تأسیس مؤسسه در راه حقّ در قم

تاریخ ارسال:د, 01/06/1397 - 12:16

شایان ذکر است در این مقام گوشه ای از خدمات آن وجود مبارک (آیت اللَّه خرازی) را به رشته تحریر درآورم و آن تأسیس مؤسسه در راه حقّ در سال 1343 هجری شمسی در شهر مقدّس قم می باشد که حقیر هم شاهد مقدمات تأسیس آن بودم و همچنین توفیق خدمتگزاری اولیه در امور مالی آن را داشتم. اوّلین محصول مؤسسه مبارزه با تشکیلات مسیحیت به نام مژدگانی بود که با پخش جزواتی رایگان به درب منازل ضمن عضوگیری، اذهان جوانان مسلمان را به انحراف می کشانید. مؤسسه احساس مسؤولیت در مقابل انحراف جوانان مسلمان این مرز و بوم نمود؛ زیرا دشمنان اسلام از شش جهت آنها را هدف تبلیغات مسموم خویش قرار داده بودند. کمونیست از یک سو، مسیحیت از سوی دیگر، بهائیت از طریقی و فرهنگ وارداتی غرب از جهتی دیگر جوانان ما را به سوی بی بندوباری و عدم مسؤولیت اجتماعی می کشانیدند و همچنین مراکز فساد و عشرت کده ها و خانه جوانان در زمان قبل از انقلاب آن چنان نسل جوان ما را به سوی انحطاط و نیستی به مصداق (روزی آگه شوی از حال دلم ای صیاد که به کنج قفسم نیست به جز مشت پری) کشانیده بودند. در این موقعیت حساس بود که مؤسسه در راه حقّ، قدم به میدان مبارزه نهاد و در اوّلین مرحله با پخش جزواتی اعتقادی در عین حال مستدل و متقن در سطح جامعه جوان، به مدت دو سال ذهن جوانان مسلمان را که تحت تأثیر

شوائب ضلالت مسیحیت قرار گرفته بودند پاک نمود و بعد از این مدت دو مجموعه از جزوات منتشره تحت عنوان «در جستجوی حقیقت و پس از جستجوی حقیقت» منتشر نمود و در مرحله بعد جزواتی اعتقادی و مکاتباتی در سطح مدارس و دبیرستان ها و دانشگاه ها منتشر نمود. چنانچه خواننده ای بخواهد به خدمات این مؤسسه در طول زمان متمادی چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب مطلع شود، با مکاتبه با مؤسسه در راه حقّ می تواند اطلاعات جامعی در این رابطه پیدا نماید. (من از مفصل این قصه مجملی گفتم...) در خاتمه لازم دانستم نسبت به امور اقتصادی مؤسسه یادآور شوم که در ابتدای تأسیس جزواتی به طور رایگان در اختیار خوانندگان قرار می گرفت و بودجه آن توسط دوستان از طریق قبوض پنجاه ریالی که چاپ شده بود در مقابل هر پنجاه ریال قبضی ارائه می شد. کم کم با استقبال خوانندگان بودجه موجود جوابگوی تکثیر نشریه ها نبود. لذا به فکر چاره اندیشی در سطح بودجه بالاتری افتادیم. حقیر به محضر آیت اللَّه خرازی پیشنهاد نمودم چنانچه اجازه بفرمایید با یکی از دوستان خیّر به نام آقای حاج محمود لولاچیان که از نزدیک با وی مراوده و دوستی دارم، موقعیت مؤسسه را از نظر مالی در میان بگذارم. امید است که نتیجه مطلوبی گرفته شود؛ زیرا هرگونه مشکلی را که به ایشان ارجاع می دهند به دستشان گره گشایی می شود. با موافقت معظم له به ایشان مراجعه و موقعیت مؤسسه را برایشان تشریح نمودم و قرار شد یک روز جمعه جهت صرف صبحانه به خدمت ایشان برسیم. در روز موعود در معیّت حضرت آیت اللَّه خرازی به منزل

