باب چهل و دوم در نرمش و آرامش و جلوگیری از آزار و در همیاری بر نیکی و تقوی‌

تاریخ ارسال:ج, 09/24/1396 - 16:01

آیات قرآن مجید

: (8) 1- آل عمران (آیه 159) پس بهمان مهر الهی نرمش کردی با آنها و اگر ترش‌رو و سخت دل بودی گسسته میشدند از گردت پس گذشت از آنها و آمرزشخواه براشان.
(9) 2- المائده (آیه 2) و همیار شوید در نیکی و تقوی و همیاری نکنید بر گناه و تجاوز.
(1) 3- الحجر (آیه 88) و فروتن باش برای مؤمنان.
(2) 4- اسری (آیه 52) بگو به بندگانم که بگویند آنچه خوشتر است زیرا شیطان رخنه کند میانشان چون که شیطان برای آدمیان دشمن آشکاریست.
(3) 5- الفرقان (آیه 63) و چون گفتگو کنند با آنها مردم نادان گویند بسلامت.
(4) 6 الشعراء (آیه 215) و فروتن باش برای هر که پیرو تو است از مؤمنان.

اخبار باب‌

: (5) 1- نهج البلاغه: چون نرمش مایه جدائی باشد سخت‌گیری نرمش باشد، بسا دارو درد باشد و درد دارو.
(6) 2- کتاب الامامه و التبصره: بسندش تا رسول خدا (ص) که نرمش میمنت دارد و سخت‌گیری شوم است (7) و بهمین سند است که فرمود: نرمش بر امری ننهند جز که زیورش باشد و از چیزی کنده نشود جز که زشتش کند.
(8) 3- معانی الاخبار: بسندش تا امام صادق (ع) که مسلمان آنکه مردم از دست و زبانش سلامتند و مؤمن آنکه مردمش بر مال و جان خود امین سازند، (9) و در روایت دیگر مؤمن آنکه همسایه‌اش از شر و نیرنگش در امانست.
(10) 4- امالی صدوق: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: بشما خبر ندهم از آنکه فردا دوزخ بر او حرام است؟ گفتند: چرا یا رسول الله فرمود: آسان نزدیک بکسان نرمخوی خوش برخورد.
خصال: بسندش مانندش را آورده.
ثواب الاعمال: بسندش مانندش را آورده.
(11) 5- همان امالی: رسول خدا (ص) فرمود: خردمندتر مردم آنکه با مردم خوشرفتار است و مدارا کن، و زبونتر مردم آنکه بمردم توهین کند.
(12) 6- همان: بسندش از امام دهم (ع) فرمود: در مناجات موسی بن عمران (ع) با خدا این بود که معبودا سزای کسی که باز گیرد آزارش را از مردم و ببخشد خیرش را بدانها چیست؟
فرمود: ای موسی دوزخ روز قیامت فریادش زند که مرا بتو راهی نیست.
(13) 7- همان: بسندش تا امیر مؤمنان (ع) که هر که عافیت از زیردست خود را پسندد سلامت از بالا دستش باو روزی شود الخ.
(14) 8- خصال: بسندش تا امام ششم، فرمود: شرف مؤمن بنماز شب او است و عزتش به بازگیری آزارش از مردم.
همان: بسندش تا پیغمبر مانندش را آورده با فزونی.
همان: بسندش تا پیغمبر مانندش را آورده.
(1) 9- همان: بسندش تا امام ششم (ع) که میفرمود: راستش مردمی از قریش با دیگران کم سازش و مدارا داشتند و از قریش نفی شدند و بخدا سوگند نژادشان عیبی نداشت و مردمی جز از آنها خوب بود سازش و مداراشان و بخاندان والا پیوسته شدند، راوی گفت سپس فرمود: هر که دست از آزار مردم برگیرد یک دست از آنها باز گرفته و آنان دستهای بسیار از او باز گیرند.
(2) گویم: برخی اخبار در کلیات مکارم گذشت.
(3) 10- خصال: در اربعماه: امیر مؤمنان (ع) فرمود: مؤمن خودش در رنج است و مردم از او آسوده‌اند.
