خداشناسی
صفات ثبوتی و سلبی حضرت حق
خداوند متعال، دارای صفات ثبوتی و سلبی متعددی است. منظور از صفات ثبوتی، صفات و کمالاتی هستند که برای خداوند ثابت می شوند و ما معتقدیم خداوند این صفات را دارا است؛ اما صفات سلبی، معایب و خصوصیات منفی هستند که ما خداوند متعال را از این صفات مبرا می دانیم.
صفات ثبوتی
خداوند، دارای صفات ثبوتی متعددی است؛ برای مثال، قادر است و عاجز نیست، عالم است و جاهل نیست، حی است و میت نیست، مرید است و مجبور نیست، قدیم است و حادث نیست، مُدرک و متکلم و صادق است. این صفات را صفات ثبوتی می گویند که این صفات، عین ذات حضرت حق است و از ذات او جدا نیست. عالم بما کان و ما یکون[آنچه بوده و آنچه خواهد بود] است. قدرت او، فوق همۀ قدرت ها است؛ یعنی هر قدرتی را او ایجاد کرده است، هر علمی را او ایجاد کرده است. حیّ است؛ یعنی زنده است و هر زنده ای از پرتو وجود او حیات گرفته است. او حیات بخش است. مُرید است و با اراده خود هر کاری را انجام می دهد و مجبور نیست. نیاز ندارد که با کسی در کارهای خود مشورت کند. خالق عقل است و هر عقلی در عالم وجود دارد، خداوند خالق آن است؛ لذا به مشورت احتیاجی ندارد.
خدا که هیچ، نبی اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) هم که مخلوق خدا و بنا بر روایات، عقل اول هستند، به مشورت احتیاج ندارند. اگر هم در سوره آل عمران، خداوند به پیامبرش دستور می دهد: «و شاوِرْهُم فِی الأمْرِ؛۱ با اصحاب مشورت کن»، در واقع تواضع و فروتنی نبی اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) و کمال مهر و محبت آن حضرت به امت را می خواهد برساند؛ نه اینکه حضرت -نعوذ بالله- عقلشان کافی نیست و می خواهند مشورت کنند. نه؛ این طور نیست. حضرت نبی اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) نماینده خدا و عقل کل هستند.
صفات سلبی خداوند
آنچه گفتیم، صفات ثبوتی بود؛ اما صفات سلبی از این قرارند: خداوند جسم نیست، مرئی(دیدنی با چشم سر) نیست، محدود نیست، فقیر نیست، مرکب نیست، محل سکونت ندارد، شریک ندارد، محتاج نیست و… . این ها صفات سلبی است که اگر یکی از این ها در خدا باشد، نقص او است و خداوند دیگر منزّه نیست؛ در حالی که با ادله و براهین در جای خود ثابت شده است که حضرت حق، منزه است؛ یعنی دارای همۀ صفات ثبوتی است و مبرای از همۀ صفات سلبی است. او قابل دیدن نیست. شما اگر توانستی روح خود را ببینی و درک بکنی که چه چیزی است، خدا را هم می توانی ببینی که چیست. تا به حال، همۀ دانشمندان دنیا از اول خلقت تا به حال، نفهمیده اند روح چیست. خدا به نبی اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) می فرماید:
وَ یسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی؛۲
و از تو درباره «روح» سؤال مىکنند؛ بگو: «روح، از [سنخ] امر پروردگار من است.
ای حبیب ما! بگو روح، مخلوق خدا است. البته ما دارای اقسام روح هستیم؛ مثل روح جمادی، روح نباتی، روح حیوانی، روح ملکوتی.۳ اما مراد آیه، روح ملکوتی است که اینجا دربارۀ آن، سؤال می شود، نه روح حیوانی که برخی گفته اند حرارتی است در کبد.
