جایگاه حیا در تربیت/بخش دوم

تاریخ ارسال:ي, 02/09/1397 - 20:06
حیا
«حیا» چیست؟

موضوع بحث ما حیا است که یکی از بزرگ ترین مشکلات جامعه ما هم ترویج بی حیایی در سه رابطه دیداری، گفتاری و رفتاری است. من در جلسه گذشته عرض کردم که ما «حیا» را در بُعد اخلاقی مطرح می کنیم

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. 
والحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعبن.
رُویَ عن الصادق(علیه السلام) قال: «لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا حَیاءَ لَهُ».(1)
یادآوری مباحث گذشته
در جلسه گذشته عرض کردم موضوع بحث ما حیا است که یکی از بزرگ ترین مشکلات جامعه ما هم ترویج بی حیایی در سه رابطه دیداری، گفتاری و رفتاری است. من در جلسه گذشته عرض کردم که ما «حیا» را در بُعد اخلاقی مطرح می کنیم. در مباحث اخلاقی، ابتدا مسأله «وقاحت» مطرح می شود که یکی از رذایل اخلاقی است و من هم آن را تا حدودی توضیح دادم که مسأله وقاحت همان «بی مبالاتی» یعنی عدم مبالات نفس انسان نسبت به ارتکاب قبائح عقلیه، شرعیه و حتی عرفیه است. امّا در مقابل آن «حیا» قرار دارد که علمای اخلاق می گویند ضدّ وقاحت بوده و از فضایل اخلاقی است.
آقایان در باب «حیا» تعریف هایی کردند که من اینها را عرض می کنم تا بحث، تقریباً از ابعاد گوناگون جامعیّت داشته باشد. مثلاً در مفردات راغب که نویسنده آن از نحویون معروف و مورد اعتماد است، از نظر لغت حیا را این طور تعریف و معنا می کند که: «الحیاءُ انقباض النفس عن القبائح و ترکُه لذلک» حیا آن حالت گرفتگی نفس و خویشتن داری نفس نسبت به کارهای زشت است که به جهت زشتی آن کارها را انجام ندهد.
علمای اخلاق، مثل مرحوم نراقی(رضوان الله تعالی علیه) ایشان می فرماید: حیاء انحصار و انفعال نفس از ارتکاب محرّمات شرعیه و قبائح عقلیه و عادّیه به جهت پرهیز از نکوهش و سرزنش است. بعد هم می گوید: حیا اعم است از تقوا؛ چون تقوا عبارت است از اجتناب معاصی شرعیه ولی حیا اعم است از اجتناب معاصی شرعیه و اجتناب از آنچه که عقل و عرف آن را زشت می شمارند. بعد هم می گوید: این خصلت، از صفات شریفه نفسانیه است.
مرحوم مجلسی(رضوان الله تعالی علیه) ایشان در ذیل روایتی که از امام صادق(علیه السلام)نقل می فرماید: «الحیاءُ من الایمان و الایمانُ فی الجنّه» مطلبی را در موردحیا بیان می کنند که: «الحیاء ملکهٌ للنفس» حیا ملکه ای نفسانی است که موجب گرفتگی روح «عن القبیح» می شود. یعنی جلوی روح را می گیرد که عمل زشت انجام ندهد. «و انضجارها عن خلاف آداب خوفاً من العقاب»(2)ایشان هم چنین تعریفی دارند.
من تا اینجا معنای لغوی حیا و برخی از نظرات علمای اخلاق و محدثین را گفتم؛ حالا می خواهم بعد کلامی مسأله را هم بگویم. مرحوم صدرالمتألهین(رضوان الله تعالی علیه) که رأس حکمای ما است، در شرح حدیث جنود عقل و جهل، می فرماید: «الحیاء انکسار»(3) حیاء یک نوع شکستگی است. ایشان این طور تعبیر می کند و می فرماید: «الحیاء غریزۀ انسانیّۀ» که همه اینها را من در آینده می گویم و ان شاء الله مورد به مورد وارد می شوم. البته این را به شما عرض کنم که من در بُعد معرفتی حیا را مطرح نکردم و در این بحث نیاوردم. بُعد معرفتی بحث جدایی دارد که من دوازده سال پیش آن را ذیل منازل سلوک الی الله تعالی، بحث کردم.
