توجه اسلام به محیط زیست/بخش دوم
5- کار و اشتغال جوانان، ضامن سلامت محیط و جامعه
به ام سلمه گفتند: شما زن پیغمبر هستی، زشت است که کار می کنید. فرمود: زن و مرد، هر کدام فرقی نمی کند، بیکار باشند، دست به یک آشوبی می زنند. ما اگر می خواهیم بچه ها تربیت شوند، باید یک مهارتی وارد آموزش و پرورش بشود. من شنیدم که در این طرح تحول نوشته اند. که بچه ها باید یک مهارتی هم یاد بگیرند. حالا بین این نوشته تا عمل خدا می داند که چه گذشته است. چون آدم گاهی یک چیزی را می نویسد. چون طرح تحول مرد تحول هم می خواهد. عزم هم می خواهد. چه اشکالی دارد دخترهای ما یک هنری بلد باشند؟ اگر هنر بلد باشد، از هنرش می تواند پول در بیاورد، اگر هنر بلد نباشد، در خیابان می رود، در خیابان آسیب های اجتماعی زیاد است. بعد امور تربیتی می گوید: چه کنم؟ نیروی انتظامی می گوید: چه کنم؟ وزارت اطلاعات می گوید: چه کنم؟ همه ی مسؤولین می گویند: چه کنیم؟ برای اینکه این جوان همسر می خواهد ندارد، جهاز می خواهد، ندارد. کار می خواهد، ندارد. مثلاً 120 کیلو است، ولی مهارت ندارد. وقتی هم می خواد داماد شود، هیچی ندارد. به جوان گفتند: شما می خواهی داماد شوی، چی داری؟ خانه داری؟ گفت: نه! شغل؟ نه! مهارت؟ نه! پس انداز؟ نه! ماشین؟ نه! گفتم: ببخشید، پس شما چی داری؟ گفت: من فقط آمادگی دارم. خوب وقتی آموزش و پرورش... این امور تربیتی چه کار می تواند بکند؟ امام جمعه با سخنرانی اش چه کار می تواند بکند؟ این سخنرانی امام جمعه، منبرها
بیاییم یک مقداری صادقانه فکر کنیم، یک نهضتی باید در ایران بشود که هر جوانی یک مهارت داشته باشد. باید مدرک هایمان جابجا شود. مدرک ها جابجا شود. به یک آخوندی که مهارت دارد، مدرک بدهند. یک دانشجو اگر توانست از این چوب یک در و پنجره بسازد، به او فوق دیپلم و دیپلم بدهند. الان چند میلیون لیسانس داریم و یک کرسی و یک نردبان نمی تواند درست کند. این آقا در و پنجره می سازد مثل عروس، بهترین در و پنجره ها را می سازد، می گویند: نه! شما مدرکت پایین است. این روال را باید عوض کرد. این نیاز به یک انقلاب دارد. خلاصه کردن کتاب ها، یک نهضت است. کم کردن تعطیلات نهضت است. آخر در کدام کشور بیست روز تخمه کدو می شکنند؟ و مسؤولینشان از دو ماه به عید می گویند: انبار ما از سیب و پرتقال پر است؟ آجیل هم تهیه کرده ایم. در کدام کشور بیست روز تخمه کدو می شکنند؟ به نظرم ما خودمان را سر کار گذاشته ایم. باید ریشه امور تربیتی را برداشت و یک ریشه ی دیگری گذاشت. با نصیحت و اخلاق کسی تربیت نمی شود. باید کار پیدا کند، آدمی که کار پیدا کرد، خودش تربیت می شود. شما ببینید فساد از آدم های کارگر سر می زند، آدم های پرکار یا آدم های بیکار؟ فساد از آدم بیکار است. امور تربیتی می خواهد کار کند، باید کار ایجاد کند. حالا این ها حرف هایی است که من چند بار دیگر هم گفته ام. به وزیر محترم هم گفته ام، به رئیس مجلس هم گفته ام، تا حالا دو سه بار دیگر هم در تلویزیون گفته ام، ولی این را تا همه ی مردم بشنوند و به فکر بیافتند، آخر با یک بار خورشید خرما نمی پزد. برای رسیدن خرما باید چند روز در تابستان داغ خورشید بتابد. تا این بپزد. با یک تک سخنرانی هم فایده ندارد. یک کسی گفت: چرا قرآن تکرار کرده است. گفتم: اگر می خواهیم کتاب آموزشی باشد، نباید تکرار داشته باشد، چون آموزش را اگر بچه یاد بگیرد، دیگر بس است. اما تربیت یعنی این را اینقدر باید گفت تا این خصلت در او نهادینه شود. نهادینه شدن نیاز به تکرار دارد. یک وقت می گوید: چه ساعتی است؟ ساعت مثلاً فلان است. شما نگاه می کنی خوب این دیگر بس است، فهمید. اما یک وقت می خواهی یک چیزی جزء روحش بشود. این با یک بار فایده ای ندارد. تکرار لازمه ی تربیت است. در یک نماز چندین بار می گوییم: الله اکبر! سمع الله لمن حمده! الله اکبر! بین دو سجده، الله اکبر! هی باید تکرار شود. تازه بعد از نماز سی و چهار بار الله اکبر! سی و سه بار الحمدلله! سی و سه بار سبحان الله! که همین ثواب هزار رکعت نماز را دارد. تسبیحات حضرت زهرا(سلام الله علیها) به هر حال من فکر می کنم، تربیت خیلی کاری به روانشناسی ندارد، کار به جامعه شناسی ندارد، کار به این مدارک دانشگاهی ندارد، تربیت یک چیز دیگری است.
6- رعایت ادب، برتر از کسب سواد و دانش
یک کسی در کاشان بود هیچی سواد نداشت، با زبان کاشانی گفت: بنی صدر که به درد ریاست جمهوری نمی خورد. این آدم نیست. گفتند: آقا ایشان سال ها فرانسه بوده است، آمریکا بوده است، کجا بوده، چه چی شناس، جامعه شناس... گفت: این حرف ها را ول کنید، آدم نیست. پیرمرد بود، هیچی هم سواد نداشت. گفتم: از کجا فهمیدی که آدم نیست؟ گفت: امام خمینی حکم ریاست جمهوری را به او داد، یک دستی گرفت. این چنین گرفت. این اگر آدم بود، به احترام فقیه بودنش، رهبر انقلاب بودنش، سید بودنش، پیرمرد بودنش، آخر تو از هر جهت نوه ی او حساب می شوی. حکم ریاست جمهوری است. فاکتور انگور که نیست. خوب به احترام حکمت دودستی می گرفتی. این آدم نیست. ببینید این عوام است. نه روانشناسی خوانده است، نه جامعه شناسی خوانده است. با یک نگاه ریاست جمهور را عزلش می کند.
گاهی وقت ها یک چیزی را لفتش می دهیم. یک کسی می گفت: پشه که گرفتی همیشه سر کتت یک سنجاق باشد. پشه که گیرت آمد، پشه را نگهدار، سنجاق را بکش، از بیست سانتی هفت بار در چشم راست پشه بزن، چشم راست پشه از بین می رود، روی چشم چپش اثر می گذارد. دو تا چشمش که از بین رفت، نمی تواند بپرد. وقتی نتوانست بپرد، می میرد. گفت والا انقدر لفتش ندهید. پشه را این چنین کنید، می میرد. اصلاً نیازی به این سنجاق و بیست سانتی و هفت متر نیست. تو خودت خودت را سر کار گذاشته ای. هشتصد تا استاد دانشگاه از همه ی ایران در هتل طرقبه مشهد جمع شدند. حالا چند صد میلیون خرج هواپیما و این ها شد، کاری نداریم. هشتصد استاد دانشگاه، ما را هم برای سخنرانی دعوت کردند، موضوع می دانید چه بود؟ روانشناسی ازدواج! من هر چه فکر کردم، دیدم ازدواج روانشناسی دارد. ازدواج یک نیاز است. مثل اینکه بگوییم: روانشناسی عطش! آدم که تشنه اش شود می فهمد که آب می خواهد. این روانشناسی نمی خواهد. وگرنه سال های دیگر هم جلسه تشکیل می دهند، روانشناسی گرسنگی! روانشناسی خنده! روانشناسی گریه! این ها روانشناسی نمی خواهد. نیازهای طبیعی را که انسان از درون احساس می کند، نیاز به این علم شنگه ها ندارد. هر چه بیش تر این مشاوره ها اضافه می شوند، آمار طلاق بیش تر می شود. اگر درست می گویم، صلوات ختم کنید. (صلوات حضار) صحبت یکی از حضار!
