رابطه اخلاق و سياست در انديشه امام خمينى
مقدمه:
اهمیت سياست و اخلاق و نقش آنها در زندگى آدمى، انجام پژوهش در اين زمينه و روشن شدن بيشتر اين مفاهيم را ضرورى مى سازد به ويژه از آن روى كه روشن شدن تعاملات اخلاق و سياست، تكليف بسيارى ديگر از مقولات با شناخت چگونگى ارتباط اخلاق و سياست در هر شرايط و روند تاريخى، مى توان دريافت كه چه عواملى در اين ارتباط مؤثرند و چگونه اين دو موارد مختلف بر يكديگر تأثير گذارده و با يكديگر تعامل مى كنند كه وضعيت جامعه در آن شرايط متفاوت و متمايز از وضعيت ديگر مى شود. اين مسأله را مى توان در زمانه و شرايط فعلى نيز پى گرفت و آثار و پيامدهاى احتمالى آن را دريافت و در جهت تحقق درست مفاهيم ارزشى در حوزه عمومى، سياست گذارى و برنامه ريزى نمود. با اين قصد و هدف، تعامل اخلاق و سياست در انديشه امام خمينى مورد بررسى قرار گرفت.
پرسشى كه قصد پرداختن بدان را داريم اين است كه آيا امام خمينى توانست سازمان جديدى در اخلاق و سياست ايجاد نمايد و موفق به ايجاد تغييراتى در نظم موجود آن گردد؟ و اگر توانسته به چه طريقى اين كار را انجام داده است؟ در پژوهش حاضر انديشه هاى اخلاقى و سياسى امام خمينى مورد توجه قرار مى گيرد و در كنار آن به عوامل محيطى و فكر رى در ارائه انديشه امام و ايجاد تحول در انديشه وى اشاره مى شود.[1]
اخلاق:
آثار اخلاقى امام خمينى، عمدتاً پيش از آغاز مبارزات گسترده سياسى وى تأليف شده اند. اگر كشف اسرار را اولين اثرى بدانيم كه امام در واكنش به شرايط زمان در سال 1322 تأليف نموده است، كتاب شرح دعاى سحر وى در سال 1307 و چهل حديث در 1318 تأليف شده اند. كتاب آداب الصلاه نيز در 1321 نگاشته شده است. پس از اين دوره ها، مبارزات سياسى امام آغاز مى شود. مباحث فقه حكومتى امام و به طور خاص بحث ولايت فقيه زمانى نگاشته شد كه امام به دليل مخالفت با برنامه هاى شاه در تبعيد به سر مى برد. نكته اى كه در اين سال ها در تأليفات امام و سخنرانى هاى او مورد تأكيد زياد قرار مى گرفت نشان دادن اين مطلب بود كه اسلام منحصر به عبادات و اخلاقيات نيست، بلكه تمامى احكام آن سياسى و داراى مضمون اجتماعى است. از اين رو امام در سال هاى مبارزه با دولت شاهنشاهى مى كوشد تا نوعى اخلاق سياسى را به نمايش بگذارد. اين قضيه به دليل مشى حكومتى شاه و شرايط موجود در ايران به ويژه پس از قضاياى انقلاب سفيد و لايحه انج من هاى ايالتى و ولايتى و بى احترامى نسبت به برخى موازين اسلامى صورت گرفت.
عمده آثار اخلاقى امام عبارتند از: شرح چهل حديث، شرح حديث جنود عقل و جهل، امام خمينى: «جميع ملكات و اخلاق نفسانيه تا نفس در اين عالم حركت و تغير است و در تحت تصرف زمان و تجدد واقع است و داراى هيولى و قوه است، قابل تغيير است و انسان مى تواند جميع اخلاق خود را متبدل به مقابلات آنها كند»
از نظر امام خمينى، عدالت نه تنها خواست فطرى بشر است بلكه از جمله سنن الهى، يكى از مقاصد قرآن، هدف اسلام و هدف ارسال پيامبران است
جهاد اكبر و مبارزه با نفس. برخى از مطالب اخلاقى نيز به طور پراكنده در آثارى مانند اسرار الصلا ه، آداب الصلاه و تقريرات فلسفى آمده است. برخى مبانى مورد پذيرش امام، در اين كتب كه اثر مستقيمى بر تفكر اخلاقى او داشته است. از اين قرارند:
يكم. دو بعدى بودن انسان: دوگانگى وجود انسان از مباحثى است كه در ابتداى كتاب چهل حديث مطرح شده است. امام به طريق پيشينيان خود انسان را داراى دو نشئه مى داند: نشئه ظاهره دنيويه كه بدن او است و نشئه باطنه غيبيه ملكوتيه كه از عالم ديگر است.
دوم. مقامات سه گانه نفس انسانى: نفس انسان داراى مراتب و درجاتى است و هر درجه، جنودى رحمانى يا شيطانى دارد كه هميشه ميان آنها نزاع و جدال است.
اين جنود مى توانند از جنود شيطانى و يا جنود رحمانى باشند. آنچه مهم است حفظ توازن و تعادل در كاربرد اين قوا است تا يكى از آنها بر انسان غالب نيايند. تعادل فوق تحت قوانين عقل و شرع حاصل مى شود. سبب بعثت پيامبران نيز همين شمرده شده است تا انسان ها تسليم جنود شيطان نگردند. از جمله پيشنهادهاى امام در اين مرحله ضبط خيال و جلوگيرى از غلبه خيالات فاسد است. راه ديگر، موازنه ميان قوا و خوب و بد كردن آنها است. مقام سوم نفس مقام عقل است كه امام در چهل حديث اشاره زيادى به آن نكرده است.
سوم. قابليت انعطاف و تغييرپذير بودن انسان: شرط لازم براى ايجاد هرگونه دگرگونى در خلقيات انسان اين است كه تحول پذيرى روح انسان در اين دنيا پذيرفته شود. امام به كرات اين نكته را يادآور شده است كه انسان مادامى كه در اين دنيا است و به ويژه اگر در ايام جوانى به سر مى برد، راحت تر مى تواند اخلاق خود را اصلاح نمايد. اصل اختيار و اراده آدمى نيز چنين امرى را اقتضا مى كند، در غير اين صورت بحث از ارسال پيامبران، اصلاح اخلاق و كيفر و پاداش انسان بى فايده بود. امام در اين مورد مى نويسد:
«جميع ملكات و اخلاق نفسانيه، تا نفس در اين عالم حركت و تغير است و در تحت تصرف زمان و تجدد واقع است و داراى هيولى و قوه است، قابل تغيير است و انسان مى تواند جميع اخلاق خود را متبدل به مقابلات آنها كند.»[2]
چهارم. ابتداى اخلاق بر دين :دستيابى به معرفت الهى و فهم اسرار شريعت و علم باطنى با رعايت ظاهر شريعت. عمل به دستورات شرع و تأسى به سنت رسول الله حاصل مى شود. جهاد اكبر نيز غلبه انسان بر قواى ظاهرى و بيرون راندن جنود شيطان از تن است.[3] امام در جايى اظهار مى دارد كه:
«تا انسان متأدب به آداب شريعت حقه نشود، هيچ يك از اخلاق حسنه از براى او به حقيقت پيدا نشود و ممكن نيست كه نور معرفت الهى در قلب او جلوه كند و علم باطن و اسرار شريعت از براى او منكشف شود.»[4]
پنجم. سعادت: فهم سعادت و عوامل مؤثر در آن در انديشه امام خمينى، كليد فهم بسيارى از مباحث اخلاقى و اجتماعى وى و راه دريافت فهم ارتباط اخلاق و سياست در انديشه او است. امام، سعادت را دريافتن لذت و امور ملايم مى داند از اين رو ملاك آن يافتن و دريافت ملايمات است. با اين حال درك سعادت در مورد انسان كمى دشوارتر است؛ نخست به دليل پيچيدگى وجود انسانى از اين جهت كه صاحب قوا و مراتب گوناگون است و بايد سعادت تمامى قوا را به دست آورد و سپس به دليل محدود نبودن حيات انسان به اين دنيا و در نظر گرفتن سعادت با تصور وجود دنياى ديگرى براى انسان.[5]
سعادت با تزكيه مراتب سه گانه انسان يعنى قواى جسمانى، خيال و باطن و قوه عاقله به دست مى آيد. اين قوا بايستى با عمل به قوانين الهى به صورت قواى انسانى درآيد. براى رسيدن به سعادت، تعديل و تقويت عقل عملى و نظرى لازم است. عقل نظرى بايد ب ه مقام فعليت درآيد و حقايق عالم را آن چنان كه هست و نظام وجود را به آن نحوى كه مبدأ و معاد است درك كند. عقل عملى نيز بايد انسان را به عمل صالح و تصفيه قواى جسمانى رهنمون شود. براى تعديل قواى جسمانى وجود عدالت ضرورى است.[6]
بنابراين از نظر امام در كنار لزوم دارا بودن عقايد صحيح، اخلاق و هر عملى كه انسان را در زندگى فردى و اجتماعى او به سعادت نزديك سازد، از لوازم سعادت محسوب مى گردد.
