرت فرمود: اما این رسم احترام شما از امیران بخدا بدانها سودی ندهد شما خود و تن خود را رنج میدهید بدان باز نگردید و اما استران را اگر بخواهید بپذیریم از بدهی خراج شما حساب میکنیم و اما خوراکی که برای ما ساختید ما نمی‌خواهیم از مال شما چیزی بخوریم جز بهایش را بدهیم، گفتند: ای امیر مؤمنان ما قیمتش میکنیم و خودمان بهایش را قبول میکنیم (یعنی از همه مردم نباشد از ما سرشناسها باشد) فرمود: بهای واقعی را حساب نمیکنید و ما بخوراک پائین‌تر اکتفاء میکنیم، گفتند: ای امیر مؤمنان ما در میان عرب همراه شما دوستان و آشنایانی داریم و بازمان میداری از اینکه بآنها پیشکش بدهیم و بازشان میداری از ما بپذیرند فرمود: همه عرب دارا هستند و کسی از مسلمانان را نرسد که هدیه از شما بپذیرد و اگر کسی بزور از شما چیزی بگیرد بما خبر دهید گفتند یا امیر المؤمنین، دوست داریم که پیشکش و احترام ما را بپذیری فرمود: وای بر شما ما از شما ثروتمندتریم و آنان را رها کرد و رفت.
(2) و باز بسندی از عبد الله بن عاصم آورده که چون امیر مؤمنان از صفین بر می‌گشت و گذر کرد به شبامیها حرب پسر شرجیل شبامی نزد آن حضرت بیرون شد و در رکابش راه میرفت چون سوار بود آن حضرت باو فرمود: برگرد زیرا پیاده رفتن مانند تو در رکاب مانند من برای والی دل آشوبکن است و برای مؤمنان خواریست. نهج البلاغه: بی‌سند مانندش را دارد.
(3) 71- نهج البلاغه فرمود (ع): چون دنیا بکسی رو کند نیکوئیهای دیگران را باو عاریت دهد و چون باو پشت کند نیکیهای خودش را هم از او برباید (4) و فرمود (ع): چون از چیزی هراس داری خود را در آن افکن زیرا سختی خودداری از آن گرانتر است از ترس از آن.
(1) و فرمود (ع): ابزار ریاست پردلی است، (2) و فرمود (ع): هر که شاه شد خود کامه می‌شود (3) و فرمود (ع): هر که بمقامی رسید دست دراز می‌شود، (4) و فرمود (ع): با روش عدالت رقیب سرکوب می‌شود، (5) و در تفسیر:
إِنَّ اللَّه َ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ
فرمود: عدل انصاف است و احسان بخشش، (6) و فرمود (ع) سلطان پاسدار خداست در روی زمین (7) و فرمود (ع): رای درست دولتمردان با آمدن دولت آید و با رفتن آن رود (8) 72- نهج البلاغه: پرسش شد (ع) عدل برتر است یا جود؟ فرمود: عدل همه چیز را بجای خود وادارد وجود آنها را از آن بدر آرد، عدل یک سیاست عمومی است وجود یک بر خورد خصوصی پس عدل اشرف و برتر آن دوتاست، (9) و فرمود (ع): که منصب کارگزاری نهان مردان را عیان کند.
(10) و از سخن آن حضرت است در باره خوارج چون کلامشان را شنید که لا حکم الا الله این کلام درستی است ولی از آن اراده باطل شده آری حکم جز برای خدا نباشد ولی اینان میگویند: فرمانگزار جز برای خدا نباشد با اینکه مردم را امیری باید خوب یابد که مؤمن در سایه آن بکار پردازد و کافر بهره‌مند شود، و خدا در آن عمر هر کس را بسر رساند، و مالیات جمع آوری شود و با دشمن نبرد شود و راهها بدان امن گردند و حق ناتوان از توانا گرفته شود تا خوبان در آن بیاسایند از شر بدکاران، (11) و در روایت دیگر است که چون سخن آنها را شنید فرمود (ع) من در انتظار حکم خدایم در باره شما و فرمود: اما فرمانگزاری خوب پرهیزکار در آن کار کند و اما فرمانگزاری بد بدبخت در آن بهره‌گیرد تا مدتش بسر آید و مرگش برسد.