من حرفم این است، مثلاً این حقوق های بین الملل، توجه کنید! این همه حقوق بین الملل روی کره ی زمین است، کشورهای شرقی و غربی دم از حقوق بین الملل می زنند، منا چه شد؟ این دکترهای حقوق بین الملل یک عارُق زدند؟ که بگوییم این ها یک عارُق زدند؟ یک عطسه کردند! یک سرفه کردند! یمن این همه کشته شد، حقوق بین الملل یک غلطی کرد؟ این ها یک مدرکی می گیرند و یک حرف هایی می زنند و یک امتحانی می دهند و پایان نامه می نویسند. الان ما چند تا کشتی پایان نامه داریم و هیچ مشکلی از مملکت حل نشده است. چند کشتی پایان نامه داریم. یعنی دکترها و فوق لیسانس ها پایان نامه هایشان راجع به مسایل اقتصادی و سیاسی است. مسایل سیاسی ما حل شده است، یا مسایل اقتصادی ما؟ عرض کردم یک مقداری خودمان را باخته ایم.
حالا بد نیست که برای شما بگویم که چطور فکر می کنند. یکی دو پروژه ی علمی را به دو نفر از خارج دادند، که شیخی در ایران پیدا شده است، به نام آقای قرائتی! سی و هفت سال است که یک شب جمعه تعطیل نشده است. سی و هفت سال! هیچ برنامه ای در دنیا اینطور نیست. هیچ میان پرده ای هم ندارد، کمک آموزشی هم ندارد. از تکنولوژی جدید هم استفاده نمی کند، دکور هم عوض نمی کند. موسیقی هم ندارد. پس چی؟ موسیقی نه! تکنولوژی نه! کمک آموزشی نه! دکور عوض کند، نه! خودش هست با تخته سیاه، تخته سیاه هم برای خیلی قدیم است. با قدیمی ترین کار دارد حرف می زند. برید و ببینید و این شیخ چه می کند. می دانید آمدند و با من مصاحبه کردند، گفتند: شما صبح ها زرده ی تخم مرغ می خورید؟ خوب این دکترای روانشناس ما آمده است من را تحلیل روانی کند، گفتم بابا اگر به زرده ی تخم مرغ است، شما چهار تا بخور. اصلاً نمی دانند ریشه جای دیگر است. قرآن بگویم. قرآن می گوید: ریشه ام دست خداست. «مَحَبَّةً مِّنِّی» (طه/39) یعنی فرعون که جعبه را از روی آب گرفت و دید در آن موسی است. تا نگاهش به این نوزاد خورد، «مَحَبَّةً مِّنِّی» مهر این در دل فرعون رفت و او را نکشت. «مَحَبَّةً مِّنِّی» نمی گوید: اگر شما آرایش کنی، انقدر دخترها خودشان را آرایش می کنند و کسی دوستشان ندارد. و انقدر پسرها خودشان را بزک می کنند و پر می دهند و در آخر کسی دوستشان ندارد. اینطور نیست. «مَحَبَّةً مِّنِّی» مسلمان هستیم و قرآن گفته است که محبت از طرف خداست. گاهی یک زن و شوهر زشت قربان هم می روند. یک زن و شوهر خوشگل به هم فحش می دهند. حالا بیایید و ببینید روانشناسی چه می گوید؟ یک سری مسایل روانشناسی را قبول دارم. اما تکیه نباید کرد. باید خواند و دید آن ها چه گفته اند، بعد ببینیم ما چه گفته ایم. خودمان را نبازیم. تعلیم و تربیت را باید از خدا بگوییم. «الحمد لله رب العالمین»
7- تربیت الهی، در حوادث تلخ و شیرین روزگار
