دین, آزادی یا اسارت؟!

تاریخ ارسال:چ, 10/29/1395 - 10:15
پرسش و پاسخ؛

پرسش: آیا دین براى آزادى ماست یا اسارت ما؟

پاسخ اجمالی :
آزادى از منظر دین را در دو ساحت آزادى معنوى و آزادى اجتماعى سیاسى می توان بررسى کرد. از بُعد معنوى، حقیقت انسان که همان نفس مجرّد اوست؛ چون از عالم امر و ساحت ملکوت است نظر به سوى موطن خویش دارد. و از آن جهت که نفس ما به جسم و بدن متعلق گرفته در قید و بند امور زمینى قرار دارد. انسان ناچار باید کمالات خویش را از رهگذر دنیا دنبال نماید که دنیا مزرعه آخرت است. اما بعضى به خاطر توجه استقلالى به مظاهر دنیوى دچار لهو و لعب آن می شوند و این مسئله آنها را از سیر و صعود باز می دارد. و به جاى توجه اصیل به باطن و حقیقت امور بعضى موجودات محسوس و اشیاء ظاهرى را اصیل می پندارند و از ملکوت اشیاء به کلى غفلت می نمایند. از این رو؛ دنیاطلبان گمان می کنند که برخوردارى از تمنّیات دنیوى و عدم محدودیت در استفاده از زر و زیور آن، آزادى و رهایى از بند است. در حالی که آزادى در واقع رهایى از دام دنیا و هوى و هوس است و این گونه آزادى خواسته دین است. از منظر دین چه بسا فردى پادشاه جهان گشایى باشد اما اسیر نفس خویش و در مقابل چه بسا فردى در کمال فقر و نادارى اما سلطان مملکت خویشتن.
نتیجه این که: آنچه دنیاطلبان آن را جستجو می کنند آزادى مجازى و پندارى است و آنچه خواسته دین است آزادى حقیقى است و از بُعد اجتماعى، در تفکر دینى و اندیشه سیاسى و اجتماعى اسلام هم، نه آزادى افراطى تجویز می شود و نه این که انسان مجبور به پذیرش تمام شرایط بیرونى و قبول هر حکومت ناعادلانه اى می باشد که همه کرامت او را از بین ببرد. لذا می توان گفت: آزادى فردى و اجتماعى در اسلام وجود دارد منتها با تفاوتى که میان بینش اسلامى و بینش غربى وجود دارد. و دین همان گونه که در باب توسعه اعتقادى مبناى همه کارها را خدا می داند و لذا باید همه کارهاى انسان ناشى از دستور خدا و در مسیر کسب رضاى او باشد، از جهت توسعه اخلاقى و فرهنگى نیز، جامعه بشرى را به گستره قسط و عدل دعوت کرده و از تعدى و تجاوز به حقوق دیگران باز داشته و از طرفى هم او را به فراگیرى علم و تعلیم و تعلم کاربردى و بهره بردارى صحیح از آن توصیه نموده است.