(12) و از سخن او است که چون برابر حقوق را پرداخت و از او گله کردند فرمود: مرا وامی‌دارید که با ناحق یاری از زیر فرمانان خود بدست آرم، نه بخدا تا داستان سرای شبانه داستان گوید و تا اختری بسوی اختری گراید این کار نکنم، و اگر مال خودم بود بهمه برابر دادم و چگونه کنم با اینکه مال خداست آگاه که دادن مال بیجا تبذیر است و اسراف و آن در دنیا صاحبش را بالا برد و در آخرت فرو کشد، مردمش گرامی دارند و خدایش خوار کند، و کسی مال بیجا ندهد و بنااهل جز که خدا او را از قدردانیشان محروم سازد و دیگری را دوست دارند، و اگر روزی زمین خورد و بیکی از آنها نیازمند شود بدتر همتا و پست‌تر دوست او باشد.
(1) 73- کتاب غارات ثقفی: بسندش تا عشفنی گفت پسر بچه‌ای بودم که با کودکان به میدان کوفه رفتم و ناگاه امیر مؤمنان علی بن ابی طالب بود که بر کومه طلا و نقره ایستاده بود و تازیانه‌ای در دست داشت و مردم را با آن دور میکرد، و بر سر آن مال برگشت و آن را میان مردم بخش کرد تا چیزی از آن نماند و برگشت چیزی از آن بخانه‌اش نبرد، و من نزد پدرم برگشتم و گفتم امروز بهتر مردم را دیدم یا بیخرد آنان را گفت، پسر جانم که بود؟ گفتم: امیر المؤمنین علی (ع) را دیدم و آنچه دیده بودم گفتم که چه کرد پدرم گفت پسر جان بهتر مردم را دیدی.
(2) 74- کنز کراچکی: از رسول خدا (ص) روایت است که فرمود: هر که سرپرست چیزی از اموراتم شود و براشان خیرخواهی کند خدا هیبتش را در دل آنان اندازد، و هر کس دست احسان بآنها گشاید دوستی آنها را روزی شود، و هر که خودداری کند خدا عز و جل مالش را فراوان کند، و هر که داد ستمدیده را از ستمگر بستاند در بهشت همراه من باشد و هر که پرگذشت کند عمرش دراز شود و هر که عدلش گسترده باشد بر دشمنش پیروز گردد و هر که از خواری نافرمانی خدا بعزت فرمانبری در آید خدا عز و جل همدم او شود و بی‌مال او را کمک دهد، (3) و از امیر مؤمنان که فرمود: شیر شکننده بهتر است از سلطان ستم‌کننده و سلطان ظالم بهتر از آشوب مداوم.
(4) 75- اعلام الدین: پیغمبر (ص) فرمود: کسی نیست که سرکار امری از امور مسلمانان شود خدا خیر او را خواهد جز که وزیر خوبی باو دهد که اگر فراموش کند باو یاد آور شود و اگر در یاد دارد باو کمک کند و اگر قصد بدی کند جلوش را بگیرد (5) و فرمود: هر که سرکار امری از امتم شود و خوشرفتار باشد خدا هیبتش را در دل آنان اندازد و هر که دست احسان بدانها گشاید خدایش محبوب آنان سازد، و هر که از اموالشان چشم پوشد خدا مالش را فراوان کند، و هر که داد مظلوم از ظالم ستاند در بهشت همراه من باشد، و هر کس پر گذشت است عمرش دراز شود، و هر کس عدلش فراگیر است بر دشمن پیروز شود و هر که از زبونی معصیت بعزت طاعت بر آید خدایش همدم باشد بی‌همدمی و او را بی‌عشیره عزیز کند و بیمال یاری نماید.