ششم. معيار بودن عدالت در اخلاق: عدالت غايت اخلاق شمرده مى شود؛ زيرا به معناى صحت و درستى تمامى قوا مى باشد. امام عدالت را عبارت از تمام فضايل مى داند، نه جزئى از آن و عدالت را حد وسط بين افراط و تفريط و غلو و تقصير و يا تعديل جميع قواى باطنيه و ظاهريه و روحيه و نفسيه تعريف مى كند. از نظر امام عدالت همان صراط مستقيم است و در اين مورد مى نويسد:
«... طريق سير انسان كامل از نقطه نقص عبوديت تا كمال عز ربوبيت، عدالت است كه خط مستقيم و سير معتدل است و اشارات بسيارى در كتاب و سنت بدين معنى است چنانچه صراط مستقيم، كه انسان در نماز طالب آن است، همين سير اعتدالى است ... و اعتدال حقيقى جز براى انسان كامل كه از اول سير تا منتهى النهايه وصول هيچ منحرف و معوج نشده است، براى كسى ديگر مقدور و ميسور نيست ... و چون خط مستقيم واصل بين دو نقطه، بيش از يكى نيست، از اين جهت، فضيلت به قول مطلق و سير بر طريق عدالت و بر سبيل اعتدال، بيش از يكى نيست؛ ولى رذايل را انواع بسيار بلكه غيرمتناهى است.»[7]
از نظر امام خمينى، عدالت نه تنها خواست فطرى بشر است،[8] بلكه از جمله سنن الهى،[9] يكى از مقاصد قرآن،[10] هدف اسلام[11] و هدف ارسال پيامبران[12] است. از اين رو است كه در سعادت انسان تأثيرى غيرقابل انكار دارد.
هفتم. تقدم اخلاق شخصى و فردى بر اخلاق جمعى و توجه به بعد اجتماعى اخلاق: آنچه در كتاب چهل حديث امام و كتب ديگرى از ايشان همچون جهاد اكبر ذكر شده است، توجه دادن خوانندگان به اصلاح احوال شخصى است. شايد اين مسأله باعث اين گمان شود كه امام نگاهى فردى و شخصى به اخلاق داشته اند. اما دقت در اين كتب و آثار بعدى امام چنين گمانى را رد مى كند. نگاه امام به اخلاق، از زاويه فردى آن است؛ زيرا اخلاق به احوال درون انس ان مى پردازد و اصلاح جامعه نيز در گرو اخلاق صحيح رهبران و شهروندان آن است. از اين منظر است كه اخلاق، كاركردى اجتماعى مى يابد كه در آثار سياسى و فقهى امام مطرح شده است. با وجود اين در كتب اخلاقى وى نيز اشاراتى به اين مطلب صورت گرفته است. براى نمونه در حديث هفتم از كتاب چهل حديث كه به غضب اختصاص يافته است، جنبه هاى افراط و تفريط اين صفت بحث و به اين نكته اشاره شده است كه قوايى مانند غضب نبايد به كلى از وجود انسان پاك گرداند، بلكه بايد در حد اعتدال باشند؛ چرا كه فوايدى براى جامعه و حفظ وجود انسان دارند مانند: دفع موذيات و مضرات از جامعه و شخص، جهاد با دشمنان دين و حفظ جان و مال و ناموس بشر،[13] رفع مفسدات نظام عائله و نظام جامعه و مدينه فاضله، سد ثغور و حدود مملكت و حفظ نظام ملت و بقاى قوميت، نگهبانى از تهاجم اشرار به مدينه فاضله، جهاد با دشمنان انسانيت و ديانت، اجراى حدود و تعزيرات و سياسات الهى جهاد با نفس و غيره، امام آغاز جنگ جهانى دوم به دست هيتلر و كشته شدن تعداد زيادى از انسان ها را نتيجه انحراف اين قوه ذكر مى كند.[14]
سستى و تفريط در قوه غضبيه نيز آسيب هاى زيادى به همراه دارد همچون سستى در امر به معروف و نهى از منكر، جلوگيرى ننمودن از ظلم ستمكاران، قلت ثبات و فرار از جنگ و ف رونشستن از اقدام در مواقع ضرورت و بدتر از همه تن در دادن به ننگ و عار و ذلت و مسكنت.[15]
در كتاب شرح جنود عقل و جهل به آثار اجتماعى برخى صفات اخلاقى همانند عدل، تعديل قوه غضبيه، ثبات و پايدارى نفس، سعه صدر و عزت نفس، رفق و مدارا با مردم و غيره اشاره شده است. از نظر امام، مبارزه با ايادى استعمار و دشمنان اسلام، منوط به مقاومت در برابر حب نفس و جاه و كبر و غرور است
«هيچ حركتى و عملى در فرد و جامعه نيست مگر اين كه مذهب اسلام براى آن حكمى مقرر داشته است»
عدل مطلق تمامى فضايل باطنى، ظاهرى، روحى و جسمى را در برمى گيرد؛ زيرا عدالت عبارت از اعتدال قواى ثلاثه يعنى قوه شهويه، غضبيه و شيطانيه[16] است. از آنجا كه مبدأ تهذيب نفس تعديل قواى سه گانه است و عدالت همان عمل به حد وسط است، بنابراين طريق سير انسان كامل از نقص تا كمال، خط مستقيم و سير معتدل يعنى همان عدالت مى باشد[17] و از اين رو انسان كامل متخلق به تمامى صفات نيكو و برى از تمامى مهلكات اخلاقى مى باشد. اهميت اين مطلب در بحث ولايت فقيه امام نيز خود را نشان داده است؛ زيرا در آنجا ايشان يكى از صفات ولى فقيه را عدالت قرار داده است تا از تمامى فضايل انسانى بهره مند باشد.[18]
هشتم. تربيت انسان هدف بعثت انبيا: مطابق نظرات امام، موضوع علم همه انبيا انسان است. اساساً انبيا براى انسان سازى و رساندن انسان به تكامل و سعادت مبعوث شده اند زيرا اساس عالم بر تربيت انسان است.[19] بر اين اساس امام نيز برنامه خود را ادامه راه انبيا كه همان انسان سازى است مى داند.
تعريف اخلاق از نظرگاه امام خمينى، مشابه تعاريف مشهور علماى اخلاق يعنى، تعادل قواى آدمى و رسيدن به عدالت و رعايت حد وسط است. آنچه ذكر آن اهميت دارد اين است كه امام بيش از اخلاق نظرى و پرداختن به جزييات قواى آدمى، به اخلاق عملى و تأثير اخلاق بر زندگى افراد تأكيد مى نمايد. وى برخلاف ساير علماى اخ لاق كه در بدو امر به بحث از قواى چهارگانه نفس مى پردازند، اين مبحث را در ذيل بحث كلى ترى قرار مى دهد و آثار و راه حل هاى بيشترى براى آن مى يابد. امام در جايى به اين بحث اشاره نموده است:
«علماى فن اخلاق مجموع فضايل نفس را در تحت چهار جنس داخل كرده اند كه عبارت است از: حكمت، عفت، شجاعت و عدالت. و حكمت را فضيلت نفس ناطقه مميزه دانسته اند؛ و شجاعت را از فضايل نفس غضبيه؛ و عفت را از فضايل نفس شهويه و عدالت را تعديل فضايل ثلاث شمرده اند. و ساير فضايل را به اين چهار فضيلت ارجاع داده اند. و تفصيل و تحديد هر يك از آنها از عهده اين اوراق خارج است و براى امثال ما چندان مفيد نيست.»[20]
در ابتداى كتاب شرح حديث جنود عقل و جهل نيز، انتقادى به اخلاق علمى و تاريخى از سوى امام صورت گرفته است. از نظر وى، مراد از يادگيرى علم اخلاق تهذيب نفس است و تهذيب نيز مقدمه حصول حقايق معارف و لياقت نفس براى جلوه توحيد است،[21] امام به نظر مى رسد در مباحث فلسفى و تاريخى اخلاق از اين مقصود دور مى مانيم. كتبى چون طهاره الاعراق ابن مسكويه يا اخلاق ناصرى تأليف خواجه نص يرالدين طوسى و حتى احياءالعلوم غزالى و كتبى از اين دست، تأثيرى در تهذيب باطن انسان ندارد.[22] به اعتقاد امام، كتاب اخلاقى بايد دواى درد باشد نه نسخه درمان.
علت پرداختن به چنين شرحى از سوى امام اين است كه با حاصل شدن معرفت به جنود عقل و جهل، نسبت به مهلكات و منجيات نفس و طرق طرد و كسب آنها نيز معرفت پيدا مى شود و اين معرفت مقدمه كسب معارف الهى و توحيد است؛ زيرا تمام احكام الهى دو مقصد دارند: مقصد اول كه اصلى است، توجه دادن فطرت به كمال مطلق است و مباحثى مثل مبدأ و معاد و مراتب سلوك عرفانى و نماز و غيره به اين مقصد مربوط است. مقصد دوم كه تبعى است. تنفر دادن فطرت از دنيا است. عمده رياضت ها و بسيارى از فروع شرعى مثل روزه و صدقات و ترك معاصى به اين مقصد مربوط است.[23]
راه حل يا درمان هايى كه امام براى علاج اخلاق قبيح و فاسد در كتاب چهل حديث ارائه مى دهد اغلب درونى است يعنى فرد بايستى با رياضت و تكرار و تذكر و غيره خود را اصلاح نمايد. امام در اين كتاب براى حكومت يا جامعه كار ويژه اى تعريف نكرده است. در كتاب جهاد اكبر، كه به طور خاص براى طلاب علوم دينى، تأليف شده است نيز چنين موردى به چشم نمى خورد. اما در آثار ديگرى از امام براى علاج اخلاق، راهكارهاى بيرونى نيز لحاظ شده است كه نشان گر اهميت محيط در وضعيت اخلاق جامعه است. امام در جايى موانع اخلاق صحيح را درونى و بيرونى دانسته است. موانع درونى با تلاش اشخاص در اصلاح اخلاقشان برطرف مى گردد اما موانع بيرونى كه استبداد و اختناق حاكم بر محيط است، با مبارزه يك شخص رفع نمى گردند، بلكه نياز به مبارزه جمعى افراد جامعه دارد. از اينجا است كه امام از فاز اصلاح به فاز انقلاب منتقل مى شوند و اين تحول را به خوبى مى توان در كتب يا آثار اخلاقى ايشان رديابى نمود. در گفتمان انقلاب، تهذيب اخلاق نه تنها براى نيل به سعادت فردى افراد است، بلكه گامى ضرورى در راه بهبود اخلاق جامعه است. امام در جايى مبارزه با ايادى استعمار و دشمنان اسلام را منوط به مقاومت در برابر حب نفس و جاه و كبر و غرور نموده است.[24]
سياست:
امام خمينى همانند بسيارى از انديشه مندان روشنگر و آگاه به زمان، در طرح انديشه هاى خود، افزون بر توجه به اصول و مبانى دينى، الزامات و شرايط زمانه را نيز در نظر داشته است و مطابق اقتضائات دوره اى كه در آن به سر مى برده است در آراى اجتماعى- سياسى خود تغييراتى داده است. بخشى از اين مطلب به پذيرش اجتهاد از سوى امام مربوط مى شود.