همین انتخابات که یک روز این جناح بالا می رود، یک روز آن جناح بالا می رود. این به خاطر این است که خدا «ربّ العالمین» است. می گوید: حالا تو پاییزت است، الان بهارت می شود. شما بهارت هست، دفعه ی دیگر پاییزت می شود. این پاییز و بهار را مرتب نشان همه می دهد تا هیچ کس به این پست ها اعتماد نکند. قرآن می گوید: من می خواهم شما یک طوری تربیت شوید که اگر دادند، جفتک نزنید، و اگر گرفتند سکته نکنید. جفتک نیاندازید و سکته ندانید می دانید آیه اش کدام است؟ این است: «لِّكَیلَا تَأْسَوْا عَلَىٰ مَا فَاتَكُمْ» اگر از تو گرفتند، «لَا تَأْسَوْا» سکته نکن! «وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ» (حدید/23) به تو دادند، جفتک نیانداز. پست های دولت مثل لنگ است، یک مرتبه برمی دارند. تو باید خودت ارزش داشته باشی. چاه باید خودش آب داشته باشد. نه با... مثل کارمندهای بانک. کارمندهای بانک اینطوری هستند، یک روز در این قسمت می ایستند و پول می دهند، آن کارمند بانکی که امروز پول می دهد، ظهر سکته نمی کند. یک وظیفه ای بود برای پرداخت پول. یک روز دیگر یک جای دیگر می ایستد و پول را می گیرد. نه آن روزی که پول می گیرد، بالا می پرد. نه آن روزی که پول می دهد، سکته می کند. می گوید: می خواهم مثل کارمندهای بانک باشید. دادند، دادند، ندادند، ندادند. شد، شد، نشد، نشد.
یکی از علما را خدا رحمتش کند. از علمای بزرگوار امام جمعه ی یزد بود. ایشان اصرار کرد که من را کاندید نکنید. حدود ده پانزده سال پیش بود. ایشان گفت: والا من حالش را ندارم. هی می گویند: وظیفه ی شرعی است. گفتم: اگر وظیفه ی شرعی است خوب بروید و اسم من را بنویسید. حالا اگر رأی دادید، الحمدلله! اگر هم رأی ندادید، الله اکبر! چه بهتر! خبری جایی نیست که چه کسی رأی آورد و چه کسی رأی نیاورد.
8- ارزش گذاری به مهارت شغلی، در کنار مدارک دانشگاهی
مدرک گرایی باید جایش را با مهارت گرایی عوض کند. البته مدرک بد نیست. من هم الان مدرک دکترا دارم. ولی هیچ وقت اجازه نمی دهم که به من دکتر بگویند. ارزش من به مدرک دکتری من نیست. ارزش من به سواد من است. به لیسانس و فوق لیسانس این مدرک های ظاهری قانع نشوید. این ها چیزی نیست. تحول باید وجود داشته باشد. طرح تحول آموزش و پرورش این است که به جای مدرک کتابی و لفظی و مقاله ای، مهارت روی کار بیاید. نه آنکه آن ها را حذف کنیم. بگوییم: آقا اگر این کتاب را خواندی لیسانس داری، مکانیک هم بودی، به تو لیسانس می دهیم. یعنی اینطور نباشد که پسر احساس کند که پدرم مهندس است، سرش را بالا بگیرد، پدرم مکانیک است، ابوی ما شغل آزاد دارد. خوب بفرمایید شغل آزاد را. دیگر حالا شغل آزاد دارد. خوب شغل آزاد را بگو! مکانیک است. اصلاً خجالت می کشد که بگوید پدرم مکانیک است. این را باید برداشت. وقتی می خواهد بگوید: مکانیک هستم، به همان مقدار افتخار کند که می گوید: مهندس هستم. همانطوری که مهندسی افتخار دارد... حوزه هم همینطور است. از وقتی که حوزه را مدرکی کردند، خراب شد. به طلبه می گوییم: چه می خوانی؟ می گوید: من معادل دکترا هستم. خوب بگو من حجت الاسلام هستم. مثلاً بگوییم: آقا خیار کیلویی چند است؟ معادل دو کیلو پیاز! خوب خیار خودش یک میوه است. خیار خودش...
