جایگاه حیا در تربیت / بخش چهارم/قسمت اول
یکی از مشکلات اساسی جامعه ما، همین مسأله رواج بی حیایی در روابط گوناگون دیداری، گفتاری و شنیداری است. گفته شد که حیاء غریزه ای از غرایز انسانی است که بازدارنده انسان از اعمال زشت و قبیح می باشد.
بسم الله الرحمن الرحیم،
والحمد لله رب العالمین و صلّی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنۀ الله علی اعدائهم اجمعین.
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: «ایمان ندارد کسی که حیاء ندارد».(1)
یادآوری مباحث گذشته
بحث ما راجع به «حیاء» بود. عرض کردم یکی از مشکلات اساسی جامعه ما، همین مسأله رواج بی حیایی در روابط گوناگون دیداری، گفتاری و شنیداری است. گفته شد که حیاء غریزه ای از غرایز انسانی است که بازدارنده انسان از اعمال زشت و قبیح می باشد. در آخر جلسه گذشته رابطه بین عقل عملی و حیاء را مطرح کردم و روایاتی هم در این رابطه خواندم. روایت از علی(علیه السلام) بود که فرمودند: «اعقل الناس احیاهم»،(2) عاقل ترین مردم، باحیاترین آنها است. بعد رابطه حُسن و قُبح با اعمال شرعیه را که این هم رابطه با حیاء است، مطرح کردم وگفتم که احکام شرعیه ما بر محور مصالح و مفاسد است، مصلحت و مفسده همان حُسن و قُبح است. اگر مصلحت اهمّی باشد، حکم الزامی می آید و آن عمل واجب می شود و اگر مفسده، مفسده ملزمه باشد حکم حرمت می آید. آخر جلسه گذشته عرض کردم که مصلحت و مفسده همان حُسن و قُبح است و احکام شرعیه ما هم بر همین محور است؛ لذا رابطه مستقیم با حیاء دارد که برای تان توضیح می دهم.
قبح و حسن مراتب دارد
حُسن و قُبح نسبت به بایدها و نبایدها است که به آنها احکام یا اعمال می گوییم. در این شکی نیست که زیبایی یک عمل با زیبایی عمل دیگر مساوی نیست. خود انسان درک می کند که یک عمل زیبا است، یک عمل دیگر را هم می بیند که زیبا است، امّا این دو را با هم مقایسه می کند، این مراتب حسن و قبح است.
بعد قُبح اعمال هم همین طور است، یک عمل زشت است، یک عمل زشت تر است. سیلی زدن به صورت غیر زشت است، قتل هم زشت است، امّا آیا این دو مساوی هستند؟ نه. لذا می گویند: حُسن و قُبح دارای مراتب است.
مصلحت ها و مفسده ها و تبعیت احکام از مراتب آن ها
احکام ما که باید و نبایدها است چون بر محور حسن و قبح است، اگر مصلحت ملزمه باشد، حکم الزامی و جدّی است که نباید ترک کنی. اگر از آن طرف مفسده زیاد باشد، نباید انجام دهی. این مصلحت و مفسده مراتب دارد، آنهایی که اهلش هستند می فهمند، ما احکام واجب داریم و از آن طرف احکام مستحب داریم، مستحب آنجایی است که انجام عمل رجحان دارد، یعنی انجام دادن با انجام ندادنش فرق می کند؛ در انجام دادن یک چیزی نصیب انسان می شود، لذا می گویند: این کار رجحان دارد؛ امّا مصلحت، ملزمه نیست یعنی به اندازه ای نیست که لازم باشد، حتماً آن کار را انجام دهی. در باب مکروهات هم همین طور است. لذا تمام بایدها و نبایدها در شریعت اسلام بر محور «مصلحت ها و مفسده ها» و «حُسن ها و قُبح ها» است، همیشه این طور است.
آیا شکر مُنعِم امری فطری است؟
چون من سراغ احکام شرعیه آمدم، می خواهم حیاء را در این فضا بحث کنم. ما در باب شکر مُنعِم بحثی داریم که یک امر فطری است.(3) از همان فطریات انسان است، یعنی اگر کسی به آدم محبتی کرد، احسانی کرد، انسانیّت اقتضا می کند که از آن تشکر کنیم. این مطلب، چیزی نیست که قابل انکار باشد، مگر این که شخصی مسخ شده باشد. شکر انواعی دارد، شکرِ قلبی داریم، زبانی داریم، عملی داریم. حتی در روایات این تعبیر آمده است که «الانسان عبید الاحسان».(4) انسان بنده احسان است.
ما الآن داریم در منطقه شریعت بحث می کنیم، چون وارد احکام شرعیه شدیم. کسانی که خودشان را متدیّن می دانند، مسلمان می دانند، مؤمن می دانند و می گویند ما معتقد به مبدأ و معاد هستیم، اینهایی که مدعی هستند که تمام نعمت هایی که در اختیار ما است چه متصل و چه منفصل(5) خدا به ما داده است، بحث درباره احکام شرعیه، مربوط به اینها است. عقل عملی جزء غرایز و فطریات است، این عقل اقتضا می کند که انسان از کسی که به او نیکی کرده است، به نحوی تشکر نماید.
لازم بودن تشکر از نظر عقل عملی
مثلاً اگر کسی کادویی به من داد و محبتی کرد، من در صدد این هستم که یک وقت آن را جبران کنم، یک شرایطی پیش بیاید که بتوانم جواب محبت او را بدهم، زمینه ای فراهم شود تا بتوانم جبران کنم که از آن به «مکافات» تعبیر می کنیم، این لزوم جبران را چه کسی به من می گوید؟ از درون من است، هیچ احتیاجی نیست که دیگری به من تذکر دهد. خودم فطرتاً این طور هستم. اینها همه عقل عملی است، تمام اینها درونی من است، خود درون من می گوید که جواب نیکی، نیکی است.