بحث و بررسى آثار سياسى امام خمينى به ترتيب سال هاى زندگانى وى با كتاب كشف اسرار آغاز مى شود. در اين كتاب از انواع حكومت هاى سلطنتى، مشروطه و حكومت اسلامى سخن به ميان آمده است. انديشه مندانى كه به بررسى سيره تحول انديشه امام مى پردازند، توجه زيادى به اين كتاب نموده اند. در جايى از اين كتاب، اساس حكومت سلطنتى به شرط تأمين مصالح مردم پذيرفته شده است:
«آن طور كه ما بيان كرديم اگر سلطنتى و حكومتى تشكيل شود، هر خردمندى تصديق مى كند كه خوب است و مطابق مصالح كشور و مردم است. البته تشكيلاتى كه بر اساس احكام خدا و عدل الهى تأسيس شود بهترين تشكيلات است، لكن اكنون كه آن را از آنها نمى پذيرند، اين ها هم با نيمه تشكيلات هيچ گاه مخالفت نكرده و اساس حكومت را نخواستند به هم بزنند و اگر گاهى هم با شخص سلطانى مخالفت كردند مخالفت با همان شخص بوده، از باب آن كه بودن او را مخالف صلاح كشور تشخيص دادند وگرنه با اصل اساس سلطنت تاكنون از اين طبقه مخالفتى ابراز نشده، بلكه بسيارى از علماى بزرگ عالى مقام در تشكيلات مملكتى با سلاطين همراهى ها كردند، مانند خواجه نصيرالدين و علامه حلى و محقق ثانى و شيخ بهايى و محقق داماد و مجلسى و امثال آنها ... مجتهدين هميشه خير و صلاح كشور را بيش از همه مى خواهند.»[25]
در باب حكومت مشروطه نيز نظر مشابهى از سوى امام ابراز شده است. به اعتقاد وى، اگر قرار است به سبك كشورهاى اروپايى مجلس تشكيل شود و سلطان تعيين گردد، وجود مجتهدين دين دار و عادل نفع بيشترى دارد:
«ما كه مى گوييم حكومت و ولايت در اين زمان با فقها است .... مى گوييم همان طور كه يك مجلس مؤسسان تشكيل مى شود از افراد يك مملكت و همان مجلس تشكيل يك حكومت و تغيير سلطنت مى دهد و يكى را به سلطنت انتخاب مى كند و همان طور كه يك مجلس شورى تشكيل مى شود از يك عده افراد معلوم الحال و قوانين اروپايى يا خود درآرى را بر يك مملكت كه همه چيز آنها مناسب با وضع اروپا نيست، تحميل مى كنند و همه شماها كوركورانه آن را مقدس مى شمريد و سلطان را با قرارداد مجلس مؤسسان سلطان مى دانيد و به هيچ جاى عالم و نظام مملكت برنمى خورد، اگر يك همچو مجلس از مجتهدين دين دار كه هم احكام خدا را بدانند و هم عادل باشند و از هواهاى نفسانى عارى باشند و آلوده حب دنيا و رياست آن نباشند و جز نفع مردم و اجراى احكام خدا غرضى نداشته باشند، تشكيل شود و انتخاب يك نفر سلطان عادل كنند كه از قانون هاى خدايى تخلف نكند و از ظلم و جور احتراز داشته باشد و به مال و جان و ناموس آنها تجاوز نكند، به كجاى نظام مملكت برمى خورد؟»[26]
با وجود اين كه كتاب فوق نخستين كتابى است كه امام در آن به بيان نظرات سياسى خويش در قبال حكومت موجود مى پردازد، اما تمامى منظومه فكرى امام را تا پايان زندگانى وى در برگرفته است. در همين كتاب حكومت فقها و مجتهدين مورد تأييد قرار گرفته و بر حقانيت آن استدلال شده است:
«آن هايى كه روايت سنت و حديث پيغمبر مى كنند، جانشين پيغمبرند و هرچه براى پيغمبر از لازم بودن اطاعت و ولايت و حكومت ثابت است، براى آنها هم ثابت است؛ زيرا كه اگر حاكمى كسى را جانشين خود معرفى كرد، معنى اش آن است كه كارهاى او را در نبودنش او بايد انجام دهد.»[27]
در زمان نوشتن كشف اسرار ضمن اين كه حكومت فقها به عنوان حكومتى مطلوب ارائه گشته است، حكومت سلطنتى و مشروطه از باب ضرورت تحت شرايطى پذيرفته شده است. در حالى كه در سال هاى پس از آن با تدوين كامل تر انديشه ولايت فقيه از سوى امام، ساير انواع حكومت مردود شناخته شده است. در كتاب ولايت فقيه يا حكومت اسلامى يا شئون و اختيارات فقيه كه ترجمه بحث ولايت فقيه از كتاب البيع امام است، آمده است: «اقامه حكومت و تشكيل دولت اسلامى بر فقيهان عادل واجب كفايى است.» و يا «اگر يكى از فقيهان زمانه به تشكيل حكومت توفيق يافت، بر ساير فقها لازم است كه از او پيروى كنند.»[28]
برخى محققين براى توضيح اين مسأله انديشه امام را در قالب سه گفتمان طراحى نموده اند. از اين منظر، ضمن اين كه اصول و مبانى ثابتى كه در محتواى اسلام وجود دارد، در تمام دوره ها بر انديشه امام حاكم بوده است، اما به لحاظ شرايط و الزامات زمانى و مكانى گوناگون، نظرات و فتاواى متغيرى نيز در انديشه امام وجود دارد. برخى اصول ثابت عبارتند از: اصل قدر مقدور و يا دفع افسد به فاسد يا لاضرر و لاضرار. براى مثال برخى از اين اصول مورد استناد آيت الله نائينى در دفاع از حكومت مشروطه قرار گرفته بود. امام ضمن اين كه در كشف اسرار نظرى همچون نائينى ارائه نموده است، اما در همين كتاب يك گام جلوتر از او قرار دارد؛ زيرا به قدر مقدور اكتفا ننموده و حكومت مطلوب را نيز معرفى كرده است. براى توضيح بخش متغير انديشه امام خمينى، انديشه سياسى او در قالب دو گفتمان اصلاح و انقلاب مورد تحليل قرار گرفته است.
انديشه سياسى اصلاحى، انديشه اى است كه با توجه به شرايط زمان و مكان و امكانات، در پوششى تقيه گونه به منظور اصلاح و بهبود نسبى امور پيشنهادهايى ارائه مى شود و با مساعد شدن شرايط، در جهت بهبود اوضاع پيشنهادهاى بيشترى ارائه مى گردد.[29] مطالب امام در كشف اسرار به ويژه بخش هايى كه حكومت سلطنتى را از باب ضرورت مى پذيرد، در قالب اين گفتمان قابل فهم است.
گفتمان ديگرى كه انديشه امام در قالب آن نيز قابل بررسى است، گفتمان انقلاب است. انديشه هاى انقلابى درصدد تغيير اوضاع اند. اين انديشه ها كه در مراحل مختلفى از تاريخ اسلام نيز قابل رؤيت اند، عمل به تكليف الهى براى حفظ كشور اسلامى را هدف خود قرار مى دهند و با توجه به ارزيابى محقق از آسيب هاى فردى و اجتماعى موجود در جامعه درصدد رفع آفات هستند. امام نيز بر مبناى مشكلاتى كه در ساختارهاى مختلف جامعه مش اهده كرده بود. در سال هاى پس از دهه بيست، در گفتمان انقلاب به نظريه پردازى پرداخت و انديشه سياسى خود را مطابق زمان جرح و تعديل نمود. مهم ترين مكتوب سياسى امام در اين برهه، انتشار بخش هايى از سلسله درس هاى امام است كه در سال 1348 در ايام اقامت وى در نجف اشرف ايراد شده است و پس از تأييد متن آنها توسط امام در سال 1349 به چاپ رسيده است.
در ابتداى اين مباحث، امام، ولايت فقيه را امرى در رديف ساير احكام و عقايد اسلام قرار مى دهد كه تصور آن مورد تصديق است و نياز به برهان ندارد، اما شرايط اجتماعى به گونه اى شده است كه استدلال در زمينه آن ضرورت يافته است.[30] پس از ضرورت و بداهت ولايت فقيه، به سعادت انسان، هدف مشترك اخلاق و سياست است.