یک بچه بود همه چیز را با قابلمه می سنجید. مثلاً می گفت: من تو را دو تا قابلمه دوست دارم. به نفر می گفت: نه! من تو را پنج تا قابلمه دوست دارم. این واحدش قابلمه بود. ما نباید واحدمان لیسانس باشد. این درس ها بخشی از کار است. مهارت بخش دیگری است. کشور ما الان فلج است، به خاطر اینکه اشتغال ندارد. اشتغال دولتی محال است. چون دولت نمی تواند هشت میلیون میز خالی کند. کل کارمندهای دولت دو سه میلیون بیش تر نیستند. همه هم امروز استعفا بدهند، دو سه میلیون صندلی خالی می شود. هشت میلیون را چه خاکی بر سرمان کنیم. مشکل جوانان این است که اشتغال که نیست. بیکار است، بیکاری اعتیاد می آورد. بیکاری سوء ظن می آورد. بیکاری به قمار و به فحشاء کشیده می شود. بیکاری عامل افسردگی است. یعنی خوب خوبشان افسرده می شود. دختر بیکار است، جهیزیه می خواهد، پدرش هم نمی تواند جهیزیه تهیه کند، پهلوی پدرش خجالت می کشد. ما باید یک انقلابی بکنیم، در طرح تحول، که هر جوان دیپلم یک شغل، هر جوان لیسانسی دو شغل، تعطیلات را باید کم کرد. این ها کار تربیتی است. وگرنه کتاب خواندن و نمره گرفتن و ناخن هایتان را بگیرید و این سرود را حفظ کنید... حتی کارهای مذهبی خیلی نتیجه نمی دهد. خوب قرآن را حفظ کنید. قرآن را حفظ می کند،. خوب قرآن را حفظ کرد، چه چیزی از او حل شد؟ سؤال هایش حل شد؟ شکمش حل شد؟ ازدواجش حل شد؟ ما باید یک چند کار عملیاتی انجام بدهیم. طلبه های ما باید... معذرت می خواهم از همکارهای عزیز، من کسی نیستم، ولی طلبه های ما باید یک مهارتی ببینند، مهارت قصّه گویی برای بچه ها! مهارت احکام! مهارت شبهات وهابیت! شبهات کمونیسم! شبهات تدریس قرآن! تفسیر قرآن! مهارت نهج البلاغه! مهارت فقه! مهارت فلسفه! هر کسی باید مهارتی داشته باشد. همینطور یک درس هایی می خوانیم و ده بیست سال در حوزه هستیم و بعد هم در هیچ مهارتی نمی توانیم. در مدرسه نمی تواند برای بچه ها قصه بگوید. در دبیرستان نمی تواند شبهات جوان ها را پاسخ بدهد. حوزه و دانشگاه باید طرح تحول و طرح تربیتی اش باید تغییر این باشد. یک جگری می خواهد. یک چند تا آخوند می خواهیم، مثل نواب صفوی و یک چند کت و شلواری می خواهیم، مثل شهید رجایی! این ها را پیدا کنیم و به یک کاری اساسی دست بزنیم. بچه اگر مهارت داشته باشد، سلامت دارد. مگر شما مسؤول تأمین سلامتی بچه ها نیستید؟ آدمی که کار می کند، سلامتی اش بیش تر است. الان روستایی ها سالم تر از شهری ها هستند. چون کار می کنند. اگر می خواهید، بچه ها سالم باشند، اگر می خواهید ایام فراغت را پر کنید، اگر می خواهید مشکل ازدواج را حل کنید. اگر می خواهید بچه ها را از افسردگی بیرون بیایند، باید روی مهارت بسیج بشویم.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
**********************************
منبع: پایگاه درس هایی از قرآن
- وبلاگ رامین عشقی
- بازدید: 1113
- 2