(6) 76- نهج البلاغه: از سخن آن حضرت (ع) بخدا اگر بر خار مغیلان شب را بیخواب بسر برم و با غل آهنینم بکشند دوستتر دارم از اینکه روز قیامت خدا و رسولش را ملاقات کنم و ستمکار یک بنده خدا و یا زور بر چیزی از کالا باشم و چطور بکسی ستم کنم بخاطر نفسی که بپوسیدن شتابان است و زیر خاک بدرازا ماندنیست، بخدا عقیل را دیدم که ندار شده (1) تا آنجا که یک پیمانه از گندم بیت المال شما از من درخواست کرد و دیدم کودکانش از نداری رنگ پریده‌اند و چهره‌هاشان نیلگونست درخواست خود را باز تاکید کرد و چند بار رفت و آمد و گفتگو کرد، و من باو گوش دادم تا گمان برد دینم را به او می‌فروشم و بدنبالش از راه خودم جدا میشوم و تیکه آهنی برایش داغ کردم و بتنش نزدیک کردم تا بدان عبرت گیرد و چون دردمندی ناله کرد و نزدیک بود از میله داغ کن تنش بسوزد باو گفتم: ای عقیل رود مرده‌ها بر تو بگریند ناله کنی از اینکه آهنی که یک آدمی به بازیچه آن را داغ کرده، و مرا بسوی آتشی میکشانی که خدای جبارش از روی خشم بر افروخته آیا تو از آزاری ناله زنی و من از زبانه سوزان ناله نزنم. و شگفت‌تر از این یک کوبنده در خانه است که با ظرفی سربسته در خانه ما را کوبید معجونی بنام حلوا که بدش داشتم تا آنجا که گویا با آب دهن ماریاقی آن خمیر شده گفتم: این بخشش است یا زکات یا صدقه که اینها همه بر ما خاندان حرامند گفت: نه این و نه آن هدیه‌ایست، گفتم رود مرده‌ها را باشی آمدی از دین خدا مرا فریب دهی یا بسرت زده یا جن‌زده شدی یا پرت میگوئی بخدا اگر هفت اقلیم را با هر چه زیر آسمان دارند به من بدهند که خدا را نافرمانی کنم و گرچه بربودن پوست جوی از دم مورچه نخواهم کرد، راستش دنیای شما نزد من خوارتر است از برگی در دم ملخی که آن را می‌جود، علی را چه کار با نعمت نابودشدنی و لذت ناپایدار، بخدا پناه بریم از بی‌هوشی خرد و زشتی لغزش و باو یاری جوئیم.
(2) 77- رساله غیبت شهید ثانی ره بسندش تا نوفلی که نزد امام صادق (ع) بودم ناگاه چاکر عبد الله نجاشی بآن حضرت وارد شد و سلام کرد و نامه‌اش را باو رساند و حضرتش آن را باز کرد و خواند یکم سطرش این بود که بنام خداوند بخشنده مهربان خدا عمر سید و مولایم را دراز دارد و مرا از هر بدی قربانش کند، و هیچ ناگواری در او بمن ننماید زیرا ولی و توانا بر آنست. ای سید و مولایم بدان که من گرفتار حکمرانی اهواز شدم و اگر نظر آقایم باشد برایم مرزی معین کند و نمونه‌ای سازد که راهنمایم باشد بدان چه مرا نزدیک کند بخدا عز و جل و برسولش و در نامه‌اش خلاصه کند آن کاری که برایم روا داند، و در چه بخشش کنم و بخشش پذیرم زکاتم را کجا نهم و مصرف کی کنم؟ و با که همدم باشم و بکه آسایش داشته باشم؟ و بکه اعتماد کنم و امینش دانم و باو پناه برم در اسرارم؟ امید است خدا مرا براهنمائی و دلالتت رهائی بخشد زیرا تو حجت خدائی بر خلقش و امین او هستی در بلادش نعمتش بر تو پاینده (1) نوفلی گفت: امام ششم پاسخش نوشت که:
بنام خداوند بخشنده مهربان خدایت بمهر خود فرا گیرد و بکرم خود مهرت ورزد و برعایت خود نگهت دارد که او ولی آنست. اما بعد پیک تو نامه‌ات را بمن رساند آن را خواندم و هر چه در آن یاد کردی و خواستی دانستم، و پنداشتم تو بحکمرانی اهواز گرفتار شدی و شادم کرد و ناگوارم شد و بتو گزارش دهم بناگواری آن و شاید آن ان شاء الله. ما شادیم بحکمرانی تو، گفتم: بسا خدا بوسیله تو درمانده و ترسانی از دوستان آل محمد را بداد رسد، و بوسیله تو خوارشان را عزیز کند و برهنه‌اشان را بپوشد و ناتوانشان را نیرو دهد و آتش مخالفان را از آنها خاموش کند و اما ناگواریم از اینست که مغیر به دوستی از ما ناسازی کنی و بوی آستان قدس را نشنوی همه خواستهایت را خلاصه کنم اگر درست بکار بندی و از آن تجاوز نکنی امیدوارم که سالم مانی ان شاء الله تعالی- ای عبد الله- پدرم بمن خبر داد بوسیله پدرانش از رسول خدا (ص) که فرمود: هر که با برادر مؤمنش مشورت کند و او بپاکی برایش خیرخواهی نکند خدا خردش برباید.