هدف اساسى از برقرارى حكومت، تحقق عدالت در جامعه است كه در تشكيل حكومت و تعيى ن غايات آن و نيز در ويژگيهاى حاكم، نقش تعيين كننده دارد.
جامعيت اسلام و توجه آن به تمامى وجوه زندگى انسان از جمله نياز به تشكيل حكومت اشاره شده است. محدود كردن اسلام به احكام عبادى و اخلاقى در تضاد با اين ديدگاه است و به اعتقاد امام اين گونه سخنان توطئه استعمار است.[31]
كتاب مذكور، چنان كه از نام آن پيدا است، با نقد حكومت سلطنتى موجود و ارائه بديلى براى آن نگاشته شده است. برخلاف كتاب كشف اسرار كه در آن سلطنت از باب ضرورت پذيرفته شده است، در صفحات نخستين كتاب ولايت فقيه، حكومت سلطنتى آشكارا نفى و ضداسلامى شناخته شده است و با دلايل عقلى و شرعى، حكومتى اسلامى پيشنهاد شده است. در اين كتاب، حكومت مشروطه نيز مورد انكار قرار گرفته است؛ زيرا در مشروطه نمايندگان يا شخص شاه قانون گذارى مى كنند، اما در حكومت اسلامى، اختيار تشريع به خداوند اختصاص دارد. حكومت اسلامى نيز مشروط است اما مشروط به رعايت احكام و قوانين اسلام و از اين رو حكومت قانون الهى بر جامعه است.
دلايلى كه امام براى اثبات تأسيس حكومت اسلامى مطرح نموده است شامل دلايل عقلى و نقلى است. از جمله دلايلى نقلى كه امام به آن استناد داده است، روايتى از حضرت رضا(علیه السلام) در زمينه دلايل اطاعت از اولى الامر است: «... در حكمت خداى حكيم روا نيست كه مردم، يعنى آفريدگان خويش را بى رهبر و بى سرپرست رها كند؛ زيرا خدا مى داند كه به وجود چنين شخصى نياز دارند و موجوديتشان جز به وجود وى استحكام نمى يابد و به رهبرى او است كه با دشمنان مى جنگند و درآمد عمومى را ميانشان تقسيم مى كنند و نماز جمعه و جماعت را برگزار مى كنند و دست ستمگران جامعه را از حريم حقوق مظلومان كوتاه مى دارند ... اگر براى آنان امام بر پاى نگهدارنده نظم و قانون ... تعيين نكند دين به كهنگى و فرسودگى دچار خواهد شد و آيين از ميان خواهد رفت ... و اين تغيير سبب فساد همگى مردمان و بشريت به تمامى است.»[32]
دلايل عقلى تشكيل حكومت اسلامى از نظر امام عبارت است از: جامعيت اسلام، نياز قوانين اسلام به مجرى، ماهيت و كيفيت قوانين اسلام، نياز به حاكمى با مشخصات ويژه براى عهده دار شدن امور و مواردى از اين قبيل.
ارتباط متقابل اخلاق و سياست:
از نظر امام خمينى، در اسلام اخلاق و سياست به طور همزمان مورد توجه اند. از سويى براى عمل به قوانينى چون عدالت و رفع و دفع ظلم و جور، وجود مجرى و تشكيل حكومت ضرورى است و از سويى دستگاه هاى حكومتى و مسؤولين موظف به مراعات اخلاق اسلامى هستند. اين نكته با بحث تقدم اخلاق بر سياست تا اندازه اى متفاوت مى گردد. علت تفاوت اين مسأله در مورد امام، ديدگاه و موضع خاص وى نسبت به سياست است. به دلايل ديگر اين امر در ادامه اشاره خواهد شد.
چنان كه در سطرهاى گذشته اشاره شد، انديشه هاى اخلاقى امام خمينى غالباً قبل از آغاز فعاليت هاى سياسى امام و مقابله با رژيم نگاشته شده است و آثار سياسى امام همچون بحث ولايت فقيه به بعد از آن اختصاص دارد، از اين رو ارتباطى كه امام ميان دو مقوله اخلاق و سياست برقرار نموده است به دوره دوم تعلق دارد؛ چنان كه امام در صفحات آغازين كتاب ولايت فقيه نيز، اين انديشه را در تضاد با جدايى اخلاقيات از سياست دانسته است. از اين رو نمى توان انديشه سياسى امام را جداى از مباحث اخلاقى وى بررسى نمود.
امام خمينى، عمده ترين هدف در برنامه هاى حكومتى را، ايجاد محيط اخلاقى دانسته است
امام خمينى، نقطه مقابل سعادت بشر را كه سقوط و انحطاط است، نتيجه سلب آزادى از انسان و تسليم شدن او در برابر ساير انسان ها مى داند
ارتباط ميان دو مقوله فوق را مى توان از نقاط مختلف مورد بررسى قرار داد. از يكسو مبانى و مفروضات واحدى براى دو مقوله اخلاق و سياست وجود دارد كه اخلاق و سياست را هم هدف و هم راستا قرار مى دهد؛ مانند بحث جامعيت احكام اسلام، سعادت و خير انسان ها، عدالت، گستردگى و شمول فقه شيعه، اجتماعى و سياسى دانستن همه احكام و قواعد اسلام و مباحثى از اين قبيل. بسيارى از اين موارد، همان موارد عقلى تشكيل حكومت از نظرگاه امام است كه به نوعى اخلاق و سياست را نيز به يكديگر پيوند مى زند. از سويى ديگر، مى توان مطالب بسيارى در زمينه تأثير اين دو مقوله در يكديگر يافت. نمونه چنين جملاتى به ويژه پس از پيروزى انقلاب اسلامى و تأسيس حكومت اسلامى در آثار امام به چشم مى خورد. در اين مرحله عمدتاً در بيانات امام، آثار دو سويه اخلاق و سياست بر يكديگر وجود دارد و تعامل دو واژه فوق در عرصه حيات اجتماعى به خوبى به چشم مى خورد. در اين پژوهش كوشش مى شود به هر دو دسته از مطالب فوق اشاره شود.
تعامل اخلاق و سياست و هم راستا بودن آنها در حيات فردى و اجتماعى انسان در قالب موارد زير بيان شده است:
1. توجه به جايگاه مردم: امام عالمى اخلاقى و در عين حال انديشه مندى سياسى است. توجه به ابعاد اخلاقى، اجتماعى و سياسى، زندگى انسان در انديشه امام از هم گسيخته و جدا نيست. به اين معنا كه امام در نظرات سياسى خويش، به مبانى اخلاقى خويش پايبند بوده است. از جمله وجوه مورد اشاره، توجه به انسان و محوريت او در حيات بشرى است. اخلاق، دانش يا منظرى است با مركزيت انسان و سخن گفتن از انسان با هدف ارائه بهترين شيوه هاى عمل و درمان ناراستى هاى افعال و كردار آدمى. چنين رويكردى در سياست به معناى پذيرش خرد و توان انسان ها در اداره زندگى اجتماعى و ايجاد ساز و كارهايى براى حضور جمعى و آگاهانه آنان است. اين شيوه، در انديشه امام خمينى به وضوح آشكار است. ايجاد حكومتى كه در كنار اسلامى بودن، جمهوريت و مشاركت مردم در جامعه را پذيرا باشد و مجال دادن به شهروندان براى بهره مندى از آزادى هاى مشروع و قانونى، روشن ترين نمونه هاى قابل ذكر به شمار مى روند.
2. جامعيت اسلام: اسلام دينى جامع است كه براى تمامى وجوه زندگى انسان برنامه دارد. اسلام تنها در وجوه سياسى و اجتماعى خلاصه نمى گردد و هم خويش را تنها به عباديات و امور اخلاقى خلاصه نكرده است. امام، به ويژه با توجه به شرايط زمانه خويش، كه روحانيون را از پرداختن به سياست منع نموده و اسلام را فاقد قوانينى براى زندگى سياسى و اجتماعى قلمداد مى نمودند، سعى در رد اين خدشه مى نمايد و مى گويد:
«مذهب اسلام هم زمان به اين كه به انسان مى گويد كه خدا را عبادت كن و چگونه عبادت كن، به او مى گويد چگونه زندگى كن و روابط خود را با ساير انسان ها بايد چگونه تنظيم كنى و حتى جامعه اسلامى با ساير جوامع بايد چگونه روابطى برقرار نمايد.»[33]
از نظر وى اسلام دين سياست است و در احكام آن، بيش از امور عبادى، به امور سياسى و اجتماعى پرداخته شده است.[34] حتى به اعتقاد ايشان مى توان گفت احكام عبادى آن، مانند نمازهاى جمعه، جماعت و اعياد و فريضه حج، در جهت اصلاح و اداره امور اجتماعى قرار دارد.[35] تمامى قواعد اسلام همين خصلت را دارند به گونه اى كه «هيچ حركتى و عملى در فرد و جامعه نيست مگر اين كه مذهب اسلام ب راى آن حكمى مقرر داشته است»[36]
احكام اخلاقى و سياسى اسلام منفك از يكديگر نيستند. براى نمونه حكم اخلاقى «مؤمنين برادر هستند» حكمى اجتماعى و سياسى هم مى باشد.[37] اين مطلب به معناى جامع بودن اسلام در تمامى ابعاد مادى و معنوى است و از توجه به مبانى اخلاقى امام و تقسيم انسان به دو نشئه جسمى و روحى نيز به دست مى آيد.