عظمت خلقت خداوند
حضرت حق، عظیم است. انسان باید کتاب هایی را که در هیأت و نجوم، نوشته اند، مطالعه کند. چه خبری آن بالا و در آسمان ها هست؟ یا کتاب هایی را که دربارۀ اثبات توحید نوشته اند نگاه بکند که حضرت حق، چه مخلوقاتی دارد! حضرت امام حسن مجتبی(علیه السلام) در مقام معرفی خود می فرمایند:
در مشرق عالم و مغرب عالم، دو شهر وجود دارد که دور آن ها را دیواری کشیده اند که برای آن دیوارها، یک میلیون در وجود دارد. داخل هر شهر، هفتاد میلیون زبان و لغت وجود دارد که هر یک با دیگری متفاوت است و من، همه آن لغت ها را با اختلافی که با هم دارند و همه اخبار آن سرزمین ها را می دانم و برای آن ها حجتی به جز من و برادرم حسین نیست.۴
میلیون ها کهکشان و میلیارد ها ثوابت و سیارات هستند و در هر ثوابت و سیاراتی هم میلیون ها مخلوق زندگی می کنند. این طبقاتی که بزرگان برای عالم وجود بیان کرده اند ـ یعنی عالم ملکوت و عالم لاهوت و عالم ناسوت و عالم تجردات و عالم امر و عالم مادیات – ظاهراً شش عالم می شود که هر یک از آن ها وسعت بسیار زیادی دارد.
این منظومه ای که ما در آن هستیم، کوچک ترین منظومه عالم وجود است. دستگاه خلقت خداوند، بسیار باعظمت است. خداوند، مخلوقاتی دارد که اگر یکی از آن ها به زمین بیایند، جای آن ها نیست. در این زمینه، روایات متعدد هست. حضرت روح که شب های قدر برای رسیدگی به اعمال به زمین می آید، برای او سخت است که روی زمین فرود بیاید. این مخلوقات، همگی مشغول عبادت و طاعت حق هستند.
در عوالم بالا، مخلوقاتی هستند که مشغول رکوع و برخی مشغول سجود هستند. عده ای از آن ها هم مشغول قیام هستند. پیوسته مشغول کار آن ها عبادت و اطاعت حق است. آب و نان آن ها، ذکر توحید است. ملائکه هم همین طورند. آن ها نان و غذا نمی خورند. غذای آن ها، ذکر و تسبیح و تهلیل حضرت حق است و مشغول عبادت و اطاعت حق هستند.۵
ما چنین خدایی داریم آقا! خیلی باعظمت است. این قدر باید او را دوست داشته باشیم و قربان او برویم که خودش می داند و بس! والله حیف این خداست که ما قدر او را نداریم. او دارد با ما می سازد؛ ولی ما با او نمی سازیم.
بله آقا! دستگاه خدا خیلی عریض است. اگر خداوند بخواهد میلیاردها مثل این منظومه را خلق بکند، می تواند:
إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُون؛ ۶
فرمان او چنین است که هر گاه چیزى را اراده کند، تنها به آن مىگوید: «موجود باش»؛ آن نیز بىدرنگ موجود مىشود.
همۀ عالم وجود، تحت فرمان او هستند. نه تنها خدا، بلکه اولیای الهی، ائمه اطهار: هم این چنین هستند؛ آن وقت آیا خدا که خالق همه این ها است نمی تواند؟!
