باب نود و دوم در باره تعارف کردن خوراک و غیره به برادر مؤمن‌

تاریخ ارسال:ش, 10/09/1396 - 11:49

اخبار باب‌

: (8) 1- محاسن: تا جعفری از پدرش که رسول خدا (ص) در یک غزوه بود و نماز میکرد که کاروانی بآن حضرت گذر کردند و در برابر اصحاب آن حضرت ایستادند و از حال رسول خدا پرسیدند و بر آن حضرت دعا و ثنا کردند و گفتند: اگر شتابزده نبودیم بانتظار آن حضرت می‌ماندیم سلام ما را بآن حضرت برسانید و رفتند، و رسول خدا (ص) خشمناک از نماز برگشت و بآنها گفت: کاروان در بر شما بایستد و از من بپرسد و بمن سلام برساند و شما بآنها تعارف چاشت نکنید سخت است بر مردمی که در میان آنها دوستم جعفر باشد که از او بگذرند تا نزد او چاشت نخورند.
(9) 2- همان: بسندی تا امام ششم (ع) که فرمود: چون برادرت بتو وارد شد خوراک باو عرضه کن و اگر نخورد آبش بده و اگر ننوشید، وضوء باو تعارف کن (یعنی دست و رو شستن).
(10) 3- همان: بسندش که یکی از دوستان امام صادق (ع) نزدش آمد و سلامش داد و به پسرش اسماعیل هم همراهش بود سلام داد و نشست و چون آن حضرت برگشت (گویا از مسجد) آن مرد هم با او برگشت و چون آن حضرت بدر خانه‌اش رسید وارد شد و آن مرد را رها کرد و پسرش گفت: پدر جان باو تعارف نکردی که وارد شود، فرمود: در خور من نبود که او را وارد کنم، گفت او هم بی‌تعارف وارد نشود، فرمود: پسر جانم من بد دارم خدا مرا از تعارفی‌ها بنویسد (یعنی کسانی که مردم را بخود خوانند).