(4) 11- قرب الاسناد: بسندش تا پیغمبر (ص) که چه خوب وزیریست برای ایمان دانش و چه خوب وزیریست برای دانش بردباری، و چه خوب وزیریست برای آن نرمش و چه خوب وزیریست برای نرمش خوش و بش.
(5) 12- امالی طوسی: بسندش تا جابر که گفته شد یا رسول الله کدام مسلمانی برتر است؟ فرمود: آنکه مسلمانان از دست و زبانش در امان باشند.
(6) همان: بسندش تا رسول خدا (ص) که ما گروه پیغمبران ماموریم به مدارا با مردم چنانی که ماموریم بانجام واجبات.
(7) 14- معانی الاخبار: بسندش تا رسول خدا (ص) (مضمون صدر شماره 5).
(8) 15- همان: بسندش تا رسول خدا (ص) که آیا بشما خبر ندهم از بدتر مردم؟ گفتند چرا یا رسول الله، فرمود کسی که بد دارد مردم را و مردم هم او را بد دارند، سپس فرمود:
آیا شما را به بدتر از آن خبر ندهم؟ گفتند، چرا یا رسول الله فرمود: کسی که از لغزش نگذرد و معذرت نپذیرد و از گناهی نگذرد، سپس فرمود: شما را ببدتر از آن هم خبر ندهم؟ گفتند، چرا یا رسول الله فرمود: آنکه از شرش امان نباشد و امیدی بخیرش نرود الخبر.
(9) 16- ثواب الاعمال: بسندش تا امام ششم (ع) که می‌فرمود: هر که خود را از آبروی مردم باز دارد خدا روز قیامتش از عذاب آن باز دارد، و هر که خشمش را از مردم واگیرد خدا روز قیامت از او بگذرد.
(1) 17- حسین بن سعید: بسندش تا رسول خدا (ص) که راستش خدا نرمش کن است و ثواب میدهد، و عطا کند در برابر نرمش آنچه ندهد در برابر سخت‌گیری.
(2) 18- همان: بسندش تا معاذ بن مسلم که نزد امام ششم رفتم و مردی نزدش بود و آن حضرت باو فرمود: رسول خدا (ص) فرموده: نرمش میمنت دارد و بدخوئی شوم است.
(3) 19- دعوات راوندی: بسندی تا رسول خدا (ص) که به ابی ذر غفاری فرمود: آزار ترا از مردم بازگیر که آن صدقه‌ای باشد بر خودت.
(4) و بهمین سند از آن حضرت که فرمود: عملی نزد خدای تعالی و رسولش محبوبتر از ایمان بخدا و نرمش به بندگانش نباشد و عملی هم نزد خدای تعالی از شرک بخدایتعالی و سخت‌گیری به بندگانش نیست.
(5) و بهمین سند است که رسول خدا (ص) فرمود: دو تا با هم یار نشوند جز که اجر بیشتر نزد خدای تعالی و محبوبترشان نزد خدای تعالی نرمش‌کن‌تر آنها است بیارش.
(6) و بهمین سند است که رسول خدا (ص) فرمود: نرمش را بر چیزی ننهند جز که آن را زیور بخشد، و بدخوئی را بر چیزی ننهند جز که آن را زشت کند، بهر که نرمخوئی داده شود خیر دنیا و آخرت باو داده شده و هر که از آن محروم است از خیر دنیا و آخرت محروم است و پیغمبر (ص) فرمود: هر که با خلق مدارا بمیرد شهید مرده است.
(7) 20- کافی: بسندش تا امام باقر (ع) که هر چیزی را بست و بندی است و بست و بند ایمان نرمخوئی است.
(8) بیان: در نهایه گوید رفق نرمش است و خلاف سخت‌گیریست تا گوید: از این معنا است حدیثی که رفق در چیزی نباشد جز که زیور آنست مقصود لطف و مهرورزیست و در حدیث دیگر است که تو رفق و نرمش کنی و خدا طبیب است یعنی تو بخوشی و مهر پرستار بیماری و او است که باو شفا و عافیت دهد و از آنست حدیث دیگر که" در رفق کردن با ناتوان آنان و رفع نیازشان" یعنی نرمش رساندن بآنها پایان کلام نهایه.