داستان های زیادی دربارۀ اولیای الهی شنیده اید که آنچه را که می خواستند، فوراً ایجاد می شد. حالا می توان تعبیر کرد که مستجاب الدعوه هستند و خداوند دعایشان را اجابت می کند. به هر حال، هر چه از خدا بخواهند، فوراً به آن ها می دهد. داستان های زیادی از بزرگان در این زمینه در ذهن من هست که اگر بخواهم عرض بکنم، خسته می شوید؛ منتهی از باب نمونه و تبرک، یک مورد را عرض می کنم:
داستان حضرت سجاد(علیه السلام) و دزد بیابان
حضرت سجاد(علیه السلام) سوار شتر، در راه مسافرت بودند. وسط راه، یک دزد، راه حضرت را گرفت و گفت: «پیاده شو و لباس هایت را در آور». حضرت فرمودند: «می خواهی چه کنی؟» گفت: «می خواهم تو را بکشم و اثاث تو را هم ببرم». حضرت فرمودند: «بیا برادر! هر چه داریم قسمت می کنیم؛ نصف، مال من و نصف، مال تو. تو برو به زندگی ات برس؛ من هم بروم به زندگی ام برسم». گفت: «نمی شود. آنچه داری، می برم و تو را هم می کشم». حضرت فرمودند: «بیا هر چه من دارم، بردار و برو. من هم می روم». گفت: «نه؛ مالت را می برم، تو را هم باید بکشم». حضرت فرمودند: «پس خدا کجاست؟» گفت: «خدا خواب است». در این هنگام حضرت فرمودند: «بگیرید دشمن خدا را»؛ بلافاصله دو تا شیر ایجاد شدند؛ یکی سر او را گرفت و یکی پای او را گرفت و او را بلیعدند و نگذاشتند یک قطره خون او به زمین برسد.
خدا خواب است؟! نه بابا! تو خواب هستی. خدا بیدار است. اعمال و رفتار و گفتار ناصری را، همه را موبه مو می داند. اعمال ناصری را پرونده کرده و شاهد هم گرفته است. دو ملک شاهد هستند. علاوه بر آن، خود روز هم شاهد است. روایت معتبری را مرحوم علامه مجلسی از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده است که حضرت می فرمایند:
مَا مِنْ یَوْمٍ یَأْتِی عَلَى ابْنِ آدَمَ إِلَّا قَالَ لَهُ ذَلِکَ الْیَوْمُ یَا ابْنَ آدَمَ أَنَا یَوْمٌ جَدِیدٌ وَ أَنَا عَلَیْکَ شَهِیدٌ فَقُلْ فِیَّ خَیْراً وَ اعْمَلْ فِیَّ خَیْراً أَشْهَدْ لَکَ بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَهِ فَإِنَّکَ لَنْ تَرَانِی بَعْدَهَا أَبَدا؛۸
هیچ روزی بر بنی آدم نمی گذرد، مگر اینکه آن روز می گوید: «ای فرزند آدم! من روز جدیدی هستم و شاهد اعمال تو؛ پس در من، حرف خوب بزن و عمل خوب انجام بده که من روز قیامت برای تو شهادت بدهم. و تو من را دیگر نخواهی دید».
وقتِ طلوع فجرِ هر روز، آن روز به ناصری می گوید: «کارهای خوب در من انجام بده. حرف های خوب در من بزن. من روز تازه هستم. روز قیامت می آیم برایت شهادت می دهم». شب هم که می شود همین مطالب را شب به من می گوید. خدا شاهد است شب و روز هم حیات دارند. تسبیح و تهلیل حق را می کنند: «قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ؛ ۹ ما از روى طاعت مىآییم».
صریح قرآن است که شب و روز، حیات دارند. شب و روز هم حرف می زنند، صحبت می کنند. زمین هم که روی آن هستم، همین حرف را به من می زند؛ پس خدا که خالق آن هاست خواب نیست؛ بلکه بیدارِ بیدار است.
حکمت خداوند
یکی از صفات ثبوتی خدا، علم و حکمت است. همۀ کارهایی که حضرت حق انجام می دهد، طبق حکمت و مصلحت است. هر کاری خدا با ما می کند، یقیناً برای ما نفعی دارد. حضرت حق، همه مخلوقات را طبق مصلحت و حکمت آفریده است.
آری؛ حضرت حق، هر کاری که می کند، حکمت و مصلحت دارد و تا صدها حکمت نداشته باشد، صدها نتیجه و نفع برای اجتماع نداشته باشد، چیزی را خلق نمی کند.