و بدان که من بتو نظری دهم که اگر بکار بندی رها شوی از آنچه نگرانی، و بدان که- رهائی و نجاتت در حفظ جان و دفع آزار است از دوستان خدا و نرمش با رعیت و آرامش و خوشرفتاری با نرمی بی‌ناتوانی و شدت بی‌زور، و مدارا با حکمران بر تو و آنها که نزدت فرستد و ببند شکاف زندگی رعیت خود را بآگاه کردنشان بدان چه موافق حق و عدل است ان شاء الله بپرهیز از سخن چینها و خبرچینها مبادا یکیشان بتو بچسبد و خدایت نبیند که روزی و نه شبی از آنها بیش و کم سخنی شنوی و بر تو خشم کند، و پرده‌ات بدرد، و از خوزیها اهواز بپرهیز که پدرم بمن خبر داد از قول پدرش تا امیر المؤمنین (ع) که فرموده: راستی ایمان در دل یهودی و خوزی هرگز پایدار نماند.
و اما کسی که با او همدم شوی و بدو آسایش کنی و پناه امورت نمائی مرد آزموده بنیاد امین است که همعقیده تو است، و عوام‌خو را شناسائی کن، و هر دو گروه را امتحان کن اگر آنجا رشدی دیدی خود دانی با او، مبادا یکدرهم پول یا یک جامه خلعت یا یک پاکش سواری بغیر رضای خدا بیک شاعر یا مسخره‌چی و دلقک بدهی جز که مانندش را به مستحقی در راه خدا بدهی و جائزه و بخشش و خلعت خود را بفرماندهان قشون و پیکها و لشکریان و نامه‌بران و پاسبانان و سرگروهانها بده، و آنچه مصرف کنی در راه احسان و کامیابی و مردانگی (و آزاد کردن بنده خوب) و صدقه و حج و نوشاک و پوشاک نماز یا صله و هدیه‌ای که براه خدا پیشکش کنی و براه رسول خدا (ص) باید از حلالترین درآمدت باشد (و از بهترین هدایا).
(1) ای عبد الله بکوش که گنج نکنی طلا و نه نقره و این آیه تو را فرا گیرد که خدا عز و جل فرموده (34- برائه) کسانی که گنج نهند طلا و نقره را و انفاق نکنند در راه خدا- روزی آن را در آتش دوزخ داغ کنند و بآن پیشانی و پهلو و پشت آنها را بچزانند".