هر چه قفل و بست و بندی دارد یعنی نگهداری از اینکه تباهی بدان در آید یا بهی از آن زداید، تشبیه معقولی است بمحسوس و قفل ایمان و مقصود از آن نرمخوئی و مهربانی و ترک بدخوئی و سخت‌گیری در کارها است و در گفته‌ها نسبت بمردم در هر حال خواه از آنان خلاف ادب باشد یا نه، و تشبیه ایمانت بگوهریست ارزشمند که بایدش حفظ کرد و دل گنجینه آنست و نرمش قفل آنست که آن را از اینکه بیرون افتد یا فسادی در آن در آید حفظ کند زیرا شیطان ایمان دزد است و اگر قفل باز شود و رفق نباشد آدمی به خشونت و
دشنام و قهر و کتک زدن و مانند آنها کشیده شود از اموری که مایه کمبود ایمان یا نابودی آنست.
(1) یکی از افاضل گفته: این برای آنست که هر که نرمخوئی ندارد سختی کند و بر او سختی کنند و بخشم آید و بگفته‌ای یا کرداری ایمان از دلش بدر آید پس رفق بست و بند ایمان است و آن را نگهدارد.
(2) 21- کافی: بسند پیشین از امام باقر (ع) که هر که را رفق نصیب باشد ایمان هم نصیب دارد.
(3) بیان: یعنی هر که سهمی از رفق و نرمش در علم خدا دارد ایمان کامل دارد.
(4) 22- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) که راستش خدای تعالی رفق را دوست دارد و از رفق او است به بنده‌هاش که کینه‌هاشان را خرده خرده از سینه‌هاشان بیرون میکشد و ضد هم میکند هواهاشان را با دلهاشان و از رفقش بآنها اینست که آنها را بامری وانهد که خواهد آن را از آنها براندازد برای نرمش با آنها تا اینکه رشته‌های زنجیری ایمان و گرانبهای آن یک جا بر آنها فشار نیاورد و ناتوان شوند و چون آن را خواهد امری را با دیگری نسخ کند و آن امر اول برداشته شود.
(5) روشنگری: خدای تعالی رفیق است گویم مسلم در صحیح خود از پیغمبر (ص) روایت کرده که فرمود: راستی که خدا رفیق است و رفق را دوست دارد و بواسطه رفق عطا کند آنچه را به سخت گرفتن ندهد قرطبی گفته رفیق آنکه پر نرمش دارد و رفق بمعنی آسان گرفتن است و ضد عنف و سخت‌گیری و تعصب است و هم بمعنی ارفاق است که عطا کردن وسیله‌ی سهولت است، و بمعنی آرام کار کردنست که ضد شتابزدگی است، و نسبت همه معانی بخدا درست است زیرا خدا آسان کن است و عطابخش و بی‌شتاب در کیفر دادن گنهکاران.
طیبی گفته: رفق لطف است و انجام کار به بهترین و آسانترین راه آن، و خدا رفیق است یعنی لطف دارد به بندگانش و از آنها آسان خواهد نه سخت و دشوار، و جائز نیست که خدا را بدین نام خوانند، زیرا در حدیث متواتر و قطعی وارد نشده، و در این حدیث به حساب اینکه نام خدا باشد نیامده بلکه برای بیان مقدمه چینی است یعنی رفق و نرمش مؤثرتر سبب و سودمندتر آنها است و سزاوار نیست حرص در طلب روزی بلکه باید آن را به خدا وانهاد.
نووی گفته: جائز است خدا را به رفیق و جز آنکه در خبر واحد صحیح برای خدا آمده
نامید، و اهل اصول در نامگذاری خدا با صرف خبر واحد اختلاف دارند پایان.
(1) بقول مصباح رفق در عمل محکم کاری است و روا است که باین معنی بر خدا اطلاق شود و معنی اینکه خدا رفق را دوست دارد اینست که بدان امر کند و تشویق نماید و بدان ثواب بخشد.
