نمونه ای از تصرف مرحوم شیخ

تاریخ ارسال:س, 01/07/1397 - 07:06

از مرحوم شیخ الواعظین که یکی از ممتازترین شاگردان مکتب سیر و سلوک جناب شیخ بود و در وصف کمالات معنوی و روح صمدانی معظم له داد سخن می داد، داستانی از ایشان شنیدم. در منبر نقل می فرمود که در زمان پهلوی اوّل که به

دستور آن ملعون عمامه اهل علم را ممنوع اعلام کرده بود، روزی حضرت شیخ از محلی به سوی منزل خویش رهسپار بودند. در این هنگام پاسبان بخت برگشته ای به جناب شیخ برخورد می کند و با وقاحت و بی شرمی می گوید: آشیخ عمامه ات را بردار. جناب شیخ به او توجهی نمی کند و به راه خود ادامه می دهد. برای بار دوم با بی ادبی دست به سوی عمامه معظم له می برد که آن را بردارد. جناب شیخ می فرماید: «سر جای خود بایست». و به رفتن خویش ادامه می دهد. همین که پاسبان قصد می کند که به دنبال ایشان برود متوجه می شود نمی تواند از جای خود حرکت نماید. هرچه به خود فشار می آورد می بیند قدرت حرکت از او سلب شده. مردم را به کمک می طلبد. مردم رهگذر که این منظره را می بینند در اطراف او جمع می شوند و هرچه تلاش می نمایند نمی توانند او را از جای خود حرکت دهند. این خبر را به بستگان پاسبان می دهند و آنها هم کاری از دستشان بر نمی آید. در این هنگام شخصی از راه می رسد، از پاسبان می پرسد چه شد که به این مصیبت مبتلا شدی؟ پاسبان ماوقع را بیان می کند. آن شخص به اطرافیان وی می گوید این شیخی را که نشانی می دهد، جناب آقای حاج شیخ حسنعلی نخودکی می باشد، نزد او بروید و از او عذرخواهی نمایید. شاید از گناهش درگذرد. بستگان به منزل جناب شیخ رفته و عذر تقصیر پاسبان را می خواهند. حضرت شیخ به ایشان می فرماید بروید و به او بگویید: حاج شیخ می گوید از سر جای خود برو. وقتی بستگان پاسبان پیغام شیخ را به او می رسانند پاسبان بلادرنگ از جای

خود که به زمین میخکوب شده بود توان حرکت کردن را به دست می آورد.