باب چهل و پنجم فضیلت رازداری و نکوهش فاش کردن اسرار

تاریخ ارسال:ش, 09/25/1396 - 12:03

(11) 1- گویم: در باب رفیقان شایسته از امام باقر بسندش تا امیر مؤمنان گذشت که فرمود: هر که رازش را نهان دارد اختیارش را دارد، و هر سخنی از میان دو تا گذشت فاش شود (یعنی از دو کس و بعضی گفتند: یعنی از میان دو لب و با مضمون سابق مناسب است مترجم).
(12) 2- خصال: بسندش از امام رضا (ع) که مؤمن مؤمن نباشد تا سه خصلت داشته باشد روشی از پروردگارش، روشی از پیغمبرش و روشی از امامش: روش پروردگارش رازداریست خدا عز و جل در (آیه 27 سوره الجن) فرموده دانای غیب است و به غیب خود آگاه نسازد مگر فرستاده‌ای را که بپسندد" و اما روش پیغمبرش مداوا و سازش با مردم است زیرا خدا عز و جل فرمان داد پیغمبر خود را به مدارا با مردم و فرمود: (199 سوره اعراف) عفو را
بگیر و به نیکی امر کن و روگردان از مردم نادان" و اما روش امامش شکیبائی است در تنگی و سختی که خدا عز و جل میفرماید (177 سوره البقره) و صابران در تنگی و سختی" معانی الاخبار: بسندش مانندش را آورده.
(1) 3- عیون: بسندش تا مردی که مامون بامام رضا گفت بهتر شعری که در باره رازداری داری برایم بخوان و آن حضرت فرمود: ترجمه
از یاد برم راز تا فاش نسازم ای آنکه رازداری را در فراموشی آن دانی ترسم که روان گردد در خاطر من یادش وانگاه دل اندازد آن را بزبان خوانی باشد که بسا رازی در دل جولان گیرد وانگاه توان نبود و حبس در آن آنی
(2) 4- خصال: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: چهارند که از میان بروند دوستی با بیوفا، احسان بناسپاس دانش آموختن بکسی که گوش نگیرد، و رازی که سپرده شود به بی‌تربیت.
(3) 5- همان: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: خوشا بدان بنده خدا که خود را بخواب زند، مردم را بشناسد و با تنش با آنها رفاقت کند نه با دلش همکار آنها باشد، آنها را در ظاهر بشناسد و به باطن او پی نبرند (مقصود وضع یک شیعه است در حال تسلط حکومت جور و متابعت اکثر مردم از او ترجمه).
(4) 6- همان: بسندش تا امام چهارم (ع) که دوست دارم برای شیعه خود دو خصلت را با دادن یک دستم بخرم: کج خلقی و کمی راز داری (یعنی یک دستم را بدهم که این دو خصلت نباشد مترجم).
(5) گویم در بابهای گذشته سفارشی از امیر مؤمنان به پسرش گذشت که پاره‌ای از آن را در باب تقیه آوردیم و پاره‌ای را در کتاب العلم.
(6) 7- امالی طوسی: بسندش از امام ششم (ع) که فرمود: رازداری برای ما جهاد در راه خداست.
(7) 8- معانی الاخبار: بسندش تا امام ششم (ع) (مضمون شماره 5 جز اینکه در آخرش گوید) بشناسند او را در ظاهر و بشناسد آنان را در باطن.
(8) 9- همان: بسندش تا امیر مؤمنان (ع) که میفرمود: راستش پس از من فتنه‌ها باشند تاریک و کور و شک آور و بجا نماند در آنها جز خواب زده گفته شد: خوابزده چیست یا امیر المؤمنین؟ فرمود: آنکه مردم آنچه در دل دارد ندانند (یعنی در عقیده خود تقیه کند) مترجم.
(1) 10- خصال: بسندش تا امام هفتم که سه تا در سایه عرش خدا باشند روزی که جز سایه‌اش سایه نیست: کسی که ترویج کند برادر مسلمانش را یا خدمتکاری باو دهد یا رازش را نهان دارد.
(2) 11- همان: بسندش تا امام ششم (ع) که میفرمود: هفتا کارهای خود را تباه‌کننده مردی بردبار و پردانش که او را نشناسند و نامش را نبرند، و حکیم فرزانه‌ای که اختیار مالش را بهر دروغگو و منکری وانهد تا آنچه باو گویند باور نکند، و مردیکه نیرنگ باز خائن را امین سازد، و آقای سخت دلی که رحم ندارد، و مادری که راز فرزندش نهان ندارد و فاش کند بر او (یعنی جماع کردن خود را) و آنکه در سرزنش برادران خود شتاب کند، و آنکه با برادرش ستیزد و خصومت کند با او.
(3) 12- امالی صدوق: امام صادق (ع) بیکی از اصحابش فرمود: راز ترا بیارت مگو جز رازی که اگر دشمنت بر آن آگاه شود زیانت ندارد زیرا بسا روزی یارت دشمنت شود.
(4) 13- تحف العقول از امام دهم فرمود: اظهار چیزی که جا نیفتاده مفسده آن شود.
محاسن: بسندش مانندش را آورده.
(5) 14- اختصاص: امیر مؤمنان (ع) فرمود: خیر دنیا و آخرت در نهان داشتن راز و یار شدن با نیکانست و همه بدیها در فاش کردن راز و دوستی با بدانست.
(6) 15- الدره الباهره: امام صادق (ع) فرمود: راز تو از خون تو است و مبادا جز در رگهایت روان شود.