سل و استلال بقول قاموس اینست چیزی را خرده خرده از چیز دیگر بدر آوردند و ضغینه بمعنی کینه است، و مقصود اینست که خدا خرده خرده کینه‌ها را بدر آرد و گر نه مردم همدگر را نابود میکردند، و بقولی یعنی خدا مردم را تکلیف نکرده که یکباره کینه را از سینه بدر کنند چون دشوار است بلکه از آنها خواسته بتدریج آن را بزدایند.
و بسا مقصود این باشد که خدا پیمبران و اوصیاء را فرموده تا به بنده‌های کافر و منافقش نرمش کنند و بآنها نیکی کنند و دل آنها را با دادن مال و خوشرفتاری بدست آورند و بدین سبب کینه خدا و رسول و مؤمنان را از دلشان خرده خرده بدر آورده.
و بسا مقصود از بیرون کشیدن اینست که کفر و نفاقشان را خرده خرده به مؤمنان روش کند تا گول آنها را نخورند چنانچه خداوند در (آیه 29 سوره محمد) فرموده است:
یا پندارند آنان که در دل مرض دارند که خدا کینه‌هاشان را بدر نیاورد یعنی کینه آنان را بر مؤمنان سپس فرموده: و اگر خواهیم آنها را بتو نمائیم و معرفی کنیم و از رخسارشان آنها را بشناسی و البته آنها را در نحوه گفتارشان خواهی شناخت و خدا میداند کردار شما را 31 جز این نیست که زندگی دنیا بازی و سرگرمی است و اگر ایمان آرید و تقوی دارید مزدهای شما را بدهد و مالهای شما را نخواهد 32 اگر آنها را خواهد و همه را خواهد و مزد رسالت طلبد بادای آن بخل ورزید و ندهید و کینه شما را بدر آورد یعنی بغض و دشمنی شما را برای خدا و رسول ولی بر شما تنها یک چهارم از یک دهم واجب کرده (زکات نقدینه و انعام که تقریبا صدی دو نیم است) و از شما مزد رسالت هم نخواسته و این مؤید معنی گذشته است.
قوله ضد هم کرده هواها و دلهاشان را" چند معنی دارد.
1- اینکه از لطف خداست که هوا و دل شما را ضد هم نساخته تا دشمن خوبی هم شوید و این نزدیک بهمان فقره پیش است.
2- اینکه از لطف خدا ببنده‌های مؤمن خود است که هوا و هوس و خواست مخالفین و کفار را ضدهم ساخته و اگر همه یک دل بودند مؤمنان را نابود میکردند و از بن میکندند چنانچه خدای تعالی فرموده (14 سوره الحشر، و با شما همه با هم بجنگند مگر در آبادیهای
بارودار یا از پشت دیوار بدخواهی میان خودشان شدید است، گمان کنی با هم هستند با اینکه دلهاشان از هم جدا و پراکنده است، این بدانست که مردمی باشند که خردمندی ندارند.
(1) 3- اینکه از لطف خداست که هوس هر کسی را با دلش که روح و خرد او است ضد هم ساخته و گر نه کسی آخرت را بر دنیا گزیده نکردی و در نسخه‌ای (مضادته) آمده که مناسب‌تر با این معنا است، و ضد هم ساختن چیزی با دیگری شائع است چنانچه امیر مؤمنان (ع) فرموده: ضد ساخت روشنی را با تاریکی و خشکی را با تری.
4- اینکه کینه آنها را بدر آورد با اینکه نباید در آید چون هواهاشان با دلشان ضد همند.
5- اینکه از لطف خداست که تکلیفهای ضد هوا و دلخواه را بر آنها واجب کرد با نرمش و خوش و بش که بر آنها سخت نباشند چرا که اوامر و نواهی را خرده خرده بدانها صادر کرد تا مایه نفرت آنها نگردند مثلا چون عادت به میخواری داشتند نخست آیه‌ای نازل کرد و مفاسد آن را گوشزد نمود و آنگاه آنها را از میخواری نزدیک وقت نماز نهی کرد و سپس در همه حال و آن را سخت گرفت و همه احکام را یکباره نازل نکرد تا بر آنها دشوار باشد بلکه بتدریج مقرر کرد، و همه اینها روشن است برای کسی که موارد نزول آیات را وارسد و موارد جعل احکام را (و تاییدی هم برای این معنا از فیروزآبادی آورده).