این حرف، عقیده شیعه است؛ به خلاف برخی از سنی ها. شیعه می گوید: تمام افعال و کارها و حرکات حضرت حق، طبق مصلحت است. مصلحت اجتماع و مصلحت مخلوقات، نه مصلحت خودش. حضرت حق که خودش خالق مصلحت است، محتاج نیست. غنی بالذات است. غنا، عین ذاتش است. علم او، عین ذاتش است؛ همه عین ذاتش است.
اگر شما با او مرتبط بودید و از عنایات الهی بهره بردید، بردید؛ و الا خودتان ضرر می کنید. مثل خورشید که وظیفه آن، این است که نورافشانی کند. حالا اگر کسی آمد و از نور خورشید استفاده کرد، اشعه آن به نفع خود او است. هر کسی هم نیامد استفاده کند، خورشید ضرر نکرده است. حضرت حق، من و شما را طبق هدفی ایجاد کرده که به عالم وجود، فیض برساند. فیّاض علی الاطلاق است و می خواهد پیوسته افاضه فیض کند. کار فیّاض، این است؛ می خواهد فیضش به دیگران برسد. این، مقصد حضرت حق است. برای آسایش مخلوقات یک قواعد و ضوابطی هم بیان کرده که طبق این قواعد و ضوابط جلو بروید. برای اینکه حیات، لذت بخش باشد. حالا اگر من استفاده کردم، به نفع من است؛ اگر هم استفاده نکردم، به ضرر من است خداوند، نفعی در این زمینه نمی برد.
بی نیازی خداوند
حضرت امیر(علیه السلام) ابتدای خطبه همام فرمودند: «حضرت حق، عالم وجود را خلق کرد؛ در حالی که از اطاعت های مردم، بی نیاز است و به اطاعت کسی احتیاج ندارد». اما انسان غافل می گوید: «برای خدا نماز خواندم». مگر خدا محتاج نماز تو است؟ به نماز امیرالمؤمنین(علیه السلام) هم محتاج نیست. خدا به نماز هیچ پیغمبری هم احتیاج ندارد. این نماز ها مال خودت است. مال اطرافیان خودت است. عبادت هیچ یک از این مخلوقات، به قدر سر سوزن به عظمت حضرت حق اضافه نمی کند.
ضرر نداشتن معصیت های ما برای خدا
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در خطبه متقین فرمودند:
أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْخَلْقَ حِینَ خَلَقَهُمْ غَنِیّاً عَنْ طَاعَتِهِمْ آمِناً مِنْ مَعْصِیَتِهِمْ لِأَنَّهُ لَاتَضُرُّهُ مَعْصِیَهُ مَنْ عَصَاهُ وَ لَاتَنْفَعُهُ طَاعَهُ مَنْ أَطَاعَهُ؛
همانا خداوند سبحان، پدیدهها را در حالى آفرید که از اطاعتشان بىنیاز، و از نافرمانى آنان در امان بود؛ زیرا نه معصیت گناهکاران به خدا زیانى مىرساند و نه اطاعت مؤمنان براى او سودى دارد.
معنای«آمِناً من معصیتهم» این است که حضرت حق -جلت عظمته- مخلوقاتی که آفرید، کهکشان ها و ثوابت و سیارات و… -که خودش تعداد آن ها را می داند- از طاعت این ها هیچ بهره ای نمی برد و از آثار معصیت آن ها هم ایمن است؛ چرا که هر معصیتی، اثری دارد. این مطلب را ما بالحس و الوجدان می یابیم. مگر دعای کمیل را نخوانده ای که می گوید: «خدایا! بیامرز گناهانی را که سبب حبس دعا می شود. بیامرز گناهانی را که سبب نزول بلا می شود. بیامرز گناهانی را که سبب ناامیدی می شود» و یکی یکی آثار گناهان را بیان می کند. در دعای ابوحمزه ثمالی هم به بعضی از آن ها اشاره می کند؛ پس هر گناهی اثری دارد.