(7) 16- نهج البلاغه: امیر مؤمنان (ع) فرمود: پیروزی در حزم است و حزم در رای سنجیده و آن در حفظ رازها است (8) و فرمود (ع) سینه خردمند صندوق راز او است.
(9) و فرمود (ع) هر که رازش را نهان دارد اختیار بدست او است.
(10) و فرمود (ع) خود آدمی رازدارتر است برای خود.
(11) 17- اعلام الدین: امام صادق (ع) فرمود: سینه خودت جادارتر است برای رازت.
(12) 18- کافی: بسندش تا امام چهارم (ع) که بخدا دوست دارم فدا دهم دو خصلت را در شیعه خود بپاره‌ای از گوشت بازویم: کج خلقی و کم راز داری.
(13) بیان (بعد از تفسیر الفاظ گوید) گویا مقصود اینست که خواهم هلاک شوم و این دو خصلت از شیعه بروند و اگر چه کار بدان جا کشد که پاره‌ای از گوشت بازویم بعوض آنها بدهم- تا گوید: مقصود اینست که شیعه از دو خصلت رها شوند و مقصود از رازداری نهان داشتن احادیث ائمه و اسرار آنها است از مخالفان در صورت ترس از زیان بر آنها یا
شیعه آنها و بسا شامل نهان داشتن اسرار علمی و اخبار پیچیده آنها از کسانی که تحمل آنها را ندارند بشود.
(1) 19- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) که مردم بدو خصلت وادار شدند و هر دو را ضایع کردند تا از آنها بهره‌ای ندارند: صبر و رازداری (2) بیان: یعنی بسبب ضایع کردن آن دو خصلت دینی برای آنها نمانده یا اینکه هیچ از آن دو را در دست ندارند که یکی صبر بر بلاها و آزارهای دشمنانست و دیگری نهان داشتن اسرار از آنها چنانچه گذشت در تفسیر قول خدای تعالی (آیه 54 سوره القصص) بدان چه شکیبا بودند و بدی را به نیکی از خود دور کردند.
(3) 20- کافی: بسندش تا سلیمان بن خالد که امام ششم فرمود: ای سلیمان شما دینی دارید که هر کس نهانش دارد خدایش عزت دهد و هر که فاشش کند خدا خوارش کند.
(4) بیان: عزتش دهد خبر است یا دعاء (5) 21- کافی: بسندش تا مردی از امام باقر (ع) که ما گروهی نزد آن حضرت رفتیم و گفتیم: یا ابن رسول الله ما قصد رفتن بعراق داریم بما سفارشی کنید. آن حضرت فرمود:
باید نیرومند شما به ناتوانتان نیرو بخشد و توانگرتان بر مستمندتان کمک دهد، و راز ما را فاش نکنید، و مرام ما را منتشر نسازید، و چون حدیثی از قول ما بشما رسید و یک گواه یا دو تا از قرآن خدا موافقش یافتید بدان عمل کنید، و گر نه توقف کنید و آن را بما بر گردانید تا برای شما روشن شود، و بدانید که منتظر این امر ثواب روزه‌دار شب زنده‌دار دارد، و هر که امام قائم ما را دریابد و بهمراه او بیرون شود و دشمن ما را بکشد ثواب بیست شهید دارد، و هر کس با قائم ما همراه است و کشته شود ثواب بیست و پنج شهید دارد.
(6) بیان: (بعد از اعراب جمله گوید) نیرو بخشد نیرومند شما بناتوانتان یعنی به دادرسی و کمک و رفع ستم یا در باره دیانت و رفع شبهه و تردید دینی، و کمک مالی را عائده گویند که بمعنی احسان و صله است.
راز ما را فاش نکنید" یعنی احکامی که مخالف مذهب عامه عراق است و امر امامت ما را منتشر نکنید، و نه خلافت و احوال نادر و معجزات را نزد مخالفان و بلکه نزد شیعه سست عقیده، زیرا در دوران سختی بودند زیرا مردم از احوالشان بازرسی میکردند و شیعه و پیروشان را میکشتند و اما اظهار آنها نزد شیعه خردمند و امین و پذیرا کار خوبی بوده چنانچه گذشت.
یک گواه یا دو گواه از قرآن" گویا مقصود آنجا است که مخالف باشد با آنچه در دست
دارند (1) یا راوی ثقه نباشد یا غرض موافقت حدیث است با عموم آیات چنانچه عمل بجز واحد را جائز دانسته مگر موافق مضمون قرآن و سنت متواتره باشد به تفصیلی که در آغاز دو کتاب تهذیب و استبصار خود گفته.
و گر نه توقف کنید" یعنی بدان عمل نکنید و ردش هم نکنید بلکه توقف کنید تا از امام بپرسید، و بقولی مقصود این است که هر خبری از ما بشما رسید لازمست بدان عسل کنید و اگر گواهی از قرآن دارد نزد مخالفان راه گریز دارید چون دلیلش را از شما بپرسند و با آن گواه آنها را ساکت کنید و از آنها تقیه نکنید، و اگر نه توقف کنید و نهانی بدان عمل کنید و نزد مخالفان اظهارش نکنید، و آن را بما برگردانید و گواه آن را از قرآن از ما بپرسید تا بشما بگوئیم و آنگاهش بمخالفان اظهار کنید و سستی این توصیه روشن است.