و از رفقش بآنها اینکه آنها را بامری وانهد" حاصلش اینکه خواسته آنها از یک امری بازگیرد ولی داند که اگر بدان شتابد بر آنها گران آید و آن را پس اندازد تا بر آنها آسان گردد سپس آنها را از آن بامر دیگر کشاند و امر اول نسخ شود چنانچه در باره قبله که خدای تعالی میدانست پیغمبر توجه بکعبه را میخواهد ولی در بدو آمدن بمدینه این حکم بر مسلمانان ناگوار بود چون عادت بنماز بسوی بیت المقدس داشتند و آنها را بدان وانهاد تا کامل شد و باحکام اسلام دل دادند و بر آنها رو کردن بکعبه آسان شد.
عری الاسلام: احکام و قوانین آنست که چون دسته برای کوزه‌اند و هر که خواهد از کوزه بنوشد بدان چسبد و هر کس هم خواهد از اسلام بهره‌مند شود به قوانین و احکامش چنگ زند و ثقل را به مثاقله تعبیر کرده برای مبالغه، و بسا که در اصل مثاقیل بوده به معنی مئونه.
و بقولی مقصود اینست که خدا داند صلاح بنده‌ها در دو چیز است و اگر هر دو را یکباره بدانها امر کند و در یک زمان بر آنها گران آید از تحملش ناتوان شوند و از لطف خدا
است که آنان را بیکی امر کند (1) و تا زمانی بر آن پایند و چون خواهد آنها را از آن بگرداند امر یکم را نسخ کند و امر دیگر را آورد تا بهر دو مصلحت برسند، و این توجیهی است برای نسخ جز آنچه معروف است از اختصاص مصلحت بر امری بزمان خاصی، و در این توجیه اعتراض روشنی است.
و اینکه فرمود:
" نسخ الامر بالآخر"
یا مؤید همان سهل‌گیریست چون ترک کردن مردم بیک امر را سخت‌تر است بر آنها از آنکه با مر دیگر بدل شود یا برای اینست نسخ احکام چنین است که خدای تعالی (ع) فرموده (آیه 106 سوره البقره) و هر زمانی آیه‌ای را نسخ کنیم یا بفراموشی سپاریم بیاوریم بهترش را یا مانندش را، و بیاید آنچه مؤید معنی یکم است.
(2) 23- کافی: بسندش تا رسول خدا (ص) که رفق میمنت دارد و خرق شوم است.
(3) بیان: یمن با ضمه بمعنی برکت است چون میمنت تا گوید: رفق یعنی مبارک و میمون و چون در امری بکار گرفته شود آن امر مقرون به خیر دنیا و آخرتست و خرق بر عکس آن است و بقول قاموس ضد رفق است و اینست که کسی بد کند کاری را و تصرف در امری را و به معنی حماقت است.
(4) 24- کافی: بسندش تا امام باقر (ع) که راستی خدا عز و جل رفیق است و رفق را دوست دارد بدان عطا کند آنچه را به عنف ندهد.
(5) بیان: برفق عطا کند یعنی از اجر دنیا و آخرت.
(6) 25- کافی: بسندش تا رسول خدا که رفق بر چیزی نهاده نشود جز که زیورش شود و از چیزی برداشته نشود جز که زشتش کند.
(7) بیان: (از مصباح تفسیر الفاظ را آورده).
(8) 26- کافی: بسندش تا پیغمبر (ص) که رفق فزونی و برکت دارد و هر که از آن محروم است از خیر محروم است.
(9) بیان: فزونی دارد یعنی در روزی یا در همه خوبیها و برکت و پایندگی در آنها (اعراب و تفسیر الفاظ).
(10) 27- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) که بدور نشود رفق از خاندانی جز که خیر از آنان دور شود.