من در این جلسه می خواهم چهار مطلب را تذکّر دهم و بعد بحث را جلو ببرم.
تذکّر اوّل)«حیا» موهبتی الهی و امری فطری است
تذکّر 1؛ از مجموعه معارف ما، به خصوص مباحث کلامی، این نکته به دست می آید که «حیا» یک امر فطری است. یعنی حیا یک موهبت و ودیعه الهی است. برای همین است که صدرالمتألهین می گوید: «و الحیاء غریزۀ انسانیّۀ» حیا غریزی است، یعنی این که اکتسابی نیست. ما یک امور فطری داریم که همراه با خلقت ما است، آمیخته به خلقت ما است. همان گونه که در بُعد معنوی، انسان موحد خلق شده است، «كُلُّ مَوْلُودٍ یولَدُ عَلَى الْفِطْرَه» هر انسانی که به دنیا می آید موحد است، در بعد اخلاقی هم «باحیا» خلق شده است.
ما در روایات مان هم داریم، که «حَتَّى یكُونَ أَبَوَاهُ یهَوِّدَانِهِ وَ ینَصِّرَانِهِ»(4)فرزند در دامن پدر و مادر که می آید، انحراف از فطرت پیدا می کند و از مسیر توحید خارج می شود.
من این مسأله را تنظیر کردم که بدانید انسان با حیا خلق می شود ولی از وقتی که با دیگران ارتباط پیدا می کند انحراف پیدا کرده و بی حیا می شود. انحراف در روابط پدید می آیند، و الّا انسان خودش، مفطور به توحید و حیا است. فطرت اوّلیّه انسان خداجو و خداخواه است. یعنی هر انسانی که به دنیا می آید، خداوند این موهبت یعنی حیا را مثل بقیّه فطریّات، به او عطا کرده است. لذا صدر المتألهین می گوید: «غریزۀ انسانیّۀ لا اکتسابیّۀ»
«حیا»تفاوت و امتیاز انسان نسبت به حیوانات
من گام به گام پیش می روم. اصلاً مابه الامتیاز انسان، از سایر حیوانات «حیا» است. یعنی در حیوانات حیا نیست، این موهبت الهیّه در آنها نیست ولی در انسان هست؛ به همین خاطر انسان از دیگر حیوانات جدا شده است. به توحید مفضّل از امام صادق(علیه السلام) مراجعه کنید! حضرت خطاب به مفضّل می فرماید: «انْظُرْ یا مُفَضَّلُ إِلَى مَا خُصَّ بِهِ الْإِنْسَانُ دُونَ جَمِیعِ الْحَیوَانِ»(5)ایشان خیلی صریح می گوید که آنچه غیر از بقیه حیوانات، تنها به انسان اختصاص داده شده است، چیست؟ «الحیاء» حضرت آن قدر واضح مطلب را گفتند که دیگر جای هیچ شک و شبهه ای در آن نماند. من بعداً به آیات می رسم که در آنجا بحث های دیگری مطرح است.
پس این نکته اوّل بود که حیا یک امر اکتسابی مانند برخی از ملکات انسان که کسب شدنی است و به دست می آید، نیست. گاهی انسان خودش ملکه ای را تحصیل می کند و به دست می آورد، امّا «حیا» به دست آوردنی نیست، امری خدادای است که خداوند به هر انسانی داده است.
تذکّر دوم)«حیا» امری فراگیر و همگانی
مطلب دوم همگانی فراگیر بودن حیا است.اوّل این که حیا غریزی است یعنی فطری و موهبتی الهی است، دوم این که همگانی است. دقت کنید که من اینها را از هم جداسازی کردم. این طور نیست که حیا را فقط به مؤمن داده باشد و کافر حیا نداشته باشد. اصلاً و ابداً چنین حرفی درست نیست. خداوند حیا را هم به مؤمن داده است و هم به کافر. خدا در فطرت و نهاد هر موجودی که ما به آن «انسان» می گوییم، حیا را قرار داده است.
