«انتظار فرج» اقدام جامعه تاریخی موحدین و تحقق دولت کریمه و مقایسه آن با فلسفه های مادی/بخش اول

تاریخ ارسال:س, 10/21/1395 - 21:15
سخنرانی استاد میرباقری
آیت الله میرباقری؛

دومین جلسه از سلسله سخنرانی های حجت الاسلام و المسلمین سیدمحمدمهدی میرباقری رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم با عنوان «فلسفه تاریخ شیعه» به همت مؤسسه فرهنگی ـ هنری روزگار نو در تالار مهر حوزه هنری شنبه دوم شهریورماه با حضور جوانان علاقه مند به مباحث فلسفه تاریخ برگزار شد. در این جلسه بیان شد که در عالم دنیا دستگاه حق و باطل به هم آمیخته اند و این آمیختگی لوازمی هم دارد که از جمله آنها این است که صفاتی از آنها به مؤمنین منتقل می شود و از مؤمنین هم گاهی صفاتی به آنها انتقال می یابد. این آمیختگی تا عالم دنیا وجود دارد و در عالم قیامت برداشته می شود. در این بحث اشاره به نوع نگاه فلسفه های مادی و فلسفه های تاریخ مبتنی بر آنها شد که مبنی بر آغاز و ختم حیات اجتماعی بشر در همین دنیا و عدم توضیح عوالم قبل است. در واقع فلاسفه مادی معتقدند در همین عالم طبیعت است که ماده به حیات و سپس به حیات اجتماعی تبدیل می شود و پیچیدگی می یابد و به مرحله نهایی می رسد. در ادامه بحث از جایگاه امام در نظام طبیعت می شود که اینگونه نیست که تکامل در نظام طبیعت بیرون از اراده امام اتفاق می افتد و امام در بستر جامعه می آیند و از جامعه ارتزاق می کنند بلکه امام محیط بر جامعه است و تکامل عالم از بستر امام واقع می شود، نه این که امام در درون جامعه عمل کند. در ادامه نیز بحث از حرکت مومنین و کفار و تایید آنها به ارواح می شود که در کفار فقط روح المدرج دمیده شده است و در مؤمنین چهار روح است: روح الایمان، روح القوه، روح الشهوه، روح المدرج، که روح المدرج شاید همان نفس است که انسان با آن خورد و خوراکش را دارد و حیات طبیعی خود را اداره می کند. ارواح دیگری در مؤمنین دمیده می شود پس سرشت مؤمنین از طینت علّیین است و گِل آنها از آنجا برداشته شده است.

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیم. بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحِیم. اَلحَمدُلِلّهِ رَبِّ العَالَمِین وَ صَلّی اللهُ عَلی سَیِّدِنَا مُحَمَّد وَ آلِه الطَّاهِرِین سَیِّمَا بَقِیَّةَ الله فِی الأَرضِین وَ اللَّعن عَلی أَعدَائِهِم إِلَی یَومِ الدِّین، اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّه بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَه وَ فیکُلِّ ساعَه وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً. ان شاءالله خدای متعال محفل و قلوب ما را مورد عنایت امام زمان «ارواحنا فداه» قرار بدهد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد. مجدداً از حضور اساتید خودم که فرصتشان را در اختیار من قرار دادند تشکر می کنم. به طور خلاصه در جلسه گذشته بعد از بیان ضرورت ارائه نظریه ای روشن در فلسفه تاریخ عرض کردم شاید بتوان از منظر قرآن و معارف اهل بیت(ع) ادعا کرد که تاریخ اجتماعی بشر بر محور و جریان سرپرستی و ولایت شکل می گیرد که یکی جریان نور و هدایت است و دیگری جریان ظلمت و ضلال و نتیجه یکی سرپرستی به سمت قرب و وادی توحید و محبت است و دیگری سرپرستی در وادی ضلال و ظلمات «یخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ»(بقره/257) که این دستگاه ائمه نور و نار جزو مفاهیم کلیدی قرآن است و از منظر قرآن گرچه این درگیری یک درگیری طولانی است، اما سرانجام با غلبه حق و جبهه انبیا و اولیا به پایان می رسد و آنچه که در پایان این درگیری و شاید پایان جهان تحقق پیدا می کند، غلبه جریان حق و توحید در عالم است و حقیقت غیب به اندازه گنجایش این دنیا در این عالم ظهور می یابد.