آقای لولاچیان رفتیم. پس از معارفه و صرف صبحانه، معظم له شرح جامعی از خدمات مؤسسه را برای ایشان بیان نمودند. و فرمودند در این مدت که جوانان مسلمان تحت پوشش خدمات مؤسسه می باشند، درصد کمی از خلاء اعتقادی آنها را پر نموده است؛ زیرا امکانات مالی مؤسسه اجازه بیش از این را به ما نمی دهد. سپس مجموعه جزواتی را که تا آن روز چاپ و منتشر شده بود، ارائه فرمودند. جناب آقای لولاچیان پس از آنکه خلاصه ای از آن مجموعه را مطالعه فرمودند، آن چنان تحت تأثیر بیانات آیت اللَّه و خواندن جزوات قرار گرفتند که ناخودآگاه اشک از چشمانشان جاری شد و عرضه داشتند به مصداق (از تو به یک اشارت از من به سر دویدن) این جانب آمادگی هرگونه امکانات مالی جهت پیشبرد اهداف مؤسسه را تضمین می نمایم. از آن روز به بعد ارتباط تنگاتنگی با مؤسسه برقرار نمودند. و شب های جمعه هر هفته جهت تأمین بودجه مؤسسه جلسه ای در تهران تشکیل می دادند و حضرت آیت اللَّه خرازی در آن جلسه حاضر و گزارش فعالیت های مؤسسه و پیشرفت های آن را به عرض دوستان می رسانیدند. امور مالی مؤسسه بدانجا رسید که فراموش نمی نمایم قبل از انقلاب جلسه ای را جناب آقای لولاچیان در تهران خیابان ظفر در منزل یکی از دوستان متدین و هوادار مؤسسه منعقد نمود که در آن مجلس مدعوین آن گروهی از تجار و همچنین حضرات آیات جناب آقای خرازی و آقای مصباح یزدی و آقای استادی که از فعالین مؤسسه بودند شرکت داشتند. و پس از سخنرانی آقایان در رابطه با خدماتی که مؤسسه در ایران اسلامی و در سطح

برخی ممالک اسلامی ارائه داده بود، مبلغ چهارده میلیون تومان جهت بودجه یک سال مؤسسه جمع آوری گردید.

جناب آقای لولاچیان به این مقدار هم بسنده ننمودند، بعد از این با بودجه کلانی که تهیه نمودند مکان فعلی مؤسسه را که در کوچه آقازاده قم می باشد خریداری و بعد از تخریب، بنای معظمی ساخت و ساز نمودند که در حال حاضر مورد استفاده مؤسسه می باشد. و همچنین زمین وسیعی در خارج شهر قم خریداری و چاپ خانه ای تأسیس و کتاب ها و جزوات منتشره به زبان های مختلف در سطح ایران و ممالک اسلامی چاپ و منتشر می گردید، ضمناً یکی از دوستان حاج آقا لولاچیان در سال حدود 1365 هجری شمسی جناب آقای حاج حسن آقا پور عظیما یکی از خیرین محترم تهران زمینی در قسمت شرقی بیمارستان سینا خریداری و جهت مؤسسه وقف و اقدام به ساخت پاساژ نمودند که هم اکنون بخشی از هزینه های مؤسسه از درآمد آن موقوفه می باشد. ناگفته نماند خدمات روشنگرانه فرهنگی مؤسسه قبل از انقلاب کمک مؤثری در پیشبرد اهداف انقلاب نمود. و شایان ذکر است بعد از انقلاب خدمات مؤسسه را به محضر حضرت امام عرضه داشتند و مورد توجّه معظم له واقع شد و دستور فرمودند جهت توسعه خدمات مؤسسه هر ماه مبلغ سیصد هزار تومان به بودجه آن کمک شود و هنوز هم که حدود چهل سال از عمر مؤسسه می گذرد لب تشنگانی که از خلاء اعتقادی رنج می برند، از چشمه زلالی که از مؤسسه جاری است سیراب می شوند. حقیر به ضرس قاطع و یقین اعتقاد دارم خدماتی را که مؤسسه در سطح جامعه اسلامی ارائه داد بی شک از

توجهات خاصه حضرت ولی عصر عجل اللَّه تعالی فرجه الشریف برخوردار بود و این توجّه همچنان ادامه دارد.