پاسخ تفصیلی :
روح و نفس ما از آن جهت که در ذات خویش «مجرّد» و مُبّراى از جسم و ماده و اوصاف جسمانی است، براى روحِ انسانى امتداد طول و عرض و عمق و کیفیات حرارت و برودت و جهات پایین و بالا و پیش و پس و دیگر احوال جسمانى نیست[1] و از عالم امر می باشد، نظر به سوى موطن خویش دارد.
هر کسى کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش[2]
موجودات عالم هستى یا در ظرف عالم خَلق و جسم و مُلک و ماده می گنجند و یا در ساحت عالم ملکوت و تجرّد و امر موجودند (فوق عالم اجسام که مشتمل بر نظام تدریج است، عالم دیگرى است مشتمل بر موجودات غیر تدریجى «غیر زمانى» که عالم امر است و موجودات عالم امر محیط بر عالم خلق اند)،[3] و این خلق و آن امر از آن خداست. به تعبیر قرآن کریم: «[اى بندگان] آگاه باشید که خلق و امر براى خداست که بلند مرتبه و آفریننده جهان است».[4] و از آن نظر که نفس ما به جسم و بدن تعلّق گرفته، زمینى گشته و در قید و بند امور مادون قرار می گیرد.
جان گشاید سوى بالا بال ها
تن زده اندر زمین چنگال ها[5]
انسان با این که ناچار است از رهگذر دنیا به کمالات متعالى خویش دست یابد و در مکتبِ دارِ سَیَلان و قوه و فعل و گذر و زمانمندى و مادّه به حقایق ثابت و فرازمند معنوى نایل گردد (دنیا مزرعه آخرت است).[6] اما توجه استقلالى به دنیا و تمنّیات آن آدمى را از سیر و صعود باز می دارد. پرواز به سوى حقایق عالم ملکوت را از خاطر می برد و مظاهر خویش را به گونه اى زینت می بخشد که انسان تصور می کند در دار دنیا جاودانه و ابدى است. به فرموده حضرت علی(ع): «کسى که با چشم بصیرت به دنیا بنگرد، دنیا او را آگاهى بخشد و آن کس که چشم به دنیا دوزد، دنیا او را نابینا می سازد».[7]
زندگى دنیایى:
خداى سبحان در قرآن کریم به توصیف زندگى دنیایى پرداخته و می فرماید: «به درستى که حیات دنیا لهو و لعب است».[8] «لَعِب» فعلى است که غایتى جز خیال ندارد و «لَهْو» هر چیزى است که انسان را به خود مشغول سازد و موجب فراموشى دیگران گردد. بنابراین، آیه شریفه اشاره بدان دارد که زندگى دنیایى که همان تعلق نفس به بدن و واسطه گشتن بدن در طریق تحصیل کمالات است، انسان را به خویش مشغول می سازد و موجب فراموشى دیگران می شود و منشا این فراموشى آن است که زندگى دنیایى، روح را چنان می فریبد که خود را با بدن متحد می پندارد و بعد از این پندار، از عالم غیر جسم منقطع می گردد و تمام آنچه را از جلال و جمال و بهاء و نور و سرور که در نشاه قبل از ماده (عالم امر) داشت، به فراموشى می سپارد و مقامات قُرب و همنشینان پاک و فضاى اُنس و قدسى را که پشت سر نهاده، هیچ به یاد نمی آورد. به این ترتیب، عمرش را به سرگرمى و بازى سپرى می سازد و به هر شیئى که روى می نماید جز به مقاصد خیالى و آرزوهاى وهمى نیست و زمانى که به آنها واصل می شود واقعیتى نمی یابد.[9]
خداى سبحان می فرماید: آنان که کافرند اعمالشان در مَثَل، به سرابى مانَد در بیابان هموار بی آب، که شخص تشنه، آن را آب پندارد و به جانب آن شتابد و چون بدانجا رَسَد هیچ آب نیابد.[10]
اصالت ظاهر و باطن:
انسانى که جنبه خَلق و مُلک عالم و موجودات جسمانى و محسوس، در نظر او اصیلند و واقعیت دارند، تمام توجه خویش را به امور محسوس معطوف می دارد و به کلى از باطن امور و ملکوت اشیاء غفلت می نماید. چنین فردى زندگى را در خوردن و خوابیدن و لذت و عیش و نوش خلاصه می نماید. به فرموده قرآن کریم: «آنها فقط ظاهرى از زندگى دنیا را می دانند و از آخرت غافلند».[11]
اما انسان ملکوت نگر و متوجه حقایق و باطن امور، ظاهر را نمودى از باطن می یابد و فرعِ ملکوت و طفیل آن. و لذا ظاهر را همچون پوست می داند و باطن را مغز و هیچ گاه مغز و اصل را فداى پوست و فرع نمی سازد. به فرموده حضرت على(ع): «دوستان خدا آنانند که به باطن دنیا نگریستند آن گاه که مردم به ظاهر آن چشم دوختند، و سرگرم آینده دنیا شدند آن گاه که مردم به امور زودگذر دنیا پرداختند».[12]
آرزوى حقیقى و مجازى: دنیاطلبان گمان می کنند که برخوردارى از تمنّیات دنیوى و عدم محدودیت در استفاده از زر و زیور آن، آزادى و رهایى از بند است. در حالی که گوش سپردن به فرامین نَفس اَمّاره[13] که طالب ماندگارى در دنیا می باشد، انسان را بیشتر در اسارت تن قرار می دهد و بر قید و بند حقیقت آدمى می افزاید.
آزادى در واقع، رهایى از دام دنیا و هوى و هوس است و این گونه آزادى خواسته دین است. از منظر دین چه بسا انسانى پادشاه همه اقالیم زمین باشد اما اسیر نفس خویش، چنین فردى محبوس زندان و هوى و هوس است و هیچ بهره اى از آزادى ندارد. در مقابل؛ چه بسا فردى در کمال فقر و نادارى باشد، اما سلطان مملکت خویشتن. در صورتی که قواى شهوت و غضب در تحت سیطره قوه عاقله آدمى باشند، نه تنها افساد نمی نمایند، بلکه در جهت رشد آدمى بسیار کارساز و سودمند می باشند و آزادى حقیقى حکومت عقل است در مملکت جان و فرمانبردارى شهوت و غضب از آن.
از نظر دین، بردگى آن است که حاکم وجود انسان، شهوت و غضب او باشند و عقل اسیر آنها گردد. به فرموده امام على(ع): «چه بسا عقل که اسیر فرمانروایى هوس است».[14] و باز به فرموده آن بزرگوار: «آیا آزاد مردى نیست که این شى‏ء بی ارزش [دنیا] را به اهلش واگذارد؟ آگاه باشید که براى جان هاى شما عوضى جز بهشت نیست. پس جان ها را جز در مقابل بهشت نفروشید».[15]