این اجمالی از نکاتی بود که عرض کردم که البته نکات خرد دیگری هم وجود داشتند و در همین مسیر اشاره کردم که محور جامعه حق، انبیا و اولیا و محور جامعه باطل ائمه ضلال هستند، گرچه اراده های دیگری هم در این دو جامعه نقش ایفا می کنند. چند نکته را به عنوان متمم بحث های گذشته عرض و کمی هم به مبانی بحث اشاره و آیات قرآنی مرتبط با این اندیشه را خدمتتان تقدیم می کنم.

حیات بشر نه از این دنیا ختم شده و به این دنیا ختم می شود

نکات مکمل عبارتند از این که حیات اجتماعی بشر که بر دو محور و دو قطب شکل می گیرد، نه از دنیا آغاز شده است و نه به دنیا ختم می شود، بلکه بر اساس معارف اهل بیت(ع) این جامعه عوالمی را پشت سر گذاشته است و عوالمی را پیش رو دارد و این ارتباط و الحاق به ائمه نور و نار و پیشوایان هدایت و ظلمت، الحاقی نیست که از عالم دنیا آغاز شده باشد. این نکته اول که باب گسترده ای در معارف ماست که عوالم پیش از دنیا را توضیح می دهد. در عوالم قبل از دنیا انسان ها را به سه دسته مؤمنین، کفار و مستضعفین که دچار استضعاف فکری هستند، تقسیم می کند. در بعضی از روایات هم به دو جبهه کفر و ایمان تقسیم می شوند. در همان عوالم گذشته هم ارتباطشان با عالم نور و ظلمات همچنان برقرار است، یعنی مؤمنین از همان عالم با عالم انوار مرتبط بودند، طینتشان مناسب با طینت امامانشان بوده است و در عالم میثاق هم با امامان خود میثاق بسته اند و نقطه مقابل هم دستگاه باطل، طینتشان از طینت ائمه نار و سجین است و در عالم میثاق هم بر عهد خود وفادار نمانده اند و همچنین عوالمی که ذکر شده است.

اختلاط حق و باطل تا عالم دنیا وجود دارد و در عالم آخرت برداشته می شود

بنابراین این کاروانی که داریم تحت عنوان جامعه بشری در باره آن بحث می کنیم، نقطه آغازش دنیا نیست، یعنی این جور نیست که در عالم طبیعت آغاز شده باشد، بلکه موجوداتی بودند در عوالم انوار، میثاق، اشباح و اضلّه که باید در بحث معارف اهل بیت(ع) در باره آنها مفصلاً بحث شود. به هر حال این عوالم را پشت سر گذاشتند و وارد عالم دنیا شدند. این صف بندی از عالم دنیا شروع نمی شود، بلکه از قبل بوده است و به عالم دنیا هم ختم نمی شود. این دو جریان در عالم بعد از دنیا هم هستند، منتهی در آنجا اختلاط آنها برداشته می شود. در عالم دنیا دستگاه حق و باطل به هم آمیخته اند و این آمیختگی لوازمی هم دارد. از صفات آنها صفاتی به مؤمنین منتقل می شود و از مؤمنین هم گاهی صفاتی به آنها انتقال می یابد. این آمیختگی تا عالم دنیا وجود دارد و در عالم قیامت برداشته می شود. این بحث مفصلی در معارف اهل بیت(ع) است که اگر خواستید بیشتر مطالعه کنید می توانید کتاب های «کتاب الحجه»، «معاد و عدل» و «ایمان و کفر» را ببینید. در روایات، ذیل این سه کتاب این بحث ها مطرح شده اند. فرضاً در «کتاب الحجه» هم در کافی هم در بحار در بحث طینت ائمه(ع) و خلقت ابدان ائمه(ع) بحث از طینت مؤمنین و موحدین هم هست. در آنجا هست که روح ما از فوق عالم علّیین است و از نور الهی آفریده شده و طینت ما از یمین عرش است و روح انبیا و مؤمنین هم از طینت ماست. روح کفار و اولیای نار از مادون سجّین است و ارواح کفار ملحق به اجسام اولیاءشان است. البته این بحث ها پر از بحث های معرفتی و سرّی است و من فقط اشاره ای کردم که اگر خواستید آن بحث ها را بخوانید، در بحث خلقت ابدان ائمه(ع) طینت مؤمنین و طینت کفار بحث خلقت نور ائمه(ع) در «کتاب الحجه» و «کتاب امام شناسی» و کتب مختلف مثل کافی و بحار آمده است. یک بخش هم بخش عالم میثاق است که می توانید کتاب ایمان و کفر را در کافی ببینید. ایشان ایمان و کفر را از طینت و عالم میثاق شروع می کند، بنابراین ایمان ما از دنیا شروع نمی شود، بلکه از عالم میثاق و طینت و قبل از آن است. روایاتش را در آن کتاب ببینید. یکی هم در باب کتاب ایمان و کفر در بحار ـ به نظرم جلد 67 است ـ بحث هایی در باره خلقت مؤمنین آورده که خوب است مطالعه کنید.

