دوبیتی های زیبا و آموزنده
ﺻﺪ ﺳﺎﻝ ﺭﻩ ﻣﺴﺠﺪ ﻭ ﻣﯿﺨﺎﻧﻪ ﺑﮕﯿﺮﯼ
ﻋﻤﺮﺕ ﺑﻪ ﻫﺪﺭ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﮔﺮ ﺩﺳﺖ ﻧﮕﯿﺮﯼ
ﺑﺸﻨﻮ ﺍﺯ ﭘﯿﺮ ﺧﺮﺍﺑﺎﺕ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﭘﻨﺪ
ﻫﺮ ﺩﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺍﺩﯼ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺩﺳﺖ ﺑﮕﯿﺮﯼ
"ﺷﯿﺦ بهایی"
كوه و دریا و درختان همه در تسبیح اند
حیف باشد كه تو در خوابی و نرگس بیدار
تا كی آخر چو بنفشه سر غفلت در پیش
یا كه داند كه برآرد گل صد برگ از خار
SHAPE \* MERGEFORMAT
رو کرد به ما بخت و فتادیم به بندش
ما را چه گنه بود ؟ خطا کرد کمندش
با آن همه دلداده دلش بسته ما شد
ای من به فدای دل دیوانه پسندش
آفرینش همه تنبیه خداوند دل است
هر كه فكرت نكند نقش بود بر دیوار
این همه نقش ازل بر در و دیوار وجود
نه همه مُسْتمعی فهم كند این اسرار
SHAPE \* MERGEFORMAT
ز خواب جهل، بس امسال ها که پار شدند
خوش آن که بیهده امسال خویش پار نکرد
روا مدار پس از مدت تو گفته شود
که دیر ماند فلانی و هیچ کار نکرد
پروین اعتصامی
عزم آن دارم که امشب نیم مست
پای کوبان کوزه ی دردی به دستا
سر به بازار قلندر در نهم
پس به یک ساعت ببازم هرچه هست
SHAPE \* MERGEFORMAT
دیگر ای گندم نمای جوفروش
با ردای عجب عیب خود مپوش
دیده های عقل گر بینا شوند
خودفروشان زودتر رسوا شوند
پروین اعتصامی
ساقیا در ساغر هستی شراب ناب نیست
و آنچه در جام شفق بینی به جز خوناب نیست
زندگی خوشتر بود در پردهٔ وهم و خیال
صبح روشن را صفای سایه مهتاب نیست
"رهی معیّری"
هزار قرن ندیدن ز روشنی اثری
هزار مرتبه بهتر ز خویشتن دیدن
برای نفس چو دیوی است تیره دل پروین
بتر ز دیوپرستی ست خود پرستیدن
پروین اعتصامی
نشستم دوش من، با بلبل و پروانه در یک جا
سخن گفتیم از بی مهری جانانه، در یک جا
من اندر گریه، بلبل در فغان، پروانه در سوزش
تماشا داشت، حال ما سه تن دیوانه در یک جا
"لاهوتی"
روز می بینی تو و من روزگار
کار می بینی تو و من عیب کار
من نهان را بینم و تو آشکار
تو یکی می دانی، اما من هزار
پروین اعتصامی
خَـــــم ابروی تو سر مشق کدام استاد است
که خــــرابات دلم در پِی او آباد است
خَـــــم ابروی تورا دیدم و رفتم به سجـــود
صید را زنده گرفتن هنر صیاد است ...
چو زخم کارگر آمد چه سر، چه سینه، چه پای
چو سال عمر تبه شد چه یک، چه صد، چه دویست
هزار کوه گرت سد ره شوند برو
هزار ره گرت از پا درافکند بایست!
پروین اعتصامی
آن شب که دلی بود به میخانه نشستیم
آن توبه ی صدساله به پیمانه شکستیم
از آتش دوزخ نهراسیم که آن شب
ما توبه شکستیم، ولی دل نشکستیم
"مولانا"
بهای زندگی زین بیشتر بود
اگر یک دیده صاحب نظر بود
منه بر دست دیو از سادگی دست
کدامین دست را بگرفت و نشکست
پروین اعتصامی
ای خداوند یکی یار جفاکارش دِه
دلبری عشوه دهِ سرکشِ خونخوارش دِه
تا بداند که شب ما به چه سان می گذرد
غم عشقش ده و عشقش ده و بسیارش دِه
"مولانا"
شالوده کاخ جهان بر آب است
تا چشم به هم برزنی خراب است
ایمن چه نشینی در این سفینه
کاین بحر، همیشه در انقلاب است
پروین اعتصامی
در عـمر سه نـکـتـه را فراموش مـکـن
اول چــراغ خــلــق خــامــوش مــکـن
دوم غــم کــس مـکـن به هر جا افشا
سوم ســخــن بــی خــردان گــوش مــکــن
ای تشنه مرو کاندرین بیابان
گر یک سرِ آب است صد سراب است
آبی بکش از چاه زندگانی
همواره نه این دلو را طناب است
پروین اعتصامی
چشمت به خط و خالِ دلفریب است
گوشَت به نوای دف و رباب است
تو بی خود و ایام در تکاپو است
تو خفته و ره پر ز پیچ و تاب است
پروین اعتصامی
گویمت شرط نیکنامی چیست
زانکه این نکته بایدت خواندن
خاری از پای عاجزی کندن
گردی از دامنی بیفشاندن
پروین اعتصامی
تقویم عمر ماست جهان هر چه می کنیم
بیرون ز دفتر کهن سال و ماه نیست
سختی کشی ز دهر، چو سختی دهی به خلق
در کیفر فلک، غلط و اشتباه نیست
پروین اعتصامی
چنین است فرجام بدکارها
چو خاری به کاری، دمد خارها
رفیقی چو کردار بد، پست نیست
که جز در بدی، با تو همدست نیست
پروین اعتصامی
چنین است مزدوری نفس دون
بریزند خونت، بریزی چو خون
مرو زین ره سخت با پای سست
مکُش چون که خون را به جز خون نشست
پروین اعتصامی
ما را غمی ز فتنه باد سموم نیست
در پیش خار و خس، چه زمستان، چه نوبهار
با جور و طعن خارکن و تیشه، ساختن
بهتر ز رنج طعنه شنیدن هزار بار
پروین اعتصامی
مادری بوسه به دختر می داد
کاش این درد به دل می گنجید
من کجا بوسه مادر دیدم
اشک بود آن که ز رویم بوسید
پروین اعتصامی
کاش آن فرصت که پیش از ما شتافت
می توانستیم آن را باز یافت
دیده دل کاشکی بیدار بود
تا کمند دزد بر دیوار بود
پروین اعتصامی
چرخ را عادت دیرین این بود
که به افتاده نظر کمتر کرد
من، سیه روز نبودم ز ازل
هر چه کرد، این فلک اخضر کرد
پروین اعتصامی
گر نمی خواهی در آتش سوختن
بایدت اندرز ما آموختن
دام ها بینم به راه تو نهان
رفتنت باشد همان، مردن همان
پروین اعتصامی
- وبلاگ ziaossalehin.ir
- بازدید: 6237
- 2