من حالا یک روایت بخوانم. روایت از امام صادق(علیه السلام) است که حضرت فرمودند که حضرت عیسی فرموده است: «فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَسَّمَ الْحَیاءَ كَمَا قَسَّمَ الرِّزْقَ»(6) این روایت چه قدر زیبا است! خداوند حیا را بین انسان ها تقسیم کرده، همان طور که روزی را پخش کرده است. نگاه کنید! این تشبیه، خیلی زیبا است. مگر خدا فقط به مؤمن روزی می دهد؟ او به کافر هم روزی
می دهد. روزی رسان او است. در این مطلب که هیچ شبهه ای نیست؟ روزی را او می دهد، تو روزی را تحصیل نمی کنی، روزی را فقط او می دهد، او روزی بندگان را قسمت کرده است. دیگر صحبت این نیست که من را قبول داری یا قبول نداری؟ موحّد باشد، مشرک باشد، هرچه باشد، به همه روزی می دهد. حیا را هم به همه داده است. می خواستم این را عرض کنم که حیاء همگانی است. این طور نیست که شما خیال کنید خدا فقط به بعضی از بندگانش حیا می دهد.
این روایت چه بسا باز هم اشاره به این مسأله داشته باشد که حیا، امری موهبتی است؛ چون فرمود: «إنّ الله تبارک و تعالی قسَّم الحیا» «خداوند» حیا را میان بندگانش تقسیم کرد. اینها دو چیز است: یک؛ حیا امر موهبتی و الهی است و دیگر این که همگانی است.
این طور نیست که ما شکایت کرده و بگوییم: چه  کار کنم؟! خدا به من حیا نداده است. تو الحمدلله آدم با حیایی هستی و این اشکال درس نیست که خدا به ما حیاء نداده، لذا من بی حیا هستم.(7) چون یکی از بزرگ ترین مشکلات جامعه ما همین است. بی حیایی در سه رابطه دیداری، گفتاری و کرداری  است و همین است که اهمّ مفاسد اجتماعی ما است.
تذکّر سوم)پوشش نفس انسان «حیا»است
مطلب سوم؛ نقش حیا در رابطه با روح و نفس انسان است. حیا چه نقشی دارد؟ این که خدا به همه ما حیا داده است برای چیست؟ ما از مجموعه آنچه که در باب حیا داریم این مسأله را در می یابیم که حیا نقش پوششی برای نفس انسان دارد. مثل یک پوشش بر روی نفس، یعنی شهوت و غضب است. ما این مطلب را در روایات متعدده داریم؛ به خصوص از امیر المؤمنین(علیه السلام) است که فرمودند: «مَنْ كَسَاهُ الْحَیاءُ ثَوْبَهُ لَمْ یرَ النَّاسُ عَیبَهُ»(8) هر کس لباس حیا را به تن کند، دیگران عیوبش را نمی بینند. روایت دیگری نظیر این روایت است که حضرت در جای دیگر می فرمانید: «وَ مَنْ كَسَاهُ الْحَیاءُ ثَوْبَهُ اخْتَفَى عَنِ الْعُیونِ عَیبُه‏»(9) هر که لباس حیا بر تن کند، عیب هایش از مردم مخفی می ماند. این همان مضمون روایت قبلی است.
روایت دیگر هم از علی(علیه السلام) است که: «أحسن ملابس الدین الحیاء»(10) بهترین لباس های دین، حیا است. در روایات قبلی اصلاً بحث دین مطرح نبود، کلّی بود و راجع به همه انسان ها بود. معنای این روایت را من الآن عرض می کنم. ما در جلسه گذشته گفتیم که نفس، وقتی تعادلش را از دست می دهد، خراب کاری می کند. حیا مثل یک پوشش است که روی نفس می آید و شهوت و غضب را مهار می کند. چون وقتی این قوا از تعادل خارج شود، آبرویم را می برد و عیوب نفسانی از من بروز می کند و ظاهر می شود.