منتظر این امر" یعنی ظهور دولت قائم (ع) (2) 22- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) که میفرمود: پذیرش امامت ما تنها باور کردن و قبول نیست بلکه کتمان آن و حفظ آن از نااهل هم شرط آنست تو (عبد الاعلی راوی حدیث) سلام ما را بآنها برسان و بگو رحمت کند خدا کسی را که دوستی مردم دیگر را بخود کشاند بآنها باز گوئید آنچه را می‌فهمند و قبول کنند و نهان دارید از آنها آنچه که منکرند، سپس فرمود: بخدا آن دشمنی که با ما بجنگد برای ما سخت‌تر نیست از آنکه بر ما گویا باشد آنچه را بد داریم و چون از یک بنده خدا می‌فهمید راز فاش میکند نزد او بروید و او را از آن باز دارید، اگر از شما پذیرفت که بسیار خوب و گر نه کسی را باو دارید که بر او گرانست و از او میشنود. چون که یکی از شما حاجتی دارد و با نرمش آن را بر آورده میکند و بدست می‌آورد شما در حاجت من نرمش کنید چنانچه در حوائج خود میکنید و اگر از شما پذیرفت بسیار خوب و گر نه کلامش را زیر پای خود زیر خاک کنید و نگوئید که میگوید و میگوید که سخنی که از او نقل کنید پای من و شما حساب می‌شود.
آگاه که اگر شما بگوئید آنچه من میگویم اعتراف کنم که شما اصحاب منید، این ابو حنیفه هم اصحابی دارد، این حسن بصری هم اصحاب دارد، من خود از قریشم و فرزند رسول خدا و دانا بکتاب خدا که در آنست بیان هر چیزی از آغاز آفرینش و کار آسمان و کار زمین، و کار اولین و کار آخرین، و هر آنچه بوده و خواهد بود که گویا بچشم خود آنها را بینم و در برابر چشمم هستند.
(3) روشنگری: گویا مقصود از باور اعتقاد بدل است و از قبول اقرار زبانی تنها یا با عمل بدان، و مقصود اینست که قبول تکلیف خدائی در شیعه بودن منحصر باعتقاد قلبی و اقرار زبانی نیست (1) بلکه نهان داشتن و حفظ آن از نااهل هم جزء آنست که مقصود از نااهل مخالفین و شیعه کم‌فهمند، و طرف پیام خوش عقیده‌ها یا همه شیعیانند ... و اینکه فرمود بآنها باز گوئید هر چه پذیرایند بیان راه جلب دوستی مردم دیگر است بآنچه می‌فهمند" یعنی از اموری که هر دو طائفه قبول دارند.
کسی که بر او گرانست یعنی او را بزرگ میشمارد یا رد کلامش بر او گرانست، و بقولی یعنی کسی که جز شنوائی از او چاره ندارد (و پس از تفسیر الفاظ حدیث گوید) دفن سخن زیر پاها کنایه است از نهان داشتن آن و مقصود اینست که سخن او را نقل مجالس نکنید گرچه برای نکوهش از او، که مایه زیان من و شما است یا اینکه مردم را بر من و شما میشوراند.
اگر شما مانند من بگوئید در تفسیر و جز آن چنانچه ابو حنیفه اصحابی دارند که می‌بینید از او شنوا هستند و امرش را اطاعت کنند با اینکه نادان و گمراه است و من از قریشم که شرافت دارند و ابو حنیفه و حسن بصری از قریش نباشند، و من پیغمبرزاده‌ام و این دلالت دارد که پسر دختر هم در حقیقت پسر است چنانچه عقیده جمعی از اصحاب ما است، و بقولی یعنی پیغمبر بولادت و امامتم در لوح محفوظ خبر داده و این زورگوئیست.
و گویا در برابر چشمم هستند" یعنی همه آنها را از قرآن بطور یقین میدانم ...
(2) 23- کافی: بسندش از امام ششم (ع) که به عبد الله بن سلیمان فرمود: پیوسته راز ما نهفته بود تا بدست اولاد کیسان افتاد و بر سر راه و در روستاهای عراق باز گفتند.
(3) بیان: مقصود از اولاد کیسان مختار است که خونخواه حسین (ع) شد و بقولی مقصود از آنها کسانیند که با نیرنگ و بدروغ خود را به شیعه وابستند و از آنها نیستند، در قاموس گوید: کیسان نام غدر و عهدشکنی است و لقب مختار بن ابی عبید است که کیسانیه بدو منسوبند، و سواد بصره و کوفه روستاهای آنها است و بقولی سواد ناحیه‌ایست پیوسته به عراق و 35 فرسنگ درازتر از آن و طولش از موصل است تا عبادان و عرضش از عذیب تا حلوان و آن را سواد گویند برای اینکه فضایش سبز است.
(4) 24- کافی: بسندش تا امام باقر (ع) که میفرمود: بخدا محبوبتر اصحابم نزد من آنکه پارساتر و فقیه‌تر و بیشتر حدیث ما را بنویسد و راستش بدترشان نزد من و مبغوضتر آنان آنکه چون حدیثی شنود که به ما وابسته است و از ما روایت شود نپذیرد و از آن نفرت دارد و انکارش کند و کسی را که بدان دینداری کند کافر شمارد و او نداند شاید حدیث از ما باشد و بما مستند است، و او بدین انکار از ولایت ما بدر شود.