این دو دستگاهی که می گوییم در عالم دنیا وجود دارند، این طور نیستند که از همین عالم دنیا شروع شده باشند، بلکه سوابق آنها را تا به این عالم می رسند مطالعه کنید. بحث های فراوانی در این زمینه هست که محتاج به یک مجال واسعی است، ولی خود شما حتماً مطالعه بفرمایید. نکته دیگر این است که این دو دستگاه به همین عالم هم ختم نمی شود و عوالم برزخ و قیامت و بعد از عالم قیامت را هم می توانید در کتاب معاد و کتاب عدل و سایر منابع دنبال کنید.

فلسفه های مادی قائل به آغاز و ختم حیات اجتماعی بشر در همین دنیا هستند

از منظر فلسفه های مادی و فلسفه های تاریخ مبتنی بر آنها قاعدتاً حیات اجتماعی بشر از همین دنیا آغاز و به همین دنیا هم ختم می شود. یعنی نه عوالم قبلی داشته است و نه عوالم بعدی دارد، یعنی وقتی ماده به حیات و سپس به حیات اجتماعی تبدیل می شود و پیچیدگی می یابد و به مرحله نهایی می رسد در همین عالم طبیعت است و عوالم قبل توضیح داده نمی شود.

نکته دوم این که در نظام حق و باطل دستگاه های پشتیبانی دارند که نسبت به دستگاه حق، ملائکه و نسبت به نظام باطل عالم شیاطین است. این نکته هم قابل تأمل است که از جمله نیروهایی که در این عالم، دستگاه حق را امداد می کند، عالم ملائکه است. در قرآن و روایات مختلفی می توانید این امر را دنبال کنید. همچنین عالم شیاطین پشتیبان دستگاه باطل و از قوای امدادی دستگاه باطل در تکامل حیات اجتماعی شان هستند.

میزان تسخیر عالم نسبت به قوای شیطانی محدود است

و از جمله فائقه های مسخّر و طبیعی هستند که در خدمت ما قرار گرفته اند، یعنی خدای متعال یک سلسله فائقه ها و قوایی را در عالم مسخّر ما قرار داده است، مثل قوای طبیعی که این قوای طبیعی مسخّر هم جزو دستگاه هایی هستند که دستگاه حق و باطل از طریق آنها امداد می شوند و از طریق این قوای طبیعی به مقاصد خودشان دست می یابند. این هم داستان پیچیده ای دارد که می توانید در حوزه معارف دنبال کنید. این نکته قابل توجه است که میزان تسخیر عالم نسبت به قوای شیطانی و نفسانی محدود است، یعنی لایه های خاصی از قوای طبیعت در استخدام شیاطین و دستگاه کفار قرار می گیرد. این همه پیچیدگی هایی که شما در تمدن مادی می بینید و تصرفاتی که در طبیعت می کنند و قوای طبیعت را به استخدام خود درمی آورند، لایه محدودی از نیروهایی است که در این عالم آفریده شده است که مسخّر قوای کفار قرار داده شده است، اما لایه های عمیق تر، باطنی تر و جدی تری هم وجود دارند که تنها در اختیار دستگاه حق و قوای ایمانی قرار می گیرند. بسیاری از حوادث عصر ظهور به وسیله قوایی است که در اختیار مؤمنین قرار می گیرند و در اختیار کفار قرار نمی گیرند. ممکن است کفار به یک سری خواص و انرژی های پنهانی ماده دست یابند. مثل انرژی هایی که در استخدام خود درمی آورند، ولی همه اینها لایه محدودی از قوا هستند که مسخّر آنها قرار می گیرند، به تعبیر دیگر اراده های شیطانی در عالم محور موجودات و مخلوقات طبیعی نیستند، بلکه لایه های محدودی از این موجودات و مخلوقات به آنها ملحق می شوند و آنها نسبت به این موجودات مسلط می شوند و اراده آنها نقش قانون را نسبت به این فاعل های طبیعی پیدا می کند. اگر می بینید حول اولیای طاغوت و فراعنه تمدنی ساخته می شود، تمدنی است که در آن قوای شیطانی، نظام شیاطین و فاعل های مسخّر طبیعی حضور دارند و محور آن هم اولیای طاغوت و شیاطین انس و جن هستند.