عیوب نفسانی انسان کجا ظاهر می شود؟ مثلاً تا فلانی را عصبا نی  نکردی، نمی فهمی که چه کاره است. وقتی عصبانی شد، تازه می بینی که نعوذ بالله چه حرف های زشتی از دهانش در می آید، و چه رذالت هایی که از او بیرون می ریزد. یا این که تا به جایی نرسیدی که به منافع مادّی دنیایی فرد برخورد داشته باشی، خیلی با او رفیق هستی. اما همین که یک بحث مادی مطرح شد خواهی دید که چگونه برای پول و منافع خودش تو را لگدمال می کند.
محل شناخت انسان«فشار»است
ما در باب دوست یابی هم این مطلب را داریم که پیش از انتخاب دوست، او را امتحان کنید! یک روایت در باب دوست یابی به ذهنم آمد که اگراشتباه نکنم از علی(علیه السلام) است،(11) روایات متعددی داریم که اگر شخصی را خواستی از نظر رفاقتی ببینی که رفاقتش با تو صمیمی است یا نه؟ او را عصبانی کن! این روایت است که او را آن قدر عصبانی کن تا از دستت عصبانی شود. حالا خواهی فهمید که آیا واقعاً به تو علاقه مند است یا نه؟ آنجا است که می بینی چه می گوید و چه چیزی را بیرون می ریزد؟
غرضم این است که حیا مثل یک پوشش برای شهوت و غضب است. چون اینها قوای نفسانی است و حیا مانع ظهور و بروز عیوب انسان است. یعنی حیا مانع می شود که آدم کاری انجام دهد که زشت باشد. لذا در روایات از حیا به پوشش تعبیر شده است.
تذکّر چهارم)یکی از زیبایی های انسانی«حیا»است
چهارم؛ این که گفتیم حیا پوشش است، یعنی این لباس بر روی روح دو نقش دارد: یک نقش این است که مانع بروز و ظهور عیوب انسان می شود، مانند این روایت که فرمود: «مَنْ كَسَاهُ الْحَیاءُ ثَوْبَهُ لَمْ یرَ النَّاسُ عَیبَهُ» یا «وَ مَنْ كَسَاهُ الْحَیاءُ ثَوْبَهُ اخْتَفَى عَنِ الْعُیونِ عَیبُه‏»و دیگر این که این پوشش، خودش زیبا است.
مثلاً کسی که عریان است یک وقت به دنبال لباسی است که فقط بدن او را بپوشاند و آبرویش نرود، این امر با یک گونی هم ممکن می شود و همین ساتری است که نمی گذارد عورتش آن فرد نمایان شود. اما گاهی کسی که عریان استبه دنبال لباسی است که او را زیبا کند، ستر عورت دیگر مد نظر نیست. او به دنبال لباسی است که خود لباس زیبا است و آدم را نیز زیبا می کند. حیا هم دو نقش دارد؛ یک نقش این است که مانع بروز و ظهور عیوب انسان است و نقش دیگرش زیبایی خودش است که انسان را هم زیبا کرده و به او جلوه می دهد. لذا از علی(علیه السلام) آمده است که «الحیاءُ جمیلٌ»(12) حیا خودش زیبا است. ما روایت زیادی داریم که من فقط به عنوان نمونه به آن اشاره کردم.