(5) بیان: (بعد از شرح واژه اشمئزاز گوید) و او نداند اشاره است بقول خدای تعالی
(آیه 39 سوره یونس)" بلکه دروغ شمردند آنچه را بدانش آن فراگیر نیستند با اینکه هنوز تاویلش بدانها نرسیده" و دلالت دارد بر اینکه جائز نیست انکار از اخبارشان بما رسیده اگر چه عقل ما بدان رسا نباشد بلکه باید آن را بخودشان رد کرد تا آن را توضیح دهند.
(1) 25- کافی: بسندش تا معلی بن خنیس که امام ششم (ع) فرمود: ای معلی امر ما را نهان دار و آن را فاش مکن زیرا هر که امر ما را نهان دارد و فاش نکند خدایش در دنیا عزت دهد و در آخرت نوری میان چشمش وانهد که او را به بهشت کشاند، ای معلی هر که فاش کند امر ما را و نهانش ندارد خدایش بدان خوار کند در دنیا و در آخرت نور را از میان دو چشمش بکند و آن را تاریک سازد تا بدوزخش کشاند، ای معلی راستش تقیه از دین من و دین پدران من است، و دین ندارد آنکه تقیه ندارد، ای معلی خدا دوست دارد که در نهانی پرستیده شود چنانی که دوست دارد در عیانی پرستیده شود، ای معلی فاش کن امر ما چون منکر ما است.
(2) بیان: مضمونش در پایان باب پیش گذشت، و گویا آن حضرت ترس داشت از کشته شدن معلی چون میدید حرص دارد بفاش کردن، و از این رو پر در اینجا اندرزش داد ولی اندرزش در او کارگر نشد و او بدین سبب کشته شد، و اخبار عقوبت فاش کردن در باب خود بیاید ان شاء الله.
(3) 26- کافی: بسندش تا عمار که امام ششم بمن فرمود: خبر دادی بدان چه خبرت دادم کسی را؟ گفتم: چرا سلیمان بن خالد فرمود: آفرین آیا نشنیدی گفته شاعر را:
راز من و راز تو از ما نشود بیرون راز گذرا از دو شایع شود ای همخون
(4) بیان: بعد از اعراب خبر گوید) در آن مدح شایانیست از سلیمان اگر آفرین حقیقی باشد و اگر از روی سرزنش باشد مدحی نباشد و این مناسبتر است با شعر بعد زیرا سلیمان شخص سوم است. و مراد به دو در شعر دو شخص است، و اگر مقصود دو لب باشد لطفی دارد ولی مناسب این خبر نیست و بقولی گواه آوردن از شعر اشاره دارد باینکه فاش کردن راز بحکم خرد زشت است و نیاز بحکم شرع ندارد.
(5) 27- کافی: بسندش تا ابن ابی نصر که یک مسأله از امام رضا (ع) پرسیدم و جواب نداد و فرمود: اگر هر چه شما بخواهید بشما بدهیم برای شما بدتر است و گردن امام را بگیرند، امام باقر (ع) فرمود: راز ولایت را خدا بجبرئیل سپرده و او بمحمد (ص) و آن حضرت بعلی (ع) و او بهر که خدا خواسته، و آنگاه شما آن را فاش کنید، کیست که دم بندد از حرفی که شنیده آن حضرت فرمود: در حکمت آل داود است که: سزاوار است برای
مسلمان اینکه خود دار باشد، (1) و اندازه خود بداند و مردم زمانش را بشناسد.
از خدا بترسید و حدیث ما را فاش نکنید، اگر نبود که خدا دفاع کند از دوستانش و کین کشد برای دوستانش از دشمنانش، ندیدی خدا چه کرد با آل برمک، و چه انتقامی کشید برای امام کاظم (ع) با اینکه بنی اشعث در خطر بزرگی بودند، و خدا بواسطه دوستی آنها با آن حضرت از آنها دفع خطر کرد.
شما در عراق کردار این فرعونها را می‌بینید و مهلتی که خدا بآنها داده، بر شما باد به تقوا از خدا، و فریب ندهد شما را زندگی دنیا و فریب نخورید بمهلت مهلت داران که گویا امر فرج بشما رسیده است.
(2) روشنگری: مسأله او گویا در باره امری بوده که تقیه در آن واجب بوده، یا از اخبار آینده بوده که فاش کردنش مصلحت نبوده یا از امور پیچیده بوده که خردرس بیشتر مردم نبوده چون مقامات معنویه آنها و مانند آن از معارف دقیقه (پس از اعراب حدیث گوید) ولایت الله امامت و مقامات آنست و اسرار علوم آن و امارت و حکومت آن، و بقولی مقصود پیشگوئی از پدیده‌ها است و سستی آن روشن است، هر که خدا خواسته مقصود امامانند.
سپس شماها" برای تعجب است و بقولی استفهام انکاری است، کیست که دم بندد" استفهام انکاریست یعنی کسی از مردم این زمانه حرفی نشنود جز که آن را فاش کند و ما بآنها اعتماد داریم یا شما بآنها اعتماد نکنید.
در حکمت آل داود یعنی زبور یا کتب دیگرشان، خوددار یعنی مسلط بر خویش که آن را بهر چه سزد وادارد و از هر چه نسزد باز دارد یا مالک اسرار خود باشد که آنها را فاش نکند، و اندازه خود بداند یعنی اندر کار بهسازی خود باشد و اندیشد در آنچه سودش دهد و آن را بسوی خود کشد دور از آنچه زیانش دهد و از آن کناره کند.
