جایگاه حیا در تربیت/بخش سوم- قسمت دوم
برخی فهمیده یا نفهمیده سطح حیاء را پایین آوردند. یکی از مشکلات اساسی جامعه ما ترویج بی حیایی است یعنی دارند قُبح اعمال قبیحه را در سه رابطه دیداری، گفتاری و رفتاری می شکنند. همان کسانی که فضای پنجم در جامعه را می سازند، یعنی فضایی که حاکم بر آن چهار محیط خانوادگی و آموزشی و رفاقتی و شغلی است.
«حیاء» قبل یا بعد از ارتکاب گناه
درست است که گفتیم حیا، از مقوله انفعال است امّا لازم نیست که حتماً بعد از عمل باشد، قبل از عمل می آید. خود ما، حالا می آیم مثال ساده می زنم. اگر کسی بخواهد کار زشتی را انجام دهد، پیش از آن که آن کار را بکند، دیگران به او می گویند: حیاء کن! ببینید چه قدر متداول است! این جزء مسائل درونی ما است. به او می گوییم: خجالت بکش! تو و این کارها! او هنوز آن کار را نکرده است، همین که ما فهمیدیم او می خواهد این کار را بکند، به او می گوییم: خجالت بکش! حیاء کن! همه این حرف ها برای قبل از عمل است.
کاربرد مهم«حیا»، قبل از عمل است. اگر فرض کردیم شخص زیر فشار نیروی غضب، مرتکب افسارگسیختگی شد و بعد سر عقل آمد و فهمید چه کار کرده است، این حالت باز هم حالت انفعالی است، امّا بُرد این حالت انفعالی مربوط به عمل گذشته نیست، بُرد آن نسبت به اعمال نظیر این عمل در آینده است و پیش گیری می کند که دیگر آن را تکرار نکند. بنابراین نقش اساسی حیا، در ارتباط با پیش گیری است.
رابطه عقل عملی با حیاء
ما در اصول کافی در روایت سماعه داشتیم که حیاء را یکی ازجنود و لشکریان عقل به حساب می آورد، چون هفتاد و پنج لشکر برای عقل می آورد که مرحوم ملاصدرا(رضوان الله) آن را شرح کرده است. مراد از عقل در روایت عقل عملی است نه عقل نظری، یعنی این نیرویی که خدا در من و شما قرار داده است و با او حُسن و قُبح اعمال را تشخیص می دهیم. این که چه فعلی خوب است و چه فعلی بد است، مربوط به اعمال است. بنابراین حیاء از جنود عقل است و ما هم در روایات داریم که هرکس این بُعد وجودی اش، یعنی عقل عملی اش شکوفاتر شود، حیاءش بیشتر است و باعث می شود این احساس نسبت به اعمال در او ایجاد شود که چه کاری خوب است و چه کاری بد است، هر قدر این احساس در او قوی تر و شکوفاتر شود، حیاءش بیشتر می شود.
«با حیاترین» مردم«عاقل ترین» آنها است
یکی دو روایت، در این مورد برای تان می خوانم؛ از علی(علیه السلام) است که فرمودند: «اعقلکم احیاکم» و یا می فرمایند: «أعقل الناس أحیاهم»(8) عاقل ترین شما کسی است که با حیاترین شما است. یعنی آن کسی که این بُعدش شکوفاتر است این غریزه «حیا» در او زنده تر است. به همین دلیل هم حیاء در جنود عقل و جهل آورده شده است.
تمام احکام بر پایه زشتی و زیبایی است
حالا من می خواهم سراغ نتیجه گیری بحثم بروم. ما راجع به تمام احکام شرعیه الهیه، «اوامر و نواهیا» بحثی داریم و آن بحث این است که تمام اینها برمحور حسن و قبح است. گاهی در مباحث اصولی مان ازاین حسن و قبح به مصلحت و مفسده تعبیر می کنیم. می گوییم واجبات مصلحت دارد، محرمات مفسده دارد؛ لذا آن چه را که مصلحت دارد می گوید انجام بده و آن چه را که مفسده دارد می گوید انجام نده. این همان حسن و قبح است.
مشکل اساسی جامعه ما «ترویج بی حیایی»
حسن و قبح دارای مراتب است. زشتی و زیبایی از نظر آثار، دارای مراتب است. اگر حسن یک عمل زیاد است و مصلحتش الزام آور باشد، خدا آن عمل را واجب می کند که حتماً بنده آن کار را انجام دهد. بحث ما در مورد باید و نبایدها است. از آن طرف اگر عملی مفسده زیادی داشته و قبح شدیدی داشته باشد، چه در ارتباط با فرد و چه در ارتباط با جامعه، خداوند از آن نهی کرده و حرامش می کند.
زیربنای دین داری«حیاء» است
ما قاصر هستیم، در یک حد، دین را می شناسیم امّا سطحی نگریم، گاهی ممکن است نتوانیم ابعاد یک فعل را از نظر مفاسدش ادراک کنیم. آن کسی که خالق من و تو است خیلی خوب می فهمد که اگر این کار از من سر بزند برای من یا جامعه من چه نقش تخریبی ای دارد. لذا آن کار را تحریم می کند که نباید این کار انجام شود یا عملی را واجب می کند که باید این کار انجام شود.
