داستانی دیگر از تصرف ولایتی مرحوم جناب شیخ

تاریخ ارسال:س, 01/07/1397 - 07:08

از همان تلمیذ جناب شیخ در منبر شنیدم فرمودند: زمانی که پهلوی دستور کشف حجاب زنان و متّحد الشکل شدن مردان را صادر نمود، مردم مشهد به عنوان مخالفت فرمان پهلوی در مسجد گوهرشاد اجتماع و تحصن نمودند. در آن موقع پاکروان استاندار شهر مقدّس مشهد بود. برای رفع تحصن مردم و مخالفت با فرمان پهلوی و رفع قائله مسجد دستور داد مردمی را که در مسجد اجتماع نموده بودند مورد اصابت گلوله قرار داده و به خاک و خون کشانیدند. و آنقدر مردم را شهید و زخمی نمودند حتی آنهایی که به شبستان های مسجد پناه برده بودند از آسیب گلوله های مهاجمین در امان نماندند تا جایی که یکی از شبستان ها از کثرت کشتار، به نام مسجد خون شهرت یافت. بعد از این واقعه پاکروان به مرور زمان مبتلا به دل درد شده و روز به روز دل درد او شدیدتر می گردید و اطبّاء از معالجه او عاجز حتی مأیوس شدند. بعضی از اطرافیان پاکروان پیشنهاد کردند که شیخی در مشهد می باشد که امراض لاعلاج را معالجه می نماید. مشارالیه تا اسم شیخ می شنود با حالت تنفر می گوید اسم این طایفه را نزد من نیاورید. سپس دل درد ایشان رو به شدت می گذارد و غیرقابل تحمل می گردد. از روی ناچاری می گوید بروید او را بیاورید. اطرافیان به محضر جناب شیخ رسیده و موقعیت پاکروان را بازگو می نمایند و از وی استدعای تشریف فرمایی می نمایند.

جناب شیخ به اتفاق اطرافیان بر بالین وی حاضر می شود. وقتی که وارد اتاق او می شود پاکروان را در بستر بیماری در حال ناله کردن می بیند. می فرماید شما را چه می شود؟ ایشان عرض می کند آقا این دل درد امان مرا بریده و معالجات اطبّاء کوچک ترین اثری در من ننموده. جناب شیخ با نوک عصای خود روی شکم پاکروان می گذارد و می فرماید اینجای شکمت درد می کند؟ وقتی نوک عصای جناب شیخ به شکم پاکروان می رسد عرض می کند آقا دیگر درد احساس نمی کنم. سریع از جای خود بر می خیزد و می گوید بروید دسته چک مرا بیاورید. وقتی دسته چک ایشان را می آورند مبلغ 2000 تومان آن زمان که شاید بیش از 20 میلیون تومان زمان ما باشد روی چک می نویسد و تقدیم جناب شیخ می نماید. معظم له می فرماید ما به پول احتیاجی نداریم. از پاکروان اصرار و از جناب شیخ انکار.
پاکروان می گوید تا از من چیزی نخواهی نمی گذارم تشریف ببرید. جناب شیخ می فرماید: حال که چنین است شنیده ام که شهرداری مشهد جهت تعریض یکی از خیابان مشهد که در او امام زاده ای به نام گنبد سبز می باشد قصد تخریب آن را دارد. دستور دهید که از تخریب آن جلوگیری نمایند.
پاکروان از درخواست جناب شیخ استقبال نموده پس از رفتن ایشان دستور می دهد اطراف امام زاده را فلکه نمایند. و امام زاده را در وسط فلکه قرار دهند و از آن زمان تا به حال به همان صورت باقی مانده و مردم از زیارت نمودن آن امام زاده بهره مند می شوند و حقیر هم در عنفوان جوانی با بعضی از دوستان به زیارت آن امام زاده مشرف شدیم.

تذکر: اگر خواننده ای از ما

بپرسد آیا باورکردنی است نوک عصایی که از چوب ساخته شده به شکم پاکروان برسد دل دردی را که اطبّاء از مداوای آن عاجز شده شفا بخشد؟ می گوییم بسیار سهل و آسان است؛ زیرا عصایی که در دست حضرت موسی علیه السلام بود و توسط آن گوسفندانش را به طرف علف زارها و چشمه سارها هدایت می فرمود خداوند متعال با قدرت لایزالی خود آن عصا را در مقابل فرعون به صورت اژدها در می آورد، در درجه نازله در عصای جناب شیخ هم اثر برطرف کردن درد شکم لاعلاج پاکروان را و بنا بر مصلحتی که حفظ آثار مزار یکی از امام زادگان به نام گنبد سبز باشد موقتاً شفا می بخشد. این است تصرف در اشیاء عالم که شیعه آن را «ولایت من عنداللَّه» می نامد. مؤیّد این معنا حدیث قدسی است که خداوند متعال می فرماید: «عبدی اطعنی حتی اجعلک مثلی انا اقول للأشیاء کن فیکون و انت تقول کن فیکون»(52).