آزادى معنوى و اجتماعى: وقتى انسان در درون خویش از دام هوى و هوس رهایى یافت و خویشتن اصیل را بازیافت، در ساحت زندگى و اجتماع هم در امور فرهنگى و سیاسى و اجتماعى سعادتمند خواهد بود. آن گونه که از آیات و روایات بر می آید، انسان همواره با دو دشمن درونى و بیرونى مواجه است که خواهان به اسارت درآوردن او می باشند. و رهایى از بند این دو و چیرگى بر آنها، دو نوع آزادى درونى و بیرونى را به ارمغان می آورد. متاسفانه در جریان اندیشه اسلامى گروه هایى چون صوفیه آن قدر که به آزادی هاى درونى و رهایى از رذایل اخلاقى شیطانى پرداخته اند، به آزادى بیرونى و رهایى از بند خدایان زر و زیور و تزویر توجه نکرده اند.[16]
امّا گروهى بر این باورند که آدمى براى رسیدن به کمال و سعادت و آزادى حقیقى، به هر دو شکل آزادى نیازمند است چه این دو ارتباط بسیار تنگاتنگى با یکدیگر دارند. و آزادى اجتماعى، بدون آزادى معنوى میسّر و عملى نیست. این درد جامعه بشرى است که می خواهد آزادى اجتماعى را تامین کند ولى به دنبال آزادى معنوى نمی رود. بشر امروز براى ساختن یک جامعه ایده آل و انسانى و رهایى از سرگشتگی ها و مُعضَلات فردى و اجتماعى باید از افراط و تفریط و یکسویه نگرى به آزادى بپرهیزد و در تحصیل دو گونه آزادى بکوشد.[17] بنابراین، در تفکر دینى و اسلامى، نه آزادى افراطى تجویز می شود و نه این که انسان مجبور به پذیرش تمام شرایط بیرونى و هر حکومت ناعادلانه اى می باشد که همه کرامت او را از بین ببرد... .[18] بنابراین، در اسلام نیز آزادى فردى و اجتماعى وجود دارد، لکن با تفاوتى که میان بینش اسلامى و بینش غربى وجود دارد.[19]
رابطه دین و دنیا:
انبیاى عظام، براى آبادانى دنیا آمده اند اما آنها دنیا را با چشم آخرت بین، نگاه می کردند. دنیایى که مزرعه آخرت است. دنیایى که در آن با اعمالمان، با گفتارمان، با هر لحظه حیاتمان، آخرت را رقم می زنیم. آنها چنین دنیایى را آباد می کردند، آنها آمدند تا به مردم بیاموزند که امروز چگونه زندگى کنند تا فردا سعادتمند باشند. بنابراین دستورات انبیا براى زندگى امروز است. براى زندگى دنیاست، تا ما در پرتو آن سعادت آخرت را به دست آوریم.
دین و توسعه: دین در زمینه توسعه و ابعاد و انواع آن، از قبیل توسعه اقتصادى، سیاسى، اجتماعى و فرهنگى نظر دارد و آن را به فرزانگان اجتماع واگذار نکرده است؛ زیرا دینى که داعیه جهان شمولى دارد و همه افراد بشر را عایله مکتب خود می داند، درباره توسعه نیز باید نظرى جامع داشته باشد، از این رو، شناخت دین اساس کار است هر چند دین شناسى امر مشکلى است؛ زیرا دین سه پایه و سه ضلع دارد که یک پایه آن در درون جان انسان و دو پایه دیگر آن در بیرون جان اوست. دو پایه اى که در بیرون جان انسان است قرآن و عترت نام دارد و پایه درونى دین، عقل و فطرت است که از براهین شرعى است؛ یعنى چیزى را که عقل به صورت قطعى فهمیده باشد حجت شرعى است و همین دلیل است که دین مجموعه عقلى و نقل است.
تصحیح توسعه از نظر اعتقادى، اخلاقى و فرهنگى: چون مبناى همه کارها خداست و اوست که همه چیز را می آفریند و نازل می کند و سود و زیان انسان هم به دست خدایى است که این جهان را آفریده است و آینده و حشر انسان نیز به لقاى خداوند است. لذا باید همه کارهاى انسان در بُعد اقتصادى، فرهنگى و آموزشى و... ناشى از دستور خدا و در مسیر رضاى او باشد. دین از جهت اخلاقى و فرهنگى جامعه بشرى را به گستره قسط و عدل دعوت کرده و از تعدّى و تجاوز به حقوق دیگران باز داشته است و از طرفى او را به فراگیرى علم و تعلیم و تعلّم کاربردى و بهره بردارى صحیح از آن توصیه نموده است به طورى که هیچ امر اخلاقى یا علم ضرورى یا سودمندى نیست، مگر این که دین فراگیرى آن و عمل بر طبق آن را واجب یا مستحب دانسته است.[20]
آزادى و توسعه سیاسى و اجتماعى: دین اسلام، دین جهانى است و چنین دینى می گوید: با کسانى که با دین مخالفت و محاربتى ندارند می توانید زندگى مسالمت آمیز داشته باشید. خدا نهى نمی کند که شما با کسانى که در صدد محاربه و براندازى نظام اسلامى یا در فکر تضعیف یا تبعید شما نیستید زندگى مسالمت آمیز داشته باشید.[21]
اقسام توسعه:
توسعه بر دو قسم است: مذموم و ممدوح، توسعه مذموم مانند اسراف و اتراف و رفاه زدگى و نظایر آن است؛ زیرا قرآن همه اینها را مذموم می داند و مسرفین و مترفین و مرّفهین را نکوهش کرده است و کسانى را که فقط به فکر توسعه شخصی اند چنین معرفى می کند: «گروهى در فکر خودشانند»،[22] «و می خورند همچنان که چهارپایان می خورند»[23] و نیز قرآن کسانى را که به فکر زراندوزی اند، نکوهش کرده است.[24] و همین طور شُحّ و بُخل شدید در نهان بشر لانه دارد و دشمن خانگى اوست.[25] و هر کس از بُخل نفس خود مصون ماند، رستگار است.[26] بنابراین، توسعه به معناى رفاه طلبى و مسرفانه زندگى کردن نکوهیده است. اما توسعه، ممدوح آن است که هر چه در تولید پر تلاش تر باشیم، موفق تر و هر چه در مصرف قانع تر باشیم راحت تریم. از این منظر، اگر انسان براى رفع نیاز خود و جامعه تلاش کند، این نوع تلاش، کوثر است و پسندیده، در حالی که توسعه مذموم؛ یعنى توسعه اى که به منظور افزایش ثروت و تفاخر باشد و این نوع توسعه، تکاثر و مذموم است.[27]