اینجا است که مسأله حیاء مطرح می شود، چون اصلاً نقش حیاء این است که از عمل قبیح و زشت بازدارندگی می کند. دقت کنید که مسأله حیاء نقش زیربنایی دارد، این طور نیست که یک امر سطحی باشد.
تاثیر گسترش و ترویج بی حیایی توسط «فرهنگ سازان جامعه» در جامعه
برخی فهمیده یا نفهمیده سطح حیاء را پایین آوردند. یکی از مشکلات اساسی جامعه ما ترویج بی حیایی است یعنی دارند قُبح اعمال قبیحه را در سه رابطه دیداری، گفتاری و رفتاری می شکنند. همان کسانی که فضای پنجم در جامعه را می سازند، یعنی فضایی که حاکم بر آن چهار محیط خانوادگی و آموزشی و رفاقتی و شغلی است. هرچه در آن چهار محیط می بافند، این افراد باز می کنند. پدر و مادر، مدرسه بچه را درست می کنند امّا آن فضاسازان که فضای حاکم بر سطح کل جامعه را می سازند، می آیند با ترویج بی حیایی بچه را تخریب می کنند. قُبح قبیح را از بین می برند. یعنی در یک محیط متشرّعانه یک سنخ هستند که قبح اعمال قبیح را از نظر گفتاری، رفتاری و دیداری از بین می برند.
ذکر توسّل
من سراغ توسلم بروم. به منزل علی(علیه السلام) و عصمت کبری برویم. حیاء می خواهی، به خانه زهرا(سلام الله علیها) برو. واقعاً عجیب است. شما بدانید بعد از پیغمبر اکرم در جامعه اسلامی دو تا خط بود؛ یک خط آن خطی بود که هر چه مسائل ارزشی بود، می کوبید. اینها هم در اقلّیّت بودند. من در مباحث تربیّت خانوادگی گفتم که زهرا(سلام الله علیها) به مسجد رفت، نه این که نرفت، رفت و خطبه هم خواند، امّا چطور رفت؟ نمی گویند چه جوری رفت. می گوید زهرا(سلام الله علیها) به مسجد رفت و خطبه خواند، آخر با انصاف بیا بگو این عصمت کبرای حق چه جوری رفت. بگو لباسش چه جوری بود. بگو دورش را گرفته بودند که کسی پیکر مبارکش را نبیند.
شاید مثل امشبی بوده است، در روایت دارد که اسماء بنت عمیس می گوید: وقتی وفات زهرا(سلام الله علیها) نزدیک شد، حضرت به من فرمود اسماء برو آب بیاور، من رفتم آب آوردم. حضرت وضو گرفت، در یک روایت هم داریم که غسل کرد، بهترین غسل را کرد. بعد به من فرمود: برو برای من چیزی بیاور، می خواهم خودم را خوش بو کنم. برو جامه نوی من را بیاور، نمی دانم واقعاً در اینها اسراری است. اسماء می گوید حضرت جامه نو را به تن کرد. به من گفت که هنگام وفات پدرم جبرئیل آمد و از بهشت برای او حنوط آورد، پدرم این را سه حصّه کرد، یک حصّه برای خودش گذاشت، یک حصّه به من داد و یک حصّه هم برای علی گذاشت. برو آن را هم بیاور. می گوید من آوردم. گفت بگذار بالای سرم باشد، گذاشتم بالای سرحضرت. گفت یک وقت دیدم پاهایش را رو به قبله کشید. یک جامه ای را هم روی خودش، روی صورتش کشید. به من گفت اسماء ساعتی صبر کن بعد من را صدا بزن اگر دیدی جوابت را ندادم بدان به پدرم ملحق شدم.
می گوید من صبر کردم بعد صدا زدم ای دختر مصطفی! دیدم جوابم را نمی دهد. ای دختر بهترین فرزندان آدم! جواب نداد. ای دختر کسی که شب به معراج رفت دیدم جواب نمی دهد. گفت جامه را از روی چهره زهرا برداشتم دیدم روح مقدسش به سوی جنّت پرواز کرده. اینجا بود که شروع کردم چهره زهرا را بوسیدم. گفتم هر وقت پیغمبر را ملاقات کردی سلام اسماء بنت عمیس را برسان. می گوید یک وقت دیدم این دو تا فرزندان زهرا وارد حجره شدند، حسنین آمدند از من پرسیدند که مادر ما خواب است؟ عرض کردم نه. می گوید امام حسن آمد خودش را انداخت روی صورت زهرا. صورت مادر را می بوسید، می گفت: ای مادر با من صحبت کن قبل از آن که روح از بدنم مفارقت کند. دیدم حسین(علیه السلام) صورت به پاهای مادر گذاشت، می گوید: ای مادر من حسینم، این تعبیر در روایت است. با من صحبت کن قبل از آن که قلبم شکافته شود.
مطالب تکمیلی:
جایگاه حیاء در تربیت/بخش اول
جایگاه حیاء در تربیت/بخش دوم
جایگاه حیاء در تربیت/بخش سوم-قسمت اول
---------------------
پی نوشت ها:
(8) غررالحكم، صفحه دویست و پنجاه و شش
- وبلاگ رامین عشقی
- بازدید: 1304
- 1