و کم مگیر چیزی از حلوا یا فزونی خوراک را که بشکمهای تهی برسانی و خشم خدا تبارک و تعالی را بدان خاموش کنی و بدان که من از پدرم شنیدم بسند پدرانش تا رسول خدا (ص) که روزی باصحابش میفرمود: ایمان ندارد بخدا و روز جزا کسی که سیر شب گذراند و همسایه‌اش گرسنه بماند گفتیم یا رسول الله هلاک شدیم فرمود: از زیادی خوراک و زیادی خرما و روزی و جامه‌های پاره خودتان بدهید و خشم پروردگار را خاموش کنید. و من البته بتو خبر دهم از خواری دنیا و زبونی شرفش درگذشت آن بیاران نخست پیغمبر و تابعین آنها پدرم محمد بن علی بن حسین (ع) بمن بازگفت: که چون حسین بن علی (ع) بار بست بسوی کوفه ابن عباس نزد او آمد و او را بخدا و رحم سوگند داد که کشته طف نباشد، آن حضرت فرمود: من داناترم بقتلگاهم از تو و بهره‌ای ندارم از دنیا جز جدا شدن از آن، بتو خبر ندهم ای پسر عباس بحدیث امیر مؤمنان (ع) با دنیا (ع) گفت: چرا بجان خودم که دوست دارم بازگوئی بمن؟ گفت پدرم گفت که علی بن حسین فرمود: شنیدم ابا عبد الله حسین (ع) میفرمود: امیر مؤمنان بمن بازگفت: در یکی از نخلستانهای فدک بودم که بدست فاطمه (ع) بود بناگاه زنی بمن تاخت با اینکه بیلی بدستم بود و با آن کار میکردم چون نگاهش کردم از زیبائیش دلم پرید و بمانند بثنیه دختر عامر جمی بود که زیباتر زنان قریش بود گفت: ای پسر ابی طالب میتوانی مرا بزنی بگیری، و تو را از این بیل بی‌نیاز کنم و گنجینه‌های زمین را بتو نشان دهم و پادشاهی از آن تو باشد تا زنده‌ای و پس از تو از فرزندان تو باشد، و باو فرمود تو که باشی تا از خاندانت تو را خواستگاری کنم؟ گفت من دنیا هستم فرمود: باو گفتم: برگرد و شوهر دیگری بخواه و رو به بیلم کردم و سرودم:نزد ما آمد بمانند بثینه پر غریز زیوری در او بمانندش فریبا دم بدم گفتمش برگرد و غیر من فریب از آنکه من بر کنار ستم ز دنیا نیستم نادان ز غم من چکارم هست با دنیا محمد را نگر جان بداد و خفت زیر این همه سنگ دژم گو که آوردم همه گنجینه‌های پر بها مال قارون و همه ملک قبائل روی هم جمله را راه و روش سوی فنا باشد همی وز خزانه‌دار خواهند حساب بیش و کم رو سوای من فریب و من ندارم رغبتی هر چه داری تو ز ملک و عز و دینار و درم قانعم با آنچه روزی داده‌اندم در جهان تو برو دنیا بر اهل فریب و هر ستم من بترسم از خدا روز لقای حضرتش وز عذاب دائمی کان را زوالی نیست هم
