باب هشتاد و نهم تشویق باجابت دعوت مؤمن و تشویق بخوردن از خوراک برادر

تاریخ ارسال:ش, 10/09/1396 - 11:43

اخبار باب‌

: (9) 1- عیون: بسندش تا امام رضا (ع) فرمود: با سخاوت از طعام مردم میخورد تا از طعامش بخورند و بخیل از طعام مردم نخورد که طعامش را نخورند.
(10) 2- خصال: بسندش تا براء بن عازب که گفت: رسول خدا (ص) ما را بهفت چیز فرمان داد تا گفت پذیرش از دعوت‌کننده. قرب الاسناد مانندش را آورده.
(1) 3- قرب الاسناد: بسندش تا رسول خدا (ص) که فرمود سه تا جفاکاریست: اینکه کسی با کسی هم صحبت شود و نام و کنیه‌اش را نپرسد و اینکه کسی بخوراکی دعوت شود و نپذیرد یا بپذیرد و از آن نخورد، و جماع کسی با زنش پیش از بازی کردن با او.
(2) 4- محاسن: بسندش تا امام باقر (ع) که شیوه رسول خدا (ص) بود که دعوت را پذیرا میشد.
(3) 5- همان: بسندش تا امام ششم (ع) که قبول دعوت حق مسلمانست.
(4) 6- همان: بسندش از امام ششم (ع) فرمود: از حقوق واجب مؤمن بر مؤمن است که چونش دعوت کند پذیرا گردد. بسند دیگر مانندش را آورده.
(5) 7- همان: بسندش تا رسول خدا (ص) که فرمود: سفارش کنم حاضر و هم غائب امتم را که دعوت مسلمان را پذیرد و گرچه تا پنج میل (ده کیلومتر) زیرا که آن از دینداریست.
(6) 8- همان: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: اگر مؤمنی مرا برای صرف پاچه گوسفندی دعوت کند بپذیرم که آن از دینداریست خدا برای من نخواسته شیوه بت‌پرستان و منافقان و خوراکشان را.
(7) 9- همان: بسندی تا رسول خدا (ص) که اگر دعوت شوم به پاچه گوسفندی بپذیرم.
(8) 10- همان: بسندی از رسول خدا (ص) فرمود: درمانده درمانده‌ها آنکه بطعام برادرش خوانده شود و آن را وانهد.
(9) 11- دعوات راوندی: رسول خدا (ص) فرمود: هر که دعوت را نپذیرد نافرمان خدا و رسول است و بد میداشت قبول دعوت کسی که توانگران بر خوان او حاضر شوند نه مستمندان.
(10) 12- نهج البلاغه: در نامه آن حضرت بعثمان بن حنیف انصاری حکمران آن حضرت بر بصره، و بآن حضرت خبر رسید که دعوت شده بمهمانی یکی از مردم بصره و پذیرفته.
اما بعد: ای پسر حنیف بمن گزارش شده که مردی از جوانان بصره از تو بمهمانی دعوت کرده و بدان شتافتی و غذاهای رنگارنگ برایت گزیده شده، و قدحها نزد تو آوردند، و من گمان نداشتم پذیرا شوی خوراک مردمی را که مستمندشان گرسنه است و توانگرشان خوانده بنگر بدان چه از این آخر میجوی و هر چه بر تو مشتبه است آن را بدور انداز و آنچه یقین داری حلال است از آن برگیر، تا آخر آن نامه که گذشته.