3. نياز قوانين اسلام به مجرى: قانون تا زمانى كه توسط قوه مجريه و نظارت و رهبرى يك مجرى در جامعه اجرا نشود فايده اى نخواهد داشت. اين مسأله با استناد به ادله نقلى و سيره رسول اكرم(صلی الله علیه وآله وسلم) نيز به اثبات مى رسد. از طرفى، احكام اسلام تنها براى زمان محدودى وضع نشده است، بلكه براى تمامى زمان ها و مكان ها است و در صورتى كه بخواهيم در زمان فعلى نيز به اجرا درآيند، تشكيل حكومت و برقرارى دستگاه اجرايى ضرورت مى يابد. بنابراين قوانينى چون برپايى قسط و عدل و ايجاد جامعه اى عادل كه فضايل انسانى در آن مجال رشد داشته باشند، نيازمند نهادهاى سياسى است.
4. ماهيت و كيفيت قوانين اسلام: ماهيت و كيفيت اين قوانين به گونه اى است كه تنها به عباديات و اخلاقيات منوط نمى گردد، بلكه تشكيل يك حكومت را الزامى مى نمايد. اين قوانين متنوع است و براى تمامى مراحل زن دگى انسان برنامه دارد. از اين رو بدون يك دستگاه گسترده اجرايى نمى توان چنين احكام متنوعى را به اجرا درآورد و اين مسأله ضرورت حكومت را آشكارتر مى سازد. براى مثال احكام مالى اسلام كه بودجه عظيمى را با هدف رفع نيازمندى هاى جامعه از طريق احكامى چون خمس، زكات، جزيه، خراجات و امثال آن در نظر گرفته است بدون وجود حكومت اجرا نمى شود. احكامى كه راجع به حفظ حكومت و استقلال جامعه اسلامى آمده است نيز آماده باش دائم و مراقبت هميشگى در دوران صلح و تدارك نيروى مسلح و دفاعى را مطرح مى نمايد كه بدون نهادى مانند دولت تحقق نمى يابد. احكام جزايى اسلام و اجراى حدود و ديات و قصاص نيز ضرورت تشكيل حكومت را يادآور مى شود.[38]
5. نياز به حاكمى با مشخصات ويژه براى عهده دار شدن امور: ضرورت تشكيل حكومت اسلامى، نيازمند وجود حاكمى است كه با معيارهاى اين حكومت همخوانى داشته باشد؛ يعنى با وانين اسلام آشنا باشد تا به جهت تقليد، قدرت حكومت شكسته نشود و به واسطه عدم آشنايى با اين قوانين از اجراى احكام اسلام باز نماند. از سوى ديگر بايد عادل باشد تا از كمال اعتقادى و اخلاقى برخوردار باشد. در غير اين صورت نمى تواند حقوق مسلمين را اخذ نمايد يا قوانين جزا را عادلانه اجرا نمايد و در ارتباط با مردم و ساى ر دول درست رفتار نمايد؛ از اين رو، معيارهاى حاكم اسلامى از نظر امام خمينى عبارتند از علم به قانون و عدالت. اين دو شرط كه در نامه امام على(علیه السلام) به مالك اشتر نيز آمده است،[39] در هم تنيدگى اخلاق و سياست را بيش از پيش نشان مى دهد: زيرا در نهايت حاكم جامعه بايستى عادل يعنى داراى تمامى فضايل باشد.
6. سعادت: سعادت انسان، هدف مشترك اخلاق و سياست است. سعادت از نظر امام، با تعديل عقل نظرى و عملى حاصل مى شود. از اين رو اگر هر عقيده و عملى در هر حوزه اى كه مى باشد، دسترسى انسان را به سعادت نزديك تر سازد مطلوب شمرده مى شود. امام در اين زمينه مى نويسد:
«... جامعه ها از انسان ها تشكيل شده است كه داراى بعد معنوى و روح عرفانى است و اسلام در كنار مقررات اجتماعى، اقتصادى و غيره، به تربيت انسان بر اساس ايمان به خدا تكيه مى كند و در هدايت جامعه بيشتر از اين به بعد براى هدايت انسان به طرف تعالى و سعادت عمل مى كند.»[40]
7. عدالت: هدف اساسى از برقرارى حكومت تحقق عدالت در جامعه است كه در تشكيل حكومت و تعيين غايات آن و نيز در ويژگى هاى حاكم آن نقش تعيين كننده دارد. حكومت عادلانه نيز زمينه ساز حكومتى اخلاقى است.
«و انبيا اين كه دنبال اين بودند كه يك حكومت عدلى در دنيا متحقق كنند براى اين است كه حكومت عدل اگر باشد، حكومتى باشد با انگيزه الهى يا انگيزه اخلاق و ارزش هاى معنوى انسانى، يك همچو حكومتى اگر تحقق پيدا بكند جامعه را مهار مى كند و تا حد زيادى اصلاح مى كند و اگر حكومت ها به دست جباران باشد، به دست منحرفان باشد، به دست اشخاصى باشد كه ارزش ها را در آمال نفسانى خودشان مى دانند ... تا اين حكومت ها برقرار هستند بشريت رو به انحطاط است.»[41]
در زمينه تأثير متقابل اخلاق و سياست در جامعه نيز مستندات فراوانى در انديشه امام مى توان افت. اين بعد از بحث به ويژه از آن جهت اهميت دارد كه به ارائه پيشنهادهاى عملى و تأسيس يا تقويت نهادهايى جهت جلوگيرى از مفاسد و رشد فضايل اخلاقى در جامعه از نظر امام مى پردازد. به برخى تأثيرات اخلاق بر سياست نيز در عرصه عمل اشاره شده است.
امام خمينى، كسب قدرت و ايجاد حكومت را وسيله اى براى رسيدن به غايات مطلوب و رساندن انسان ها به سعادت مى داند. او گرچه قدرت را ذاتاً خير و كمال مى داند، اما معتقد است اگر قدرت ريشه در هواى نفس داشته باشد، مذموم خواهد بود. بنابراين، چگونگى استفاده از قدرت است كه آن را خير يا شر مى سازد. كسب قدرت براى تحقق غايات مطلوب نه تنها بى اشكال، بلكه از ديد امام واجب است.[42] چنان كه مى گويد:
«عهده دار شدن حكومت فى حد ذاته شأن و مقامى نيست؛ بلكه وسيله اجراى احكام و برقرارى نظام عادلانه است. ... هرگاه حكومت و فرماندهى وسيله اجراى احكام الهى و برقرارى نظام عادلانه اسلام شود، قدر و ارزش پيدا مى كند و متصدى آن صاحب ارجمندى و معنويت بيشتر مى شود.»[43]
ز نظر امام، حكومتى كه انگيزه الهى و انگيزه اخلاق و ارزش هاى معنوى انسانى داشته باشد، باعث مهار و اصلاح جامعه مى گردد.[44] با توجه به اين كه امروزه بخش بزرگى از خدمات رفاهى، آموزشى، تربيتى و غيره بر عهده حكومت نهاده شده است از اين رو بحث از حكومت، به معناى حاكمان و مسؤولين جامعه، نهادها و وزارتخانه هاى وابسته به آن است كه در جايگاه با اهميتى از حيث تأثير بر گسترش فضايل و ارزش هاى انسانى و تربيت اخلاقى جامعه قرار دارند. امام خمينى، عمده ترين هدف در برنامه هاى حكومتى را، ايجاد محيط اخلاقى دانسته است.[45]
تاكنون به شرايط رهبر در اسلام و نقش مسؤولين جامعه در زمينه بسط ارزش ها اشاراتى صورت گرفته است. از ديگر نهادهاى مورد تأكيد امام خمينى، نهادهاى تعليم و تربيت و دانشگاه ها هستند؛ بدان گونه كه از نظر وى، كليد سعادت يك كشور در دستان معلم است.[46] معلم ادامه دهنده راه انبيا است و همچون آنان موظف به تربيت اخلاقى و تزكيه انسان ها و به طور خلاصه رساندن انسان ها به مقام انسانيت است. اين مسأله نهادى مانند آموزش و پرورش را با اهميت مى سازد؛ زيرا بنا به نظر امام، تربيت فاسد و اخلاق نادرست يك دانش آموز، زمينه ساز تباهى كشور و انسان هاى آن است و معلم نيز در اين امر شريك خواهد بود.[47]
رسانه هاى گروهى، از ديگر نهادهاى مرتبط با اخلاق عمومى و شايد از تأثيرگذارترين آنها باشد آن گونه كه به نظر امام، چنين رسانه هايى كه داراى دامنه و برد وسيعى بوده و برخى همچون راديو و تلويزيون براى تمامى اقشار اعم از باسواد و بى سواد آن قابل استفاده است، جايگاهى همپايه مربى، معلم و دانشگاه ها را به دست آورده اند. با توجه به چنين نقشى است كه امام خواهان جهت گيرى اين رسانه ها به سوى تربيت و تهذيب اخلاقى جامعه است.[48]
نقش دانشگاه و دانشجويان، روشنفكران، حوزه هاى علميه و روحانيون، هنرمندان و امثال اينها از حيث تأثير بر اخلاق عمومى جامعه قابل توجه و بررسى است و امام نيز به جهت اين تأثيرگذارى، توصيه زيادى به تهذيب و تزكيه خود اين گروه ها و سپس تلاش آنها به تهذيب جامعه نموده است.[49]
صداقت و راستى در خدمت به كشور، مناظره هاى اسلامى و بحث و تفتيش اسلامى در كار «جمهورى اسلامى، عدل اسلامى را مستقر مى كند و با عدل اسلامى همه و همه در آزادى و استقلال و رفاه خواهند بود»
صداقت، انتقادپذيرى و ساده زيستى از جمله ويژگيهايى هستند كه امام خمينى به كرات، مسئولين جامعه را به آنها دعوت نموده است
نمايندگان مجلس كه وكيل تمامى مردم و به تعبير امام، معلم اخلاق آنانند، باعث تربيت جامعه مى شود.[50] امام، اين مكان را محلى براى بحث و ساختن اخلاق جامعه دانسته است و از آنان خواسته است در نطق هاى قبل از دستور خود، رعايت اخلاق كريمانه را بنمايند و در مخالفت هاى سياسى و غيره از رفتار و گفتار مغاير با موازين شرع و اخلاق پرهيز نمايند؛ در غير اين صورت غاصب محل و منصب نمايندگى محسوب مى گردند.[51]
نهادهاى مرتبط با سياست خارجى و امور ديپلماتيك كشور نيز موظف به مراعات امور اخلاقى و ترويج آن مى باشند. بنيانگذار جمهورى اسلامى، در سال هاى ابتدايى پيروزى انقلاب توصيه زيادى به رعايت اخلاق اسلامى به ويژه از سوى انقلابيون مى نمود و از اين كه به اسم انقلاب كارهاى خلاف اخلاق يا ظالمانه صورت گيرد منع مى نمود. امام صدور انقلاب را به اين معنا مى داند كه اخلاق اسلامى، آداب اسلامى و اعمال اسلامى به گونه اى باشد كه مردم به آن توجه كنند.[52]