ائمه هدی علیهم السلام محور تمدن شکل گرفته مقابل طواغیت هستند

در جبهه مقابل هم اگر تمدنی در این عالم شکل می گیرد، محور آن ائمه هدی(ع) و اولیای الهی هستند و عالم ملائکه و عالم طبیعی هم این دستگاه را امداد می کنند و اراده های انسانی در یک ترکیب در شکل دهی این تمدن نقش ایفا می کنند. گمانم این است که اگر کسی در این زمینه ها تأمل کند، مبانی ای برای علوم پایه و به تبع آن برای علوم تجربی پیدا خواهد کرد.

نکته قابل تأمل دیگر این که در جامعه حق و باطل، محورهای پیچیدگی، امامان حق و باطل هستند. یعنی در جامعه حق، امام حق عامل تکامل و اشتداد جامعه است و اگر جامعه تکامل یابد، بر محور امام(ع) است. به تعبیر دیگر آنچه که این عالم را به سمت تکامل پیش می برد، ظهور غیب در این عالم شهود است و امام تجلی آن کلمه غیبی است که در این عالم ظهور می یابد و در پرتو آن تجلی و ظهور است که تکامل در عالم واقع می شود. برخلاف بعضی که تصور می کنند تکامل در نظام طبیعت بیرون از اراده امام اتفاق می افتد و امام در بستر جامعه می آیند و از جامعه ارتزاق می کنند، این طور نیست. امام محیط بر جامعه است و تکامل عالم از بستر امام واقع می شود، نه این که امام در درون جامعه عمل کند. این هم در معارف ما باب گسترده ای است که اگر دنبال کنید باب امام شناسی و معرفت حجت است که آن کلمه جامعه الهی، کلمه عدل و کلمه نور و سرچشمه حیات است. اگر این دو جامعه را در ادبیات روایی و قرآنی دنبال کنید، در حوزه معارف، مختصاتی برای این دو جامعه ذکر شده است. یک جامعه، جامعه نورانی است، جامعه ای است که حیات در آن دمیده شده است و در آن به هیچ وجه لهو و لعب نیست، جامعه ای است که بر محور امام(ع) به عدل و خصوصیاتی که ولایت امام ذکر شده است، دست می یابند. در بخشی از آیات قرآن و روایات خصوصیات این دو جریان ذکر شده اند.