(11) 28- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) که بهر خاندانی بهره‌ای از رفق و نرمش دادند خدا روزیشان را فراوان سازد و نرمش در اندازه زندگی بهتر است از فراوانی مال، با رفق
و مدارا درماندگی نیست، و با تبذیر چیزی نماند و خدا رفیق است و رفق را دوست دارد.
(1) بیان: بهره‌ای بآنها داده شده یعنی خدا سهم فراوانی از رفق بآنها داده که بیکدیگر نرمش کنند یا با خلق خدا نرمش کنند، یا در زندگی نرمش کنند و میانه رو باشند بی‌اسراف اسراف و تنگ گرفتن بخود، یا مقصود همه این معانی است.
خدا بدانها روزی فراوان داده" زیرا مهمترین وسائل روزی مدارا با مردم است، و خوش معامله‌ای با آنها که مایه توجه آنانست بوی، با اینکه خدای تعالی توفیق طاعتش باو دهد بویژه با اندازه‌گیری در زندگی چنانچه فرمود: رفق در اندازه‌گیری زندگی است یا به همراه آنست، و اندازه‌گیری زندگی بمعنی تنگ گرفتن است چنانچه خدای تعالی فرموده:
(در آیه 26 الرعد) گشاید روزی هر که خواهد و تنگ نماید، و بمعنی میانه‌روی هم آمده و مقصود در اینجا همین است که بهتر است از مال بسیار با مصرف بی‌اندازه.
و اینکه فرمود: با رفق درماندگی منست گویا علت هر دو مقدمه پیشین است، یعنی با میانه‌روی در زندگی ناتوانی و کمبود نباشد یا با کسب کم درماندگی نباشد زیرا همان درآمد کم با اندازه‌گیری بس است و اندازه ضروری روزی را خدا ضامن است، و با تبذیر و اسراف مال بسیار هم نماند.
و بقولی مقصود اینست که با نرمش داشتن بهر چه خواهد توانا باشد بخلاف بدکردار و سخت‌گیر، و سستی آن ظاهر است سپس فرمود: راز همه اینها اینست که مردم شخص با نرمش را دوست دارند و باو کمک کنند و خدا بدل آنها لطف و دوستی وی را اندازد و نگذارند برنج افتد یا بدشوار گراید کارش.
(2) 29- کافی: بسندش تا هشام بن احمر که میان من و امام هفتم در باره مردمی سخنی رفت و آن حضرت بمن فرمود: با آنها نرمش کن که کفر هر کدامشان در خشم او است، و کسی که خشمش مایه کفر او هست خیری ندارد.
(3) روشنگری: کفر هر کدامشان در خشم او است" زیرا بیشتر مردم هنگام خشم سخن کفر میگویند، و بخدا و پیغمبران و اوصیاء نسبت دهند آنچه نشایدشان، و چه چیزی انتظار رود از کسانی که در خشم خود باکی ندارند از اسلام بدر شوند و در دنیا سزاوار کشتن باشند و در آخرت دچار کیفر جاویدان و چون از این گرفتاری باکی ندارند باکی از آن ندارد که تو را دشنام دهد یا بزند و بکشد و بتو افتراء زند بدان چه تو را ریشه کن کند و بسا که کفر در اینجا شامل گناه کبیره هم شود که یکی از معانی آنست.
(4) 30- کافی: بسندش تا امام هفتم (ع) که رفق و نرمش نیمی از زندگانی است.
(1) بیان: یعنی نیمی از زندگی خوش است، زیرا خوشی زندگی یا بمال و جاه بسیار و حصول اسباب غلبه بر بدخواهان یا بنرمش و مدارا در زندگی و معاشرت با آنان و این بهتر است، و چون آن را بسنجی بدانی که فراگیر همه امور است حتی زندگی در درون خانه و با اهل خانه زیرا رضامندی آنها یا بصرف مال فراوانست و یا نرمش و سازش با آنان در همه حال و بهر کدام از این دو رضا دهند و غالبا بدومی راضی‌ترند.
(2) 31- کافی: بسندش تا رسول خدا (ص) که خدا دوست دارد رفق و نرمش را و بدان کمک کند چون سوار پاکش لاغر شدید آن را بتوانش وادارید، اگر در زمین قحط باشید با آن خود را نجات دهید و اگر در زمین پر گیاه در هر منزلی او را وادارید.