امام در بعد سى است خارجى و ارتباط با كشورها نيز اهداف و خطمشى هايى سازگار با اخلاق و شريعت اسلام در نظر مى گيرد و هر ابزارى را براى رسيدن به اهداف مشروع و مجاز مى داند. ظلم و تجاوز، قتل و غارت، نقض عهد و پيمان و امثال اينها ممنوع است و ملاك و معيار در اين عرصه عدالت است.[53] با توجه به اين مبانى، ايران مدافع مظلومين است:
«... ملت ايران پيرو مكتبى است كه برنامه هاى آن مكتب خلاصه مى شود در دو كلمه لاتَظلِمون و لاتُظلَمون.»[54]
برخى خدمات و وظايف حكومت مانند برقرارى نظم و امنيت و تأمين آزادى هاى اساسى و مشروع و قانونى افراد نيز در تقويت ارزش هاى اخلاقى اثر گذارند. در كتاب حكومت اسلامى يا ولايت فقيه، امام خمينى به نقش حكومت در ايجاد امنيت و جلوگيرى از فساد اخلاق اشارات مهمى دارد:
«بدون تشكيل حكومت و بدون دستگاه اجرا و اداره كه همه جريانات و فعاليت هاى افراد را از طريق اجراى احكام تحت نظام عادلانه درآورد، هرج و مرج به وجود مى آيد و فساد اجتماعى و اعتقادى و اخلاقى پديد مى آيد.»[55]
در زمينه آزادى و نقش آن در ارتباط با اخلاق، مطالب زيادى در آثار امام وجود دارد. آزادى، شرايط و زمينه پرورش اخلاق را در جامعه فراهم مى آورد و اساساً پختگى فضايل اخلاقى و تحقق جامعه اخلاقى در گرو تجربه اندوختن آزادانه است. از اين رو آزادى نقشى با اهميت در پيشرفت مادى و تعالى معنوى جامعه انسانى دارد. مهم ترين مصاديق آزادى در دنياى كنونى، آزادى هاى سياسى، همانند آزادى بيان، احزاب، اجتماعات، عقيده و تفكر و امثال اينها است كه در قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران نيز پذيرفته شده است. امام خمينى نقطه مقابل سعادت بشر را كه سقوط و انحطاط است،نتيجه سلب آزادى از انسان و تسليم شدن او در برابر ساير انسان ها مى داند.[56] پرداختن به مبحث آزادى كه مسأله اى بحث انگيز و در عين حال بااهميت است نيازمند نوشتارى مستقل و مفصل است كه از حوصله پژوهش حاضر خارج مى باشد.[57]
تأثير اخلاق بر سياست:
اخلاق بر سياست از جهاتى متفاوت اثر مى نهد. عمده ترين تأثير آن را مى توان ارائه نوعى ملاك، الگو يا روش در انجام افعال و اعمال سياسى، اجتماعى و فردى، در گزينش ها و در انجام «اگر بخواهيد بى خوف و هراس در مقابل باطل بايستيد و از حق دفاع كنيد و ابرقدرتان و سلاح هاى پيشرفته آنان و شياطين و توطئه هاى آنان در روح شما اثر نگذارد و شما را از ميدان به در نكند، خود را به ساده زيستن عادت دهيد و از تعلق قلب به مال و منال و جاه و مقام بپرهيزيد»
فرايندهاى مختلف ادارى و غير آن دانست. از اين رو بحث از تأثير اخلاق بر سياست، قرابت زيادى با مقوله عدالت مى يابد؛ زيرا عدالت نيز نوعى ملاك و معيار در افعال فردى و جمعى در سطوح خرد و كلان به حساب مى آيد. امام خمينى برقرارى عدل را به معناى رسيدن به همه آرمان هاى جامعه مى داند و مى نويسد:
«جمهورى اسلامى، عدل اسلامى را مستقر مى كند و با عدل اسلامى همه و همه در آزادى و استقلال و رفاه خواهند بود.»[58]
در سطح فردى، در انديشه امام تهذيب و تزكيه مقدم بر تمام امور دانسته شده است[59] و انسان مهذب قادر به تأمين تمامى ابعاد سعادت براى كشور است.[60] ولى فقيه به عنوان رهبر جامعه، بايد از صفت عدالت برخوردار باشد و اساسى ترين تفاوت حكومت اسلامى با ساير حكومت ها نيز در همين نكته نهفته است كه حاكم اسلامى و رئيس دولت در آن مستبد و خودرأى نبوده و از هواهاى نفسانى خود پيروى نمى كنند.[61]
ساير كارگزاران و مسؤولين كشور نيز موظف به مراعات اخلاق و آداب اسلامى هستند. صداقت، انتقادپذيرى و ساده زيستى از جمله ويژگى هايى هستند كه امام خمينى به كرات، مسؤولين جامعه را به آنها دعوت نموده است.[62] در قالب اين سه توصيه، امام از كارگزاران حكومت مى خواهد كه اشتباهات خود را صادقانه ابراز نمايند و در صورت انجام خطا يا اشتباه آن را بيان نمايند و در صورت عدم توان در انجام وظايف خود، داوطلبانه كنار روند و بدانند چنين ملى عبادت و در زمره اعمال صالح است.[63] انتق ادپذيرى، منبعث از مبانى اخلاقى امام خمينى است كه انسان را همواره در مسير كمال و رفع خطاهاى خويش مى داند. بر پايه اين تفكر، هيچ كس نمى تواند ادعا نمايد از خطا و اشتباه بركنار است، بلكه بايستى خود را در معرض انتقادها و پيشنهادهاى سايرين قرار دهد. بر اين اساس امام انتقاد را شرط اصلاح جامعه دانسته و مخالفت با آن را ناشى از عدم خودسازى انسان مى داند.[64]
مشى امام على(علیه السلام) در زندگى شخصى و اجتماعى بارها از سوى امام خمينى به عنوان شيوه و طريق پسنديده مطرح شده است. از جمله ساده زيستى آن حضرت مورد تأكيد زياد امام است. امام ساده زيستى را باعث شجاعت، استقلال فكر، درايت و قدرت مسئولين حكومتى مى داند و در اين زمينه مى گويد:
«اگر بخواهيد بى خوف و هراس در مقابل باطل بايستيد و از حق دفاع كنيد و ابرقدرتان و سلاح هاى پيشرفته آنان و شياطين و توطئه هاى آنان در روح شما اثر نگذارد و شما را از ميدان به در نكند، خود را به ساده زيستن عادت دهيد و از تعلق قلب به مال و منال و جاه و مقام بپرهيزيد ...»[65]
تهذيب نفس و تزكيه اخلاقى نه تنها باعث ضعف و سستى در انجام امور نمى گردد، بلكه خود ايجاد قدرت مى كند. اين نكته كه اخلاق مغاير با سياست نيست، بلكه خود قدرت و نيرويى همپايه قدرت سياسى دارد، بحثى با اهميت در انديشه امام است كه نتايج جالب توجهى به دنبال داشته است. از جمله اين نتايج، به دست آوردن استقلال و عزت در داخل و خارج از كشور است. براى نمونه امام در يكى از سخنرانى هاى خود مى گويد:
«اگر همين ماه مبارك رمضان را مسلمين خودشان را به طور جمعى به ضيافت خدا وارد كرده بودند و تزكيه كرده بودند، تصفيه كرده بودند خودشان را، ممكن نبود زير بار ظلم بروند؛ زير بار ظلم رفتن و ظلم كردن هر دو از ناحيه عدم تزكيه است.»[66]
يا در بيانى ديگر مى فرمايد:
«آن روز آسيب به ما مى رسد كه از باطن بگنديم، ... آن وقت است كه كودتا مى شود و از بين مى رويد. آن وقت است كه ممالك بزرگ به شما طمع مى كنند و با دست خودتان شما را از بين مى برند.»[67]
از تجليات ديگر قدرت اخلاق، ايجاد وحدت و انسجام در جامعه است. اين البته مى تواند حاصل نتيجه اى باشد كه با ملاحظه تاريخ زندگى بشر و غلبه منفعت جويى بر نفس انسان حاصل مى شود. ندرت منابع مادى و علاقه غريزى انسان ها براى كسب اين منابع، وجود اختلاف و بروز جنگ و تجاوز ميان افراد بشر را ناگزير ساخته است و گره اين مشكل با چشم پوشى از سودجويى بى رويه و لگام زدن بر نفس زياده خواه بازمى گردد. توجه به معنويات در كنار ماديات و كسب فضايلى مانند قناعت، برادرى، پرهيز از تنگ نظرى و افراط و تفريط مى تواند ميزان اختلافات را كاهش دهد. از اين منظر، امام اخلاق را عامل وحدت در جوامع بشرى دانسته است:
«... قيام براى منافع شخصى است كه روح وحدت و برادرى را در ملت اسلامى خفه كرده است. قيام براى منافع شخصى است كه روح برادرى را از بين برده است ...[68] همه اختلافاتى كه در ريشه هست براى اين است كه تزكيه نشده است. غايت بعثت اين است كه تزكيه كند مردم را تا به وسيله تزكيه هم تعلم حكمت كند و هم تعلم قرآن و كتاب؛ و اگر چنانچه تزكيه بشوند، طغيان پيش نمى آيد.»[69]
بعد ديگر تأثير اخلاق، در فرايندها و رويه هايى است كه در كشور صورت مى گيرد. به عبارت بهتر، اخلاق معيارى است براى فهم درستى و نادرستى ساز و كارها؛ مانند فرايند انجام انتخابات و تبليغات كانديداها، قانون گذارى ها، سياست گذارى ها و به طور كلى اخلاق معيارى است براى تعيين كارآمدى و مشروعيت حكومت. براى نمونه امام در باب انتخابات و تبليغات مى فرمايد:
«از آقايان كانديداها و دوستان آنها انتظار دارم كه اخلاق اسلامى- انسانى را در تبليغ براى خود و كانديداهاى خويش مراعات و از هرگونه انتقاد از طرف مقابل كه موجب اختلاف و هتك حرمت باشد خوددارى نمايند. ...»[70]
نتيجه گيرى: سازمان جديد اخلاق و سياست در انديشه امام خمينى:
فهم تغييراتى كه امام خمينى در خصوص فهم عمومى مردم و نخبگان از اخلاق و سياست انجام داده است، نيازمند فهم دقيق تمايزات و دگرگونى هاى جامعه اى است كه وى در آن می زيسته است. چنانكه در الگوى روشى اين پژوهش نيز موردنظر بوده است، تحولات اجتماعى و فكرى، در انديشه امام و تغييراتى كه وى ايجاد نمود مؤثر بوده است. حجم و وسعت اين تحولات به حدى بوده است كه تصور ايجاد تغييرات در انديشه امام را تأييد مى نمايد.