دستاورد تمدن مادی چیزی جز لهو و لعب با تنوعی که دارند نیست

به عکس داری که دار ولایت طاغوت و تمدن مادی است، دار دنیا، لهو و لعب و امثال اینهاست «وَ مَا هَذِهِ الْحَیاه الدُّنْیا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَه لَهِی الْحَیوَانُ»(عنکبوت/64) دنیا دار لهو و لعب و آخرت دار حَیَوان است. در روایت دیده ایم که آخرت را به محیط ولایت ائمه(ع) تفسیر می کند که ولو در عالم طبیعت هم اتفاق بیفتد، دیگر دنیا نیست و دارالحیوان است و به عکس حیات دنیا را به ولایت ائمه جور تفسیر کرده است. ذیل این آیه « بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیوةَ الدُّنْیا * وَ الاَْخِرَةُ خَیرٌْ وَ أَبْقَى»(اعلی/16) که شما حیات دنیا را برگزیده اید و آخرت بهتر و جاودانه است، در آنجا روایت دارد که مراد از حیات دنیا محیط ائمه جور و دشمنان ما و دارالآخره محیط ولایت است، بنابراین اگر کسی در همین دنیا ملحق به امام شد و در فضای ولایت امام تنفس کرد، در همین دنیا در دارالآخره است و به دارالحَیَوان رسیده است و اگر در این دنیا در محیط ائمه جور بود، این حیات دنیاست و این است که «أَنَّمَا الْحَیاه الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَه وَ تَفَاخُرٌ بَینَكُمْ وَ تَكَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَ الْأَوْلَادِ»(حدید/20) و در همه ادوار و پیچیدگی هایش، حیات دنیا فقط همین هاست. یعنی محصول ولایت ائمه جور و دستاورد تمدن مادی و ولایت باطل چیزی جز لهو و لعب، زینت، تفاخر و تکاثر با تنوعی که دارند، نیست. این آیاتی که به آنها اشاره می کنم خودشان سر حلقه های بحث هستند و اگر مایل بودید، این آیات را دنبال بفرمایید.

محیط حیات در قرآن همان محیط ولایت ائمه علیهم السلام است

در قرآن، محیط ولایت ائمه(ع) محیط حیات تلقی شده و یکی از آثار ولایت امام(ع) دست یافتن به حیات و طهارت با تعابیر مختلف است. اگر با ادبیات قرآن و روایات سیر کنید که ان شاءالله آشنا هستید، می بینید از امام و ولایت امام(ع) به کلمه ماء تعبیر می شود «وَ أَلَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِیقَه لَأَسْقَینَاهُم مَّاء غَدَقًا»(جن/16) اگر بر طریقه استقامت می کردند، ما آنها را با آب گوارا سیراب می کردیم. فرمود طریقه، ولایت امیرالمؤمنین(ع) و «ماء غدق» ماء فرات است و ماء فرات هم ولایت ائمه(ع) است. اگر کسی در محیط ولایت استقامت کند، طینت او با حقیقت ولایت آمیخته می شود.