 

&&&&&&&&&& پی نوشتــــــــــــــــها :

[1]. حسن زاده آملى، حسن، نصوص الحکم بر فصوص الحکم، ص 180، مرکز نشر فرهنگى رجاء.
[2]. مولوى، جلال الدین محمد، مثنوى معنوى.
[3]. طباطبایى، سید محمد حسین، انسان از آغاز تا انجام، ترجمه و تعلیقات: لاریجانى، صادق، ص 13، انتشارات الزهراء.
[4]. اعراف، 54.
[5]. مثنوى معنوى.
[6]. رى شهرى، محمد، حسینى، سید حمید، منتخب میزان الحکمه، ص 187.
[7]. نهج البلاغه، خطبه 82.
[8]. محمد، 36.
[9]. انسان از آغاز تا انجام، ص 51.
[10]. نور، 39.
[11]. روم، 7.
[12]. نهج البلاغه، حکمت 432.
[13]. نفس امّاره، ساحتى از نفس انسان است که به جنبه هاى مادون و جسمانى عنایت بیشترى دارد و تعلق به جسم آن را در قید و بند امور بی ارزش قرار داده است.
[14]. نهج البلاغه، حکمت 211.
[15]. رى شهرى، محمد، میزان الحکمه، ج 2، روایت شماره 3589.
[16]. در مقابل، عده اى هم تمام توان خویش را در مبارزه و کسب آزادی هاى اجتماعى و بیرونى به کار بسته اند و هرگونه محدودیت را سبب بدبختى و اسارت انسان به حساب آورده اند.
[17]. مطهرى، مرتضى، معرفت دینى، تحلیل از دیدگاه هاى استاد مطهرى، دژاکام على، ص 56.
[18]. ر.ک: هادوى تهرانى، مهدى، ولایت و دیانت، ص 131 به بعد.
[19]. مطهرى، مرتضى، پیرامون انقلاب اسلامى، ص 101 به بعد.
[20]. جوادى آملى، عبدالله، انتظار بشر از دین، ص 210 و 212 – 213.
[21]. ممتحنه، 8.
[22]. آل عمران، 154.
[23]. محمد، 12.
[24]. توبه، 34.
[25]. نساء، 128.
[26]. حشر، 9.
[27]. انتظار بشر از دین، ص 219 – 220 و 222.

منبع : اسلام کوئست

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • نشانی صفحه‌ها وب و پست الکترونیک بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
لطفا پاسخ سوال را بنویسید.

مطالب مرتبط