(1) و از دنیا رفت و از کسی چیزی بعهده نداشت تا خدا را ملاقات کرد پسندیده و بی‌ملامت و مذمت و امامان پس از او هم پیرو او شدند که بشما رسیده که بچیزی از بدیهای دنیا آلوده نشدند، بر همه درود و خاکشان خوش. من همه مکارم دنیا و آخرت بتو فرستادم از قول صادق مصدق رسول الله، و اگر اندرزهای مرا که در نامه نیست بکارزنی و گناهان و خطاها بمانند سنگینی کوهها و موجهای دریاها بر تو باشد امید دارم خدا عز و جل بقدرتش از تو حمایت کند ای عبد الله مبادا مؤمنی را بترسانی که پدرم بمن بازگفت از قول پدرانش که علی بن ابی طالب (ع) میفرمود: هر که بمؤمنی نگاهی کند که او را بترساند خدایش بترساند روزی که جز سایه‌اش سایه‌ای نیست و او را بصورت مورچه با همان گوشت و تنش محشور کند تا بجایگاهش برساند، و بازگفت از پدرانش تا پیغمبر (ص) که فرمود: هر که بداد مؤمن بیچاره‌ای رسد خدا روزی که جز سایه‌اش سایه‌ای نیست بداد او رسد و او را آسوده دارد روز هراس گرانتر و او را آسوده دارد از بد سرانجامی و هر که حاجتی از برادر مؤمنش بر آورد خدا حوائج بسیاری از او بر آورد که یکیشان بهشت است و هر که برادر مؤمن برهنه خود را بپوشد خدایش از سندس و استبرق و دیبای بهشت بپوشد و پیوسته در رضوان خدا اندر است تا نخی از آن بر تن پوشنده است، و هر که برادر گرسنه‌اش بخوراند خدایش از خوراکهای خوب بهشت بخوراند، و هر که از تشنگی او را بنوشاند خدایش از شراب سر بمهر بهشت بنوشاند، و هر که خدمتکاری به برادرش دهد خدا از پسر بچه‌های جاوید بهشت خدمتکارش کند، و با دوستان پاکش او را جا دهد، و کسی که برادر مؤمنش را بر پاکشی سوار کند خدایش بر شتران بهشت سوار کند و روز قیامت باو بر فرشته‌های مقرب ببالد، هر که به برادر مؤمنش زنی دهد که همدمش باشد و پشت او باشد و بدو آسایش کند خدایش از حور العین بوی زن دهد و او را همدم صدیقان از خاندان پیغمبرش و برادرانش کند و بدانها مانوس نماید، و هر که یاری دهد برادر مؤمنش را بر سلطان جائر خدایش یاری دهد در گذشتن از صراط آنجا که قدمها بلرزند، و هر که بدیدن برادر مؤمنش بخانه او رود بی‌حاجتی باو از زائران خدا نوشته شود و بر خداست که زائرش را گرامی دارد. ای عبد الله پدرم بمن بازگفت: از پدرانش تا علی (ع) که شنیده رسول خدا (ص) روزی به اصحابش میفرمود: ای گروهان مردم راستش مؤمن نباشد آنکه بزبان ایمان دارد و در دل ندارد، از لغزش مؤمنان وارسی نکنید زیرا هر که وارسی کند از آن خدا روز قیامت لغزشهایش را وارسی کند و او را درون خانه‌اش رسوا کند، (1) و پدرم بمن بازگفت از پدرش از علی (ع) که فرمود: خدا از مؤمن پیمان گرفته که گفتار او را باور نکنند و از دشمنش نتواند کین کشد و خشمش را فرو ننشاند جز با رسوا کردن خودش زیرا هر مؤمنی دم بسته است و این سخنی کوتاه است و راحت طولانی است، خدا چیزها از مؤمن پیمان گرفته که آسانترش مؤمنی مانند او است و هم عقیده او و ستمش کند و حسدش ورزد و شیطانی که او را بگمراهی کشاند و دشمنش دارد، و سلطانی که دنبالش را بپاید و لغزشهایش را وارسد، و کافر بعقیده او که خونش بریزد و آن را دین شمارد و حریمش را مباح داند و غنیمت شمارد، چه ماندنی دارد مؤمن از اینها.