(3) بیان، و بدان کمک کند یعنی اسباب رفق را فراهم سازد یا بواسطه آن بامور دیگر کمک دهد چنانچه گذشت و نمونه‌ای آورده که نرمش با جانوران هم خوب است (و بعد از تفسیر لفظ عجف گوید):
آنها را در جای خود وادارید دو توجیه دارد یکم اینکه مقصود جا دادن معنوی باشد یعنی مقام معنوی آنها را مراعات کنید، و مقصود از تعبیر دومی منزل جسمانی باشد و دوم اینکه تعبیر یکم مجمل باشد و دومی تفسیر آن باشد و از قول مصباح گوید جدب بی‌بارانی و خشکی زمین است (سپس تفصیلی در معنی جدب و دیگر الفاظ حدیث از قول جوهری آورده که ترجمه آنها سود عمومی ندارد) تا گوید: مقصود از جای شایسته اینست که آب و گیاه داشته باشد یا اینکه چون لاغر است دو منزل یکی طی راه نکند.
(4) 32- کافی: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: اگر رفق مجسم شود زیباترین آفریده خدا عز و جل باشد.
(5) 33- کافی: بسندش تا یکی از دو امام (ع) (نزدیک بمضمون حدیث شماره 32).
(6) و در بیان گوید: بهتر اینست که مقصود بیرون کشیدن کینه دلها و ضدیت آنها با هم باشد تا اشاره باشد بقول خدای تعالی در سوره الانفال (آیه 63) و اگر صرف میکردی هر چه در زمین است همه را الفت ندادی دلهای آنها را با هم ولی خدا آنها را الفت داد.
و اینکه فرموده حکمی را نسخ نکند تا بر مکلف گران نیاید" بقولی بیان علت حکم بناسخ است با اینکه منسوخ درست است و گران آمدن برای اینست که تکرار یک امر بر مکلف گرانست و نشاط او در امر تازه است (و در مثل گویند آدمی تازه پسند است مترجم) یا بیان اینست که امر بناسخ و منسوخ هر دو را متوجه مکلف نکند با اینکه هر دو با هم مصلحت دارند چون نرمش خواهان نسخ است تا حق بر او گران نیاید.
(1) من گویم: سستی هر دو وجه روشن است زیرا ترک عمل بعادت سخت‌تر است بر آدمی و از این رو پذیرش شرع تازه بر امتها گران می‌آید گرچه آسانتر از شرع سابق بود، و آنها رو داشتند بدان چه بدان خو گرفته بودند و بروش پدران خود رفته بودند، آری بسا یک حکم ناسخ آسانتر باشد از منسوخ چنانچه در اسلام حکم عده سالیانه زن شوهر مرده را به چهار ماه و ده روز تخفیف داد، و ایستادگی در جهاد را از یک دهم بدون نیروی دشمن به نیم بودن با آن تخفیف داد، ولی در بیشتر حکم ناسخ سخت‌تر است از منسوخ.
و اما وجه دوم برای اینکه در بیشتر موارد جمع میان عمل بناسخ و منسوخ هر دو نتوان کرد چون قبله بودن مسجد اقصی با مکه و یا عده یک سال با چهار ماه و ده روز و یا نصاب در باب جهاد و یا حلال بودن می و حرمت آن و روا بودن جماع در شب ماه رمضان با حرمت آن، یا جواز خوردن و آشامیدن در آن با منع از آن حکم اولی بوده آری بسا در اندک موردی جمع میان هر دو ممکن باشد چنانچه اول روزه در عاشورا واجب بوده و بروزه در ماه رمضان نسخ شده و توجیه بهتر همانست که، در شرح حدیث شما 22 بیان کردیم.
(2) 34- کافی: بسندش تا رسول خدا (ص) (ترجمه حدیث در شماره 19 گذشت).
(3) 35- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) که میفرمود: هر که در کارش رفق و نرمش دارد آنچه از مردم خواهد بدست آرد.