یا مثلاً در قرآن مکرر می فرماید سرچشمه حیات، آب است «وَ جَعَلْنَا مِنَ الْمَاء كُلَّ شَیءٍ حَی»(انبیاء/30) مثالش همین آب طبیعی است که حیات موجودات طبیعی به آن بسته است، ولی ممثل حقیقی و باطن آن وجود مقدس امام است که حیات عوالم به او وابسته است. امام کلمه روح است، بنابراین جامعه مؤمنین امام است که کلمه حیات و روح است. این آیه قرآن را مکرر خوانده اید. خدای متعال می فرماید «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَجِیبُواْ لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُم لِمَا یحْییكُمْ»(انفال/24) خطاب به مؤمنین است که استجابت و تلاش کنید که به این اجابت برسید و وقتی خدا و رسول شما را به چیزی که مربوط به حیات شماست دعوت می کنند، استجابت کنید این «مَا یُحْیِیکُمْ» مقصود ولایت امیرالمؤمنین(ع) است. این محیط، محیط حیات طیبه است و اگر کسی وارد آن محیط شد، به حیات حقیقی و معنوی می رسد و همه ارواحی که در جبهه مؤمنین هستند و در آنها دمیده می شود، شعاعی از روح الامام هستند. به تعبیر دیگر از نظر روایات ما، جامعه مؤمنین غیر از این روح طبیعی و نفسی که در کفار وجود دارد، به ارواح دیگری دست می یابند و در آنها دمیده می شود که روایاتش را در باب طینت مؤمنین و ارواحی که ائمه(ع) به آن تأیید می شوند در کتاب کافی و غیره می توانید ببینید. در کتاب «ایمان و کفر» در روایات ما از جمله کافی، ابوابی دارد در باره روحی که مؤمن بدان تأیید می شود و می توانید ببینید که مؤمنین با ارواحی تأیید می شوند. فرموده است که در مؤمنین چهار روح است: روح الایمان، روح القوه، روح الشهوه، روح المدرج که روح المدرج شاید همان نفس است که انسان با آن خورد و خوراکش را دارد و حیات طبیعی خود را اداره می کند. ارواح دیگری در مؤمنین دمیده می شود، اما در کفار فقط همان روح المدرج یا نفس است و چیز دیگری نیست، بنابراین اگر جبهه مؤمنین را مطالعه کنید، خواهید دید سرشت مؤمنین از طینت علّیین است و گِل آنها از آنجا برداشته شده است. روحشان از عالم انوار است و در این عالم که می آیند مؤید به ملائکه هستند و ارواحی در آنها دمیده می شود و همه ارواحی که در جامعه مؤمنین دمیده می شود، نازله روح الامام است که امام کلمه روح است، بنابراین روابط اجتماعی مؤمنین را به این کیفیت می توان دید. آن طرف فقط دارالنفس یا روح المدرج است که قوه ای است که با آن خورد و خوراک و اداره غرایز انسان اتفاق می افتد، بنابراین آنها سرمایه اش بیش از قوه نفس و غریزه برای اداره خود ندارند، ولی در جامعه مؤمنین آن ارواح دمیده می شوند و لذا مبدأ یکی از منازل بالاتر ادراک و حیات است و همچنین در جامعه مؤمنین، نه فقط در ارواح فردی که در روح جمعی شان هم کلمه نور حاکم است و لذا همه مناسبات و روابطشان نورانی است. به این آیه قرآن دقت بفرمایید. نکاتی که بنده بیان می کنم فقط اشاراتی است به این که آیات قرآن را چگونه می شود دنبال کرد. قرآن انسان ها را دو دسته می کند «أَوَ مَن كَانَ مَیتًا فَأَحْیینَاهُ وَ جَعَلْنَا لَهُ نُورًا یمْشِی»(انعام/122) می فرماید عده ای بودند که مرده بودند و ما زنده شان کردیم و برای آنها نوری قرار دادیم و با این نور در بین مردم مشی می کنند، یعنی مشی آنها مشی در نور است. و نیز «كَمَن مَّثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیسَ بِخَارِجٍ»(انعام/122) یک عده هم مثلشان در عالم ظلمات است و از عالم ظلمات خارج نمی شوند. به آیات ظلمات در هفته قبل اشاره کردم «أَوْ كَظُلُمَاتٍ فِی بَحْرٍ لُّجِّی» و «یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ». عده ای در محیط ولایت باطل هستند و نه فقط جسم شان که مثل آنها هم از این عالم خارج نمی شود. خودشان و مثل و عوالماشان ذیل عالم اولیای طاغوت تعریف می شود. اینها در ظلمات هستند و به حیات راه پیدا نکرده اند. یک عده هم در ظلمات بودند، اما خداوند در آنها حیات دمید و برای آنها نور قرار داده است «أَوَ مَن كَانَ مَیتًا فَأَحْیینَاهُ وَ جَعَلْنَا لَهُ نُورًا» آن حیات را در روایات بخوانید که فرمودند «و من کان میتا» یعنی «و من کان میتا عن ولایتنا فاحییناه بولایتنا» کسی که به وادی ولایت نرسیده، به ماء الحیوان (آب حیات) دست نیافته و به حیات نرسیده است. بنابراین وقتی به جامعه مؤمنین نگاه می کنیم جامعه ای است که در آن حیات و نور دمیده شده و مشی آنها در نور است. خودشان، قوای خودشان، گذشته و آینده شان و عوالم خلقت را در شعاع این نور می بینند. آنهایی هم که در ظلمات هستند «إِذَا أَخْرَجَ یدَهُ لَمْ یكَدْ یرَاهَا»(نور/40) خودشان را هم نمی توانند پیدا کنند. خودشان، قوا، گذشته و آینده شان و عوالم خلقت را حداکثر در حد غرایزشان می بینند.