تطبیق بحث«حیا»با آیات قرآن
من چون در بحث تربیّتی   این مباحث را گفته ام الآن فقط آنها را تکمیل می کنم. من در باب محیط خانوادگی این آیه را خواندم و توضیح دادم، ولی الآن می خواهم آن را باز کنم. آن موقع جای این نبود که بیشتر به این آیه بپردازم. همه حرف هایی را که گفتم، می خواهم از این آیه استخراج کنم. « یا بَنی‏ آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیكُمْ لِباساً یواری سَوْآتِكُمْ وَ ریشاً وَ لِباسُ التَّقْوى‏ ذلِكَ خَیرٌ ذلِكَ مِنْ آیاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ یذَّكَّرُونَ»(13) خطاب آیه «یا بنی آدم» است، یعنی همه انسان ها مخاطب این پیام الهی هستند. «یا ایهاالذین آمنوا» نیست. «قد انزلنا الیکم» «انزل» اینجا به معنای خلق است یعنی ما برای شما خلق کردیم. شاید برای بعضی قبول این معنا سخت باشد ولی ما در موارد متعددی داریم که از خلق با لفظ «نزول» تعبیر شده است. مثلاً در جایی فرمود: « وَ أَنْزَلْنَا الْحَدیدَ فیهِ بَأْسٌ شَدیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاس‏...»(14) ما آهن را فرستادیم، این آیه به این معنا نیست که واقعاً آهن ها از آسمان پایین ریخت، چون اگر این طور بود که خیلی از سرها می شکست و خیلی ها از بین می رفتند. معنای آیه این است که ما آهن را برای شما «خلق کردیم». یا در جای دیگر می فرماید: « وَ أَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِیه أَزْواجٍ»(15) یعنی ما برای شما هشت جفت چهاپا خلق کردیم. اینها به معنای خلق است و ما آیات زیادی در این رابطه داریم. «یا بنی آدم قد انزلنا علیکم أی خلقنا لکم»
از اینجا معلوم می شود که مسأله درباره امری موهبتی، فطری، الهی و خلقتی است. گفتیم پوشش دو نقش دارد: یک این که؛ «یُواری سوئاتکم» زشتی هایتان را می پوشاند و دو؛ «و ریشا» شما را زیبا می کند. «ریشا» یعنی زیبایی و زینت. این همان «حیا» است.
بعد می گوید: «و لباس التقوی ذلک خیر» لباس تقوا بهتر است. چرا اینها را از همدیگر جدا می کند؟ چون حیا امری موهبتی است ولی تقوا امری اکتسابی است. باید زحمت بکشی تا تقوا را به دست بیاوری؛ ایمان مستمر و عمل مکرر موجب می شود که ملکه تقوا برای انسان پیدا شود. لذا خودت باید وارد عمل شوی. امّا حیا خدادادی است. برای همین آیه، این دو را از یکدیگر جدا می کند.
این که می گوید: تقوا بهتر است برای این است که تقوا اخصّ از حیا است و من ان شاء الله راجع به این مسأله بعداً صحبت می کنم. حیا همگانی و فراگیر است ولی تقوا یک محدوده خاص خودش را دارد. بعد هم می گوید: «ذلک من آیات الله لعلکم یذکرون».
من امشب چهار مطلب را گفتم: این که حیا یک امر فطری است. این که خداوند حیا را به همه داده است و هیچ فرقی هم بین مؤمن و کافر نگذاشته است. یعنی این طور نیست که بگویی: خدا به او داده است ولی به من نداده است. حیا هم دو نقش دارد، هم پوشش زشتی های نفسانی انسان است و هم به انسان جلوه می دهد، این لباس به تو زینت می بخشد.
ذکر مصیبت
من دیگر سراغ توسلم بروم؛ التماس دعا. جلسه گذشته این را عرض کردم که وقتی ما در مصائب اهل بیت(علیهم السلام) ریشه یابی می کنیم، می بینیم که همین مسأله «حیا» و بی حیایی خیلی نقش داشته است. من حالا یک نکته ای را به شما عرض کنم. شما شنیده اید که امام حسین، روز عاشورا وقتی که از مرکب به روی زمین افتاده بود، دید که لشکریان به سراغ خیمه ها رفتند. امام حسین یک جمله به آنها گفت، فرمود: «ان لم یکن لکم دین فکونوا احرار فی دنیاکم» ما به دین کاری نداریم، آخر مگر شما انسان نیستید؟ حیا کنید! مگر این زن و بچه چه کردند؟ «ان لم یکن لکم دین فکونوا احرار فی دنیاکم» اینجا که دو گروه در مقابل هم بودند، حسین(علیه السلام) دم از حیا می زند.