به لحاظ فكرى، در طى جريان مشروطه مباحث فكرى بااهميتى مطرح گشت كه نوع حكومت موجود و ساختارهاى آن را به چالش طلبيد و در عرصه حكومت دينى، جريان جديدى به نام نوانديشى دينى را پديد آورد. از لحاظ اجتماعى، مشروطيت عليرغم ناكامى در اهداف خويش، وضعيت موجود ايران را به چالش طلبيد و تا حدودى نيروى مردم را وارد دگرگونى هاى تاريخ معاصر ايران نمود و از اين حيث آغازگر تحولات بزرگترى در تاريخ ايران گرديد. چنانكه در فاصله كمى پس از آن نهضت ملى شدن نفت رخ نمود كه حضور مردم در آن چشمگيرتر و دامنه آن فراتر از مرزهاى ايران بود.
در كنار عوامل داخلى فوق، تحولاتى كه در عرصه بين الملل اتفاق مى افتاد به جهت فناورى هاى روز جهان، تأثيرات غيرقابل انكارى بر تمامى كشورها بر جاى مى نهاد به گونه اى كه بر حاكميت كشورها و استقلال آنها، برخلاف گذشته، اثرات فراوان مى نهاد. مهمترين اثر اين وضعيت در انتقال انديشه ها و پديده هاى مادى و معنوى جديد همچون نحله هاى فكرى جديد، نظريات فكرى نو و اختراعات مادى به كشورها بود كه اوضاع داخلى آنها را دچار دگرگونى مى ساخت. استعمار نيز كه سال ها قبل از اين آغاز شده بود، در اين برهه شكل جديدترى به خود گرفته بود بگونه اى كه بيش از تخريب منابع مادى كشورها، بر بعد معنوى و فكرى آنها تأثير مى نهاد. از سويى به دليل منابع نفتى عظيم منطقه و نياز بيشتر كشورهاى صنعتى به اين منبع، حضور آنها جدى تر، ماندگارتر و وسيع تر گشته بود.
دو عامل شاه و نيروهاى بيگانه مانند روسيه، انگليس و امريكا در تعيين خطمشى داخلى كشور تأثيرگذار بودند. تحولاتى كه به جهت دگرگونى هاى بين المللى بر ايران تأثير مى نهاد نيز عمدتاً ناشى از كشورهاى بزرگ نامبرده بود. امام خمينى چنانكه در سخنرانى ها و نوشته هاى وى بر جاى مانده است، از وضعيت سياسى- اجتماعى و فكرى موجود در كشور ناراضى بود و علت را «آن روز آسيب به ما مى رسد كه از باطن بگنديم، ... آن وقت است كه كودتا مى شود و از بين مى رويد. آن وقت است كه ممالك بزرگ به شما طمع مى كنند و با دست خودتان شما را از بين مى برند»
ناشى از دو نيروى فوق مى دانست. با اين وجود تا سال 1342، مخالفت علنى با شاه ننمود بلكه بگونه اى وى را موعظه مى كرد. كشف اسرار نشان مى دهد كه امام عليرغم اينكه حكومت دينى را مطلوب مى داند، از باب ضرورت به حكومت سلطنتى رضايت مى دهد اما از شاه مى خواهد كه رويه خود را اصلاح كند. پس از سال 1342، بويژه در سال هاى تبعيد، نظريه ولايت فقيه امام ارائه مى شود و امام به مخالفت علنى مى پردازد. اين مسأله نه تنها به جهت نااميدى امام از اصلاح شاه صورت گرفت، بلكه امام احساس خطر جدى ترى نمود كه از ناحيه ضرر به اسلام بود. امام احساس نمود كه شاه و حاميان خارجى او به مخالفت با اسلام برخاسته اند. از نظر امام خمينى مخالفت با اسلام به معناى تباهى كشور در همه زمينه ها است و در اين شرايط اصلاح فايده اى ندارد زيرا اصلاح در چارچوب اسلام صورت نمى گيرد.
گسترش مكاتب الحادى همچون كمونيسم كه در ايران نيز طرفدارانى يافته بود و مكتب ليبراليسم با مبانى موردنظر غرب كه در لوايح انقلاب سفيد شاه نيز تا حدى نمود يافته بود، امام را نسبت به حكومت شاه كه به دليل خودمختارى و استبداد نسبت به ملت و دست نشاندگى نسبت به امريكا، تنها از آمريكا فرمان مى گرفت و با كشورى مانند اسرائيل كه دشمن درجه يك مسلمانان قلمداد مى شد پيم ان همكارى امضا مى نمود، بدبين و نااميد نمود و به مخالفت جدى با وى واداشت.
امام از اين زمان به بعد، در عمل و نظر تلاش مى نمود تا حقانيت و كارآمدى اسلام را در عرصه هاى گوناگون نشان دهد و ثابت كند كه آنگونه كه به غلط تبليغ مى كنند و روحانيون را از پرداختن به مسائل سياسى نهى مى نمايند، اسلام دينى جامع است و تنها در عبادت و اخلاقيات خلاصه نمى گردد بلكه تمامى احكام اسلام به امور اجتماعى و سياسى نظر دارد و اساساً تمامى امور اخلاقى در اسلام، سياسى است.[71] اين مسأله همچنين براى نشان دادن و ارائه بديلى در مقابل حكومت موجود صورت مى گرفت. از نظر امام مبارزه با نفس درون براى تهذيب اخلاق ناكافى است، بلكه براى موفقيت در اين امر، بيرون نيز بايد اصلاح شود و لذا پرداختن به بهبود امور اجتماعى نيز همان قدر اهميت دارد كه مراقبه و محاسبه از نفس و باطن اهميت دارد.
امام خمينى، هدف از خلقت بشر و راهنمايى انبيا را رسيدن انسان ها به كمال و سعادت مى داند. سعادت نيز با تلاش در دو عرصه عقل عملى و نظرى حاصل مى آيد. بنابراين اخلاق و سياست كه جزئى از حكمت نظرى هستند، به يك ميزان در سعادت بشر تأثيرگذارند. از يكسو سياست در ايجاد محيطى براى رشد اخلاقيات تأثير دارد و از سوى ديگر اخلاق معيارهاى ان جام صحيح اعمال را در اختيار ما مى نهد و در تمامى امور سارى مى گردد.