ای عبد الله، و پدرم بمن باز گفت: از پدرانش از پیغمبر (ص) که فرمود: جبرئیل فرود آمد و گفت: ای محمد خدا سلامت میرساند و میفرماید نام مؤمن را از نام خودم باز گرفتم و مؤمن از من است و من از مؤمن، هر که بمؤمنی اهانت کند در برابرم به نبرد برخاسته، ای عبد الله، بمن بازگفت: پدرم از پدرانش از پیغمبر (ص) که روزی فرمود: ای علی با کسی بگو مگو مکن تا نهادش را بدانی اگر خوب است خدا دوستش را واننهد و اگر بد است بدیهاش او را بس است، و اگر خواهی کاری باو کنی بیش از آنچه خودش از معاصی خدا عز و جل کند نتوانی.ای عبد الله و بمن بازگفت: پدرم از پدرانش از پیغمبر (ص) که فرمود: کمترین کفر اینکه کس از برادرش کلمه‌ای شنود و آن را بخاطر سپارد بقصد آن برادر را رسوا کند، آنانند که بهره‌ای ندارند، ای عبد الله و پدرم بمن بازگفت از قول پدرانش تا علی (ع) که فرمود:هر که در باره مؤمن آن را گوید که دو چشمش دیده و دو گوشش شنیده آنچه او را زشت کند و آبرویش ببرد از آنانست که خدا عز و جل فرم وده (19- النور) راستی کسانی که دوست دارند فاش شود هرزگی در باره آنان که گرویدند عذاب دردناک دارند.ای عبد الله و بمن بازگفت پدرم از پدرانش از علی (ع) که هر که از برادر مؤمنش حکایتی کند که آبرویش را ببرد و دشنامش دهد خدا او را درگیر خطایش کند تا از آنچه گفته خود را بدر کند فرمود: و هرگز نتواند خود را از آن بدر کند، و هر که برادر مؤمنش را شاد کند اهل بیت (ع) را شاد کرده، و هر که اهل بیت را شاد کند رسول خدا را شاد کرده، و هر که رسول خدا را شاد کند خدا را شاد کرده، و هر که خدا را شاد کند بر خدا سزاوار است که او را به بهشت برد، سپس من بتو سفارش کنم بتقوی از خدا و برگزیدن طاعتش و چسبیدن برشته او که هر که برشته خدا چسبد براه راست رهنمون شده از خدا بترس و کسی را برضای خدا و خواستش مقدم مدار که این سفارش خدا عز و جل است بر خلقش و جز آن را از آنها نپذیرد و جز آن را بزرگ نشمارد، و بدان که مردمان بچیزی بزرگتر از تقوی گمارده نشدند راستش که آن سفارش ما خاندانست (1) پس اگر توانی دست بچیزی از دنیا نزنی که فردا از آن بازپرسی داری همان کن. نوفلی گفت: چون نامه امام صادق (ع) به نجاشی رسید آن را خواند و گفت بخدای یگانه راست گفته مولایم کمتر است که کسی بدین نامه عمل کند جز که نجات یابد و پیوسته تا عبد الله زنده بود بدان عمل میکرد. (در اینجا یک سند طولانی از شهید ثانی تا ابن قولویه آورده که ترجمه ندارد و سود عمومی هم ندارد).
(2) 78- کتاب زید نرسی: گفت شنیدم امام ششم (ع) میفرمود: بپرهیزید از در آمیختن با شاهان و دنیاداران که آن نعمت خدا را در چشمتان خرد نماید و بدنبال کفرتان کشد، و بپرهیزید از همنشینی با شاهان و دنیاداران که دینتان را ببرد بدنبال نفاقتان کشد و آن دردیست خزنده و بی‌درمان، و سخت دلی آورد و خشوع را برد، و بر شما باد بتو ده مردم و میانه حال آنها که گوهر آدمی را نزد آنها یابید، و بپرهیزید از چشم داشت بدان چه دنیاداران دارند که هر که بر آن دوزد اندوهش دراز شود و خشمش فرو نکشد و نعمت خدا در برش اندک نماید و شکرش برای خدا کم شود، بزیردستت نگر تا قدر نعمت خدا را بشناسی و فزونیش را بایست شوی وجودش بر تو ببارد.
(3) 79- اعلام الدین: از اویس قرنی ره روایت است که در جواب مردیکه باو گفت: حالت چونست؟ گفت: چگونه باشد حال کسی که صبح کند و گوید: بشب نرسم و شب کند و گوید به صبح نرسم، مژده بهشت گیرد و کارش را نکند و از دوزخ حذرش دهند و آنچه موجب آنست واننهد، بخدا یاد مرگ و غمها و سختیهاش و یاد هراس ورود بآن جهان و هراسهای روز قیامت برای مؤمن در این دنیا شادی نگذاشته و حقوق الهی طلا و نقره برای ما بجا ننهاده، و حقگزاری مؤمن برای مؤمن دوستی برایش نگذاشته، امرشان کنیم بمعروف و نهی از منکر و آبروی ما را میبرند و ما را بجریمه و عیب و گناهان بزرگ متهم میکنند و یارانی هم از فاسقان دارند،، راستش بخدا این جلوگیر ما نیست از اینکه بحق خدا در میان آنها قیام کنیم.