و مردم زمانش را بشناسد و بفهمد کی رازدار است و کی فاش ساز است، و که را باید دوست داشت و که را دشمن و همنشینی با که سود دهد و با که زیان، اگر نبود که خدا دفاع کند" جزایش محذوف است یعنی سلسله اهل بیت و شیعه آنها قطع می‌شد بواسطه ترک تقیه و مانند آن.
آیا ندید خدا با آل برمک چه کرد، گویم دولت برمکیان و شوکت و بر افتادن آن در تواریخ معروف است.
کردار این فرعونها" یعنی بنی عباس و پیروانشان، و حاصل اینست که بسا خدای تعالی برای اولیائش از اعدایش کین کشد و گاهی بآنها مهلت دهد برای اتمام حجت و شما در هر دو حال تقوا را از دست ندهید (1) و راز ما را فاش نکنید و فریب دنیا را نخورید و آن را دوست ندارید که سبب فاش کردن راز ما گردد برای غرضهای بیهوده یا توسل به مخالفین برای تحصیل دنیا یا بواسطه نومیدی از فرج که آن را دیر کرده شمارید با اینکه گویا بشما رسیده است، و این مژده است به نزدیک بودن ظهور امر قائم (ع) و بیان یقینی بودن وقوعش.
(2) 28- کافی- بسندش تا امام ششم (ع) که میفرمود: رسول خدا (ص) فرموده. خوشا بحال بنده خوابزده خدا که خدایش بشناسد و مردمش نشناسند، آنانند چراغهای هدایت و سرچشمه‌های دانش، برطرف شود بدانها هر فتنه تیره، نیستند از فاش‌کنندگان سخن چین و نه جفاکار خودنما.
(3) روشنگری: در نهایه گوید: در حدیث علی (ع) است که ذکر کرد آخر الزمان و فتنه‌ها را سپس فرمود: بهتر مردم آن زمان هر نومه است یعنی گمنامی که مورد اعتناء نباشد، و بقولی کسی که در میان مردم اندر است و شر و شر فروشان را تشخیص ندهد، و بقولی یعنی خواب زده که کم بیدار است- تا گوید بدین معنی است حدیث ابن عباس که از علی (ع) پرسید نومه کیست؟ فرمود: آنکه هنگام فتنه دم بندد و در آن شرکت نکند.
و در حدیث آن را تفسیر کرده بخداشناسی که مردمش نشناسند یا کسی که خدایش بخیر و صلاح و ایمان بشناسد و مردمش باین اوصاف نشناسند با اینکه آنها را دارد.
و بسا مقصود کسی باشد که خدا خود را و اولیائش و دینش را بوسیله حجج خود باو شناسانده و از مردم دیگری که آموختن از آنها نارواست کسب معرفت نکرده ولی این معنی بعید است، و آنها را وصف کرده که چراغ هدایتند و اشاره دارد باینکه مقصود از مردم ستمکاران و مخالفان اهل حق که مؤمن و در راه خدایند میباشد و این وجه جمعی است میان اخباری که گوشه‌نشینی را ستوده چون این خبر با اخباری که آن را نکوهش کرده که بسیارند یا جمع آنها باختلاف دوره‌ها و سرزمینها است که در زمانی و یا در جایی خوب است و در جایی و یا زمان دیگر بد است و اینکه فرموده سرچشمه‌هایدانشند دلالت دارد که مردم از دانش آنها بهره برند.
و کشف فتنه‌های تیره یعنی فتنه‌ای که مایه اشتباه حق و دین شود بر مردم، و کشف آن بمعنی اینست که مایه گمراهی آنها نشود بلکه آنها با وجود این فتنه‌های گمراه کن در پرتو نور حق و یقین باشند، و بقول نهایه با استناد بحدیثی گوید بذر آنکه راز را فاش کند و هر چه شنود بدیگران رساند و از این معنا است حدیث علی (ع) در وصف صحابه که شایعه‌ساز و فاش کن راز نباشند ....
(1) و بقول نهایه: جفاء طبع خشن است و از این معنا است در وصف پیغمبر (ص) که جفاکار خوارکننده نبود، یا مقصود اینست که باصحابش جفا نمیکرد، و بقولی جافی سخت‌گیر و بدخو است در برابر شیرین سخن و پر گو ...
(2) 29- کافی: بسندش تا امیر مؤمنان (ع) که خوشا بحال هر بنده گمنامی که بدو اعتناء نشود، مردم را شناسد و مردمش نشناسند، خدا او را اهل رضوان خود شناسد، آنانند چراغهای هدایت که کشف شود از آنها هر فتنه تیره، و گشوده شود براشان در هر رحمت، فاش کن و شایعه پراکن نباشند و نه جفاکار و خودنما.
و فرمود: خوب بگوئید تا خوشنام باشید، و نیکی کنید تا خوشکردار باشید، و شتابزده و شایعه پراکن نباشید، زیرا خوبان شما آنهایند که چون بدانها نگاه شود خدا یاد شود و بدان شما آنان که دنبال سخن چینی باشند و دوستان را از هم جدا کنند و برای پاکان عیب جویند.
(3) روشنگری: در نهایه گوید: در حدیث است که بسا ژولیده خاک‌نشین که دو جامه کرباسین دارد و باو اعتناء نشود و اگر بخدا قسم دهد قسمش را انجام دهد (و پس از تفسیر لفظ یؤبه از قول او گوید) مردم را شناسد یعنی حق رو ناحق‌گرای آنها را فریب نخورد از آنها و خدا باو شناسد رضوان خود را یا نعمت خود را و بگشاید بروی باب هر رحمتی از رحمتهای دنیا و آخرت را چون فوائد دنیویه و توفیقات اخرویه و فیوضات الهیه و هدایات ربانیه ...