همین طور هر عبادت، اثری دارد. ذکر «الله اکبر» اثری دارد، «الحمدلله» اثر دیگری دارد، «سبحان الله» یک اثر دیگری دارد و «لا اله الا الله» هم یک اثری دارد. این اسامی حضرت حق که در دعای جوشن کبیر بیان شده، هر یک، اثری دارد. عبادات ما هم هر یک، اثری دارد. نمازها اثری دارند، ذکرها هم هر یک، اثری دارند. معصیت ها هم هر کدام، اثری دارند که عاید خود ما می شوند. به خدا که بر نمی گردد. امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرمایند: «آمناً من معصیتهم»؛ یعنی حضرت حق -جلت عظمته- از معصیت بنده ها در امان است.
گر جمله کائنات کافر گردند بر دامن کبریاش ننشیند گرد
منظور اینکه این معصیت ها و مخالفت هایی که من انجام می دهم، دود آن در چشم خودم می رود. نمی توانم با خدا لجبازی کنم و نمی توانم به او ضرر بزنم.
توجه کنید که نماز، فقط یکی از واجبات خدا است که بسیار نفع برای ما دارد؛ چه رسد به همه دستورات الهی که همه نفعش به جیب ما میرود و هیچ نفعی برای خدا ندارد. آن کسی که قدرت بی نهایت دارد، به مخلوق خود چه احتیاجی دارد؟! در سوره حجرات، آیه ۱۷ حضرت حق میفرماید:
یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لاتَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ بَلِ اللهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإیمانِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقین؛
[ای رسول ما!]آن ها بر تو منّت مىنهند که اسلام آوردهاند. بگو: «اسلام آوردن خود را بر من منّت نگذارید؛ بلکه خداوند بر شما منّت مىنهد که شما را به سوى ایمان هدایت کرده است، اگر [در ادّعاى ایمان] راست گو هستید».
پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) که از مکه هجرت کردند و به مدینه آمدند، عده ای از مردم مسلمان بر سر آن حضرت، منت می گذاشتند و مکرر می گفتند: «یا رسول الله! ما برای شما مسلمان شدیم؛ پس هوای ما را داشته باش». حضرت هم متخلق به اخلاق الله بودند و ابداً این طور نبود که چیزی به رُخشان بیاورند و چیزی بگویند که این ها ناراحت بشوند؛ اما خود حضرت اذیت می شدند. حضرت حق آیه ای فرستاد که: «ای حبیب ما! این هایی که می آیند پیش تو و می خواهند منت سر تو بگذارند که مسلمان شده و ایمان آورده اند، به آن ها بگو: خدا برشما منت دارد که شما را مسلمان و هدایت کرده و سعادت و تکامل ابدی را نصیبتان نموده است». تو را خدا هدایت کرده است. خدا و پیغمبر، بر گردن تو منت دارند؛ نه اینکه تو بر گردن خدا منت بگذاری.
-----------------------------
پی نوشت:
۱.سوره آل عمران: ۱۵۹.
۲.سوره اسراء: ۸۵.
۳.برای اطلاع بیشتر، ر.ک: بحارالأنوار، علامه مجلسی، بیروت، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۴ ق، ج ۲۵، ص ۵۴.
۴.کافی، شیخ کلینی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵ش، ج ۱، ص ۴۶۲؛ بحارالأنوار، ج ۲۷، ص ۴۷.
۵.ر.ک: بحارالأنوار، ج ۵۶، ص ۱۴۴ (أبواب الملائکه).
۶.سوره یس: ۸۲.
۷.بحارالأنوار، ج ۴ (صلی الله علیه وآله وسلم)، ص ۴۱.
۸.کافی، ج ۲، ص ۵۲۳؛ بحارالأنوار، ج ۷، ص ۳۲۵.
۹.سوره فصلت: ۱۱.
-----------------------------
منبع : محو دلدار
- وبلاگ جاهدکاظمی
- بازدید: 733
- 0