امّا راجع به زهرا(سلام الله علیها) مسأله این طور است که بعد از آن حادثه، زهرا(سلام الله علیها) بیمار شد و در بستر خوابید، معلوم بود که آن بی حیاها با او چه کردند. اسماء می گوید: من یک وقت دیدم حال زهرا(سلام الله علیها) دگرگون شد. احساس خطر کردم. علی(علیه السلام) به مسجد رفته بود که نماز ظهر بخواند. چند نفر از این پرستارها را خواستم و به آنها گفتم: زود بروید و علی را خبر کنید! بگویید خودش را زود به خانه برساند. اینها سراسیمه آمدند و در بین راه علی را دیدند که داشت به سمت خانه می آمد. علی(علیه السلام) دید اینها خیلی مضطرب هستند، گفت: «مَا لِی أَرَاكُنَّ مُتَغَیرَاتِ الْوُجُوهِ وَ الصُّوَر؟» چرا شما همه مضرب هستید؟ چرا رنگاز چهره هایتان پریده است؟ مگر چه شده است؟ گفتند: علی! خودت را زود به خانه برسان! معلوم نیست که فاطمه را زنده بیابی! دارد علی(علیه السلام) خودش را به سرعت به خانه رساند و وارد شد. وقتی وارد حجره شد، دید که زهرا(سلام الله علیها) در بستر است. شروع کرد صدا کردن؛ یا زهرا! دید خانم جواب نمی دهد. گفت: ای دختر پیغمبر! باز هم جواب نداد. عمامه را از سر برداشت، عبا را از دوش برداشت، نشست، سر زهرا را به دامن گرفت. به او گفت «یا فاطمه انا ابن عمک علی بن ابیطالب»(16)زهرا! من علی ام! با من حرف بزن! می گویند: وقتی زهرا اسم علی را شنید، چشم هایش را باز کرد. هم علی گریه می کند و هم زهرا گریه می کند...

مطالب تکمیلی:
جایگاه حیا در تربیت / بخش اول

-------------------------
پی نوشت ها:
.(1) الكافی، جلد دوم، صفحه صد و شش
(2). بحارالأنوار، جلد شصت و هشت، صفحه سیصد و بیست و نه
(3). فرهنگ اصطلاحات فلسفى ملاصدرا، صص : دویست و نوزده؛ («الحیاء» صفه انفعالیه تعتری الإنسان تنقبض معها النفس عن ظهور ما یشبه القبیح عند طائفه مخافه أن یعاب به و یذمّ- و إن لم یكن قبیحا فی نفسه- و هو من الصفات المحموده فی الإنسان لتوسّطه بین طرفین مذمومین و هما الوقاحه التی هی الجرأه على القبائح، و الخجل الذی هو قصور النفس و انحصارها عن الفعل الحسن و اشتقاقه من «الحیاه» لأنّه انكسار للقوّه الحیوانیه، فیمنعها عن أفعالها)
(4). بحارالأنوار، جلد سوم، صفحه دویست و هشتاد و یک
(5). بحارالأنوار، جلد سوم، صفحه هشتاد و یک؛ (انْظُرْ یا مُفَضَّلُ إِلَى مَا خُصَّ بِهِ الْإِنْسَانُ دُونَ جَمِیعِ الْحَیوَانِ مِنْ هَذَا الْخَلْقِ الْجَلِیلُ قَدْرُهُ الْعَظِیمُ غَنَاؤُهُ أَعْنِی الْحَیاءَ)
(6). وسائل‏الشیعه، جلد بیست، صفحه صد و سی و پنج
(7). من بعداً خواهم گفت تو که حیا نداری، چه هستی؟ چون بحث ما إن شاء الله ادامه پیدا خواهد کرد.
(8). وسائل‏الشیعه، جلد دوازده، صفحه صد و شصت و هفت
(9). وسائل‏الشیعه، جلد دوازده ، صفحه صد و شصت و هشت
(10). غررالحكم، صفحه دویست و پنجاه و هفت
(11). البته من روایت را به طور قطعی به حضرت علی، نسبت نمی دهم، ولی روایت مسلّم است.
(12). غررالحكم، صفحه دویست و پنجاه و شش
(13). سوره مبارکه اعراف، آیه بیست و شش
(14). سوره مبارکه حدید، آیه بیست و پنج
(15). سوره مبارکه زمر، آیه شش
(16). بحارالأنوار، جلد چهل و سه، صفحه صد و هفتادو هفت

 

 

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • نشانی صفحه‌ها وب و پست الکترونیک بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
لطفا پاسخ سوال را بنویسید.