این همه آوازه ها از شه بود

گرچه از حلقوم عبداللَّه بود

«من کان للَّه کان اللَّه معه»

نقل داستانی از مرحوم حجهالاسلام حاج شیخ حسنعلی اصفهانی در رابطه با چند داستان و رؤیایی که از مرحوم حاج سیّد مهدی خرازی نقل نمودم مناسب دیدم داستانی از لسان ایشان که برای حقیر نقل نموده بودند به عرض برسانم. و آن داستان درباره سالک الی اللَّه و صاحب نفس قدسی و روح ملکوتی، آیه الحق، محبّ اهل بیت عصمت و طهارت، جناب حجت الاسلام حاج شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی می باشد.(47) امّا نقل داستان: مرحوم حاج سیّد مهدی فرمودند زمانی قصد زیارت و تشرف به خدمت حضرت ثامن الحجج علیه السلام داشتم. اخوی بنده مرحوم حاج سیّد مصطفی خرازی فرمودند چنانچه مشرف شدی و پس از زیارت موفق به دیدار جناب حاج شیخ شدی سلام بنده را خدمت ایشان عرض نما و جهت سلامتی کسالت حقیر، درخواست دعا کن؛ زیرا مدّتی است که مبتلا به دل درد مزمن شده ام و هرچه به اطباء مراجعه نموده ام نتیجه ای نگرفته ام. شاید به برکت انفاس قدسیه ایشان، خداوند متعال حقیر را شفا عنایت فرماید.(48)

در هر صورت مرحوم حاج سیّد مهدی فرمودند پس از آنکه به زیارت حضرت ثامن الحجج علیه السلام توفیق پیدا نمودم به قصد زیارت جناب حاج شیخ به محل اقامت ایشان که در حوالی مشهد بود رفتم. پس از آنکه به محضر ایشان مشرف شدم بعد از مدّت کوتاهی که در خدمت ایشان بودم، هنگام مراجعت پیغام اخوی را به ایشان عرض نمودم. معظم له پس از

دعا درباره اخوی از زیر تشکی که بر روی آن جلوس فرموده بودند انجیری درآورده و به حقیر عنایت کردند و فرمودند این انجیر را میل کن ان شاء اللَّه تعالی درد معده اخوی خوب خواهد شد. من در ذهنم گذشت که معده اخوی مبتلا به درد می باشد، معده من که سالم است، به چه دلیل من انجیر بخورم و درد معده اخوی که هزار کیلومتر با من فاصله دارد خوب شود! در هر صورت حقیر انجیر را در حضور جناب حاج شیخ به امر ایشان تناول نمودم. پس از استجازه از محضر معظم له مرخص گردیدم و به تهران مراجعت نمودم و چون اخوی را ملاقات نمودم به من فرمودند قبل از آنکه شما به تهران بیایی دل درد من خوب شده و اثری از درد در من نمی باشد.

آری، این نمونه ای از ولایت الهی است که در اولیاء خود از کمّلین و اوحدیّ(49) از بندگان خاص خود قرار می دهد. که در هر چیزی به اذن خداوند متعال در حدّ سعه وجودی شان تصرف می نمایند. انجیری را که به مرحوم حاج سیّد مهدی می دهد و می فرماید تناول کن در ظاهر بهانه ای بیش نیست جهت آنکه کسی درباره ایشان غلو ننماید امّا در باطن امر در مرحوم آقا سیّد مصطفی تصرف ولایتی می نماید و دل درد ایشان را خداوند متعال شفا عنایت می فرماید.