و بعد از تفسیر لفظ عجل گوید مقصود از آن شتابزده در کارها است بی‌اندیشه در انجام آنها.
نگاه بآنها یاد خدا آورد" یعنی نگاه بکردار و وضع آنها که مطابق قرآن و سنتند، و اشاره دارند به فناء دنیا و اعلام باختیار رضای خدا و دوستی او است با یاد خدای سبحان و ثواب و عقاب او (و بعد از تفسیر لفظ نمیمه گوید) جدا افکنی میان دوستان به خبر بردن از آنها بدیگریست براست یا دروغ و مانند که سبب دشمنی میان آنها شود عیب جو برای پاکان حقیقی یا ظاهری که مردم عیبهای نهانشان را بدانند یا افتراء بدانها زنند از روی حسد یا تجاوز ...
(4) 30- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: زبان خود را نگاه دارید و در خانه‌هاتان بمانید زیرا بشما (امامیه) هرگز کار بخصوصی متوجه نباشد و زیدیه پیوسته سپر شما باشند تا همیشه.
(1) بیان: زبان خود را نگهدارید، از فاش کردن راز مذهب نزد مخالفان و اظهار دین خود و طعن بر آنان در خانه‌هاتان بمانید و پر با مردم آمیزش نکنید تا سر زبانها افتید، و بشما ضرری از مخالفان نرسد در باره خصوص شیعه امامیه در صورتی که تقیه کنید و شما را نشناسند و آنها بدنبال کسی باشند که مذهبشان را بکلی انکار کند و شما با تقیه از پی‌گیری محفوظید، و زیدیه که تقیه را روا ندارند و بامامان ما هم از این رو طعن زنند و آشکارا با آنها مخالفت کنند مورد تعرض آنان شوند و از شما غافل گردند و شما را دنبال نکنند پس سپر شما باشند (و پس از تفسیر لفظ وقاء گوید) بقولی مقصود اینست که زیدیه مقصود شما را در باره امامت و غصب خلافت اظهار میکنند و شما دیگر باظهار آن نیازی ندارید تا خود بهلاکت اندازید (یعنی اظهار حق واجب کفائی است و با انجام آن از طرف زیدیه تکلیف شما ساقط است مترجم).
(2) 31- کافی: بسندش از امام هفتم (ع) فرمود: اگر در این دستت چیزیست و توانی دست دیگرت آن را نداند همان کن، نزد آن حضرت یک آدمی بود و گفتگو از نشر مذهب شد و فرمود: زبانت را نگهدار تا عزیز باشی، و گردن خود را بدست مردم نده تا خوار گردی.
(3) روشنگری: اگر در این دستت چیزیست" این نهایت مبالغه در رازداریست حتی از نزدیکتر دوستان زیرا گرچه از خواص تو باشد از خودت رازدارتر تو نباشد و گردن بدست مردم نده" کنایه است از تسلط مخالفان بر آدمی برای ترک تقیه و فاش کردن راز مذهب.
(4) 32- کافی: بسندش از امام ششم (ع) فرمود: راستش امر امامت ما پوشیده و زیر پرده است با پیمان و هر کس پرده را پاره کند از فراز ما خدایش خوار کند.
(5) بیان: با پیمان" یعنی بعهدی که خدا و رسولش و امامان گرفتند که از نااهل نهان ماند، و جمله آخر احتمال خبر و دعاء دارد.
(6) 33- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) میفرمود: نفس آنکه اندوه ما دارد و برای ستم بر ما غمگین است ثواب تسبیح گفتن دارد و توجه او بامر ما عبادت است و نهان کردن راز ما جهاد در راه خداست- راوی گوید محمد بن سعید ناقل حدیث بمن گفت: این حدیث را با آب طلا بنویس که من خوبتر از آن را ننوشتم.
(7) بیان: اندوه‌دار" یعنی اندیشمند در کار ما و طالب فرج ما یا غمنده از اینکه بما دسترسی ندارد ...
(1) توجه بامر ما" یعنی توجه بخروج قائم ما و سعی در اسباب خروج و دعاء برایش ...
نوشتن بطلا" یعنی بآب طلا و بسا که کنایه است از شدت اهتمام بدان و ارزشمندی آن، و احتمال حقیقت نوشتن با آب طلا هم دارد و منعی از آن نیست مگر در باره قرآن چنانچه در کتاب راجع بآن بیاید.
(2) 34- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) که میفرمود: راستش خدا عز و جل مردمی را به فاش کردن راز سرزنش کرده در قول خدا (آیه 83- النساء) و چون آید آنها را خبری در باره امنیت یا ترس آن را فاش کنند" شما از فاش کردن پرهیز کنید.
(3) بیان: (پس از تفسیر لفظ اذاعه گوید) و چون آید بدانها خبری از امن یا خوف" بقول بیضاوی یعنی آنچه سبب امن است یا خوف آن را فاش کنند، این کار مسلمانان ناتوان بود که چون خبری از طرف دسته‌های مجاهد میرسید یا خود پیغمبر (ص) از وحی بآنها خبری از وعده پیروزی یا بیم از کافران میداد آن را پراکنده میکردند. و آن مفسده داشت و اگر آن خبر را به پیغمبر یا اولو الامر و کارگزاران خود بر میگرداندند یعنی بنظر آن حضرت و بزرگان اصحاب که بینا بودند بامور یا بنظر فرماندهان دانستند آن را بهر وجهی که باید آنان که استنباطگر بودند از میان مسلمانان یعنی چاره‌جوئی میکردند در باره آن بتجزیه و رای خودشان.