كار بزرگ امام خمينى نشان دادن جامعيت اسلام در عرصه هاى سياسى و غيرسياسى بود و اينكه اين امور چنان در هم تنيده اند كه تفكيك آنها از يكديگر ناممكن است. اين مسأله سبب مى شود تا امام بيش از تأكيد بر تقدم اخلاق بر سياست، از تعامل اين دو با يكديگر سخن بگويد. امام دامنه شمول فقه را بسيار گسترده مى ديد بگونه اى كه آنرا جايگزين حكمت عملى و دربردارنده اخلاق و سياست مى دانست. اوج اين پيوند در نظريه ولايت فقيه امام نمايان مى گردد كه برخاسته از مبانى عقلى و دينى است و شايستگى سياسى و اخلاقى را به يك ميزان در تعيين ولى فقيه مؤثر نشان مى دهد. ابداعات امام را بويژه در مقايسه وى با ساير جنبش ها، گروه ها و جريانات معاصر مى توان دريافت. تجربه مشروطيت، نهضت ملى شدن نفت، گروههاى ملى گرا، كمونيستى و ساير گروهها و شخصيت هاى فعال در آن زمان تأثير بزرگى را كه امام بر اخلاق و سياست نهاد نشان مى دهد و اين تأثير توسط هيچ يك از عناصر پيش گفته فراهم نيامد.
از آنجا كه امام، پس از سال 1342، وجهه اى انقلابى گرفته بود، روى سخن او تنها به حاكميت نبود بلكه تمامى افراد جامعه را مورد خطاب قرار مى داد و برخلاف گذشتگان، در درس هاى اخلاقى خويش، در كنار شيوه هاى درونى، راه هاى مبارزه با استبداد بيرونى را نيز آموزش مى داد. از همين رو رژيم شاه درس هاى اخلاق وى را تعطيل نمود. امام توانست برخلاف هنجار زمانه خويش كه سياست را امرى بشرى و عقلى و در نتيجه غيردينى معرفى مى نمود، بديل شايسته اى به نمايش بگذارد كه اين انديشه را بكلى نفى مى نمود.
تأسيس حكومت اسلامى كه مبتنى بر ديدگاه هاى بديع فقهى امام بود، عرصه اى جديد را براى امام فراهم نمود تا همزيستى اخلاق و سياست را در متن حيات اجتماعى و سياسى جامعه پياده نمايد و برابرى اخلاقى در شيوه زندگى را در طبقات مختلف جامعه در معرض ديد بگذارد. توصيه امام به مسئولين در مورد انتقادپذيرى، ساده زيستى، نفى اخلاق كاخ نشينى و غيره از اين قبيل است.
بنابراين امام خمينى توانست در هنجارهاى موجود در زمينه اخلاق و سياست تغيير ايجاد نمايد و تركيبى از آن دو ارائه نمايد كه تا آن زمان ارائه نشده بود. اين تغيير مبتنى بر اولويت نقش مردم در تغييرات سياسى و استفاده از سياست و ارائه راه هاى سياسى در كنار شيوه هاى اخلاقى در بهبود اوضاع بود.
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کتابنامه:
1. عبدالغنى اردبيلى، تقريرات فلسفه امام خمينى، ج 3، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، 1381.
2. حسن اسلامى، امام، اخلاق و سياست، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، 1381.
3. امام خمينى، چهل حديث.
4. امام خمينى، شرح حديث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، 1378.
5. امام خمينى، شئون و اختيارات ولى فقيه، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1369.
6. امام خمينى، ولايت فقيه (حكومت اسلامى)، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، 1373.
7. امام خمينى، تفسير سوره حمد، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، 1380.
8. امام خمينى، مبارزه با نفس يا جهاد اكبر، تهران: اميركبير، 1360.
9. امام خمينى، كشف اسرار، بى نا، بى جا، بى تا.
10. صحيفه امام خمينى، ج 21- 1.
11. نجف لك زايى، سير تطور تفكر سياسى امام خمينى، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلام، 1383.
12. شريف لك زايى، «نظريه آزادى سياسى در انديشه امام خمينى»، فصلنامه حضور، شماره 37، پاييز 1380.
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پى نوشتها:
[1] اين روش در پايان نامه كارشناسى ارشد نگارنده به بحث گذاشته است. به جهت تفصيل زياد مطلب از ذكر آن در اين مقاله خوددارى مى گردد. ر. ك: نجمه كيخا، اخلاق و سياست در انديشه سياسى اسلام با تأكيد بر انديشه محقق سبزوارى، محقق نراقى و امام خمينى، پايان نامه كارشناسى ارشد با راهنمايى دكتر داوود فيرحى، مؤسسه آموزش عالى باقر العلوم (ع)، پاييز 1384.
[2] امام خمينى، شرح چهل حديث، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، 1371.
[3] همان، ص 6 و 8.
[4] همان، ص 5 و 8.
[5] عبدالغنى اردبيلى، تقريرات فلسفه امام خمينى، ج 3، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار خمينى، 1381، ص 450- 455.
[6] همان، ص 461- 467.
[7] امام خمينى، شرح حديث جنود عقل و جهل، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، 1378، ص 147- 153.
[8] امام خمينى، چهل حديث، ص 113.
[9] امام خمينى، ولايت فقيه، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1369، ص 40.
[10] امام خمينى، صحيفه امام، ج 17، ص 527.
[11] همان، ج 4، ص 450.
[12] امام خمينى، تفسير سوره حمد، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، 1380، ص 129.
[13] امام خمينى، چهل حديث، پيشين، ص 135.
[14] امام خمينى، شرح حديث جنود عقل و جهل، پيشين، ص 242- 245.
[15] همان، ص 369.
[16] مراد از قوه شيطانيه همان قوه وهميه است.
[17] امام خمينى، شرح حديث جنود عقل و جهل، پيشين، ص 147- 153. بيان انواع اجناس فضايل چهار قوه كه در اكثر كتب اخلاقى به تفصيل بحث شده است. در اين كتاب بحث نشده است، بلكه به مقتضاى مطالب، اشاره اى اجمالى به آنها شده است. از نظر امام پرداخ تن مفصل به آنها كمكى به سير انسانى و كمالات آن نمى كند. همين كتاب، ص 153.
[18] امام خمينى، شئون و اختيارات ولى فقيه، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1369.
[19] امام خمينى، صحيفه امام، ج 14، ص 394- 386.
[20] امام خمينى، چهل حديث، ص 511.
[21] امام اين مطلب را در مورد علم فقه نيز بيان نموده اند. سياست مدن و تدبير منزل و تعمير بلاد و تنظيم عباد نيز از شعب علم فقه محسوب شده است. امام خمينى، شرح حديث جنود عقل و جهل، پيشين، ص 11.
[22] همان، ص 12.
[23] همان، ص 58 و ص 79.
[24] امام خمينى، مبارزه با نفس يا جهاد اكبر، تهران: اميركبير، 1360، ص 63.
[25] امام خمينى، كشف اسرار، بى نا، بى جا، بى تا، ص 186- 187.
[26] همان، ص 185.
[27] همان، ص 188.
[28] امام خمينى، شئون و اختيارات ولى فقيه، پيشين، ص 23 و 33.
[29] نجف لك زايى، سير تطور تفكر سياسى امام خمينى، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلام، 1383، ص 93.
[30] امام خمينى، ولايت فقيه (حكومت اسلامى)، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، 1373، ص 3- 7.
[31] همان، ص 3- 7.
[32] همان، ص 30- 31.
[33] امام خمينى، صحيفه امام، ج 4، ص 419.
[34] همان، ج 4، ص 183.
[35] همان، ج 13، ص 274.
[36] همان، ج 4، ص 419.
[37] همان، ج 13، ص 131.
[38] امام خمينى، ولايت فقيه، ص 20- 25.
[39] همان، ص 37.
[40] امام خمينى، صحيفه امام، ج 5، ص 410.
[41] همان، ج 16، ص 162.
[42] امام خمينى، ولايت فقيه، ص 56.
[43] همان، ص 44.
[44] امام خمينى، صحيفه امام، ج 16، ص 162.
[45] همان، ج 8، ص 87.
[46] همان، ج 7، ص 432.
[47] همان، ج 14، ص 34.
[48] همان، ج 6، ص 399 و ج 13، ص 471 و ج 10، ص 289.
[49] براى مثال رجوع كنيد به: همان، ج 6، ص 286، ج 7، ص 463، 472، ج 10، ص 21 و ج 8، ص 498.
[50] همان، ج 12، ص 345.
[51] همان، ج 18، ص 465.
[52] همان، ج 13، ص 483.
[53] همان، ج 17، ص 323، ج 4، ص 331.
[54] همان، ج 14، ص 81.
[55] امام خمينى، ولايت فقيه، پيشين، ص 19.
[56] امام خمينى، صحيفه امام، ج 5، ص 388.
[57] براى اطلاع بيشتر در اين زمينه رجوع كنيد به: شريف لك زايى، نظريه آزادى سياسى در انديشه امام خمينى، فصلنامه حضور، شماره 37، پاييز 1380.
[58] امام خمينى، صحيفه امام، ج 6، ص 420.
[59] همان، ج 19، ص 133.
[60] همان، ج 7، ص 531.
[61] امام خمينى، ولايت فقيه، ص 45.
[62] سيدحسن اسلامى، امام، اخلاق، سياست، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، 1381، ص 240.
[63] امام خمينى، صحيفه امام، ج 19، ص 157 و ج 14، ص 92.
[64] همان، ج 13، ص 198 و ج 14، ص 401.
[65] همان، ج 18، ص 471.
[66] همان، ج 18، ص 499.
[67] همان، ج 17، ص 125.
[68] همان، ج 1، ص 22.
[69] همان، ج 14، ص 391- 390.
[70] همان، ج 12، ص 12.
[71] همان، ج 11، ص 263- 262.
-------------------------------------------------------
منبع: نجمه كيخا، مناسبات اخلاق و سياست در انديشه اسلامي، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، اسفند 1386.
- وبلاگ جاهدکاظمی
- بازدید: 949
- 2