پس یک طرف جامعه مؤمنین با این خصوصیات که جامعه ای است مرکب از مؤمنینی که قبل از این دنیا طینت شان از علّیین هست و ملحق به امام خودشان هستند، طینتشان با آب فرات و حقیقت ولایت آمیخته شده است، در عالم که می آیند تحت ولایت و هدایت امام هستند، لذا در آنها حیات و نور هست. از علوم ائمه(ع) استفاده می کنند و این علوم مبدأ حیات قلب آنهاست. یک طرف هم وادی ظلمات است. ارواح در آن نیست و فقط نفس و روح المدرج دارند. هم در ظلمات هستند و هم از حیات طیبه برخوردار نیستند، یعنی وادی ولایت اولیای طاغوت همان وادی «كَمَن مَّثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیسَ بِخَارِجٍ مِّنْهَا» می باشد. یعنی همان ظلماتی که اگر کسی از آن خارج نشود، الی الابد در وادی ظلمات می ماند و به وادی حیات نمی رسد.

در روایات اهل بیت(ع) این دو حقیقت به هم پیوسته اند و نور و حیات یک سرچشمه دارند و اگر کسی به نور راه پیدا نکرد، به حیات هم راه نمی یابد. توضیحش را در روایات ببینید. حضرت فرمود خدای متعال در مقام توحید، واحد و متفرد بود. بعد کلمه ای را آفرید: «ثُمَّ تَكَلَّمَ بِكَلِمَة فَصَارَتْ نُوراً»، کلمه ای را تکلم کرد که آن کلمه نور است. این روایات باید توضیح داده شوند. «ثُمَّ خَلَقَ مِنْ ذَلِكَ النُّورِ مُحَمَّداً وَ عَلِیاً وَ عِتْرَتَهُ»، سپس نبی اکرم(ص)، علی(ع) و ذرّیه او را از آن نور آفرید «ثُمَّ تَكَلَّمَ بِكَلِمَة فَصَارَتْ رُوحاً»(1) کلمه دومی که نظام آفرینش با آن آغاز شده، روح است. بعد می فرماید آن روح را در این کلمه قرار داد. موطن کلمه روح کلمه نور است و سپس در ابدان ما قرار داد. آن چیزی که در بدن امام است، هم کلمه نور است و هم کلمه روح، لذا امام «و نحن کلمه الله و روح»، هم کلمه نور است و هم نور الهی. اگر در قرآن می فرماید ما روح را در آدم دمیدیم و آن قدر این روح عزیز بود که به ملائکه گفتیم «اسْجُدُواْ لآدَمَ»(بقره/34) آن کلمه روح که شعاعش در آدم افتاده بود و «نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی»(حجر/29) همین کلمه روح است.

پس می بینیم امام(ع) که محور جامعه مؤمنین است، عبارت است از کلمه روح و کلمه نور و وقتی در وجود مؤمنین ظهور می یابد، آنها به حقیقت نور و حقیقت حیات طیبه می رسند، بنابراین مؤمن هم دارای ارواح هست، هم دارای نور.این که در روایت دیده اید قلب مؤمن مشکات انوار خداست، چون مشکات حقیقی که قلب نبی اکرم(ص) و امام(ع) است، چون قلب مؤمن تابعی است از آن قلب و آن حقایق در او جاری می شود، قلب خود مؤمن می شود مشکات انوار و چون این گونه می شود فرمود «الْمُؤْمِنُ  یَتَقَلَّبُ   فِی خَمْسَه مِنَ النُّورِ مَدْخَلُهُ نُورٌ وَ مَخْرَجُهُ نُورٌ وَ عِلْمُهُ نُورٌ وَ كَلَامُهُ نُورٌ وَ مَنْظَرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَه إِلَى النُّورِ»(2) مؤمن همه رفت و آمدش در عالم انوار است، ورودش به کارها و خروجش از کارها، ورودش به عالمی و خروجش از این عالم، کلام او، علم او، مسیرش تا مقامات قیامت مسیر نور است که همان وادی ولایت امام(ع) است.