و بقولی مقصود اینست که شایعه‌سازیهای منافقان را می‌شنیدند و منتشر میکردند و بال مسلمانها میشد، و اگر در باره نشر آن برسول و اهل نظر مراجعه میکردند آنها می‌فهمیدند که مقصود منافقان چیست پایان کلام بیضاوی و در اخبار آمده که مقصود از اولو الامر ائمه (ع) میباشند، و بهر حال آیه دلالت دارد بنکوهش فاش کردن آنچه فاش کردنش مفسده دارد و ضرر دارد برای امامان یا مؤمنان و بسا فراگیرد فاش کردن برخی از علوم غامض و پیچیده را که عقل عموم مردم بدان نرسد.
(4) 35- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) که هر که حدیث ما را فاش کند چون کسیست که حق ما را انکار کند، و بمعلی بن خنیس فرمود: فاش کن حدیث ما چون منکر ماست.
(5) بیان: دلالت دارد بر اینکه فاش‌کننده و منکر شریکند در بی‌ایمانی و بیزاری امام از آنها و یا کاری که ضرر رساند بامام و یا شیعه بلکه ضرر فاش کردن بیشتر است زیرا ضرر انکار تنها بخود منکر رسد ولی ضرر فاش کردن بفاش کن و بمعصوم و بمؤمنان همه رسد، و بسا که چنین خطابی به معلی برای این بوده که در حفظ اسرار ناتوان بوده است و همان سبب کشتار او شد، (6) و بنقل کشی با سندی از مفضل است که روزی که معلی را کشتند نزد امام صادق (ع) رفتم (1) و بآن حضرت گفتم: یا ابن رسول الله نبینی امروز چه مصیبت بزرگی به شیعه رسید؟ فرمود: آن چیست؟ گفتم: کشتن معلی بن خنیس، فرمود: خدا رحمت کند معلی را، من انتظارش را داشتم چون که سرما را فاش کرد و کسی که با ما اعلان جنگ دهد ضررش بر ما بزرگتر نباشد از آنکه راز ما را فاش کند، و هر که راز ما را بر نااهلش فاش کند از دنیا نرود تا سلاح او را بگزد یا بریسمان بمیرد (یعنی دارش زنند).
(2) 36- کافی: بسندش از امام ششم (ع) که هر کس حدیث ما را فاش کند خدا ایمانش ببرد.
(3) بیان یعنی لطفش را از او دریغ دارد و بایمان خود نپاید.
(4) 37- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) که کسی که حدیث ما را فاش کند ما را بطور خطا نکشته بلکه بعمد کشته.
(5) بیان: گویا مقصود اینست که گناه قتل عمد دارد چنانچه در خبر دیگر است که چون کسی باشد که ما را کشته نه اینکه در حکم قتل عمد است در قصاص و احکام دیگر.
(6) 38- کافی: بسندش تا امام باقر (ع) که میفرمود: روز قیامت یک بنده خدا محشور شود و دستش بخونی آلوده نشده و باو باندازه یک خون شاخ حجامت یا بالاتر بحساب آرند و گویند این سهم تو است از خون فلانی، او میگوید: پروردگارا تو خود میدانی که جان مرا گرفتی و من خون کسی را نریختم، و خدا فرماید: آری فلان روایت را بدین مضمون شنیدی و آن را روایت کردی از او و زبان بزبان به فلان حاکم جبار رسید و بواسطه آن او را کشت و این سهمی است از خونش که بتو میرسد.
(7) بیان: (پس از تفسیر لفظ و اعراب جمله گوید) یکی از فضلاء بجای ندی با نون بدا با باء خوانده و آن تصحیف است.
(8) 39- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) که این آیه را خواند (61 سوره البقره) این به سزای آنست که کافر شدند بآیات خدا و می‌کشتند پیغمبران را بناحق این بدانست که نافرمانی کردند و تجاوز مینمودند، فرمود: بخدا که بدست خود آنها را نکشتند، و آنها را با شمشیر خود نزدند ولی حدیث از آنها شنیدند و آن را فاش کردند و برای آن دستگیر شدند و کشته شدند، و این شد کشتن و تجاوز و گناه.
(9) بیان: (بعد از اعراب اول حدیث گوید) و این اشاره است بدان چه پیش از آنست از خواری و مستمندی و خشمگیر شدن.
بودند کافر بآیات خدا" یعنی به معجزه‌ها یا به کتابی که بآنها نازل شده بود.
(1) و می‌کشتند پیغمبران را" چون شعیا و یحیی و زکریا و دیگران. این برای این بود که نافرمان شدند" یعنی ادامه نافرمانی آنها را بکفر به آیات و کشتار پیغمبران کشید زیرا گناهان خرد بگناهان کبیره کشانند.