امّا اگر کسی بخواهد بر عکس عمل کند، یعنی جواب نیکی را با بدی دهد، اینجا عقل تقبیح می کند، خجالت می کشد، حیاء می کند، لازم نیست کسی به من بگوید، خودم به خودم می گویم: خجالت نمی کشی که فلانی این همه به تو محبت کرده است، حال تو این طوری با او رفتار می کنی و این طوری سزا می دهی؟!
«انجام خواسته های کسی که همه چیز به ما داده است!» را دین داری می گویند
در باب عمل به احکام شرعیه، اعم از الزامی و غیر الزامی، یعنی واجب، مستحب، حرام و مکروه همه اینها، وجدان انسان می گوید: آن مُنعِمی که به تو این همه نعمت داده است، این همه محبت کرده است حالا از تو عملی را خواسته است، پس جواب احسان او را بده! باید تشکرت این باشد که به امر و نهی او جواب مثبت دهی. حالا می خواهد درخواستش یک درخواست مثبت یا منفی باشد، این هیچ فرقی نمی کند. مثلاً مولا می گوید: من این کار را از تو می خواهم، این کار را برای من بکن! من گره از کارت باز کردم، این گره را هم تو از کار من باز کن! حال اگر تو آن کار را نکنی درونت تو را نکوهش می کند. آیا منفعل نمی شوی؟ منزجر نمی شوی؟ خودت از خودت متنفر نمی شوی؟ درونت به تو می گوید: این چه برخوردی است؟ حیاء نمی کنی؟
حیاء پشتوانه عمل به «همه احکام» است
من در تعبیراتم عرض کردم: حیاء «انکسار النفس» است، انفعال در ربط با عمل قبیح است. عمل حرام، نزد عقل قبیح است، ترک واجب نزد عقل قبیح است. یعنی غریزه حیاء است که موجب می شود انسان به واجب عمل کند، همان غریزه حیاء است که موجب می شود حرام را ترک کند. البته این مطلب درجه بندی دارد.
کسی حیائش خیلی بیشتر است این هم به واجب عمل می کند و هم به مستحب، یکی حیائش کمتر است فقط به واجب بسنده می کند. منظور این است که به فرد بستگی دارد که آیا شخص بخیلی است یا این که واقعاً می خواهد کادوها و نیکی های طرف مقابل را جبران کند. در باب حرام و مکروه هم همین است. پشتوانه عمل به احکام حیاء است.
حیاء من الله
حالا من در بُعد معرفتیوارد نشدم. آنجا بحث از «حیاء من الله تعالی» است. گاهی هم در زبان ما است که می گوییم: از خدا حیاء کن! از خدا خجالت بکش! این تعبیری است که ما خودمان می کنیم. لذا پشتوانه تمام احکام شرعیه ما، بایدها و نبایدها عبارت از همین حیاء است. حالا من آخر بحثم به سراغش می روم. من اینهایی را که می گویم می خواهم بر حسب آنچه که در معارف ما است بحث کرده باشم.
کلید هر خیری« حیاء » است
این تعبیر را در روایات داریم، در روایتی از علی(علیه السلام) است که خیلی هم زیبا است، می فرماید: «الحیاءُ مفتاحُ کلّ خیر» یعنی هر عمل نیکی که از تو سر بزند کلیدش حیاء است. واجب خیر است، مستحب خیر است، ترک حرام خیر است. من طلبه هستم، کسی نگوید ترک جنبه عدمی است، نه خیر، ترک، کفّ نفس است. کفّ نفس امر وجودی است، من دارم نفسانی بحث می کنم. جلوگیری و خودداری امر وجودی است نه عدمی. اگر روی یک چیزی حکم واجب نیامد یعنی حرام است؟ خیر! این طور نیست.
«الحیاء مفتاح کل خیر» حیاء کلید هر خیری است. روایت دیگری از علی(علیه السلام) است که می فرماید: «الْحَیاءُ سَبَبٌ إِلَى كُلِّ جَمِیل»(6)حیاء سبب هر عمل نیکی است که انسان انجام می دهد. روایت دیگری است که می فرماید: «الحیاء تمام الکرم و احسن الشیم».(7) غرضم این است که روایات متعددی داریم گفتم. اینها همه جزء معارف ما است که من در یک قالبی می ریزم و سطحش را پایین می آورم. پشتوانه تمام اعمال خیری که ما انجام می دهیم حیاء است و زیر بنای تمام آن گناهانی که ما می کنیم، بی حیایی است، وقاحت است. حالا درست عکس است، از این طرف، زیر بنای تمام اطاعات حیاء است.
مطالب تکمیلی:
--------------------
پی نوشت ها:
(1) الكافی، جلد دوم، صفحه صد و شش
(2) غررالحكم، صفحه دویست و پنجاه و شش
(3) از اصطلاحات نترسید من همه اینها را توضیح می دهم تا ان شاءالله همه بفهمند، شکر مُنعِم
(4) بحارالأنوار، جلد هفتاد و یک، صفحه صد و هیفده
(5) نعمت متصل مثل اعضا و جوارح و قوای ما است و نعمت منفصل مثل امور مادی که در اختیار ما قرار گرفته است، مانند تغذیه و امثال اینها.
(6) بحارالأنوار، جلد هفتاد و چهار، صفحه دویست و دوازده
(7) غررالحكم، صفحه دویست و پنجاه و شش
- وبلاگ رامین عشقی
- بازدید: 847
- 1