از منظر قرآن اگر جامعه موحدین حول محور امام شکل می گیرد، اما کلمه روح، کلمه نور و سرچشمه حیات و به تعبیر قرآن کلمه ماء است «ینَزِّلُ عَلَیكُم مِّن السَّمَاء مَاء لِّیطَهِّرَكُم»(انفال/11) در جنگ بدر می فرماید در جنگ سختی که برای شما پیش آمد، خدای متعال آب را از بالا نازل کرد تا شما را تطهیر کند. دو سه خاصیت دیگر هم برایش می گوید «یثَبِّتَ بِهِ الأَقْدَامَ». ظاهر آیه این است که بارانی آمد و سختی از مؤمنین برداشته و نشاطی در آنها پیدا شد و جبهه شان به تحرک درآمد، ولی حضرت فرمودند سماء وجود مقدس نبی اکرم(ص) و ماء وجود مقدس امیرالمؤمنین(ع) است. حقیقت ولایت از آن مقام رفیع تنزل یافت و مبدأ طهارت و ثبات شد.

این می شود اصل ولایت. به همین دلیل هم هست که در عصر ظهور از منظر قرآن که امام در آن ظهور می کنند، هم حیات در عالم جاری می شود هم نور که «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا»(زمر/69). تأویل این آیه به عصر ظهور برمی گردد که نور رب، امام علی(ع) است و وقتی حضرت ظهور می کنند، زمین نورانی و وارد فضایی می شود که حضرت فرمودند کار به جایی می رسد که «استغناء الناس عن ضوء الشمس و القمر»(3) یعنی مردم از پرتو شمس و قمر مستغنی می شوند و فضای عالم فضای دیگری می شود. اگر بخواهیم در این باره توضیح بدهیم باید در باره کلمه نور و عوالم نور بحث مفصلی کنیم، لذا من به همین مقدار اکتفا می کنم.

و باز در قرآن وقتی دوره ظهور را توضیح می دهد، می فرماید «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یحْیی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا»(حدید/17) بدانید خدای متعال زمین را بعد از مردن زنده می کند. حضرت فرمودند «موت الارض موت اهلها»(4) اگر اهل زمین مرده باشند، زمین هم مرده است. اگر اهل زمین زنده باشند، زمین هم زنده است. مثل جسم انسان است. چگونه وقتی روح می میرد، جسم هم می میرد، اگر اهل زمین زنده باشند، زمین زنده است و اگر مرده باشند، زمین هم مرده است که فرمود «و الکافر میت» چون کافر میت است، زمینی که کفار روی آن زندگی می کنند هم مرده است. وقتی عصر ظهور بروز می یابد هم قلوب به حیات می رسند «وَ أَحْی  بِهِ الْقُلُوبَ الْمَیتَه»(5) و هم زمین زنده می شود «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یحْیی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا» امام هم مبدأ حیات اهل زمین است، هم مبدأ حیات خود طبیعت، لذا عالم هم عالم دیگری می شود و روح دیگری در همین طبیعت دمیده می شود. اگر فلسفه های تاریخ و اندیشه های فلسفی تاریخی را مطالعه کرده باشید متوجه می شوید این گزاره ها در برابر آن رطب و یابس هایی که دیگران سر هم داده اند چقدر قیمتی هستند و هر کلمه چقدر در جای خودش گره گشاست.

پس بعضی از خصائص این دو دستگاهی که در قرآن آمده اند به این صورت است که دستگاه انبیا دستگاه حیات و دستگاه نور است و لذا وقتی جامعه ای حول انبیا شکل می گیرد، جامعه نورانی و زنده است و کسانی که در این جامعه زندگی می کنند به حیات و نور رسیده اند و عوالم دیگری بر آنها مشهود شده است و حتی زمینی که بر آن زندگی می کنند زمین دیگری می شود. آن سو هم عالم ظلمات، عالم موت، مردگی، لهو و لعب، زینت، تفاخر، تکاثر و ضلال است.

 

**********************************

پی نوشت ها:
(1) المناقب (للعلوی) / الكتاب العتیق، ص: 114 و مختصر البصائر، ص: 131
(2) الخصال، ج 1، ص 277.
(3) حلیة الأبرار فی أحوال محمد و آله الأطهار علیهم السلام، ج 6، ص: 335
(4) كمال الدین و تمام النعمة، ج 2، ص: 668
(5) كمال الدین و تمام النعمة، ج 2، ص: 515.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • نشانی صفحه‌ها وب و پست الکترونیک بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
لطفا پاسخ سوال را بنویسید.