و اینکه فرمود: بخدا آنها را نکشتند چند توجیه دارد: 1- اینکه کشتار پیغمبران از یهود نبود بلکه از فرعونها بود ولی چون یهود بسبب فاش کردن اسرارشان سبب آن بودند کشتن بآنها وابسته شد. 2- اینکه خدا آن را بهمه یهود بسته یا پدران طرف خطاب و کار همه نبوده بلکه کار بعضی بوده و بهمه بسته شده و اینکه آنان را نکشتند یعنی همه یهود 3- اینکه مقصود از این حدیث خبر کشنده‌ها باشد و یهود چه بسا که مقصود از ناحق بودن یعنی سبب ناحق بوده و آن ذکر احادیث آنها در جای نامناسب و اینکه فرمود: این برای اینست که گناه کردند می‌شود مقصود این کشتن باشد و یا نسبتش بدانها برای نافرمانی و تجاوز بترک تقیه چنانچه فرمود: این فاش کردن حدیث شد کشتن و تجاوز و گناه و این تفسیر بهتر با آیه سازگار است از تفسیر دیگران.
(2) 40- کافی: بسندش از امام ششم (ع) در تفسیر قول خدا عز و جل" و میکشتند پیغمبران را بناحق" فرمود: بخدا آنان را با شمشیر خود نکشتند ولی رازشان را فاش کردند و بر سر آن کشته شدند.
(3) بیان: موافق مضمون خبر پییش است ولی این آیه در سوره آل عمران است (112) و آن آیه پیش در سوره البقره است.
(4) 41- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) که هر که فاش کند بر ما چیزی از امامت ما را چون کسی است که ما را بعمد کشته نه بخطا.
(5) بیان: و بخطا نکشته یا تاکید است یا برای احتراز از شبه عمد که عمد است از جهتی و خطا از جهت دیگر.
(6) 42- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) که میفرمود: فاش کن راز در شک است و آنکه بنا اهلش گوید کافر است و هر که برشته محکم چسبید نجات یابنده است، راوی گوید: گفتم آن چیست؟ فرمود: تسلیم.
(7) بیان: فاش کن راز شاک است گویا مقصود گفتن آنست به شیعه‌ای که مورد اعتماد نباشد و معنی شاک اینکه یقین ندارد زیرا کسی که دارد امام (ع) را در هیچ مورد مخالفت نکند و احتیاط کند در اینکه باو زیانی نرسد، یا مقصود اینست که چون در باره آن تردید دارد آن را پر بازگو میکند، و می‌شود آن را توجیه کرد باسراری که عقول عموم پذیرا نیست و
آنچه آید حمل کرد بگفتار مخالف عامه، (1) و بقولی یکی فاش کردن راز است نزد کسی که حالش معلوم نیست و دومی نزد کسی که میداند مخالف است (آنگاه فرمود) رشته محکم تسلیم بامام است در هر چه گوید چه عقول عمومی بپذیرد یا نه و هم در آنچه موافق عامه باشد یا مخالف و اطاعت کردن ائمه است در رعایت تقیه و رازداری و امور دیگر.
(2) 43- کافی: بسندش تا امام صادق (ع) که فرمود: خدا برای دین دو دولت ساخته، دولت آدم که دولت خداست و دولت ابلیس، و چون خواهد آشکارا پرستیده شود دولت آدم باشد، و چون خواهد نهانی پرستیده شود دولت ابلیس آید، و آنکه فاش کند آنچه را خدا خواسته نهان ماند از دین جهیده است.
(3) بیان: بقولی مقصود از دین عبادت است و ظهور دولت عبارت از حکومتی است که عادل باشد یا جائر و دولت آدم دولت حق آشکار و مسلط است چنانی که در زمان آدم (ع) بود که بر شیطان غلبه کرد و حق را آشکار کرد، و هر دولت حق مسلط آشکار دولت آدم است و آن حکومت خداپسند است باو چون خدا اصلاح بندگان را در پرستش آشکار خود داند وسیله ساز دولت حق گردد چون دولت آدم، و چون صلاح را در پرستش خود پنهانی داند و با تقیه آنان را بخود وانهد تا دنیاپرست شوند و باطل بر حق چیره گردد و هر که حق را در دولت باطل آشکار کند و تقیه نکند قضای خدا را نپسندد و امر او را مخالفت کرده و مصلحت خدا را که برای بندگانش برگزید ضایع کند و از دین بدر باشد یا از عبادت درست بدر باشد (و بعد از شرح لغت مارق گوید): و خوارج را مارقین گفتند برای اینکه از دین بدر شدند.
(4) 44- کافی: بسندش از امام ششم که هر کس روزش با فاش کردن راز ما گشاید خدا بر او مسلط کند سوزش آهن یا تنگی زندانها را (5) بیان: روز گشودن را مثل آورده یا اینکه شدیدتر است، یا کنایه از تعمد است در برابر غفلت و سهو و بسا که بمعنی یاری خواستن باشد چنانچه در قول خدای تعالی (آیه 89 سوره البقره) و از این پیش یاری خواه بودند در برابر کفار" و فرموده (19 سوره الانفال) اگر فتح خواستید که البته برای شما فتح آمد" یعنی اظهار فتح و پیروزی کند در برابر مخالفان بذکر رازها که ائمه برای تسلیت و دلداری شیعه گفتند چون انقراض دولت بنی امیه یا بنی عباس در فلان وقت و مقصود اینست که در سراسر روز چنین افشاءگری کند و سوزش آهن درد و سختی از شمشیر و مانند آنست تا گوید: در نهایه گفته: در حدیث علی (ع) است که بفاطمه (ع) فرمود: کاش نزد پیغمبر (ص) می‌رفتی و از او خدمتکاری میخواستی تا سوزش کارهایت را از تو دور کند یعنی رنج و سختی خدمت خانه را که سوزش کنایه از این دو تا است (و در تفسیر لفظ بیانی دارد و شاهدی هم آورده).